نخستین لشکرکشی عربها به آسیای مرکزی و کرانه‌های شمالی آمودریا توسط عبیدالله بن زیاد، عامل معاویة بن ابی‌سفیان در ۵۴ ق/ ۶۷۴ م روی داد. وی با سپاه از بلندیهای اطراف بخارا گذشت و رامیثن و نیمی از بیکند را گشود (طبری، ۵/ ۲۹۷). در ۵۶ ق/ ۶۷۶ م سعید بن عثمان به سمرقند رفت. مردم سغد به مقابله شتافتند، ولی کاری از پیش نبردند (همو، ۵/ ۳۰۶) و از ۸۶ تا ۹۶ ق/ ۷۰۵-۷۱۵ م امارت قتیبة بن مسلم بر ماوراء‌النهر و برخورد عربها بـا ترکان آغاز شد (بارتولد، V/ ۴۵). در کتیبۀ یادبود «تون ـ یو ـ کوک» از تعقیب دشمنان تا «تمیرقاپیک» (دمیرقاپی = دروازۀ آهنین) و عقب‌راندن لشکریان عرب سخن رفته است (همو، V/ 46). در این کتیبه نام عرب به‌صورت «تازیک» آمده است. ایرانیان عربها را چنین می‌نامیدند (همانجا). پس از قتل قتیبه در ۹۶ ق، فرمانروای سغد که از ۹۳ ق به «کوچا» تبعید شده بود، به یاری چینیان به سرزمین خود بازگشت و عامل عرب بنی‌امیه را از فرغانه بیرون راند (گروسه، 166-167). مبارزه با عربها بیش از ۱۰۰ سال ادامه یافت. سرانجام در ۲۶۱ ق/ ۸۷۵ م دولت سامانی جایگزین عربها شد (همو، 171-172, 195).

نخستین موفقیت اسلام در میان اقوام ترک آسیای مرکزی مربوط به عصر سامانی است (بارتولد، V/ 59). در اواخر سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م با سقوط دولت سامانی، قراخانیان نخستین دولت مسلمان ترک را در آسیای مرکزی تأسیس کردند (همو، V/ 70). اینان که از ۳۱۵ ق/ ۹۲۷ م در کاشغر و بلاساغون مستقر بودند، در ۳۹۰ ق/ ۱۰۰۰ م بخارا را فتح، و ضمیمۀ متصرفات خود کردند (گروسه، 200). در ۳۸۹ ق/ ۹۹۹ م محمود غزنوی از فرمان دولت سامانی سر باززد و بخشی از غزان را به خراسان آورد. از این تاریخ غزان به ایران راه یافتند (بارتولد، II(1)/ 569-570). گمان می‌رود این گروه از غزان که شمار آنان را ۵۰هزار تن دانسته‌اند، نخستین گروهی بودند که به آذربایجان و از آنجا به اران و ارمنستان رفتند (کسروی، ۳۲۸). ابن‌اثیر می‌نویسد که غزان در زمان خلافت مهدی عباسی (۱۵۸- ۱۶۹ ق/ ۷۷۵-۷۸۵ م) از تُغرغُزها جدا و مسلمان شدند (۱۱/ ۱۷۸)، ولی بارتولد (V/ 524) بر آن بوده است که اسلام در سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م از سوی غزان پذیرفته شد. سلجوقیان که گروه بزرگی از غزان بودند، توانستند سرزمین وسیعی از ترکستان چین تا حدود مصر و امپراتوری روم شرقی را تابع خود کنند (همو، V/ 525). غزان سلجوقی خوارزم را نیز متصرف شدند (گروسه، 205).

گور خان امیر ختایی (۵۲۴-۵۳۶ ق/ ۱۱۳۰-۱۱۴۲ م)، امپراتوری جدیدی در ترکستان شرقی پدید آورد که دودمان قراختایی نامیده شده است. وی بخارا و سمرقند و خوارزم را به تصرف آورد و آتسز علاء‌الدین شاه خوارزم را به اطاعت واداشت (بازورث، ۱۶۹-۱۷۰). پس از آتسز، ایل‌ارسلان جانشین او شد و همچنان از گور خان قراختایی اطاعت کرد. با مرگ ایل‌ارسلان دو فرزندش سلطانشاه و علاء‌الدین تکش به رقابت پرداختند. سرانجام علاء‌الدین تکش پیروز شد؛ این زمان قراختاییان از صحنه خارج شده بودند. پس از ابوالمظفر ایل‌ارسلان و پس از او در ۵۹۶ ق/ ۱۲۰۰ م سلطان محمد خوارزمشاه که او نیز عنوان علاء‌الدین داشت، فرمانروای خوارزم و بخش وسیعی از ایران شد (همو، ۱۶۸؛ جوینی، ۲/ ۳۳-۳۹؛ ابن‌اثیر، ۱۱/ ۳۷۷-۳۸۵).

در سال ۶۱۵ ق/ ۱۲۱۸ م هجوم چنگیز و لشکرکشی مغولان به خوارزم، اراضی غرب آسیای مرکزی و ایران آغاز شد که حاکمیت مغولان را در پی داشت (بـرای آگاهی بیشتر، نک‍ : دبـا، ترک؛ نیز تاتار). مغولان پس از فتح آسیای مرکزی به غرب روی آوردند و اردوی زرین را تشکیل دادند. آنها دولتی پدید آوردند که از چین تا سواحل دانوب و شمال دریای سیاه امتداد داشت. پس از مرگ غازان خان (۷۴۷ ق/ ۱۳۴۶ م) حکومت در آسیای مرکزی به دست ترکان دست‌نشاندۀ مغولان افتاد (بارتولد، V/ 165). در ترکستان شرقی سلاله‌ای به کوشش تُغْلُق تیمور زمام امور را در دست گرفت (دوغلات، ۲۳-۲۴). دولت تیمور (۷۷۱-۸۰۷ ق/ ۱۳۷۰-۱۴۰۵ م) با درهم‌شکستن بقایای دولت آل‌مظفر و جلایریان بر سر کار آمد (بازورث، ۲۴۳-۲۴۶). وی کشتار و ویرانگریهای لشکریان مغول و تاتار را از سر گرفت. در نتیجۀ ایلغار مغولان و حاکمیت تیمور، حدود ۱۵۰ سال کشتزارهای آسیای مرکزی و ایران تهی ماند (گروسه، ۱۰۸).

پس از برافتادن تیموریان، به‌جز حکومت خانهای ازبک، قزاق، قرقیزها، قلموق و چند خانات بزرگ و کوچک دیگر، خاناتی چون خانات بخارا، سمرقند و خوقند، خیوه و جز آنها در آسیای مرکزی پدید آمدند که حکومت ترکان آلتایی و ینی‌سئی را نیز شامل می‌شدند (نک‍ : بارتولد، V/ 187-197). در دوران حـاکمیت شوروی خانـات کوچک «آسیای میانه» از میان رفتند و در جمهوریهای نوبنیاد مستحیل شدند. در دیگر نواحی آسیای مرکزی نیز دگرگونیهایی پدید آمد. مغولستان به دو بخش مغولستان داخلی تابع چین و جمهوری خلق مغولستان منقسم شد. اویغوران و مردم تبت نیز به تابعیت دولت چین درآمدند و دیگر اثری از حکومتهای محلی متعلق به عناصر ترک و غیرترک باقی نماند.

در بخشی از آسیای مرکزی ازجمله سغد و خوارزم نفوذ فرهنگ ایرانی بسیار چشمگیر بود. گاه‌شماری سغدیان و خوارزمیان، نشانه‌ای از رابطۀ نزدیک آنان با فرهنگ و تمدن ایرانی بوده است. بیرونی می‌نویسد: ایرانیان سال شمسی را برگزیده بودند (ص ۱۵). مردم سغد و خوارزم نیز همانند ایرانیان عمل می‌کردند. ماههای مردم خوارزم و سغد همانند ماههای پارسیان بود؛ تنها تفاوت در آن بود که خوارزمیان ۵ روز کبیسۀ آخر سال را به فروردین می‌افزودند و ابتدای سال را از ۶ فروردین آغاز می‌کردند. ایرانیان طبق تقویم جلالی، این ۵ یا ۶ روز را به آخر هر ماه در ۶ ماه اول سال می‌افزودند، ولی خوارزمیان همۀ ماههای سال را ۳۰ روز محاسبه می‌کردند و در آخر ۵ روز به آن می‌افزودند و سال نو را از ششم فروردین محاسبه می‌کردند. در تاریخ نیز خوارزمیان رأی ایرانیان را به کار می‌بستند و شاهان خود را که به خوارزمشاه معروف بودند، زادگان کیخسرو می‌نامیدند و از آنها پیروی می‌کردند (همو، ۵۵-۵۷).

قتیبة بن مسلم در پیکار با خط و زبان و فرهنگ ایرانی ظلم و ستم را از حد گذرانید. به نوشتۀ بیرونی او هرکس را که خط خوارزمی می‌توانست نوشت، از دم شمشیر گذرانید و کسانی را که از تاریخ و اخبار گذشتگان خوارزم آگاه بودند و این اخبار را میان خود مبادله و تدریس می‌کردند، نیز به دستۀ پیشین ملحق ساخت و معدوم کرد؛ درنتیجه اخبار خوارزم چنان پوشیده ماند که پس از اسلام نیز دانستن آنها بسی دشوار است. دیگر مهاجمان بیگانه چون چنگیز و تیمور نیز در مبارزه با فرهنگ سغد و خوارزم و به دیگر سخن فرهنگ ایرانی در آسیای مرکزی، ستمگریهای بسیار کردند. چه‌بسا مغولان فاقد خط و کتاب بوده‌اند، زیرا چنگیز فرمان داد کودکان مغولی از اویغوران خط و نوشتن بیاموزند (ص ۵۷). احکام یاساهای چنگیزی نیز به خط اویغوری نوشته می‌شد (جوینی، ۱/ ۱۷). خوارزم تحت نفوذ فرهنگ ایرانی قرار داشت. در عهد خوارزمشاهیان فارسیْ زبان رسمی دولت بود (بارتولد، V/ 116؛ نیـز نک‍ : دبـا، ترک)؛ حتى در حـوزۀ آموزش الٰهیـات نیز زبان فارسی، زبان عربی را از میدان به در کرده بود (بارتولد، V/ 112). پس از سقوط دولت سامانی کوچ وسیع ترکان به بخش میانی و غربی آسیای مرکزی آغاز شد و رفته‌رفته بافت جمعیتی به سود ترک‌تباران تغییر کرد و فرهنگ ترکی بر فرهنگ بومی ایرانی پیروز، و در گذر زمان گویشهایی از زبان ترکی جایگزین زبانهای ایرانی در آسیای مرکزی گشت (همو، III/ 117, 118).

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ احمدیان شالچی، نسرین، دیار آشنا، ویژگیهای جغرافیایی کشورهای آسیای مرکزی، مشهد، ۱۳۷۸ ش؛ بازورث، ک. ا.، سلسله‌های اسلامی، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکائی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹-۱۳۴۴ ق/ ۱۹۱۱-۱۹۱۶ م؛ دوغلات، محمد حیدر، تاریخ رشیدی، به کوشش عباسقلی غفاری‌فرد، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ رضا، عنایت‌الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ طبری، تاریخ؛ فره‌وشی، بهرام، ایرانویچ، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار (تاریخ)، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۴۷ ش؛ گروسه، رنه و ژرژ دینکر، چهرۀ آسیا، ترجمۀ غلامعلی سیار، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، ۱۳۰۷ ش؛ نیز:

Abetekov, A. and H. Yusupov, «Ancient Iranian Nomads in Western Central Asia», History of Civilizations of Central Asia, ed. J. Harmatta, Paris, 1994, vol. II; Artamonov, M. I., Istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1963-1968; Bernard, P., «The Seleucids in Central Asia», History ... (vide: Abetekov); Bichurin, N. Ya., Sobranie Svedenii o narodakh obitavshikh v Sreney Azii v drevnie vremena, Almati, 1998; Brockhaus ; BSE2; BSE3; Christensen, A., L’Iran, sous les Sassanides, Copenhagen, 1936; Dandamaev, M. A., Iran pri pervikh Akhemenidakh, Moscow, 1963; id., «Media and Achaemenid Iran», History ... (vide: Abetekov); id., Politicheskaya istoriya Akhemenidskoĭ derzhavy, Moscow, 1985; Dani, A. H., «Alexander’s Campaign in Central Asia», History ... (vide: Abetekov); Enoki et al., «The Yūeh - Chih and Their Migrations», ibid.; Gafurov, B. G., Tadzhikan, Dushanbe, 1989; Grousset, R., L’Empire des Steppes, Paris, 1948; Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, 1967; id., Otkritie Khazarii, Moscow, 1966; Harmatta, J., introd. History ... (vide: Abetekov); Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1946-1947; Ishjamts, N., «Nomads in Eastern Central Asia», History ... (vide: Abetekov); Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1953; Koshlenko, G. A. and V. N. Pilipko, «Parthia», History ... (vide: Abetekov); Kratkaya geograficheskaya entsiklopediya, Moscow, 1964; Lunin, B. V., Iz istorii russkogo vostokovedeniya i arkheologii v Turkestane, Tashkent, 1958; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; Masson, V. M., «The Environment», History of Civilizations of Central Asia, eds. A. H. Dani and V. M. Masson, Paris, 1992, vol. I; id., Kulturognez drevney tsentralnoy Asii, St. Petersburg, 2006; Miroshnikov, L. I., «Appendix: A note on the Meaning of the Term Central Asia as Used in This Book», History ... (vide: Masson, «The Environment»); Puri, B. N., «The Sakas and Indo - Parthians», History ... (vide: Abetekov); Smirnova, O. I., Ocherki iz istorii Sogda, Moscow, 1970; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1949; Yong, M. and S. Yutang, «The Western Regions under the Hsiung - Nu and the Han», History ... (vide: Abetekov).

عنایت‌الله رضا