دانش در سرزمين آناتولي ،مدارس امپراتوري عثماني
پژوهشگران در بررسي تاريخ شكلگيري ساختار نظام مدرسه در بلاد اسلامي، آن را به مثابه نهادي شرعي در حوزة فقه اسلامي معنا و مطرح ميكنند. در برنامه درسي رايج سازمان مدرسه، حق تقدّم به فقه و علوم مرتبط به آن داده شده است. نخستين هدف از تأسيس مدارس، آموزش "علم فقه" بود. در قرن پنجم هجري/يازدهم ميلادي مدارس نظاميه صرفاً با هدف تربيت فقيه تأسيس گرديدند. در اين مدارس، مدرسهها و استادان خاصي براي هر يك از مذاهب چهارگانه اهل سنت وجود داشت و نيز مدارسي جهت تدريس مذاهب مختلف فقهي يا گاه هر چهار مذهب ايجاد شده بودند. در اولين مدارس نظاميه، فقه و مباحث مختلف زبان عربي مانند صرف و نحو تدريس ميشد؛ ليكن هيچ اطلاعي دربارة تدريس علوم عقلي در اين مدارس وجود ندارد. در قرن هفتم / يازدهم در مصر و دمشق، علاوه بر مدارس فقه، مدارس ديگري مانند مدارس الحديث، مدارس التفسير و مدارس النحو تأسيس شد. نظام و تشكيلات مدرسه مانند ديگر نهادهاي اجتماعي در جهان اسلام همچون مساجد، بيمارستانها، دارالضيافهها، كاروانسراها، بازارها و حمامها مبتني بر نهاد وقف بود. از آنجا كه همة اين سازمانها جنبة مذهبي داشتند، موقوفات آنها براساس قوانين اسلامي (شرع شريف) بود.
اگر چه اطلاع زيادي درباره ماهيت آموزش و دروس و موضوعات آنها در مدارس سلجوقيان روم در دست نيست، اما آشكار است كه فقه، معارف ديني و مباحث مختلف ادبي در اين مدارس ارائه ميگرديد. از وقفنامههاي اين مدارس به دست ميآيد كه كلاسهاي درس در طول هفته به جز سهشنبه و جمعه برگزار ميشد و دوره تحصيلي پنجساله بود. طلاب مدرسه فقيه ناميده ميشدند، البته در آغاز دورة تحصيلي "مبتدي" و سپس "متوسط" خوانده ميشدند و در اواخر دوره، كه طلبه به نگاشتن نظرهاي اجتهادي خويش [در مباحث فقهي] ميپرداخت، "مستدلّ" ناميده ميشد. غنا و ذخيرة عظيم علمي و آموزشي موروث از سلجوقيان در آناتولي، شالودة لازم براي پيشرفت عثماني در اين زمينه را فراهم آورد.
در مدارس پيش از عثماني، هيچ نوع درجهبندي وجود نداشت. شهرت اين مدارس به مدرسان آنها بستگي داشت. دانشآموزان پس از اتمام تحصيلات مقدماتي، براي گرفتن تخصص در زمينة خاصي، استادان مشهور در آن زمينه را انتخاب ميكردند و پس از فراگيري دروس نزد استاد، "اجازه" دريافت ميكردند. استاد ركن اصلي در اجازه بود. اين مدرك، نوع تحصيل و شجرهنامه استادان صادر كننده آن را نشان ميداد، اگر چه به نام مدرسه صادر ميگرديد. در مقابل، در دانشگاههايي كه در قرن هشتم هجري/دوازدهم ميلادي در اروپا تأسيس شدند، گواهينامه فارغالتحصيلان به نام دانشگاه محل تحصيل صادر ميگرديد؛ به عبارت ديگر، در مدرسه اهميت با استاد و در دانشگاه با مؤسسه بود. بسياري از دانشآموزاني كه به اين شيوة آموزشي از مدارس فارغ التحصيل ميشدند، جامعة علمي جديدي را در جهان اسلام تشكيل دادند. همزمان با چنين فعاليتهاي علمي كه در امپراتوري عثماني شكوفا ميشد، تداوم فعاليتهاي مشابهي را نيز در ديگر دولتهاي ترك آناتولي ميتوان مشاهده كرد؛ براي مثال در قونيه ـ آق سراي در دورة حكومت قرمان اوغول لاري، تعاليم جمالالدين آق سرايي در مدرسة زينجيرلي[Zincirli madrasa] بسيار مشهور بود. در همين دوره، هنگامي كه ملّا شمس الدين الفناري با سلطان بايزيد اول اختلاف داشت، مورد احترام قرمان اوغلو قرار گرفت. با يزيد براي بازگرداندن او به بورسا، تلاش زيادي كرد.
جذب دانشمندان از ديگر كشورها به آناتولي و فرستادن دانشجويان براي تحصيل به كشورهاي ديگر در طول دورة عثماني ادامه يافت. اين قبيل سفرهاي علمي نشان دهندة پويايي فرهنگي است؛ براي مثال اكمل الدين بابرتي (د. 85 ـ 1384) كه در بيروت به دنيا آمد، براي فراگيري درس نزد سيفالدين اصفهاني ابتدا به حلب و سپس قاهره رفت و پس از آن به مقام استادي جامع الازهر در قاهره رسيد و در آن جا به تعليم دانش آموزان بسياري پرداخت؛ از جمله دانشمندان مشهور عثماني مانند حاجي پاشا (د. 1413 يا 1417)، شيخ بدر الدين
(د. 1420) و ملّا فناري (د. 31 ـ 1430).
در دورة سلطنت مراد دوم، ملّايگان (د. 1436) از شاگردان اكمل الدين بابرتي، با ملّا گوراني در قاهره آشنا شد و او را با خود به دربار برد و به سلطان معرفي كرد. سلطان با احترام و گرمي زيادي ملّا گوراني را پذيرفت. هنگامي كه ملاگوراني در خدمت حاكم مانيسا بود، سلطان مراد وي را به معلمي شاهزاده محمد (فاتح) برگزيد.
مدارس اوايل دورة عثماني را ميتوان نهادهايي دانست كه ادامه دهندة سنت آموزشي رايج از دورة پيش از عثماني در شهرهايي مانند آماسيه، قونيه، قيصريه، قرمان و آق سراي بوده اند. اين قبيل فعاليتهاي آموزشي در آناتولي، با كمك دانشمنداني كه از مراكز فرهنگي بسيار مهم آن زمان مصر، شام، ايران و تركستان ميآمدند، امكانپذير شد.
نظام مدرسه كه از تركان سلجوقي به ارث رسيده بود با حمايت عثمانيها با توان بيشتري ادامه يافت. احداث مسجد و در كنار آن مدرسه، در سرزمينهايي كه عثمانيها فتح ميكردند. به سنتي تبديل شد كه جزء مكمل سياست فتح بود. اين سنت با هدف تأمين نيازهاي مذهبي، علمي و آموزشي ضروري جامعه و دولت و نيز تربيت كادر اداري و قضائي، ايجاد شده بود. با استفاده از اين روش، دولت عثماني توانست كادري متخصص براي ادارة امور خود آماده كند. اين افراد متخصص از آگاهي لازم در حوزة تخصصي خود برخوردار بودند و همزمان ميتوانستند وظايفشان را در چهارچوب مقتضيات فقه اسلامي و عرف موسوم انجام دهند. اين سنت موجب استحكام و استواري اداره مركزي دولت گرديد.
اولين مدرسه عثماني به دست اورهان غازي پس از فتح شهر ازنيك (نيفيه) (31 ـ 1330م) تأسيس شد.
پس از اينكه اورهان بيك وقفهاي مناسب را براي تأمين نيازهاي مالي مدرسه اختصاص داد، مولانا داوود القيصري (د. 51 ـ 1350 م) را كه در مصر تحصيل كرده بود، به عنوان استاد و متولي آن منصوب كرد. دانشمندان بزرگ اين دوره مانند داوود القيصري و جانشين او تاجالدين الكروي و علاءالدين أسود (د. 1393) همه در اين مدرسه تدريس ميكردند.
اولين استادان مدارس عثماني، يا متولد و تربيت يافته ديگر نقاط آناتولي بودند، يا اينكه در آناتولي متولد و در مراكز [عمدة] فرهنگ اسلامي مانند مصر، ايران و تركستان تحصيلكرده و به آناتولي برگشته بودند و متولد و تحصيل كردة بيرون از آناتولي بودند و بعد به قلمرو عثماني آمده بودند، تا اينكه فارغالتحصيلان مدارس عثماني در موقعيت علمياي قرار گرفتند كه توانستند به عنوان استاد انتخاب شوند. از 115 دانشمند و مدرس شناخته شده در فاصلة قرون (8 و 9 ه /14 و 15م) كه در آناتولي يا ديگر كشورهاي اسلامي تحصيل كرده بودند، ايران با 3/43 درصد در مكان اول، مصر با 4/23 درصد در مكان دوم، آناتولي با 7/14 درصد، ماوراء النهر با 6/8 درصد، شام با 8/7 درصد و عراق با 7/1 درصد در مكانهاي بعدي قرار داشتند. با بررسي موطن مؤلفان 33 متن مختلف درسي كه در مدارس عثماني تدريس ميشدند، روشن ميشود كه مراكز فرهنگ اسلامي متعددي منبع پيشرفت آموزشي عثماني بودند. براساس يك پژوهش آماري كه دربارة اين موضوع صورت گرفته است، ايران با 3/39 درصد و مصر با 3/30 درصد باز هم در مكان نخست و دوم بودند و ماوراء النهر، عراق، خوارزم و فرغانه هر كدام 06/6 درصد و آناتولي و خراسان هر يك 03/3 درصد سهيم بودند.
به نظر ميرسد آموزش در مدارس به طور كامل بر عهدة استادان بود كه براساس سنت مرسوم، موظف بودند در چهارچوب شرايطي كه واقف (بانيان وقف) مقرر كرده بود، عمل كنند؛ براي مثال، در وقفنامه مدرسه اورهان بيك ازنيك، به غير از اين توصيه كه "آموزش بايد به صورت روزانه به دانشآموزان ارائه شود"، شرط ديگري وجود ندارد. در وقفنامة مدرسة للَه شاهين پاشاي بورسا، كه در سال 1348 م. تأسيس شده، مقرر شده است كه "استاد بايد عالم فاضلي بوده و بيان فصيحي داشته باشد و به غير از روزهاي تعطيل، هيچ كلاسي را بدون عذر شرعي نبايد تعطيل كند". علاوه بر جزئيات مشخص شده به وسيلة سلطان مراد دوم در ادرنه، دربارة نوع درسها در مدرسه دارالحديث نيز اشاره شده است كه استادان بايد درسهايي در حديث و مباحث مختلف [مرتبط آن] ارائه بدهند؛ امِا تاكيد شده است كه نبايد به دروس فلسفي در كلاس بپردازند. در وقفنامة آق مدرسه كه در سال 1415 م. به دست قرامان اوغلو علي بيك در نيقده بنا شده، مقرر شده است:
"اين مدرسه بر عالمان و دانشجويان فقه (فقيهان و متفقهان) كه مشغول خواندن ديني (علوم شرعيه) هستند و بر متأهلها، مجردها، دانشآموزان شبانه و دانشآموزان روزانهاي كه مشغول فراگرفتن تعاليم ديني به منظور كسب آمادگي براي مباحث مذهبي هستند و بر استادان و مربيان (معيدان) مذاهب فقهي حنفي و شافعي وقف شده است. معلم بايد هر روز در مباحث مربوط به فقه و اصول فقه و نيز در موضوعات مرتبط با مسائل شرعي و ديگر دروس عالي به ايراد سخن بپردازد، حال آنكه معيد هر روز بايد دروس را با دانشآموزان تمرين و با آنها بحث كند.... ".
اين عبارات براي روشن كردن ويژگيهاي اساسي نظام سنتي مدرسه پيش از مدارس "صحن ثمان" كه به دست محمد فاتح تأسيس شدند، حائز اهميت است. از نمونههاي ياد شد روشن ميشود كه آموزش در مدارس سلجوقي و مدارس پيش از دورة محمد فاتح براساس سنتهاي مدارس نظاميه صورت ميگرفت. هدف اصلي اين مدارس تعليم علوم مذهبي و بويژه ترويج علم فقه بود. با اين حال، وجود بيمارستانها و نيز رصدخانههايي در كنار برخي مدارس سلجوقي نشان دهندة علاقه به طب ونجوم در اين مدارس است. آموزش علوم فلسفي، رياضيات و علوم طبيعي كه با علوم مذهبي در يك طبقه قرار نميگيرد، در دورة سلجوقي و دورة پيش از محمد دوم، در تداوم سنتي ديرين، در خانههاي دانشمندان و بيمارستانها رواج داشت. شواهدي وجود دارد كه برخي از اين علوم به عنوان فعاليتهاي فوق برنامه در مدارس سلجوقي آناتولي تدريس ميشدند.
از آغاز قرن هشتم هجري / چهاردهم ميلادي تا آغاز سلطنت محمد فاتح 42 مدرسه در شهرهاي بزرگ وجود داشت. 25 مدرسه در بورسا، سيزده مدرسه در ادرنه و چهار مدرسه در ازنيك. در اين دوره، در شهرهاي كوچكتر هم چهل مدرسه وجود داشت. به طور خلاصه اين واقعيت كه بين سالهاي 1331 ـ 1451 م ـ دورهاي كه آموزش عالي در امپراتوري عثماني در مراحل اوليهاش بودـ جمعاً 82 مدرسه تأسيس شده بود كه نمونه بارزي از چگونگي گسترش سريع زمينههاي آموزشي و علمي در جامعه عثماني است. وجود اين مدارس بدين معناست كه به طور متوسط هر سه سال، حداقل دو مدرسه تأسيس ميگرديد. از آنجا كه تعداد مدارس در شهرهاي خاصي افزايش يافت، نياز به درجه بندي مؤسسات مرتبط به هم را نيز پديد آورد. درجهبندي مدارس براساس اهميت آنها در دورة پيش از محمد دوم (فاتح) تفاوتهاي موجود در اين مؤسسات را آشكارتر كرد.
اگر چه اطلاع زيادي درباره ماهيت آموزش و دروس و موضوعات آنها در مدارس سلجوقيان روم در دست نيست، اما آشكار است كه فقه، معارف ديني و مباحث مختلف ادبي در اين مدارس ارائه ميگرديد. از وقفنامههاي اين مدارس به دست ميآيد كه كلاسهاي درس در طول هفته به جز سهشنبه و جمعه برگزار ميشد و دوره تحصيلي پنجساله بود. طلاب مدرسه فقيه ناميده ميشدند، البته در آغاز دورة تحصيلي "مبتدي" و سپس "متوسط" خوانده ميشدند و در اواخر دوره، كه طلبه به نگاشتن نظرهاي اجتهادي خويش [در مباحث فقهي] ميپرداخت، "مستدلّ" ناميده ميشد. غنا و ذخيرة عظيم علمي و آموزشي موروث از سلجوقيان در آناتولي، شالودة لازم براي پيشرفت عثماني در اين زمينه را فراهم آورد.
در مدارس پيش از عثماني، هيچ نوع درجهبندي وجود نداشت. شهرت اين مدارس به مدرسان آنها بستگي داشت. دانشآموزان پس از اتمام تحصيلات مقدماتي، براي گرفتن تخصص در زمينة خاصي، استادان مشهور در آن زمينه را انتخاب ميكردند و پس از فراگيري دروس نزد استاد، "اجازه" دريافت ميكردند. استاد ركن اصلي در اجازه بود. اين مدرك، نوع تحصيل و شجرهنامه استادان صادر كننده آن را نشان ميداد، اگر چه به نام مدرسه صادر ميگرديد. در مقابل، در دانشگاههايي كه در قرن هشتم هجري/دوازدهم ميلادي در اروپا تأسيس شدند، گواهينامه فارغالتحصيلان به نام دانشگاه محل تحصيل صادر ميگرديد؛ به عبارت ديگر، در مدرسه اهميت با استاد و در دانشگاه با مؤسسه بود. بسياري از دانشآموزاني كه به اين شيوة آموزشي از مدارس فارغ التحصيل ميشدند، جامعة علمي جديدي را در جهان اسلام تشكيل دادند. همزمان با چنين فعاليتهاي علمي كه در امپراتوري عثماني شكوفا ميشد، تداوم فعاليتهاي مشابهي را نيز در ديگر دولتهاي ترك آناتولي ميتوان مشاهده كرد؛ براي مثال در قونيه ـ آق سراي در دورة حكومت قرمان اوغول لاري، تعاليم جمالالدين آق سرايي در مدرسة زينجيرلي[Zincirli madrasa] بسيار مشهور بود. در همين دوره، هنگامي كه ملّا شمس الدين الفناري با سلطان بايزيد اول اختلاف داشت، مورد احترام قرمان اوغلو قرار گرفت. با يزيد براي بازگرداندن او به بورسا، تلاش زيادي كرد.
جذب دانشمندان از ديگر كشورها به آناتولي و فرستادن دانشجويان براي تحصيل به كشورهاي ديگر در طول دورة عثماني ادامه يافت. اين قبيل سفرهاي علمي نشان دهندة پويايي فرهنگي است؛ براي مثال اكمل الدين بابرتي (د. 85 ـ 1384) كه در بيروت به دنيا آمد، براي فراگيري درس نزد سيفالدين اصفهاني ابتدا به حلب و سپس قاهره رفت و پس از آن به مقام استادي جامع الازهر در قاهره رسيد و در آن جا به تعليم دانش آموزان بسياري پرداخت؛ از جمله دانشمندان مشهور عثماني مانند حاجي پاشا (د. 1413 يا 1417)، شيخ بدر الدين
(د. 1420) و ملّا فناري (د. 31 ـ 1430).
در دورة سلطنت مراد دوم، ملّايگان (د. 1436) از شاگردان اكمل الدين بابرتي، با ملّا گوراني در قاهره آشنا شد و او را با خود به دربار برد و به سلطان معرفي كرد. سلطان با احترام و گرمي زيادي ملّا گوراني را پذيرفت. هنگامي كه ملاگوراني در خدمت حاكم مانيسا بود، سلطان مراد وي را به معلمي شاهزاده محمد (فاتح) برگزيد.
مدارس اوايل دورة عثماني را ميتوان نهادهايي دانست كه ادامه دهندة سنت آموزشي رايج از دورة پيش از عثماني در شهرهايي مانند آماسيه، قونيه، قيصريه، قرمان و آق سراي بوده اند. اين قبيل فعاليتهاي آموزشي در آناتولي، با كمك دانشمنداني كه از مراكز فرهنگي بسيار مهم آن زمان مصر، شام، ايران و تركستان ميآمدند، امكانپذير شد.
نظام مدرسه كه از تركان سلجوقي به ارث رسيده بود با حمايت عثمانيها با توان بيشتري ادامه يافت. احداث مسجد و در كنار آن مدرسه، در سرزمينهايي كه عثمانيها فتح ميكردند. به سنتي تبديل شد كه جزء مكمل سياست فتح بود. اين سنت با هدف تأمين نيازهاي مذهبي، علمي و آموزشي ضروري جامعه و دولت و نيز تربيت كادر اداري و قضائي، ايجاد شده بود. با استفاده از اين روش، دولت عثماني توانست كادري متخصص براي ادارة امور خود آماده كند. اين افراد متخصص از آگاهي لازم در حوزة تخصصي خود برخوردار بودند و همزمان ميتوانستند وظايفشان را در چهارچوب مقتضيات فقه اسلامي و عرف موسوم انجام دهند. اين سنت موجب استحكام و استواري اداره مركزي دولت گرديد.
اولين مدرسه عثماني به دست اورهان غازي پس از فتح شهر ازنيك (نيفيه) (31 ـ 1330م) تأسيس شد.
پس از اينكه اورهان بيك وقفهاي مناسب را براي تأمين نيازهاي مالي مدرسه اختصاص داد، مولانا داوود القيصري (د. 51 ـ 1350 م) را كه در مصر تحصيل كرده بود، به عنوان استاد و متولي آن منصوب كرد. دانشمندان بزرگ اين دوره مانند داوود القيصري و جانشين او تاجالدين الكروي و علاءالدين أسود (د. 1393) همه در اين مدرسه تدريس ميكردند.
اولين استادان مدارس عثماني، يا متولد و تربيت يافته ديگر نقاط آناتولي بودند، يا اينكه در آناتولي متولد و در مراكز [عمدة] فرهنگ اسلامي مانند مصر، ايران و تركستان تحصيلكرده و به آناتولي برگشته بودند و متولد و تحصيل كردة بيرون از آناتولي بودند و بعد به قلمرو عثماني آمده بودند، تا اينكه فارغالتحصيلان مدارس عثماني در موقعيت علمياي قرار گرفتند كه توانستند به عنوان استاد انتخاب شوند. از 115 دانشمند و مدرس شناخته شده در فاصلة قرون (8 و 9 ه /14 و 15م) كه در آناتولي يا ديگر كشورهاي اسلامي تحصيل كرده بودند، ايران با 3/43 درصد در مكان اول، مصر با 4/23 درصد در مكان دوم، آناتولي با 7/14 درصد، ماوراء النهر با 6/8 درصد، شام با 8/7 درصد و عراق با 7/1 درصد در مكانهاي بعدي قرار داشتند. با بررسي موطن مؤلفان 33 متن مختلف درسي كه در مدارس عثماني تدريس ميشدند، روشن ميشود كه مراكز فرهنگ اسلامي متعددي منبع پيشرفت آموزشي عثماني بودند. براساس يك پژوهش آماري كه دربارة اين موضوع صورت گرفته است، ايران با 3/39 درصد و مصر با 3/30 درصد باز هم در مكان نخست و دوم بودند و ماوراء النهر، عراق، خوارزم و فرغانه هر كدام 06/6 درصد و آناتولي و خراسان هر يك 03/3 درصد سهيم بودند.
به نظر ميرسد آموزش در مدارس به طور كامل بر عهدة استادان بود كه براساس سنت مرسوم، موظف بودند در چهارچوب شرايطي كه واقف (بانيان وقف) مقرر كرده بود، عمل كنند؛ براي مثال، در وقفنامه مدرسه اورهان بيك ازنيك، به غير از اين توصيه كه "آموزش بايد به صورت روزانه به دانشآموزان ارائه شود"، شرط ديگري وجود ندارد. در وقفنامة مدرسة للَه شاهين پاشاي بورسا، كه در سال 1348 م. تأسيس شده، مقرر شده است كه "استاد بايد عالم فاضلي بوده و بيان فصيحي داشته باشد و به غير از روزهاي تعطيل، هيچ كلاسي را بدون عذر شرعي نبايد تعطيل كند". علاوه بر جزئيات مشخص شده به وسيلة سلطان مراد دوم در ادرنه، دربارة نوع درسها در مدرسه دارالحديث نيز اشاره شده است كه استادان بايد درسهايي در حديث و مباحث مختلف [مرتبط آن] ارائه بدهند؛ امِا تاكيد شده است كه نبايد به دروس فلسفي در كلاس بپردازند. در وقفنامة آق مدرسه كه در سال 1415 م. به دست قرامان اوغلو علي بيك در نيقده بنا شده، مقرر شده است:
"اين مدرسه بر عالمان و دانشجويان فقه (فقيهان و متفقهان) كه مشغول خواندن ديني (علوم شرعيه) هستند و بر متأهلها، مجردها، دانشآموزان شبانه و دانشآموزان روزانهاي كه مشغول فراگرفتن تعاليم ديني به منظور كسب آمادگي براي مباحث مذهبي هستند و بر استادان و مربيان (معيدان) مذاهب فقهي حنفي و شافعي وقف شده است. معلم بايد هر روز در مباحث مربوط به فقه و اصول فقه و نيز در موضوعات مرتبط با مسائل شرعي و ديگر دروس عالي به ايراد سخن بپردازد، حال آنكه معيد هر روز بايد دروس را با دانشآموزان تمرين و با آنها بحث كند.... ".
اين عبارات براي روشن كردن ويژگيهاي اساسي نظام سنتي مدرسه پيش از مدارس "صحن ثمان" كه به دست محمد فاتح تأسيس شدند، حائز اهميت است. از نمونههاي ياد شد روشن ميشود كه آموزش در مدارس سلجوقي و مدارس پيش از دورة محمد فاتح براساس سنتهاي مدارس نظاميه صورت ميگرفت. هدف اصلي اين مدارس تعليم علوم مذهبي و بويژه ترويج علم فقه بود. با اين حال، وجود بيمارستانها و نيز رصدخانههايي در كنار برخي مدارس سلجوقي نشان دهندة علاقه به طب ونجوم در اين مدارس است. آموزش علوم فلسفي، رياضيات و علوم طبيعي كه با علوم مذهبي در يك طبقه قرار نميگيرد، در دورة سلجوقي و دورة پيش از محمد دوم، در تداوم سنتي ديرين، در خانههاي دانشمندان و بيمارستانها رواج داشت. شواهدي وجود دارد كه برخي از اين علوم به عنوان فعاليتهاي فوق برنامه در مدارس سلجوقي آناتولي تدريس ميشدند.
از آغاز قرن هشتم هجري / چهاردهم ميلادي تا آغاز سلطنت محمد فاتح 42 مدرسه در شهرهاي بزرگ وجود داشت. 25 مدرسه در بورسا، سيزده مدرسه در ادرنه و چهار مدرسه در ازنيك. در اين دوره، در شهرهاي كوچكتر هم چهل مدرسه وجود داشت. به طور خلاصه اين واقعيت كه بين سالهاي 1331 ـ 1451 م ـ دورهاي كه آموزش عالي در امپراتوري عثماني در مراحل اوليهاش بودـ جمعاً 82 مدرسه تأسيس شده بود كه نمونه بارزي از چگونگي گسترش سريع زمينههاي آموزشي و علمي در جامعه عثماني است. وجود اين مدارس بدين معناست كه به طور متوسط هر سه سال، حداقل دو مدرسه تأسيس ميگرديد. از آنجا كه تعداد مدارس در شهرهاي خاصي افزايش يافت، نياز به درجه بندي مؤسسات مرتبط به هم را نيز پديد آورد. درجهبندي مدارس براساس اهميت آنها در دورة پيش از محمد دوم (فاتح) تفاوتهاي موجود در اين مؤسسات را آشكارتر كرد.
منبع:www.resalat-news.com
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ ساعت 12:56 توسط محمد قجقی
|