طاهر و زهره نویسنده (ها) : حسن ذوالفقاری. دایره المعارف بزرگ اسلامی
اما روایت افغانستانی متفاوت است؛ بدینگونه که پادشاه و وزیرش فرزند ندارند و به تدبیر وزیر به سفر میروند. پیری در باغی زیبا به آنها سیبی میدهد که با همسرانشان بخورند. پادشاه صاحب دختری به نام زهره و وزیر صاحب پسری به نام طاهر میشود. چون پادشاه میشنود، از حسادت دستور میدهد دختر را بکشند؛ اما مأمور او را نمیکشد. وزیر پس از شنیدن خبر، از خوشحالی براثر برخورد با دروازه میمیرد. طاهر بزرگ میشود و شاه او را میبیند و میپرسد کیست؟ میگویند طاهر پسر وزیر است. شاه آرزو میکند کاش دخترش را نکشته بود تا او را به عقد وی درمیآورد. مأمورِ کشتن دختر به او بشارت میدهد که دختر زنده است. روزی طاهر از پیرزنی نام زهره را میشنود. به خانه میرود و از مادر دربارۀ او میپرسد. مادر همهچیز را میگوید. ایندو باهم به مکتب میروند و در مکتب دوست میشوند. شاه دستور میدهد طاهر را در صندوقی گذاشته و به دریا بیندازند. مادر که طاقت ندارد، جان میدهد.
ازآنسو دختران شاه روم صندوق را میگیرند. پسری زیبا در صندوق میبینند. شاه با دیدن او، طاهر را بهاجبار به عقد دختر خود درمیآورد. از سوی دیگر، زهره را به کسی شوهر میدهند که او دوست ندارد. زهره کاروانسالاری را به دنبال طاهر میفرستد. کاروانسالار طاهر را در کنار دریا مییابد، اما بهاشتباه آنها را به زندان میافکنند. یکی که طاهر را میشناسد، او را آزاد میکند. چون بازمیگردند، طاهر به باغی میرود که زهره در آنجا ست. خبر به شاه میرسد. شاه طاهر را به مرگ محکوم میکند و طاهر را دو نیم کرده و دفن میکنند. زهره خود را بر سر قبر طاهر میرساند و با دشنه خود را میکشد. او را کنار طاهر دفن میکنند. اما شوهر زهره نمیتواند این قضیه را بپذیرد و خود را میکشد. او را میـان طاهـر و زهـره دفـن میکنند (نک : رحمـانی، ۵۶۱-۵۶۶).
روایت تاجیکی این افسانه نیز ثبت شده است (امانف، 227-235). روایتهای تاجیکی و افغانستانی به نثر آمیخته با نظم است. استاد ملانِفِس سرخسی (۱۲۲۵-۱۲۷۷ ق / ۱۸۱۰-۱۸۶۰ م)، شاعر ترکمن، زهره و طاهر را بازآفرینی کرده، و به نظم درآورده است. امروزه ترکمنها داستان زهره و طاهر را تنها با نام استاد ملانفس میشناسند. ملانفس را بهسبب بازآفرینی زهره و طاهر و نیز اشعار ظریف غناییاش «سلطان سرزمین عشق» لقب دادهاند. داستان زهره و طاهر ملانفس در ایران (گنبد، نشر قابوس، ۱۳۴۸ ش) و ترکمنستان (عشقآباد، ۱۹۴۰ م) چندینبار به چاپ رسیده است و براساس آن اپرا، نمایش و فیلم سینمایی ساختهاند. پیش از ملانفس، دو شاعر ترکمن، صیادی و ملامراد خوارزمی (سدۀ ۱۲ ق / ۱۸ م) متخلص به بندهمراد داستان را منظوم کرده بودند (سارلی، ۷۹-۸۱).
این داستان، نثری ادبی دارد و جایجای آن با اشعار و ترانهها آراسته شده است. ضربالمثلهای ترکمنی که استادانه در متن داستان به کار رفته، نشاندهندۀ آشنایی عمیق شاعر با ادبیات شفاهی مردم ترکمن است (سارلی، ۸۴).
آشنایی زهره و طاهر در مکتبخانه، وجود رقیب عشقی طاهر، پیرمرد ریشسفید که طاهر را راهنمایی میکند، زندهشدن زهره و طاهر به دست عیسى و خضر (ع)، نقش خواب و تعبیر آن بهعنوان عنصر پیشبرندۀ جریان داستان، در صندوق گذاشتن طاهر و به آب انداختن او، و شباهت آن با به آب انداختن حضرت موسی (ع) و داستان داراب، همه از بنمایههای این روایت است که پیوستگی داستان را با اساطیر و افسانههای عاشقانۀ دیگر نشان میدهد (قس: رسمی، ۱۹۳-۲۱۳؛ فردوسی، ۵ / ۴۸۹-۴۹۱).
اینکه طاهر در هنگام خواب شمشیری را میان خود و ماهم حائل میکند، از بنمایههای داستانهای عاشقانه است که نمونۀ آن را در عزیز و نگار (ه م) هم میبینیم.
مآخذ
رحمانی، روشن، افسانههای دری، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ رسمی، سکینه و عاتکه رسمی، «مقایسه و تحلیل بنمایههای داستان طاهر و زهره در روایت های ترکمن و آذربایجان»، دوماهنامۀ فرهنگ و ادبیات عامه، تهران، ۱۳۹۶ ش، س ۵، شم ۱۶؛ سارلی، آرازمحمد، «ملانِفِس، شاعر حماسه»، یاپراق ۲، به کوشش یوسف قوجق و محمود عطاگزلی، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر، نمایش و موسیقی در ایران، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ نیز:
Amanov, R., Afsonakhoi khalghi Tojik, Dushanbe, 2001.
حسن ذوالفقاری