عناصر مادی فرهنگ ترک

مهم ترین آثار و رد پاهای یک فرهنگ قدیمی رامی توان در آرامگاههای افرادی که آن فرهنگ بوجود آورده اند، مشاهده کرد. عناصر مادی فرهنگ ترکها را که صاحب گذشته ای هزاران ساله می باشند ،در آرامگاههای قدیمی می توان یافت.
مهم ترین آثار و رد پاهای یک فرهنگ قدیمی رامی توان در آرامگاههای افرادی که آن فرهنگ بوجود آورده اند، مشاهده کرد. عناصر مادی فرهنگ ترکها را که صاحب گذشته ای هزاران ساله می باشند ،در آرامگاههای قدیمی می توان یافت.
ديدار اساتيد بخش زبان فارسي دانشكده زبان و ادبيات دانشگاه كابل با رايزن فرهنگي سفارت ج.ا.ايران
روز يكشنبه مورخ 21/1/1390 گروهي از استادان بخش زبان فارسي دانشكده زبان و ادبيات دانشگاه كابل براي ملاقات با رايزن فرهنگي ج.ا.ايران در اين نمايندگي حضور يافتند و سلام هاي گرم و تبريك خود را به مناسبت فرارسيدن سال 1390 شمسي را به ملت و دولت ج.ا.ايران تقديم نمودند. |
ترکمن ها از قرن هشتم تادهم میلادی هویت قومی خود را ازجمله ترکان آسیای مرکزی وبالخصوص اقوام 24 گانه اوغوز تثبیت کردند وبا آمدن اسلام در خراسان وگرویدن ترک ها به اسلام ، ترکمن ها نه تنها در پهلوی اقوام ترک تبار همچون اویغور وقرغیز وباشقیرت هویت قومی خود را تثبیت کردند، بلکه به خاطر اشاعه وترویج دین مبین اسلام به بزرگترین مبلغین وترویج کنندگان دین در ترکستان وآسیای مرکزی تبدیل شدند.
انتشار کتاب "ایران و جنگ جهانی دوم" در مسکو ، مجموعه مقالات «ایران و جنگ جهانی دوم» به همت دانشکده خاورشناسی آکادمی علوم روسیه در مسکو منتشر شد. مقالات حاضر در این مجموعه، ابعاد مختلف توسعه ایران را در آستانه و در دوران جنگ جهانی دوم بررسی کرده، تاثیر این جنگ را بر توسعه ایران در سال های بعدی نشان می دهد. در مقالات، توجه اصلی به ورود ارتش متحدین به ایران، روابط دوجانبه اتحاد جماهیر شوروی با ایران و همچنین روابط ایران با بریتانیا و ایالات متحده در دوران جنگ جهانی دوم معطوف شده، و مساله نهضت ملی را مطرح می سازد. |
اساتید: قربان صحت بدخشان، آنا دردی عنصری، آمانقلیچ شادمهر، نور قلیچ فداکار و عبد الحکیم مختومی.
جهت دانلود فایل روی لینک دانلود کلیک راست کرده و Save Target As را انتخاب نمایید.
اُزْبَکْخان[ozbak-xān] ، غیاثالدین محمد (د 742ق/ 1342م)، بزرگترین فرمانروای مغول اردوی زرین یا آلتین اردو، از نوادگان باتو پسر جوچی. وی در اواخر عهد عمویش توقتا مقامی نظامی داشت، اما در اوایل فرمانروایی او چندی در تبعید به سر برده بود. ازبکخان پس از مرگ عمویش، با موافقت قتلغ تیمور، امیرسرای (پایتخت اردوی زرین)، به شرط قبول اسلام بر تخت نشست، اما با آگاهی از توطئۀ قتل خود توسط امرای مغول گریخت و سپس با گرد آوردن سپاه، همۀ مخالفان را بکشت و در رمضان 712 بر تخت نشست و امارت خوارزم را به پاداش به قتلغ تیمور سپرد.
ازبکخان پس از آنکه چندی در اندیشۀ نافرمانی در برابرخان بزرگ مغول در چین بود، سرانجام به فرمانبرداری او گردن نهاد و نیز در جنگی با اولجایتو ایلخان مغولی ایران دربند را تسخیر کرد و تا کرانۀ رود کُر پیش رفت، اما از سپاه ابوسعید بهادرخان جانشین اولجایتو شکست خورد. وی که سعی میکرد در برابر ایران با ممالیک مصر متحد شود، در پی امضای صلحنامۀ نهایی بین ممالیک و ایلخانان ایران، کاری از پیش نبرد و پس از مرگ بهادرخان نیز توفیق تسخیر اران و آذربایجان را نیافت.
اُزْبَک2 [ozbak]، عنـوان مـردمـی تـرکزبـان در آسیـای مرکزی که جمعیت اصلی جمهوری ازبکستان را تشکیل میدهند. پیدایی این تشکل قومی و اطلاق نام قومیِ ازبک بر آن از نظر تاریخی فرایندی پیچیده را پشت سر نهاده است، اما جدا از این پیچیدگیهای تاریخی، اکنون مردم ازبک از اشتراکاتی گسترده برخوردارند که آنان را به عنوان ملتی واحد گرد هم آورده است.
پیشینۀ نام قومیِ ازبک از سدۀ 8ق/14م فراتر نمیرود. نام ازبک ترکیبی از دو واژۀ کهن و در عین حال زنده و متداول ترکی «اوز» و «بک» بوده است. جزء نخستین به معنی «خود» و جزء دوم، یعنی واژۀ «بک» از القاب تشریفی ترکان بوده است. دربارۀ معنای لغوی ترکیب ازبک، اظهار نظری قطعی ممکن نیست، اما بنابر قولی متداول این ترکیب را به معنای «آقای خود» میتوان دانست
اَرْطُغْرُل [artoqrol]، یا اَرطُغرِل(590-680 یا 684ق/1194-1281 یا 1285م)، پدر عثمان غازی (بنیانگذار سلسلۀ عثمانی). او از تیرۀ قایی، یکی از طوایف اوغوز بود که در حوالی مرو شاهجان اقامت داشتند. در یورش مغولان و پس از فروپاشی خوارزمشاهیان، سلیمان، پدر ارطغرل با 50 هزار نفر از ترکمانان از مرو کوچیدند و در حدود سال 621ق/1224م در حوالی ارزنجان، اخلاط و ارمینیه سکنا گزیدند. پس از رفع فتنۀ مغول، سلیمان خواست به مرو بازگردد، اما به روایتی، هنگام گذر از فرات در 629ق/ 1232م غرق شد و بعد از این رویداد ارطغرل و دوندار، پسران سلیمان از رفتن منصرف شدند و همراه 400 خانوار از افراد ایل خود در مشرق ارزروم اقامت کردند.
اَرْسَلانْشاهِ غَزْنَوی [arsalān šāh-e qaznavī] (حک 509-512ق/1115- 1118م)، پسر سلطان مسعود سوم و فرمانروای غزنه. کنیۀ او در مدایح شاعران معاصرش و نیز برخی مآخذ، ابوالملوک، و لقبش در برخی منابع و بر سکهها سلطان الدوله آمده است.
چون مسعود سوم در شوال 508 درگذشت، بنا به وصیت او، پسرش، شیرزاد به فرمانروایی رسید. اما ارسلان در سال بعد شیرزاد را از تخت به زیر کشید و خود در 6 شوال همان سال به حکومت نشست
اَرْسَلانْ شاه [arsalān šāh]، ابوالمظفر رکنالدین (528-571ق/1134-1175م)، فرزند طغرل دوم، از آخرین سلاطین سلجوقی در عراق عجم و آذربایجان.
ارسلان بهیاری امرای سلجوقی در555ق(یا556ق) درهمدان بر تخت پادشاهی نشست. اما پادشاهی او نامی بیشنبود، زیرا قدرت واقعی در دست پدرخواندهاش، شمسالدین ایلدگز، امیر سلجوقی بود و مستنجد، خلیفۀ عباسی نیز پادشاهی او را به رسمیت نشناخت.
ارسلان شاه در 571ق در جریان لشکرکشی به آذربایجان در زنجان درگذشت و در همدان در کنار مقبرۀ پدرش به خاک سپرده شد.
مورخان شخصیت و شجاعت ارسلان را ستودهاند، ولی گفته شده که او از کار ملکداری غفلت میورزید و بیشتر به شادخواری و خوشگذرانی روزگار میگذرانید.
اَرْسَلانِ جاذِب [arsalān-e jāzeb] (د بین 419-421ق/ 1028-1030م)، سپهسالار و والی طوس و خراسان به روزگار سلطان محمود غزنوی.
وی از غلامان ترک سلطان محمود بود که به سبب شایستگی در سپاهیگری، به مقامهای برجستۀ نظامی و سیاسی نایل آمد. سلطان محمود غزنوی ارسلان را مأمور تعقیب بکتوزون، از امرای یاغی سامانی کرد و چون او بکتوزون را از خراسان براند، سلطان محمود به پاداش آن، وی را به حکومت طوس منصوب نمود. ارسلان جاذب از این پس نیز در مقام والی طوس، از سوی سلطان غزنوی به مأموریتهای مهم نظامی فرستاده میشد.
اَرْسَلانِبْنِسَلْجوق [arsalān-e-bn-e saljūq] (دح422ق/ 1031م)، پسر ارشد سلجوق، نیای سلاطین سلجوقی و عموی طغرلبیک و چغریبیک از بنیادگذاران دولت سلجوقی. ارسلان (شیر) نیز همچون نامهای طغرل و چغری نامی است توتمی و نام اصلی او اسرائیل بوده است.
دربیشتر منابع، از ارسلان با لقب«یبغو» یاد شده که در آغاز تنها به سرکردۀ همۀ قبایل غز تعلق داشته است. در 382ق/992م، ارسلان نقش مهمی در پیروزی و بازگرداندن امیرسامانی، نوحبن منصور (سل 366-387ق) به بخارا داشت. ارسلان پس از مرگ پدرش، سلجوق رهبری خاندان سلجوقی را دردست گرفت.
اَرْسَلانْ اَرْغون [arsalān arqūn] (مق 490ق/1097م)، پسر سلطان البارسلان سلجوقی که پس از مرگ ملکشاه ادعای سلطنت کرد و مدتی بر خراسان به استقلال فرمان راند.
پس از مرگ ملکشاه (485ق/1092م)، ارسلان ارغون که به روزگار ملکشاه اقطاعاتی در حوالی همدان و اصفهان داشت، به تحریک اطرافیانش دعوی سلطنت کرد و پس از آنکه در همدان گروهی را نزد خود گرد آورد،آهنگ خراسانکرد و پساز تسخیر برخیاز شهرهای خراسان، از برادرزادهاش، برکیارق که در عراق عجم به سلطنت نشسته بود، خواست تا حکومت وی را در سراسر خراسان به رسمیت شناسد و در برابر قول داد تا مالی مقرر برای او فرستد. برکیارق نخست خود را موافق نشان داد، ولی پس از آنکه در حدود سال 488ق بر بیشتر مخالفان خود چیرگی یافت، عمّ دیگر خود، بوری برس را به مقابله با ارسلان به خراسان گسیل داشت
اَرْخالُق [arxāloq] (یا آرخالیق ترکی)، پـوشاکی سنتی در ایران.
با در نظر داشتن دگرگونیهایی که ممکن است در گذر ایام بر هر لباس عارض شود، اطمینان نداریم که آیا کلمۀ عام ارخالیق بر پوشاکی که وجودش از گذشته سابقه داشته است، اطلاق میشود، و یا اینکه همراه با مدلول خاص در ایران باب گشته است. البته احتمال اول ضعیفتر از احتمال اخیر، و زمان مربوط به وقوع هریک از دو احتمال نیز نامعلوم است. واژۀ ارخالق را تنها در لغتنامههای معاصر معنی کردهاند. سابقۀ اشاره به ارخالق درگذشته به عالم آرای نادری در قرن12ق/ 18م بازمیگردد (محمدکاظم، 1/66).
آرْپالیق [ārpālīq]، یا آرپالِق، نوعی خاص از مقرری و درآمد نقدی یا جنسی در نظام اداری و مالی دولت عثمانی که به صورتهای گوناگون نسبت به دورههای مختلف، به عنوان اضافه حقوق در هنگام اشتغال به خدمت، یا پس از بازنشستگی یا معزولیت و کنارهگیری از کار، به عنوان حق بازنشستگی و برای تأمین زندگی به مأموران عالیرتبۀ اداری و علمای طراز اول پرداخت میگردید. این اصطلاح واژهای است ترکی، مرکب از «آرپا» یا «آرپه» (یعنی جو) و پسوند «لیق»، و روی هم به معنی تحتاللفظی «پول جو» است.*
مآخذ: استرابادی، مهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ جودت، احمد، تاریخ، استانبول، 1309ق؛ سامی، شمسالدین، قاموسالاعلام، استانبول، 1306ق؛ سعدالدین، محمد، تاج التواریخ، استانبول، 1274ق؛ مینورسکی، ولادیمیر، تاریخچۀ نادرشاه، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1313ش؛ نیز:
IA; Pakalın, M.Z., Osmanlı tarih deyimleri ve terimleri sözlüğü, Istanbul, 1946.
علیاکبر دیانت
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
آراءُ اَهْلِ الْمَدینَةِ الْفاضِلَةārāº-o ahl-el-madīnat-el-] [fāzela (یا مبادی آراءِ اهل المدینة الفاضلة)، کتابی دربارۀ مسائل بنیادی فلسفه و فن سیاست از معلم ثانی، ابونصر فارابی (259- 339ق/873-950م) که بیشتر به اعتبار مؤلف آن، تا مدتها به عنوان مهمترین اثر فلسفی ـ سیاسی در جهان اسلام شناخته میشده است. این کتاب شامل دو بخش است. در بخش نخست از مسائل متداول در بحثهای فلسفی، و در بخش دوم از مباحث مربوط به سیاست و جامعه سخن گفته میشود. فارابی نگارش این کتاب را در بغداد آغاز کرد و در شام به پایان رساند (331ق/943م). کتاب با بحث دربارۀ «وجود نخستین» که همۀ موجودات از او صدور یافتهاند، آغاز میشود.
اَدیبْ اَحْمَدِ یوکْنَکی[adīb ahmad-e yūknakī](سدۀ6ق/ 12م)، فرزند محمود، ازنخستین شاعران بنام و برجستۀ ادبیات ترک ـ اسلامی. وی در یوکنک (محلی احتمالاً در سمرقند یا جنوب تاشکند) زاده شد. گویند از هنگام تولد نابینا بود. بااینحال، فارسی و عربی را فرا گرفت و از تفسیر، حدیث و سایر علوم و معارف اسلامی بهرۀ کافی یافت و به سرودن اشعار پندآمیز، و بهگفتۀ خود او«مواعظ»روی آورد. منظومۀ عیبة الحقائق(یا عتبة الحقائق، یا هبة الحقائق) او پس از قوتادقو بیلیگ (تألیف: 462ق/ 1070م)، کهنترین اثر ادبیات ترک ـ اسلامی است. این منظومه در بحر متقارب مثمن محذوف سروده شده، و مؤلف در آن به بیان مسائل دینی و اخلاقی در قالب پند و اندرز پرداخته است. *
مآخذ: ادیب احمد یوکنکی، هبة الحقائق، به کوشش نجیب عاصم، استانبول، 1334ق؛ ارسلان، پیوست هبة الحقائق (نک: هم ، ادیب احمد)؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1402ق/1982م؛ سیوطی، لب اللباب فی تحریرالانساب، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ کوالسکی، ت.، «غربده شرق اثرلری»، تورکیات مجموعه سی، استانبول، 1925م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Alî Sîr Nevâyî, Nesâyimüºl-mahabbe min semâyimi’l-fütüvve, Istanbul, 1979; Banarlı, N. S., Türk edebiyâtı târihi, Istanbul, 1987; Büyük türk klâsikleri, Istanbul, Ötüken-Söğüt.
جلال خسروشاهی
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
دونيأنينگ اينگ بييك كرپيچ دينگي ساييليان قابوس گنبدينينگ يانيندا نوروز مناسيبتلي ال صونغاتلاري، ساوغات و كتاب سرگيسي آچيلدي.
ييلينگ ايلكينجي گوني ۱۰ بؤلومده اؤز ايشيني باشلان بو سرگيده، توركمن آغراملي شهرينگ بوتين قوميتلرينينگ ال صونغاتلاري، كتاب، فوتوصورات و يرلي ساوغادا دگيشلي سرگي اوتاغلاري آچيلدي. يرلي ساوغاتلار آراسيندا هالق اييميتلري-ده گؤرمك بوليار.
ساتووا قويولان بوتين اؤنوملرده و ايلايتا-دا كتابلاردا اينديريمينگ بارديغي البته آليجيلاري قيزيقلانديرا-بيلر.
بو سرگي نوروز تعطيللرينينگ سونگونا چنلي اؤز ايشيني دوام اتديريأر.
منبع: ت.ر.ت تورکمنچه
اَحْمَدِ يَنالْتَگين yanaltagin] [ahmad-e مق 25ق/034م، سپهسالار تركنژاد غزنويان در هند كه در اوايل حكومت مسعود غزنوي 21-32ق سر به شورش برداشت. آوردهاند كه وي ادعاي فرزندي سلطان محمود غزنوي را داشته است. احمد به روزگار محمود، خزانهدار او، و در فتح هندوستان از امراي وي و نايب او در مناطقى از هندوستان بوده است. مسعود نيز او را به سپهسالاري هندوستان برگماشت و وي پس از ورود به هند با ابوالحسن على قاضى شيراز بر سر تقسيم قدرت به كشمكش پرداخت و به پشتگرمى نظاميان و غازيان و نيز احمد بن حسن ميمندي بر آن شد كه قدرت را به طور كامل قبضه كند. از اينرو در 25ق آشكارا برضد دولت غزنوي سر به شورش برداشت كه در برابر لشكركشى سلطان مسعود شكست خورد و گريخت و هنگام عبور از آب سند كشته شد.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَحْمَديليان ، ahmadiliyan] فرمانروايان يا اتابكان مراغه و گاه تبريز در سدة و اوايل سدة ق، منسوب به احمديل كُرد روّادي. پارهاي از مورخان اينان را كُرد و پارهاي عرب دانستهاند، ولى چون «يل» پسوند تصغير كُردي است، در انتساب آنان به يكى از اقوام كرد ترديد نمىتوان كرد. رواديان بطنى از كردان «هَذبانيه» بودهاند كه صلاحالدين ايوبى نيز از ايشان بوده است.
احمديل از اميران محمد بن ملكشاه سلجوقى و برادر رضاعى او بود كه در مأموريت دفع آنان از حلب، به طمع هداياي صليبيان دست از محاصره برداشت و سپاهيان او به غارت اطراف حلب پرداختند. احمديل كه در تسخير دژ اسماعيليان نقش داشت، سرانجام در 10ق/ 116م در بغداد به دست باطنيان كشته شد.
احمديليان برخلاف پندار برخى از مورخان، از مماليك احمديل بودهاند، نه فرزندان او. مؤسس حقيقى اين خاندان، آق سنقر احمديلى بوده است و از نامآوران اين خاندان مىتوان به نصرتالدين ارسلان ابه فرزند آق سنقر، فلكالدين، و علاءالدين كُرب كُرپه ممدوح نظامى گنجوي اشاره كرد.*
منبع:دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَحْمَدْ يَسَوي yasavi] [ahmad د 62ق/167م، فرزند ابراهيم، صوفى بزرگ ترك. زادگاه او را برخى سايرام سيرام، و برخى ديگر شهر يسى دانستهاند. طريقة يسويه بدو منسوب است.
پدر احمد از مشايخ مشهور سايرام بود. سلسلة نسب او را به محمد حنفيه، فرزند علىع رساندهاند و از آنجا كه در سايرام به كسانى كه سلسلة نسبشان به محمد حنفيه مىرسيده، «خواجه» مىگفتند، احمد يسوي را نيز خواجه احمد مىخواندند.
اَتابَكيّه ، عنوان atabakiyye(a)] چند مدرسه كه در دوران حكمرانى اتابكان و به دست آنان درايران، عراق و شام بنا شد و به همين سبب اتابكيه نام گرفت. معروفترين آنها اينهاست:
. اتابكية ايذه: از بناهاي نصرتالدين احمد حك 95 -30 يا 33ق، از اتابكان لر بزرگ. وي زاويهها، خانقاهها و مدارس بسيار در ايذه مقر حكمرانى خود و اطراف آن ساخت كه در منابع جديد از آنها با عنوان مدارس اتابكيه ياد شده است. از نام و احوال استادان، شاگردان و شيوة تدريس در اين مدارس اطلاعى در دست نيست. تنها از گزارش ابن بطوطه مىتوان دريافت كه اين مدارس بيشتر جايگاه صوفيان و آموزشهاي صوفيانه در دورة رواج روحية درويش منشانهاي بوده كه پس از حملة مغول بر بسياري از مراكز و نهادهاي آموزشى ايران سيطره داشته است. ظاهراً ختم قرآن و اقامة نماز و ذكر ورد و دعا نيز از جملة برنامههاي رايج در اين مدارس بوده است.
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَتابَكانِ لُرِسْتان lorestan] ، عنوان atabakan-e كلى دو سلسلة مشهور به لر بزرگ و لر كوچك كه از اواخر عصر سلجوقيان بيش از سده بر نواحى وسيعى از خوزستان و لرستان فرمان راندند. سرانجام لر بزرگ در دورة تيموري و لر كوچك در اواسط دورة صفوي منقرض شدند.
دربارة وجه تسمية منطقة جغرافيايى موسوم به لر بزرگ و لر كوچك گفتهاند كه در حدود سال 00ق/13م دو برادر يكى به نام بدر برادر بزرگتر حاكم بخشى از لرستان شد كه به لر بزرگ اشتهار يافت و ديگري منصور برادر كهتر فرمانروايى بخشى ديگر از اين ناحيه را در دست گرفت كه به لر كوچك نامبردار شد. از نظر جغرافيايى نواحى واقع در شرق و جنوب كارون عليا، سرزمين لر بزرگ، و نواحى واقع در شمال كارون عليا كه مركز آن خرمآباد و از مهمترين شهرهاي آن بروجرد بود، لر كوچك ناميده مىشد.
اَتابَكانِ فارْس fars] ، سلسلهاي atabakan-e از پادشاهان محلى ايران، معروف به آل سلغر، اتابكان سلغري و سلغريان كه 1 تن از آنان از 43 تا 85ق/148-286م بر سرزمين فارس و مناطق مجاور آن حكومت راندند. گروهى از مورخان دورة فرمانروايى اتابكان را در فارس 20 سال ضبط كردهاند، و بيشتر دوران حكومت ابش خاتون را كه در تبريز به سر مىبرد و اسماً حكومت فارس را در اختيار داشت، به حساب نياوردهاند.
اَتابَكانِ آذَرْبايِجان azarbayejan] ، سلسلهاي atabakan-e از اميران ترك نژاد، مشهور به ايلدگزيان - منسوب به مؤسس آن ايلدگز - كه از حدود سال 41 تا 22ق/146 تا 225م بر اران و بخشهايى از آذربايجان فرمان راندند و در دورهاي، رشتة كارهاي آخرين سلاطين سلجوقى عراق عجم را نيز در دست داشتند.
در اواخر دورة سلجوقى، افزايش قدرت و نفوذ غلامان و امراي ترك با زوال امپراتوري و نيز ضعف مقام وزارت همراه بود.
اَتابَك ، لقب atabak] يا عنوانى كه پادشاهان سلجوقى به برخى از اميران خود كه تربيت و سرپرستى شاهزادگان را برعهده داشتند، مىدادهاند. اتابك كلمهاي است تركى، مركب از «اتا = آتا»، به معنى پدر و «بك» يا «بيك»، به معنى امير و يا عنوانى مهم در ميان قبايل ترك. معنى اين كلمه «پدرْامير» يا «اميرْپدر» است و «اتا» در اين تركيب در معنى مجازي آن است، نه معنى حقيقى
آتا ، ata] يا اَتا، كلمهاي تركى به معنى پدر، پدربزرگ، جد، و توسعاً شخص محترم و روحانى. به مشايخ صوفيه نيز لقب «آتا» داده شده است. در خوارزم و قرقيزستان دهكدههايى باپسوند «آتا» وجود دارد. گروه كوچكى از تركمنهاي يموت كه ميان استرآباد و خيوه مسكن دارند، نيز «آتا» نام دارند. افزون بر اين، «آتا» در واژة «اتابك» كه از زمان سلجوقيان متداول شده، به معناي مربى و للة شاهزادگان نيز به كار رفته است. اين واژه از تركى به زبانهاي قفقازي و روسى و مغولى، و از مغولى به زبان چينى، و نيز از فارسى به اردو رفته است.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَبونَصْرِ مُشْكان moskan] nasr-e ، يا abu منصور بن مشكان، ملقب به شيخ عميد د 31ق/040م، اديب، ديوانسالار و مشاور سلطان محمود و مسعود غزنوي. وي پس از عزل ابوالفتح بستى و به روايتى پس از انتصاب احمد بن حسن ميمندي به وزارت در 01ق به رياست ديوان رسائل محمود منصوب شد و به زودي نزد سلطان مقام بلندي يافت.
اَبوالْقاسِمِ دَرْگَزينى dargazini] ، ab-ol-qasem-e قومالدين ابوالقاسم ناصر بن على مق 27ق/ 133م، ديوانسالار و وزير سلجوقيان خراسان و عراق. وي در خانوادهاي كشاورز از روستاي اَنَسآباد، نزديك درگزين همدان به دنيا آمد. ورود او به دستگاه ديوانى سلجوقيان در روزگار سلطان محمد حك 98-11ق بود. سپس با استقرار سلطان محمود حك 12 - 25ق بر اريكة قدرت، درگزينى تلاش كرد به مقامات مهمتر دست يابد. پس از غلبة سلطان سنجر بر محمود، سنجر وزارت خود و طغرل دوم - ديگر فرمانرواي سلجوقى - را به درگزينى داد، اما به سبب افراط درگزينى در توطئه و زد و بندهاي سياسى و اعمال خشونت، سرانجام طغرل در 27ق به هنگامى كه قصد هندوستان كرد، وي را به دار آويخت.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَبوعَلىْ مُسْكويه (meskavayh)] moskuye(a) ali ، abu احمد ابن محمد رازي د 21ق/030م، مورخ، فيلسوف، پزشك و اديب پرآوازة ايرانى. مُشكويه و معرب آن مِسكَوَيْه يكى از توابع ري بوده كه ابوعلى خود را بدان منسوب داشته است.
ياقوت مسكويه را مجوسى نومسلمان خوانده است، اما با توجه به نام پدرش - محمد - بعيد است كه ابوعلى خود مسلمان زاده نباشد. خاصه آنكه در هيچ منبع ديگري اين معنى ياد نشده است. به هر حال بسياري از نويسندگان متأخرتر، ابوعلى مسكويه را شيعه مذهب دانسته، و بر تشيع او استدلال كردهاند. ظاهراً او حدود دو دهة نخستين عمر خود را 20-40ق در ري زيسته، و سپس به آل بوية بغداد پيوسته است.
اَبوعَلىِ بَلْخى balxi] ali-ye ، محمد abu بن احمد، از نخستين مؤلفان شاهنامه. تنها ابوريحان بيرونى در آثار الباقيه او را شاعر خوانده، و تأليف شاهنامه اي را نيز به وي نسبت داده است.
شاهنامة وي در كنار شاهنامههاي مسعودي مروزي، ابوالمؤيد بلخى و ابومنصوري، از كهنترين شاهنامههايى بوده كه پيش از شاهنامة فردوسى تأليف يا سروده شده است.
ابوعلى بلخى در تأليف شاهنامه، اخبار خود را براساس آثار ابن مقفع، محمد بن جهم برمكى، هشام بن قاسم، بهرام بن مردانشاه و بهرام بن مهران اصفهانى كه همگى ترجمههايى عربى - غالباً با نام سير الملوك - از خداينامه يا خداي نامههايى به زبان پهلوي بودهاند، تصحيح كرده، سپس آنها را با اخبار بهرام هروي مجوسى مقابله نموده است.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَبوالْعَبّاسِ اِسْفَرايِنى esfarayeni] ، فضل ab-ol-'abbas-e بن احمد مق 04ق/013م، ديوانسالار و دبير دورة سامانى و نخستين وزير سلطان محمود غزنوي. او نخست در ديوان يكى از كارگزاران سامانيان پيشة دبيري داشت، سپس سبكتكين از امير سامانى خواست تا اسفراينى را كه در آن زمان صاحب بريد مرو بود، براي منصب وزارت پسرش، محمود، سپهسالار و امير نيشابور در اختيار او نهد. نوح پذيرفت و محمود او را به وزارت خود برگزيد
اَبو اِسْحاقِ شيرازي sirazi] eshaq-e ، جمالالدين abu ابراهيم بن على بن يوسف فيروز آبادي 93- 76ق/003-083م، فقيه بزرگ شافعى و استاد نامدار مدرسة نظامية بغداد. زادگاه وي شهر گور در فارس بود كه در زمان عضدالدولة ديلمى حك 38-72ق و به فرمان او فيروز آباد نام گرفت. وي در فيروزآباد، غُندِجان و شيراز دانش آموخت و در 15ق به بغداد درآمد و در حلقة درس قاضى ابوالطيب طبري استاد و پيشواي بزرگ شافعيان حضور يافت. ابواسحاق در 30ق در باب المراتب به جاي استاد به تدريس پرداخت و در 59 ق به دعوت نظام الملك به مدرسة نظامية بغداد انتقال يافت و تا واپسين دم حيات، روزگار خود را به تدريس گذرانيد.
ابواسحاق در گذران زندگى بسيار ساده وبىپيرايه بود و تا آنگاه كه در نظاميه به تدريس پرداخت، حقوق و مستمري دريافت نمىكرد.
آثار چاپى او اينهاست: التبصرة، التنبيه، رسالة فى علم الاخلاق، طبقات الفقهاء، عقيدة ابىاسحاق الشيرازي، اللمع، المهذب و الوصول الى علم الاصول يا شرح اللمع .*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَبوالْغازيْ بَهادُرْخان xan] bahador ، فرزند ab-ol-qazi عرب محمدخان 014-074ق/ 605-664م، تاريخنگار و از فرمانروايان خاندان شيبانى ازبك در خوارزم. وي در اورگنج زاده شد و در خيوه درگذشت.
ابوالغازي بعد از فوت برادرش، اسفنديارخان به خانى برگزيده شد و 0 سال بر خوارزم حكومت كرد و همواره از حمايت فرمانروايان صفوي برخوردار بود. وي به زبانهاي فارسى و عربى تسلط داشت و دو اثر او به جا مانده است كه از منابع مهم تاريخ خوارزم و قبايل تركمن به شمار مىروند: يكى شجرة تراكمه، در انساب تركمنها به زبان تركى جغتايى، و ديگر، شجرة ترك، در تاريخ خاندان شيبان ازبك و بيان انساب اين خانواده.*
ا
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَبوسَعيدِ گورَكان gurakan] sa'id-e ، ميرزا abu سلطان ابوسعيد، پسر ميرزا سلطان محمد، پسر ميرزا ميرانشاه، پسر سوم امير تيمور گوركان حك 54 -73ق/450-469م، پادشاه ماوراءالنهر و خراسان. وي در سمرقند بر تخت سلطنت جلوس كرد و به سرعت بلخ را تصرف نمود و از حدود بدخشان تا مرغاب به دست او افتاد. در اين ميان، رود جيحون به عنوان مرزي ميان متصرفات او و ابوالقاسم بابر مشخص شد. با مرگ ابوالقاسم، ابوسعيد بر هرات مستولى شد، ولى توانايى حفظ آن را نداشت و ابراهيم نوة شاهرخ بر آن ديار حاكم گشت.
اَبوسَعيدْ بَهادُرْخان xan] bahador sa'id [abu 04-36ق/ 305- 335م، پسر و جانشين اولجايتو و آخرين فرمانرواي ايلخانيان مغول در ايران. ظاهراً وي نخستين ايلخانى است كه از بدو تولد نام اسلامى داشته است. ابوسعيد در اوجان زاده شد و مادرش، حاجى خاتون، دختر سولاميش از قبيلة اويرات بود. وي كه سال بيش نداشت، به موجب سنت ايلخانان كه وليعهد را به حكومت خراسان مىفرستادند، از سوي پدر بدانجا روانه شد.
قاآن يا خان بزرگ امپراتور چين با توجه به روابط صميمانه با اولجايتو و ابوسعيد، به آنان لقب پادشاه «كوآن پين» را اعطا كرد.
اَبوسَعيدِ اَبوالْخِيْر ab-ol-xe(a)yr] sa'id-e ، فضلالله abu بن احمد بن محمد بن ابراهيم ميهنى 57-40ق/67-049م، عارف بنام خراسانى، منسوب به ميهنه، از قراي مشهور خاوران در ميانة سرخس و ابيورد. وي در ميهنه، در خانوادهاي شافعى مذهب زاده شد. پدرش، ابوالخير احمد مردي با ديانت بود كه به عطاري اشتغال داشته، و با صوفيان شهرش نشست و برخاست مىكرده است. نخستين آشناييهاي ابوسعيد با تصوف از طريق پدرش بود.
اَبودُلَف dolaf] ، مِسعَر abu بن مُهَلهِل، جهانگرد، شاعر و دانشمند سدة ق/0م. ابودلف كه از مردم يَنبُع حجاز بود، مدتى را در دربار نصر بن احمد سامانى و زمانى را نيز در خدمت و مصاحبت صاحب بن عباد به سر برد.
ابودلف داراي دو رساله است كه شرح سفرهاي اوست. رسالة نخست با سفر او به بخارا و از آنجا به چين آغاز مىشود. وي از آسياي مركزي، تركستان شرقى و تبت گذشت و سرانجام، از چين روانة هندوستان شد و از راه سيستان به سرزمينهاي اسلامى بازگشت. رسالة دوم شرح سفر او از شيز در آذربايجان است كه راه شمال را در پيش گرفته، و روانة باكو، شيروان و سپس تفليس شده، و از آنجا دوباره به آذربايجان روي آورده است.
او سپس به شرح سفر خود از طريق كرمانشاهان به همدان، ري، طبرستان، قومس، نيشابور، طوس و هرات، و پس از آن، اصفهان و شهرهاي خوزستان پرداخته است. وي در اين رسالهها دربارة آثار معماري عهد ساسانى و نخستين سدههاي اسلامى در ايران اشارههايى دارد كه در خور دقت است. ابودلف شاعر نيز بوده، و قطعاتى از اشعار وي در منابعى چون يتيمة الدهر ثعالبى آمده است.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اَبوبَكْرِ طِهْرانى tehrani] bakr-e ، ديوانى abu و مورخ دربار تركمانان قراقويونلو و آققويونلو در سدة ق/5م. آنچه از شرح احوالش به دست مىآيد، برگرفته از جاي جاي كتاب ديار بكرية اوست. او در آغاز كتاب، خود را «ابوبكر الطهرانى الاصفهانى» ناميده است.
ابوبكر نخستينبار هنگام مرگ شاهرخ تيموري از خود سخن مىگويد. وي در آن زمان در اردوي شاهرخ در ري به سر مىبرده است. شغل اصلى ابوبكر در دربارهاي تركمانان منشيگري بوده است.
كتاب ديار بكرية ابوبكر تنها تاريخى است كه مستقلاً دربارة تركمانان قراقويونلو و آققويونلو نوشته شده، و به همين سبب از ديرباز شهرتى تمام داشته است. اما بايد اضافه نمود كه كتاب ديار بكريه كاملاً بىطرفانه نوشته نشده است، زيرا مؤلف رويدادهاي مهمى را كه امكان فراموش شدن آنها نبوده است، گويا براي آنكه خدشهاي به شهرت آققويونلو وارد نيايد، ذكر نكرده است. يكى ديگر از نقصهاي اين كتاب نياوردن تاريخ رويدادهاست. در اين كتاب دربارة تشكيلات نظامى، سياسى و اداري دولتهاي قراقويونلو و آققويونلو و نيز وضع قومى مردم آناتولى شرقى و جنوبى در سدة ق آگاهيهاي سودمند و مهمى آمده است.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اِبْنِ فَضْلان fazlan] ، احمد ebn-e بن فضلان بن عباس بن راشد ابن حَمّاد كه در نيمة دوم سدة و نيمة اول سدة ق/ و 0م مىزيسته است. شهرت ابن فضلان به سفرنامة اوست.
ابن فضلان از زمرة جهانگردان نبود؛ تنها حادثهاي سبب شد كه در معيت تنى چند از فرستادگان مقتدر خليفة عباسى به سرزمين اسلاوها در كرانة رود ولگا سفر كند. در بهار 09ق/21م شاه صقالبه نامهاي براي مقتدر فرستاد و از وي خواست تا او را با شرايع اسلامى آشنا سازد، مسجدي بنا كند، منبري نصب نمايد و دژي استوار پديد آورد تا او از آسيب شاهان مخالف در امان ماند. مقتدر خليفة عباسى نيز هيئتى به آن ديار گسيل داشت كه يكى از افراد آن ابن فضلان بود كه مقام و مرتبتى روحانى داشت. ابن فضلان با سفر به ديار غزان اطلاعات بسيار ارزشمندي پيرامون نظام اجتماعى، شيوة زندگى و معتقدات آنان به دست آورده، و آنها را در سفرنامة خود ارائه كرده است.
سفرنامة ابن فضلان حائز اهميت فراوانى است. در اين گزارشِ سفر، روابط سياسى دولت عباسيان نه تنها با كشورهاي همجوار، بلكه با نواحى دوردستى چون سرزمينهاي اطراف ولگا درج شده است. كتاب ابن فضلان از ديدگاه مردمشناسى آن زمان نيز بسيار ارزشمند است. جغرافىنويسانى همچون ياقوت و نيز طوسى مؤلف عجايب المخلوقات و امين رازي در هفت اقليم از اين اثر بهره جستهاند. همچنين بسياري از پژوهشگران و مستشرقان مانند راسموسن، فرن و كوالفسكى، تحقيقاتى دربارة اين رساله انجام دادهاند.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اِبْنِ عَرَبْشاه arab-sah] ، ebn-e ابوالعباس شهاب الدين احمدبن محمدبنعبداللهبنابراهيمحنفىدمشقى91-54ق/389-450م، مورخ، اديب، فقيه، لغوي و قاضى. وي در دمشق زاده شد، همانجا پرورش يافت، سپس به سمرقند رفت و نزد استادان آنجا به ويژه شريف جرجانى و ابنجزري دانش آموخت. وي مدت 0 سال در آسياي صغير به سيرو سفر پرداخت، از محضر دانشمندان بسياري بهرهمند شد، سپس در ديوان انشاء ديوان همايون دربار عثمانى، سمت منشيگري را بر عهده گرفت و در اين مدت آثار بسياري را براي سلطان محمد اول از زبانهاي فارسى و عربى به زبان تركى ترجمه كرد. ابن عربشاه بعد از درگذشت سلطان محمد 24ق به دمشق رفت، در آنجا به ملازمت علاءالدين محمد بخاري درآمد، پس از درگذشت وي 41ق به قاهره رفت و تاپايان عمر در آنجا ماند.
برخى از آثار وي اينهاست: عجائب المقدور فى نوائب تيمور، در تاريخ تيمورلنگ؛ فاكهةالخلفاء و مفاكهةالظرفاء؛ ترجمة مرزباننامه .*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اِبْنِ عِبْري ebri] [ebn-e در سريانى: بر عبرايا و در لاتينى: بارهبرايوس، ابوالفرج يوحنا مارغريغوريوس بن تاج الدين 23 - 85ق/226- 286م، سراسقف و دانشمند برجستة يعقوبى. وي در ملطية ارمنستان كوچك به دنيا آمد. نزد پدر و چند تن از دانشمندان ملطيه به تحصيل علوم و از جمله پزشكىپرداخت و زبان و ادبيات سريانى و عربى و يونانى را نيز فراگرفت. در 44ق در جوانى به اسقفى جوباس گوباش نزديك ملطيه، و يك سال بعد به اسقفى لاقبين لاقابين گماشته شد و چندي بعد به مقام مَفريانى سر اسقفى مشرق كه به امور مسيحيان يعقوبى بين النهرين و غرب ايران رسيدگى مىكرد، منصوب شد و تا پايان عمر دراين سمت ماند.
ابن عبري آثار بسيار و متنوعى به عربى و سريانى پديد آورد كه مهمترين آنها عبارتاند از ايثيقون اتيكا، در تهذيب اخلاق؛ منارة الاقداس، در اصول اعتقادي كليساي يعقوبى از مبدأ تا معاد؛ ترجمة اشارات و تنبيهات ابنسينا؛ ترجمة زبدة الاسرار اثيرالدين ابهري؛ الصعود العقلى، در هيئت؛ تاريخ، كه مهمترين اثر اوست و بارها چاپ و منتشر شده است؛ تاريخ مختصر الدول، كه ترجمه و نگارش عربى بخش اول تاريخ اوست. علاوه بر اينها، ابن عبري آثاري در پزشكى، زبانشناسى، ادب و شعر نيز داشته است.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اِبْنِ طولون tulun] ، ابوعبدالله ebn-e يا ابوالفضل شمسالدين محمد بن على بن احمد محمد بن على بن خمارويه بن طولون دمشقى حنفى ح 80 -53ق/475-546م، محدث، فقيه، اديب و مورخ. ابن طولون از معدود رجال برجستة اسلامى است كه زندگىنامة خويش را نوشته است.
شمار آثار وي شگفتآور، و در تاريخ اسلام كمنظير است. وي در زندگىنامة خويش 28 اثر را به ترتيب حروف الفبا برشمرده كه در علوم مختلف تأليف شده است. از آثار او مىتوان به الفلك المشحون، الائمة الاثنا عشر، القلائد الجوهرية، الالمام بامثال العوام، العقود الدرية، اعلام الوري، هطل العين فى مصرع الحسينع و المُهدي الى ماورد فى المَهدي اشاره كرد كه در برخى از آنها به امامان شيعه پرداخته است.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اِبْنِ دارِسْت darest] ، ابوطالب ebn-e تاجالدين ابن دارست شيرازي، از وزراي سلجوقيان در نيمة نخست سدة ق/2م. برخى او را از مردم شبانكاره دانستهاند. وي ابتدا وزير اتابك بوزابه حكمران فارسبود،سپس در پى جناحبنديهايدربار بهوزارتسلطانسلجوقى، ابوالفتح غياثالدين مسعود بن محمد بن ملكشاه گماشته شد تا مجري خواستهاي اميران سهگانه: امير فخرالدين عبدالرحمان بن طغايرك، حاكم ارّان و گنجه، اتابك بوزابه و اميرعباس، والى ري باشد.
تاجالدين در دوران كوتاه وزارت خود به آبادانى و رونق مراكز علمى و دينى توجه نشان داد، چنانكه هنگام ورود به بغداد فرمان داد تا مدرسة تاجيه را كه دايى او، تاجالملك ابوالغنائم ابن دارست، وزير بنام ملكشاه سلجوقى ساخته بود، از نو بسازند و خانة خود را مركز بحث و گفت و گوي پيشوايان دينى قرار داد.*
منبع: دایره المعارف بزرگ اسلامی
اِبْنِ خَلْدون xaldun] ، ابوزيد ebn-e ولىالدين عبدالرحمان بن محمد بن محمد ... بن عبدالرحمان بن خلدون حَضْرَمى اِشبيلى تونسى 32- 08ق/332-406م، متفكرِ جامعهشناس و مورخ و قاضى مالكى مذهب كه خود را از نسل وائل بن حُجْر كندي صحابى مىدانست. خاندان بنى خلدون منسوب به خالد، معروف به خلدون الداخل بود كه در سدة ق/م به اندلس رفت و نخست در قرمونه و پس از آن در اشبيليه ساكن شد.