سوزن دوزی ترکمن نویسنده (ها) :   مریم بیجاری. دایره المعارف بزرگ اسلامی

سوزن دوزی ترکمن نویسنده (ها) : مریم بیجاری

سوزن‌دوزی ترکمن، نوعی سوزن‌دوزی رایج در میان ایل ترکمن که به نامهای کِشته، کوجمه و ایلمه نیز معروف است (گلی، ۳۲۲) و در آن، زمینۀ کار را به روش سوزن‌دوزی یا گل‌دوزی پُر می‌کنند و برای ترسیم خطوط، در تمام سطح طرح، از روش ساقه‌دوزی با نخ یکرنگ که هماهنگ با رنگ پارچه است، استفاده می‌کنند. در برخی از موارد برای تزیین بیشتر، دور طرحها را با نخ طلایی یا نقره‌ای ساقه‌دوزی می‌کنند (صبا، ۱۹۶؛ «سوزن‌دوزی ... »، ترکمن‌صحرا مدیا، بش‍‌ ).
پیشینۀ سوزن‌دوزی در منطقۀ ترکمن‌نشین کنونی به ۸هزار سال قبل برمی‌گردد. در غارهای کمربند و هوتو در نزدیکی بهشهر، سوزن‌دوزیهای شاخک‌داری به دست آمده است که حکایت از دیرینگی این هنر در منطقه دارد (عطایی، ۱۳). براساس آثار به‌جامانده، اوج این هنر در دوران افشاریه، زندیه و به‌ویژه قاجاریه بوده است (سیدصدر، ۸۷؛ نیز نک‍ : صبا، ۱۹۲). نمونه‌ای از گل‌دوزی لباس زن ترکمن مربوط به سدۀ ۱۲ ق / ۱۸ م، از ترکمنستان غربی شوروی در موزۀ لُس‌آنجلس موجود است که بر روی پارچۀ پنبه‌ای سفیدرنگ کار شده است. دو روپوش دیگر موجود در مجموعه‌های خصوصی، زمینه‌ای از ابریشم طلایی و زرد دارند. این روپوشها با قبای ترکمنهای ایران اندکی اختلاف دارند؛ به‌این‌ترتیب که زمینۀ پارچۀ روپوشهای ترکمنستان شوروی، رنگی روشن‌تر دارد و فاصلۀ میان نگاره‌ها بیشتر است، نقوش کوکب و خورشید در آنها دیده می‌شود، و نگاره‌های هندسی منحصر به نوار یقه است. روپوشهای گل‌دوزی‌شده که به روی سر کشیده می‌شود، متعلق به ایل تکه است (علاء فیروز، ۲۵۱).

ادامه نوشته

طاهر و زهره نویسنده (ها) :   حسن ذوالفقاری. دایره المعارف بزرگ اسلامی

طاهر و زهرهنویسنده (ها) : حسن ذوالفقاری

طاهِـر و زُهْره، از معروف‌ترین افسانه‌های عاشقانۀ ترکمنی که معمولاً به‌همراه نواختن ساز نقل می‌شود. طاهر و زهره در کنار نقلهایی چون اصلی و کرم، صیاد و همراه، حورلقا و همراه، نجف اُقلان، ورقه و گلشاه، گل و بلبل، شاه صنم و غریب، وامق و عذرا، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا اجرا می‌شود که بسیاری از آنها متأثر از ادبیات کتبی ایران است.
منظومۀ عاشقانۀ طاهر و زهره از دیرباز در میان اقوام ترک و ترکمن ایران و آسیای مرکزی، آذربایجان و آسیای صغیر و نیز تاجیکان رواج داشته است. در این مناطق نوازندگان داستان را به آواز می‌خوانند.
براساس اصلی‌ترین روایت این داستان در مناطق ترکمن، باباخان (از خوانین تاتار) با وزیر خود عهد می‌کند که چنانچه هرکدام صاحب دختر و پسری گردیدند، آنها را به عقد و ازدواج هم درآورند تا موجب مودّت بیشتر میان خان و وزیرش شود. ازقضا پس‌ازچندی باباخان صاحب دختری به نام زهره، و وزیر صاحب پسری به نام طاهر می‌شود. اما پس از مرگ وزیر، باباخان عهدشکنی می‌کند و دستور می‌دهد که طاهر را در صندوقی بگذارند و به دریا بیندازند، تا غرق شود. اما آب صندوق وی را به بغداد می‌برد. طاهر در آنجا بزرگ و به جوانی رعنا بدل می‌شود و «ماهم» دختر پادشاه بغداد به او دل می‌بازد. اما طاهر پس از ۷ سال زندگی با ماهم همچنان دل در گرو زهره دارد و بدین خیال به صحرای تاتارستان رهسپار می‌شود. پس از حوادثی تلخ‌و‌شیرین، طاهر به دست باباخان اسیر می‌گردد و به دار آویخته می‌شود. زهره نیز به دنبال مرگ معشوق خودکشی می‌کند. ماهم به خون‌خواهی طاهر، شاه تاتار را شکست می‌دهد. در این هنگام زهره و طاهر به فرمان خداوند زنده می‌شوند و طاهر با دو محبوب خود، زهره و ماهم، زندگی جدیدی را آغاز می‌کند (نک‍ : نصری، ۲ / ۲۵۹-۲۶۰).

ادامه نوشته

عالم آرای عباسی نویسنده (ها) :   لیلا مرادی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

عالم آرای عباسی نویسنده (ها) : لیلا مرادی

عالَمْ‌آرایِ عَبّاسی، کتابی از اسکندربیک منشی در تاریخ صفویه از آغاز تا پایان سلطنت شاه عباس اول، دربردارندۀ عناصر و نکاتی از فرهنگ مردم.
از سرگذشت اسکندربیک (۹۶۸-۱۰۴۳ ق / ۱۵۶۱-۱۶۳۳ م)، آگاهی چندانی در دست نیست؛ همین‌قدر می‌دانیم که وی از ترکمانان و منشی شاه عباس اول (سل‍ ۹۹۶- ۱۰۳۸ ق / ۱۵۸۸- ۱۶۲۹ م) بود (افشار، ۱) که به گفتۀ خود، نخست در پی علم سیاق رفت و در آن علم به کمال رسید؛ نیز در برخی اوقات، «به مهمات ارباب دولت» می‌پرداخت؛ اما سرانجام، از «خواب غفلت بیدار» شد و به دنبال علم انشاء رفت و با تلمذ در محضر استادان فن، توانست در سلک منشیان بارگاه شاه درآید. پس از آن در ۹۹۵ ق / ۱۵۸۷ م، به خدمت سپاهیگری در عراق منصوب، و دوباره، در ۱۰۰ ق / ۱۵۹۲ م، در دارالانشاء به خدمت گمارده شد و این بار، در سلک منشیان عظام قرار گرفت. در این منصب بود که افتخار همراهی شاه عباس را پیدا کرد و بدین‌ترتیب، منشی خاص شاه شد (۱ / ۱-۲؛ نیز برای آگاهی بیشتر از سرگذشت اسکندربیک، نک‍ : دبا، ۸ / ۳۶۲).

ادامه نوشته

آیدین اوغوللری نویسنده مجد الدین کیوانی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آیدین اوغوللری نویسنده مجد الدین کیوانی

آیدین اوغولْلَری[۱]، خاندانی تركمانی كه از ۷۰۸ تا ۸۲۹ق / ۱۳۰۸-۱۴۲۶ م بر ولایت آیدین، جنوب غربی آسیای صغیر، فرمان راندند. به هنگام زوال دولت سلجوقیان روم، قلمرو آنان به ده امیرنشین كوچك تجزیه شد كه آیدین یكی از آنها بود. از شهرهای زیر فرمان این خاندان، ازمیر، ایاسلوق، آلاشهر، آقچه‌شهر، آیدین (گُوزَل حصار)، بِرگی، بلاط، بزدغان، تیره، سلطان حصار، صارت، نازیللی و ینی‌شهر در‌خور یاد كردن است (زامباور، 151). گرچه مركز حكمرانی آنان شهر آیدین بود، امیران این خاندان بیش‌تر در شهر برگی اقامت داشتند (EI2).

آغاز كار

با گمارده شدن محمد بیگ، نیای بزرگ خاندان آیدین به منصب امارت لشكر (= سوباشی، سباشی، صوباشی)، در دستگاه امیر مَنْتَشا، یكی دیگر از امیرنشینهای دهگانۀ آسیای صغیر، بالندگی و پیشرفت این سلسله آغاز شد. اینكه در پاره‌ای منابع مانند «نسب نامۀ ...[۲]» زامباور (همانجا)، تاریخ الدول الاسلامیة (سلیمان، ۳۹۶) و برخی از كتابهای فارسی، صوباشی را معادل امیرالسواحل و آدمیرال یا امیرالبحر دانسته‌اند، جای تأمل است (برای اطلاع بیش‌تر دربارۀ معنای این كلمه، نک‍ : دورفر، 282-285؛ دائرةالمعارف الاسلامیة، ذیل صوباشی).

ادامه نوشته

اغوز نویسنده (ها) :   مصطفی موسوی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

اغوز نویسنده (ها) :مصطفی موسوی

اغوز \oqūz\، نام قبیله یا در واقع اتحادیه‎ای مرکب از قبیله‎های ترک‌زبان که موطن اصلی آنها در شمال شرقی آسیای میانه و در کرانۀ شاخه‎هایی از رود ینی‎سئی در سرزمین مغولستان امروزی واقع بود.
برای واژۀ اغوز چند معنا فرض، و پیشنهاد شده است که از میان آنها اُق / اُغ به‌معنای قبیله + ـ اوز / ـ ز نشانۀ جمع، یعنی قبیله‎ها، ایلها درست‌تر می‌نماید. اُق به همین معنا در اصطلاحِ اون اُق، نام مجموعۀ قبیله‌های ده‌گانۀ بازمانده از گوک‌ترکها / تورکوها (= تو ـ کیوچینی)ی غربی، و اوج اُق و بوزاُق، نام دو شاخۀ اصلی قبیلۀ اغوز در حماسۀ اغوزان، نیز به کار رفته است (سومر، ۱؛ کلاوسن، 76). اما در همان حماسه، اُغوز برگرفته از نام اغوزغاقان / خان، بنیان‌گذار و فرمانروای افسانه‌ای قبیلۀ اغوز، دانسته شده است.

ادامه نوشته

اغوز خان. احمد پاکتچی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

اغوز خان

اغوز خان \oqūz xān\، خاقان‌ افسانه‌ای ترک‌. در پرداختهای مختلفِ متنی داستانی‌ که‌ با نام‌ عمومی‌ اغوزنامه‌ شناخته‌ می‌شود، وی‌ فرمانروایی‌ است‌ که‌ اقوام‌ گوناگون‌ ترک‌ را گرد آورده‌، به‌ کشورگشایی دست‌ زده‌، و بخش‌ مهمی‌ از جهان‌ آباد را به‌ زیر فرمان‌ خود درآورده‌ است‌؛ همچنین، در روایات‌ عصر مغولی‌، او‌ به‌‌عنوان‌ نیای‌ گروهی‌ از طوایف‌ ترکمن‌ شناخته‌ شده‌ است‌ که‌ پنداشته‌ می‌شد نام‌ قومی‌ خود، «اغوز» (شکل معرب‌: غُز)، را از این‌ نیا گرفته‌ بوده‌اند.
در تاریخ‌ زبانهای‌ ترکی‌، واژۀ اغوز، هم‌ به‌صورت‌ نام‌ شخص‌، و هم‌ نام‌ قوم‌ به‌ کار رفته‌ است‌ و همگام‌ با شک‌ در اشتقاق‌ واژه‌، در اینکه کدام‌یک از این‌ دو کاربرد بر دیگری‌ پیشی‌ داشته، نیز تردید وجود دارد. نمت [۱]این‌ واژه‌ را از دو بخشِ اُق‌ (= قبیله‌) + ( ـ و) ز (z= ادات‌ جمع‌) به‌معنی‌ «قبیله‌ها» دانسته‌، و بدین‌ ترتیب‌، عملاً کاربرد آن‌ را به‌عنوان‌ نام‌ قوم‌ اصل‌ گرفته‌ است‌؛ اما شماری‌ از ترک‌شناسان مانند بانگ‌ [۲]در درستی‌ این‌ نظریه‌ تردید نموده‌، به احتمالاتی‌ دیگر روی‌ آورده‌اند (مثلاً نک‍ : بازن‌، 315 ff.؛ هامیلتون‌، 25-26؛ سومر، 1-3). به‌طورکلی، در تشکلهای‌ قومی‌ ترک‌، این‌ فرایند که‌ رئیسی‌ نام‌آور، نام‌ خود را به‌ قبیله‌اش‌ داده‌ باشد، امری‌ معمول‌ و متداول‌ است‌.

ادامه نوشته

اصلی و کرم نویسنده (ها) :   جلال خسروشاهی.دایره المعارف بزرگ اسلامی

اصلی و کرم نویسنده (ها) : جلال خسروشاهی

اصلی و کرم \aslī-yo(va) karam\، افسانۀ عاشقانۀ کهنی که روایتهای گوناگونی از آن در فرهنگ و ادبیات عامیانۀ کشورهای آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و برخی از کشورهای آسیای میانه رواج دارد.
افسانۀ اصلی و کرم در اوایل سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م به وجود آمد و از همین زمان به بعد در میان مردم قفقاز، آسیای میانه و آسیای صغیر رواج یافت. بااین‌همه، برخی از پژوهشگران بر این باورند که خاستگاه اصلی این افسانه، آذربایجان بوده است («دائرة‌المعارف آذربایجان ... [۱]»، IV / 235). برخی دیگر معتقدند که اصلی (معشوق) و کرم (عاشق)، قهرمانان داستان، در اواخر سدۀ ۱۰ ق می‌زیسته‌اند و این داستان در حدود یک سده پس‌ از آنها شکل گرفته است (گونی، 135). در بیشتر روایات قفقاز، خاستگاه افسانۀ اصلی و کرم شهر گنجه یاد شده است، اما بنابـر روایات مردم آسیای صغیر، نقطۀ آغاز داستان، شهر اصفهان است (همو، ۳-۴).

ادامه نوشته

آق اردو نویسنده (ها) :   عباس زریاب خویی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آق اردو نویسنده (ها) : عباس زریاب خویی

آق‎اردو \āq-ordū\، (اردوی سفید)، سلسله‎ای از خانها و قبایل و لشکریان تابع آنها، از نسل اورده (اوردا، هوردا)، پسر مهتر جوچی، پسر مهتر چنگیز، و نیز نام قلمرو و متصرفات آنان.
چنگیز در اواخر حیات، نواحی پهناوری از سرزمینهای بسیاری را که در لشکرکشیها و تاخت‌و‌تازهای خود به دست آورده بود، به جوچی، پسر بزرگ‌تر خود، بخشید. این اراضی از رود اردیش (ایرتیش)، واقع در سیبری غربی تا روسیۀ جنوبی و تا آن قسمت از اراضی اروپای شرقی را که پای اسبان مغول به آنجا رسیده بود، در بر می‎گرفت. قسمتی از این ناحیه را باتو، پسر دوم جوچی، پس از مرگ پدر فتح کرده بود (نک‍ : رشیدالدین، ۲ / ۱۳۱).
حمدالله مستوفی ولایات جوچی یا توشی را این‎گونه برشمرده است: «ولایات خوارزم و دشت خزر و بُلغار [کنار ولگا] و سقسین و آلان و آس و روس و مُکْس و باشغِرد و آن حدود» (ص ۵۸۵). همو متصرفات اورده‎خان، جدّ خانهای آق‎اردو را «الجرادالشمالیة و ارض‎الخزر» گفته است (ص ۵۷۵). کلمۀ «الجراد» قطعاً تحریف و تصحیفی است از «الجِربیاء»، و الجربیاء صورت اصلی «الجربی» است که در کتب جغرافی‌نویسان مسلمان آمده است (یعقوبی، «البلدان»، ۳۲۰، تاریخ، ۱ / ۲۰۳؛ یاقوت، ذیل «صقلب»؛ ابن‌خردادبه، ۱۲۵).
در منتخب التواریخ، قلمرو آق‌اردو حدود اولوغ تاغ و سینگیر یا غاج و قراتال تا حدود تولس و نواحی جَنْد و بارچکنت (بارجکند) گفته شده است (ص ۸۱). غفاری می‎گوید: «ولایات دست چپ از حدود الغ‎تاق تا قراطال (قراتال) و سرحد لوس (همان تولس) بدیشان متعلق بود» (ص ۲۰۵). منجم‎باشی نیز می‎گوید: «پایتختشان سِغناق و صَبْران (ساوران) و اُترار بود» (نسخۀ خطی).

ادامه نوشته

آبای، ابراهیم نویسنده (ها) : یعقوب آلتایف. دایره المعارف بزرگ اسلامی

آبای، ابراهیم نویسنده (ها) : یعقوب آلتایف

آبای، ابراهیم قونانبایف (۱۲۶۱-۱۳۲۲ ق/ ۱۸۴۵-۱۹۰۴ م)، شاعر ملی قزاق. او در ناحیۀ سِمی (سمی پالاتینْسْک) در منطقۀ کوهستانی چنگیز در شمال شرقی قزاقستان زاده شد. پدرش قونانبای از قبیلۀ قارقارالی، از رؤسای قبایل قزاق بود. آبای دورۀ تحصیل خـود را در مکتب‌خـانه‌هـای اسلامی ــ از‌جملـه مدرسـۀ احمدرضا در شهر سمی ــ سپری کرد و زبان عربی و دروس اسلامی را فرا‌گرفت. او در همین دوره با ادبیات فارسی و ترکی نیز آشنا شد و برای تکمیل تحصیلات خود، مدتی در مدارس جدید روسی به دانش‌اندوزی پرداخت. وی همچنین در اثر معاشرت با فضلای روس، با ادبیات روسی و هنر و فلسفۀ غرب آشنایی یافت (قاسینوا، ۱۲۲-۱۲۴).

آبـای ــ آن‌گونـه کـه از سروده‌هـا و پرداخته‌هـایش آشکـارا برمی‌آید ــ سخت از دوریِ مردم خود از فرهنگ اسلامی و شرقی، و از شیوع بی‌سوادی در میان آنان آزرده بود و حرکتهای اصلاح‌طلبانۀ فرهنگی در میان مردم روس، شوق او را برای پدیدآوردن تحولی فرهنگی در میان مسلمانان قزاق، مضاعف می‌ساخت؛ چنان‌که حرکت اصلاح‌طلبانۀ ۱۸۸۰ م در سمی، بر اندیشه و شخصیتِ ادبیِ آبای، تأثیری مهم بر جای نهاد.

ادامه نوشته

افراسیاب  نویسنده (ها) :   سعید عریان. دایره المعارف بزرگ اسلامی

افراسیاب نویسنده (ها) : سعید عریان

اَفْراسیاب، پادشاه توران‌زمین، و از شخصیتهای شاهنامۀ فردوسی. در منابع، نام او به‌صورتهای دیگری چون فراسیاک، فرنگرسین، فراسیاب، فراسیاف، فراسیاو، فراسیاپ، فراسیاون، فراسیافک، فراسیاوک، فراسیات، فرنکرسینا، و فرنک بن فیش نیز آمده است (یوستی، 103؛ بارتولمه، 986؛ ابوعلی مسکویه، ۱/ ۱۲، نیز حاشیۀ ۷؛ بیرونی، ۱۰۴؛ ثعالبی، ۱۱۱؛ فردوسی، شاهنامه، ۲/ ۱۱، الشاهنامه، ۱/ ۸۲؛ ابن‌‌عنبه، ۱۲).

افراسیاب پسر پشنگ و از نوادگان تور بود که نسبش به فریدون، پادشاه پیشدادی، می‌رسید. دربارۀ سلسلۀ اجداد، فرزندان و نسب او، منـابع مختلف روایـات گونـاگونی نقـل کرده‌اند (نک‍ : فردوسی، شاهنامه، ۲/ ۱۰؛ مسعودی، ۱/ ۲۲۱؛ نیز ابن‌عنبه، بیرونی، همانجاها؛ بندهش، ۱۹۸؛ حمدالله، ۶۰، ۸۵؛ یوستی، 103, 394).

بنا‌بر برخی از روایات، اهریمن می‌خواست که ضحاک، اسکندر و افراسیاب جاودانه و بی‌مرگ شوند، ولی هرمزد این جاودانگی را تغییر داد، چنان‌که اهریمن جاودانگی جمشید، فریدون و کاووس را تغییر داده بود (مینوی خرد، ۲۳-۲۴)؛ و برپایۀ روایتی دیگر، افراسیاب پیش ‌از «مردمی»‌شدن، دیو بود و چون نتوانست طبیعت خود را دگرگون کند، رستگار نشد (دینکرد، ۱۰۶؛ مناش، 113).

ادامه نوشته

رمضان‌ اوغوللری نویسنده (ها) :   محمدحسین صادقی.دایره المعارف بزرگ اسلامی

رمضان‌ اوغوللری نویسنده (ها) : محمدحسین صادقی

رَمَضانْ‌اوغولْلَری، از امیرنشینهای ترکمن آناتولی.

رمضان‌اوغوللری که در آدانا، طرسوس، سیس، مصیصه (میسیس)، آیاس (یومورتالیک)، پایاس و حوالی آن جای داشتند (اوزون‌چارشیلی، 176؛ زامباور، ۲۳۴)، از ترکمانان اوغوز (شاخۀ اوچ‌اوق <به معنای ۳ تیر>) وابسته به یورِگیر / یوردکر بودند («دائرة‌المعارف ...[۱] »، XXXIV / 442). ایشان همراه با سایر ترکمانانی که جمعیتشان به ۴۰‌هزار چادر می‌رسید، در نتیجۀ هجوم مغولان به آناتولی گریخته و از سوی سلطان مملوکی الملک الظاهر بیبرس پذیرفته، و امرایشان اقطاع گرفته و مردمانشان در منطقه‌ای میان انطاکیه تا غزه جای داده شده بودند (ابن‌شداد، ۳۳۵).

امیرنشین[۲] رمضان‌اوغوللری / اوغلری، به معنای پسران رمضان، از جملۀ امیرنشینهای دورۀ دوم امیرنشینان آناتولی است که از ۷۵۴ تا ۱۰۱۷ ق / ۱۳۵۳- ۱۶۰۸ م، بر آدانا و چوکوراوا[۳] / چقوراووه در جنوب آناتولی حکومت می‌کرد («دائرة‌المعارف»، همانجا). این امیرنشین از جنوب محدود به دریای مدیترانه بوده و از شمال‌ غربی تا جنوب ‌غربی توسط امیرنشین قرامان، از شمال‌ شرقی توسط امیرنشین ذوالقدر، و از شرق و جنوب ‌شرقی توسط دولت ممالیک احاطه شده و در بخشی از حدود شمالی نیز با امیرنشین بنی‌ارتنا و قاضی برهان‌الدین همسایه بود.

ادامه نوشته

روملو نویسنده :   سید علی آل داوود. دایره المعارف بزرگ اسلامی

روملو نویسنده : سید علی آل داوود

رومْلو، حسن بیگ، تاریخ‌نگار و سپاهی (قم، ۹۳۷-۹۸۵ ق/ ۱۵۳۱-۱۵۷۷ م). وی نوادۀ امیر سلطان روملو، از سرکردگان طایفۀ ترک روملو بود که امیر تیمور گورکان در جنگ با عثمانیها پسرانشان را به اسارت برده، و سپس با پادرمیانی خواجه علی سیاه‌پوش آنها را آزاد کرده بود. این اسیران آزادشده در ایران ماندند و به صفویه پیوستند و در قدرت‌یافتن آنها نقشی مؤثر ایفا کردند. امیر سلطان روملو از نخستین سرداران برجستۀ قزلباش، و از پشتیبانان اصلی شاه اسماعیل یکم بود. او در پادشاهی طهماسب یکم نیز همچنان جایگاه خود را نگه داشت و حکومت قزوین و توابع آن به وی سپرده شد؛ چنان‌که در برخی از تواریخ عصر صفوی نام و خدمات او به‌تفصیل آمده است (نوایی، ۸۸-۹۰).
کودکی و نوجوانی حسن بیگ در فراگیری دانش گذشت. او چنان‌که خود می‌گوید، شرح تجرید را نزد مولانا ابوالحسن بن احمد باوردی فراگرفت که اشاره‌ای نیز به احوال او کرده است (نک‍ : ۳/ ۱۴۱۳؛ نیز نک‍ : گلچین، ۲/ ۴۴۴). استاد دیگر او، مولانا مالک قزوینی، از خوش‌نویسان نامی عصر شاه طهماسب یکم بود و حسن بیگ حاشیۀ شمسیه را نزد او خوانده بود (نوایی، ۸۹).

ادامه نوشته

خلج نویسنده (ها) :   حمیدرضا دالوند.دایره المعارف بزرگ اسلامی

خلج نویسنده : حمیدرضا دالوند

خَلَج، از اقوام ترک‌تبار که از پیش از ورود اسلام به ایران تا روزگار مغول در مناطق میان تخارستان و سیستان می‌زیستند؛ از آن پس به‌تدریج کوچ کردند، گروهی به هند رفتند و گروههایی هم به نواحی خراسان و ایران مرکزی روی آوردند. امروزه بازمانده‌ای از آنها در «خلجستان» میان استانهای قم و مرکزی زندگی می‌کنند.
نام خلج در متون کهن به صورت «الخلجیه» (کاشغری، ۳۰۷؛ ابن‌اثیر، ۹ / ۱۸۸)، «الخرلج» (مسعودی، ۲۵۴) و «قَلَچ» (رشیدالدین، ۱ / ۴۰، ۴۲، ۵۴) نیز آمده است. شباهت ظاهری نام این گروه قومی با «خَلُّخ»، نام یکی دیگر از اقوام ترک‌تبار ماوراءالنهر (نک‍ : گردیزی، ۲۵۶-۲۵۷؛ مینورسکی، ۱۲۷)، ابهاماتی در یکی یا جدا بودن آنها پدید آورده است (همو، ۱۹۰-۱۹۱). گاه این ابهام به نتیجه‌گیریهایی ناصواب انجامیده (نک‍ : جمراسی، ۱۳)، چنان‌که مؤلف جهان‌نامه «خلج» را تصحیف «خَلُّخ» دانسته است (بکران، ۷۳). همچنین برخی بر این باورند که نام قوم «خلج» به «غلجا / غلزا» تغییر یافت و افغانهای غلزایی بازماندۀ خلجها هستند (مینورسکی، 433؛ شرمان، 38, 42-43, 87؛ نیز نک‍ : بارتولد، 72, 79-80). برخـی از نویسندگان معاصر افغـان کـوشیده‌اند تـا غلجی، خلجی و غرچه را از یک ریشه به شمار آورند (حبیبی، ۶۴-۷۶).

ادامه نوشته

خجند نویسنده (ها) :   محسن احمدی. دایره المعارف بزرگ اسلامی

خجند نویسنده : محسن احمدی

خُجَنْد، شهری کهن در ماوراءالنهر، امروزه مرکز استان (ولایت) سغد در جمهوری تاجیکستان.

نام‌گذاری

خجند را به صورت «خجندة» نیز نوشته‌اند؛ چنان‌که سمعانی در این‌باره نوشته است که گاهی با افزودن «تا» به آخر خجند، بدان خجندة می‌گویند (۵ / ۵۳). بسیاری از جغرافی‌نویسان متقدم اسلامی نیز آن را به همین صورت خجندة نوشته‌اند (ابن‌خردادبه، ۲۶؛ اصطخری، ۳۳۳؛ ابن‌فقیه، ۳۲۲؛ یعقوبی، ۲۹۴). خجند در نوشته‌های چینی به‌صورت «کو ـ جان» آمده است (برتشنایدر، ۴۲، ۴۸- ۴۹). دربارۀ معنای نام خجند نظرات مختلفی ارائه شده است. برخی آن را «شهر خوبان»، و برخی دیگر «شهر خواجگان» معنا کرده‌اند (بایمت‌اف، ۷۰). وامبری معنای خجند را خوش‌جند یا خوب‌جند، برابر با «شهر زیبا» دانسته است (ص ۴۳)؛ اما این معانی با اصول زبان‌شناسی مطابقت ندارد. هرسنبرگ که ریشۀ خجند را بررسی کرده، آن ‌را مرکب از دو واژۀ «خَوَر» و «جَند» دانسته است، که به نظر او، در زبانهای شرقی ایرانی به معنی «خورشيد ‌شهر» یا «شهر آفتابی» بوده است (نک‍ : تورسان‌زاد، ۳۴-۳۶). خجند در ۱۹۳۶ م / ۱۳۱۵ ش (در دورۀ شوروی پیشین)، «لنین‌آباد» نامیده شد، تا آنکه در ۱۹۹۱ م / ۱۳۷۰ ش (پس از فروپاشی شوروی)، دوباره نام نخستین خود را بازیافت («تاجیکستان ... »، npn.).

ادامه نوشته

چرا باز باران مشهور شد؟ ایسنا

چرا باز باران مشهور شد؟

گلچین گیلانی اوایل جنگ جهانی دوم و زمانی که در غربت به سر می‌برد، شعر باران را به یاد دوران کودکی خود سرود و حدود ۳۰ سال بعد از سرایش، این شعر به کتاب‌های درسی راه پیدا کرد و در دل‌وجان کودکان نشست.

شعر باز باران با ترانه یکی از شعرهایی است که در خاطره جمعی ایرانیان مانده و گاه آن را در روزهای بارانی زمزمه می‌کنیم و شاد و خرم به دوران کودکی می‌رویم.

سیدمجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی (۱۱ دی ۱۲۸۸، رشت ــ ۲۹ آذر ۱۳۵۱، لندن)، پزشک و شاعر و از خانواده‌ای سرشناس بود. مجدالدین تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش گذراند و دوره متوسطه را در تهران به پایان رساند. سپس در فلسفه و علوم تربیتی دانش‌آموخته شد. پس از آن به انگلستان رفت و در رشته بیماری‌های گرمسیری تخصص گرفت و دیگر به ایران بازنگشت.

گلچین از نوجوانی به شاعری پرداخت و کم‌کم به شهرت دست یافت. چند شعر از او در روزنامه‌های رشت و بعدها در مجله‌های ارمغان، روزگار نو، فروغ و سخن منتشر شد. شعر بارانِ او، که بخشی از آن، از چند دهه پیش به این سو، در کتاب‌های درسی به چاپ رسید، معروف است.

ادامه نوشته

هنر اصیلی که رو به فراموشی است. ایسنا

هنر اصیلی که رو به فراموشی است

ایسنا/گلستان صنعت فرش دستباف یکی از هنرهای اصیل ایرانی بوده که با فرهنگ، آداب و رسوم زندگی اقوام این سرزمین باستانی عجین شده تا حدی که زوج‌های جوان برای تشکیل خانواده در وهله نخست اقدام به تهیه فرش و سپس خرید دیگر اثاث در قالب جهیزیه و یا تکمیل مایحتاج زندگی می‌کنند.

طی چند سال اخیر با ورود صنعت فرش ماشینی به کشور، «قالی بافی سنتی» کشور تحت الشعاع این صنعت نه چندان مبارک و میمون قرار گرفته تا حدی که بسیاری از صنایع مرتبط با قالی بافی سنتی از قبیل نخ ریسی، رنگ‌آمیزی نخ و دیگر صنایع به ورطه فراموشی سپرده شده است.

یکی از فرش‌های سنتی اصیل ایرانی «فرش ترکمن» بوده که هر نقش آن دارای معنا و جایگاه به خصوص است تا حدی که در برخی موارد قالی‌های بافته شده به دستان توانمند دختران ترکمن تا زمان خواستگاری و حتی عروسی آنها به طول می انجامد و به عنوان یکی از مایحتاج اصلی زندگی در میان جهیزیه قرار می‌گیرد.

برای آگاهی از موانع موجود در بافت و تجارت فرش پای صحبت‌های «عبدالرشید فرخنده» مدیرعامل شرکت تعاونی ترکمن فرش فرخنده گلستان با بیش از ۱۵ سال سابقه فعالیت مستمر در این عرصه نشستیم تا علت عدم توسعه تجارت این دستباف ارزشمند و گرانبها را از زبان یک متخصص تجارت در این حوزه جویا شویم.

ادامه نوشته

قدیمی‌ترین لغت‌نامة ترکی جهان               نوشته شده توسط اسدالله مردانی رحیمی   

قدیمی‌ترین لغت‌نامة ترکی جهان

نوشته شده توسط اسدالله مردانی رحیمی

اگر چه در طول تاریخ لغت‌نامه‌های فراوانی در زمینة واژگان ترکی نوشته شده، اما هیچ یک از آنها اهمیت و قدمت « دیوان‌اللغات الترک» محمود کاشغری را ندارد.

دیوان‌اللغات الترک قدیمی‌ترینلغت‌نامة ترکی جهان است که حدود هزار سال پیش یعنی در سالهای 464 الی 466 ه.ق. بعد از چهار بار بازخوانی و بازنویسی به رشتة تحریر در آمده است.

در مورد زادگاه محمود کاشغری اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهی معتقدند که وی در کاشغر پایتخت ترکستان شرقی ( ایالت سینگ کیانگ) در شمال چین به دنیا آمده؛ بعضیها زادگاه او را ناحیة اپال (50 کیلومتری مغرب کاشغر) دانسته‌اند و گروهی هم بر این باورند که او در سال 380 ه.ق. مطابق 1001 میلادی در شهر بارسغان نزدیک دریاچة ایسیق گؤل که امروزه در کشورقرقیزستان واقع شده، به دنیا آمده است.

ادامه نوشته

روانشاد، زنده یاد ،استاد دکترابوالفضل نبئی

ابوالفضل نبئی

روانشاد، زنده یاد ،استاد دکترابوالفضل نبئی

دکتر ابوالفضل نبئی در سال 1316 خورشیدی در اردبیل به دنیا آمد وی تحصیلات خود را تا مقطع دکترای تاریخ در دانشگاه های داخل و خارج از کشور به پایان رسانید .ایشان تز دکتری خود را تحت نظر استاد فاروق سومر، از بزرگ ترین مورخین ترکیه نگاشتند. دکتر نبئی در زمینه های مختلف علمی مانند نجوم و گاه شماری، اسطرلاب و نحوه ی کاربرد آن، هنر و معماری، جغرافیای تاریخی پژوهش های ارزنده ای از خود به یادگار گذاشته است.
تاریخچه ی تقویم،هدایت دانشجویان به استفاده از اسطرلاب، تصحیح تحفه‌ی حاتمی شیخ بهایی از جمله ی آثار او است. دکتر نبئی بزرگ ترین اسطرلاب جهان را ساخت این اسطرلاب هم اکنون در موزه‌ی نجوم آستان قدس رضوی نگهداری می شود.
مرحوم دکتر نبئی سالها در دانشگاه فردوسی مشهد به تدریس و پژوهش پرداخت و سرانجام در سال 1381 در همان شهر به درود حیات گفت و در مزارستان زیر زمین حرم امام رضا علیه السلام در بستر خاک آرام گرفت.

حقیر از شاگردان ایشان در دانشگاه فردوسی بود و تز کارشناسی ارشد خویش را با راهنمایی استاد تهیه نمود. روحش شاد باشد. محمد قجقی

باد‌ بؤرۆک.تورکمن نیوز

باد‌ بؤرۆک.

300x188 - باد‌ بؤرۆک

باد بؤرۆک‌ دۆشۆنیپ منینگ یؤرگیمی
اۉچیریار بیر گؤزل آل آسمان‌لاردا
عشق یلینه دوْلوپ داش تؤوه‌ره‌گمی
بوْشاتماغی ایندی آل‌ گُمان‌لاردا

یل ایغیندا باد بؤرۆگی اۉچیرسانگ
ساقلا‌جاق‌ بوْل آیاپ گؤزدن ییتیرمأن
یله توتوپ یردن گؤگه گؤچۆرسنگ
مشغول ساقلا‌مالی؛ اوْیونی بیتیرمأن

دؤوران دۉشدې بیلسنگ سنینگ ألینگه
اۉچور باد بؤرۆگی هیجان بیلن
اربت سؤز گتیرمه سۆیجی دیلینگه
یۆپۆن‌ اۆزمز هریان سالپیلدان بیلن

گؤیبرسنگ یۆپلۆگی گیدر پارلاییپ
تارتسانگ دۉرار آل آسماندا لیکگیلدأپ
غیرا چکسنگ صدا تاپار شارلاییپ
کأده کأده اوْینار گؤکده سیلکیلدأپ

یؤره‌ک باد بؤرۆگی دۆشدی ألینگه
سره‌ساپ بوْل‌ رقیب الی یتمه‌سین
محکم بوْل رازینگا همده دیلینگه
ایسلأن‌ کؤپدیر، آلداپ یۆپۆنگ کسمه‌سین

اگر آزاد بوْلسا بیرجه باد بؤرۆک
یره دۆشۆرمزلر توتوپ آلار‌لار
یۆپلۆگینی چوْلاپ اؤزۆنی دۆیریپ
میجیرریق بوْلانگ سه‌تیله سالارلار

یاردام یؤره‌گینگی باد بوروک غورشاپ
گیردینگ دایانیشماغا؛ عاقبت بخیر
اۉچورغیچ اۉچورار غانیما سوساپ
چکر سوْل و ساغا؛ عاقبت بخیر

شاهیر: محمود یاردیم صادقی

تورکمن کِشدِه‌چیلیک صونغاتی یونسکو تاراپیندان تاصصیقلاندی. تورکمن نیوز

تورکمن کِشدِه‌چیلیک صونغاتی یونسکو تاراپیندان تاصصیقلاندی

دوزی 300x150 - تورکمن کِشدِه‌چیلیک صونغاتی یونسکو تاراپیندان تاصصیقلاندی

تورکمن نیوز: تورکمنستان بیلن ایران اورتاق بولوپ بو صونغاتی یونسکونینگ مادّی بولمادیق مدنی میراث ساناوینا آلدی.

تورکمنلرینگ کِشده‌چیلیک صونغاتی یونسکونینگ “آدامزادینگ مادّی بولمادیق مدنی میراثی نینگ” ساناوینا گیریزیلدی.

کِشده‌چیلیک (ایگنه بیلن نقش آتماق) تورکمنلرینگ اینگ مشهور حالق صونغاتلاریندان بیریدیر. بو صونغات ایلایتا دا تورکمن قیز عایاللاریندا نسیلدن نسیله گچیأر. کِشده اوچین یونگ، یوپک، آلتین، کوموش، مرجن، رنکلی داشلار، آقچالار و تنگه‌لر اولانیلیار.

بو صونغات هم ایران تورکمنلری هم ده تورکمنستان، ازبکستان و افغانستان تورکمنلری نینگ آراسیندا تورکمن قیز- عایاللاری نینگ هنرینی گورکِزیأر.