پیشینۀ تاریخی اویغورها را تنها در منابع چینی می‌توان یافت و به روایت آنها اویغوران از بازماندگان هونها بوده‌اند (میدان لاروس، XII/ 453؛ اركون، 223-224).
در منابع چینی از اتحادیه‌ای از قبیله‌ها به نام تی ـ اِ ـ له یاد شده (در منابع تركی: تولیس) كه اویغورها در زمرۀ آنان بودند. این اتحادیه در ۵۵۲م به سركردگی بومین قاغان تشكیل گردید. تولیسها در ۶۰۵ م به دست چو ـ لو فرمانروای شاخۀ غربی تركها (توركوها) به سختی تنبیه و سركوب گردیدند. در همان سال چیكین اویغور به ریاست بازماندگان برگزیده شد و ریاست او تا ۶۲۷ م پایید و پس از مرگ او پسرش پوسا برجای او نشست. برخی نام او را برگرفته از پوسار (= پسر فارسی) انگاشته‌اند و برخی دیگر آن را چینی شدۀ اصطلاح سنسكریت بوذی ستوا [۳]دانسته، و این نام را نشانۀ نفوذ آیین بودایی میان تركان و اویغوران آن روزگار تلقی كرده‌اند. پوسا در سال نخست جانشینی با تاردوشها كه قبیلۀ بزرگی بودند، هم پیمان شد و به سوی جنوب لشكر كشید. از آن پس بسیاری از قبیله‌های دشت به وی پیوستند و او از پرداخت خراج به چینیان امتناع كرد (تكین، 7-9؛ اركون، 223-225).
در سدۀ ۷م تای تسونگ دومین فرمانروای خاندان تانگ در چین، دشت گُبی را به باگاتور سركردۀ تركها (توركوها) كه اینک دست نشاندۀ چینیان به شمار می‌آمدند، واگذار كرد. قوم مستقل تاردوش زیر بار فرمانروایی آنان نرفت و تركها تنها با یاری اویغورها و چینیها توانستند تاردوشها را سركوب كنند. پس از آن اویغورها بی‌درنگ قلمرو آنان را گرفتند. اویغورها بار دیگر در حمله به جلگۀ تاریم در سالهای ۶۴۷- ۶۴۸ م با چینیان همراه شدند. در این هنگام قتلغ كه ریاست آنان را برعهده داشت، به فتنۀ همسرش كشته شد و پسرش پویون و اندكی بعد خواهر پویون به نام پی سوتو بر اویغورها ریاست كردند. در این دوره به سبب سركشی اویغورها سپاه بزرگی از چین به سرزمین آنها درآمد، اما بیشتر آن سپاه در جنگ و گریز كشته شدند و طرفی نبستند. این زن در ۶۸۰ م مُرد و پسرش توكیه چی بر جای او نشست.
در دورۀ فرمانروایی ملكه ووهو در چین، از اقتدار این دولت كاسته شد. تبتیها تركستان را تصرف كردند، و تركهایی كه در شمال چین اسكان یافته بودند، سر برآوردند و در ۶۸۱ م قتلغ قاغان كه فرمانروایی تركها را داشت، همراه وزیر كارآمدش به سرزمین پیشین خود بازگشتند، اما كوهستان اُتوكن همچنان در دست اویغورها باقی ماند. در ۶۹۲م كاپاكان قاغان برجای برادرش قتلغ نشست. او در ۶۹۷م اویغورها را از سرزمینشان بیرون راند. اویغورها و قبیله‌های هم‌پیمان آنان از دشت گذشتند و در حوالی كان‌سو ساكن شدند. در ۷۱۵ م فوتی پو پسر و جانشین توكیه‌چی رئیس اویغورها، كاپاكان قاغان را با یاری چینیها كشت و سپاه او را تار و مار كرد. اویغورها پس از آن اندكی اقتدار و استقلال یافتند؛ سپس به ریاست هوشو، مسیر كاروانهای بازرگانی غرب به چین را مختل كردند. چینیها آنها را از كان‌سو به اتوكن راندند، اما قاغان ترك آنها را در شمال و در ساحل رود اورخون اسكان داد. پس از مرگ هوشو، قتلغ بویلا برجای او نشست (تكین، 10-11؛ اركون، 225). در این روزگار اویغورها مركب از ۹ قبیله بودند و تنها ضبط چینی نام آن قبیله‌ها باز مانده است. مؤلفان منابع اسلامی این ۹ قبیلۀ اویغور (= دوقوز اویغور) را در حالی كه وصف درستی از آنان به دست داده‌اند، به سبب نامعلومی دوقوز اغوز (تغزغز) خوانده‌اند ( حدود العالم، ۷۶؛ گردیزی، ۵۶۹؛ ابن خردادبه، ۳۰-۳۱؛ ابن فقیه، ۳۲۹؛ اصطخری، ۹) و این تغزغز را از غزیه (= اغوزان) جدا می‌دانسته‌اند.
در ۷۳۴ م اوزمیش، شادِ (= نایب السلطنه، تركی شدۀ شااوی سكایی یا ایخشید سُغدی و شاه فارسی) قبیلۀ تاردوش، پسر شادِ شاخۀ غربی، و تَنگری پسر بیلگه قاغان ترك (توركو) را كشت و خود بر تخت نشست. بدین سبب، قبیله‌های گوناگون بر تركها (توركوها) و آن شاد (اوزمیش) شوریدند و در ۷۴۲ م با سمیلها كه در غرب و میان دریاچۀ بالخاش و شهر بِش بالیغ (پنجیكنت) می‌زیستند، بیگ خود، ایلتریش را قاغان خواندند. اویغورها و قارلوقها هم‌پیمان شدند و در آغاز سال ۷۴۳ م به اوزمیش حمله بردند و او را كشتند. در ۷۴۴ م قتلغ بویلا رئیس اویغورها به یاری قارلوقها، باسمیلها را سركوب كرد و ایلتریش را نیز كشت؛ سپس قارلوقها را نیز منزوی ساخت و خود را قتلغ بیلگه كول قاغان نامید و قدرت را در دست گرفت. او در ۷۴۵ م واپسین فرمانروای تركها را از میان برداشت و براتوكن نیز استیلا یافت. بدین‌سان اویغوران بر تمامی دشت حاكم شدند (تكین، 11-12؛ اركون، 226؛ میدان لاروس، XII/ 453؛ اوگل، 348؛ اسین، 118؛ كلاوسن، «مطالعات»، 29) و فرمانروایی ۹۵ سالۀ اویغوران كه تا ۸۴۰ م پایید، آغاز گشت.
قتلغ بیلگه در سال بعد درگذشت. پسر وی بایان چور كه مانند دیگر قاغانهای اویغور لقب دور و درازی داشت (تنگریدا بولمیش ایل اتمیش بیلگه كول قاغان)، بر جای او نشست. بایان چور در ساحل رود اورخون سنگ‌نبشته‌ای دارد كه در آن از جنگهای خود سخن گفته، و چنین یادآور شده است كه در ۲۶ سالگی به ایدی قوت (= ایدوق قوت = روح مقدس) ملقب گردیدم. پس از وی، حتى پس از سقوط فرمانروایی اویغوران (۸۴۰ م) قاغانها و سركردگان آنان خود را به این لقب (برگرفته از باسمیلها) می‌نامیدند. او در ۷۵۹ م درگذشت و پسر دوم وی ایتیكن بر تخت نشست. او نیز القاب پرشكوهی بر خود بست و از جمله خود را بوگو (= فرمانروا) قاغان خواند. از ۷۵۵ م اوضاع چین روی به آشفتگی نهاد و امپراتور تای تسونک در ۷۶۲ م از بوگو قاغان یاری خواست. او نیز به چین لشكر كشید و شورشیان را سركوب كرد و پایتخت آن چانگ آن و شهر مهم لویانگ را رها ساخت و به سبب این خدمت بزرگ از دولت چین امتیاز و پیشكشیهای شایسته و فراوان گرفت. بوگو براثر تبلیغ ۴راهب مانوی و پس از دو شبانه روز گفت‌وگو، آیین مانی را پذیرفت و به تبلیغ آن در میان اویغوران و بیرون از قلمرو خویش همت گماشت و به خواستۀ او در سالهای ۷۶۸ تا ۷۷۱م در بیشتر شهرهای مهم چین معبد مانوی ساخته شد و مانویانِ جلگۀ تاریم در غرب نیز تحت حمایت او قرار گرفتند (تكین، 15-16؛ اوگل، 348-349؛ اسین، نیز میدان لاروس، همانجاها).
در منابع اسلامی نیز به رواج مانوی و دیگر آیینها در میان اویغورها اشاره شده است. گردیزی مذهب خاقان تغزغز را دیناروی (درست: دیناوری = مانوی) خوانده (ص ۵۶۹)، و نوشته است كه در شهر او ثنوی (زردشتی)، ترسا و شمنی (بودایی) هست و در جای دیگر از دیناوریان و صحف مانی خواندن آنان (ص ۵۷۱) یاد كرده است. ابن خردادبه از مجوس آتش‌پرست و زندیقان (مانویان) در میان آنان یاد كرده (ص ۳۰-۳۱)، و ابن فقیه نیز نوشته است كه زندقه مذهب غالب تركان (تغزغزها) است (ص ۳۲۹).
به هر حال تُن تونگ باغا وزیر (ترغان = ترخان) بوگوقاغان كه آیین مانی را نپذیرفته بود و به احتمالی آیین مسیحی داشت، در ۷۸۰م قاغان را كشت و به فرمانروایی خاندان یا قبیلۀ یاغلاغار پایان داد و بر جای او نشست و خود را آلپ قتلغ بیلگه قاغان نامید. او به ترویج آیین ترسا برخاست. تاراس پسر و نخستین جانشین تن تونگ باغا كه لقب آی‌تنگریدا قوت بولمیش قتلغ بیلگه بر خود نهاده بود، در سركوب تبتیها به یاری چین شتافت، اما فرمانروایی او چندان نپایید و به دست برادر خویش كشته شد. اویغورها به قاتل برادر چندان فرصتی ندادند و وی را از میان برداشتند و اوچور پسر تاراس را بر تخت نشاندند و او لقب قتلغ بیلگه قاغان یافت و با تبتیان جنگید. اوچور در ۷۹۵ م درگذشت و چون فرزندی نداشت، وزیر او قتلغ از سوی قوم بر جایش نشست. در ۸۰۵ م پس از مرگ او پسرش با لقب تنگریدا قوت بولمیش آلپ بیلگه فرمانروا شد. او نیز در سركوب تبتیها به یاری چین برخاست و در ۸۲۱م درگذشت. جانشین او تنگریدا اولوگ بولمیش كوچلُگ بیلگه بود كه با شاهزاده خانمی چینی ازدواج كرد. پس از این است كه دورۀ ضعف و انحطاط فرمانروایی اویغورها به شمار می‌آید. چند تن دیگر با القاب مفصل حكومت كردند، تا آنکه در ۸۴۰ م قرقیزها اویغوران را شكست دادند و فرمانروایی آنان را برانداختند(تكین، 14-17؛ اركون، 226-228؛ اوگل، 348-350؛ میدان لاروس، همانجا).
چینیها برای كاهش صدمۀ حمله‌های پیاپی همسایگان بیابان گرد تدبیرهای گوناگونی اندیشیده بودند: بنای دیوارهای بلند در مرزها، حمله به دشت و سركوب مردم آن و جنگ افكندن میان قبیله‌های آنجا، ایجاد خویشاوندی با سران و یكجانشین كردن آنان از آن جمله است (نک‍ : «نخستین كنگره[۴] ... »، 201). اویغورها در حمله‌های گوناگون به چین و پناه جستن در آن سرزمین در پی شكستها، همراهی با امپراتوران چین برای سركوب سركشان و نیز به عنوان اعضای كاروانهای بازرگانی و راهبان دین مانوی با شهرنشینی آشنا شدند و بدان دلبستگی نشان دادند و در دوران قدرت، چندین شهر مهم تركستان و جلگۀ تاریم را تصرف كردند و در آنجا ساكن شدند و خود در ساحل رود سلنگه شهرهایی بنا كردند. در عین حال با سغدیان و ایرانیان ارتباط یافتند و به واسطۀ آنان با تمدن ایرانی آشنا شدند و از همان راه آیینهای زردشتی، مانوی و مسیحی، و از طریق چینیان، سغدیان و تبتیان آیین بودایی را شناختند و بدان ادیان گرویدند. آنان با این گرایشها و تحت‌تأثیر آنها، خوی دشتی را وانهادند و اندك اندك نرم خوی‌تر شدند. از سویی توان تاخت و تاز و غارتگری و لشكركشی خویش را از دست دادند و دولتشان كه بدین ترفندها استوار بود، از هم فروپاشید، و از سوی دیگر به نخستین قوم متمدن ترك زبان تبدیل شدند.
به گزارش منابع، واپسین قاغانهای اویغور بر تخت زرین می‌نشستند و دیدیم (= دیهیم) بر سر می‌نهادند. در این دوره بود كه هنر نقاشی، استخراج فلزات، فلزكاری و كشاورزی در میان اویغورها رواج یافت و شاید شیوه‌های بازرگانی را، بیشتر از سغدیان آموختند و با ترجمۀ متون بودایی، مانوی و مسیحی از چینی و سغدی و تخاری ادبیاتی خلق كردند (تكین، 7-15, 17-25؛ اركون، 181, 223-228؛ اوگل، 349-362).
آنان پارچه‌هایی از كرباس داشتند، به نام «قَمدو» كه با آن به جای نقدینه معامله می‌كردند (نک‍ : كاشغری، 418). پس از شكست اویغورها از قرقیزها، آنان به جای بازگشت به كوهستان و دشتستان كه دیگر با طبیعت آنان سازگار نبود، به چند گروه تقسیم شدند: گروهی به قارلوقها، گروهی به تبتیها، و گروهی به سركردگی اورمزدتكین، بوغوتكین و ناهید تكین به چینیان پناه بردند و گروهی دیگر به كان سو و جمعی به جلگۀ تاریم كه مركز آن خُچو بود، روی آوردند و این گروه در دامنه‌های كوه تیان‌شان (در منابع اسلامی: طفقان) در شرق تركستان چین و در شهرهای قمول، خُچو، بش بالیغ، قراشهر، قورلا و كوچا در كنار قومهای ایرانی، چینی، تخاری و هندی‌تبار ساكن شدند. اینان اندكی بعد دولتی نیمه مستقل و تابع چین در خچو تشكیل دادند. وقتی در ۹۳۲م دولت ختای در شمال چین پدید آمد، تابعیت آنان و سپس تابعیت قراختاییان حاكم بر تركستان شرقی را پذیرفتند. اویغورها در دربار قراختاییان مشاغل مهمی داشتند، چنانکه تربیت فرزندان فرمانروا ــ گورخان ــ برعهدۀ آنان بود.
در این دوره خط سغدی كه نگارش آن بر روی كاغذ آسان‌تر از خط رونیك تركها (توركوها) بود، در میان اویغوران رواج یافت و از چینیان تهیۀ كاغذ و صنعت چاپ را آموختند و خود حروف متحرك ساختند و به چاپ و نشر متون دینی به زبان خود پرداختند. اویغورها افزون بر استخراج معادن در سرزمین خود، استخراج معادن سرزمینهای ختاییان را نیز به دست گرفتند ( میدان لاروس، XII/ 453؛ اوگل، 362-364).
پس از آنک‍ه چنگیزخان سر بر آورد و نامی یافت، اویغوران در ۶۰۵ ق/ ۱۲۰۸ م سران قراختای (نک‍ : همو، 365) و به روایت رشیدالدین فضل‌الله (۱/ ۱۴۰، ۴۲۳) شحنۀ قراختایی نزد خود را كشتند و تابعیت خویش از خان مغول را اعلان كردند و اندكی بعد ایدیقوت اویغور افتخار دامادی چنگیزخان را یافت (نیز نک‍ : «تاریخ[۵] ... »، 203).
اویغوران در دورۀ فرمانروایی مغولان حضوری نمایان داشتند و به آموزگاری شاهزادگان مغول، دبیری دیوانهای دولتی و نیز بخشیگری (راهبی) معابد بودایی در سرتاسر سرزمینهای اشغالی آنان، از جمله ایران مشغول بودند (جوینی، ۱/ ۱۷؛ رشیدالدین، ۲/ ۱۱۰۱، ۱۱۲۴، ۱۲۵۳؛ اسین، 117)، اما به زودی دولت وابستۀ اویغوران از میان برخاست. به روایت رشیدالدین فضل‌الله (۱/ ۱۴۰) یكی از سفیران بارچوق ایدیقوت اویغور به سوی چنگیزخان، عُمر اُغول، نام داشت و این نام نشانۀ گرایش اویغوران در آغاز قرن ۱۳م/ ۷ق به دین اسلام است. گیوم روبروك كشیش فرانسوی نیز در نیمۀ دوم همان سده (۱۲۵۳-۱۲۵۵ م) اسلام آوردن گروهی از اویغوران را تأیید كرده است (اوگل، همانجا). در سده‌های ۱۴ و ۱۵م به تدریج اكثر اویغوران مسلمان شدند و مانند بیشتر تركان مسلمان مذهب سنی حنفی را پذیرفتند.
امروزه جمعیت آنان بیش از ۵ میلیون نفر است كه بیشتر در ایالت سین كیانگ چین، یعنی تركستان شرقی یا تركستان چین زندگی می‌كنند، اما گروههایی در مجموع بیش از ۲۰۰ هزار نفر از آنان در جمهوریهای قزاقستان، قرقیزستان و ازبكستان ساكنند. گروه كوچكی نیز از آنان با نام خوتون ساكن جمهوری مغولستان هستند (آكینر، ۴۲۰-۴۲۷؛ بدیعی، ۱۶).

مآخذ

آكینر، شیرین، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ترجمۀ علی خزاعی‌فر، مشهد، ۱۳۶۶ ش؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۹ م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر كتاب البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۵ م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالك الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷ م؛ بدیعی، نادره، فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان اویغوری چین، تهران، ۱۳۷۷ش؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به كوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ نیز:

Birinci millî türkoloji kongresi, Istanbul, 1980; Boyce, M., A Wordlist of Manichaean Middle Persian and Parthian, Leiden, 1977; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; id, Turkish and Mongolian Studies, London, 1962; Esin, E., İslâmiyetten önceki Türk kültür târîhi ve İslâma giris, Istanbul, 1978; Kashghari, M., Divanü lûgat-it-türk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Meydan-Larousse, Istanbul, 1987; Mongqol-un nιuča Tobča’an (Histoire secrète des Mongols), ed. L. Ligeti, Budapest, 1971; Ögel , B., Türk kültür tarihi, Ankara, 1988; Orkun, H. N., Eski türk yazιtlarι, Ankara, 1986; Tekin, Ş., Maytrısimit, Erzurum, 1960; Turner, R. L., A Comparative Dictionary of the Indo-Aryan Languages, Oxford, 1973.
مصطفى موسوی