با توجه به زمینه‌‌‌‌های این قیام باید گفت که حرکت ضد شوروی باسماچیان، از بسیاری جهات ادامۀ نهضت ضدتزاری مردم ترکستان بود که به ویژه از سیاست تحمیل روسهای مهاجر بر بومیان، و فشارهای اقتصادی ناخشنود بودند ودر اوایل سدۀ ۲۰م موجی از اعتراض بر ضد روسیه برپا کردند که گاه دامنۀ آن تا بخارا نیز کشیده می‌‌‌‌شد (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: باخروشین، II/ 413؛ وهابوف، .I/ 206 ff؛ مؤمنوف،170). به دنبال انقلاب ضدتزاری روسیه (۱۹۱۷م) در تاشکند حکومتی شورایی به دست بلشویکها تشکیل شد که تنها از سوی مهاجران روس حمایت می‌‌‌‌گردید و نسبت به مسلمانان ترکستان که ۹۵٪ جمعیت آنجا را تشکیل می‌‌‌‌دادند، سیاست بی‌‌‌‌اعتنایی را در پیش گرفت (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: کار، ۱/ ۴۰۱؛ نیز بیلی، ۵۴-۵۵) و این امر برای بومیان به معنای بازگشت به مبارزات دورۀ‌‌‌‌تزاری بود.
همزمان با پایگیری دولت شورایی موقت، نیروهای مذهبی و ملی نیز نهادهایی با عناوین «شورای اسلام» و «شورای علما» تأسیس کردند که زمینه‌‌‌‌ساز تشکیل باسماچیان در ماههای بعد شدند (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: وهابوف، I/ 400؛ مؤمنوف، .240ff؛ کار، ۱/ ۴۰۰-۴۰۱؛ ۲۹-۳۰ /BSE۳, III). مسلمانان نقاط مختلف ترکستان نخست می‌‌‌‌کوشیدند که حکومتی ملی ـ اسلامی در منطقه به وجود آورند و رهبران آینده باسماچی چون محمدامین بیگ و کیچکنه ایرگشم از حامیان آن بودند، اما در پی کشاکشی هسلحانه میان بومیان مسلمان و دولت شرایی تاشکند، این اندیشه پای نگرفت . دولت شورایی بلافاصله به گسترش نفوذ خود در قلمرو خانات بخارا تا عشق‌‌‌‌آباد پرداخت (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: بارتولد، ۴۶۶؛ بارخورشین، II/ 441؛ طوغان، 364-388؛ کار، ۱/ ۴۰۲-۴۰۳؛ نیز بیلی، ۵۵، ۵۸، ۷۳).
بلوشیکها به زودی مواضع خود را دربارۀ دین زدایی نیز آشکار ساختند و افزون بر احساسات ملی، احساسات مذهبی مردم آسیای مرکزی را نیز برانگیختند و زمینۀ ظهور موج گستردۀ اعتراض بر ضد خود را فراهم ساختند (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: رورلیچ، 203). بعدها درمنابع شوروی از این سیاست نسنجیده به عنوان اشتباهی اساسی و تشنج‌‌‌‌زا را در اعمال حاکمیت بر منطقه یاد می‌‌‌‌شد (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: کار، ۱/ ۴۰۲-۴۰۸؛ نیزBSE3, XXVI/ 490).
از آغاز حاکمیت دولت شوروی، عمده‌‌‌‌ترین مشکل آن، حرکت بر دامنۀ باسماچیگری بود که در سپتامبر ۱۹۱۸ به تصرف شهر اوش، و اندکی بعد به تسخیر اندیجان، و سپس کوتاه زمانی به تشکیل «حکومت موقت فرغانه» انجامید. اگرچه حکومت دوامی نیافت و با ورود نیروهای تازه نفس بلشویک سقوط کرد و قیام سرکوب شد (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: مؤمنوف، .260ff؛ طوغان، .388ff)، اما حرکتهای پراکندۀ باسماچیان همچنان ادامه یافت. در ربیع‌‌‌‌ الآخر ۱۳۳۷/ ژانویۀ ۱۹۱۹ حرکت مسلحانۀ گسترده‌‌‌‌ای بر ضد حکومت شوروی صورت گرفت که بی‌‌‌‌درنگ سرکوب شد، اما در جریان آن ۱۴ تن از سران بلشویک ترکستان نیز کشته شدند (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: بیلی، ۷۳، ۲۱۸؛ کار، ۱/ ۴۰۳؛ BSE3، همانجا).
فراخوانی ناگهانی مشمولان محلی برای خدمت در ارتش سرخ در تابستان ۱۹۲۰م، آتش مرحله‌‌‌‌ای دیگر از قیام باسماچیان را برافروخت که این بار با استقبالی بس گسترده‌‌‌‌تر از پیش از سوی مردم مواجه شد. باسماچیان در اوج چیرگی سراسر درۀ فرغانه را گرفتند و موج باسماچیگری تا بخارا و خیوه گسترش یافت و حتى در خیوه، رهبران حکومت جمهوری که بلشویکها را متحدان وفاداری برای رسیدن به اهداف ملی خود نیافته بودند، به همکاری با باسماچیان روی آوردند (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: طوغان، 419-425؛ کارِردانکس، 263-267، ﭴﻤ ).
در سالهای ۱۳۰۰-۱۳۰۱ش/ ۱۹۲۱-۱۹۲۲م دولت شورای ترکستان به رغم توصیه‌‌‌‌های مسکو، همچنان در سیاست منزوی کردن بومیان اصرار می‌‌‌‌ورزید (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: کار، ۱/ ۴۰۹-۴۰۱۱). این سیاست و نیز مذهب‌ستیزی بلشویکها سبب شد که در اواخر سال ۱۹۲۱ و اوایل ۱۹۲۲م تشکیلاتی سیاسی در ترکستان به نام «اتحادیۀ جمعیتهای مسلمان آسیای میانه»، یا به اختصار «جمعیت» شکل گیرد که از اهداف اصلی آن دستیابی به استقلال ترکستان و تدمین آزادی مذهبی بود (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: طوغان، 408-409)؛ این جمعیت به زودی به همکاری با باسماچیان روی آورد.
در این دوره از قیامها، اصلی‌‌‌‌ترین نقش در رهبری حرکات باسماچیان را انورپاشا (ﻫ م) و ابراهیم‌‌‌‌بیگ ایفا کردند. باسماچیان در بهار ۱۹۲۲م بخش وسیعی از قلمرو بخارا را تحت کنترل خود درآوردند، اما عواملی چون قتل انورپاشا در اوت همان سال و بروز اختلافاتی در صفوف باسماچیان، اتحاد آنان را به ضعف کشانید. در پاییز ۱۹۲۲م نیزوهای باسماچی در دو جبهۀ شرق و غرب در فرغانه و خیوه شکست خوردند و در بهمن ۱۳۰۲/ فوریۀ ۱۹۲۳ در نبردی سخت میان باسماچیان بخارا و قوای بلشویک، باسماچیان در آخرین جبهه مغلوب گشتند. اگرچه تحرکات پراکندۀ باسماچی تا ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م ادمه یافت، ولی سال ۱۹۲۲م را باید زمان اعمال حاکمیت قطعی شورویان بر منطقۀ ازبکستان تلقی کرد (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: طوغان، .419ff).
بدون تردید منابع شهری مأمن مناسبی برای معارضان باسماچی نبود و پایگاههای آنان معمولاً در مناطق روستایی قرار داشت. اما باید توجه کرد که برخی از تحلیل‌‌‌‌گران بر این نکته تأکید ورزیده‌‌‌‌اند که حرکت باسماچیان اساساً حرکتی روستایی بود و چندان با استقبال شهرنشینان مواجه نشد (مثلاً ‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: لومرسیه، 209) و این دیدگاه در منابع شوروی نیز معمولاً نمود یافته است (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: BSE3, III/ 29-30).
در بررسی گرایشهای رهبری باسماچی، نخست باید به شخصیتهای ملی ـ نظامی بخصوص در منطقۀ فرغانه اعم از خوقند و مرغلان اشاره کرد که در طول مبارزات باسماچیان از وفادارترین شخصیتها بودند و آرمان آزادسازی وطن خود را در سر داشتند؛ مانند محمدامین بیگ قورباشی (رئیس پلیس) مرغلان کیچکنه ایرگش غورباشی خوقند و کورشیرمت که از یاران نزدیک ایرگش و جانشین او بود. برخی از شخصیتهای مهم باسماچیان، رؤسای قبایل منطقه بودند که از آن میان ابراهیم‌‌‌‌بیگ، رئیس قبیلۀ لاقای به عنوان یکی از هواداران تامیر سابق بخارا ایفای نقش کرده، و در مقابل، خان جنید، رئیس قبیلۀ یموت ترکمن در واقع به عنوان اعتراض بر تحت الحمایگی خان خیوه، روی به باسماچی‌‌‌‌گری نهاده بود.
دربارۀ رجال مذهبی،باید گفت مادۀ ۸ رسالۀ «اصول سیاسی و اجتماعی» که در گیرودار قیام باسماچیان (۱۹۲۱م) به عنوان قطعنامه تنظیم شده بود، به گونه‌‌‌‌ای مبهم، هم بزرگداشت عالمانی را که در «جنگ آزادی و استقلال» در صف مقدم قرار گرفته‌‌‌‌اند و هم تهدید عالمانی را که این وظیفه را انجام نداده‌‌‌‌اند، در برداشت (طوغان،415).
دربارۀ نقش صوفیه در قیامهای باسماچیان کسانی چون بنیگسن و ویمبوش راه افراط در پیش گرفته، و کسانی چون جنیدخان و کورشیرمت را از مرشدان صوفی پنداشته‌‌‌‌اند (بنیگس، 35)، اما این نکته قابل توجه است که در جریان مبارزات باسماچیان، مرشدان صوفیه نقش فعال‌‌‌‌تری نسبت به عالمان رسمی ایفا کرده‌‌‌‌اند (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: رورلیچ،203). از صوفیان مؤثر در قیام، می‌‌‌‌توان ایشان سلطان دروازی را نام برد که مرشدی صوفی از حامیان امیر بخارا، حافظ سنتهای کهن و مخالف جریانهای تجددگرا بود که بارها به کارشکنی در کار انورپاشا و سایم‌‌‌‌بیگ پرداخت (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: طوغان، 426-427, 439-440, 451, 465-466, 531).
بخش دیگری از رهبری باسماچیان در دست انورپاشا و همقطاران او در «جمعیت اتحاد و ترقی» عثمانی بود که پس از خروج از ترکیه برای دست یافتن به آرمانهای چون احیای توران و با اندیشه‌‌‌‌هایی تجددطلبانه راهی آسیای مرکزی شده، عملاً اصلی‌ترین نقش را در هماهنپی جریان باسماچی‌‌‌‌گری در دوره‌‌‌‌ای از تاریخ آن ایفا کردند. سرانجام، باید به برخی از رجال تجددطلب محلی چون رهبران جمهوری خلق خورازم اشاره کرد که پس از یأس از همکاری با بلشویکها، به صفوف باسماچیان پیوستند (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: همو، 419-425).
برخی از محققان به این نکته توجه کرده‌‌‌‌اند که همگی رهبران باسماچی افرادی با آرمانهای فرهنگی یا ملی نبوده‌‌‌‌اند، بلکه رخی از آنان محافظه‌‌‌‌کارانی معارض بودند که دشمنیشان با تجددطلبان (جدیدچیلر) کمتر از خصومت آنان با استیلاگران روس نبود (مثلاً ﻧﮑ: ویلر، 47؛ پاکسوی، npn.). شخصیتهای این گرایش تجددستیز در اصناف گوناگون باسماچیان کسانی چون ابراهیم‌‌‌‌بیگ و ایشان سلطان هستند که ائتلافی فردی در درون باسماچیان به وجود آوردند و حتى توانستند همکاری برخی نظامیان چون کورشیرمت را نیز جلب کنند (برای تفصیل، ‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: طوغان، همانجا). شاید بتوان گفت که اصلی‌‌‌‌ترین علت شکست باسماچیان رویارویی دو جناح محافظه‌‌‌‌کار و تجددطلب در درون صفوف آنان بود که اندکی پس از درگذشت انورپاشا به شکل حاد نمایان شد و به سرعت باسماچیان را به سوی ضعف پیش برد. باسماچیان تا آن هنگام که یکپارچگی سیاسی ـ نظامی خود را حفظ کرده بودند، نماد اقتدار مسلمانان بومی منطقه در برابر اقلیت روسی بودند، اما خللِ رخ داده در صفوف آنان زمینۀ پیوستن گروههایی از بومیان به صفوف بلشویکها را فراهم آورد. در منابع شوروی نام برخی از این بلشویکهای محلی چون آخونیایف، ذاکرف، عثمانبکف و سردارف در شمار قهرمانان سرکوب باسماچیلن یاد شده است (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: BSE3, III/ 29-30).
مطالعات تاریخی دربارۀ ابعاد گوناگون حرکت باسماچیان هنوز در جریان است. از نخستین منابعی که به تحلیل این حرکت پرداخته، کتاب بوگونکی تورکستان و یاقین ماضیسی از احمد زکی ولیدی ‌‌‌‌طوغان (چ مصر، ۱۹۲۹-۱۹۳۹م) است که خود از شخصیتهای سیاسی درگیر در این حرکت بوده، و افزون بر آگاهیهای شخصی، از خاطرات برخی دیگر از رهبران باسماچی نیز استفاده کرده است. با این حال، هنوز بسیاری از مطاب تاریخی در خاطرات شخصیتهای گوناگون چون صدرالدین عینی (‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: عینی، سراسر کتاب) و برخی ناظران خارجی چون بیلی یافت می‌‌‌‌شود که در اثر طوغان بازتابی نیافته است (برای شماری از این خاطرات، ‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: پاکسوی، npn.). از دیگر تاریخهای تحلیلی متقدم، باید به کتاب «باسماچیان» از کاستانیه [۱]و «باسماچی‌‌‌‌گری» از ایلیوتکو [۲]اشاره کرد. در طی دهه‌‌‌‌های میانی سدۀ ۲۰م، آثار متعددی در تحلیل قیام باسماچیان توسط مورخان شوروی، ترک و اروپایی نوشته شده است (برای معرفی بخشی از این آثار، ‌‌‌‌‌‌ﻧﮑ: همانجا؛ BSE3، همانجا؛ براکساپ[۳]، سراسر مقاله).

مآخذ

بیلی، ف.م.، مأموریت به تاشکند، ترجمۀ پرویز محبت، تهران، ۱۳۶۹ش؛ عینی، صدرالدین، یادداشتها، تهران، ۱۳۶۲ش؛ کار، ا. ﻫ.، تاریخ روسیۀ شوروی، ترجمۀ نجف دریابندری، تهران، ۱۳۷۱ش؛ نیز:

Bakhrushin, S.V.et al., istoriya narodov uzbekstana, tashkent, 1947; BARTHOLD, W.W., «Kokand», sochineniya, moscow, 1965, vol III; bennigsen, a and s.e. wimbush, Mystics and commissars: sufism in the soviet union, london, 1985; broxup, m., «the basmachi», central asian survey, 1983, vol. II,no. 1; BSE3; carrère d'encause, h., réforme et révolution chez les musulmans de l'empire russe, paris, 1966; lemercier-qulquejay, ch. And a. bennigsen, «soviet experience of muslim guerrilla warfare and the war in afghanistan», the USSR and the musilm world, ed. Y. ro'I, london, 1985; muminov, l.m. et al., istoriya uzbekskol SSR, tashken, 1974; paksoy, h.b., «basmachi: turkistan national liberation movement 1916-1930s», modern encylopedia of religions in russia and the soviet union, 1991, vol. IV; rorlich, a.a., «islam and atheism: dynamic tension in soviet central asia», soviet central asia, ed. W. fierman, boulder, 1991; togan, a.z.v., bugünkü türkili (türkistan) ve yakin tarihi, istanbul, 1981; vohobow, m.g., et al., istoriya ubekskoĭ SSR, tashkent, 1957; wheeler, g.e., «islam in the USSR», religion in the middle east, cambridge, 1969.
احمدپاکتچی