خنجی، اندیشمندی از دیار لارستان
اندیشه سیاسی اسلام در طول چهارده قرن شاهد فراز و نشیب های فراوانی بوده که یکی از آثار آن ظهور حکومت ها و سلسله های مختلف در ممالک اسلامی است. «آنتونی بک» در رساله ای جدید و بدیع و از زاویه ای کاملا تحلیلی که به سیر این اندیشه پرداخته است و کتاب خود را «تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام» نامیده است که این کتاب مورد استقبال محققان در کشورهای اسلامی از جمله ایران قرار گرفته است.
در بخش هایی از این کتاب به نظرات و اندیشه های «فضل الله روزبهانی خنجی اصفهانی» پرداخته شده است. اندیشمندی از خطه فارس که اصالتا به خنج لارستان تعلق داشته است. «خنجی» که در قرن نهم و دهم هجری و مقارن با ظهور صفویان در یران می زیسته است در کتاب ارزشمند خود «تاریخ عالم آرای امینی» اطلاعات بدیع و جامع را از ساختار سیاسی قدرت در ایران آن زمان و شرایط اجتماعی و مذهبی مردم ارائه داده است.
با روی کار آمدن شاه اسماعیل صفوی که قصد داشت مذهب شیعه را به زور جایگزین مذهب سنی در ایران کند، بسیاری از شعرا، اندیشمندان و نخبگان ایرانی به دلیل این که مذهب اهل سنت داشتند مجبور به کوچ وطن شده و برای همیشه با ایران خداحافظی کردند. «خنجی» یکی از این اندیشمندان بود که به ازبکستان مهاجرت کرد، ولی اندیشه های سیاسی و اجتماعی او که در ایران مورد بی توجهی قرار گرفته بود، به محور حکومت داری دربار سلاطین ازبکستان و هند تبدیل شد.
در این مقاله در ابتدا در مورد زندگانی «خنجی» که توسط «محمد اکبر عشیق» جمع آوری شده، پرداخته می شود و در پایان دیدگاه اندیشه های «خنجی» در کتاب «تاریخ اندیشه های سیاسی در اسلام» مورد بررسی قرار می گیرد.
سرگذشت فضل الله بن روزبهان و خاندان او
نام نویسنده همان طور که در تالیفات او آمده، فضل الله بن روزبهان اصفهانی است که در زمان خود به «خواجه ملا» و «خواجه مولانا» معروف شده و در شعر، «امین» تخلص داشته است.[i]
فضل الله، مردی پُر سفر، درس خوانده و فاضل بوده که متاسفانه مقام علمی و نیز آثار او در ایران به درستی مورد توجه قرار نگرفته است. او روزگار جوانی را در دربارِ شاهان آق قوینلو گذرانید و پس از تسلط شاه اسماعیل صفوی بر ایران(907/1520) از ترس به دربار محمدخان شیبانی پناه برد و ناگزیر واپسین سال های زندگی را در ماوراءالنهر به سر برد.
آگاهی ما از زندگی وی منحصر به مطالبی است که بیشتر در نوشته های خود او به صورت پراکنده بر جای مانده است. به گفته خودش، او خنجی بود، در شیراز زاده شد و رشد کرد، در حالی که اصل و نسب اصفهانی داشت. خنج از توابع لارستان فارس است و بیشتر ساکنان آن را در روزگار مولف، سنی های شافعی مذهب تشکیل می دادند.
جد او قاضی امین الدین فضل الله روزبهان از شخصیت های مخالف شاهرخ بود.
پدرش در عصر دولت آق قوینلو در زمره ی سرداران و بزرگان اصفهان بود و در ابتدا شغل دیوانی مهمی داشت، ولی پس از چندی از آن کار کناره گرفت و به نوشتن مشغول شد.[ii]
چون او از دانشیان روزگار خود بود، هنگامِ ورودِ به دارالسلطنه ی تبریز مورد توجه احترام سلطان یعقوب قرار گرفت و در دربار وی رتبت مصاحبت یافت. به تدریج توجه دربار به جمال الدین بیشتر شد و او یکی از آثار خود به نامِ ثمره الاشجار را به یعقوب بیک پیشکش کرد و مورد توجه سلطان قرار گرفت، چند بیت از این اثر از باب نمونه در تاریخ عالم آرا آمده است.[iii]
فضل الله از سوی مادر با خاندان صاعدیان اصفهای که خاندانی قدرتمند بودند و در تاریخ ادب به عنوان حامیان شاعرانی چون کمال الدین اسماعیل شناخته می شوند، ارتباط دارد.
با ذکر این جزئیات و یادآوری تبار پدری و مادری فضل الله می توان به جلالت نسبِ نویسنده –که از آن به عنوان یک اصل یاد می کند- پی برد و نیز با محیطی علمی و ادبی که در آن پرورش یافته و بعدها در اعتقادات مذهبی وی به عنوان یک فقیه شافعی تاثیر گذاشته، آشنا شد.
فضل الله در طی این ایام که سال های بلوغ خود را پشت سر می گذاشت، آموزش های لازم را در آن چه به قرآن، فقه، تفسیر، قصص انبیا، نحو و دیگر دانش های مقدماتی مربوط می شد، به خوبی فرا گرفت و در حالی که هفده سال بیش نداشت به همراه مادر و مرادش جمال الدین اردستانی راه سفر حج را پیش گرفت[iv]، در طول این سفر با و جود رنج از دست دادن مادر و پیر و مرشد خود جمال الدین اردستانی، موفق شد که در زمینه ی علوم قرآنی و حدیث وکلام آگاهی های قابل ملاحظه ای کسب کند. پس از مراسم حج به زادگاه خود، شیراز بازگشت و به درس و بحث پرداخت و نیز مطالعه در آثار اهل منطق، ریاضی، حکمت مشّاء و اشراق را آغاز کرد، که از آن کتاب ها در عالم آرای امینی به اختصار نام برده است.
فضل الله سرانجام در حدود سنین سی سالگی از مدینه به زادگاه خود باز آمد. در بازگشتِ از سفر دوم به شیراز، بیشتر اوقات خود را به تالیف و تدریس می گذارند، چنان که در آن سامان بر شرح تجرید، حواشی و بر کتاب محاکمات، تعلیقاتی نوشت و به گفته خودش «بعضی اوقات را صرف تالیف کتابِ بدیع الزمان فی قصه حی بن یقظان می ساخت.»
جلد نخست عالم آرای امینی اندکی پس از مرگ سلطان یعقوب (896/ 1490) به پایان رسید. نویسنده ناگزیر با افزودن مطالبی درباره بایسنغر –که کودکی بیش نبود- و وزیرش امیر سلیمان بیکِ بیجن، اثر خود را به وی تقدیم کرد و در آن، گزارش سلطنت او را به جلد دوم کتاب وعده داد.
پس از عزل بایسنغر از سلطنت تا سال 907/ 1501، هیچ گونه اطلاعی از زندگی و فعالیت های فرهنگی و سیاسی فضل الله در دست نیست. در شوال همان سال رساله ی هدایه التصدیق الی حکایه الحریق را در مجله ی جی اصفهان نگاشت. از ظاهر امر چنین پیداست که در این دوره نویسنده خلوت گزیده و به تدریس و تالیف مشغول بوده است؛ چنان که در سال 909/ 1503، کتابی از او در دست داریم به نام ابطال نهج الباطل که ردّی بر کتاب نهج الحقّ علامه حلّی است و به قول مینورسکی –که به تبع وی دیگران نیز همان نظر را مطرح کرده اند- آن را در ربیع الاول همان سال در کاشان ایران به پایان رسانیده است. استاد منوچهر ستوده با استناد به حکایتی که فضل الله بن روزبهان در پایان کتاب مهمان نامه ی بخارا آورده است، بر این باور است که تالیف کتاب در کاشان ایران و پیش از فرار نویسنده به ماوراء النهر انجام پذیرفته است:
«در تاریخ سنه عشر و تسعمائه که این فقیر از عراق به خراسان آمدم و در اواخر ربیع الاول به زیارت مشهد رضوی علی ساکنه السلام فایز شدم.[v]»
نظر استاد ستوده و دیگران در این مورد، قابل درنگ است؛ زیرا در این سال، شاه اسماعیل صفوی، مراد بیک آخرین مدعی قدرت و وارث سلطنت آق قوینلو را در نواحی جبال –که در این ایام، عراق عجم خوانده می شد- مغلوب و منهزم کرد و به این گونه آن سرزمین را به قلمرو خود افزود. مراد بیک به شیراز، که هنوز به قلمرو آق قوینلو تعلق داشت، فرار کرد. شاه اسماعیل، ناگزیر لشکر به فارس کشید و شیراز را در ربیع الاول 909/ 1503 تسخیر کرد.[vi] دیگر این که کاشان از قدیم الایام بر خلاف اصفهان از مراکز مهم شیعه اسماعیلی به شمار می آمده و نمی تواند محل امنی برای فضل الله باشد.[vii]
در دوران فضل الله، امپراطوری اوزبکان شیبانی پهناور و پر جوش خروش بود. تذکره نویسان و تاریخ نگاران همان عصر، شرایط و اوضاع آن را به خوبی ترسیم کرده اند. جمعیت بخارا، سمرقند، کاسان و دیگر شهرهای ماوراء النهر را مردمان ترک و تاجیک و اندیشه وران ایرانی که با تسلط صفویان بر ایران به آن دیار مهاجرت کرده بودند، تشکیل می داد؛ ده ها تفکر فلسفی و اندیشه ی عرفانی در حال شکل گرفتن و برای پذیرش همگانی با هم در رقابت بودند. مدارس علمیه که در تاخت اوزبکان رو به فراموشی بود، با مهاجرت عالمان، نویسندگان و شاعرانی ایرانی شکوه پیشین خود را باز یافت.
پس از کشته شدن شیبک خان (916/ 1510) شاهزادگان اوزبک عقب نشینی کردند و بخارا برای مدتی به دست ظهیرالدین محمد بابر، طرفدار و متحد شاه اسماعیل صفوی افتاد. سرانجام به سال 918/ 1512، عبیدالله خان، بابر را شکست داد و بخارا و سمرقند را به تصرف خود در آورد. خانِ اوزبک به موجب یک نذر شرعی ملتزم گشته بود که حکومت خود را با فتاوای علمای دین وفق دهد.[viii] بنابراین فضل الله را که در این هنگام در سمرقند زندگی می کرد به بخارا فراخواند. نویسنده در این شهر عبیداللهه خان را فن حدیث آموخت و برای هدایت و ارشاد شاه جوان اوزبک، به سال 920، سلوک الملوک را نوشت.
برخی از آثار روز بهان خنجی
1. بدیع الزمان فی قصه حی بن یقظان
2. عالم آرای امینی
3. حل تجرید
4. حواشی بر حواشی جدید تجرید
5. تعلیقات بر محاکمات
6. حواشی و تعلیقات بر کشاف
7. حواشی و تعلیقات بر شرح و مواقف
8. حاشیه بر تجرید
9. شرح بر صحیح مسلم
10. هدایه التصدیق الی حکایه الحریق
11. ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل
12. مهمان نامه ی بخارا
13. رساله حارثیه
14. نسب نامه حضرت خلیفه الرحمان؛ معروف به: شجره ی نسبِ محمد خان شیبانی
15. سلوک الملوک
نویسنده با دستگاه خلافت عثمانی مکاتبات دوستانه و پیوندی استوار داشت. اما درباره این که آیا او پس از تالیف، نسخه ای از کتاب خود را به دارالاسلام عثمانی فرستاده است یا نه، چیزی نمی توان گفت! اما تاثیر این کتاب بر حوزه های علمی و مدارس قلمرو حکومت عثمانی به خوبی آشکار است. فقیهان و بزرگان دینی آن سامان که حکومت عثمانی را مطلوب و مطابق با احکام شرع می دانسته اند، در این زمینه نظامنامه یا قانون نامه هایی تدوین کرده اند که معروف ترین آن ها فتوای مفتی الثقلین ابن کمال، احمد شمس الدین افندی (942/ 1536) و مجموعه فتاوای ابو سعود افندی است که از سلوک الملوک به نحو مطلوب و قدر کفایت استفاده کرده اند[ix]. کتاب، بار اول به همت محمد نظام الدین در هند و بار دوم به تصحیح و مقدمه ی محمد علی موحد در تهران منتشر شده است.
خُنجی در باب فقه در آسیای مرکزی
آسیای مرکزی در این دوره، معروفترین تقدیر فقه کلاسیک پیروامون رابطه میان حکومت و شریعت را به وجود آورد. فضل الله ابن روزبهان خنجی سلوک الملوک را به فارسی نگاشت. خنجی کتب خود را در دربار شیبانی در بخارا تالیف نمود. او که در خانواده ای از علمای صاحب مکنت تحت حمایت آق قوینلو متولد شده بود، زیر نظر دوانی تحصیل کرد و فعالیت حرفه ای خود را به عنوان دبیر در دسنگاه آق قوینلو آغاز نمود. خنجی به راه و روش صوفیان نقشبندی ملحق شد، و رابطه نزدیکی با رهبران با نفوذ سیاسی نقشبندی برقرار نمود.
وقتی صفویان شیعه ایران زادگاه او را فتح نمودند، خنجی به دربار ازبک مهاجرت، و بقیه عمر خود را وقف براندازی صفویان و اعاده تسنن به ایران کرد. او رهبر ازبک را مجاهد، "امام زمان" و "خلیفه رحیم" خواند، و او را بر آن داشت که شیعیان را از ایران اخراج و تسنن را اعاده نماید. اما خان شیبانی از صفویان شکست خورد و کشته شد؛ خنجی به مدت دو سال در اختفا ماند. خنجی، در جنگ های عثمانیان علیه وطن خود، ایران، از آنان به عنوان قهرمانان اسلام سنی حمایت می کرد، و به سلیم اول به مناسبت پیروزی بر صفویان در چالدران تبریک گفت.
وقتی عبیدالله، پسر شیبانی، سمرقند را باز پس گرفت، از خنجی خواست آرمان تسنن سنت گرا را ارتقا بخشد، و به این منظور بود که او سلوک الملوک را به رشته تحریر در آورد. خنجی ازبکان را وسیله ای برای احیای دین در آسیای مرکزی می دانست. در سلوک الملوک، او ضمن مرور موضوعات معمول فقهی، با توجهی خاص، به جهاد و طبقات مختلف طاغیان و کافران می پردازد. این موضوعات دارای ارتباط قوی بودند. خنجی استدلال خود را بر مذهب شافعی و حنبلی استوار ساخت، اما گاهی آن ها را تلفیق، و گاهی به عنوان بدیل های مشروع یک دیگر مطرح می نمود؛ او از نظرات ماوردی و غزالی استفاده زیاد کرد.
خنجی مصمم بود فقه سنتی تسنن را در سیاست جدید آسیای مرکزی اعمال نماید. به نظر می رسد قصد او علاوه بر ایضاح ضوابط اخلاقی – شرعی، ارائه رهنمودی تا حد ممکن جامع و علمی برای حاکمان زمان خود بود. در حقیقت، آثار فقهی قبلی، شیوه به کارگیری ضوابط شریعت را در حکومت تبیین نموده بود، اما با تلاشی ناچیز برای استدلال این که آن چه در عمل لازم بود، چیزی بیش از تلقی شرع به مثابه آخرالدوا بود. خنجی بدیلی معتبر در "السنه و الجماعه" می جست تا آن را در مقابل ادعای صوفیان به تاسیس حکومت مقدسی بر مبنای اعتبار شیعی مطرح سازد.
بنابراین، روح تلاش های خنجی تلفیق این دو مبحث و همان طور که از عنوان کتابب او تلویحا برداشت می شود، تهیه کتابی در باب حکومت دینی مبتنی بر فقه برای حاکمان سنی بود. لازم بود خنجی ثابت کند فقه سنی می تواند همه رهنمودهای اخلاقی و شرعی مورد نیاز یک رژیم را برای رفع نیازهای تقوای دینی ارائه کند.
خنجی عناصری از فلسفه خرد گرایانه سیاسی را که در فقه معمول نبود، مطرح ساخت؛ او این مطالب را از استاد خود، دوانی، اقتباس کرد. او اقتدار سلطنتی را بر مبنای آن که "انسان موجودی بالطبع سیاسی است" توجیه کرد؛ جامعه نیازمند "مرد عادلی است که خشونت را سرکوب نماید"، یعنی مردی که "به «اعتدال» علم دارد"؛ اما "آن که اعتدال را تعریف می کند، قانون الهی است... بنابراین، عدالت به وسیله شریعت وضع شده است." او نتیجه گیری می کند "چنین شخصی پادشاه است". پادشاه مطابق تعریف دوانی و دیگران، یک "مدبّر" است که قانون وضع شده به وسیله "صاحب شریعت" را به عمل در می آورد. اقتدار به وسیله این حقیقت که "او مطُاع است" توجیه می شود.
خنجی، مانند این جامعه، تاکید داشت قدرت نظامی، و نه تبار یا شخصیت، مطابق ادعای شیعیان امامیه، به مرد صلاحیت امامت و خلافت می دهد. خنجی قبلا خان شیبانی را "امام الزمان" و در یک نوبت سلیم اول عثمانی را "خلیفه خدا و رسول" خوانده بود.
مسئولیت های محوله بر سلطان – خلیفه مورد تاکید بسیار قرار گرفت. همانند نویسندگان قبلی، نظارت های قانونی وجود نداشت؛ دیدگاه کلی سنی آن بود که تنها می توان با قیام خودجوش ناشی از عدم اجرای گسترده شریعت، از دست حاکم بد خلاص شد: قدرت فی حده شاخص مهم مشروعیت بود. و نظر خنجی بر همین منوال باقی ماند.
به علاوه، خنجی درصدد حفظ اجرای شریعت به وسیله شیخ الاسلام، یعنی مقام دارای صلاحیت دینی برای نظارت بر نهادها و عمل به اسلام، بود. اما سلطان می تواند قاضی را نصب و خلع نماید. به این ترتیب، سلوک الملوک نظام دینی – سیاسی شکل گرفته در اسلام سنی تا زمان تالیفات خنجی، را در فقه ادغام کرد.
با توجه به وضعیت ایران و چشم انداز تجدید حیات تسنن در آن، طبیعتا خنجی موضوع جایگاه دینی غیر سنیان را مورد توجه قرار داد. در این جا، او میان صفویان و رعایای آنان تمایز قایل بود. صفویان "قزلباش" مرتد بودند. اما کلا شکی نیست که شیعه امامیه از فِرَق اسلام است.
منبع:
تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام – آنتونی بک – محمد حسین وقار – انتشارات اطلاعات
[i] عالم آرای امینی، 64؛ سلوک الملوک 48، 107؛ احسن التواریخ، چ بارودا، 174
[ii] تشکیل دولت ملی در ایران، 148
[iii] عالم آرای امینی 167
[iv] تشکیل دولت ملی در ایران، 148؛ عالم آرای امینی، 65
[v] مهمان نامه ی بخارا، 351
[vi] جنگ چالدران، 51، 52؛ شاه اسماعیل اول، 287 - 289
[vii] مختصری در تاریخ اسماعیلیه، 61
[viii] سلوک الملوک، 53
[ix] تاریخ عثمانی ج2/ 781، 790
منبع:www.teabyan.net
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ساعت 11:25 توسط محمد قجقی
|