اِبْراهيمِ اَدْهَم دانشنامه ایران جلد: 1 شماره مقاله 165
اِبْراهيمِ اَدْهَمadham] ، ebrahim-e ابواسحاق ابراهيم بن ادهم ابن منصور تَميمى عِجْلى د 61 يا 62ق/78 يا 79م، عارف و زاهد معروف. در تذكرهها پدر او را از ملوك خراسان گفتهاند و دربارة علت و چگونگى پيوستن او به طريق زهد و تجرد داستانهاي مختلف نقل شده است. بنابر يكى از اين روايات ابراهيم در قصر شاهى بر تخت خفته بود. نيمهشب سقفخانه جنبيد و آواز پاي كسى كه بر بام بود، شنيده شد. ابراهيم پرسيد، كيست؟ جواب آمد كه شتر گم كردهام و گم شدة خود را مىجويم. ابراهيم گفت اي نادان شتر بر بام مىجويى؟ پاسخ آمد: پس تو بر تخت زرين و در جامة اطلس چگونه خدا را مىجويى؟ اين سخن موجب دگرگونى درونى او شد و وي زندگانى زاهدانه پيش گرفت.
دربارة ابتداي كار ابراهيم، داستانهاي ديگري نيز نقل كردهاند كه همگى حكايت از آن دارد كه وي پيش از آنكه به طريق زهد و رياضت درآيد، از اميرزادگان بلخ بوده، و پدر و يا جدّ مادرياش، طبق روايتى كه به ابن بطوطه رسيده، در آن ناحيه جاه و مقامى داشته است؛ ولى چنين بهنظر مىرسد كه پدرش ادهم اهل علم و محدث بوده، زيرا ابراهيم خود احاديثى از او نقل كرده است. بعضى از مستشرقان داستان آغاز كار او را متأثر از داستان زندگى بودا دانستهاند. گرچه اينگونه مشابهتها لزوماً و هميشه برخاسته از تأثير و تأثر نيست؛ اما در اين مورد خاص احتمال اينكه روايات بودايى با داستان ابراهيم درآميخته باشد، بىوجه نيست، زيرا بلخ در آن روزگار يكى از مراكز مهم تعليمات و تبليغات بودايى بوده، و سرگذشت بودا، در شرق ايران و در ميان بوداييان، مانويان و مسلمانان آن نواحى شهرت تمام داشته است. آنچه مؤيد اين احتمال است و تاكنون بدان توجه نشده، يكى داستان ملاقات ابراهيم با پسر خود در مكه است كه عطار و ديگران آن را نقل كردهاند و آن نيز به داستان ملاقات بودا با پسرش راهولا بىشباهت نيست. ديگري گفت و گوي او با ابليس است كه روبهرو شدن بودا را با مارا به ياد مىآورد.
غالباً ابراهيم را از اعراب دانستهاند، ولى نيز گفتهاند كه اجداد وي از موالى، و به بكر بن وائل منسوب بودهاند. ابراهيم در بلخ زاده شده است، ولى بعضى از مورخان نوشتهاند هنگامى كه پدر و مادرش به حج رفته بودند، ابراهيم در مكه تولد يافت. وي از بلخ به عراق، و از آنجا به حجاز و شام رفت و ساليان دراز در شهرهاي آن نواحى به سير آفاق و تزكية نفس مشغول بود و طبق روايات در جنگهاي مسلمانان با روم نيز شركت مىجست، چنانكه گفتهاند: حتى در وقت مرگ خواسته بود كه تير و كمانش را به دستش بدهند.
بهگفتة فريدالدين عطار، ابراهيم ادهم پس از ترك بلخ به نشابور رفت و در آنجا در غاري مسكن گزيد و مدت سال در آن غار به عبادت و رياضت مشغول شد، ولى هنگامى كه مردمان از احوال او با خبر شدند، آن محل را ترك كرد و به مكه روي نهاد. در مكه با سفيان ثوري و فضيل بن عياض و ابويوسف غسولى صحبت داشت و گفتهاند كه وي شاگرد ابوحنيفه بوده است. بنا بر گفتة اكثر مورخان وي در جنگ با روميان بيمار شد و درگذشت. مدفن او را در سوقين از قلعههاي روم يا در شهر صور دانستهاند. از قول ابوسعيد بن يونس گفتهاند كه ابراهيم ادهم براي زيارت رِشدين بن سعد از تابعين به مصر رفت و در آنجا در 62ق درگذشت.
ابراهيم ادهم را در شمار محدثان نيز آوردهاند و راويان احاديثى از او نقل كردهاند. نسخهاي نيز از كتابى به نام جزء فيه مسند احاديث ابراهيم بن ادهم الزاهد در دارالكتب قاهره موجود است.
در بعضى از منابع متأخر شيعى آمده است كه ابراهيم ادهم در مكه به خدمت امام محمد باقرع رسيد و طبق رواياتى كه نقل كردهاند، وي در كوفه، هنگامى كه امام صادقع از آن شهر عازم مدينه بود، همراه با جمعى از علما به مشايعت آن حضرت رفت. با توجه به برخى قراين ارتباط او با امام باقرع كه در 14ق/32م وفات يافته، دور از احتمال است، هرچند كه نام او را در شمار راويان حديث از آن حضرت آوردهاند. با اينهمه، بعيد به نظر نمىرسد كه با امام صادقع ملاقات كرده باشد.*
منبع: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی
دربارة ابتداي كار ابراهيم، داستانهاي ديگري نيز نقل كردهاند كه همگى حكايت از آن دارد كه وي پيش از آنكه به طريق زهد و رياضت درآيد، از اميرزادگان بلخ بوده، و پدر و يا جدّ مادرياش، طبق روايتى كه به ابن بطوطه رسيده، در آن ناحيه جاه و مقامى داشته است؛ ولى چنين بهنظر مىرسد كه پدرش ادهم اهل علم و محدث بوده، زيرا ابراهيم خود احاديثى از او نقل كرده است. بعضى از مستشرقان داستان آغاز كار او را متأثر از داستان زندگى بودا دانستهاند. گرچه اينگونه مشابهتها لزوماً و هميشه برخاسته از تأثير و تأثر نيست؛ اما در اين مورد خاص احتمال اينكه روايات بودايى با داستان ابراهيم درآميخته باشد، بىوجه نيست، زيرا بلخ در آن روزگار يكى از مراكز مهم تعليمات و تبليغات بودايى بوده، و سرگذشت بودا، در شرق ايران و در ميان بوداييان، مانويان و مسلمانان آن نواحى شهرت تمام داشته است. آنچه مؤيد اين احتمال است و تاكنون بدان توجه نشده، يكى داستان ملاقات ابراهيم با پسر خود در مكه است كه عطار و ديگران آن را نقل كردهاند و آن نيز به داستان ملاقات بودا با پسرش راهولا بىشباهت نيست. ديگري گفت و گوي او با ابليس است كه روبهرو شدن بودا را با مارا به ياد مىآورد.
غالباً ابراهيم را از اعراب دانستهاند، ولى نيز گفتهاند كه اجداد وي از موالى، و به بكر بن وائل منسوب بودهاند. ابراهيم در بلخ زاده شده است، ولى بعضى از مورخان نوشتهاند هنگامى كه پدر و مادرش به حج رفته بودند، ابراهيم در مكه تولد يافت. وي از بلخ به عراق، و از آنجا به حجاز و شام رفت و ساليان دراز در شهرهاي آن نواحى به سير آفاق و تزكية نفس مشغول بود و طبق روايات در جنگهاي مسلمانان با روم نيز شركت مىجست، چنانكه گفتهاند: حتى در وقت مرگ خواسته بود كه تير و كمانش را به دستش بدهند.
بهگفتة فريدالدين عطار، ابراهيم ادهم پس از ترك بلخ به نشابور رفت و در آنجا در غاري مسكن گزيد و مدت سال در آن غار به عبادت و رياضت مشغول شد، ولى هنگامى كه مردمان از احوال او با خبر شدند، آن محل را ترك كرد و به مكه روي نهاد. در مكه با سفيان ثوري و فضيل بن عياض و ابويوسف غسولى صحبت داشت و گفتهاند كه وي شاگرد ابوحنيفه بوده است. بنا بر گفتة اكثر مورخان وي در جنگ با روميان بيمار شد و درگذشت. مدفن او را در سوقين از قلعههاي روم يا در شهر صور دانستهاند. از قول ابوسعيد بن يونس گفتهاند كه ابراهيم ادهم براي زيارت رِشدين بن سعد از تابعين به مصر رفت و در آنجا در 62ق درگذشت.
ابراهيم ادهم را در شمار محدثان نيز آوردهاند و راويان احاديثى از او نقل كردهاند. نسخهاي نيز از كتابى به نام جزء فيه مسند احاديث ابراهيم بن ادهم الزاهد در دارالكتب قاهره موجود است.
در بعضى از منابع متأخر شيعى آمده است كه ابراهيم ادهم در مكه به خدمت امام محمد باقرع رسيد و طبق رواياتى كه نقل كردهاند، وي در كوفه، هنگامى كه امام صادقع از آن شهر عازم مدينه بود، همراه با جمعى از علما به مشايعت آن حضرت رفت. با توجه به برخى قراين ارتباط او با امام باقرع كه در 14ق/32م وفات يافته، دور از احتمال است، هرچند كه نام او را در شمار راويان حديث از آن حضرت آوردهاند. با اينهمه، بعيد به نظر نمىرسد كه با امام صادقع ملاقات كرده باشد.*
منبع: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۰۱/۰۲ ساعت 12:52 توسط محمد قجقی
|