به سبب آنکه تلقظ ترکیب حروف «غ‌ش» و «ق‌ش» در زبان ترکی چندان روان نیست، واژۀ (باغشی یا باقشی) در آن زبان به صورت باخشی درآمده است (کلاوسن، همانجا) و در زبان ترکی اوریغوری که به ظاهر نخستین میزبان این واژه در زبانهای ترکی است، واژۀ باخشی به معنای آموزگار، استاد و پزشک نیز بوده است (جعفر اوغلو، 31).
جعفر اوغلو مؤلف «فرهنگ اویغوری کهن» (همانجا)، و نیز دورفر (II/ 275) برآنند که واژۀ بخشی، ترکی شدۀ واژۀ سنسکریت بهیکسو از ریشۀ بهاج (= آرزو کردن، خواستن)، به معنای سائل و گداست؛ و سؤال و گدایی مرحله‌ای از سلوک عرفانی آیین هندو و سپس آیین بودای به شمار می‌آمده است (مونیر ویلیامز، 756) و چون راهبان بودایی در سیر و سلوک آیینی، به دریوزگی می‌پرداخته‌اند، بعدها واژۀ بهیکسو معنای مطلق راهب یافته است. اما این فرض بی‌اساس است، زیرا واژۀ باخشی در ترجمۀ اوریغوری متون سنسکریت بودایی بیشتر در برابر واژه‌های سنکسریت گورو و گاه شاستا و آچاریا به معنای استاد و آموزگار دینی نیز بوده است (مایتریسیمیت، 200؛ کلاوسن، همانجا؛ مونیزویلیامز، 131, 358, 1044؛ شایگان، ۱/ ۲۹۵). ظاهراً تقابل آن واژه‌های سنسکریت با باخشی، بیشتر در زبان ترکی رایج بوده است و چینیان دست‌کم آن را در برابر واژۀ گورو: شی (سی در چینی باستان به معنی رئیس، رهبر، استاد، آموزگار و...) به‌کار می‌برده‌اند («منتها[۳]...»، 174؛ کارلگرن،263) و این «شی»، جدا از واژۀ چینی شی در ترکیب بخشی است.
کاربرد واژۀ بخشی در زبان ترکی اوریغوری تداوم، و به دیگر زبانهای ترکی راه یافت و در آن زبانها مفاهیم گوناگون پیدا کرد، از جمله: دبیریا کاتب. به نظر کلاوسن، باخشی به معنای کاتب در زبان ترکی، بازگشتی است از زبان مغولی بدین زبان (همانجا)، اما کاربرد واژۀ باغسی/ باغشی در زبان مغولی به معنای کاتب، کمتر مشاهده و ضبط شده است و احتمال بیشتر آن است که باخشی به این معنا، از زبان فارسی به ترکی بازگشته باشد.
بخشی در زبان قپچاقی به معنای دبیر (دورفر، II/ 271) و در زبان جغتایی به معنای نویسنده، دبیر، خواننده و جراح بوده است (بابر، ۱۰۸ب؛ استرابادی،۱۱۹ب). در زبان ترکمنی، نوازندگان و خوانندگان دوره‌گرد که داستانهای حماسی را به نثر و شعر روایت می‌کنند، بخشی خوانده می‌شوند (ابوالغازی، ۳۴).
در زبان قزاقی معاصر، بخشی که به صورت باقسی تلفظ می‌گردد، به معنای قام (=شمن)، جادوگر، پزشک سنتی و فالگیر (= باقسی بالگر) است )شنیتنیکوف، 48؛ «گویش[۴]...»، 34)، و در زبان قرقیزی، باقشی به معنای شمن و پزشک سنتی است و قرقیزان، معرکه گیرانی را که آهن داغ بر زبان می‌کشند و چاقو بر تن خویش فرو می‌کنند، باقشی می‌خوانند (یوداخین، I/ 81). در زبان ترکی عثمانی سدۀ۹ق/ ۱۵م کاتبانی که به خط اوریغوری می‌نوشتند، بخشی خوانده می‌شدند (کلاوسن، 321). اگر استنباط دورفر (II/ 275) که بخش نخست وازۀ سغدی پخسیند [۵]را همان بخشی می‌داند، درست باشد، باید پذیرفت که این اصطلاح نخستین بار چند سده پیش‌تر از واردشدن آن به فارسی، در حوزۀ فرهنگ ایرانی راه یافته بوده است؛,و نیز وجود واژۀ بخشنی (که «ن» آن احتمالاً ناملفوظ بوده است و در زبان سغدی که احتمالاً به معنای راهب بوده است، امکان صحت آن استنباط را تقویت می‌نماید (نیز ﻧﻜ : قریب، ۲۵۸).
می‌دانیم که سغدیان نیز مانند اویغوران به هر دو آیین مانوی و بودایی گرایش داشته‌اند و ترجمۀ متنهای بودایی و مانوی به زبانهای سغدی و اویغوری موجود است. آنان با یکدیگر ارتباط
فرهنگی بسیار نزدیکی داشته، و اوریغوران، خط سغدی را از سغدیان عاریت گرفته‌اند و بدین‌سان، واژه‌هایی از سغدی به اوریغوری و بالعکس راه یافته است (جعفر اوغلو، 60، 53،30،28،21،17؛ قریب، ۴۴۷،۴۴۳،۳۹۱،۸۵،۷۹).
اگرچه وجود انبوه اصطلاحات بودایی سنسکریت در زبان اوریغوری نشانۀ آن است که متون بودایی یکسره از آن زبان به اویغوری ترجمه شده، اما واژه‌های دینی و غیردینی چینی دخیل در اوریغوری نیز درخور اهمیت است (جعفر اوغلو، یز کلاوسن، جمـ). از آن گذشته، اویغوران از نظر جغرافیایی به چین نزدیک‌تر از سغدیان بودند و تأثیر فرهنگ چینی بر آنان بیش از سغدیان بود؛ ازاین‌رو، گمان می‌رود بخشی (=پاکشی) چینی به واسطۀ زبان اویغوری به سغدی راه‌یافته باشد.
اصطلاح بخشی در عصر ایلخانان مغول به زبان فارسی درآمد. مغولان که پیش از کشورگشایی چنگیزخان و در آغاز آن دوران آیین شمنی داشتند و در آن باور نیز از ترکان متأثر بودند، به زودی تحت تأثیر شدید فرهنگی اوریغوران قرار گرفته و از آنان نوشتند آموختند، به واسطۀ آنان با آیین بودایی آشنا شدند و اوریغوران به عنوان کارگزاران اداری-مالی روحانیان دین بودایی در قلمرو گستردۀ مغولان چنگیزخانی نفوذ و حضور چشمگیر یافتند. ازآن‌رو، در آن دوران واژه‌های ترکی- اویغوری دخیل در زبان فارسی چندین برابر واژه‌های زبان مغولی بود و حتی واژه‌ها و نامهای خاص مغولی نیز به صورت ترکی شده به زبان فارسی انتقال یافت و اصطلاح بخشی از واژه‌های ترکی دخیل در زبان فارسی آن روزگار است (رشیدالدین،۱/ ۳۴؛ روشن، ۵۹ ؛ نیز: ﻧﻜ : ه‍ د، ۱۰/ ۴۶۲-۴۶۳). جوینی با اصطلاح بخشی آشنا نبود و در جهانگشای او تنها واژۀ تویین به معنای راهب بودایی به‌کار رفته است (۱/ ۱۰). در واقع جامع‌التواریخ رشیدالدین فضل‌الله نخستین منبع به کارگیری این اصطلاح ترکی است، اگرچه در آن نیز تویین (۲/ ۸۴۴) و تایشی (۱/ ۱۵۴) به همان معنی به‌کار رفته است.
به گزارش رشیدالدین، هولاگوخان به رغم آنکه خود بر آیین شمنی نیاکان بود، چنگلاون بخشی را ک مربی اباقاخان ـ پسر و جانشین بوداییش ـ بود، بزرگ می‌داشت (۲/ ۱۱۰۱). دوران زرین بوداییان در ایران از دورۀ ایلخانیآباقاخان تا بر افتادن و مرگ گیخانوخان ادامه داشت و بخشیان بودایی از هند، چنی، کشمیر و اویغور به سوی این سرزمین سرازیر می‌شدند (همو، ۲/ ۱۳۳۲) و در بیشتر شهرها از جمله قوچان، تبریز و بغداد و معابد بودایی، معابد بخشیان و بتخانه‌ها ساخته شد (همو،۲/ ۱۲۵۴، ۱۲۵۹). گفتنی است که هیچ سندی از گرایش مسلمانان به آیین بودایی در دست نیست؛ برتردید بخشیان، مغولان و ترکان شمنی را به آیین خویش فرا می‌خواندند.
اگرچه بخشی در جامع‌التواریخ همواره به معنای راهب بودایی است، اما برخی از بخشیان، حاکم وامیر بودند. از جمله توکال بخشی در عهد هولاگو به سحنگی حلب گمارده شده بود (همو، ۲/ ۱۰۲۷) و در دوران ستیز احمد تگودار با ارغون، شیشی بخشی از امرای بزرگ (همو، ۲/ ۱۱۲۴) و امیری عاقل و کافی به شمار می‌آمد. اباقاخان، یارق (یاروغ) بخشی ختایی را (که البته از نام ترکیش پیداست که اویغور بوده است) به ترتیب نوادۀ خویش غازان خان گمارد، تا هم وی را آموزش دینی دهد و هم بدو خط مغولی و اویغوری بیاموزد. ارغون پدر غازان، باپجو بخشی را نیز در این کار انبار یارق ساخت (همو،۲/ ۱۲۱۱، ۱۲۱۰، ۱۱۲۵، ۱۱۲۴، ۱۰۲۷).
برخی از بخشیان، در عهد ارغون و صدارت سعدالدولۀ یهودی، به پشتیبانی از مسلمانان برخاستند. برنده بخشی یک بار ملک جلال‌الدین سمنانی را از مرگ رهانید، اگر چه سعدالدوله بار دیگر کمر بر قتل او بست و ارغون به اغوای او، ملک را کشت. بندید بخشی نیز از محمود، نوادۀ صاحب جوینی حمایت کرد (همو، ۲/ ۱۱۷۳-۱۱۷۴).
در دربار قوییلای قاآن و نوادۀ او تیمور در چین نیز بخشیان حضوری نمایان داشتند، از جمله تَنلبه و کَنبه بخشی تبتی، و قَرَنطاس بخشی کشمیری (همو، ۲/ ۹۳۰). اندک بخشیان تبتی در دربار آن نفوذ بیشتر یافتند و به طبابت نیز پرداختند و از همان دربار آیین بودایی ویژۀ تبتیان به مغولستان راه یافت و فراگیر شد (ولادیمیرتسف، ۲۹۳).
غازان خان که به پرورش بخشیان، به آیین بودایی سخت گرایش داشت (رشیدالدین، ۲/ ۱۲۵۳، ۱۲۵۴، ۱۳۳۲)، در هنگامۀ ستیزبا بایدو بر سر ایلخانی، ناگهان به دین اسلام درآمد و در ۶۷۴ق/ ۱۲۷۶م فرمان دادتا «معابد بخشیان و بتخانه‌ها (معابد بودایی) و کلیساها و کنیسه‌ها را در شهرهای قلمرو ایلخانی ویران کنند (همو، ۲/ ۱۲۵۴، ۱۲۵۹) و بخشیان و بوداییان را مخیر کرد که به دیار خود بروند، یا اسلام آورند. اما گروهی بر عقیدۀ پیشین ماندند؛ غازان نیز آنان را نرند و هزینۀ زندگیشان را تأمین کرد (همو، ۲/ ۱۳۵۶، ۱۳۵۷).
وصاف از بخشیان دیگر نیز نام برده است: سوانا بخشی، کرنبه بخشی، بخشی بوقا که شاید تنها نام خاص باشد، تولکا بخشی و ایدل‌پای بخشی (ص ۱۴۰، ۱۴۴، ۱۷۶، ۲۲۸، ۲۸۷). در دورۀ اولجایتو حضور بخشیان در ایران تداوم یافت. آنان پس از آنکه بحثی میان دو عالم حنفی و شافعی درگرفتو تشنیع آنان بر ضد یکدیگر ایلخان و امیران را آزرد، کوشیدند تا ایلخان را به آیین بودایی بازگردانند؛ اما اوجالیتو به اشارت یکی از امیران، به مذهب شیعه روی آورد و به هدایت علامۀ حلی آن را پذیرا شد (ابوالقاسم کاشانی،۹۷).
ابوالقاسم کاشانی از بخشیان دیگری نیز نام برده است: سشی (شیشی)، جابکجوک؟ بخشی و سیف‌الدین بخشی (ص ۷، ۹، ۲۰۳، ۲۱۹). این سیف‌الدین که به روایت ابوالقاسم کاشانی از عالمی پرسش فقهی می‌کرد، بی‌گمان مسلمان بوده، و ارتباطی با بوداییان نداشته است و این نشانۀ تحول معنایی بخشی در زبان فارسی است همان‌گونه که گفته شد، غازان را برای آموختن خطی مغولی و اویغوری به یک بخشی سپردند و آن بخشی به راستی یک راهب بودایی بود، اما سیف‌الدین به یقین به سبب آنکه خط اویغوری و شاید زبان مغوی نیز می‌دانست، بخشی نامیده می‌شد. و از این پس بخشی در زبان فارسی، معنای دبیر (= منشی، کاتب) خط اویغوری و زبان مغولی یافت (نخجوانی، ۲/ ۳۹).
به احتمال بسیار بخشیان عصر تیموری و بعد ازآن، از این زمره بوده‌اند، مانند بخشی خواجه (حافظ ابرو، ذیل...، ۲۸۱)، دولتشاه بخشی (شرف‌الدین، ۱/ ۸۶؛ عبدالرزاق، ۳۸۰؛ منتخب التواریخ...، ۲۸۱)، اردوان بخشی (عبدالرزاق، ۳۱۰)، ایدی بیردی بخشی (نظام‌الدین، ۱۱۳؛ شرف‌الدین، ۱/ ۳۳۳)، آلتون بخشی (نظام‌الدین ۲۳۶)، پاینده بخشی (همو، ۲۵۵)، ترمچی بخشی (شرف‌الدین، ۱/ ۱۰۶)، محمد بخشی (تاج‌السلمانی، ۵۳ الف)، انکه/ ایکهایکو (شاید اتکو) تیمور بخشی (حافظ ابرو، زبده...، ۱/ ۱۷۳)، بای بخشی (همو، ۱/ ۳۶۶)، پکنه/ بکنه (شاید تکنه) بخشی، شیخ محمد بخشی، نوروز بخشی (همو، ۱/ ۴۱۷، ۵۳۸،۴۶۳)، و شاه محمد بخشی دیوانه (فضل‌الله،۱۸۵).
بخشی در عصر صفوی، دیگر کاربرد نداشت و گویا نامه‌نویسی به خط اویغوری متروک شده بود و تنها از ابوالقاسم بخشی وابستۀ شیبانیان که در هرات بر ضد صفویان برخاست، در منابع آن دوره نام برده شده است (قاضی احمد، ۱/ ۱۲۶). در سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م هنوز اصطلاح بخشی در حوزۀ فرهنگ فارسی، اما در بیرون مرزهای ایران کاربرد داشت (حسینی،۱/ ۴۶ب،۱۴۹ب).
واژۀ بخشی به دیگر زبانهای جهان اسلام نیز وارد شده است، ازجمله: عربی «البخشیه» (ابن فضل‌الله،۳/ ۶۶) و «البخشین» (متن به نادرست: النجیشیین، ﻧﻜ : بدرالدین،۳/ ۱۰۵؛ دورفر، II/ 274). بخشی در زبان اردو هم اینک به معنای سرتیپ، فرمانده کل قوا، کارمند پرداخت‌کنندۀ وجه، و بخشی خانه به معنای دفتر پرداخت حقوق ارتشیان، کاربرد دارد (سروش،۸۷).

مآخذ

ابن فضل‌الله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۸م؛ ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ تراکمه، به کوشش ا.ن. کونونوف، مسکو/ لنینگراد، ۱۹۵۸م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همیلی، تهران، ۱۳۴۸ش؛ استرابادی، محمدمهدی، سنگلاخ، به کوشش ج. کلاوسن، لندن، ۱۹۶۰م؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، چ تصویری، لیدن، ۱۹۷۱م؛ بدرالدین عینی، محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمدامین، قاهره، ۱۹۸۷م؛ تاج‌السلمانی، شمس الحسن، چ تصویری، به کوشش ﻫ. ر. رومر، ویسبادن، ۱۹۵۵م؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع‌التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش؛ همو، زبده‌التواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، ۱۳۷۲ش؛ حسینی، احمد، تاریخ احمد شاهی، به کوشش دوست مراد سید مرادوف، مسکو، ۱۹۷۴م؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش؛ روشن، محمد و مصطفی موسوی، مقدمه برج ۱ جامع‌التواریخ (ﻧﻜ : ﻫﻤ ، رشیدالدین فضل‌الله)؛ سروش، نصرالله و حیدر شهریار نقوی، فرهنگ اردو ـ فارسی، اصفهان، ۱۳۷۳ش؛ شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدبن و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۳ش؛ فضل الله‌ بن روزبهان، مهمان نامۀ بخارا، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۱ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، ۱۳۷۴ش؛ منتخب‌التواریخ معینی، منسوب به معین‌الدین نطنزی، به کوشش ژان اوین، تهران، ۱۳۳۶ش؛ نخجوانی محمدبن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش علی‌زاده، مسکو، ۱۹۷۶م؛ نظام‌الدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد پناهی سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالحمید آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش؛ ولادیمیرتسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش؛ نیز:

The Buddhist Sogdian Taxis of the British Library, ed. D. N. MacKenzie,Leiden, 1976;Caferoglu,A., Eski uygur Türkçesi sözlüğü, Istanbul, 1968; Clauson G., An Etymological Dictionary of pre – Thirteenth - Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Türkische und ,mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Karlgern, B., Analytic Dictionary of Chinese…, Taipei, 1975; Kazak, türkçesi sözlüğü, tr,H., Orallay, Istanbul. 1984; Lessing, f. D., Mongolian - English Dictionary, Bloomington, 1982; Maytrisimit, Uygurca metinler II, tr, Sinasi-Tekin, Ankara, 1960; Monier Williams, M., A Sanskrit - English Dictionary, Oxford, 1979; Poppe, N. The Mongolian Mounuments in H p, ags-pa Script, Wiesbaden, 1975; Shnitnikov, B. N., Kazakh - English Dictionary, Londoen etc., 1966; Yudahin, K.K., Kirgix sözlüğü, tr. A. Taymas, Ankara, 1988.
مصطفێ موسوی