کشف رازهای جدید در قبرستان رودخانه کوچک اویغورستان - چین

در وسط یک صحرای بی آب و علف در شمال تبت, باستان شناسان چینی قبرستانی بسیار غیرعادی کشف کردند که افراد دفن شده در آنها حدود ۴۰۰۰ سال پیش مرده اند. با این وجود جنازه های آنها به شکل غیرقابل باوری توسط هوای خشک محفوظ مانده است.

این قبرستان در ایالت اویغورستان (سین کیانگ) چین قرار دارد که افراد دفن شده در آن برخلاف خصوصیات مردمان فعلی منطقه، بیشتر خصوصیات مردمان اروپایی را دارند (موهای قهوه ای و روشن – بینی های کشیده)

منبع:www.danestaneeha.blogfa.com

کودکان دوزبانه ، کارایی ذهنی بالایی دارند

پژوهش دانشمندان دانشگاه استرثکلاید بریتانیا حاکی از آن است کودکانی که به دو زبان صحبت می‌کنند در مهارت‌های حل مشکل و افکار خلاقانه بهتر از سایر کودکان عمل می‌کنند.
 
به گزارش ایسنا، تحقیق انجام شده بر روي 121 نفر از دانش‌آموزان اسکاتلندی و ساردینی که 62 نفر از آن‌ها دوزبانه بودند و به ایتالیایی و انگلیسی صحبت می‌کردند و از بین آن‌ها نیز نیمی به زبان‌های اسکاتلندی و ساردينی (جزیره‌ای در غرب ایتالیا) صحبت می‌کردند، حاکی از آن است که این دانش‌آموزان نسبت به سایرین به طور قابل توجهی در انجام تکالیف خود موفق‌تر عمل کردند.
 
این تفاوت در نحوه عملکرد بین دانش‌آموزان به هوشیاری مغزی مورد نیاز برای تغییر دادن همزمان زبان‌ها مرتبط است که این امر باعث می‌شود تا مهارت‌های مفید مورد نیاز در سایر اعمال فکری نیز پرورش یابد.
 
به گفته دکتر "لاچلن" سرپرست این پژوهش، یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که دو زبانه بودن کودکان منافع قابل اثباتی را نه تنها در مهارت زبانی آنان بلکه در علم محاسبات، حل مشکلات و افکار خلاقانه برای آنان به دنبال دارد.
 
طی این پژوهش، محققان متوجه شدند که کودکان دوزبانه استعداد "دقت انتخابی" دارند. دقت انتخابی به این معنا است که شخص توانایی تشخیص و تمرکز بر اطلاعات مهم را دارد و در عین حال می‌تواند از مطالبی که مهم نیستند، صرف نظر کند.
 
دکتر لانچن در ادامه عنوان داشته است که اگرچه در حال حاضر دو زبانه بودن به عنوان عاملی بسیار مفید برای کودکان به شمار می‌رود، اما دیدگاهی متضاد همچنان به قوت خود باقی است. دو زبانه بودن می‌تواند از نظر بالقوه برای کودکان زیانبار و گیج کننده باشد.
منبع:www.danestaneeha.blogfa.com

بزرگترین نسخه قران کریم در استانبول به نمایش گذاشته شد

بزرگترین نسخه قران کریم در استانبول بنمایش گذاشته شد


بزرگترین نسخه قران کریم در استانبول بنمایش گذاشته شد.این نسخه ۱٥۱

سانتی متر عرض، ۲۰۸ سانتی متر طول و ۸٦ کیلو گرم وزن دارد.

  بزرگترین قرآن طوماری جهان که جهت نمایش در نمایشگاه "آثار فرهنگ و هنر

اسلامی در چین" از این کشور به استانبول آورده شده، مورد توجه فراوان قرار

گرفت.این قرآن که خطاطی آن بوسیله ۷۰ نفر و ظرف دو سال و نیم صورت گرفته

است، در لیست میراث فرهنگی چین جای دارد.

  در نمایشگاه "آثار فرهنگ و هنر اسلامی در چین" که به مناسبت سال چین در

ترکیه و با همکاری اداره ی کل امور دینی ترکیه و اداره ی امور دینی چین برگزار

می شود، آثار اسلامی ساخته شده در چین با دیدگاه های متفاوت، در معرض دید

علاقمندان قرار می گیرد.نمایشگاه تا ۷ سپتامبر باز خواهد بود.

 منبع: ت.ر.ت فارسی

افتتاح دانشکده نفت و گاز در ترکمنستان

     عشق آباد - ترکمنستان دات رو گزارش داد که ترکمنستان در 1 سپتامبر موسسه دولتی نفت و گاز ترکمن

را افتتاح کرد.یک منبع وزارت تحصیلات به ترکمنستان دات رو گفت که این دانشگاه جدید با فضایی برای 3,000

دانشجو دارای هفت گروه آموزشی و 22 متخصص است.قربانقلی بردی محمدوف رئیس جمهور این کشور در

مراسم افتتاحیه شرکت کرد.

 منبع:www.centralasiaonline.com

زندگاني سلطان حبي خواجه بن حكيم سليمان آتاي باقيرغاني      تحقیق از: محمود عطاگزلي‌

زندگاني سلطان حبي خواجه بن حكيم سليمان آتاي باقيرغاني

مقدمه
طريقت يسويه در قرن ششم هجري، پيش از طريقت نقشبنديه در ميان تركمن‌ها و ديگر تركان رواج يافت. مؤسس اين طريقت، خواجه احمد يسوي (فوت 562 ه.ق)، در زمان زندگاني خود، مريدان فراواني را از نقاط مختلف تركستان تربيت نمود. در آن زمان،حاكميت سياسي ماوراء النهر و خراسان، پس از ملك‌شاه در يد قدرت سلطان سنجر (فوت 552 ه.ق) قرار گرفت. در همين زمان كه خوارزمشاهيان در حال تشكيل يك دولت بزرگ اسلامي بودند، طريقت يسويه به عنوان يك حركت اسلامي نيرومند در شرق تركستان به جريان پرشتاب خود ادامه مي‌داد.(1) اين طريقت، نخست در حوضه‌ي رود سيحون در تاشكند و اطراف آن و بعد در جنوب درياچه‌ي آرال در ناحيه‌ي خوارزم گسترش يافت. طريقت يسويه، در همان زمان در ماوراءالنهر - مرز بين دو رود سيحون و جيحون - به صورت گسترده‌اي رواج يافت. از طرفي ديگر، توسط دراويش قبچاقي از شمال غربي تركستان به طرف خراسان، آذربايجان و آناتولي پيش رفت.(2)
ادامه نوشته

     طایفه ی  " یوموت  "  ( yomut )                              تحقیق از: محمود عطاگزلی           

یوموت یکی از طوایف بزرگ ترکمن است که به یوموت‌های غرب (= شاقَدَم) و یوموت‌های شمال (داش‌حوْووُض) تقسیم می‌شوند. جمعیت زیادی از این طایفه در ترکمن صحرای ایران (در ناحیه اترک-گرگان) و تعداد کمی در افغانستان و قره‌قالپاقستان سکونت دارند.

نام «یوموت» با وجود اینکه بسیار قدیمی است ولی به نظر می‌رسد که در قرون میانه، بسیار بعد از ویرانگری و قتل‌عام مغول (در قرن 12 م.) به شکل طایفه درآمده باشد، چرا که در کتاب «شجره تراکمه» ابوالغازی (قرن 16 م.) به نام یوموت به عنوان یک طایفه برنمی‌خوریم بلکه از آن به عنوان ایل کوچکی نام برده است. در شجره تراکمه آمده است: «قراغازی‌بیگ چهار فرزند داشت. اول: اؤگۆرجیک آلپ، دوم: سوراجیق، سوم: دودق، چهارم: قباجیق... اؤگۆرجیک شش فرزند داشت. آنها سه بار دو به دو دوقلو به دنیا آمده بودند:

بردی، بوقا، یک دوقلو

اوسار، قوسار، یک دوقلو

یایچی، دینگلی، یک دوقلو

بردی دو فرزند داشت: یکی قوُلمی نام داشت و دیگری قوُل‌حاجی. فرزندان قولمی ایل یوموت و ایل قلتاق هستند[1].

ممکن است یوموت‌ها در ناحیه‌ی بالقان-مانگقیشلاق از گردهم آمدن گروه‌های مختلف ایل سالیر بوجود آمده باشند. برای این ادعا می‌توانیم دلایل ذیل را بیاوریم: اولاً، ابوالغازی یوموت را از فرزندان سالور می‌داند. ثانیاً، طوایف أرساری، ساریق و تکه و یوموت در قرن 16 م. اتحادیه‌ای به نام «داشقی سالیر» بوجود آورده بودند. ثالثاً، نام قوُلتاق که برادر یوموت به شمار می‌رود به عنوان یکی از تیره‌های طایفه‌ی سالیر و أرساری به شمار می‌رود. به غیر از این، بسیاری از نام تیره‌های یوموت در این دو طایفه نیز به چشم می‌خورد[2].

 
ادامه نوشته

                 Nizar Qabbaniden bir goşgy                

Ýagty möhüm çyradan has,
Goşgy has möhüm depderden,
Posa möhüm dodaklardan.

Meniň saňa hatlarym
Senden, menden beýik hemem ileri.
Çünki olar adamlaryň
Seniň taýsyz gözelligiň
Hemem meniň däliligim
Görüp biljek ýalňyz ýeri.


***************

ادامه نوشته

خاطرات یک ترکمن عراقی از سفر  به منطقه ترکمن صحرا         منبع:www.alturkmani.com

                                      برای دیدن تصویر اصلی در صفحه جدید کلیک کنید.

سالهابود که آرزو داشتم به آسیای میانه سفر کنم و در بین شهرها و روستاهایی همچون سمرقند و بخارا و فرغانه که زمانی مرکز جهان محسوب می شدند و قبله آمال دانشمندان بودند سفر کنم درست است که تمامی آرزوهایم برآورده نشد ولی به هر حال بخشی از آن آرزوها به واقعیت پیوست.

این شهر های تاریخی به دو استان یا به عبارت دیگر به دو منطقه تقسیم شد ند که در تاریخ به خراسان و خوارزم معروف می باشند .و صدها بلکه هزاران دانشمند و ادیب را در رشته های مختلف فرهنگی و تمدن اسلامی در دامن خود پرورش داده است. و می توان گفت که این شهرها گهواره تمدن همه انسانیت بوده است.......

ادامه نوشته

آفرودیسیاس‌دا ایکی آنتیک هیکل تاپیلدی

                دۆنیأ مدنیت میراثی ساناوینا آدینی یازدیرماغا حاق قازانان آفرودیسیاس

                                 تانیمال آفرودیت بوتحاناسی بیلن مشهوردی

تۆرکیأنینگ اینگ مؤهۆم آرکئولوژیک یرلریندن بیری بۇلان قاراجاسو آفرودیسیاس آنتیک شأهِرینده دۇوام ادن قازوو-

آغتاریشدا مرمر داشیندان ایکی دأنه کلله‌سیز هیکل تاپیلدی.

مرمر هیکللرینگ اوزینلیغی ۱ متر ۷۶ سانتیمتر.ساغ الی قورساغیندا و سول الی آیاغینا دایالان بو هیکللر آیدین ولایاتی‌نینگ قاراجاسو اترابیندا تاپیلاندیغینی آمریکالی پروفسور ر. رونالد اسمیت بیلدیردی.

دۆنیأ مدنیت میراثی ساناوینا آدینی یازدیرماغا حاق قازانان آفرودیسیاس تانیمال آفرودیت بوتحاناسی بیلن مشهوردیر.

جلسه معارفه رایزن جدید فرهنگی ج.ا. ایران در ترکمنستان برگزار شد


روز جمعه 10 شهریور ماه ، مراسم معارفه آقای رسول اسماعیل زاده رایزن فرهنگی جدید کشورمان در ترکمنستان برگزار شد. در ابتدای این جلسه که در محل ساختمان رایزنی فرهنگی و با حضور سفیر، کارکنان سفارت و سایر ادارات ایرانی ،کارمندان رایزنی و معلمان زبان فارسی برگزار گردید

 14:20 - 1391/06/11
ادامه نوشته

تاریخ علم در ایران از دید یک فیزیکدان                   نوشته ی استاد دکتر رضا منصوری

3c04118df112.jpgتصویر رصد خانه مراغه از :هادی سیفی

دانشگاه صنعتی شریف

و طرح رصدخانه ملی ایران، پژوهشگاه دانشهای بنیادی

1.    مقدمه

من محقق تاریخ علم نیستم، و نیز نمی خواهم وانمود کنم تاریخ علم-دان هستم. اما دانشگری هستم که می‌دانم وضع علمی ایران هنگامی که در تهران دبستان و دبیرستان می‌رفتم چگونه بود. دانشگاه را در وین گذراندم، شهری که در آن سنت کسانی مانند هرتز، ماخ، شرودینگر و نیز مکتب وین در فلسفه هنوز زنده بود؛ و سپس در دوران انقلاب اسلامی از ابتدا تاکنون در تحولات علمی ایران نقش داشته‌ام و شناخت عمیقی نسبت به رابطۀ میان ایرانیان و مفاهیم گوناگون علم پیدا کرده‌ام:
ادامه نوشته

حالقارا ایزمیر یارمارکاسی آچیلدی

یارمارکا (سرگأ) ۶۴ یورت بیلن تۆرکیه‌دن هم ۳۷ ولایات قاتناشیار

حالقارا ایزمیر یارمارکاسی آچیلدی
ادامه نوشته

کمک دانشمندان اسلامی برای پیشرفت علم و تکنولوژی

دانشمندان اسلامی که برای پیشرفت علم و تکنولوژی کمک می کنند، منبع الهام یک برنامه آموزشی نیز گردیدند.

کمک دانشمندان اسلامی برای پیشرفت علم و تکنولوژی
ادامه نوشته

آخونْد              جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله :1973  

  آخونْد ، axund] واژه‌اي‌ فارسى‌ به‌ معنى‌ دانشمند، پيشواي‌ دينى‌ و معلم‌. پاره‌اي‌ اين‌ واژه‌ را مركب‌ از «آ»

مخفف‌ِ «آقا» و «خواند» از فعل‌ خواندن‌ يا مخفف‌ خداوند دانسته‌اند و بعضى‌ آن‌ را تحريفى‌ از «آرخون‌ / آرگون‌»

يونانى‌ كه‌ عنوان‌ روحانيان‌ مسيحى‌ بوده‌ است‌، پنداشته‌اند. اين‌ كلمه‌ در اغلب‌ لهجه‌هاي‌ تركى‌ به‌ معناي‌

دانشمند دينى‌ به‌كارمى‌رود و ميان‌ مسلمانان‌ چين‌ به‌ صورت‌ «آهونگ‌»، به‌ معناي‌ امام‌ مسجد آمده‌ است‌.

نخستين‌ كاربرد اين‌ كلمه‌ درايران‌ مربوط به‌ دوران‌ تيموريان‌ است‌، و در سراسر دورة صفويه‌ به‌ همين‌ معنى‌ به‌

كار رفته‌ است‌، مانند آخوند ملاصدرا و... . در عهد قاجاريه‌ بجز دانشمندانى‌ مانند آخوند خراسانى‌، بر مدرسان‌

مكتبخانه‌ها نيز اطلاق‌ مى‌شد.در دورة پهلوي‌ سياست‌ آن‌ بود كه‌ از حرمت‌ اين‌ كلمه‌ كاسته‌ شود.*

اَحْمَدْ يَسَوي‌             جلد: 1 دانشنامه ایران      شماره مقاله:1871


اَحْمَدْ يَسَوي‌ yasavi] [ahmad د 62ق‌/167م‌، فرزند ابراهيم‌، صوفى‌ بزرگ‌ ترك‌. زادگاه‌ او را برخى‌ سايرام‌ سيرام‌، و برخى‌ ديگر شهر يسى‌ دانسته‌اند. طريقة يسويه‌ بدو منسوب‌ است‌.
پدر احمد از مشايخ‌ مشهور سايرام‌ بود. سلسلة نسب‌ او را به‌ محمد حنفيه‌، فرزند على‌ع‌ رسانده‌اند و از آنجا كه‌ در سايرام‌ به‌ كسانى‌ كه‌ سلسلة نسبشان‌ به‌ محمد حنفيه‌ مى‌رسيده‌، «خواجه‌» مى‌گفتند، احمد يسوي‌ را نيز خواجه‌ احمد مى‌خواندند.
احمد در شهر يسى‌ يا تركستان‌ امروز به‌ عالم‌ و صوفى‌ مشهور آن‌ عصر، خواجه‌ يوسف‌ همدانى‌ پيوست‌ و شخصيت‌ وي‌ با تأثير معنوي‌ خواجه‌ يوسف‌ شكل‌ گرفت‌. وي‌ از دست‌ خواجه‌ يوسف‌ خرقه‌ دريافت‌ كرد و يكى‌ از خليفة او شد. احمد يسوي‌، در ميان‌ اقوام‌ كوچ‌نشين‌ ترك‌ كه‌ در حوالى‌ سير دريا و تاشكند و حتى‌ آن‌ سوي‌ سيردريا مى‌زيستند، نفوذ فراوان‌ يافت‌ و پيروان‌ بسيار از روستاييان‌ نيمه‌كوچ‌نشين‌ در اطراف‌ او گرد آمدند.
در 99ق‌/397م‌، زمانى‌ كه‌ تيمور به‌ شهر يسى‌ رفت‌، آرامگاه‌ احمد يسوي‌ را زيارت‌ كرد و در همان‌ زمان‌ دستور داد كه‌ بر بالاي‌ آن‌ بناي‌ با شكوهى‌ برپا كنند كه‌ در مدت‌ دو سال‌ ساختمان‌ آن‌ با دو مناره‌ و چندين‌ شبستان‌ و حجره‌ در اطراف‌ صحن‌ ساخته‌ شد.
مشهورترين‌ اثر خواجه‌ احمد يسوي‌ ديوان‌ حكمت‌ است‌ كه‌ در آن‌ مطالب‌ و مضامين‌ صوفيانه‌ را به‌ زبان‌ تركى‌ جغتايى‌ به‌ نظم‌ كشيده‌ است‌. تركان‌ شرقى‌ به‌ اشعاري‌ كه‌ به‌ شيوة سخن‌ احمد يسوي‌ سروده‌ شده‌ باشد، «حكمت‌» مى‌گويند، و در نزد آنان‌ «حكمت‌» به‌ معنى‌ اشعار دينى‌ است‌.
از ديگر آثار او «مناجات‌نامه‌» است‌ كه‌ ضميمة ديوان‌ حكمت‌ آورده‌ شده‌، و مشتمل‌ بر 8 بيت‌ به‌ تركى‌ جغتايى‌ است‌. اثري‌ ديگر با عنوان‌ فقرنامه‌، به‌ احمد يسوي‌ نسبت‌ داده‌اند كه‌ در بعضى‌ از نسخه‌هاي‌ چاپى‌ ديوان‌ حكمت‌ نيز به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.

اَتْسِز                   جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:1472


اَتْسِز ، ابوالمظفر atsez] علاءالدين‌ 90- 51ق‌/ 097- 156م‌، دومين‌خوارزمشاه‌ و بنيادگذارواقعى‌ سلسلةخوارزمشاهيان‌. نياي‌ او انوشتگين‌ در دستگاه‌ ملكشاه‌ سلجوقى‌ به‌ مقام‌ طشت‌داري‌ رسيد، آنگاه‌ او را شحنة والى‌ خوارزم‌ كردند. پسر او قطب‌الدين‌ محمد نيز در دربار سلجوقيان‌ برآمد و در 90ق‌ امارت‌ خوارزم‌ و لقب‌ خوارزمشاه‌ يافت‌.
چون‌ قطب‌الدين‌ محمد در 22ق‌ درگذشت‌، پسرش‌ آتسز از سوي‌ سلطان‌ سنجر امارت‌ خوارزم‌ و لقب‌ خوارزمشاه‌ يافت‌. آتسز نيز مانند پدر در نخستين‌ سالهاي‌ حكومت‌ خود نسبت‌ به‌ سنجر وفادار بود و در خدمت‌ او جنگها كرد و چند بار هم‌ دركنار سلطان‌ مسعود و طغرل‌ بن‌ محمد بن‌ ملكشاه‌ وارد جنگ‌ شد. آخرين‌بار در حوادث‌ سال‌ 29 ق‌ از همراهى‌ آتسز با سنجر در يك‌ سفر جنگى‌ ياد شده‌ است‌. گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ وي‌ در اين‌ سفر از مكر و توطئه‌اي‌ كه‌ رقيبانش‌ براي‌ او چيده‌ بودند، آگاه‌ شد و از سلطان‌ اجازه‌ گرفت‌ و بازگشت‌؛ در حالى‌ كه‌ سنجر مى‌دانست‌ او قصد طغيان‌ دارد. چون‌ آتسز بى‌دستور سلطان‌ به‌ اقوام‌ و نواحى‌ همسايه‌ جهت‌ بسط قدرت‌ هجوم‌ برده‌ بود، خشم‌ سنجر را برانگيخت‌ و او را به‌ باد سرزنش‌ گرفت‌ و همين‌ معنى‌ آتسز را از او رنجانيد.
ادامه نوشته

اتْرَك‌               جلد: 1   دانشنامه ایران     شماره مقاله:1446


اَتْرَك‌ ، atrak] يكى‌ از طويل‌ترين‌ رودخانه‌هاي‌ ايران‌ در شمال‌ شرقى‌ كشور. حوضة آبگير رودخانة اترك‌ بين‌ 6 و 5 تا 8 و 2 عرض‌ شمالى‌ و 4 تا 9 و 0 طول‌ شرقى‌ واقع‌ شده‌ است‌. اين‌ حوضه‌ از جنوب‌ به‌ حوضة آبگير رودخانه‌هاي‌ كال‌ شور و گرگان‌ رود. از شمال‌ به‌ خاك‌ تركمنستان‌، از خاور به‌ حوضة آبگير رودخانة درونگر و كَشَف‌رود و از باختر به‌ درياي‌ خزر محدود است‌. مساحت‌ كل‌ حوضة آبگير رودخانة اترك‌ را حدود 0 هزار كم برآورد كرده‌اند.

رودخانة اترك‌ از كوههاي‌ هزارمسجد در محلى‌ به‌ نام‌ لاله‌ رويان‌، واقع‌ در 0 كيلومتري‌ شمال‌ خاوري‌ قوچان‌ سرچشمه‌ مى‌گيرد. سرچشمة اترك‌ متشكل‌ از حوض‌ بزرگى‌ به‌ طول‌ و عرض‌ 0 متر است‌ كه‌ چندين‌ چشمه‌ با آبى‌ نسبتاً گرم‌ در آن‌ مى‌جوشد. اين‌ رودخانه‌ پس‌ از گذشتن‌ از شهر قوچان‌ و دشتهاي‌ شيروان‌ و بجنورد و پيوستن‌ چندين‌ شاخة فرعى‌ به‌ آن‌، از مراوه‌ تپه‌ و هتن‌ هوتن‌ در چات‌ به‌ رودخانة سيمبار سومبار در خاك‌ تركمنستان‌ متصل‌ مى‌شود و در اصل‌ در خليج‌ حسينقلى‌ به‌ درياي‌ خزر مى‌ريزد.
رود اترك‌ در طول‌ مسير خود، دو درياچه‌ تشكيل‌ مى‌دهد كه‌ متشكل‌ از مردابهاي‌ متصل‌ به‌يكديگر است‌. اين‌دو درياچه‌دانشمند و تنگلى‌نام‌ دارد. طول‌ مسير اترك‌، از سرچشمه‌ تا مصب‌، حدود 00 كم است‌. مطابق‌ قرارداد مرزي‌ ميان‌ ايران‌ و روسيه‌ در 299ق‌/881م‌، مسير رود اترك‌ از چات‌ تا خليج‌ حسينقلى‌ مرز مشترك‌ دو كشور امروزه‌ جمهوري‌ اسلامى‌ ايران‌ و جمهوري‌ تركمنستان‌ را تشكيل‌مى‌دهد.

ادامه نوشته

اُتْرار جلد: 1       شماره مقاله:1440

اُتْرار ، otrar] شهري‌ باستانى‌ در آسياي‌ مركزي‌. اين‌ شهر در منابع‌ به‌ نامهاي‌ تُراربند و تَربند نيز آمده‌ است‌ و برخى‌ آن‌ را همان‌ فاراب‌ يا باراب‌ دانسته‌اند. قدمت‌ اين‌ شهر به‌ سدة نخست‌ ق‌م‌ باز مى‌گردد. گويا اين‌ شهر كهن‌ تا سدة 0ق‌/6م‌ وجود داشته‌، و يكى‌ از مراكز عمدة بازرگانى‌ ايران‌ با آسياي‌ مركزي‌، سيبري‌، چين‌ و مغولستان‌ بوده‌ است‌.
در دوران‌ فرمانروايى‌ سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ اترار شهري‌ مرزي‌ بود و او مدتى‌ شمال‌ رود سيحون‌ از جمله‌ اترار را دراختيار داشت‌ و اينالجق‌ يكى‌ از خويشاوندان‌ تَركان‌ خاتون‌ مادر سلطان‌ محمد كه‌ لقب‌ غايرخان‌ داشت‌، امير اترار بود.
در 15ق‌ كاروان‌ بزرگى‌ مركب‌ از 50 بازرگان‌ مسلمان‌ همراه‌ با تن‌ ايلچى‌ با پيامى‌ از سوي‌ چنگيزخان‌ عازم‌ سرزمين‌ خوارزمشاه‌ شدند و چون‌ به‌ اترار رسيدند، غايرخان‌ به‌ سبب‌ آنكه‌ بازرگانان‌ و ايلچيان‌ را جاسوس‌ مى‌پنداشت‌ و يا به‌ سبب‌ طمع‌ در اموالشان‌، آنان‌ را بازداشت‌ كرد و به‌ سلطان‌ محمد نامه‌ فرستاد. سلطان‌ نيز بى‌تأمل‌ دستور كشتن‌ آنان‌ را داد و غاير همة آن‌ بازرگانان‌ را به‌ قتل‌ رساند؛ اما يكى‌ از آنان‌ گريخت‌ و ماجرا را با چنگيز در ميان‌ نهاد. اين‌ امر چنگيز را خشمگين‌ ساخت‌ و او را به‌ انتقام‌جويى‌ واداشت‌.
در 15ق‌ لشكريان‌ چنگيز به‌ حركت‌ درآمدند و در 16ق‌ به‌ كرانة سير دريا و شهر اترار رسيدند كه‌ حصار و بارويى‌ مستحكم‌ داشت‌. چنگيز فرزندان‌ خود جوجى‌، جغتاي‌ و اكتاي‌ را مأمور محاصره‌ و فتح‌ اترار كرد و خود عازم‌ بخارا شد. محاصرة اترار ماه‌ به‌ درازا كشيد و عاقبت‌ مغولان‌ به‌ فرمان‌ جوجى‌ بارو و حصار اترار را با خاك‌ يكسان‌ كردند.
در اواخر سدة ق‌/3م‌ كوششهايى‌ براي‌ بازسازي‌ و احياي‌ اترار صورت‌ گرفت‌، ولى‌ شهر هرگز وضع‌ پيشين‌ را بازنيافت‌. تيمور در اواخر زندگى‌ هنگامى‌ كه‌ قصد حمله‌ به‌ ختا و چين‌ را داشت‌، در 07ق‌ به‌ اترار رسيد، ولى‌ اجل‌ مهلتش‌ نداد و در همان‌جا بدرود حيات‌ گفت‌.
از سدة 0ق‌ اترار طريق‌ زوال‌ و انحطاط پيمود. اكنون‌ تنها ويرانه‌هايى‌ از شهر كهن‌ اترار بر جاي‌ مانده‌ است‌.*

اتابَكان‌ِ يَزْد           جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:1359

اَتابَكان‌ِ يَزْد yazd] ، سلسله‌اي‌ atabakan-e از فرمانروايان‌ محلى‌ ايران‌ و جانشين‌ ديالمة آل‌ كاكويه‌ كه‌ از 36 تا 18ق‌/142 تا 318م‌ بر يزد و نواحى‌ مجاور آن‌ فرمان‌ راندند و سرانجام‌، به‌ دست‌ مبارزالدين‌ محمد، بنيان‌گذار دولت‌ آل‌ مظفر منقرض‌ شدند.

ركن‌الدين‌ سام‌ از اميران‌ لشكر يزد كه‌ در دوران‌ فرمانروايى‌ دو دختر واپسين‌ امير آل‌ كاكويه‌ مقام‌ اتابكى‌ ايشان‌ را يافته‌ بود، پس‌ از درگذشت‌ اين‌ دو، رشتة امو را رسماً در اختيار گرفت‌ كه‌ جانشينان‌ وي‌ به‌ اتابكان‌ يزد نامبردار شدند. پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ سنجر و فروپاشى‌ سلاجقه‌، اينان‌ به‌ ناچار براي‌ حفظ حكومت‌ خود از سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ و پسر او، سلطان‌ جلال‌الدين‌ اطاعت‌ كردند. پس‌ از پيروزي‌ مغول‌ هم‌ به‌ اطاعت‌ آنان‌ گردن‌ نهادند. اتابكان‌ يزد اينان‌اند:
ركن‌الدين‌ سام‌ حك 36 -84ق‌/142- 188م‌؛ ابوالملوك‌ عزالدين‌ لنگر حك 84 -04ق‌/188-207م‌؛ وردان‌ روز حك 04 - 15ق‌ / 207 - 218م‌؛ سلطان‌ قطب‌الدين‌ ابومنصور اسفهسالار حك 15 -26ق‌/218-229م‌؛ قطب‌الدين‌ محمودشاه‌ حك 26 -37ق‌/229-240م‌؛ ركن‌الدين‌ علاءالدوله‌ مق 62ق‌/ 264م‌؛ طغانشاه‌ د 70ق‌/272م‌؛ علاءالدولة دوم‌ حك 70 - 73ق‌/272-274م‌؛ ركن‌الدين‌ يوسف‌ شاه‌ حك 73 -90ق‌/ 274-291م‌؛ حاجى‌ شاه‌ حك 90- 18ق‌/291- 318م‌.

اَتابَكان‌ِ لُرِسْتان‌         جلد: 1  دانشنامه ایران      شماره مقاله:1356


اَتابَكان‌ِ لُرِسْتان‌ lorestan] ، عنوان‌ atabakan-e كلى‌ دو سلسلة مشهور به‌ لر بزرگ‌ و لر كوچك‌ كه‌ از اواخر عصر سلجوقيان‌ بيش‌ از سده‌ بر نواحى‌ وسيعى‌ از خوزستان‌ و لرستان‌ فرمان‌ راندند. سرانجام‌ لر بزرگ‌ در دورة تيموري‌ و لر كوچك‌ در اواسط دورة صفوي‌ منقرض‌ شدند.
دربارة وجه‌ تسمية منطقة جغرافيايى‌ موسوم‌ به‌ لر بزرگ‌ و لر كوچك‌ گفته‌اند كه‌ در حدود سال‌ 00ق‌/13م‌ دو برادر يكى‌ به‌ نام‌ بدر برادر بزرگ‌تر حاكم‌ بخشى‌ از لرستان‌ شد كه‌ به‌ لر بزرگ‌ اشتهار يافت‌ و ديگري‌ منصور برادر كهتر فرمانروايى‌ بخشى‌ ديگر از اين‌ ناحيه‌ را در دست‌ گرفت‌ كه‌ به‌ لر كوچك‌ نامبردار شد. از نظر جغرافيايى‌ نواحى‌ واقع‌ در شرق‌ و جنوب‌ كارون‌ عليا، سرزمين‌ لر بزرگ‌، و نواحى‌ واقع‌ در شمال‌ كارون‌ عليا كه‌ مركز آن‌ خرم‌آباد و از مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ آن‌ بروجرد بود، لر كوچك‌ ناميده‌ مى‌شد.
ادامه نوشته

اَتابَكان‌ِ فارْس‌                جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:1355

اَتابَكان‌ِ فارْس‌ fars] ، سلسله‌اي‌ atabakan-e از پادشاهان‌ محلى‌ ايران‌، معروف‌ به‌ آل‌ سلغر، اتابكان‌ سلغري‌ و سلغريان‌ كه‌ 1 تن‌ از آنان‌ از 43 تا 85ق‌/148-286م‌ بر سرزمين‌ فارس‌ و مناطق‌ مجاور آن‌ حكومت‌ راندند. گروهى‌ از مورخان‌ دورة فرمانروايى‌ اتابكان‌ را در فارس‌ 20 سال‌ ضبط كرده‌اند، و بيشتر دوران‌ حكومت‌ ابش‌ خاتون‌ را كه‌ در تبريز به‌ سر مى‌برد و اسماً حكومت‌ فارس‌ را در اختيار داشت‌، به‌ حساب‌ نياورده‌اند. سلغر، نياي‌ اين‌ دودمان‌، از اميران‌ ترك‌نژاد طايفة غُز پس‌ از پيوستن‌ به‌ طغرل‌، به‌ حوالى‌ فارس‌ رفت‌ و در مناطقى‌ چون‌ كهگيلويه‌ به‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ پرداخت‌. به‌ روايتى‌ بوزابه‌، آخرين‌ اتابك‌ برگزيدة سلجوقيان‌ عراق‌ در فارس‌، از فرزند زادگان‌ سلغر بود.
با كشته‌ شدن‌ بوزابه‌ به‌ دست‌ ملكشاه‌ بن‌ محمود سلجوقى‌ در 41ق‌ سنقر بن‌ مودود كه‌ به‌ روايتى‌ برادرزادة بوزابه‌ بود، در 43ق‌ به‌ شيراز آمد و آنجا را تصرف‌ كرد و حكومت‌ سلغريان‌ را رسماً در اين‌ سال‌ بنيان‌ نهاد. حكومت‌ سلغريان‌ در فارس‌ هيچ‌گاه‌ مستقل‌ نبود. آنان‌ در آغاز از سوي‌ سلجوقيان‌ و پس‌ از آن‌ تا حملة مغول‌، زير نفوذ پادشاهان‌ خوارزم‌ فرمان‌ مى‌راندند و سرانجام‌، به‌ اطاعت‌ مغولان‌ و ايلخانان‌ گردن‌ نهادند و بدين‌گونه‌، فارس‌ را تا مدتها از خطر مهاجمان‌ نگهداري‌ كردند.
ادامه نوشته

تابَكان‌ِ آذَرْبايِجان‌                       جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:1349

اَتابَكان‌ِ آذَرْبايِجان‌ azarbayejan] ، سلسله‌اي‌ atabakan-e از اميران‌ ترك‌ نژاد، مشهور به‌ ايلدگزيان‌ - منسوب‌ به‌ مؤسس‌ آن‌ ايلدگز - كه‌ از حدود سال‌ 41 تا 22ق‌/146 تا 225م‌ بر اران‌ و بخشهايى‌ از آذربايجان‌ فرمان‌ راندند و در دوره‌اي‌، رشتة كارهاي‌ آخرين‌ سلاطين‌ سلجوقى‌ عراق‌ عجم‌ را نيز در دست‌ داشتند.

در اواخر دورة سلجوقى‌، افزايش‌ قدرت‌ و نفوذ غلامان‌ و امراي‌ ترك‌ با زوال‌ امپراتوري‌ و نيز ضعف‌ مقام‌ وزارت‌ همراه‌ بود. در چنين‌ دوره‌اي‌ ايلدگز با قرار گرفتن‌ در منصب‌ اتابكى‌ ارسلان‌ نوجوان‌، سلطان‌ حاكم‌ سلجوقى‌ در عراق‌ عجم‌، و در دست‌ گرفتن‌ كارها، مرحلة جديدي‌ را در تشكيلات‌ حكومتى‌ سلاجقه‌ و نهاد اتابكى‌ پديد آورد. ايلدگزيان‌ تا زمانى‌ كه‌ شاهزادگان‌ سلجوقى‌ به‌ سن‌ رشد نرسيده‌ بودند، به‌ سهولت‌ مى‌توانستند با نام‌ آنان‌ به‌ سركوب‌ مخالفان‌داخلى‌ و خارجى‌ و ادارةامور بپردازند، ولى‌ آن‌گاه‌ كه‌ اين‌ شاهزادگان‌ خواهان‌ استقلال‌ مى‌شدند، جان‌ مى‌باختند. در چنين‌ شرايطى‌ سلسلة اتابكان‌ آذربايجان‌ به‌ وجود آمد.
ترتيب‌ جانشينى‌ در حكومت‌ اينان‌ بر مبناي‌ سنت‌ تركى‌ «ارشديت‌» بود كه‌ پس‌ از مرگ‌ محمد جهان‌ پهلوان‌ دگرگونيهاي‌ بنيادي‌ در ساختار آن‌ پديد آمد. افزون‌ بر زوال‌ سنت‌ جانشينى‌ و در نتيجة كشمكش‌ بين‌ فرزندان‌ محمد پهلوان‌، سياست‌ خود او مبنى‌ بر تقسيم‌ امپراتوري‌ ميان‌ برخى‌ از غلامان‌ كه‌ گفته‌اند به‌ هزار تن‌ مى‌رسيدند، باعث‌ جنگ‌ و بى‌ثباتى‌ در سرتاسر قلمرو سلجوقى‌ گرديد.

ادامه نوشته

اَتابَك‌                    جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:1347

اَتابَك‌ ، لقب‌ atabak] يا عنوانى‌ كه‌ پادشاهان‌ سلجوقى‌ به‌ برخى‌ از اميران‌ خود كه‌ تربيت‌ و سرپرستى‌ شاهزادگان‌ را برعهده‌ داشتند، مى‌داده‌اند. اتابك‌ كلمه‌اي‌ است‌ تركى‌، مركب‌ از «اتا = آتا»، به‌ معنى‌ پدر و «بك‌» يا «بيك‌»، به‌ معنى‌ امير و يا عنوانى‌ مهم‌ در ميان‌ قبايل‌ ترك‌. معنى‌ اين‌ كلمه‌ «پدرْامير» يا «اميرْپدر» است‌ و «اتا» در اين‌ تركيب‌ در معنى‌ مجازي‌ آن‌ است‌، نه‌ معنى‌ حقيقى‌. برگزيدن‌ مربى‌ براي‌ فرزندان‌، ظاهراً در ميان‌ تركان‌ سلجوقى‌ و غُز سابقة قديم‌تري‌ داشته‌، و رسمى‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ موجب‌ آن‌ امرا فرزندان‌ خود را براي‌ تربيت‌، مخصوصاً در امور جنگى‌ و سياسى‌، به‌ يكى‌ از بزرگان‌ كارديده‌ مى‌سپرده‌، و به‌ او لقب‌ «اتابك‌» مى‌داده‌اند كه‌ هم‌ به‌ معنى‌ پدر مجازي‌ و هم‌ به‌ معنى‌ امير و بزرگ‌ بوده‌ است‌. اين‌ رسم‌ گرچه‌ ظاهراً سابقه‌اي‌ كهن‌ داشته‌، و نظاير آن‌ در تاريخ‌ ملل‌ و اقوام‌ ديگر نيز ديده‌ شده‌ است‌، اما براي‌ لقب‌ مخصوص‌ «اتابك‌» سابقه‌اي‌ قديم‌تر از زمان‌ سلجوقيان‌ وجود ندارد.
رسم‌ اتابكى‌ با دادن‌ اقطاعى‌ به‌ صاحب‌ اين‌ منصب‌ همراه‌ بوده‌ است‌ تا بتواند با عايدات‌ اين‌ اقطاع‌ وظيفة خود را به‌ وجه‌ احسن‌ به‌ انجام‌ رساند. با آغاز ضعف‌ دولت‌ سلجوقى‌، اتابكان‌ سلجوقى‌ كه‌ از امراي‌ بزرگ‌ يا از غلامانى‌ بودند كه‌ به‌ مقام‌ امارت‌ رسيده‌ بودند، در صدد يافتن‌ استقلال‌ يا نيمه‌استقلالى‌ در حوزة اقطاع‌ خود برآمدند و سپس‌ منصب‌ خود را موروثى‌ كردند و بدين‌ترتيب‌، اتابكان‌ شام‌، اتابكان‌ موصل‌، اتابكان‌ آذربايجان‌ و اتابكان‌ فارس‌ و يزد به‌ وجود آمدند.
رسم‌ اتابكى‌ در ميان‌ خوارزمشاهيان‌ و سلجوقيان‌ روم‌ نيز معمول‌ بود. اين‌ رسم‌ در ميان‌ مماليك‌ مصر به‌ صورت‌ نوعى‌ نيابت‌ سلطنت‌ و پس‌ از آن‌، به‌ معناي‌ گستردة سرپرستى‌ رواج‌ داشت‌. اتابكى‌ پس‌ از سلجوقيان‌ بزرگ‌ و خوارزمشاهيان‌ به‌ تدريج‌ متروك‌ شد. در زمان‌ صفويان‌ به‌ جاي‌ اتابك‌، مربى‌ پادشاه‌ زاده‌ را لَله‌ مى‌گفتند. اتابك‌ در زمان‌ سلطنت‌ ناصرالدين‌ شاه‌ قاجار لقب‌ افتخاري‌ گرديد و همچنان‌كه‌ الب‌ ارسلان‌ و ملكشاه‌، خواجه‌ نظام‌الملك‌ را لقب‌ اتابكى‌ دادند، ناصرالدين‌ شاه‌ هم‌ كه‌ در پرتو كفايت‌ ميرزا تقى‌ خان‌ فراهانى‌ به‌ سلطنت‌ رسيده‌، و او را مقام‌ وزارت‌ عظمى‌ داده‌ بود، لقب‌ اتابك‌ اعظم‌ و اميركبير به‌ او اعطا كرد. همچنين‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ ميرزا على‌ اصغرخان‌، يكى‌ ديگر از صدراعظمهاي‌ خود لقب‌ اتابك‌ داد.

آتا                 جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:1343

آتا ، ata] يا اَتا، كلمه‌اي‌ تركى‌ به‌ معنى‌ پدر، پدربزرگ‌، جد، و توسعاً شخص‌ محترم‌ و روحانى‌. به‌ مشايخ‌ صوفيه‌ نيز

لقب‌ «آتا» داده‌ شده‌ است‌. در خوارزم‌ و قرقيزستان‌ دهكده‌هايى‌ باپسوند «آتا» وجود دارد. گروه‌ كوچكى‌ از

تركمنهاي‌ يموت‌ كه‌ ميان‌ استرآباد و خيوه‌ مسكن‌ دارند، نيز «آتا» نام‌ دارند. افزون‌ بر اين‌، «آتا» در واژة «اتابك‌» كه‌ از

زمان‌ سلجوقيان‌ متداول‌ شده‌، به‌ معناي‌ مربى‌ و للة شاهزادگان‌ نيز به‌ كار رفته‌ است‌. اين‌ واژه‌ از تركى‌ به‌ زبانهاي‌

قفقازي‌ و روسى‌ و مغولى‌، و از مغولى‌ به‌ زبان‌ چينى‌، و نيز از فارسى‌ به‌ اردو رفته‌ است‌.*

ابوالْغازي‌ْ بَهادُرْخان‌               جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:1028

اَبوالْغازي‌ْ بَهادُرْخان‌ xan] bahador ، فرزند ab-ol-qazi عرب‌ محمدخان‌ 014-074ق‌/ 605-664م‌، تاريخ‌نگار و از فرمانروايان‌ خاندان‌ شيبانى‌ ازبك‌ در خوارزم‌. وي‌ در اورگنج‌ زاده‌ شد و در خيوه‌ درگذشت‌.

ابوالغازي‌ بعد از فوت‌ برادرش‌، اسفنديارخان‌ به‌ خانى‌ برگزيده‌ شد و 0 سال‌ بر خوارزم‌ حكومت‌ كرد و همواره‌ از حمايت‌ فرمانروايان‌ صفوي‌ برخوردار بود. وي‌ به‌ زبانهاي‌ فارسى‌ و عربى‌ تسلط داشت‌ و دو اثر او به‌ جا مانده‌ است‌ كه‌ از منابع‌ مهم‌ تاريخ‌ خوارزم‌ و قبايل‌ تركمن‌ به‌ شمار مى‌روند: يكى‌ شجرة تراكمه‌، در انساب‌ تركمنها به‌ زبان‌ تركى‌ جغتايى‌، و ديگر، شجرة ترك‌، در تاريخ‌ خاندان‌ شيبان‌ ازبك‌ و بيان‌ انساب‌ اين‌ خانواده‌.*

اَبوالْخِيْرْخان‌ِ اُزْبَك‌             جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:891


اَبوالْخِيْرْخان‌ِ اُزْبَك‌ ozbak] xan-e [ab-ol-xe(a)yr 15 - 73ق‌/412- 468م‌، بنيان‌گذار سلسلة شيبانيان‌ در آسياي‌ مركزي‌ و ماوراءالنهر كه‌ از 32ق‌/429م‌ تا اوايل‌ سدة 1ق‌/7م‌ در اين‌ سرزمينها فرمان‌ راندند. نسبت‌ ابوالخيرخان‌ با واسطه‌ به‌ چنگيزخان‌ مغول‌ د 24ق‌/227م‌ مى‌رسد.
ابوالخير ظاهراً تنها پسر دولت‌ شيخ‌ اوغلان‌ بوده‌ است‌. او در جوانى‌ يك‌ چند در خدمت‌خان‌ ديگري‌ از خاندان‌ شيبان‌، به‌ نام‌ جَمَدوق‌خان‌ مى‌زيست‌. وقتى‌ اين‌ خان‌ در شورشى‌ كشته‌ شد، ابوالخير اسير شد، اما طولى‌ نكشيد كه‌ رهايى‌ يافت‌. به‌ گفته‌اي‌، ابوالخير در آغاز مطيع‌ بُراق‌خان‌، يكى‌ از خوانين‌ اردوي‌ سفيد بود. با كشته‌ شدن‌ براق‌ در 31ق‌/428م‌، ابوالخير كه‌ بيش‌ از 7 سال‌ نداشت‌، فرمانرواي‌ واقعى‌ استپهاي‌ توران‌، در كنار نهر تورا در سيبريه‌ شد.
ابوالخير پس‌ از دفع‌ مدعيان‌ و تثبيت‌ قدرت‌ خود بر استپهاي‌ توران‌ و مطيع‌ ساختن‌ قبايل‌ ازبك‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ قبايل‌ قزاق‌، به‌ فكر توسعة قلمرو خويش‌ افتاد و از آن‌ پس‌، تاريخ‌ سلطنت‌ وي‌ تا سالها بعد، بيش‌ و كم‌ شامل‌ مخاصمات‌ يا روابط نسبتاً صلح‌آميز وي‌ با واپسين‌ فرمانروايان‌ تيموري‌ است‌.
نخستين‌ مواجهة ابوالخيرخان‌ با تيموريان‌ به‌ تصرف‌ خوارزم‌ و غارت‌ شهر اورگنج‌، پايتخت‌ آن‌ انجاميد. تاريخ‌ اين‌ حمله‌ را به‌ تفاوت‌ 34ق‌/431م‌ و 39ق‌/435م‌ ذكر كرده‌اند. مهم‌ترين‌ دورة حضور ابوالخيرخان‌ در رويدادهاي‌ دوران‌ اولاد تيمور، مداخلة او، در رقابتها و برخوردهاي‌ خصمانه‌ ميان‌ عبدالله‌ بن‌ ابراهيم‌ بن‌ شاهرخ‌ حك 54 - 55ق‌/ 450-451م‌ و پسر عموي‌ او، ابوسعيد بن‌ محمد بن‌ ميرانشاه‌ است‌ كه‌ با كمك‌ ابوالخيرخان‌ به‌ ابوسعيد، سمرقند به‌ تصرف‌ وي‌ درآمد.
ابوالخيرخان‌ 0 پسر داشت‌ كه‌ از ميان‌ آنان‌ شيخ‌ حيدر قائم‌مقام‌ او گرديد. مهم‌ترين‌ مشخصة حيات‌ سياسى‌ ابوالخيرخان‌ تاخت‌ و تازها، چپاولگريها و دست‌اندازيهاي‌ مكرر وي‌ به‌ بلاد مجاور قلمرو خود بود. از اين‌ گذشته‌، ابوالخير مؤسس‌ سلسله‌اي‌ بود كه‌ شاخه‌هاي‌ آن‌ به‌ مدت‌ چند قرن‌ تاريخ‌ سياسى‌اجتماعى‌ آسياي‌ مركزي‌ و ماوراءالنهر و خراسان‌ را تحت‌ الشعاع‌ قرار دادند.

اِبْن‌ِ دارِسْت‌             جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:539

اِبْن‌ِ دارِسْت‌ darest] ، ابوطالب‌ ebn-e تاج‌الدين‌ ابن‌ دارست‌ شيرازي‌، از وزراي‌ سلجوقيان‌ در نيمة نخست‌ سدة ق‌/2م‌. برخى‌ او را از مردم‌ شبانكاره‌ دانسته‌اند. وي‌ ابتدا وزير اتابك‌ بوزابه‌ حكمران‌ فارس‌بود،سپس‌ در پى‌ جناح‌بنديهاي‌دربار به‌وزارت‌سلطان‌سلجوقى‌، ابوالفتح‌ غياث‌الدين‌ مسعود بن‌ محمد بن‌ ملكشاه‌ گماشته‌ شد تا مجري‌ خواستهاي‌ اميران‌ سه‌گانه‌: امير فخرالدين‌ عبدالرحمان‌ بن‌ طغايرك‌، حاكم‌ ارّان‌ و گنجه‌، اتابك‌ بوزابه‌ و اميرعباس‌، والى‌ ري‌ باشد.
تاج‌الدين‌ در دوران‌ كوتاه‌ وزارت‌ خود به‌ آبادانى‌ و رونق‌ مراكز علمى‌ و دينى‌ توجه‌ نشان‌ داد، چنان‌كه‌ هنگام‌ ورود به‌ بغداد فرمان‌ داد تا مدرسة تاجيه‌ را كه‌ دايى‌ او، تاج‌الملك‌ ابوالغنائم‌ ابن‌ دارست‌، وزير بنام‌ ملكشاه‌ سلجوقى‌ ساخته‌ بود، از نو بسازند و خانة خود را مركز بحث‌ و گفت‌ و گوي‌ پيشوايان‌ دينى‌ قرار داد.*

اِبْن‌ِ حَجَرِ عَسْقَلانى‌             جلد: 1    دانشنامه ایران   شماره مقاله:507

اِبْن‌ِ حَجَرِ عَسْقَلانى‌ asqalani] hajar-e ، ابوالفضل‌ ebn-e شهاب‌الدين‌ احمد بن‌ على‌ بن‌ محمد بن‌... حجر عسقلانى‌ كِنانى‌ مصري‌ 73-52ق‌/372-449م‌، يكى‌ از علماي‌ بزرگ‌ حديث‌ و فقه‌ شافعى‌، مورخ‌ و شاعر. از او به‌ «حافظ العصر» و «شيخ‌ الاسلام‌» و «اميرالمؤمنين‌ در حديث‌» ياد كرده‌اند.
ابن‌ حجر در سفرهاي‌ متعدد خود به‌ مكه‌، شام‌، قدس‌، اسكندريه‌، يمن‌ و عدن‌ هيچ‌گاه‌ از كسب‌ علم‌ غفلت‌ نمى‌كرد. سخاوي‌ نام‌ دروس‌ و مدارسى‌ را كه‌ ابن‌ حجر در آنها تدريس‌ كرده‌ است‌، چنين‌ نام‌ مى‌برد: تفسير در حسنيه‌ و منصوريه‌؛ حديث‌ در بيبرسيه‌، جماليه‌، زينبيه‌، شيخونيه‌، جامع‌ طولون‌، قبة منصوريه‌ و نيز در محموديه‌؛ فقه‌ در خروبيه‌، فخريه‌، شيخونيه‌، صالحيه‌، صلاحيه‌ و مؤيديه‌.
تخصص‌ اصلى‌ ابن‌ حجر حديث‌ بود، و به‌ كثرت‌ افتاء نيز شهرت‌ داشت‌ و مى‌گويند: غالباً در هر روز قريب‌ به‌ سى‌ فتوا صادر مى‌كرد. از جمله‌ وظايف‌ او كتابداري‌ كتابخانة مدرسة محموديه‌ بود كه‌ كتابهايى‌ نفيس‌ داشت‌. وي‌ فهارسى‌ براي‌ آن‌ كتابخانه‌ تهيه‌ كرد.
ابن‌ حجر از 27ق‌ تا زمان‌ مرگ‌ بارها به‌ منصب‌ قضا دست‌ يافت‌ و پس‌ از آن‌ عزل‌ گرديد كه‌ علت‌ بيشتر اين‌ عزل‌ و نصبها، مناقشات‌ و مخالفتهاي‌ او با بُلقينى‌ بود. در 31ق‌، هنگامى‌ كه‌ در منصب‌ قضا بود، با تدبيري‌ كه‌ به‌ كار بست‌، از انهدام‌ كنيسه‌هاي‌ يهوديان‌ جلوگيري‌ كرد و فقط به‌ ويران‌ كردن‌ آنچه‌ به‌ تازگى‌ احداث‌ كرده‌ بودند، رأي‌ داد.
فهرست‌ كامل‌ تأليفات‌ ابن‌ حجر را شاگردش‌ سخاوي‌ در الجواهر و الدرر آورده‌ است‌. از جمله‌ كتب‌ مهم‌ ابن‌ حجر لسان‌ الميزان‌، الدرر الكامنة فى‌ اعيان‌ المائة الثامنة، انباء الغمر بابناء العمر و الاصابة فى‌ تمييز الصحابة است‌ كه‌ شايد از مهم‌ترين‌ كتابها در علم‌ رجال‌ باشد.*
ادامه نوشته

اِبْن‌ِ تَغْري‌ بِرْدي‌                     جلد: 1    دانشنامه ایران   شماره مقاله:479

اِبْن‌ِ تَغْري‌ بِرْدي‌ berdi] taqri ، ابوالمحاسن‌ ebn-e جمال‌الدين‌ يوسف‌ بن‌ تغري‌ بردي‌ بن‌ عبدالله‌ ظاهري‌ حنفى‌ ح‌ 12 -74ق‌/ 409-469م‌، مورخ‌. وي‌ در قاهره‌ زاده‌ شد؛ پس‌ از درگذشت‌ پدرش‌ 15ق‌، تربيت‌ وي‌ را ابن‌ عديم‌ كه‌ شوهر خواهر او بود، به‌ عهده‌ گرفت‌. يوسف‌ پس‌ از حفظ قرآن‌، مختصر قُدوري‌ را نيز از بر كرد و فقه‌ را از شمس‌الدين‌ محمد رومى‌ حنفى‌ وابوالبقاء بهاءالدين‌ حنفى‌، قاضى‌ مكه‌ و بدرالدين‌ محمود عينى‌ حنفى‌، و نحو را از تقى‌الدين‌ شُمُنّى‌ آموخت‌ و مجالس‌ درس‌ ابن‌ حجر عسقلانى‌ د 52ق‌ را نيز درك‌ كرد. سپس‌ ملازمت‌ مورخان‌ روزگار خود عينى‌ و مقريزي‌ را اختيار كرد و در دانش‌ تاريخ‌ جهد فراوان‌ به‌ كار بست‌، تا اينكه‌ در اين‌ علم‌ سرآمد شد و به‌ تأليف‌ و تصنيف‌ پرداخت‌.
مهم‌ترين‌ اثر ابن‌ تغري‌ بردي‌ كتاب‌ النجوم‌ الزاهرة فى‌ ملوك‌ مصر و القاهرة در تاريخ‌ مصر است‌. اين‌ كتاب‌ از فتح‌ مصر و فرمانروايى‌ عمروعاص‌ در آن‌ سرزمين‌ 0ق‌/41م‌ آغاز مى‌شود و تا رخدادهاي‌ 72ق‌/467م‌، يعنى‌ دوران‌ سلطنت‌ ملك‌ اشرف‌ قايتباي‌ محمودي‌ را در بردارد. اين‌ كتاب‌ به‌ ترتيب‌ تاريخى‌ حكومت‌ واليان‌، خلفا و سلاطين‌ مصر تأليف‌ شده‌، و در آن‌ وقايع‌ مربوط به‌ دوران‌ حكومت‌ هر فرمانروا و رخدادهاي‌ آن‌ عهد چه‌ مربوط به‌ مصر و چه‌ متعلق‌ به‌ ديگر نواحى‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ ويژه‌ سرزمينهاي‌ نزديك‌ به‌ مصر آمده‌ است‌. مطالب‌ اين‌ كتاب‌ به‌ ويژه‌ آن‌ قسمت‌ كه‌ در عصر مؤلف‌ اتفاق‌ افتاده‌، و خود شاهد آنها بوده‌ است‌، براي‌ محققان‌ تاريخ‌ مصر و جهان‌ اسلام‌ از اهميت‌ خاص‌ برخوردار است‌. اين‌ كتاب‌ در 6 مجلد به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌ قاهره‌، 348- 392ق‌/929-972م‌.
اثر ديگر وي‌ المنهل‌ الصافى‌ و المستوفى‌ بعد الوافى‌ است‌ كه‌ مؤلف‌ در آن‌ شرح‌ حال‌ حدود هزار تن‌ از سلاطين‌، امرا، وزرا، دانشمندان‌، شعرا، مورخان‌، خطاطان‌ و مهندسان‌ را به‌ ترتيب‌ حروف‌ الفبا ياد كرده‌ است‌. مؤلف‌، خود اين‌ كتاب‌ را در يك‌ مجلد مختصر ساخته‌، و آن‌ را دليل‌ الشافى‌ على‌ المنهل‌ الصافى‌ نام‌ گذاشته‌ است‌.
اثر ديگر ابن‌ تغري‌ بردي‌ حوادث‌ الدهور فى‌ مدي‌ الايام‌ و الشهور است‌ كه‌ ذيل‌ السلوك‌ لمعرفة دول‌ الملوك‌ مقريزي‌ است‌. اين‌ كتاب‌ از وقايع‌ 45ق‌/441م‌ آغاز مى‌شود.
مورد اللطافة فى‌ من‌ ولى‌السلطنة و الخلافة كتاب‌ ديگري‌است‌ كه‌ ابن‌ تغري‌ بردي‌ آن‌ را با ميلاد پيامبرص‌ آغاز كرده‌، سپس‌ به‌ ذكر غزوات‌ و احوال‌ آن‌ حضرت‌ و خلفاي‌ راشدين‌ تا خليفة معاصر خويش‌ القائم‌ بامرالله‌، از خلفاي‌ عباسى‌ مصر پرداخته‌، و سرانجام‌، احوال‌ ملوك‌ مصر را از آغاز حكومت‌ سلاطين‌ ايوبى‌ تا دولت‌ اينالى‌ آورده‌ است‌.*

اِبْراهيم‌ِ غَزْنَوي‌                            جلد: 1  دانشنامه ایران    شماره مقاله:212

اِبْراهيم‌ِ غَزْنَوي‌ qaznavi] ، ebrahim-e سلطان‌ ابوالمظفر ظهيرالدوله‌ رضى‌الدين‌ ابراهيم‌ بن‌ مسعود بن‌ محمود 24-92ق‌/ 033- 099م‌.
ابراهيم‌ در هرات‌ زاده‌ شد. او نهمين‌ و آخرين‌ فرزند سلطان‌ مسعود اول‌ حك 21-32ق‌/030-041م‌، و به‌ هنگام‌ كشته‌ شدن‌ پدرش‌ كودكى‌ خردسال‌ بود. وي‌ پس‌ از درگذشت‌ برادرش‌ فرخزاد در 51ق‌/ 059م‌ به‌ سلطنت‌ رسيد و از همان‌ آغاز با سلجوقيان‌ از در اتحاد و دوستى‌ درآمد. در نخستين‌ سال‌ سلطنتش‌ با چَغري‌ بيك‌ داوود بن‌ ميكائيل‌ بن‌ سلجوق‌، امير خراسان‌ رسماً مصالحه‌ كرد و يك‌ چند به‌ جنگهاي‌ طولانى‌ ميان‌ دو خاندان‌ غزنوي‌ و سلجوقى‌ پايان‌ داد.
چون‌ ابراهيم‌ خاطرش‌ از سلجوقيان‌ آسوده‌ شد، به‌ فكر گسترش‌ متصرفات‌ غزنويان‌ در هند افتاد. وي‌ از مرز جنوبى‌ پنجاب‌ گذشت‌ و قلعة اجودهن‌، در 20 فرسنگى‌ لاهور را تسخير كرد. آن‌گاه‌ راهى‌ قلعة روپال‌ شد و پس‌ از تصرف‌ آن‌ به‌ دره‌ نوره‌ روي‌ آورد؛ سپس‌ حكومت‌ همة متصرفات‌ هند را به‌ ابوالنجم‌ زرير شيبانى‌ تفويض‌ كرد، اما او راه‌ ناسپاسى‌ پيش‌ گرفت‌ و بر سلطان‌ ابراهيم‌ شوريد و سرانجام‌، به‌ دست‌ سپاهيان‌ ابراهيم‌ اسير شد و به‌ زندان‌ افتاد. از همين‌ زمان‌ به‌ بعد ابراهيم‌ سكه‌هايى‌ را با عنوان‌ «سلطان‌» به‌ نام‌ خود ضرب‌ كرد. او نخستين‌ و يا به‌ گفتة بازورث‌ دومين‌ امير از غزنويان‌ بود كه‌ به‌ تقليد از طغرل‌ سلجوقى‌ لقب‌ سلطان‌ را بر سكه‌هاي‌ خود نقش‌ كرد. دوران‌ سلطنت‌ آرام‌ و صلح‌آميز سلطان‌ ابراهيم‌ عصر طلايى‌ پنجاب‌ در دولت‌ غزنوي‌ را تشكيل‌ مى‌دهد. در اين‌ دوره‌ لاهور يكى‌ از مراكز عظيم‌ فرهنگى‌ به‌ شمار مى‌آمد.
ابراهيم‌ پس‌ از گشودن‌ چند دژ استوار و بسط دامنة نفوذ دولت‌ غزنوي‌ در هند، با غنائم‌ فراوان‌ به‌ غزنين‌ بازگشت‌ و پس‌ از 1 سال‌ و ماه‌ سلطنت‌ درگذشت‌. مورخان‌ او را مردي‌ پرهيزگار و اهل‌ عمران‌ و آبادي‌ و با سياست‌ توصيف‌ كرده‌اند. وي‌ ويرانيهايى‌ را كه‌ بر اثر جنگهاي‌ زمان‌ سلطان‌ مسعود و پس‌ از آن‌ به‌ مملكت‌ وارد آمده‌ بود، ترميم‌ كرد و چندين‌ قصبه‌ و شمار بسياري‌ خانقاه‌، رباط، مسجد و مدرسه‌ بنا كرد.
گروهى‌ از رجال‌ و شعراي‌ ايران‌ به‌ دربار سلطان‌ ابراهيم‌ منسوب‌اند كه‌ مشهورترين‌ آنان‌ عبارت‌اند از ثقة الملك‌ طاهر بن‌ على‌ بن‌ مُشكان‌، قوام‌الملك‌ نظام‌الدين‌ ابونصر هبةالله‌ فارسى‌، ابوسهل‌ خجندي‌ و عبدالحميد بن‌ احمد بن‌ عبدالصمد.*

اِبْراهيم‌ِ اينال‌                جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:170

اِبْراهيم‌ِ اينال‌ inal] [ebrahim-e يا ينال‌ مق 51ق‌/ 059م‌، برادرِ مادري‌ِ طغرل‌ بيك‌، از سران‌ مقتدر خاندان‌ سلجوقى‌ و فاتح‌ بسياري‌ از متصرفات‌ اولية آنان‌.
نخستين‌ مأموريتى‌ كه‌ ابراهيم‌ پس‌ از جلوس‌ طغرل‌ بيك‌ بر عهده‌ گرفت‌، فتح‌ نيشابور بود. وقتى‌ ابراهيم‌ بر كران‌ نيشابور رسيد، اهل‌ نيشابور به‌ استقبالش‌ شتافتند. طغرل‌ ابراهيم‌ را به‌ تسخير همدان‌، ابهر، زنجان‌ و نواحى‌ آذربايجان‌ گسيل‌ داشت‌. ابراهيم‌ پس‌ از آنكه‌ بر بعضى‌ از بلاد مجاور ري‌ استيلا يافت‌، بروجرد را نيز تصرف‌ كرد. در 37ق‌ ابراهيم‌ به‌ فرمان‌ طغرل‌ به‌ بلاد جبل‌، در غرب‌ ايران‌، حمله‌ برد و همدان‌ را به‌ تصرف‌ درآورد و آن‌گاه‌ به‌ دينور رفت‌. امير اين‌ شهر، به‌ قرميسين‌ كرمانشاه‌ گريخت‌ و ابراهيم‌ نيز آنجا را به‌ تصرف‌ خود درآورد. ابراهيم‌ بر صيمره‌، در ناحية پشتكوه‌ استيلا يافت‌ و بر كردهاي‌ جوزقان‌ شبيخون‌ زد. در 39ق‌ ابراهيم‌ عازم‌ قلعة كنگاور شد و آنجا را به‌ صلح‌ گرفت‌. سپس‌ سپاهى‌ را به‌ گرفتن‌ قلاع‌ سرخاب‌ بن‌ عناز، گسيل‌ داشت‌ و خود به‌ سوي‌ قلعة كَلكان‌، در نزديكى‌ سنندج‌ امروزي‌ رفت‌. چون‌ اهل‌ قلعه‌ در برابر او ايستادگى‌ كردند، لشكر خود را به‌ دَزْديلويه‌ برد. گروهى‌ از سپاه‌ او نيز در بَنْدَنيجين‌ بغداد، به‌ قتل‌ و غارت‌ و شكنجه‌ دست‌ زدند.
به‌ تدريج‌ گروه‌ كثيري‌ از غزهاي‌ ماوراءالنهر بر ابراهيم‌ گرد آمدند. غزان‌ به‌ سرداري‌ ابراهيم‌ به‌ ملازگرد، ارزروم‌ و سرانجام‌ به‌ طرابوزان‌ حمله‌ بردند. سپاه‌ عظيمى‌ از روم‌ و ابخاز، در شمال‌ غربى‌ گرجستان‌، با غزان‌ روبه‌رو شدند و جنگهاي‌ شديدي‌ ميان‌ آنان‌ درگرفت‌. در پايان‌ پيروزي‌ نصيب‌ غزها بود. در اين‌ حمله‌ ابراهيم‌ تا نزديك‌ قسطنطنيه‌ پيش‌ رفت‌.
در 41ق‌ طغرل‌ از ابراهيم‌ خواست‌ تا همدان‌ و قلعه‌هايى‌ را كه‌ در ناحية جبل‌ در تصرف‌ داشت‌، به‌ وي‌ تسليم‌ كند. ابراهيم‌ از اين‌ كار تن‌ زد. در نبرد شديدي‌ كه‌ ميان‌ اين‌ دو برادر درگرفت‌، ابراهيم‌ شكست‌ خورد و در قلعة سرماج‌ پناه‌ جست‌ و پس‌ از چند روز ايستادگى‌ سرانجام‌ از قلعه‌ به‌ زير آمد. طغرل‌ به‌ وي‌ اكرام‌ كرد و بيشتر چيزهايى‌ را كه‌ از او گرفته‌ بود، به‌ وي‌ بازگرداند.
در اواخر سال‌ 48ق‌، طغرل‌ سنجار را گشود و خون‌ خلق‌ كثيري‌ را ريخت‌. ابراهيم‌ به‌ شفاعت‌ برخاست‌. طغرل‌ از قتل‌ و تخريب‌ دست‌ بداشت‌ و سنجار و موصل‌ و بلاد اطراف‌ آن‌ را به‌ برادرش‌ واگذارد.
هنگامى‌ كه‌ طغرل‌ سرگرم‌ فرونشاندن‌ فتنة ابوالحارث‌ بساسيري‌ سپهسالار بغداد بر ضد خليفه‌ بود، ابراهيم‌ به‌ هواي‌ قدرت‌ و ثروت‌ بيشتر به‌ مخالفت‌ برخاست‌. طغرل‌ ناگزير با ابراهيم‌ وارد جنگ‌ شد و چون‌ سپاه‌ خويش‌ را در هم‌ شكسته‌ ديد، از برادر زادگانش‌ ياري‌ طلبيد. ابراهيم‌ در ناحيه‌اي‌ به‌ نام‌ هَفتان‌ بولان‌، يا هفتاد بولان‌ شكست‌ خورد و لشكريان‌ او را به‌ فرمان‌ طغرل‌ با زه‌ كمانش‌ خفه‌ كردند.*

آخال‌ْ تِكّه‌                             جلد: 1  دانشنامه ایران      شماره مقاله:1888

آخال‌ْ تِكّه‌ tekke(a)] ، axal نامى‌ كه‌ درگذشته‌ بر ناحيه‌اي‌ از منطقة ماوراءِ خزر اطلاق‌ مى‌شد. آخال‌ اسم‌ محل‌، و تِكه‌ نام‌ طايفه‌اي‌ تركمان‌ ساكن‌ در اين‌ سرزمين‌ است‌.

در دورة باستان‌ اين‌ ناحيه‌ جزو خراسان‌ بزرگ‌ و در قلمرو پارتها بود و از آبادي‌ و حاصل‌خيزي‌ و نيز از مهارت‌ اهالى‌ آن‌ در آبياري‌ ياد كرده‌اند. اين‌ سرزمين‌ تا دورة تسلط ازبكها در سده‌هاي‌ 0-1ق‌/ 6-7م‌ زير فرمان‌ امراي‌ خوارزم‌، و به‌ تاغ‌ بويو جانب‌ كوه‌ معروف‌ بود. بعدها به‌ سبب‌ كوتاهى‌ در تأسيسات‌ آبياري‌ منطقه‌، به‌ حال‌ ويرانى‌ درآمد. در 298ق‌/881م‌ روسها بر آخال‌ مسلط شدند و در 299ق‌/ 882م‌ اين‌ ناحيه‌ به‌ نام‌ آخال‌ تكه‌، به‌ صورت‌ بخشى‌ جداگانه‌، خوانده‌ شد و تا 307ق‌/890م‌ به‌ همين‌ نام‌ موسوم‌ بود كه‌ بعداً نام‌ عشق‌آباد جاي‌ آن‌ را گرفت‌.
در آغاز تسلط روسها شهر آباد و معروفى‌ در اين‌ سرزمين‌ وجود نداشت‌ و عشق‌آباد و قزل‌ آروات‌ پس‌ از تسلط روسها آباد و معروف‌ شدند. اقليم‌ و محيط آخال‌ براي‌ پرورش‌ اسب‌ مساعد است‌ و اسبهاي‌ سواري‌ آخال‌ تكه‌ شهرت‌ جهانى‌ دارند. اين‌ ناحيه‌ زلزله‌خيز است‌ و در سالهاي‌ 310، 313، 348، 367ق‌/893، 895، 929، 948م‌ زلزله‌هايى‌ در آن‌ رخ‌ داده‌ است‌.*
 

اَحْمَدِ جَلايِر            جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:1828

اَحْمَدِ جَلايِر jalayer] [ahmad-e مق 13ق‌/ 410م‌، پسر شيخ‌ اويس‌، چهارمين‌ فرمانرواي‌ سلسلة جلايريان‌ در عراق‌ و آذربايجان‌. مورخان‌ لقب‌ او را مغيث‌الدين‌ يا غياث‌الدين‌ آورده‌اند. بر روي‌ غالب‌ سكه‌هايى‌ كه‌ به‌ نام‌ او ضرب‌ شده‌، عنوان‌ «بهادرخان‌» هم‌ آمده‌ است‌.
پس‌ از مرگ‌ شيخ‌ اويس‌ جلايري‌ در 76ق‌ بنا بر وصيت‌ او، پسرش‌ حسين‌ حك 76-84ق‌/374-382م‌ به‌ سلطنت‌ رسيد. احمد در اين‌ ايام‌ حكومت‌ اردبيل‌ را بر عهده‌ داشت‌. در بهار 83ق‌ كه‌ شاه‌ شجاع‌، پادشاه‌ آل‌ مظفر از شيراز به‌ تبريز يورش‌ برد، سلطان‌ حسين‌ از پيش‌ او گريخت‌ و به‌ احمد كه‌ در اين‌ زمان‌ از قراباغ‌ به‌ ياري‌ برادر مى‌شتافت‌، پيوست‌. سرانجام‌ كار به‌ صلح‌ انجاميد و شاه‌ شجاع‌ به‌ شيراز بازگشت‌. احمد كه‌ مانند ديگر برادران‌ از سهم‌ خود از ميراث‌ پدر ناخشنود بود، به‌ اران‌ و موغان‌ شتافت‌ و سپاهى‌ فراهم‌ آورد و به‌ تبريز تاخت‌ و سپس‌ حسين‌ را به‌ قتل‌ رساند 84ق‌ و خود به‌ سلطنت‌ نشست‌.
احمد پس‌ از دست‌ يافتن‌ به‌ حكومت‌ كوشيد تا سيطرة خود را بر سراسر قلمرو جلايريان‌ گسترش‌ دهد، اما يورش‌ امير تيمور به‌ نواحى‌ غرب‌ ايران‌، او را متوقف‌ كرد.
ادامه نوشته

اَتِك‌                        جلد: 1   دانشنامه ایران     شماره مقاله:1513

اَتِك‌ ، atek] ناحيه‌اي‌ در جمهوري‌ تركمنستان‌، واقع‌ در دامنة شمالى‌ جبال‌ هزارمسجد و كوههاي‌ مرزي‌ خراسان‌ كوپِت‌ داغ‌.
رشته‌كوههاي‌ اصلى‌ ناحيه‌ سلسله‌ جبال‌ هزار مسجد است‌ كه‌ شعبه‌هايى‌از آن‌تا دشت‌اتك‌پيش‌رفته‌است‌و به‌آسلمه‌،زيركوه‌ و زرين‌كوه‌ معروف‌اند. از دامنه‌هاي‌ اين‌ رشته‌ كوه‌ رودخانه‌ها و جويبارهاي‌ بى‌شماري‌ از جمله‌ دو رودخانة دائمى‌ درونگر و زنگلانلو، به‌ سوي‌ دشت‌ اتك‌ جريان‌ دارند.
در روزگار باستان‌ و سده‌هاي‌ ميانه‌، ساكنان‌ روستاهايى‌ كه‌ در طول‌ دامنه‌هاي‌ شمالى‌ اين‌ كوهها قرار داشتند، ايرانى‌ بودند؛ اما بعدها اين‌ ناحيه‌ مورد هجوم‌ كوچندگان‌ ترك‌ قرار گرفت‌ و از آن‌ زمان‌ بر اين‌ ناحيه‌ نام‌ تركى‌ اتك‌ به‌ معناي‌ دامنه‌ نهاده‌ شد. گمان‌ مى‌رود كه‌ نام‌ اتك‌ از سدة 0ق‌/6م‌ پس‌ از حملات‌ ازبكان‌ خيوه‌ و بخارا رايج‌ شده‌ باشد. در سده‌هاي‌ ميانه‌ از شهرهاي‌ اين‌ ناحيه‌ بيشتر نسا و ابيورد شهرت‌ داشتند.
خوارزم‌ نزديك‌ترين‌ همساية اتك‌ بود و تا زمان‌ تسخير آنجا به‌ دست‌ سلطان‌ محمود غزنوي‌، اين‌ ناحيه‌ در تصرف‌ شاهان‌ خوارزم‌ قرار داشت‌. در 26ق‌/035م‌ تركمانان‌ غزان‌ به‌ اين‌ نواحى‌ هجوم‌ آوردند و سلطان‌ مسعود بخشى‌ از سرزمين‌ مزبور را به‌ آنان‌ واگذاشت‌.
در 254ق‌/838م‌ گروهى‌ از قبايل‌ تركمان‌ گوكلان‌ كه‌ در گرگان‌ اقامت‌ داشتند، به‌ اتك‌ كوچ‌ داده‌ شدند. تركمانان‌ تكه‌ در 272ق‌ مرو را تصرف‌ كردند و در اتك‌ و سرخس‌ و آخال‌ مستقر شدند.
در دسامبر 881 ميان‌ ايران‌ و روسية تزاري‌ قراردادي‌ به‌ امضا رسيد و خط مرزي‌ حدود اتك‌ به‌ وضع‌ كنونى‌ درآمد. پس‌ از اين‌ قرارداد، از دشت‌ اتك‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ بخشى‌ از ايران‌ بود، جز حاشية باريكى‌ در دامنة كوههاي‌ هزارمسجد كه‌ شهرستان‌ محمدآباد درگز مركز آن‌ است‌، باقى‌ نماند.*

اَتْسِزِ بْن‌ِ اُوَق‌ِ خوارَزْمى‌              جلد: 1  دانشنامه ایران      شماره مقاله:1474

اَتْسِزِ بْن‌ِ اُوَق‌ِ خوارَزْمى‌ xarazmi] ovaq-e [atsez-e-bn-e مق 71ق‌/078م‌، از امراي‌ ماجراجو و تركمان‌ الب‌ارسلان‌ سلجوقى‌ كه‌ فلسطين‌ و شام‌ را از دست‌نشاندگان‌ المستنصر بالله‌، خليفة فاطمى‌ مصر گرفت‌ و چندي‌ بر اين‌ نواحى‌ فرمان‌ راند. اصل‌ و نسب‌ اتسز دقيقاً دانسته‌ نيست‌، اما برخى‌ او را از قبيلة ايوايى‌ دانسته‌اند.
الب‌ارسلان‌ پس‌ از پيروزي‌ بر امپراتور روم‌ شرقى‌ در ملازگرد، به‌ امراي‌ خود - كه‌ در متصرفات‌ شامى‌ روم‌ باقى‌ مانده‌ بودند - فرمان‌ داد هر بخشى‌ از متصرفات‌ آن‌ را كه‌ تسخير كنند، حكومت‌ آن‌ نواحى‌ به‌ آنان‌ تعلق‌ خواهد گرفت‌. اتسز در 63ق‌/071م‌ رَمله‌ و آنگاه‌ بيت‌المقدس‌ را گشود و از آنجا بر همة فلسطين‌ بجز دژ مرزي‌ عسقلان‌ استيلا يافت‌. سپس‌ به‌ دمشق‌ تاخت‌ و آنجا را در محاصره‌ گرفت‌، اما به‌ سبب‌ حضور بدرالجمالى‌، امير مشهور فاطميان‌ به‌ آن‌ دست‌ نيافت‌. اتسز در اواخر ذيحجة 67 بار ديگر به‌ محاصرة دمشق‌ پرداخت‌ كه‌ تا صفر 68 طول‌ كشيد، ولى‌ در تسخير شهر ناكام‌ ماند؛ آنگاه‌ به‌ حلب‌ رفت‌ و خود را «الملك‌ المعظم‌» ناميد
ادامه نوشته

اِتَّحادْ وَ تَرَقّى‌، جَمْعيَّت‌                 جلد: 1  دانشنامه ایران      شماره مقاله:1429

اِتَّحادْ وَ تَرَقّى‌، جَمْعيَّت‌ taraqqi] va ettehad ، jam'iyyat-e نخستين‌ جمعيت‌ يا حزب‌ بزرگ‌ سياسى‌ در امپراتوري‌ عثمانى‌ 327- 337ق‌/908- 918م‌. اين‌ جمعيت‌ در آغاز سازمانى‌ دانشجويى‌ بود و فعاليت‌ سياسى‌ نداشت‌ و به‌ تدريج‌ در مدرسه‌هاي‌ حربيه‌، ملكيه‌، بحريه‌ و بيطاريه‌ به‌ جذب‌ اعضاي‌ جديد پرداخت‌. اتحاد و ترقى‌ در 313ق‌/ 895م‌ با موضع‌گيري‌ در برابر حملة ارمنيان‌ به‌ باب‌ عالى‌ موجوديت‌ خود را آشكار كرد و با انتشار اعلاميه‌اي‌، علت‌ اصلى‌ اين‌ رفتار ارمنيان‌ را استبداد و سوء مديريت‌ عبدالحميد دانست‌ و درپى‌ آن‌ عده‌اي‌ از اعضاي‌ مؤسس‌ جمعيت‌ بازداشت‌ و تبعيد شدند و گروهى‌ نيز به‌ خارج‌ از كشور گريختند.
در 897م‌، سلطان‌ عبدالحميد تبعيديان‌ را عفو كرد و وعدة اصلاحات‌ داد، اما به‌ آن‌ عمل‌ نكرد. در 906م‌، 0 تن‌ از اعضاي‌ اتحاد و ترقى‌ كه‌ بيشتر آنان‌ از افسران‌ سپاه‌ سوم‌ عثمانى‌ بودند، در شهر سلانيك‌ جمعيتى‌ با نام‌ «عثمانلى‌ حريت‌ جمعيتى‌» جمعيت‌ آزادي‌ عثمانى‌ تشكيل‌ دادند. در ژوئن‌ 908 پادشاهان‌ انگليس‌ و روسيه‌ در فنلاند با يكديگر ملاقات‌ كردند و دربارة ايجاد مناطق‌ امن‌ در خاور نزديك‌ تصميماتى‌ گرفتند. مردم‌ اين‌ واقعه‌ را مداخله‌ در امور داخلى‌ و مقدمة اشغال‌ روم‌ ايلى‌ و مقدونيه‌ دانستند و به‌ آن‌ اعتراض‌ كردند؛ افسران‌ سپاه‌ سوم‌ نيز سر به‌ شورش‌ برداشتند و خواستار اجراي‌ قانون‌ اساسى‌ مشروطة مدحت‌ پاشا 293ق‌/876م‌ شدند. در اين‌ ميان‌ جمعيت‌ اتحاد و ترقى‌ رهبري‌ اين‌ جنبش‌ را برعهده‌ گرفت‌. عبدالحميد دوم‌ نتوانست‌ در برابر قيام‌ مسلمانان‌ مقاومت‌ كند و سرانجام‌ به‌ پذيرفتن‌ قانون‌ اساسى‌ تن‌ داد و در 4 ژوئية 908 مشروطيت‌ دوم‌ در عثمانى‌ اعلان‌ شد. اعلان‌ مشروطيت‌ پيروزي‌ غيرمنتظره‌اي‌ براي‌ اتحاد و ترقى‌ بود. بعد از اعلان‌ مشروطيت‌، اگرچه‌ اتحاد و ترقى‌ خود را نگاهبان‌ مشروطيت‌ مى‌دانست‌، اما به‌ سبب‌ ضعف‌ نيرو و كمى‌ تجربه‌، با دربار و باب‌ عالى‌ در ادارة حكومت‌ سهيم‌ شد كه‌ به‌ بروز اختلافات‌ سختى‌ انجاميد.
هر چند در دوران‌ تسلط اتحاد و ترقى‌ و سياست‌ 0 سالة آنان‌ - كه‌ گاه‌ با تهديد و ارعاب‌ تؤم‌ بود - امپراتوري‌ عثمانى‌ بخش‌ وسيعى‌ از سرزمينهاي‌ خود را از دست‌ داد، اما حاكميت‌ آنان‌ راه‌ را براي‌ ظهور تركية جديد هموار ساخت‌.*

اَبوبَكْرِ طِهْرانى‌             جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:817

اَبوبَكْرِ طِهْرانى‌ tehrani] bakr-e ، ديوانى‌ abu و مورخ‌ دربار تركمانان‌ قراقويونلو و آق‌قويونلو در سدة ق‌/5م‌. آنچه‌ از شرح‌ احوالش‌ به‌ دست‌ مى‌آيد، برگرفته‌ از جاي‌ جاي‌ كتاب‌ ديار بكرية اوست‌. او در آغاز كتاب‌، خود را «ابوبكر الطهرانى‌ الاصفهانى‌» ناميده‌ است‌.
ابوبكر نخستين‌بار هنگام‌ مرگ‌ شاهرخ‌ تيموري‌ از خود سخن‌ مى‌گويد. وي‌ در آن‌ زمان‌ در اردوي‌ شاهرخ‌ در ري‌ به‌ سر مى‌برده‌ است‌. شغل‌ اصلى‌ ابوبكر در دربارهاي‌ تركمانان‌ منشيگري‌ بوده‌ است‌.
كتاب‌ ديار بكرية ابوبكر تنها تاريخى‌ است‌ كه‌ مستقلاً دربارة تركمانان‌ قراقويونلو و آق‌قويونلو نوشته‌ شده‌، و به‌ همين‌ سبب‌ از ديرباز شهرتى‌ تمام‌ داشته‌ است‌. اما بايد اضافه‌ نمود كه‌ كتاب‌ ديار بكريه‌ كاملاً بى‌طرفانه‌ نوشته‌ نشده‌ است‌، زيرا مؤلف‌ رويدادهاي‌ مهمى‌ را كه‌ امكان‌ فراموش‌ شدن‌ آنها نبوده‌ است‌، گويا براي‌ آنكه‌ خدشه‌اي‌ به‌ شهرت‌ آق‌قويونلو وارد نيايد، ذكر نكرده‌ است‌. يكى‌ ديگر از نقصهاي‌ اين‌ كتاب‌ نياوردن‌ تاريخ‌ رويدادهاست‌. در اين‌ كتاب‌ دربارة تشكيلات‌ نظامى‌، سياسى‌ و اداري‌ دولتهاي‌ قراقويونلو و آق‌قويونلو و نيز وضع‌ قومى‌ مردم‌ آناتولى‌ شرقى‌ و جنوبى‌ در سدة ق‌ آگاهيهاي‌ سودمند و مهمى‌ آمده‌ است‌.*

اِبْن‌ِ فَضْلان‌                      جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:661

اِبْن‌ِ فَضْلان‌ fazlan] ، احمد ebn-e بن‌ فضلان‌ بن‌ عباس‌ بن‌ راشد ابن‌ حَمّاد كه‌ در نيمة دوم‌ سدة و نيمة اول‌ سدة ق‌/ و 0م‌ مى‌زيسته‌ است‌. شهرت‌ ابن‌ فضلان‌ به‌ سفرنامة اوست‌.
ابن‌ فضلان‌ از زمرة جهانگردان‌ نبود؛ تنها حادثه‌اي‌ سبب‌ شد كه‌ در معيت‌ تنى‌ چند از فرستادگان‌ مقتدر خليفة عباسى‌ به‌ سرزمين‌ اسلاوها در كرانة رود ولگا سفر كند. در بهار 09ق‌/21م‌ شاه‌ صقالبه‌ نامه‌اي‌ براي‌ مقتدر فرستاد و از وي‌ خواست‌ تا او را با شرايع‌ اسلامى‌ آشنا سازد، مسجدي‌ بنا كند، منبري‌ نصب‌ نمايد و دژي‌ استوار پديد آورد تا او از آسيب‌ شاهان‌ مخالف‌ در امان‌ ماند. مقتدر خليفة عباسى‌ نيز هيئتى‌ به‌ آن‌ ديار گسيل‌ داشت‌ كه‌ يكى‌ از افراد آن‌ ابن‌ فضلان‌ بود كه‌ مقام‌ و مرتبتى‌ روحانى‌ داشت‌. ابن‌ فضلان‌ با سفر به‌ ديار غزان‌ اطلاعات‌ بسيار ارزشمندي‌ پيرامون‌ نظام‌ اجتماعى‌، شيوة زندگى‌ و معتقدات‌ آنان‌ به‌ دست‌ آورده‌، و آنها را در سفرنامة خود ارائه‌ كرده‌ است‌.
سفرنامة ابن‌ فضلان‌ حائز اهميت‌ فراوانى‌ است‌. در اين‌ گزارش‌ِ سفر، روابط سياسى‌ دولت‌ عباسيان‌ نه‌ تنها با كشورهاي‌ هم‌جوار، بلكه‌ با نواحى‌ دوردستى‌ چون‌ سرزمينهاي‌ اطراف‌ ولگا درج‌ شده‌ است‌. كتاب‌ ابن‌ فضلان‌ از ديدگاه‌ مردم‌شناسى‌ آن‌ زمان‌ نيز بسيار ارزشمند است‌. جغرافى‌نويسانى‌ همچون‌ ياقوت‌ و نيز طوسى‌ مؤلف‌ عجايب‌ المخلوقات‌ و امين‌ رازي‌ در هفت‌ اقليم‌ از اين‌ اثر بهره‌ جسته‌اند. همچنين‌ بسياري‌ از پژوهشگران‌ و مستشرقان‌ مانند راسموسن‌، فرن‌ و كوالفسكى‌، تحقيقاتى‌ دربارة اين‌ رساله‌ انجام‌ داده‌اند.*

بْراهيم‌ْسُلْطان‌ِبْن‌ِ شاهْرُخ‌                 جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:208

اِبْراهيم‌ْسُلْطان‌ِبْن‌ِ شاهْرُخ‌ sahrox] soltan-e-bn-e ، ebrahim ابوالفتح‌معزالدين‌يامغيث‌الدين‌96- 38ق‌/394-435م‌،شاه‌زادة تيموري‌ و دومين‌ پسر شاهرخ‌ فرزند اميرتيمور گوركان‌. وي‌ در 4سالگى‌ عهده‌دار نيابت‌ سلطنت‌ گرديد و سال‌ بعد، از سوي‌ پدر به‌ حكومت‌ بلخ‌ و طخارستان‌ تا سرحد كابل‌ و بدخشان‌ گمارده‌ شد. در 17ق‌ فرمانرواي‌ فارس‌ و توابع‌ آن‌ گرديد و تا پايان‌ عمر بيشتر اوقات‌ را در آنجا گذراند. اندكى‌ پس‌ از آغاز حكومت‌ او بر فارس‌، ميرزا بايقرا - اميرزادة تيموري‌ - بر او شوريد و شيراز را تصرف‌ كرد، اما پس‌ از چندي‌ شاهرخ‌ آنجا را بازپس‌ گرفت‌ و ديگر بار حكومت‌ فارس‌ را به‌ وي‌ سپرد.

در 23ق‌/420م‌ شاهرخ‌ ابراهيم‌ سلطان‌ را فراخواند و او را مأمور تسخير مراغه‌ كرد. يك‌ سال‌ بعد براي‌ تصرف‌ نخجوان‌ روانة آنجا شد و پس‌ از بازگشت‌، شورش‌ تركمانان‌ به‌ سركردگى‌ عليكاجالق‌ و سيداحمد ديزك‌ را فرو نشاند و سپس‌ به‌ فارس‌ بازگشت‌. اندكى‌ بعد به‌ خوزستان‌ لشكر كشيد و پس‌ از تصرف‌ هويزه‌ و دزفول‌، به‌ محاصرة قلعة شوشتر پرداخت‌، اما به‌ دستور شاهرخ‌ دست‌ از محاصره‌ برداشت‌ و به‌ شيراز بازگشت‌.
ابراهيم‌ سلطان‌ در 27ق‌ لشكري‌ به‌ سوي‌ لرستان‌ فرستاد و غياث‌الدين‌ بن‌ كاووس‌ بن‌ هوشنگ‌ آخرين‌ فرمانرواي‌ اتابكان‌ لرستان‌ را به‌ سختى‌ شكست‌ داد و بدين‌ ترتيب‌ اين‌ سلسله‌ به‌ دست‌ او منقرض‌ شد.
در اوايل‌ سال‌ 32ق‌ ابراهيم‌ سلطان‌ به‌ آهنگ‌ تصرف‌ هرمز راه‌ جنوب‌ در پيش‌ گرفت‌ و قلعة منوجان‌ را محاصره‌ كرد، اما جنگى‌ درنگرفت‌ و او پس‌ از چندي‌ به‌ شيراز بازگشت‌. وي‌ سپس‌ براي‌ سركوب‌ اسكندر بن‌ قرا يوسف‌ كه‌ در آذربايجان‌ سر به‌ شورش‌ نهاده‌ بود، روانه‌ شد و در ري‌ به‌ پدر پيوست‌.
ابراهيم‌ سلطان‌ در 38ق‌ به‌ بيماري‌ سختى‌ گرفتار شد و سرانجام‌، در شوال‌ همان‌ سال‌ در شيراز درگذشت‌.
ابراهيم‌ سلطان‌ از شاه‌زادگان‌ با ذوق‌، هنرمند و دانش‌دوست‌ تيموري‌ بود. وي‌ علاوه‌ بر شاعري‌ و نويسندگى‌، در هنر خوش‌نويسى‌ نيز برجسته‌ بود و به‌ ويژه‌ خط ثلث‌ را زيبا مى‌نوشت‌. او اين‌ هنر را در آغاز ورود به‌ فارس‌ از پيرمحمد شيرازي‌ فرا گرفته‌ بود. از آثار او در اين‌ زمينه‌ چند قرآن‌ نفيس‌ در دست‌ است‌. يكى‌ از آنها كه‌ به‌ خط ثلث‌ در 27ق‌ نوشته‌ شده‌، در آستان‌ قدس‌ رضوي‌ موجود بوده‌، ولى‌ اكنون‌ فقط 6 ورق‌ آن‌ محفوظ مانده‌ است‌. قرآن‌ ديگري‌ نيز به‌ خط ريحان‌ جلى‌ منسوب‌ به‌ ابراهيم‌ سلطان‌ در آستان‌ قدس‌ موجود است‌، اما رقم‌ كاتب‌ آن‌ مجعول‌ به‌ نظر مى‌رسد. قرآن‌ نفيس‌ ديگري‌ هم‌ به‌ خط او در موزة پارس‌ شيراز نگهداري‌ مى‌شود. كتيبه‌هايى‌ نيز به‌ خط او باقى‌ است‌، از جمله‌ دو كتيبه‌ به‌ قلم‌ ثلث‌، يكى‌ متن‌ حديثى‌ بر ديوار سنگى‌ بقعة شاه‌ ميرعلى‌ بن‌ حمزه‌ و دومى‌ در بقعة ميرعلاءالدين‌ حسين‌ در شيراز؛ همچنين‌ كتيبه‌ بر ديوار تالار داريوش‌ در تخت‌ جمشيد فارس‌، و اشعاري‌ نيز در پايين‌ كتيبة ميخى‌ عهد خشيارشا به‌ خط نسخ‌ نوشته‌ است‌.*

اِبْراهيم‌ْخَليل‌خان‌ِ جَوانْشير                   جلد: 1  دانشنامه ایران     شماره مقاله:205

اِبْراهيم‌ْخَليل‌خان‌ِ جَوانْشير xan-ejavansir] xalil ، ebrahim فرمانرواي‌ قراباغ‌ در اوايل‌ دوران‌ قاجار كه‌ مدتها با آقا محمدخان‌ قاجار كشمكش‌ داشت‌ و سرانجام‌ در 221ق‌/806م‌ در بيرون‌ قلعة شوشى‌ كشته‌ شد. حكومت‌ ابراهيم‌ بر قراباغ‌ از هنگامى‌ آغاز شد كه‌ پدرش‌، پناه‌ خان‌ قراباغى‌، كريم‌خان‌ را در تسخير شهر اروميه‌ و شكست‌ فتحعلى‌خان‌ افشار 176ق‌/762م‌ ياري‌ رساند و كريم‌خان‌ به‌ پاس‌ ياريهاي‌ او، ابراهيم‌ را لقب‌ خانى‌ بخشيد و به‌ قراباغ‌ فرستاد. ابراهيم‌ خليل‌خان‌ با استفاده‌ از آشوبهاي‌ سياسى‌ پس‌ از مرگ‌ كريم‌خان‌ عملاً علم‌ استقلال‌ برافراشت‌.
آقا محمدخان‌ در شوال‌ 209 براي‌ سركوب‌ و تصرف‌ نواحى‌ تحت‌ حكومت‌ او، از تهران‌ حركت‌ كرد. ابراهيم‌ به‌ منظور مقابله‌ با آقامحمدخان‌ از فرمانروايان‌ شيروان‌ و شماخى‌ و دربند ياري‌ خواست‌، اما خان‌ قاجار اين‌ نيروها را به‌ سرعت‌ در هم‌ شكست‌ و قلعة شوشى‌ محل‌ استقرار ابراهيم‌ را محاصره‌ كرد. ابراهيم‌ سرانجام‌ شكست‌ خورد و متعهد شد كه‌ از آن‌ پس‌ به‌ آقا محمدخان‌ خراج‌ بپردازد. از سوي‌ ديگر نامه‌اي‌ به‌ زبوف‌، سردار روس‌ كه‌ مأمور تسخير آن‌ حوالى‌ شده‌ بود، نوشت‌ و اظهار اطاعت‌ و بندگى‌ كرد. آقا محمدخان‌ كه‌ از سازش‌ ابراهيم‌ با روسها آگاه‌ شده‌ بود، در 211ق‌/796م‌ به‌ قصد براندازي‌ او و تصرف‌ قراباغ‌ و داغستان‌ حركت‌ كرد. ابراهيم‌ كه‌ توان‌ رويارويى‌ با وي‌ را نداشت‌، به‌ داغستان‌ گريخت‌.
پس‌ از قتل‌ آقا محمدخان‌ ابراهيم‌ همچنان‌ با حمايت‌ روسها بر قراباغ‌ فرمان‌ مى‌راند، اما چون‌ از مساعدت‌ و همكاري‌ با روسها پشيمان‌ شد، آمادگى‌ خود را براي‌ كمك‌ به‌ قواي‌ ايران‌ اعلام‌ كرد. در اين‌ هنگام‌ دسته‌اي‌ از سپاهيان‌ روسى‌ شبانه‌ بر بالين‌ ابراهيم‌ شتافتند و او را همراه‌ با 1 تن‌ از بستگانش‌ به‌ قتل‌ رساندند

اِبْراهيم‌ْ خان‌ِ ظَهيرُالدّولة اَفْشار                     جلد: 1   دانشنامه ایران     شماره مقاله:

اِبْراهيم‌ْ خان‌ِ ظَهيرُالدّولة اَفْشار zahir-od-] xan-e ebrahim afsar [dowle(a)-ye مق شعبان‌ 151/نوامبر 738، برادر نادرشاه‌ و يكى‌ از سرداران‌ سپاه‌ او. ابراهيم‌خان‌ پس‌ از پيوستن‌ به‌ دستگاه‌ طهماسب‌ دوم‌ صفوي‌ به‌ مقاماتى‌ دست‌ يافت‌.
وي‌ پس‌ از آنكه‌ به‌ همراه‌ نادر در چندين‌ نبرد پيروزيهايى‌ به‌ دست‌ آورد، در 139ق‌ براي‌ سركوب‌ تاتارهايى‌ كه‌ به‌ مرو هجوم‌ آورده‌ بودند، رهسپار آن‌ سرزمين‌ گرديد و آنان‌ را درهم‌ شكست‌. پس‌ از آن‌ به‌ فرمانروايى‌ خراسان‌ منصوب‌ شد و مأمور گرديد كه‌ در غياب‌ نادر شورشيان‌ را از ميان‌ بردارد. در 143ق‌ افغانها به‌ سرداري‌ ذوالفقار خان‌ ابدالى‌ حاكم‌ فراه‌ به‌ مشهد حمله‌ كردند و شكست‌ سختى‌ به‌ نيروهاي‌ ابراهيم‌خان‌ وارد آوردند. يك‌ سال‌ بعد وي‌ با تسخير قلعة فراه‌ اين‌ شكست‌ را تلافى‌ كرد. در شوال‌ 148 نادر ابراهيم‌خان‌ را براي‌ شركت‌ در مراسم‌ تاج‌گذاري‌ خود از خراسان‌ فراخواند و با دادن‌ لقب‌ ظهيرالدوله‌ وي‌ را به‌ حكومت‌ آذربايجان‌ منصوب‌ كرد و سپهسالاري‌ آنجا را نيز به‌ او سپرد. وي‌ سال‌ بر آذربايجان‌ حكومت‌ كرد و سرانجام‌ به‌ هنگام‌ لشكركشى‌ به‌ داغستان‌ كشته‌ شد.
از كارهاي‌ قابل‌ ذكر ابراهيم‌خان‌ يكى‌ نقره‌ گرفتن‌ دو در صحن‌ مقدس‌ حضرت‌ رضاع‌، و ديگري‌ ايجاد سدي‌ در مرو براي‌ تأمين‌ آب‌ ساكنان‌ آنجا بود.*

اِبْراهيم‌ِ بْن‌ِ عَلاءُالدّوله‌              جلد: 1   دانشنامه ایران     شماره مقاله:181

اِبْراهيم‌ِ بْن‌ِ عَلاءُالدّوله‌ ala'-o(e)d-] ebrahim-e-bn-e [dowle(a) 43 -63ق‌/440-459م‌، از شاهزادگان‌ تيموري‌ كه‌ مدتى‌ كوتاه‌ در هرات‌ و بخشهايى‌ از خراسان‌ فرمان‌ راند. او فرزند علاءالدولة بن‌ بايسنقر و برادرزادة ميرزا بابر تيموري‌ بود. پس‌ از آنكه‌ ميرزا بابر در اواخر ذيحجة 52/فورية 449 شهرتون‌ را به‌ عنوان‌ سيورغال‌ به‌ علاءالدوله‌ سپرد، ابراهيم‌ از سوي‌ پدر فرمانرواي‌ آنجا شد. اندكى‌ بعد روابط علاءالدوله‌ و ميرزا بابر به‌ سردي‌ گراييد و بابر كسانى‌ را براي‌ جنگ‌ با ابراهيم‌ به‌ تون‌ فرستاد و او را دستگير كرد. پس‌ از مرگ‌ بابر در 61ق‌ و روي‌ كار آمدن‌ فرزند خردسالش‌ ميرزاشاه‌ محمود، ابراهيم‌ از بند گريخت‌ و به‌ مرغاب‌ رفت‌ و سپاه‌ بسياري‌ فراهم‌ آورد و هرات‌ را تصرف‌ كرد. ميرزاشاه‌ محمود سپاهى‌ تدارك‌ ديد و به‌ قصد بازپس‌گيري‌ هرات‌ به‌ راه‌ افتاد، اما در جنگى‌ كه‌ در رباط شاه‌ ملك‌ رخ‌ داد، شكست‌ خورد و به‌ مشهد گريخت‌.

علاءالدوله‌ پدر ابراهيم‌ چون‌ از فرمانروايى‌ فرزندش‌ آگاه‌ شد، به‌ خراسان‌ شتافت‌. ابراهيم‌ كه‌ پدر را مانعى‌ بر سر راه‌ خود مى‌ديد، از او خواست‌ كه‌ به‌ هرات‌ رود. پس‌ از تصرف‌ هرات‌ به‌ دست‌ جهانشاه‌ قراقويونلو ميان‌ پدر و پسر دشمنى‌ افتاد و در جنگى‌ كه‌ ميان‌ آن‌ دو رخ‌ داد، ابراهيم‌ دستگير شد، اما چندي‌ بعد از بند رست‌ و به‌ همراه‌ پدر جبهه‌اي‌ متحد در برابر ابوسعيد بهادر كه‌ در اين‌ زمان‌ هرات‌ را در دست‌ داشت‌، تشكيل‌ داد. ابوسعيد براي‌ سركوب‌ آنان‌ به‌ راه‌ افتاد و در جنگى‌ نزديك‌ سرخس‌ و يا كولان‌ بادغيس‌ ابراهيم‌ شكست‌ خورد و روي‌ به‌ گريز نهاد. وي‌ به‌ مزينان‌، و از آنجا به‌ دامغان‌ رفت‌ و سپاهى‌ براي‌ حمله‌ به‌ خراسان‌ تدارك‌ ديد، اما در ميان‌ راه‌ بيمار شد و در شوال‌ 63 درگذشت‌.*
 

اَبْدال‌ْ بِيْگ‌                                جلد: 1   دانشنامه ایران    شماره مقاله:115

اَبْدال‌ْ بِيْگ‌ bea(a)yg] [abdal د پس‌ از 17ق‌/511م‌، از صوفيان‌ هفت‌گانه‌ و از ياران‌ سلطان‌ حيدر و سلطان‌ على‌ صفوي‌ كه‌ صفويان‌ را در رساندن‌ به‌ پادشاهى‌ ياري‌ فراوان‌ كرد. نام‌ او در منابع‌ دورة صفويه‌ به‌ صورتهاي‌ ابدال‌ على‌ بيگ‌، ابدال‌ بيگ‌ قورچى‌ باشى‌، ابدال‌ بيگ‌ دده‌، دده‌ بيگ‌ طالش‌ و دده‌ بيگ‌ قورچى‌باشى‌ نيز آمده‌ است‌، اما به‌ درستى‌ روشن‌ نيست‌ كه‌ ابدال‌ بيگ‌ و دده‌ بيگ‌ يكى‌ باشند. در مآخذ آن‌ دوره‌ گاهى‌ اين‌ دو نام‌ براي‌ يك‌ فرد، و گاهى‌ به‌ عنوان‌ دو شخصيت‌ مستقل‌ به‌ كار رفته‌ است‌.
نخستين‌ بار از او در جنگ‌ سلطان‌ على‌ - پسر سلطان‌ حيدر و برادر شاه‌ اسماعيل‌ - مرشد صفويان‌ مق 98ق‌/493م‌ با سلطان‌ فرخ‌ شيروان‌ شاه‌ و بايسنقر ميرزا ياد شده‌ است‌. در اين‌ جنگ‌ ابدال‌ بيگ‌ فرماندهى‌ جناح‌ چپ‌ سلطان‌ على‌ را بر عهده‌ داشت‌. پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ على‌، ابدال‌ بيگ‌ به‌ خدمت‌ شاه‌ اسماعيل‌ درآمد و در جنگهاي‌ متعدد او را ياري‌ فراوان‌ كرد. وي‌ مدتى‌ حكومت‌ شهرهاي‌ قزوين‌، ري‌، ساوجبلاغ‌ و خوار را بر عهده‌ داشت‌. در 16ق‌ به‌ حكومت‌ مرو گماشته‌ شد، اما چون‌ در مقابل‌ ازبكان‌ شكست‌ خورد و مرو را رها كرد، شاه‌ اسماعيل‌ او را از همة مناصب‌ خود عزل‌ كرد و فرمان‌ داد تا به‌ اردبيل‌ باز گردد. از اين‌ پس‌ از زندگى‌ او اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌.

اِباضيّه‌                  جلد: 1   دانشنامه ایران     شماره مقاله:43

اِباضيّه‌ ، يا e(a)baziyye(a)]اَباضيّه‌، فرقه‌اي‌ از خوارج‌ منسوب‌ به‌ عبدالله‌ بن‌ اباضى‌ تميمى‌ د ح‌ 0 ق‌/99م‌ و از كهن‌ترين‌ فرق‌ پيدا شده‌ در بين‌ مسلمانان‌. اين‌ گروه‌ را پس‌ از اهل‌ سنت‌ و تشيع‌ مى‌توان‌ از لحاظ تاريخى‌ مهم‌ترين‌ فرقة اسلامى‌ به‌حساب‌ آورد. ظاهراً اباضيان‌ تنها گروه‌ باقى‌مانده‌ از خوارج‌اند، اما چنان‌كه‌ از منابع‌ برمى‌آيد، صُفريان‌ گروهى‌ ديگر از خوارج‌ نيز تا نيمة سدة ق‌/1م‌ در سرزمينهاي‌ اسلامى‌ مى‌زيستند كه‌ سرانجام‌ در اباضيه‌ مستحيل‌ شدند.
اباضيان‌ كه‌ از همان‌ آغاز با بعضى‌ از تندرويهاي‌ خوارج‌ سازگاري‌ نداشتند، در سده‌هاي‌ گذشته‌ در پهنه‌اي‌ بسيار گسترده‌ - حتى‌ در اندلس‌ - مى‌زيستند و گروههايى‌ از آنان‌ نيز تاكنون‌ باقى‌ مانده‌اند و در عمان‌، زنگبار و شمال‌ افريقا اقامت‌ دارند. امروزه‌ مذهب‌ عموم‌ قبايل‌ و مردم‌ عمان‌ اباضى‌ است‌.
اباضيه‌ در جريان‌ حركت‌ خوارج‌ پديد آمدند و سپس‌ راهى‌ مستقل‌ در پيش‌ گرفتند. افتراق‌ اصلى‌ اباضيه‌ از ديگر خوارج‌ در اين‌ است‌ كه‌ خوارج‌ مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌ را كافر مى‌دانستند، اما اباضيه‌ خود را از اين‌ افراط و تندروي‌ كنار كشيده‌، خط مشى‌ ميانه‌ و معتدلى‌ در پيش‌ گرفتند. به‌ عقيدة آنان‌ هرگاه‌ مرتكب‌ كبيره‌ بر گناه‌ خود مصر باشد، منافقى‌ كافر البته‌ به‌ كفر نعمت‌، نه‌ كفر شرك‌، و مخلد در آتش‌ است‌.
اباضيه‌ معتقدند هرچه‌ خداوند بر بندگانش‌ فرض‌ كرده‌، جزو ايمان‌ است‌ و مقوّمات‌ سه‌گانة ايمان‌ يا به‌ گفتة خود آنان‌، مقامات‌ ايمان‌ اينهاست‌: . اعتقاد به‌ قلب‌، . اقرار به‌ زبان‌، . عمل‌ به‌ اركان‌ و جوارح‌ و تحقق‌ آن‌ اعتقاد و اقرار در افعال‌.
اباضيه‌ دربارة اسماء و صفات‌ خداوند بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ اسناد هيچ‌ اسم‌ و صفتى‌ به‌ خدا بدون‌ اذن‌ شارع‌ جايز نيست‌. پس‌ براي‌ تشخيص‌ صفات‌ الاهى‌ فقط بايد به‌ شرع‌ رجوع‌ كرد.
اباضيه‌ همچون‌ خوارج‌ ديگر معتقدند كه‌ امامت‌ حقى‌ شرعى‌ است‌ و ترديد در آن‌ جايز نيست‌ و حتى‌ على‌ ع‌ خود نيز نمى‌توانست‌ در امامتى‌ كه‌ امت‌ بر آن‌ صحه‌ گذارده‌ بودند، شك‌ كند و مدعى‌اند كه‌ حضرت‌ على‌ع‌ با قبول‌ حكميت‌ در اين‌ حق‌ شك‌ كرده‌ است‌، پس‌ بيعت‌ او از گردن‌ مردم‌ برداشته‌ مى‌شود و آنان‌ اختيار مى‌يابند كه‌ خليفه‌اي‌ ديگر برگزينند. اباضيان‌ امروز با اينكه‌ خود را از خوارج‌ نمى‌دانند، مدعى‌اند كه‌ اهل‌ نهروان‌ شايستة ستايش‌اند.
از فرق‌ مهم‌ اباضيه‌ اينها را مى‌توان‌ نام‌ برد: ابراهيميه‌، منسوب‌ به‌ ابراهيم‌ نامى‌ از مردم‌ مدينه‌؛ حارثيه‌، اصحاب‌ حارث‌ بن‌ يزيد، حسينيه‌ يا حسنيه‌، پيروان‌ ابوزياد احمد بن‌ حسين‌ يا حسن‌؛ حفصيه‌، پيروان‌ حفص‌ بن‌ ابى‌ مقدام‌؛ فرثيه‌، پيروان‌ ابوسليمان‌ بن‌ افلح‌.*

جرفادقانی              جلد: 17    دایره المعارف بزرگ اسلامی      شماره مقاله:6501


جُرْفادِقانی، ابوشرف ناصح بن ظفر بن سعد منشی، ادیب، شاعر و مترجم تاریخ یمینی، نوشتۀ ابونصر عتبی در سدۀ 7ق/ 13م.
از نسب وی پیدا ست که خود یا اجدادش اصلاً از مردم گلپایگان بوده‌اند. از زندگانی وی جز مختصر اشاراتی که از ترجمۀ تاریخ یمینی بر می‌آید، اطلاع دیگری در دست نیست. از برخی از این اشارات معلوم می‌شود که وی مقارن حکومت اتابکان آذربایجان ــ ایلدگـزیان ــ می‌زیسته، و در دستگاه ابوالقاسم علی بن حسن بن محمد بن ابی حنیفه، وزیر جمال‌الدین الغ باربک اَیْبه، دبیر بوده است (نک‍ : جرفادقانی، 3، 7، 9). جرفادقانی به تصریح خود در 603 ق/ 1207م به تشویق ابوالقاسم علی، به ترجمۀ تاریخ یمینی مشغول شد (ص 7-10؛ قس: صفا، 2/1011، که خاتمۀ ترجمه را در این تاریخ دانسته است؛ نیز نک‍ : شعار، «ناصح...»، 528).
ادامه نوشته

ثروت فنون                           دایره المعارف بزرگ اسلامی جلد 17 شماره مقاله 6283

ثِرْوَتِ فُنون، جریانی ادبی در عثمانی که نام خود را از مجله‌ای به همین نام گرفته است. ثروت فنون به طوری که از نامش برمی‌آید، مجله‌ای بود که بیشتر مطالبش به علوم و فنون و تازه‌های طب، حفظ الصحه، کشاورزی، دامداری و... مربوط می‌شد و در عین حال، از مطالب ادبی نیز خالی نبود؛ چنان‌که احمد احسان توق‌گوز1 (1868-1942م/1247-1321ش)، «محرر و مدیر مسئول» آن (نک‍ : «فرهنگ...2»، VIII/367؛ بانارلی، II/1015) بعضی رمانهای علمی، ادبی و تخیلی، چون آثار ژول‌ورن را ترجمه، و به صورت پاورقی در نشریه منتشر می‌کرد (آندی، IV/534-535). ثروت فنون که به همان روال از شعبان 1308/ مارس 1891 به طور هفتگی منتشر می‌شد (همو، IV/533؛ ارجیلاسون، I/294)، با دست‌اندرکاری رجایی‌زاده محمود اکرم (1847-1914م) در 1313ق/1896م به ارگان مطبوعاتی این جریان ادبی تبدیل شد.
ادامه نوشته

  مرثیه ای در باره ی کریم قربان نفس و شهریار                نوشته ی: عیسی سلامت

 روز 11 شهريور 1391 هجري شمسي مصادف است با درگذشت شاعر توانا ونام آور تركمن كريم

قربان نفس.او كه به راستي از بزرگان عرصه ی شعر و ادب ادبيات تركمن بود ، در 1 سپتامبر

1988ميلادي در سن 59 سالگي دارفاني را وداع گفت. در 27 شهريور همان سال شاعر بزرگ و

گرانقدر وترك زبان ايران زمين ، استاد محمد حسين بهجت تبريزي متخلص به« شهريار » نيز

درگذشت .در غم هجران اين دو شاعر بزرگ، يكي از شاعران با احساس تركمن صحرا،«ستار

سوقي» برايشان مرثيه اي سروده و در آن ، غم بزرگ از دست دادن اين بزرگان را ، به دو ملت بزرگشان تسليت عرض كرده است.

ادامه نوشته

گزارش نکوداشت محمود دولت آبادی               گزارش از: خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)

گزارش نکوداشت محمود دولت آبادی : مثل دو ماسک تئاتر، هم خرسندم و هم اندوهگین

ایسنا
Dolatabadi - last.jpg
نکوداشت 72سالگی و بیش از نیم‌ قرن فعالیت ادبی «محمود دولت‌آبادی» در پراستقبال‌ترین نشست «عصر روشن» با گرامی‌داشت یاد زلزله‌زدگان آذربایجان شرقی در حالی برگزار شد که داستان‌خوانی طولانی این نویسنده‌ی پیشکسوت، با اشک و تشویق بسیار حاضران همراه شد.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مراسم نکوداشت 72سالگی دولت‌آبادی با سکوت برای زلزله‌‌ی اخیر آذربایجان شرقی و گرامی‌داشت یاد هموطنانی که در این فاجعه جان باختند، آغاز شد.
در ادامه‌، امیرحسن چهلتن پشت میکروفون رفت و متنی را در روایت دوران کودکی محمود دولت‌آبادیِ متولد دهم مردادماه سال 1319 خواند. او سپس به بیان اظهاراتی درباره‌ی جهان داستانی دولت‌آبادی پرداخت و گفت، او بیش از هر نویسنده‌ای در آثارش حضور دارد.
ادامه نوشته

حاج كاكا برزين عرضه كننده سيار كتاب و محصولات فرهنگي  گزارش از: حاجی محمد خدری



Open in new window

بخش های مختلف فرهنگ ، هنر و ادب با تلاشها ، زحمات ، ایده ها و افکار فعالین این عرصه شکل ميگيرد.در اين ميان افرادي كه تعدادشان به انگشتان يك دست هم نميرسد وعملکردشان ظاهراًبه چشم هم نمی آیددر آیین ها و مراسم مختلف در بساط هاي كوچك و محدود خود كتابهاي مورد نياز علاقمندان مطالعه را تامين و عرضه مي كنند. این مناديان تازه هاي نشر و عرضه كنندگان آثار كلاسيك که ادعای فعالیت فرهنگی هنری نیز ندارند در اجتماعات مختلف :عروسی ها، نمازهای جمعه ، ضیافتها ، آیین های دینی و محلهای برگزاری نشست های فرهنگی هنری در گوشه ای بساط کتابهای ترکمنی خود پهن میکنند.

ادامه نوشته

گیاهان دارویی ترکمن صحرا (3) (شیرین بیان//بُویان) تهيه و تنظيم از: محمدقربان ارازي(آتابای)



Open in new window
گیاهان دارویی ترکمن صحرا
شماره3
نام فارسی: شیرین بیان
نام ترکمنی: بُویان
نام انگلیسی: LICORICE
مشخصات: گیاهی علفی از تیره ی پروانه آسا یا نخود، پایا، ساقه راست و منشعب، دارای ریشه های عمودی و عمیق. برگ ها شانه ای فرد، 4-7 زوج برگچه با یک برگچه منفرد انتهایی، برگچه ها تخم مرغی و بیضوی کشیده، به رنگ سبز تیره و دارای غدد ترشح کننده که به دلیل وجود آنها حالت چسبناک پیدا می کنند. گل آذین به صورت خوشه ای، گل ها که از محور برگها خارج می شوند به رنگ آبی می باشند. کاسه ی گل لوله ای، جام 5 گلبرگی، میوه نیام آجری رنگ مسطح و دارای چند دانه است.
محل رویش گیاه: این گیاه به صورت علفهای هرز در حاشیه و داخل مزراع کوهستانی بخصوص در کوههای روستاهای اورجنلی ـ یکه قوز ـ صوفیان ـ دهنه ـ قوجمز ـ صالح آباد و جنگل گلستان به فراوانی رشد کرده و بدلیل داشتن ریشه های عمیق مشکلاتی را برای کشاورزان ایجاد می نماید

ادامه نوشته