بیگ و بیگم ،   دانشنامه جهان اسلام جلد 5

بیگ و بیگم ، دو عنوان یا لقب ترکی .

1) بیگ (بیک / بک به فتح و کسر، نیز با گاف ؛ امروزه «بی » bey ). صورت نهایی عنوانی قدیمی در ترکی عثمانی که در ترکمنی beg ، در ترکی شرقی big و در قزاقی bi / biy است . این عنوان که در کتیبه های اُرخون و متون اویغوری نیز مشاهده می شود و با استنباط از منابع شرقی و غربی پیش از قبول اسلام ، و بعد از آن نیز، در میان قبایل گوناگون و دولتهای ترک رواج داشته است ، به تأیید عموم پژوهشگران زبانهای آلتایی ، با عناوین «بگی » begi مغولی و «بوگین » bخgin چچنی و «بیله » beyle منچویی از لحاظ اشتقاق ، مسلماً پیوند دارد. گروهی از زبانشناسان از بلوشه (ج 12، ص 92)، تا کوتویچ ، ادعا می کنند که این عنوان از عنوان کهن «پِک » چینیها گرفته شده است ؛ ولی در مقابل ، عده ای از محققان نیز احتمال می دهند که این واژه همان «بَغ » (فارسی باستان : «بَگه »؛ سانسکریت : «بهاگا»؛ پهلوی : «بی » ¦be ) است که به شاهان ساسانی اطلاق می شده و به معنای خداوند است ( رجوع کنید به بروکلمان ، ص 223). در هر حال ، به احتمال قوی ، نخستین بار ترکها این عنوان را به کار برده اند و دیگر اقوام آلتایی آن را از ترکان گرفته اند
ادامه نوشته

 بَیکَند (یا پَیکَند/ پای کند/ پاکند)   دانشنامه جهان اسلام جلد 5

بَیکَند (یا پَیکَند/ پای کند/ پاکند) ، شهری تاریخی در «کورة » بخارا. امروزه ویرانه های آن در 55 کیلومتری جنوب شهر بخارا، در پنج کیلومتری جنوب آبادیِ شورآباد، بر روی کوهی کم ارتفاع قرار دارد، و متشکل است از دو قسمت شارستان و ارگ (یا کُهَنْدِز واقع در شمال شرقی شارستان ). در مشرق این ویرانه ها آبراهی با جهت شمالی ـ جنوبی ، آب را به زمینهای کشاورزی در جنوب ویرانه های بیکند می رساند (گزارش یکی از اعضای هیئت اعزامی بنیاد دایرة المعارف اسلامی به ازبکستان ، شهریور 1377). این ویرانه ها را «پیکند کهنه » می خوانند. در حفاریهای نیمة اول سدة چهاردهم / بیستم ، مساحت آنها بیش از بیست هکتار تخمین زده شد و در آن سکه هایی از زمان کوشانیان ، سغدیان و سامانیان به دست آمد. پیکند جدیدی نیز در کنار این ویرانه ها وجود داشته که تا قرن سیزدهم / نوزدهم ، به «قلعه » معروف بوده است ( د. ازبکستان ، ج 8، ص 603ـ604؛ بارتولد، ج 1، ص 277، پانویس 1؛ سفرنامة بخارا ، ص 84).

ادامه نوشته

بیرَق    دانشنامه جهان اسلام جلد 5

بِیرَق ، واژة ترکی . در دیوان لغات الترک کاشغری (ج 1، ص 387، س 14) به صورت «بَتْرَق » و نیز به معنای نیزه ای آمده که بر نوک آن پارچه ای ابریشمین نصب می شده است . از قرار معلوم ، علامتِ خاص پهلوان (آلپ * یا بهادر * )های مشهور در نبردهای تن به تن بوده است . ظاهراً غزها آن را «بیرق » تلفظ می کرده اند (همان ، ج 3، ص 138، س 9) و «بَدْرُق » (همان ، ج 1، ص 388، س 4) که نام مرد ذکر شده ، بیگمان محرّف «بیرق » است ، زیرا در متون کهنِ اویغوری واژة «بدرق » به مفهوم بیرق به کار رفته است (مولر ـ گابن ، اویغوریکا ، ج 4، فصل 8، ص 39، فصل 20، ص 237). این تنوّع تلفظ ، پیش از اسلام و بعدها نیز در برخی لهجه ها ادامه یافته و در میان غزان به صورت «بیرق » و «بیرخ » متداول بوده و از این طریق ، و به همین دو صورت ـ بیشتر به شکل «بیرق » ـ در آثار شاعران دورة سلجوقی و خوارزمشاهی راه یافته است ( رجوع کنید بهعوفی ، ج 1، ص 242، ج 2، ص 260؛ کمال اسماعیل ، دیوان ، ص 18؛ راوندی ، ص 288)
ادامه نوشته

         بَیرام خان (محمد بیرام خان )    دانشنامه جهان اسلام جلد 5

بَیرام خان (محمد بیرام خان ) ، خان خانان ، از امرا و وزرای سلسلة بابریان * هند. از نژاد ترکمن و از ایلِ بهارلو * ، شاخه ای از قراقوینلوها، بود. این طایفه پس از مرگ ملکشاه سلجوقی (485)، در دیاربکر نفوذ فراوان داشتند. پدربزرگش ، یارعلی بیگ بلال ، در خدمت بابر (حک : 932ـ937) بود (بابر، ج 1، ص 91، 189) و پدرش ، سیف علی بیگ ، حاکم غزنه ، پس از درگذشت بابر به خدمت همایون (حک : 937ـ963) درآمد (فرشته ، ص 25).

بیرام خان در بدخشان و به قولی محتملتر در غزنه به دنیا آمد. در کودکی پدرش را از دست داد، آنگاه به بلخ مهاجرت کرد و در آنجا به تحصیل پرداخت . در شانزده سالگی ، همراه همایون ، به هند رفت . در نبردهای چوسا (946) و قنوچ (947) که به شکست کامل همایون انجامید، شرکت کرد و چون دشمن در تعقیب او بود، به زمیندار سَنْبْهَل ، که در تیول همایون بود، پناهنده شد. هنگامی که شیرشاه ، حکمران افغانی ، از نهانگاه او باخبر شد، از بیرام خان خواست که یا به خدمت او درآید و یا سنبهل را ترک کند. بیرام خان به دربار سلطان محمود، پادشاه گجرات ، گریخت و به خدمت او درآمد. بیرام خان ، پس از چندی ، به بهانة زیارت حج ، به راجپوتانا رفت ، از صحرای سند گذشت و در 950 در شهر جون به همایون پیوست و همراه او به قندهار رفت
ادامه نوشته

بیان واقع     دانشنامه جهان اسلام جلد 5

بیان واقع ، کتابی تاریخی در سرگذشت و احوال نادرشاه افشار (حک : 1148ـ1161) و محمدشاه گورکانی (حک : 1131ـ 1161). مؤلّف ، خود را عبدالکریم بن خواجه عاقبت محمودبن خواجه محمد بلاقی بن خواجه محمدرضا معرفی کرده است . تاریخ تولدش دانسته نیست ، اما زادگاه او کشمیر بوده ، سپس به شاهجهان آباد (دهلی ) رفته و هنگام حملة نادرشاه به هندوستان در همانجا سکونت داشته است (کشمیری ، ص 1). خواجه عبدالکریم کشمیری به سبب آشنایی با میرزاعلی اکبر خراسانی ] داروغة دفترخانه [ با وعدة سفر حج ، به جرگة ملازمان نادرشاه پیوسته (همان ، ص 2) و در 1152 همراه سپاه شاه به ایران
ادامه نوشته

 بهرام میرزا ،    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بهرام میرزا ، فرزند شاه اسماعیل صفوی و برادر تنی شاه طهماسب . وی ، که مادرش تاجلو بیگم دختر یکی از امرای موصلوی بود، در شعبان 923 در مراغه به دنیا آمد (منشی قمی ، ج 1، ص 176، ج 2، ص 954؛ اسکندر منشی ، ج 1، ص 44؛ غیاث الدین خواندمیر، ج 4، ص 556). در 936، در نوجوانی ، به فرمان شاه طهماسب حاکم خراسان شد و به همراه لله اش غازی خان تکلو به هرات رفت (اسکندرمنشی ، ج 1، ص 58؛ غفاری قزوینی ص 285؛ روملو، ج 12، ص 305). در این مأموریت خواجه شجاع الدین محمود شیرازی وزیر او بود (طهماسب صفوی اول ، ص 14). چندی بعد، عبیدخان ازبک ، هرات را محاصره کرد. مقاومت سپاه صفوی و بهرام میرزا، که بیش از یک سال به درازا کشید، به سبب داد و ستد پنهانی گروهی از ازبکهای مخالف عبیدخان با اهالی شهر بود (روملو، ج 12، ص 318؛ منشی قمی ، ج 1، ص 222)؛ تا اینکه سرانجام در 939 با حرکت شاه طهماسب به سوی هرات عبیدخان گریخت (روملو، ج 12، ص 319) و شاه حکومت هرات را به برادر دیگرش سام میرزا سپرد (محمود خواندمیر، ص 284). با حملة سلطان سلیمان قانونی به آذربایجان ، بهرام میرزا همراه با برادرش القاص میرزا و چند تن از امرای قزلباش به آن سو رفت (روملو، ج 12، ص 326) و تا 943 درگیر جنگ با سپاهیان عثمانی بود (غفاری قزوینی ، ص 290ـ291)
ادامه نوشته

بهرام شاه غزنوی ،    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بهرام شاه غزنوی ، پسر مسعود سوم و نوزدهمین سلطان دودمان غزنوی (حک : 511 ـ552). از بهرام شاه با لقبهای معین الدولت (منهاج سراج ، ج 1، ص 241)، یمین الدوله (فخر مدبر، ص 380؛ حمدالله مستوفی ، ص 401) و معزالدوله (نفیسی ، ج 1، ص 417؛ فرشته ، ج 1، ص 50) یاد شده است . از بقایای کتیبه هایی به خط کوفی بر مناره های نزدیک شهر غزنین ، دو لقب یمین الدوله و امین الملة آشکار است (خراسانی ، ص 63). ظاهراً بهرام شاه نخست ملقب به یمین الدوله بوده و برای اینکه لقب او با لقب سلطان محمود اشتباه نشود، به معزالدوله ملقب شده است (همانجا). از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست ، نخستین بار از او پس از مرگ پدرش در 508 یاد شده است . در آن سال ارسلان شاه (حک : 509ـ511)، برادر بزرگتر بهرام شاه به سلطنت رسید و به سرکوب برادران پرداخت . ازینرو، بهرام شاه به خراسان نزد سلطان سنجر (حک :511ـ552) رفت (منهاج سراج ، همانجا). در شوال 510، سلطان سنجر و بهرام شاه به جنگ ارسلان شاه رفتند و در نزدیکی غزنه او را شکست دادند و ارسلان شاه به هند گریخت و بهرام شاه با کمک سنجر به سلطنت رسید
ادامه نوشته

بَهارلو ،    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بَهارلو ، ایلی ترک ، متفرّق در آذربایجان ، خراسان ، کرمان و فارس . به گفتة سرجان ملکم ، این ایل در اصل شاخه ای از طایفة شاملو * بود «که تیمور آنان را از بلاد شام به ایران آورد» (ج 1، ص 237). هوتم ـ شیندلر نیز بر همین عقیده بود و می گفت که «بهارلوها در فارس به طورکلی به ایل «عرب » معروف اند؛ شاید به علت اینکه از سوریه ] = شام [ آمده اند» (ص 48). اما هیچیک از این دو محقق ، اسنادی برای تأیید ادعای خود به دست نداده اند. شاید بتوان چنین استدلال کرد که ایل بهارلوی فارس را غالباً، به سبب پیوستگی آنان با ایل عرب در اتحادیة ایلات خمسه ، عرب می خوانند. از سوی دیگر، میان ایل بهارلو و ایل قراگُزلو * ، که شاخه ای از ایل شاملو شناخته می شود، پیوند نزدیکی وجود داشته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قراگزلو»). در 25 کیلومتری شمال غرب میاندوآب ، روستایی به نام قراگزلو وجود دارد (رزم آرا، ج 4، ص 365)، که به محل سکونت بهارلوها واقع در شمال غرب مراغه بسیار نزدیک است . در غرب همدان نیز روستاهایی به نام بهارلو و قراگزلو یافت می شود (همان ، ج 5، ص 60، 321). تیره ای از بهارلوهای فارس هم به قراگزلو مشهورند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیرآقاخان بهارلو، شیراز، 1336 ش
ادامه نوشته

بَهارلو ،    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بَهارلو ، ایلی ترک ، متفرّق در آذربایجان ، خراسان ، کرمان و فارس . به گفتة سرجان ملکم ، این ایل در اصل شاخه ای از طایفة شاملو * بود «که تیمور آنان را از بلاد شام به ایران آورد» (ج 1، ص 237). هوتم ـ شیندلر نیز بر همین عقیده بود و می گفت که «بهارلوها در فارس به طورکلی به ایل «عرب » معروف اند؛ شاید به علت اینکه از سوریه ] = شام [ آمده اند» (ص 48). اما هیچیک از این دو محقق ، اسنادی برای تأیید ادعای خود به دست نداده اند. شاید بتوان چنین استدلال کرد که ایل بهارلوی فارس را غالباً، به سبب پیوستگی آنان با ایل عرب در اتحادیة ایلات خمسه ، عرب می خوانند. از سوی دیگر، میان ایل بهارلو و ایل قراگُزلو * ، که شاخه ای از ایل شاملو شناخته می شود، پیوند نزدیکی وجود داشته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قراگزلو»). در 25 کیلومتری شمال غرب میاندوآب ، روستایی به نام قراگزلو وجود دارد (رزم آرا، ج 4، ص 365)، که به محل سکونت بهارلوها واقع در شمال غرب مراغه بسیار نزدیک است . در غرب همدان نیز روستاهایی به نام بهارلو و قراگزلو یافت می شود (همان ، ج 5، ص 60، 321). تیره ای از بهارلوهای فارس هم به قراگزلو مشهورند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیرآقاخان بهارلو، شیراز، 1336 ش
ادامه نوشته

بَهادُر   دانشنامه جهان اسلام جلد 4.

بَهادُر ، شکل فارسی و اردوی واژة مغولی «بَغاتور» (باغاتور)، به معنای قهرمان ، دلیر و شجاع که همان «با ـ آتور» مندرج در تاریخ سرّی مغولان (فصل 120؛ کُوالفسکی ، ج 2، ص 1058) است . کلموکها این واژه را «باتْر» تلفظ می کنند. قبیله ای از اویرات ها که هنوز هم وجود دارد، «باتوت » نامیده می شود که جمعِ باتر است (رامشتت ، 1935). این واژه در لهجه های مختلف ترکی کنونی به صورت «باتور»، «باتِر» و «ماتور» (جغتایی ، قرقیزی ، قزاق ، قازان و باشقیر)، پاتِّر (چوواشی ) «پِتیر» و «مِتّیر» (آلتایی )، در بین اوستیاق های ینی سئی به صورت «باها»، در زبان مجاری به صورت «باتُر»، و در ترکی آناطولی به شکل «بَهادُر» به معنای شجاع به کار برده می شود.
ادامه نوشته

بهاءالدین نقشبند   دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بهاءالدین نقشبند ، محمدبن محمد بخاری عارف قرن هشتم و بنیانگذار طریقت نقشبندیه * .برخی به غلط وی را، که به خواجه نقشبند و شاه نقشبند نیز معروف است ، علوی دانسته و نسب او را با سیزده واسطه به علی اکبر، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام ، رسانده اند (غلام سرورلاهوری ، ج 1، ص 549)، در حالی که امام فرزندی به این نام نداشته است .

پدر بهاءالدین ، معروف به باباصاحب سرمست ، پیشة نقشبندی و کَمخابافی داشت ، ازینرو وی نیز، که شغل پدر را پی گرفت ، به نقشبند ملقب گردید (داراشکوه بابری ، ص 78؛ پارسا، مقدمة طاهری عراقی ، ص 43). همچنین گفته اند که چون با اشتغال مداوم به ذکر قلبی به درجه ای رسید که اسم جلالة «الله » بر صفحة دلش نقش بست لقب نقشبند یافت (در باب استعمال این کلمه در معنای عرفانی در عصر بهاءالدین و اعصار بعدی رجوع کنید به جامی ، نفحات ، ص 500؛ پارسا، مقدمة اقبال ، ص 82 ـ84؛ عزامی ، ص 539 ـ540؛ بغدادی ، ص 22؛ خانی خالدی نقشبندی ، ص 6).
ادامه نوشته

بهاءالدین خَرَقی (یا مروزی )    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بهاءالدین خَرَقی (یا مروزی ) ، ابوبکر محمدبن احمدبن ابی بِشْر، مؤلف آثار نجومی . در دهکدة خَرَق در نزدیکی مرو به دنیا آمد، و ظاهراً زندگی علمی او در همان محل سپری شد و در 533 در همانجا وفات یافت . نام او را گاه ابومحمد عبدالجبّاربن عبدالجبّاربن محمد ذکر کرده اند؛ و گاه او را با بهاءالدین ابومحمد خرقی ، فیلسوف و متخصص علوم ریاضی که بیهقی زندگینامة او را نوشته است ، یکی دانسته اند (ویدمان ، 1910، ص 72ـ73؛ همو، 1970، ج 1، ص 654 ـ 655).
ادامه نوشته

بهاءالدّین بغدادی     دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بهاءالدّین بغدادی ، محمّدبن مؤیّد، از دبیران و استادان ترسّل (= نامه نگاری دیوانی ) در قرن ششم . به گفتة حمداللّه مستوفی (ص 668) او برادر کهتر شیخ مجدالدّین بغدادی * (بغدادکی ) خوارزمی ، عارف مشهور اواخر سدة ششم و آغاز سدة هفتم ، است . جامی (ص 427) ضمن تأیید این سخن ، می گوید اصل خاندان آنان از بغداد است . خوارزمشاه از خلیفة بغداد تقاضای طبیب کرد و خلیفه ، پدر مجدالدین را فرستاد. بهاءالدین محمد، منشی علاءالدّین تَکِش خوارزمشاه (حک : 568ـ596) بود. بهاءالدین همراه شهاب الدین مسعود، حاجب بزرگ علاءالدین تکش ، و سیف الدین مردان شیر خوانسالار، برای مذاکره دربارة صلح نزد منگلی بیگ فرستاده شد. او آنان را مقید کرد و نزد سلطانشاه (متوفی 589)، برادر تکش که با او مخالف بود، به مرو فرستاد و تا 585 که بین دو برادر صلح شد در زندان بودند (جوینی ، ج 2، ص 23).
ادامه نوشته

بویالی کوی      دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بویالی کوی ، مجموعه ، چند بنای تاریخی پیوسته به هم در آناطولی که نمونه ای از معماری سنتی ترکان آسیای میانه به شمار می رود. این مجموعه مشتمل است بر دو آرامگاه و یک خانقاه در خارج روستایی به همین نام ، و بر سر راه شهرهای افیون قره حصار ـ سنجانلی . از تاریخ ساخت و بانی این مجموعه اطلاعات دقیقی در دست نیست . اولیا چلبی ، که در قرن یازدهم از این ناحیه عبور کرده ، این مجموعه را «قریة بویالو» نامیده و آن را روستایی مسلمان نشین با یکصد باب خانه واقع در دامنة کوه علی داغی ، و «زعامت » (تیول ) عثمان پاشازاده وصف کرده است . مجموعة بویالی کوی در وسط بوستان زیبایی بنا شده و گنبد آرامگاه «سید قریشی » در مرکز آن قرار گرفته است . خدمات این زیارتگاه و تکیة دورة عثمانی در قرن یازدهم بر عهدة درویشان بکتاشی بوده است . نام ولیّ مدفون در این آرامگاه در بعضی نسخه های سیاحتنامه (کتابخانة موزة طوپقاپی سرای ، بغداد کوشکی ، ش 1384، گ 17) «سیدقریشی » و در نسخه ای دیگر (بغداد کوشکی ، ش 1380، گ 13) ] سید [ قُرتی ، قریتی ، قرتبی آمده است .
ادامه نوشته

بوز اَبه ،   دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بوز اَبه ، حکمران فارس در دورة سلجوقیان . یکی از امیران مِنْگوبَرْس والی فارس بود و به نیابت او ادارة امور ولایت خوزستان را در دست داشت . هنگامی که منگوبرس با همدستی سایر امرا بر سلطان مسعود سلجوقی خروج کرد، بوز ابه در سپاه او بود. منگوبرس در نبرد کُرشَنْبه دستگیر شد (منابع دیگر محل آن درگیری را «پنج انگشت » نوشته اند) و سپس در 532 به قتل رسید. چون سپاهیان سلطان پس از آن پیروزی به تاراج اردوگاه دشمن پرداخته بودند، بوز ابه بر ایشان تاخت و غارتگران را تار و مار کرد. چند امیر نامدار که در لشکر سلطان بودند اسیر شدند و خود سلطان با اتابک قَرَه سُنْقُر که همراهش بود با دشواری بسیار موفق به فرار شد. بوز ابه که از قتل سرور خود خشمگین شده بود به کشتن همة اسیران ، که پسر قره سنقر نیز در میان آنها بود، فرمان داد. سال بعد، اتابک برای خونخواهی فرزند خویش به فارس لشکر کشید و شاهزادة سلجوقی را با لقب سلجوقشاه بر تخت نشاند. اما هنوز از بازگشت قره سنقر چندی نگذشته بود که بوز ابه ، که در آن اثنا به سپیددز (قلعة البیضاء) پناه برده بود، بازگشت و سلجوقشاه بی پناه را در 534 شکست داد
ادامه نوشته

بوریان (بنوبوری )    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

، خاندانی ترک تبار ملقب به اتابکان دمشق ، که از 497 تا 549 در دمشق و حلب فرمانروایی کردند. بنیانگذار این سلسله ، طُغتکین ابومنصور معروف به اتابک و ملقب به ظهیرالدین بود (ابن عساکر، 1415ـ1417، ج 25، ص 3؛ ابن اثیر، ج 8، ص 327). وی نخست در خدمت تُتش بن ارسلان سلجوقی (حک :458ـ 488) و پس از درگذشت وی ، جزو ملازمان شمس الملوک ابونصر دُقاق (متوفی 497) پسر تتش بود (ابن قلانسی ، ص 144). دقاق در 497 درگذشت و فرزند کوچک او، تتش به سلطنت رسید. طغتکین سرپرستی او را بنا به پیشنهاد خاتون صفوة الملک ، مادر دقاق ، که ظاهراً طغتکین او را به همسری برگزیده بود، پذیرفت (ابن قلانسی ، همانجا؛ ذهبی ، ج 19، ص 519). طغتکین پس از چندی خطبه به نام بکتاش یا ارتاش ، برادر دقاق خواند که در این سال دوازده ساله بود. اما برخی از امیران ، وی را از طغتکین و خاتون ترساندند و ارتاش از بیم آن دو از دمشق گریخت و از بغدوین (بودوئن / بلدوین ) اول پادشاه قدس کمک خواست ، اما وی او را یاری نکرد (ابن اثیر، ج 8، ص 222). در همین زمان تتش درگذشت و طغتکین رسماً زمام امور را به دست گرفت (ابن قلانسی ، ص 145) و بدین سان حاکمیت سلاجقه بر دمشق پایان یافت و سلسلة جدیدی زمام حکومت آنجا را به دست گرفت
ادامه نوشته

بوری تَکین (یا تَگین )    دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بوری تَکین (یا تَگین ) ، نام دو تن از سرداران ترک سدة چهارم و پنجم . «بوری » به معنای «گرگ » و پسوند «تکین » به مفهوم «امیر و شاهزاده » است (کاشغری ، ج 1، ص 36، 355).

1) بوری تکین سردار سامانی و حاکم غزنه بود. نام او در منابع فارسی «پیری » (پیری تکین ) و در منابع عربی «بیری » (بیری تکین ) آمده است . پس از مرگ بلکاتکین * در 364، سپاهیان ترک ، بوری تکین را به حکومت غزنه برگزیدند. دیری نپایید که شرابخواری و ضعف او در ادارة امور غزنه (ابن بابه ، ص 315) سبب شد تا اهالی شهر از ابوعلی لاویک ، حاکم غزنه در 351، یاری جویند. سبکتکین که نایب بوری تکین بود (شبانکاره ای ، ص 33) حملة ابوعلی را دفع کرد. سرانجام ، در 366، سربازان ترک بوری تکین را برکنار کردند و سبکتکین را به جای او گماردند (ابن بابه ، همانجا؛ جوزجانی ، منهاج سراج ، ج 1، ص 227؛ شبانکاره ای ، همانجا
ادامه نوشته

بندرترکمن (نام قبلی : بندرشاه )   دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بندرترکمن (نام قبلی : بندرشاه ) ، شهر و بندری در جنوب شرقی دریای خزر، مرکز شهرستان ترکمن در استان گلستان . در 115 کیلومتری شمال شرقی ساری و 36 کیلومتری غرب گرگان قراردارد. مساحت آن 729 ، 1 کیلومترمربع (آنامرادنژاد، ص 44)، و از سطح دریاهای آزاد بیست متر پایینتر است (جعفری ، ص 19). آب و هوای معتدل و مرطوب دارد (ایران . وزارت دفاع . ادارة جغرافیائی ارتش ، ج 29، ص 31). در 1375 ش ، حداکثر دما ْ8ر21 و حداقل آن ْ6ر13، و جمع بارندگی آن 7ر398 میلیمتر بوده است (آمار منتشر نشدة سال 1375 ش سازمان هواشناسی کشور). رود گرگان که از کوههای خراسان سرچشمه می گیرد، وارد البرز مرکزی می شود و پس از عبور از گنبدکاووس و آق قلعه (پهلوی دژ) و مشروب ساختن صفحات شمالی دشت گرگان ، در فاصلة هفت کیلومتری شمال بندرترکمن به دریای خزر می ریزد (افشین ، ج 2، ص 232؛ ایران . وزارت دفاع . ادارة جغرافیائی ارتش ، همانجا). رود قره سو (سیاه آب )، از شاخه های مهم رودخانة گرگان ، نیز در چهار کیلومتری جنوب بندر ترکمن به خلیج گرگان می ریزد (ایران . وزارت دفاع . ادارة جغرافیائی ارتش ، همانجا). پوشش گیاهی بندرترکمن شامل گل گاوزبان ، گل خطمی و گل بنفشه و گیاهان دیگری که به مصرف دام می رسد، و درختان گز و راش است . زندگی جانوری (حیات وحش
ادامه نوشته

بلوچهای ترکمنستان     دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بلوچهای ترکمنستان ، گروههایی از قوم بلوچ که در نیمة اول سدة چهاردهم / اواخر سدة نوزدهم و اوایل سدة بیستم به صورت دسته های کوچک از خراسان به آسیای مرکزی مهاجرت کردند. این مهاجرت تا 1297 ش / 1918 ادامه داشت و در 1302ـ1307 ش / 1923ـ1928 نیز بار دیگر به صورتی گسترده رخ داد. بلوچها (با تلفظ محلّی بلوج ) بیشتر با کولیان آسیای مرکزی (چِنگانه ها/چینگانه ها) اشتباه و خلط می شوند. سرشماریهای قدیم ، شمار بلوچها را کمتر از رقم دقیق آنها ذکر کرده است ، زیرا آنان را گاه ، با ترکمنها و گاه با چِنگانه ها شمارش کرده اند. در سرشماری 1358 ش /1979، جمعیت بلوچها حدود 000 ، 19تن بود. آنان بدون استثنا در منطقة مرو در جمهوری ترکمنستان زندگی می کنند و بیشترشان روستانشین اند. در نخستین سالهای انقلاب اکتبر 1917، در پی اقداماتی به منظور اشتراکی کردن ، تعدادی از بلوچها راهی افغانستان شدند
ادامه نوشته

بلکاتگین (بِلگاتگین / بیلگه تگین )   دانشنامه جهان اسلام جلد 4

بلکاتگین (بِلگاتگین / بیلگه تگین ) ، نام دو تن از سرداران ترک در دورة سامانیان و غزنویان . بِلکا (بیلگه ) به معنای «خردمند و حکیم » و پسوند تگین (تکین ) به مفهوم «امیر و شاهزاده » است (کاشغری ، ج 1، ص 11).

1) پس از مرگ اَلْبْتَکین (اَلْپْتَکین / اَلْپْتَگین ، 352) حاکم غزنه ، پسرش ، ابواسحاق ، به حکومت رسید. با مرگ او در 355 سربازان ترک بلکاتگین را که حاجب بزرگ ابواسحاق بود (ابن بابه ، ص 314) به حکومت برگزیدند (شبانکاره ای ، ص 32). وی نخست نامه ای به دربار سامانیان فرستاد و فرمانبرداری خود را از آنان اعلام کرد. در بخارا گروهی از سرداران با قدرت گرفتن ترکان مخالف بودند، ازینرو فائق ، سردار سامانی ، به جنگ بلکاتگین رفت ، اما شکست خورد (همانجا). براساس دو سکة به دست آمده ، بلکاتگین منصوربن نوح را امیر خود خوانده است (بازورث ، ج 1، ص 37)، اما او حکومتی تقریباً مستقل از سامانیان داشت . دوران حکومت او را چهار (فخر مدبر، ص 246)، هفت (ابن بابه ، ص 315) و ده سال (منهاج سراج ، ج 1، ص 227) برشمرده اند. بلکاتگین در 362، در جنگی برای تصرف قلعة کودیز یا گردیز کشته شد (ابن بابه ، همانجا؛ فخر مدبر، ص 246ـ247؛ شبانکاره ای ، همانجا). ناصرالدین سبکتگین ، بنیانگذار سلسلة غزنوی ، از سرداران بلکاتگین بود که پس از بوری تکین (جانشین بلکاتگین ) به حکومت غزنه رسید (ابن بابه ، همانجا). فخر مدبر از سلاحهای بلکاتگینی نام می برد که سلطان مسعود غزنوی (حک :421ـ432) در جنگ از آنها استفاده می کرده و احتمالاً به نام یا ابتکار بلکاتگین ساخته شده بود (ص 263، 269).

2) بلکاتگین ، سردار سلطان محمود غزنوی (387ـ421) و پسرش سلطان مسعود. او نخست حاجب سلطان محمود بود (گردیزی ، ص 189) و سپس به خدمت سلطان مسعود در آمد و نزد او منصب حاجب بزرگ را یافت (بیهقی ، ص 190، 197) و حکومت بَغلان و تُخارستان را نیز به عهده داشت (همان ، ص 320ـ321). او در 426 در نیشابور درگذشت .

منابع : ابن بابه ، رأس مال الندیم ، میکروفیلم ش 175 کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران از نسخة خطی ش 3296 کتابخانة نور عثمانیه ؛ کلیفورد ادموند بازورث ، تاریخ غزنویان ، ترجمة حسن انوشه ، ج 1، تهران 1356 ش ؛ محمدبن حسین بیهقی ، تاریخ بیهقی ، چاپ علی اکبر فیاض ، مشهد 1356 ش ؛ محمدبن علی شبانکاره ای ، مجمع الانساب ، چاپ میرهاشم محدث ، تهران 1363 ش ؛ محمدبن منصور فخرمدبر، آداب الحرب و الشجاعه ، چاپ احمد سهیلی خوانساری ، تهران 1346 ش ؛ عبدالحی بن ضحاک گردیزی ، زین الاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران 1347 ش ؛ عثمان بن محمد منهاج سراج ، طبقات ناصری ، یا، تاریخ ایران و اسلام ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران 1363 ش ؛

Mah ¤ mu ¦ d b. Hدseyin Ka ¦ s § g ¦ ar ¦ â , Divanد Lu ª gat - it - TدrkTercemesi , tr. Besim Atalay, Ankara 1985-1986.
 مهین فهیمی

بَلاساغون (بلاسَغون )    دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بَلاساغون (بلاسَغون ) ، از پایتختهای خاقانهای ترک آسیای مرکزی در قرن اول و دوم . نام این شهر در متون تاریخی بسیارآمده است . چون سمعانی ( رجوع کنید به فاراب * ) این نام را به صورت «بلادسغور» ضبط کرده و یاقوت دو جزء آن را درهم ادغام کرده و بلاساغون خوانده ، دربارة محل شهر اختلاف پیدا شده است ( رجوع کنید به بارتولد، 1897، ص 35). سرانجام ، در قرن گذشته معلوم شده است که بلاساغون شهری در حوضة رود چو بوده است (برتشنایدر ، ج 1، ص 226ـ 272). بارتولد نیز، که شخصاً در این نواحی تحقیق کرده (1897، ص 39)، ادعا می کند که ، به احتمال قریب به یقین ، بلاساغون در محل خرابه های فعلی آق پشین قرار داشته و خرابه های بورانه در تُقماق قدیم ، واقع در پنج تا شش کیلومتری این خرابه ها نیز بقایای شهر دیگری درکنار بلاساغون بوده است . خرابه های بورانه را ترکان محلی «شو» می نامیده اند (بارتولد، 1935،
ادامه نوشته

بُکاوُل     دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بُکاوُل ، چشندة غذا، مأمور تدارکات لشکر و صاحب منصبی نظامی . ضبطهای دیگر این واژه عبارت است از: بَکاول / بوکاول / بوکاوول / بوکال / بوقال / بوقاول / بُقاول / بوقمق / بیوک اُول / پکاول / پکاول بیگی . برخی تلفظ صحیح این واژه را بوقاول دانسته اند (بوداگف ، ج 1، ص 262ـ263). واژة

بُکاول (به ضمّ اول ) را واژه ای ترکی (شریک امین ) یا مرکب از بوکِ (= ـ BOK ) ترکی + ج + پساوند مغولی اُول (= دl ـ) (رشیدالدین فضل الله ، 1373، تعلیقات روشن و موسوی ,ج 3، ص 2326) و بَکاول (به فتح اول ) را واژه ای هندی ضبط کرده اند ( آنندراج ، ذیل واژه ، عبدالرزاق سمرقندی ،ج 2، جزء 1، ص 335؛ قس جمال الدین انجو، ج 1، ص 366) و فرهنگهای اردو این لغت را با همین ضبط فارسی دانسته اند (رضوی ؛ دهلوی ؛ فیروزالدین ، ذیل واژه ). بنابراین ، ریشة این اصطلاح روشن نیست (بارتولد، ترجمة عربی ، ص 546، پانویس 10) و احتمالاً تلفظهای مختلف آن ناشی از وجود ریشه های جداگانه در زبان ترکی و هندی است . احتمال دیگر این است که واژة بکاول از طریق مغولان و تیموریان ایران به هند رفته باشد
ادامه نوشته

بُقْچه (بغچه )    دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بُقْچه (بغچه ) ، مأخوذ از ترکی ( آنندراج ؛ غیاث الدین رامپوری ؛ دهخدا، ذیل واژه )، پارچه ای به شکل مربع یا مستطیل بیشتر به اندازة یک متر و نیم در یک متر و نیم برای بستن لباس و جامه .

بقچة لباس در اندازه های مختلف و طرح و رنگهای متنوع ، از قدیم در ایران رایج بوده است . معروفترین بقچه ها، بقچه های «شال » مشهور به «ترمه * »، است . این بقچه ها بیشتر از پشم بسیار لطیف ، و با نقشهای گل (گلدار)، لچک و ترنج ، بته * جقه ای و مُحَرَّمات (در هند: مَحْرَمات ) بافته می شود و گران قیمت است . یکی از مصارف بقچه های ترمه ای پیچیدن جامة حمام بوده است که در قدیم زنان ایرانی از آن استفاده می کردند. امروز نیز در مراسم عقدکنان از این نوع بقچه به صورت نوعی زیرانداز تزیینی برای نهادن آیینه ، شمعدان ، ظرفهای نقل و نبات و دیگر چیزها استفاده می شود. کرمان و یزد از کانونهای بافت این نوع بقچه است . سایر بقچه ها، مانند بقچة سفر و بقچة نان ، از پارچه های ارزان قیمت تهیه می شود و معمولاً نقش و نگاری در آنها به کار نمی رود. به جاست که به اصطلاح «دست بقچه » به معنی بقچة کوچکی که معمولاً زنان خانه دار به جای کیف یا ساک امروزی از آنها استفاده می کرده اند، نیز اشاره شود.

بعلاوه ، بقچه به واحد یا مقداری معین از نخ نیز گفته می شود. در داد و ستد نخ در ایران واحدهای کوچک و بزرگی رایج است که بترتیب ـ از کوچک به بزرگ ـ کلاف ، بقچه و عدل نامیده می شود. به طور معمول ، هر بقچه نخ دارای بیست کلاف است که بین چهار تا چهار و نیم کیلو وزن دارد. مشهورترین بقچه های نخ که برای «پود» فرش از آن استفاده می شود بقچة اصفهانی و بقچة کاشانی است .

منابع : علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمدمعین ، تهران 1325ـ1359 ش ؛ محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1363 ش ؛ محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری ، غیاث اللغات ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1337ـ 1338 ش .

/ فضل الله حشمتی رضوی

بِشبالِق (بشبالیغ ) ، پَنجیکَث سغدی    دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بِشبالِق (بشبالیغ ) ، پَنجیکَث سغدی (هر دو به معنای پنج شهر)، شهری در ترکستان شرقی که در نوشته های قرنهای دوم تا هفتم ، از آن فراوان یاد شده است (دربارة اسم شهر رجوع کنید به مینورسکی در حدود العالم ، ص 271 و بعد، ص 271، حاشیة 5). محل آن را کاشفان روسی ، به کمک اطلاعات مندرج در مآخذ چینی ، در 1326/1908 از نو کشف کردند. این شهر در 47 کیلومتری غرب کوشانگ (به چینی کوچونگ )، در قرن دوازدهم بنا شده ، و در ده کیلومتری شمال تسی موسا ، نزدیک دهکدة هوپائوتسه قرار دارد. گرداگرد ویرانه های آن (که به پوچونگ تسه مشهور است )، ده کیلومتر است (دُلبِژِف ، ج
ادامه نوشته

بَساسیری ، ابوالحارث ارسلان مظفر    دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بَساسیری ، ابوالحارث ارسلان مظفر یکی از سران برجستة نظامی در اواخر حکومت آل بویه . او در اصل برده ای ترک بود و نسبت بساسیری (فساسیری ) وی از نام نخستین اربابش گرفته شده ، که از مردم «بسا» (فسا)ی فارس بوده است . او مولای (غلام ) بهاءالدوله بود، و بعدها به عالیترین درجات ارتقا یافت . اخبار بساسیری فقط از زمان پادشاهی جلال الدوله (416ـ435)، در پیکارهایی که پادشاه با خواهرزاده اش ابوکالیجار و عُقَیلیان موصل می کرده ، به ما رسیده است . در دورة پادشاهی المَلِک الرحیم * خسرو فیروز (440ـ447) که دورة نابسامانیهای پیاپی ناشی از بی انضباطی سپاهیان ترک بغداد، کشاکش میان سنّیان و شیعیان در پایتخت خلافت ، مطامع عُقَیلیان و آل بویه برای دست یافتن به تاج و تخت ، غارتگریهای قبایل تازی و کُرد، و سرانجام مداخلة طغرل بیگ ، سلطان سلجوقی ، در امور بین النهرین بود، بساسیری تأثیر بسزایی داشت (برای مثال در 441 «انبار» را از قِرواش عُقیلی گرفت
ادامه نوشته

بَرید، از سازمانهای اداری در حکومتهای اسلامی  دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بَرید(1) ، از سازمانهای اداری در حکومتهای اسلامی . این سازمان وظیفة ارتباط میان مراکز حکومت و ولایات و تسریع در گزارش اخبار و رویدادهای مهم سیاسی ، ارسال نامه ها و پیامها، حمل و نقل کالاهای دولتی و گاه خصوصی ، به مقصد رسانیدن مأموران ، و ابلاغ فرمانهای حکومتی را بر عهده داشته است (خوارزمی ، ص 63؛ قدامة بن جعفر، ص 11؛ طبری ، سلسلة دوم ، ص 1035؛ بلاذری ، ص 450؛ ابن طقطقی ، ص 129؛ ابن اثیر، ج 4، ص 448، ج 5، ص 156، ج 6، ص 245؛ متز، ج 1، ص 97(.
ادامه نوشته

برهان الدین ، قاضی احمد    دانشنامه جهان اسلام جلد 3

برهان الدین ، قاضی احمد ، شاعر و دانشمند مشرق آسیای صغیر که بترتیب به مناصب قضا، وزارت ، اتابکی و سلطنت رسید. در 3 رمضان 745 در قیصریّه (کایْسری /قیصری کنونی ) به دنیا آمد. پدرش ، شمس الدین محمد، از اخلاف طایفة سالور از اُغُزها، که در اصل در خوارزم سکونت داشتند، و سومین عضو خاندان بود که نسل اندر نسل به مقام قضا منصوب شده بودند. برهان الدین علوم معمول زمان را نخست نزد پدر فرا گرفت و سپس برای تکمیل تحصیلات به مصر و دمشق و حلب رفت و در 766 به زادگاه خویش بازگشت . در 21 سالگی چنان رضایت خاطر حاکم آن دیار، امیرغیاث الدین اِرِتنا ، را جلب کرد که او را (به جای شمس الدین محمد که یک سال قبل از آن درگذشته بود) به منصب قضا برگزید و دختر خویش را به همسری او در آورد. با این حال ، برهان الدین مخفیانه در شورش بیگها، که به مرگ ارتنا انجامید، شرکت کرد (767). در عهد امیران نالایق خاندان ارتنا، برهان الدین به وزارت و اتابکی رسید، تا اینکه در 783 خود را همراه با حقوق معمول امارت (ضرب سکه و ذکر نام خویش در خطبة نماز جمعه )، سلطان سرزمینهای تابع خاندان ارتنا خواند ( رجوع کنید به د. ا. ترک ، ذیل «قاضی برهان الدین ») و در سیواس اقامت کرد.
ادامه نوشته

بَرْکیارُق ، چهارمین سلطان سلجوقی    دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بَرْکیارُق ، چهارمین سلطان سلجوقی که در ایام پادشاهی او، زوال این سلسله آشکارا آغاز شد. با اینکه بزرگترین پسر ملکشاه بود، به هنگام مرگ پدر (شوال 485)، تنها سیزده سال داشت ، و به خلاف پدرش که در همین سن وزیر و اتابک او نظام الملک هدایتش می کرد، از داشتن چنین مردی در میان اطرافیان خود که از مرجعیتی بلامعارض برخوردار باشد بی بهره بود. از این گذشته ، تَرکان خاتون * ، آخرین زوجة ملکشاه که از نجیبترین خاندانها برخاسته بود، در سالهای آخر پادشاهی شوهرش بر وی تسلط داشت و، در فرصتی که خزانة شاهی به دستش افتاده بود، مقامات بغداد را واداشت تا فرزند چهارسالة او، محمود، را جانشین پدر بشناسند. بدین سان ، آشکار شد که رأی خلیفه در تعیین جانشین سلطان ـ که پیش از آن به ارادة خاندان سلجوقی مشخص می شد ـ عامل مؤثری شده است . بعلاوه ، تاج الملک * ، مشاور ترکان خاتون ، و دشمن و جانشین نظام الملک ، که نتوانسته بود غلامان مسلح و متعددِ همراه و هوادار پسران وزیر متوفی را پراکنده سازد، در پی انتقامجویی برآمد
ادامه نوشته

بَرسیان ، مسجد جامع ،   دانشنامه جهان اسلام  جلد 3

بَرسیان ، مسجد جامع ، مسجدی از عصر سلجوقی در برسیان. از کهنترین مساجد ایران است و کتیبه های منار ومحراب آن (بترتیب با تاریخهای 491 و 498) حاکی است که در عهد برکیارق * سلجوقی (حک : 486ـ 498) ساخته شده است . سبک معماری و تزیینات درون مسجد و پوشش داخلی گنبد، به گنبد تاج الملک در صفة شمالی مسجد جامع اصفهان شباهت بسیار دارد و چون گنبد تاج الملک در 481 ساخته شده ، احتمالاً سرمشق مسجد برسیان قرار گرفته (هنرفر، 1344 ش ، ص 174ـ175) و می توان گفت معمار هر دو یکی بوده است .
ادامه نوشته

بُرسُق     دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بُرسُق ، یکی از سپهسالاران سلجوقیان بزرگ ، که اخلافش نیز در آغاز قرن ششم عهده دار مناصبی والا بوده اند (برسق در زبان ترکی شرقی : حیوانی به نام «گورکن »). نخستین بار زمانی به نام او در تاریخ برمی خوریم که ، در عین جوانی ، از امیران بزرگ طغرل بیک به شمار می آمد. طغرل که پس از حوادث پیاپی و تأثّرانگیز سالهای 450ـ451 بغداد را دوباره به تصرف درآورده بود، برسق را نخستین شحنة (فرمانده نظامی ) آن شهر کرد. چون در تشکیلات کشوریِ دورة آرامش سلجوقیان قدرت واقعی از آنِ «عمید * » یعنی والی کشوری بوده است ، نمی توان اطمینان داشت که شحنه ای دوازده سالِ پیاپی ] در سال 456 ایتکین سلیمانی شحنه بغداد شد [ در بغداد مستقر بوده باشد. به هر حال ، برسق مدتی طولانی در این منصب باقی نماند زیرا (به گفتة سبط ابن جوزی ، گ 87 ر) در 455 «حاجب * » سلطان و همراه وی بود و سپس در 456 از سوی سلطان جدید، الب ارسلان ، مأمور گرفتن خراج عقب افتاده از یکی از دست نشاندگان سلطان شد
ادامه نوشته

بَرْسْخان ، یا بَرْسغان      دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بَرْسْخان ، یا بَرْسغان ، محلی در آسیای مرکزی ، در کرانه های جنوبی دریاچة ایسیق گول ، در منطقه ای به نام سِمیرِچ یا یِتی سو (سرزمین هفت رود) ، که اکنون در جمهوری قرقیزستان قرار گرفته است . در منابع قدیم اسلامی ظاهراً این نام به طایفه ای از ترکان نیز که در حوالی آن محل می زیستند نیز اطلاق شده است . نویسندة کتاب حدودالعالم (ص 98، 116، 292ـ293، نقشة 5، ص 279) این برسخان علیا (یعنی دورترین ، در مقابل برسخان سفلی در ماوراءالنهر رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج 1، ص 383ـ384) را شهر آبادی وصف می کند که رئیس (دهقان ) آن از ایل قَرْلُق بوده ولی ساکنان آن ترجیح می دادند از تُغُرْ ـ اُغُز تبعیت کنند. وی همچنین از رودی به نام رود برسخان یاد می کند که احتمالاً همان رود چو است که از ایسیق گول منشعب می شود. محمود کاشغری چندین بار از این محل با املای «برسغان » نام می برد و موضع آن را در قلمرو ایل چِگِل یاد می کند و می گوید که نام آن برگرفته از نام یکی از پسران افراسیاب ، قهرمان اسطوره ای ، است (ج 1، ص 392ـ393، ج 3، ص 135، 417ـ418 و جاهای متعدد؛ گردیزی ، ص 265ـ266، در بخش مربوط به برسخان نیز افسانه ای دربارة منشأ برسخان از زمان فتوحات نیمه افسانه ای اسکندر نقل می کند؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، ج 3، ص 181).
ادامه نوشته

بررسیهای تاریخی ، مجلة   دانشنامه جهان اسلام جلد 3

بررسیهای تاریخی ، مجلة ، نشریه ای در تاریخ ، تاریخ نظامی ایران و تحقیقات ایرانشناسی (1345ـ1357 ش). انتشار این مجله از 1345 ش آغاز شد. هیئت رئیسة افتخاری آن ، با عضویت وزیرجنگ ، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و رئیس دانشگاه تهران به وجود آمد که برای تعیین خط مشی مجلهجلسه ای سالانه تشکیل می دادند. اعضای هیئت مدیرة این نشریه از امرای ارتش بودند. جلسات هیئت مدیره برای نظارت بر چاپ مقالات دو ماه یک بار برگزار می شد.

ادامه نوشته

برتِلس ، یوگنی ادواردویچ           دانشنامه جهان اسلام  جلد 3

برتِلس ، یوگنی ادواردویچ ، خاورشناس نامی روس .در 1269 ش /1890 در سن پترزبورگ زاده شد. پس ازگذراندن دورة تحصیلات مقدماتی ، به دانشگاه سن پترزبورگ راه یافت و نزد استادانی چون روماسکویچ ، فریمان ، بارتولد و اُلدنبورگ تحصیل کرد. پس از پایان تحصیلات در 1299 ش / 1920، در دانشکدة خاورشناسی به تدریس پرداخت (علی اُف ، ص 115ـ 116؛ > دایرة المعارف شوروی تاریخ < ، ج 2، ص 377؛ د.ازبکستان ، ج 2، ص 187؛ > دایرة المعارف بزرگ شوروی < ، ذیل ماده ؛ سحاب ، ص 64؛ ایرانیکا ، ذیل ماده ) و در همان زمان به موزة خلقهای آسیا (اکنون مرجوع کنید به سسة خاورشناسی روسیه ) پیوست و تا پایان عمر در آنجا مشغول به کار بود. در 1307ش /1928 از دانشگاه سن پترزبورگ عنوان استادی ارشد (پروفسوری ) دریافت کرد.
ادامه نوشته

بِتِکْچی (بتیکچی / بیتیکچی / بیتِکچی    دانشنامه جهان اسلام جلد 2

بِتِکْچی (بتیکچی / بیتیکچی / بیتِکچی ، مأخوذ از بیتیـ ـ گـ ـ چیِ ترکی )، نویسنده ، منشی . احتمالاً اصل آن از پی یِت ، برگرفته از پی است که در زبان چینی به معنای قلم موی خطاطی است ( رجوع کنید به شراتوری ، ج 2، ص 16؛ گابن ، ص 303). برای واژه های برساخته از فعل بیتی (نوشتن ) رجوع کنید به «بیتیگ » (اورخون ، اویغوری ) ودیگر واژه های برگرفته از همین کلمه در لهجه های مختلف ترکی : بیتیک (ترکی شرقی )؛ بیتی (ترکی غربی )؛ بیتیو ، بیتوو (کومان )؛ بوتی (قزاقی ): نوشته ، نامه ، نسخه ؛ بیتیگلیک (کاشغری ): مکتوب ، صاحب سند؛ بیتیکلیک (قَرلُق ): گنجة کتاب ، نوشت افزار، بیتیگو (کاشغری ): مرکّب . برای اسمهای ساخته شده از همین ریشه و به معنای بتکچی رجوع کنید به بیتیگوچی (بیتکوچی ) و بیتیگه چی (بیتکه چی ) . برای صورتهای مرکب بیتیگ و بیتیگچی رجوع کنید به بیتیگ تیلی (کومان ): زبان کتابی ؛ بیتیگ اُستاسی (کومان ): معلم مدرسه ؛ اُلوغ بیتیکچی (ترکی شرقی ): سردبیر؛ اَلِمْغا بیتیگچی (کتاب قوتادغو بیلیگ * ): منشی سلطان .
ادامه نوشته

  بایْسُنغُر             دانشنامه جهان اسلام جلد2

بایْسُنغُر(2) ، از سلاطین آق قوینلو. در 886 در تبریز به دنیا آمد و پدرش ، سلطان یعقوب * ، ملک الامرا صوفی خلیل بیگ موصلی را با عنوان امیراعظم به اتابکی او برگماشت و چون بیمار شد در وصیت خود بایسنغر را به جانشینی برگزید. صوفی خلیل بیگ ، پس از مرگ سلطان یعقوب در 2 صفر 896، این شاهزاده را که هنوز کودکی بیش نبود با جلب موافقت شاهزادگان منسوب به خاندان آق قوینلو و امرای دولت ، رسماً سلطان خواند و به نام او ادارة امور حکومت را کلاً به دست گرفت . به روایتی ، صوفی خلیل بیگ ، هنگام بیماری سلطان یعقوب ، شاهزاده علی میرزابن سلطان خلیل را که بیگِدیوان بود و برای سلطنت رقیبی به شمار می رفت در بند کرده و در شب فوت سلطان یعقوب به قتل رسانده بود. شاهزادگان آق قوینلو و سایر بیگها که به سلطنت بایسنغر رأی داده بودند، چون هجده پسر و خویشاوندان صوفی خلیل و نیز سایر رؤسای طایفة موصلی را در رأس مقامات دولتی در اطراف و اکناف مملکت دیدند، به دور مسیح میرزا پسر اوزون حسن * گرد آمدند و او را سلطان خواندند.
ادامه نوشته

بَراق بابا (655ـ707)       دانشنامه جهان اسلام

بَراق بابا (655ـ707) ، درویش ترکمن آناطولیایی ، و از نزدیکان دو تن از حکمرانان مغول در ایران . براق در ترکیِ قپچاقی به معنی سگ بی مو است . این لقب افتخاری را ] که یادآور نام افراد و قبایلی همچون کلب ، معاویه ، سگوند و جز آن است [ مرشدش صاری صالْتُقْ * به او داد (کوپریلی ، 1929، ص 15). صاری صالتق پارسایی جنگجو و نیمه افسانه ای بود که اسلام را در کریمه و دوبریجه منتشر کرد. بنابر برخی افسانه ها، براق بابا پسر عزّالدین کیکاووس دوم سلجوقی بود که به رومیان پناه برد و بطریقِ روم شرقی او را به فرزندی پذیرفت و او به آیین مسیحیت بار آمد تا اینکه صاری صالتق او را به اسلام باز آورد (ویتک ، ص 658ـ659). در واقع ، او در روستایی نزدیک توقاد حاجی بکتاش رجوع کنید به (طوقاد) در آناطولی مرکزی ، که پدرش در آنجا زراعت می کرد، زاده شده بود. براق بابا یکی از خلیفه های اصلی (متوفی 669 ؟) به شمار رفته است ( ولایت نامه : مناقب حاجی بکتاش ولی ، ص 81 ، 90)، اما به لحاظ زمانی چنین امری غیر ممکن است .
ادامه نوشته

بَخْشی                   دانشنامه جهان اسلام جلد 2

بَخْشی ، واژه ای که از دورة مغول (قرن هفتم )، در نوشته های فارسی و ترکی ، بویژه در متنهای تاریخی ، وارد شده و مانند اصل اویغوری آن ، در آغاز به معنای کاهن یا راهب بودایی بوده است (= تبّتی : «لاما»). در روزگاری که ایلخانان * نظر موافقی با دینِ بودایی داشتند یا حتی پیرو آن بودند، تعداد و نفوذ بخشیها در ایران قابل ملاحظه بود. پس از برافتادن آیین بودا در ایران (694)، «بخشی » در ایران و آسیای مرکزی و هندوستان و کریمه فقط به دبیری گفته می شد که اسناد ترکی و مغولی را می نوشت (این اسناد در آغاز به خط اویغوری ، معمولاً ] توسط [ بتِکْچی * ثبت می شد). در قرن دهم پزشکان به این نام خوانده می شدند. هرجا که لاما هست ، یعنی در میان کلموکها ( رجوع کنید به قلموق * ) و مغولها و منچوها «بخشی » معنی اصلی خود یعنـی «کاهـنِ بـودایی » را تـا قـرن چهاردهم حفظ کرده است . در میان ترکمنها و در قرنهای نهم و دهم در میان ترکهای آناطولی نام بخشی کم کم به معنای خنیاگر دوره گرد و در میان قرقیزها همراه با صورتهای گویشی «بَقْسی » و «بَقْسَه » به معنای ساحر (شَمَن ) درآمد.

ریشة واژة بخشی مورد اختلاف است : عموماً (مثلاً بارتولد و بلوشه ) آن را مشتق از واژة سنسکریت «بهکشو » می شمردند، اما این نظر را پلیو و دیگران رد کرده آن را به احتمال قریب به یقین از واژة چینی «پُو ـ چِه » («پوشی » یعنی «فرزانه »، «دانا») مشتق می دانند.

منابع :

IA , s.v. "Bah í i" (by M. Fuad Kخprدlد); R. Karutz, Unter Kirgisen und Turkmenen , Berlin [1928 ?]; W. Radolff, Proben der Volksliteratur der tدrkischen Stجmme Sدdsibiriens , vol. iii/ text, 46 ff.; Rash ¦ â d al-D ¦ â n, Histoire des Mongols de la Perse , edited by M.E. Quatremةre, I, 1836, 184- 199; B. Spuler, Die Mongolen in Iran 2 , Berlin 1955, 184, 547 (دارای کتابنامه در بارة ریشه شناسی ) .

) / د. اسلام / اشپولر (

بخاراییان جوان   دانشنامه جهان اسلام جلد 2

بخاراییان جوان ، سازمان سیاسی و اجتماعی در امیرنشین بخارا در اوایل سدة چهاردهم / بیستم . در اواخر دهة چهارم قرن چهاردهم / دومین دهة قرن بیستم ، تعارض میان نیروهای سنتی و محافظه کار که از سوی امیر بخارا، عالِم خان مَنغیت (حک :1328-1339/1910ـ1920) حمایت می شدند، از یک سو و نیروهای جوان و نوگرا که هوادار اصلاحات اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی بودند و با دانشهای نو و غربی آشنایی داشتند، از دیگرسو اوج گرفت . به دنبال تلاشهای ادیبان معارف پروری چون احمد مخدوم دانش ، شمس الدین شاهین ، عبدالقادر خواجة سودا، قاری رحمت الله واضح که در نیمة پسین سدة سیزدهم /نوزدهم فعالیت داشتند، بتدریج نیروی تازه ای در بخارا پدید آمد که در تشکّل آن مطبوعات سهم بسزایی داشتند؛
ادامه نوشته

بایَنْدُر/ بایندریان (به تلفظ ترکی ، بایِندِر )   دانشنامه جهان اسلام جلد 2

بایَنْدُر/ بایندریان (به تلفظ ترکی ، بایِندِر ) از طوایف ترکمان (اُغُز) که در تشکیل و تحکیم اتّحاد طوایف آق قوینلو * و ایجاد سلسله ای تاریخی به همین نام در قرن نهم ـ دهم و توسعة قلمرو حکومت آن شرکت داشتند. سران اتحاد طوایف آق قوینلو و سلاطین سلسلة آق قوینلو و نگهبانان مخصوص آنان از طایفة بایندر بودند. ظاهراً این طایفه به همراه سلجوقیان به آسیای صغیر راه یافتند. بعضی از مورّخان سلسلة آق قوینلو را «بایِندِرخان اوغلان لَری » یا «آل بایندریّه »، و دولت آق قوینلو را «دولتِ بایندریّه » نامیده اند.
ادامه نوشته

بالیم سلطان  دانشنامه جهان اسلام جلد2

بالیم سلطان ، صوفی قرن دهم که طریقت بکتاشیّه را از نو نظام بخشید و به صورت امروزی درآورد. نام اصلی او، که بکتاشیان بعد از حاجی بکتاش ِ * ولی ، وی را پیر دوّم (پیرثانی ) خود می دانند، خضربالی عنوان شده است .

در کتیبة سر در مقبره اش از نسل حاجی بکتاش معرفی شده است ، ولی بکتاشیّه * او را پسر مرسل بالی و «فرزند طریقتی » حاجی بکتاش می دانند (از جمله رجوع کنید به سعید، ص 314ـ315؛ شاپُلْیو، ص 320).

نقش بالیم سلطان در گسترش طریقت بکتاشیه در آغاز قرن دهم و به موازات آن ، نزدیک شدنش به حکومت عثمانی در دوره ای که جنگ عثمانی ـ صفوی بالا گرفته بود، اهمیّت بسزایی دارد.
ادامه نوشته

باش / باشی (در حالت اضافی : باشی )   دانشنامه جهان اسلام جلد1

باش / باشی (در حالت اضافی : باشی ) ، لفظی در اول یا آخر ] یا هر دو بخش [ پاره ای اسامیِ منصبهای دولتهای ترک . این لفظ ، همانند معادل آن ، «سَر * »، در ترکیبات متعدّدی به کار رفته است . در دولتهای قدیم ترک ، بویژه دولت عثمانی ، نام منصبهایی که با این لفظ ساخته شده فراوان دیده می شود، چنانچه در اسامی رؤسای نهادها و صاحبمنصبان عثمانیِ ذکر شده در «قانون نامة فاتح »، یعنی قاپوجی باشی (سردربانِ دربار)، چاووش باشی (سرکردة محافظان تبرزین دارِ سلطان )، کیلَرجی باشی (رئیس آبدارخانة سلطان ) اوداباشی (سرکردة تعدادی از افراد ینی چری / رئیس پیشخدمتهای حرمسرا) و خزینه دارباشی (رئیس خزانه داری )، این لفظ به صورت ترکیبی به کار رفته است
ادامه نوشته

باسماچیان                                 دانشنامه جهان اسلام جلد 1

باسماچیان ، قیام ، حرکت جماعاتی از مسلمانان ترکستان ، برضد حکومت شوروی ، عمدتاً از 1918 تا 1930. «باسماچی » (املای ترکی : باصماچی ) در زبان روسی به معنای یاغی است و ریشة آن «باسماق » ترکی و به معنای هجوم آوردن و حمله کردن است . «باسماچگی » در تاجیکی ، یا به عبارت دقیقتر از نظر مقامات دولتی تاجیکستان ، به معنای حرکت ضدانقلاب شورایی بود. در واقع باسماچی لقب اهانت آمیزی است که روسها به قیام کنندگان مسلمان آن صفحات داده اند و این لقب توسّع معنی پیدا کرده و بمرور به بسیاری از انواع حرکتهای مسلحانة سیاسی نیز اطلاق شده است . صدرالدین عینی نیز از آن قیام کنندگان با نام «باسمه چیان » یاد کرده و دزد و تاراجگرشان خوانده است (ص 828 و بعد). احمد زکی ولیدی طوغان می گوید که باشقیرها باسماچیان را به اصطلاح خراسانی عیّار می نامیدند (1929ـ 1939، ص 361).
ادامه نوشته

  باب                       دانشنامه جهان اسلام جلد 1

باب ، عنوان برخی از مشایخ صوفیان آسیای مرکزی . این کلمه ظاهراً تلفظ محلّی «بابا * »ست که عنوان شایعتری برای پیران صوفیه بوده است . هجویری (ص 301) در ضمن ذکر یکی از پیران فرغانه به نام باب عم (در نسخه بدل : عمرو)، که به احتمال قوی همان باب فرغانی مذکور در طبقات الصوفیه است ، می گوید: «و همة درویشان آن دیار و مشایخ بزرگ را باب خوانند». حکایاتی نیز که خواجه عبداللّه انصاری (ص 502) از باب فرغانی نقل کرده است مبنی بر اینکه به نزدش می آمدند و می گفتند: «ای باب ! دعایی بکن ...»، دلالت بر رواج این عنوان در مخاطبات آن نواحی دارد. از جمله کسانی که به این عنوان مشهور بوده اند و نامشان در منابع ضبط شده است باید از باب ارسلان ، شیخِ احمد یَسَوی (متوفی 562) نام برد (رجوع کنید به کوپریلی ، فهرست )، و نیز از پیری دیگر به نام باب ماچین که در تاشکند سکونت داشته و برهان الدین آبریز (قرن نهم ) از مریدان او بوده است (واعظ کاشفی ، ج 2، ص 376).

منابع : عبدالله بن محمد انصاری ، طبقات الصوفیه ، چاپ عبدالحی حبیبی ، کابل 1341ش ؛ علی بن حسین واعظ کاشفی ، رشحات عین الحیات ، چاپ علی اصغر معینیان ، تهران 1356ش ؛ علی بن عثمان هجویری ، کشف المحجوب ، چاپ ژوکوفسکی ، تهران 1358ش ؛

Fuad Koprulu, Turk edebiyatinda ilk mutasavviflar , Ankara 1966.

/حامد الگار/

             بابایی                                         دانشنامه جهان اسلام.جلد 1

بابایی ، نام جنبشی دینی ـ اجتماعی که مراکز ترکمان نشین آسیای صغیر را چندسال پیش از هجوم مغول به آشوب کشید. این جنبش ظاهراً در تاریخ عمومی تحولات اجتماعی و فرهنگی مردم ترک اهمیت بسیار داشته است . جنبش بابایی را تنها با توجه به بعضی از خصوصیات کلی توسعة دولت سلجوقی در آسیای صغیر می توان شناخت . دولت سلجوقی در قرن هفتم در نتیجة تأثیر و نفوذ ایرانیان دارای ساختار فرهنگی و اداریِ نیرومندی شده بود که بر مسلمانان و عمدتاً مردم سنی مذهب شهرها متکی بود. به این سبب مردم ترکمانِ روستاها و مرزها که سخت به سنتهای کهن ترکی وفادار مانده بودند و آیینهای بدعت آمیز در آنها بسیار بیشتر نفوذ کرده بود، روز به روز منزوی تر می شدند. در همان حال که شکاف میان ایشان و دولت فراختر می شد، ترکمانان در نتیجة مهاجرت بنی اعمام ترکمان خود، که نخست از مقابل خوارزمیان و سپس از برابر مغولان پس رانده شده بودند، قوت بیشتری می یافتند، بدین معنی که هم عدة ایشان افزایش می یافت و هم بذر اغتشاشات بعدی ، به صورت تعالیمی که از آسیای مرکزی ریشه می گرفت ، در میان ایشان بارور می شد
ادامه نوشته

 مکتب نگارگری قزوین .نویسنده : سید محسن حاج سید جوادی - ( بخش دوم)

چکیده:

در این تحقیق فرضیه های گوناگونی پیش روی محقق قرار داشت: مکتب نگارگری تبریز از تلفیق و ترکیب سه مکتب نگارگری شیراز( دوره تیموری و ترکمان)، مکتب ترکمان (تبریز) و مکتب هرات پدید آمد. در مکتب تبریز به تدریج نقاشی بر خطاطی پیشی گرفت و خطای آن اهمیت پیشین خود را در نسخه پردازی ها از دست داد و به جای آن نقاشی آب و اعتبار پیدا کرد. شاه اسماعیل به سبب مواریث به دست آمده از ترکمانان آق قویونلو و تیموریان و به سابقه حس هنری خویش- که شعر نیک می گفت- از همان ابتدای شکل گیری دولت صفوی به حمایت از هنرها پرداخت و سنت نگارگری و کتاب آرایی را تداوم بخشید. اعتبار فرهنگی و هنری برای صفویان همچون ادوار پیشین، اعتبار سیاسی در پی داشت و فرضیه های مختلف دیگر که سؤالات زیادی برای محقق پیش آورده بود.

ادامه نوشته

 مکتب نگارگری قزوین( 955الی1006 ه.ق) نویسنده : سید محسن حاج سید جوادی - بخش اول

 
 چکیده:

در این تحقیق فرضیه های گوناگونی پیش روی محقق قرار داشت: مکتب نگارگری تبریز از تلفیق و ترکیب سه مکتب نگارگری شیراز( دوره تیموری و ترکمان)، مکتب ترکمان (تبریز) و مکتب هرات پدید آمد. در مکتب تبریز به تدریج نقاشی بر خطاطی پیشی گرفت و خطای آن اهمیت پیشین خود را در نسخه پردازی ها از دست داد و به جای آن نقاشی آب و اعتبار پیدا کرد. شاه اسماعیل به سبب مواریث به دست آمده از ترکمانان آق قویونلو و تیموریان و به سابقه حس هنری خویش- که شعر نیک می گفت- از همان ابتدای شکل گیری دولت صفوی به حمایت از هنرها پرداخت و سنت نگارگری و کتاب آرایی را تداوم بخشید. اعتبار فرهنگی و هنری برای صفویان همچون ادوار پیشین، اعتبار سیاسی در پی داشت و فرضیه های مختلف دیگر که سؤالات زیادی برای محقق پیش آورده بود.

ادامه نوشته

فراخوان مقاله براي همايش علمي بين المللي علم باستانشناسي و مردم‌شناسي تركمنستان


فراخوان مقاله براي همايش علمي بين المللي «علم باستانشناسي و مردم‌شناسي تركمنستان در دوران رستاخيز جديد و تحولات بزرگ و مراحل طي شده و چشم‌اندازهاي نوين »

همايش بين المللي « علم باستانشناسي و مردم‌شناسي تركمنستان در دوران  رستاخيز جديد  و تحولات بزرگ و مراحل طي شده و چشم‌اندازهاي نوين » در تركمنستان برگزار خواهد شد.
با توجه به ضرورت اطلاع نويسندگان و ارباب قلم از جزئيات و چگونگي برگزاري همايش ترجمة فراخوان صادره از سوي دبيرخانة همايش درج مي گردد.

ادامه نوشته

انتشار اولین شماره نشریه نسیم صحرا در دانشگاه محقق اردبیلی

 
اولین شماره گاهنامه فرهنگی ترکمنان دانشگاه محقق اردبیلی، نسیم صحرا، چاپ شد.
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی دانشجویان و دانش آموختگان ترکمن ایران، این مجله با صاحب امتیازی کانون مختومقلی نهاد رهبری دانشگاه محقق اردبیلی حاوی مطالب زیر می باشد:
معرفی کانون مختومقلی اردبیل
معرفی قوم ترکمن
معرفی شاعر نامی، مختومقلی فراغی
ذکر خنجر
هودی
جایگاه نماز در بین ترکمن ها
پوشش و زیورآلات ترکمن ها
نمد در بین ترکمن ها
معرفی مشاغل ترکمن صحرا
با نویسندگان؛ معرفی هادی خرمالی
به روایت یک دوست غیر ترکمن
چیستان های ترکمنی

منبع :پایگاه اطلاع رسانی دانشجویان و دانش آموختگان ترکمن ایران

آرامگاه مختومقلي بنايي بسان شعر در بياباني خاموش          گفتگو با مهندس آنه محمد نيازي

   

طرح احداث گنبد و محوطه‌سازي آرامگاه مختومقلي، در زميني به‌مساحت ده هكتار، با در نظر گرفتن معيارها و الگوهاي معماري اسلامي و با استفاده از فرهنگ و زندگي سنتي تركمن ها، توسط مهندس آنه محمد نيازي طراحي شد و به‌تصويب مقامهاي دولتي استان رسيد و بعد هم اجرا شد.
اكنون بناي آرامگاه مختومقلي فراغي و دولت محمد آزادي جلوه خاصي به‌محيط بخشيده و مورد تحسين زائران و مهمانان داخلي و خارجي قرار گرفته است.
مهندس آنه محمد نيازي در زمينه طرح توجيهي اين بنا گفت:
به جرأت مي توان گفت، بازگو كردن تاريخ زندگي اين شاعر، همان بيان تاريخ و يك فرهنگ و سنت ديرپا و تبلوري از روح بزرگ و پايدار شاعر در برابر ناملايمات و نامرادي‌هاي زمانه خود مي‌باشد

موسیقی گلستان


طايفه هايي ازقوم تركمن (اغوزها) كه هزار واندي سال پيش به هنگام زيستن دركرانه هاي رود سيحون واقع درتركستان به دست اميران ساماني به دين اسلام گرويده بودند، ششصد سال بعد درمنطقه اي سكني گزيدند كه امروزه تركمن صحرا خوانده مي شود.اين منطقه ، درايران شامل منتهي اليه شرق مازندران (استان گلستان فعلي ) وبخشي ازشمال خراسان است.

اخلاف تيره هاي تركمن كه دررده بندي ترك نژادان ازتركان شرقي به شمار مي آيند.هنگام حركت ازغرب چين وجنوب مغولستان به سوي آسياي ميانه ، خنياگران دوره گردي رابه همراه داشتند كه اوزان ناميده مي شدند.اوزان ها كه كارشان ريشة عميقي درآيين شامانيسم وپرخواني ( جادوپزشكي – موسيق درماني ) داشت، درمدح قهرمانان ايل حماسه ها مي سرودند ودرميان مردم ازاحترام ويژه اي برخوردار بودند.اوزان ها رامي توان آٿريننده وپايه گذار تمامي آثار بنيادي موسيقي ترك زبانان دانست .امروزه اخلاٿ اوزان ها رادرتركمن صحرا ، باغشي يابخشي مي نامند.

موسيقي مهم ترين وسيلة بيان ارزوها ، احساسات وعواطٿ قوم تركمن است وبه همين دليل موسيقي تركمني يكي ازتجريدي ترين ودرنوع خود پيچيده ترين انواع موسيقي درايران است.

ادامه نوشته