آلتی شهر نویسنده (ها) :   منصور کیایی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آلتی شهر نویسنده (ها) : منصور کیایی

آلْتی شَهْر، (= شش شهر)، ناحیه‎ای شامل ۶ شهرِ آق‌سو، اوچ تورفان، کاشغر، یارکند (یارقند)، ختن و کوچا (کُچا)، واقع در جلگۀ تاریم و بخشی از ترکستان شرقی (یا ترکستان چین).
جلگۀ تاریم از جنوب به ارتفاعات تبت (کون لون[۱])، از شمال به کوههای تیان‌شان[۲] و از مغرب به کوهستانهای پامیر محدود است و از شرق بدون برخورد با مانعی طبیعی به دشتهای مغولستان متصل می‎گردد (اشمیدر، 344؛ قس: اقبال، ۴، ۱۶-۱۷) و گودترین قسمتهای آن ۷۵۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد (اشمیدر، 345). مطالعات زمین‌شناسی در این ناحیه هنوز به پایان نرسیده است، اما اطلاعات به‌دست‌آمده از وجود منابع نفتی در پایکوههای تیان‌شان خبر می‎دهد (نیف، ۲۳۸). نام شهرهای این ناحیه در منابع مختلف به صورتهای متفاوتی آمده است: بارتولد، ینگی شهر و چوتورخان (؟) را جزء این ناحیه بر می‎شمارد (گزیدۀ مقالات، ۳۹). گروسه از آن به عنوان ناحیه‎ای مجزا و در کنار شهرهای کاشغر، یارکند و و ختن نام می‎برد (ص ۸۰۳). اقبال در این زمینه می‎نویسد: این ناحیه نزد مسلمانان، به نام کاشغر و ختن معروف بوده است (ص ۴). این ناحیه که به علت قرار داشتن در معبر جادۀ باستانی ابریشم، در گذشته از اهمیت زیادی برخوردار بوده است، امروزه با جلگۀ دزونگاری[۳] ایالت سین كیانگ را تشکیل می‎دهد و بر روی هم ۰۰۰’۷۰۰’۱ کم‍ ۲ وسعت دارد (نیف، 238). جادۀ ابریشم که منطقۀ مدیترانه را به چین مرتبط می‎ساخته، به شکل دو نیم‌دایره، از شمال به جنوب رودخانۀ تاریم می‎گذشته است. در طرف شمالی، شهرهای تورفان، کوچا، آق سو و کاشغر واقع بود و در جنوب، ختن و یارکند قرار داشت (گروسه، ۹۱).

ادامه نوشته

آیین تجلیل از خدمات علمی و پژوهشی استاد رحیم رئیس نیا

آیین تجلیل از خدمات علمی و پژوهشی استاد رحیم رئیس نیا

آیین تجلیل از خدمات علمی و پژوهشی استاد رحیم رئیس نیا

بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی آیین تجلیل از استاد رحیم رئیس نیا را برگزار می نماید.

محمد طاهری خسروشاهی رئیس بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی با اعلام این خبر افزود: آیین تجلیل از خدمات ماندگار علمی و پژوهشی مورخ، ادیب، روزنامه نگار، محقق برجسته تاریخ آذربایجان و ایرانشناس نامدار؛ استاد رحیم رئیس نیا در بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی برگزار می شود.

وی افزود: این مراسم با حضور و سخنرانی جمعی از استادان صاحبنام عرصه تحقیقات ایرانی و پژوهش های تاریخی و فعالان و محققان گستره فرهنگ و ادب و به ویژه فعالان حوزه تاریخ و دانشجویان و علاقه مندان آثار استاد برگزار می شود و در آن، تنی چند از پژوهشگران به بررسی آثار استاد رئیس نیا می پردازند و برخی از دوستان ایشان نیز به بیان خاطراتی از مشی علمی و سلوک اجتماعی این محقق پرتلاش خواهند پرداخت.

ادامه نوشته

اعترافات باستانی پاریزی! ایسنا

اعترافات باستانی پاریزی!

اعترافات باستانی پاریزی!

محمدابراهیم باستانی پاریزی را بیشتر با کتاب «از پاریز تا پاریس» و متون تاریخی‌اش می‌شناسند اما در کارنامه‌اش شعر و شاعری هم دارد که ماجراهایی دارد، از اولین شعرش که با اشتباهی همراه بوده و بعد هم خودش جزء شاعران هند و پاکستان گنجانده می‌شود!

محمدابراهیم باستانی پاریزی به تاریخ شناسنامه، سوم دی‌ماه ۱۳۰۴ در روستای پاریز، جایی بین سیرجان و رفسنجان، که به گفته‌ خودش، به معدن مس سرچشمه نزدیک است، متولد می‌شود. پدرش چهار سال بعد از تولد می‌تواند برایش شناسنامه‌ بگیرد.

سال ۱۳۲۱ وقتی ۱۷ساله است، ششم ابتدایی قدیم را به پایان می‌رساند و یک ‌سالی ناچار به ترک تحصیل می‌شود. اولین مقاله‌اش را همان سال می‌نویسد با نام «تقصیر با مردان است، نه زن‌ها» و آن را در روزنامه‌ «بیداری» کرمان چاپ می‌کند.

باستانی پاریزی پس از دانشسرای مقدماتی کرمان، از سال ۱۳۲۵ به دانشگاه وارد می‌شود. در سال ۱۳۳۰ در رشته ‌تاریخ و جغرافیا دانش‌آموخته می‌شود. بعد برای معلمی تاریخ در دبیرستان بهمنیار به کرمان می‌رود، تا سال ۱۳۳۷ که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته و به تهران منتقل می‌شود. به کتاب‌هایش علاقه داشت؛ اما به «حماسه‌ کویر» بیش‌تر، و می‌گفت: در فضیلت دهات و روستاییان، این مردمان شریف ایرانی تألیف شده است.

ادامه نوشته

تاریخ مختصر اویغورها نگارش : لازلو راسونی ترجمه ی: محمد قجقی

تاریخ مختصر اویغورها نگارش : لازلو راسونی ترجمه ی: محمد قجقی

تاریخ مختصر اویغورها

مقدمه: اویغورها اهالی بومی ترکستان شرقی- که به عنوان «سین‌کیانگ» یا «منطقه خودمختار سین‌کیانگ اویغور» نیز شناخته می‌شود- هستند. براساس آخرین سرشماری چینی‌ها، تعداد جمعیت فعلی اویغورها 2/7 میلیون نفر است (1). 000/500 از اویغورها در ترکستان غربی و عمدتاً در قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و تاجیکستان زندگی می‌کنند (2). 000/75 نفر از اویغورها در پاکستان، افغانستان، عربستان سعودی، ترکیه، اروپا و ایالات متحده آمریکا مسکن گزدیده‌اند (3). منابع چینی بر این دلالت دارند که اویغورها اخلاف بلا واسطه هون‌ها هستند (4). نام «اویغور» در سالنامه‌های سلسله هان (از سال 206 ق.م تا 220 میلادی) سلسله وی Wei (بین سالهای 265 تا 289 میلادی)، سلسله تانگ (از 618 تا 906 میلادی) و سلسله سونگ (از 906 تا 960 میلادی) ذکر شده است. (5)

تاریخ اولیه

پس از سال 210 ق.م اویغورها نقش مهمی در امپراتوری‌های هون (220 ق.م تا 386 میلاد) تابغاچ (توبا) (از سال 386 تا 554 میلادی) و گوک تورک (از 552 تا 744 میلادی) که در آسیای مرکزی پابه عرصه وجود نهادند، بازی کرده‌اند. (7)

ادامه نوشته

غوتاد قو بیلیگ  ترجمه ی: محمّد قجقی

غوتاد قو بیلیگ

ترجمه ی: محمّد قجقی

مترجم فروتنانه ترجمه ی این مقاله ی ارزشمند را به خاطره ی زنده یاد، شادروان استاد قدیرگوکلانی تقدیم می نماید.

یکی از مهم ترین منابع تاریخ زبان ، ادبیات و فرهنگ ترک، که در قرن 11 / م به دست «یوسف خاص حاجب» نگارش یافته است.اطلاعاتی که در باره ی یوسف خاص حاجب (اولوغ خاص حاجب) وجود دارد، از دو مقدّمه ی منثور و منظوم افزوده شده ی بعدی به کتاب واطّلاعاتی که در برخی از ابیات اثر وجود دارد،بدست آمده است.برآن اساس شاعر در « بالا ساغون»( کوز- اوردو) در خانواده ای اصیل بدنیا آمده است. او بخاطر دانش، فضیلت و تقوایش متمایز شده بود. وی اثر را در طیّ یک و نیم سال، در بالاساغون نوشت و در کاشغر به اتمام رساند.(کتاب متشکّل از 6645 بیت است).او اثر را در سال 462 / ه-429 ش ( 1069-1070/ م) به خاقان قاراخانی، تاوقاچ اولوغ بوغرا خان، پسر خاقان سلیمان ارسلان، اهداء نمود.خاقان که توانایی شاعر را مورد تقدیر قرار داده بود، منصب حاجبی خاص را که از حسّاس ترین وظایف بود، به او واگذار نمود.( در بیت 2484) براساس برخی از ابیات اثر (ابیات 371 و365) تخمین زده می شود، که سال ولادتش در حدود 1019/ م بوده باشد. یوسف خاص حاجب و کاشغرلی محمود (مولّف آثاری چون دیوان لغات الترک و جواهر النحو فی لغات الترک)در یک دوره و محیط زیسته، آثارشان را به یک زبان نوشته و ملزومات فرهنگی یکسانی را بکار گرفته اند،در حالی که می دانیم،نه همدیگر را می شناخته اند و نه آثار یکدیگر را غوتاد قو بیلیگ( غوت+ آد- قو- بیل- ا- گ : دانش خوشبختی) به نیّت نشان دادن راه سعادت دنیوی و اخروی به انسان ها نگارش یافته و آن گونه که ادّعا شده،کتاب نصایح خشک به صاحب منصبان نیست، بلکه نظام فلسفی زندگی است که ضمن تحلیل زندگی فردی انسان و جامعه، مسئولیت های دولتی او را مشخّص می نماید.یوسف خاص حاجب منشاء ذهنیت، دانش ، فضایل و چگونگی دستیابی به آن ها و کیفیّت کار برد آن را – در حالی که رابطه و نسبت فرد و جامعه و وضعیّت آرمانی دولت را تنظیم نموده- هنرمندانه مورد تاکید قرار داده است.

ادامه مطلب

ادامه نوشته

آسیای مرکزی، نام . بخش سوم. نویسنده (ها) :   عنایت الله رضا

آسیای مرکزی، نام نویسنده (ها) : عنایت الله رضا

در سال ۵۵۵ م هجوم توکیوها (ترکان) به خوارزم آغاز شد و مهاجمان طی یک سال و نیم قزاقستان مرکزی، هفت‌رود و خوارزم را مسخر کردند (گومیلف، «ترکان»، 35). توکیوهای قبیلۀ آشینا (ترکان) در سدۀ ۶ م با تصرف بخشهای وسیعی از اراضی شرق و غرب آسیای مرکزی، ازجمله سغد و خوارزم و کوشان و غرب صحرای گبی، سرزمینهای گسترده‌ای را در اختیار گرفتند. در شرق صحرای گبی و سیبری شرقی نیز گروههایی از مردم آن نواحی تابعیت ترکان را گردن نهادند. در این سده، دو خاقانات ترک در شرق و نواحی میانی و سپس غربی آسیای مرکزی پدید آمد که به خاقانات شرقی و غربی شهرت یافت (همان، 148). در سالهای ۵۸۲-۵۸۴ م رابطۀ دو خاقانات قطع شد. امپراتوری چین در ایجاد اختلاف میان دو خاقانات دست داشت (گروسه، 133). خاقانات غربی که در نیمۀ نخست سدۀ ۶ م پدید آمده بود، پس از حدود ۱۰۰ سال در ۳۸ ق/ ۶۵۸ م عملاً قدرت پیشین را از دست داد و طریق انقراض در پیش گرفت. در ۴۰ ق/ ۶۶۰ م ترکان غربی پس از تحمل شکستی سخت در برابر سپـاه چین به فرماندهی سو ـ دین ـ فان تابعیت چین را گردن نهادند (بیچورین، I/ 249). از ۴۴ ق/ ۶۶۴ م دشتهای دامنۀ شمالی کوههای تیان‌شان به تصرف سپاهیان چین درآمد (گومیلف، همان، 246).

عربهای فاتح خراسان در ۴۴ ق کابل را مسخر کردند و سپس عازم پنجاب و دست‌یافتن بر بخش وسیعی از هند شدند (همانجا؛ رضا، ۲۰۳). در پایان سدۀ ۱ ق/ ۷ م امپراتور چین از دودمان «تانگ» با اغتنام فرصت، ابتکار عمل را از خاقانات شرقی گرفت. سرانجام این خاقانات نیز منقرض شد (همو، ۱۵۶، ۱۶۲؛ گومیلف، همان، 244-246). از این پس قبایل تابع ترکان اتحاد پیشین را از دست دادند و در سراسر آسیای مرکزی پراکنده شدند (نک‍‌ : دبا، ترک، که به این قبایل و اقوام اشاره شده است). اینان نیز بر سر چراگاهها و محل استقرار با یکدیگر نزاع می‌کردند. گاه گروههایی از آنان چون اویغوران، غزان و دیگران نیرو می‌گرفتند و به تشکیل دولتهای بزرگ‌تری چون قراختاییان، دولت اویغور و جز آنها می‌پرداختند (نک‍ : دبا، ترک). گروههایی در آسیـای مرکزی و برخی هم در غرب آسیا و شمال قفقاز و حوالی رود ولگا چون خزران، بلغارها و دیگران دولتهایی تشکیل دادند. گردیزی از این اقوام یاد کرده است (ص ۲۵۵ بب‍ ‌).

ادامه نوشته

بخش دوم .آسیای مرکزی، نامنویسنده (ها) : عنایت الله رضا. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آسیای مرکزی، نامنویسنده (ها) : عنایت الله رضا

در اواسط سدۀ ۳ ق‌م بحرانهای اجتماعی و اقتصادی بر دولت سلوکی چیره شد. ساتراپیهای بلخ و پارت از سلسلۀ سلوکی جدا شدند و حکومت یونانی آن سرزمین را تحت فشار قرار دادند. پارتها پس از شکست سلوکیان در پیکار ماگنزیا، به نواحی اطراف دریای هیرکان (کاسپی) روی آوردند، در آنجا مستقر شدند و حکومت خود را از شرق و غرب گسترش دادند (کوشلنکو، 131). مهرداد اول (۱۷۳- ۱۳۹ ق‌م) با استفاده از موقعیت به بلخ حمله کرد و مناطقی از آن سرزمین را متصرف شد. در ۱۲۹ ق‌م با شکست آنتیوخوس هفتم در جنگ با پارتها و کشته‌شدن وی، دولت سلوکی منقرض گردید. پارتها مناطق شرقی تابع دولت سلوکی را به تصرف درآوردند. مهاجرت جمعی قبایل کوچنده که در سالهای ۱۴۰-۱۲۰ ق‌م ادامه یافت، موجب بروز دشواریهایی برای حکومت پارت گردید، چنان‌که فرهاد دوم در پیکار با کوچندگان در ۱۲۹ ق‌م جان خود را از دست داد (همو، 131-132).

در سده‌های ۲-۱ ق‌م در آسیای مرکزی دولتهای کوچکی در دشت فرغانه پدید آمدند. یکی از این دولتهای مستقل، دولت کوشان بود که از سدۀ ۳ م زیر سلطۀ دولت ساسانی قرار گرفت. در سدۀ ۴ و ۵ م در باکتریا و سغد، هپتالیان زمام امور را در دست داشتند. دولت هپتالیان به‌سبب هجوم قبایل کوچندۀ ترک ناحیۀ هفت‌رود ساقط شد. درنتیجه، سغد و بلخ از این پس تابع خاقانات ترک شدند (BSE3, XXIV(1)/ 387).

ادامه نوشته

بخش اول مقاله .آسیای مرکزی، نام نویسنده (ها) :   عنایت الله رضا. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آسیای مرکزی، نام نویسنده (ها) : عنایت الله رضا

آسیایِ مَرْکَزی، نام و اصطلاحی مسبوق‌به‌سابقه که در نوشته‌های جهانگردان و سیاحان در زبانهای انگلیسی و فرانسوی به صورتهای «آسیای بالا» و «آسیای داخلی[۱][۱]» آمده، و هدف از آن مشخص‌کردن بخشهای مرکزی قارۀ آسیا بدون توجه به مرزبندیهای جغرافیایی منطقۀ مورد بحث در آن قاره بوده است (میروشنیکف، 476).

محدودۀ آسیای مرکزی تاکنون به صورتی دقیق مشخص نشده است. در نیمۀ نخست سدۀ ۱۹ م/ ۱۳ ق الکساندر هومبولت[۲][۲]، جهانگرد و جغرافی‌نگار آلمانی که دانشگاه برلین به نام او ست، نخستین دانشمندی بود که در اثر مشهور خود زیر عنوان «آسیای مرکزی[۳][۳]» ــ که در ۱۸۴۳ م/ ۱۳۵۹ ق در پاریس انتشار یافت ــ کوشید تـا سرحد امکان مرزبندیهای آسیای مرکزی را مشخص کند. در نوشتۀ او آسیای مرکزی به سرزمینی از قارۀ آسیا اطلاق می‌شد که در فاصلۀ °۵ شمالی و °۵ جنوبی در °۵/ ۴۴ عرض جغرافیایی در منطقۀ میانی قارۀ آسیا واقع است. اگرچه هومبولت حدود شرقی و غربی منطقۀ آسیای مرکزی را مشخص نکرد، با این وصف می‌توان چنین استنباط نمود که فلات اوست‌یورت [۴][۴]و رشته‌کوههای خینگان بزرگ حدود شرقی و غربی آسیای مرکزی را تشکیل می‌داده‌اند. مرزبندی جغرافیایی هومبولت بعدها از سوی برخی از محققان مردود شناخته شد. نیکلای خانیکف نظر هومبولت را ناقص دانست. وی همۀ مناطق شرق ایران و نیز افغانستان را بخشی از آسیای مرکزی نامید، حال‌آنکه هومبولت ایران و افغانستان را خارج از محدودۀ آسیای مرکزی می‌دانست. با گذشت حدود دو دهه، فردیناند ریختهوفن[۵][۵]، جغرافی‌نگار آلمانی، نظریۀ جدیدی ارائه کرد و قارۀ آسیا را به دو منطقۀ مرکزی و پیرامونی تقسیم نمود. وی آسیای مرکزی را شامل مجموع بخشهای داخلی با شبکۀ رودهایی دانست که با دریاهای آزاد پیوند نداشتند. از دیدگاه او محدودۀ آسیای مرکزی رشته‌کوههای آلتای در شمال، تبت در جنوب، پامیر در غرب، و رشته‌کوههای خینگان در شرق بود. تا اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰ م، روسها اصطلاح ترکستان را دربارۀ آسیای مرکزی به کار می‌بردند (بروکهاوس، XXXIV/ 174-175؛ لونین، 8) که شامل ترکستان روس و ترکستان چین بود.

ادامه نوشته

اترک نویسنده (ها) : عباس سعیدی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

اترک نویسنده (ها) : عباس سعیدی

اَتْرَك، یكی از طویل‌ترین رودخانه‌های ایران در شمال شرقی كشور. نام اترك را جمع تُرك و به مفهوم رودخانۀ تركان (به نام مردمی كه در اطراف آن می‌زیستند) دانسته‌اند كه درست نمی‌نماید (لسترنج، ۳۷۷؛ ذبیحی، ۵۵). در آثار جغرافی‌دانان اسلامی پیش از سدۀ ۸ ق لفظ اترك دیده نمی‌شود و حمدالله مستوفی اولین كسی است كه این رودخانه را به این نام یاد كرده است (ص ۲۱۲؛ لسترنج، همانجا).
حوضۀ آبگیر رودخانۀ اترك بین °۳۶ و ´۴۵ تا °۳۸ و ´۴۲ عرض شمالی و °۵۴ تا °۵۹ و ´۱۰ طول شرقی واقع شده است. این حوضه از جنوب به حوضۀ آبگیر رودخانه‌های كال شور و گرگان رود، ‌از شمال به خاك تركمنستان، از خاور به حوضۀ آبگیر رودخانۀ ‌درونگر و كَشفَ رود و از باختر به دریای خزار محدود است. مساحت كل حوضۀ آبگیر رودخانۀ ‌اترك را حدود ۰۰۰‘۳۰ كم‍‌۲ برآورد كرده‌اند (طرح مطالعات، «۱-۴»؛ قس: GSE, II / 505).
دربارۀ سرچشمۀ اصلی این رودخانه اطلاعات گوناگونی وجود دارد. حمدالله مستوفی سرچشمۀ آن را در كوههای نسا و باورد (ایبورد) ‌می‌داند (همانجا). كرزن این محل را در مرتفعات بین مزینان و شاهرود معرفی می‌كند (۱ / ۳۶۸) و دومُرگان آن را در كوههای نزدیك مشهد ذكر می‌كند (ص ۱۳۲). عده‌ای نیز به اختلاف، سرچشمۀ اترك را در نزدیكی ابیورد و دره‌گز (حكیم، ۱۶۵)، قریۀ یدك (شاكری، ۸۴)، كوه كلایوسف (ملگونوف، ۲۰۱)، كوههای خراسان ـ تركمنستان (GSE، همانجا) ذكر كرده‌اند.

ادامه نوشته

ر=آشوراده نویسنده (ها) :   حسین قره چانلو. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آشوراده نویسنده (ها) : حسین قره چانلو

آشوراده \āšūrādeh\، یا عاشوراده، آبادی‌ای در منتهاالیه شبه‌جزیرۀ میانکاله، در جنوب شرقی دریای مازندران. آشوراده از دو جزءِ «آشور» (عاشور)، که ظاهراً نام شخص، و از نامهای رایج میان ترکمانان است، و «آده» ــ واژۀ ترکی به‌معنی جزیره ــ فراهم آمده، و به‌معنای جزیرۀ آشور است.
شبه‌جزیرۀ میانکاله که آشوراده در انتهای آن جای دارد، احتمالاً بر روی آبرُفتهای دلتاییِ رودخانۀ گوهرباران نکا پدید آمده است. جنس رسوبهای این شبه‌جزیره بیشتر آهکی، و از ماسه‌های ریزدانه و بدون خاکهای رسی است و به‌سوی انتهای شبه‌جزیره، یعنی به‌سوی آشوراده، ماسه‌ها ریزدانه‌تر می‌شوند. وزش بادها، ذرات ماسه‌ای ریز و آهکی را به‌سوی آشوراده رانده، و دانه‌های درشت و کانیهای سنگین را در غرب میانکاله به جای گذاشته‌اند.
در نوشته‌ها و نقشه‌های جغرافیایی قدیم، از چند جزیره در منتها‌الیه شبه‌جزیرۀ میانکاله سخن گفته شده، که از نظر زمین‌شناسی ساختمانی همانند داشته است و با پایین رفتن تدریجی سطح آب‌دریای خزر، آن جزایر، که آشوراده یکی از آنها بوده، به شبه‌جزیرۀ میانکاله پیوسته است.
آب‌وهوای آشوراده گرم و شرجی است و اگر بادی در آنجا نوزد، تنفس دشوار می‌گردد. میزان باران سالانۀ آشوراده نسبت به سایر نقاط ساحلی دریای خزر اندک، و حدود ۵۰۰ میلی‌متر است.

ادامه نوشته

آق قویونلو نویسنده (ها) :   رضا رضازاده لنگرودی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آق قویونلو نویسنده (ها) : رضا رضازاده لنگرودی

آق‌قویونلو \āq-qoyūnlū\، یا بایَنْدُریان، آلوس یا اتحادیۀ قبایل ترکمان که بیش از یک سده در آناتولی شرقی و غرب ایران فرمان راندند.
این واژه مرکب از آق (سفید)، قویون (گوسپند)، لو (پسوند دارندگی و نسبت)، و به معنی دارندۀ گوسفند سفید یا منسوب بدان است و نام دیگر آنان، یعنی بایندر (دانشنامه، ذیل «بایُنْدُر»)، به گفتۀ صریح رشیدالدین فضل‌الله (ص ۴۱) به معنی «زمین همیشه پرنعمت» است.

فرمانروایان

۱. قراعثمان (عثمان بیگ)

بهاءالدین (د ۸۳۹ ق / ۱۴۳۵ م)، بنیادگذار سلسلۀ ترکمانان آق‌قویونلو. او زمانی در خدمت امیران محلی ارزنجان و سیواس و حتى پادشاهان مصر بود. هنگامی که تیمور به سرزمین عراق آمد، قراعثمان به او پیوست (غیاث، ۳۷۲؛ سخاوی، ۵ / ۱۳۵؛ حولیات ... ، ۱۴۵ بب‍‌ ) و به یاری وی بر قرامحمد قراقویونلو (در ۷۹۱ ق / ۱۳۸۹ م) و دیگر رقیبانش پیروز شد. قراعثمانْ تیمور را در جنگ با حاکم سیواس و عثمانیها یاری فراوان کرد و با حمایت وی ریاست قبیلۀ آق‌قویونلو را رسماً برعهده گرفت و شهر آمِد را پایتخت خویش ساخت (وودز، 66 ff.).
پس از مرگ تیمور (۸۰۷ ق / ۱۴۰۵ م)، قراعثمان در ۸۱۰ ق / ۱۴۰۸ م رها (اورفه) را به تصرف درآورد (منجم‌باشی، ۳ / ۱۵۵-۱۵۶) و میان سالهای ۸۳۱- ۸۳۹ ق / ۱۴۲۸-۱۴۳۵ م، قاضی برهان‌الدین احمد، حاکم سیواس و توقات، و ملک عادل، فرمانروای حلب و دمشق، و ملک ظاهر عیسى، امیرِ ماردین، را شکست داد (هینتس، ۱۶۶، به نقل از جنابی).
قراعثمان سرانجام پس از شکست از اسکندر بن قرایوسف قراقویونلو در ارزروم، در ۸۰‌سالگی درگذشت؛ اسکندر پس از تصرف ارزروم دستور داد جسد وی را از گور درآوردند، سر از تنش جدا ساختند، به مصر فرستادند و به فرمان سلطان ملک اشرف سر وی را بر دروازۀ زویله آویختند (غیاث، ۳۷۵؛ غفاری، ۲۵۱؛ روملو، چ نوایی، ۲۲۶؛ ابن تغری بردی، النجوم، ۶ / ۷۴۰).

ادامه نوشته

اویغور نویسنده (ها) :   مصطفی موسوی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

اویغور نویسنده (ها) : مصطفی موسوی

اویْغور، یا اُیْغُر قوم یا اتحادیه‌ای از قبیله‌های ترك‌زبان آسیای میانه. آنان رنگ پوست و منظری متفاوت با دیگر تركان داشتند، چنانکه گروهی از آنان ساری (زرد) اویغور خوانده شده‌اند. آسیای میانه در روزگار پیش از نام یافتن تركان و اویغوران، زیستگاه قومهای گوناگون آریایی چون تخاری، سكایی و ختنی بود. دسته‌هایی از اینان به غرب كوچ كردند و بازماندگانشان در میان ترك زبانان كه غلبۀ جمعیتی یافته بودند، مستحیل شدند. از این رو، اویغوران و دیگر ترك‌زبانان آسیای میانه را نمی‌توان به نژاد واحدی منسوب داشت (نک‍ : كلاوسن، «مطالعات [۱]... »، 15-16).
واژۀ اویغور معنای تثبیت شده و قطعی ندارد، اما رشیدالدین فضل‌الله چنین نوشته است: «به پارسی آن است كه به ما پیوست و مدد و موافقت كرد» (۱/ ۵۲) و در جای دیگر معنی آن را «به هم پیوستن و مدد كردن» آورده است (۱/ ۱۳۸). بنابر همین نظر كه درستی آن محتمل و نزدیك به یقین است، نیز با آنکه هیچ گاه این نام در منابع به صورت اوذغور یا اودغور ضبط نشده است (اركون، 223)، باید پذیرفت كه مادۀ اصلی و كهن آن اوذ اود بوده، و اوذ ـ اود در زبان تركی كهن به معنای پیروی كردن، تعقیب كردن، تطبیق كردن و هم اندازه بودن است (كلاوسن، «فرهنگ [۲]... »، 38). دو حرف «د» و «ذ» در زبان تركی كهن همانند زبانهای هندوآریایی (نک‍ : ترنر، 13, 70-71) و زبانهای ایرانی (نک‍ : بویس، 66-68)، با بسامدی انبوه در زبانهای جدید، به «ی» تبدیل شده است.

ادامه نوشته

تاتار نویسنده (ها) :   عنایت الله رضا.دایره المعارف بزرگ اسلامی

تاتار نویسنده (ها) : عنایت الله رضا

تاتار، یکی از اقوام آسیای مرکزی. این نام در متون اسلامی به صورتهای تتار و تتر نیز نوشته شده است (نرشخی، ۳۶؛ گردیزی، ۲۵۸؛ یاقوت، ۱ / ۱۹۱؛ شرف‌الدین، ۵۴). این واژه در ادوار مختلف به معانی متفاوت آمده است (بارتولد، V / ۵۵۹).
دربارۀ نسب‌شناسی ترکان و تاتاران، آثار اسلامی نسبت به نوشته‌های یهودیان و مسیحیان از دقت بیشتری برخوردار است (همو، / ۵۷۸(۱)II). با این وصف، احوال قوم تاتار را با افسانه‌هایی درآمیخته‌اند و نسب آنان را به یافث بن نوح(ع) می‌رسانند. در اسطورۀ مربوط به ترکان، تاتاران و مغولان آمده است که یافث فرزندی به نام «ترک» داشت که او را «یافث اُغلان» می‌نامیدند که هم‌زمان با کیومرث می‌زیست (شرف‌الدین، ۵۲-۵۳). از اخلاف یافث به نیکی یاد نشده است. اینان به عنوان ویرانگران فرهنگ و تمدن معرفی شده‌اند. مؤلف ایرانی ناشناخته‌ای در سدۀ ۶ق / ۱۲م از دو فرزند یافث با نامهای ترک و خزر یاد کرده است. به نوشتۀ همین مؤلف، ترک ۴ فرزند به نامهای توتِل(تونگ)، چگل، برسخان و ایلک داشت (بارتولد، / ۵۷۸, ۵۷۹(۱)II). شرف‌الدین علی یزدی نامهای این ۴ فرزند را توتک، چکل، برسنجار (برسخان؟) و املاق (ایلاق) آورده است (ص ۵۲). در نوشته‌ها آمده است که النجه‌خان از اعقاب ترک بن یافث دو پسر همزاد داشت که یکی را تاتار و دیگری را مغول نامید (همو، ۵۳-۵۴؛ میرخواند، ۵ / ۸۱۷). شرف‌الدین علی یزدی در ذکر «طبقۀ تاتار» از ۸ فرمانروا نام برده است که نخستین آن تاتارخان، و هشتمین آن رسوِنج‌خان بود (ص ۵۴).

ادامه نوشته

الب ارسلان نویسنده (ها) :   علی اکبر دیانت. دایره المعارف بزرگ اسلامی

الب ارسلان نویسنده (ها) : علی اکبر دیانت

اَلْبْ اَرْسَلان، یا الپ ارسلان، محمد بن چغری بیك داوود بن میكائیل بن سلجوق بن دُقاق (۱ محرم ۴۲۰-۶ ربیع‌الاول ۴۶۵ ق / ۲۰ ژانویۀ ۱۰۲۹-۲۰ نوامبر ۱۰۷۲ م)، دومین سلطان از خاندان سلجوقی. وی ملقب به عضدالدوله، تاج‌المله، یمین امیرالمؤمنین و ابوشجاع (حسنی، ۵۲؛ ابن جوزی، ۸ / ۲۳۵؛ بنداری، ۳۴؛ مجمل التواریخ، ۴۲۹) و توقیع او اعتصمت بالله (همانجا) و ینصرالله (راوندی، ۱۱۷) بوده است . ابن عدیم اصل او را از قریۀ نور می‌داند؛ ازاین‌رو، به عادل نوری نیز معروف بوده است (۴ / ۱۹۷۱).

تاریخ تولد او را مآخذ معتبر با اختلاف درج كرده‌اند. به نوشتۀ ابن‌اثیر، او در محرم ۴۲۰ زاده شد (۹ / ۴۷۶)، اما ابن‌خلكان (۴ / ۱۶۲) او را متولد ۴۲۴ ق می‌داند. با توجه به نوشتۀ ابن اثیر مبنی بر شركت الب ارسلان در جنگ با مودود بن مسعود غزنوی در ۴۳۶ ق / ۱۰۴۴ م و پیروزیش بر وی (۹ / ۵۱۸)، اگر نوشتۀ ابن خلكان درست باشد، بسیار بعید به نظر می‌رسد، كودكی ۱۲ ساله توانسته باشد از عهدۀ چنین كاری برآید.

وی برادرزادۀ طغرل، نخستین فرمانروای سلجوقی است (حسینی، ۴۹) كه دوران نوجوانی خود را در بلخ سپری كرد (همو، ۵۳). پدرش چغری بیك در دورۀ حكومت طغرل بر نواحی شرقی قلمرو سلاجقه، یعنی خراسان و ماوراءالنهر امارت داشت (اقبال، ۳۲۱)، و در اثنای جنگ با مودود غزنوی، الب ارسلان به سبب بیماری پدر، ادارۀ امور را به دست گرفت و نواحی بلخ، طخارستان، ترمذ و قبادیان به وی واگذار شد (حسینی، ۵۳-۵۴؛ ابن‌عدیم، ۴ / ۱۹۸۰). وی در جنگ بر غزنویان پیروزشد، هزار نفر را اسیر كرد و غنایم بسیاری به دست آورد (حسینی، ۵۳). پس از آنكه چغری بیك در صفر ۴۵۲ / مارس ۱۰۶۰ (همانجا) و به گفتۀ ابن اثیر در رجب ۴۵۱ در ۷۰ سالگی درگذشت، فرمانروایی كل خراسان با حمایت طغرل، به الب ارسلان رسید (۱۰ / ۶؛ نیز نك‍ : ظهیرالدین، ۱۸).

ادامه نوشته

ارطغرل نویسنده (ها) :   علی اکبر دیانت. دایره المعارف بزرگ اسلامی

ارطغرل نویسنده (ها) : علی اکبر دیانت

اَرْطُغْرُل (۵۹۰-۶۸۰ یا ۶۸۴ق/ ۱۱۹۴-۱۲۸۱ یا ۱۲۸۵م)، فرزند سلیمان بن قیِ الپ، پدر عثمان غازی (بنیان‌گذار سلسلۀ عثمانی). از جزئیات زندگانی و نیز تاریخ تولد و درگذشت او آگاهی دقیقی در دست نیست. برخی درگذشت او را در ۶۸۰ق، در ۹۰ سالگی (قره چلبی، ۳۳۹؛ سامی، ۲/ ۸۳۳؛ آصاف، ۲/ ۲۸)، و برخی دیگر در ۶۸۴ق (هامرپورگشتال، ۱/ ۵۸)، در ۹۳ سالگی دانسته‌اند (ابن‌کمال، ۱/ ۶۴).
گرچه عاشق پاشازاده نسب ارطغرل را به نوح(ع) می‌رساند (ص ۲-۳)، ولی مسلم است که وی از تیرۀ قایی یکی از طوایف اوغوز بود که در حوالی مرو شاهجهان اقامت داشتند (قره چلبی، ۳۳۸؛ نیز نک‍ : هامرپورگشتال، ۱/ ۴۳). در یورش مغولان و پس از فروپاشی خوارزمشاهیان، سلیمان پدر ارطغرل با ۵۰ هزار نفر از ترکمانان از مرو کوچیدند و در حدود سال ۶۲۱ق/ ۱۲۲۴م در حوالی ارزنجان، اخلاط و ارمینیه سکنى گزیدند (قره چلبی، ۳۳۸-۳۳۹؛ هامر پورگشتال، ۱/ ۴۳-۴۴؛ مراد، ۱/ ۱۶-۱۷). پس از رفع فتنۀ مغول، سلیمان خواست به مرو بازگردد، اما به روایتی هنگام گذر از فرات در نزدیکی چَعبر در ۶۲۹ق/ ۱۲۳۲م غرق شد و در محلی که امروز به «ترک مزاری» معروف است، به خاک سپرده شد (عاشق پاشازاده، ۳؛ هامر پورگشتال، ۱/ ۴۴). هویت پدر ارطغرل و غرق او در فرات در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است. بیشتر منابع عثمانی سلیمان را پدر ارطغرل دانسته‌اند (نک‍ : اوزون چارشیلی، ۱/ ۱۲۰، حاشیۀ ۱۲)، اما برخی‌ در این‌ نسب‌ تردید كرده‌، برآنند كه‌ گوندوز الپ‌، پدر ارطغرل‌ بوده‌ (نك‍ : همانجا) و كسی‌ كه‌ در فرات‌ غرق شده‌، جدّ سلجوقیان‌ ـ سلیمان‌ بن‌ قتلمش‌ ـ بوده‌ است‌ (همانجا). بعد از این‌ رویداد ارطغرل‌ و دوندار پسران‌ سلیمان‌ از رفتن منصرف شدند و همراه‌ ۴۰۰ خانوار از افراد ایل‌ خود در مشرق ارزروم‌ در محل‌ سورمه‌ لی‌ چوقوری‌ واقع‌ در پاسین‌ اُواسی‌ اقامت كردند (ابن كمال‌، ۱/ ۴۳؛ فرائضجی‌زاده‌، ۱/ ۴۰۷؛ هامر پورگشتال‌، همانجا).

ادامه نوشته

ارسلان بن سلجوق نویسنده (ها) :   ابوالفضل خطیبی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

ارسلان بن سلجوق نویسنده (ها) : ابوالفضل خطیبی

اَرْسَلانِ بْنِ سَلْجوق‌ (د ح‌ ۴۲۲ق‌/ ۱۰۳۱م‌)، پسر ارشد سلجوق، نیای‌ سلاطین‌ سلجوقی‌ و عموی‌ طغرل‌ بیك‌ و چغری‌ بیك‌ از بنیادگذاران دولت سلجوقی. مهم‌ترین‌ منبع‌ دربارۀ زندگانی‌ ارسلان‌ و آغاز كار سلجوقیان‌، كتاب‌ ملك‌نامه‌ است‌ كه‌ برای‌ الب‌ ارسلان‌ و احتمالاً در اوایل‌ فرمانروایی‌ او نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ بررسی‌ این‌ كتاب‌، نك‍ : كائن‌، «ملك‌ نامه‌...[۱]»، 31 به‌ بعد). از اصل‌ كتاب‌ و نویسندۀ آن‌ اینك‌ نشانی‌ در دست‌ نیست‌، اما میرخواند (۴/ ۲۳۵، ۲۵۸) اخبار مربوط به‌ آغاز كار سلجوقیان‌ را از این‌ كتاب‌ برگرفته‌ است‌. مقایسۀ این‌ اخبار با آنچه‌ مورخان‌ عصر سلاجقه‌ مانند ظهیرالدین‌ نیشابوری‌، راوندی‌ و حسینی‌ و نیز ابن‌ اثیر در این‌باره‌ آورده‌اند، نشان‌ می‌دهد كه‌ اخبار این‌ مورخان‌ نیز بیشتر بر ملك‌ نامه‌ استوار بوده‌ است‌.
ارسلان‌ (شیر) نیز همچون‌ نامهای‌ طغرل‌ و چغری‌ نامی‌ است‌ توتمی‌. نام‌ اصلی‌ او اسرائیل‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ گفتۀ كائن‌، این‌ نام‌ و نامهایی‌ مانند میكائیل‌ و موسى‌، برادران‌ ارسلان‌، شاید تحت‌ تأثیر نفوذ خزران‌ یهودی‌ و نسطوریان‌ ماوراءالنهر، در بین‌ غزان‌ رواج‌ یافته‌ باشد (نك‍ : EI2). در بیشتر منابع‌ از ارسلان‌ با لقب‌ «یبغو» (بیغو در پاره‌ای‌ از منابع‌ تصحیف‌ آن‌ است‌) یاد شده‌ است‌. گرچه‌ كاربرد این لقب‌ در میان‌ غزان‌، بحثهای‌ بسیاری‌ میان‌ پژوهشگران‌ تاریخ سلاجقه‌ برانگیخته‌، اما آشكار است‌ كه‌ در آغاز، لقب‌ یبغو تنها به‌ سر كردۀ همۀ قبایل‌ غز تعلق‌ داشت‌ (مجمل‌ التواریخ‌...، ۴۲۱؛ بازورث‌، 218-217؛ نیز نك‍: ادامۀ مقاله‌). دقاق‌ (تقاق‌) نیای‌ ارسلان‌ نزد یبغوی‌ غزها در ینگی‌ كنت‌ (پایتخت‌ زمستانی‌ آنان‌ واقع‌ در شمال‌ دریاچۀ آرال‌) مقام‌ برجسته‌ای‌ داشت‌ و به‌سبب جنگاوری‌ و دلیری‌ به‌ تیمور یالیغ‌ (شكل‌ درست‌ آن‌: تیمور یایلیق‌ = آهنین‌ كمان‌) نامور شد. پسرش‌ سلجوق‌ نیز نزد یبغو مقامی بلند یافت و از او لقب‌ «سوباشی‌» (مقدم‌الجیش‌) گرفت‌، اما پس‌ از چندی سلجوق‌ به‌ سبب‌ توطئه‌ای‌ كه‌ خاتون‌ یبغو بر ضد وی‌ ترتیب داده‌ بود، با سپاهیانی‌ چند به‌ جند گریخت‌ (احتمالاً در ۳۷۵ق‌/ ۹۸۵م‌؛ برای‌ این‌ تاریخ‌، نك‍ : حمدالله‌، ۴۲۶) و در همانجا اسلام آورد. آنگاه‌ آشكارا سر به‌ نافرمانی‌ از یبغو برداشت‌ و اهالی‌ مسلمان‌ جند را از پرداخت‌ باج‌ و خراج‌ به‌ ایلچیان‌ او بازداشت‌ (حسینی‌، ۲۳- ۲۵؛ میرخواند، ۴/ ۲۳۵- ۲۳۷).

ادامه نوشته

برهان الدین احمد نویسنده (ها) :   رحیم رئیس نیا. دایره المعارف بزرگ اسلامی

برهان الدین احمد نویسنده (ها) : رحیم رئیس نیا

بُرْهان‌‌الدّینْ اَحْمَد، دانشمند، شاعر، قاضی و از فرمانروایان‌ نامدار آسیای صغیر در سده ۸ق‌ / ۱۴م‌. وی كه به برهان‌الدین‌ سیواسی‌ یا ارزنجانی‌ نیز شهرت‌ دارد، در ۷۴۵ق‌ / ۱۳۴۴م‌ در شهر قیصریه‌ از شهرهای آناتولی متولد شد (استرابادی، 47؛I / 1327, EI²) پدرش‌ شمس‌الدین‌ محمد و نیز نیاكانش‌ نسل‌ اندر نسل‌ در قیصریه‌ مقام‌ قضا داشتند (همانجـا). به‌ نوشتـۀ استرابـادی‌ در كتاب‌ بزم‌ و رزم‌ (ص‌ ۴۲) این‌ خاندان‌ ترك‌ تبـار و از قبیله سالـور از قبـایل‌ اُغوز بوده‌، و همه‌ از متنفذان‌ دربار دولت ارتنا (ه‍ م‌) به‌ شمار می‌رفته‌اند (یوجل‌،38-39).
برهان‌ الدین‌ از همان‌ سنین‌ كودكی‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و در مدت‌ اندك‌ زبانهای‌ عربی، فارسی‌، علوم صرف و نحو، معانی‌ بیان‌، منطق‌ و حكمت‌ را فرا گرفت‌ (استرابادی‌، ۵۸ -۶۰). در ۷۵۷ق‌ / ۱۳۵۶م‌ پدر وی بر اثر وقوع‌ ناآرامیها در قلمرو دولت‌ ارتنا، ناگزیر از ترك‌ قیصریه‌ شد و همراه پسرش به شام رفت و پس از بازگشت‌ به‌ قیصریه‌، برهان‌ الدین‌ را برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ مصر فرستاد (همو، ۶۲-۶۷؛ یوجل،42 ؛VI / 46 .(IA, برهان‌الدین نزد قطب‌الدین‌ رازی‌ و محمد نیلی‌ آموزش‌ دید (همانجاها). وی‌ در ۱۹ سالگی‌ همراه‌ پدرش‌ به حج رفت كه در راه بازگشت، پدرش در شهر معره‌ درگذشت‌ و او پس از یك سال اقامت در حلب به قیصریه‌ برگشت‌ و سپس‌ از طرف‌ غیاث‌الدین‌ محمد، دومین‌ امیر بنی‌ ارتنا، قاضی‌ همانجا شد (استرابادی‌،74-77؛ IA ،همانجا).

ادامه نوشته

بخشی نویسنده (ها) :   مصطفی موسوی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

بخشی نویسنده (ها) : مصطفی موسوی

بَخشی، در اصل اصطلاحی چینی، به معنای استاد که از دروازۀ «پاک[۱]» در چینی کهن (پودر چینی معاصر، پوک در چینی کانتونی، و هاکو در زبان ژاپنی) به معنای وسیع، گسنرده پهناور، و «دژی[۲]» در چینی کهن (شی در چینی معاصر، سی در چینی کانتونی، و شی در زبان ژاپنی) به معنای محقق و دانشمند، آقا، اشراف‌زاده و...، ترکیب یافته است (ﻧﻜ : دورفر، II/ 271؛ کلاوسن، 321؛ کارلگرن، 50,259). این اصطلاح در زبان ژاپنی به صورت هاکوشی، به معانی پزشک، و به صورت هاکاسه به معنای مرد دانش آموخته، کارشناس و پزشک است.
بخشی در آغاز به‌صورت باغشی (کلاوسن، همانجا) و باقشی (مایترییسیمیت، 59,67)، به معنای آموزگار روحانی یا راهب بودایی، از زبان چینی به زبان ترکی اویغوری راه یافت و به هر دو صورت با همان معنی از ترکی به زبان مغولی درآمد (پوپ، 61,63؛ دورفر، II/ 274)؛ اگرچه در یک متن بودایی، واژۀ باقشی به‌معنای آموزگار به خود بودا خطاب شده است، اما در زبان ادبی مغولی در دورانهای بعد، به صورت باغسی و در زبان رسمی جمهوری مغولستان (زبان قبیلۀ خالخا) به صورت باغش درآمد و بار معنایی آن گسترش یافت و به معنای آموزگار، استاد، لامای دانا و عالم و آقا به کار رفت (پوپ،63؛ لسینگ، 70) لسینگ در فهرستی که از اصطلاحات بودایی زبان مغولی به عنوان پیوستی بر فرهنگ خویش به دست داده (همانجا)، واژۀ باغسی را ضبط نکرده، و این بدان معناست که آن اصطلاح به مفهوم آموزگار یا راهب بودایی کاربرد چندانی در زبان مغولی نداشته است. بنابر گزارش دورفر از منابع متأخر، باغشی در زبان مغولی به معنای ادیب و دانشمند نیز به کار می‌رفته است (همانجا).

ادامه نوشته

باسماچیان نویسنده (ها) :   احمد پاکتچی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

باسماچیان نویسنده (ها) : احمد پاکتچی

باسْماچیان، عنوان نهضتی متشکل از گروههایی از مسلمانان آسیای مرکزی بر ضد حکومت شوروی در سالهای ۱۳۳۵-۱۳۴۴ق/ ۱۹۱۷-۱۹۲۵م.
باسماچی در لغت به معنی راهزن ویاغی است، اما بیشتر رهبران باسماچیان با وجود اختلافی که در طیف اهداف آنان دیده می‌‌‌‌شود، افرادی بودند که برای آرمانی ملی یا مذهبی می‌‌‌‌جنگیدند. در طی کمتر از صد سال که از نهضت باسماچیان می‌‌‌‌گذرد، اظهارنظرها دربارۀ بافت فرهنگی، زمینه‌‌‌‌های پیدایی و علل موفقیتهای نخستین و شکست نهایی آنان بسیار متفاوت بوده است. مورخان شوروی که همواره جنگ با باسماچیان را به‌عنوان بخشی از دورۀ «جنگ داخلی» موردبررسی قرار داده‌‌‌‌اند، می‌‌‌‌کو‌‌‌‌شیده‌‌‌‌اند تا بر ویژگی یاغیگری باسماچیان وتأثیر مخرب آنان در اقتصاد منطقه تأکید کرده، نقش دول خارجی چون بریتانیا را در تحریک و حمایت از آنان پراهمیت جلوه دهند؛ درحالی که در برخی از منابع غیرشوروی، حرکت باسماچیان به عنوان نمودی از پان تورانیسم و گاه به‌‌‌‌سان نمایشی از قیام آزادی‌‌‌‌خواهانۀ یک ملت ارزیابی شده است (مثلاً ‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: پاکسوی، .npn). به هر روی، چنین می‌‌‌‌نماید که گروههای باسماچی تشکلهایی با خستگاههای اجتماعی متنوع و اهدافی متفاوت بوده‌‌‌‌اند که در برهه‌‌‌‌ای از زمان به ائتلافی سیاسی ـ نظامی دست یافته، و سالی چند با وجود پاره‌‌‌‌ای اختلافات داخلی در جبهه‌‌‌‌ای واحد جنگیده‌‌‌‌اند.

ادامه نوشته

ابوالخیرخان ازبک نویسنده (ها) :   مجدالدین کیوانی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

ابوالخیرخان ازبک نویسنده (ها) : مجدالدین کیوانی

اَبوالْخِیر خانِ اُزْبَك (۸۱۵-۸۷۳ ق / ۱۴۱۲- ۱۴۶۸ م)، پسر دولت شیخ اوغلان بن ابراهیم بن پولاد بن منگوتیمورخان و بنیان‌گذار سلسلۀ شیبانیان در آسیای مركزی و ماوراءالنهر كه از ۸۳۲ ق / ۱۴۲۹ م تا اوایل سدۀ ۱۱ ق / ۱۷ م در این سرزمینها فرمان راندند. نسب ابوالخیرخان با ۹ واسطه به چنگیزخان مغول (د ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م) می‌رسد. نیای بزرگ وی، شیبان یا شبان بهادر (فضل‌الله، ۴۱)، یكی از پسران جوجی، پسر ارشد چنگیزخان بود كه اراضی وسیعی را از اورال جنوبی تا رودهای چو و ساری‌سو، به عنوان اقطاع در اختیار داشت (لین پول، ۲۱۲؛ گروسه، ۷۸۴).
از زمان نوۀ ابوالخیر خان یعنی ابوالفتح محمد شاه بخت یا شیبك، عنوان شیبانی بر این خاندان نهاده شد، ولی پس از او هیچ یك از فرمانروایان این خاندان، از اولاد وی نبودند، بلكه از اعقاب پسران دیگر ابوالخیر فرمانروایی یافتند. ازاین‌رو به گفتۀ گری گوریف[۱]، بهتر است این سلسله ابوالخیر نامیده شود (هوورث، II / 686). ابوالخیر خان خود بی‌مقدمه و به ناگاه به قدرت نرسید. امارت و مقام خانی در خاندان او از عهد جدش شیبان دست به دست گشته بود. برجستگی شیبان مخصوصاً از زمانی آغاز شد كه در كنار برادر بزرگ‌ترش باتو، در فتوحات لشكریان مغول در مجارستان (۵۳۴ ق / ۱۱۴۰ م) شركت جست و لیاقت فراوان از خود نشان داد. پس از انقراض خاندان باتو، چند نفر از خاندان شیبان، به مقام خانی كل رسیدند (لین پول، همانجا).

ادامه نوشته