امپراتوری چین به سبب نظارت بر جادۀ ابریشم پیوسته سعی داشت این ناحیه را در زیر تسلط خود داشته باشد و به همین علت، پیوسته میان سرداران این امپراتوری و سلطان‎نشینهای کوچا، یارکند، کاشغر، آق‌سو و ختن، درگیری وجود داشت (همو، ۹۶-۹۷). لشکرکشیهای مکرر موجب شد که در سدۀ ۱ق / ۷م، سلطان‎نشینهای ناحیۀ تاریم، تحت‎الحمایۀ چین شوند، تا آنجا که در ۱۱۰ق / ۷۲۸م، عناوین چینی به امرای کاشغر و ختن اعطا گردید (همو، ۱۸۲، ۲۰۸). بدین‎سان ساکنان اولیۀ ناحیۀ تاریم، یعنی تخارها که قومی آریایی‌نژاد بودند و تمدن و زبان خاص خود داشتند (اقبال، ۱۶)، در طول زمان، به‎ویژه در کوچا و تورفان، جای خود را به ترکان اویغور دادند (گروسه، ۱۸۶) و بدین ترتیب، قوم اویغور که از قبایل تاتار است، در ترکستان شرقی دولتی معتبر تشکیل داد. (اقبال، ۱۶). البته استقرار اویغورها و گسترش و نفوذ فرهنگ ترکی در این ناحیه یکباره انجام نپذیرفت (گروسه، ۲۲۳). در آغاز سدۀ ۷ق / ۱۳م تجارت از طریق خشکی با چین بیش از پیش اهمیت یافت، زیرا بازرگانی از راه دریا بر اثر حوادثی دشوار شده بود (بارتولد، ترکستان‎نامه، ۲ / ۸۲۵). بدین‎سان قوم اویغور به علت سکونت در سرزمینی که معبر اقوام متمدن آسیایی بود، به عنوان واسطۀ ارتباط میان ایرانیها، چینیها و هندیها مطرح شد و چون خود نیز وارث قوم متمدنی ــ یعنی تخارها ــ شده بود، توانست با فرهنگ و تمدن آن عصر و در پی آن، با آیینهای مختلف آن روزگار، مانند عیسویت و آیینهای بودایی و زرتشتی و مانوی آشنایی باید (اقبال، ۱۷). در ترکستان چین، اسنادی بودایی به زبانهای ترکی، تبتی، چینی و برخی زبانهای غربی ایرانی و همچنین به زبان تخاری و ختنی سکایی که زبان ایرانی بوده، پیدا شده است که نشان می‎دهند، شهرهایی مانند ختن و یارکند زیر نفوذ فرهنگی هند بوده‎اند (فرای، ۶۷)، درحالی که مردم شهرهای شمالی مانند کوچا و تورفان بودایی و عده‎ای مانوی بودند. خان اویغور در ۱۴۳ق / ۷۶۰م، کیش مانوی پذیرفت و به تبع وی بسیاری از افراد طایفۀ او به این آیین گرویدند (اقبال، ۱۷). در این تاریخ مانویت مذهب رسمی دولت اویغوری اعلام شد (گروسه، ۲۱۷) و اختلاط و امتزاج احکام مانوی با عناصر فلسفی مسیحی و مزدایی و عوامل هنری ایرانی سبب گردید که اویغورها سریعاً به مرحلۀ تمدن برسند (همو، ۲۱۹).
در پایان سدۀ ۴ق / ۱۰م دولت ترکانِ مسلمان تحت حکومت ایلک‌خانیان یا قراخانیان که در ترکستان شرقی و غربی فرمانروایی داشتند، پدید آمد و دولت اویغور مضمحل شد (بارتولد، گزیدۀ مقالات، ۲۱۸). دودمان قراخانیان از قرن ۴ تا ۷ق / ۱۰ تا ۱۳م در آسیای میانه فرمانروا بوده‎اند و نواحی شمالی و جنوبی تیان‌شان نیز در قلمرو حکومت این خاندان قرار داشته است (همو، همان، ۳۳۶).
اولین امیر قراخانی که در نوشته‎های اسلامی از او یاد شده، بغراخان پادشاه کاشغر است که در حدود ۳۸۵ق / ۹۹۵م وفات یافته است (گروسه، ۲۵۰). در اوایل سدۀ ۷ق / ۱۳م کوچلک خان از طایفۀ نایمان بر نواحی ترکستان شرقی مسلط شد و مردم آن نواحی در پی غارتهای پیاپی، به کوچلک اظهار اطاعت نمودند (بارتولد، ترکستان‎نامه، ۲ / ۷۶۷). او پس از تسلط بر ترکستان، به تعقیب و آزار مسلمانان پرداخت و بر نواحی کاشغر و ختن جور و ستم بسیار روا داشت (جوینی، ۱ / ۴۹). جور و ستم کوچلک دیری نپایید، زیرا چنگیزخان مغول در ۶۱۵ ق / ۱۲۱۸م یکی از سرداران خود ــ جَبه نویان ــ را با قشونی منظم به کاشغر فرستاد. او کاشغر را گرفت و کوچلک فراری شد. اولین اقدام جبه این بود که به مردم آزادی مذهب داد و فشاری را که بر اثر استیلای کوچلک بر مسلمانان شهرهای ختن و کاشغر و غیره تحمیل شده بود، برطرف ساخت (اقبال، ۲۴). از آن پس نیز تا مدتها خانان این سرزمین را مغولان برمی‎گزیدند، و مسعودبک پسر محمود یَلَواج از سرداران چنگیز، مدتی بر شهرهای اویغور و ختن و جَند و خوارزم و فَرغانه حکم راند (جوینی، ۳ / ۷۳).
بعد از خانان جغتایی، دوغلاتها (دوقلاتها) که از قوم مغول بودند (بارتولد، گزیدۀ مقالات، ۴۱۷)، بر ترکستان شرقی حکومت داشته‎اند. اینان آق‌سو را مرکز حکومت قرار داده بودند (گروسه، ۶۹۳). نوادگان مغول تا اواسط سدۀ ۱۱ق / ۱۷م به سلطۀ خود بر ترکستان شرقی ادامه دادند. در نیمۀ دوم سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، خانات جغتایی به خانات جزء تقسیم و تجزیه شده بود و در یارکند، کاشغر، آق‌سو و ختن خانات کوچک‌تری تشکیل یافته بود که جملگی آنها به دست خواجه‎ها افتاد (همو، ۸۱۸). در ۱۱۶۸ق / ۱۷۵۵م، خاندان خواجگان (قره داغلیک) تحت‎الحمایۀ خانهای دزونگاری (قالموقها) شدند، ولی پس از مدتی کوشیدند تا خود را از خانهای دزونگاری آزاد سازند. سرانجام یوسف که امیر کاشغر و مسلمانی متعصب بود، از فرصت استفاده کرد و هنگامی که جنگهای داخلی میان مدعیان دزونگاری روی داد، کاشغر را از زیر سلطۀ حکومت آنان خارج ساخت (همو، ۸۸۱)، ولی این استقلال دیری نپایید زیرا چائو‌ـ هوئی، فرمانده چینی، به ناحیۀ تاریم تاخت و در ۱۱۷۲ق / ۱۷۵۹م کوچا، یارکند و‌کاشغر را به امپراتوری چین ملحق ساخت، و بدین ترتیب خط مرزی سین کیانگ شکل گرفت (همو، ۸۸۲).
سرانجام در ۱۹۴۶م ترکستان شرقی با عنوان «منطقۀ اویغوری سین کیانگ» رسماً به صورت یکی از ایالات خودمختار چین درآمد (اشمیدر، 345).
آلتی‌شهر به‌سبب قرار‌گرفتن در مسیر جادۀ ابریشم به صورت نقطۀ تلاقی تمدنهای گوناگون هندی، اروپایی و چینی درآمده بود. نقش تمدن چین در این ناحیه از ۰۰۰’۲ سال پیش تعیین‌کننده بوده است (همو، 344). با آمدن قراخانیان به ترکستان شرقی و سلطۀ ایشان بر این منطقه، شکوفایی و بالندگی فرهنگی این ناحیه رو به انحطاط نهاد. به‌رغم حسن نیت برخی از امیران قراخانی، شیوۀ اقطاع‌داری و اغتشاشات احترازناپذیری که زادۀ شرایط زمانی بود، موجب رکود کشاورزی و بازرگانی و فرهنگ معنوی شد (بارتولد، ترکستان‎نامه، ۱ / ۶۶).
جمعیت آلتی شهر از گروههای مختلف قومی مانند قزاقها، قرقیزها، مغولها و اویغورها تشکیل شده است که مهم‌ترین آنها اویغورها هستند. زبان ساکنین آن، ترکی اویغوری است. نظام کتابت، پس از انتشار دین اسلام، رسم‎الخط عربی بوده که هنوز هم معمول است. غیر از محمود کاشغری که اولین فرهنگ لغت ترکی به نام دیوان لغات الترک از او به یادگار مانده است، از دانشمندانی که معاصر قراخانیان بوده‎اند، در ترکستان شرقی تنها به نام مورخی موسوم به ابوالفتح عبدالغافر بن حسین الاَلْمعی برمی‎خوریم که در سدۀ ۵ ق / ۱۱م، در کاشغر زندگی می‎کرده و تاریخ آن شهر را تألیف کرده است (همو، همان، ۱ / ۶۷).
از چگونگی توسعۀ اسلام درترکستان شرقی و این ناحیه اطلاع دقیقی در دست نیست، اما مسلم است که آیین اسلام در تمام نواحی این منطقه به‌طور یکسان و همزمان انتشار نیافته است. مرزهای مرتفع غربی مانع بودند که مسلمانان با وجود حملات پیاپی بتوانند این نواحی را فتح کنند (اشمیدر، 345). اسلام در برخی از مناطق ترکستان شرقی مانند کاشغر زودتر از نواحی دیگر مانند ختن راه یافت (بارتولد، گزیدۀ مقالات، ۷۹). ابن‎اثیر، قدرخان یوسف بن بغراخان (د ۴۲۳ق / ۱۰۳۲م) را فاتح ختن خوانده است و می‎نویسد: ختن سرزمینی است میان چین و ترکستان که علما و فضلای بسیاری از آن برخاسته‎اند (۹ / ۲۹۹). دین توده‎های بومی منطقه که بیشتر به کارهای کشاورزی اشتغال دارند، اسلام است.

مآخذ

ابن‎اثیر، عزالدین، علی، کامل، دارصادر، ۱۹۷۹م؛ اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵ش؛ همو، بارتولد و. و.، ترکستان‎نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۹۱۱-۱۹۳۷م؛ فرای، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، سروش، ۱۳۵۳ش؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۲۳ش؛ نیز:

Neef, (ed), Das Gesicht der Erde, Zürich-frankurt, ۱۹۷۶; Schmieder, O., Die Alte Welt. I: Der Orient, Wiesbaden, ۱۹۶۵.

منصور کیایی