سلجوقیان و اتابکان
سلجوقیان و اتابکان: سلجوقيان طايفه اي از تركان بودند. نسب آنان به سلجوق پسر دقاق مي رسد. اولين پادشاه اين سلسله طغرل(429-455هـ.ق) است پس از وي برادرزاده اش الب ارسلان(455-465 هـ.ق) بر تخت نشست. ملكشاه پسر الب ارسلان از 465 تا 485هـ.ق سلطنت كرد. سلجوقيان به شاخه هاي سلجوقيان عراق، سلجوقيان شام، سلجوقيان كرمان و سلجوقيان روم تقسيم شده اند. بعضي از آنان تا اوايل قرن هشتم سلطنت كرده اند و سرانجام به دست پادشاهان عثماني به تاريخ سپرده شدند. اتابكان در واقع لـله هايي بودند كه پادشاهان سلجوقي فرزندان خود را براي تربيت به آنان مي سپردند. بعضي از آن غلامان به سبب شايستگي كه از خود نشان مي دادند به مقاماتي رسيدند. چون پادشاهان سلجوقي ناتوان شدند آنان در نواحي سلجوقيان براي خود حكومتي تشكيل دادند. در قلمرو سلجوقيان، سلسله هاي مستقل و نيمه مستقل به نامهاي: اتابكان فارس، اتابكان آذربايجان، اتابكان لرستان، اتابكان موصل، اتابكان يزد، اتابكان دمشق و اتابكان سنجار پديد آمدند. وضع اجتماعي و ادبي ايران در عصر سلجوقيان و اتابكان: سلجوقيان در تاريخ ايران تأثير مهم داشتند. درون مملكت در زمان آنان در امن و آسايش بود. فتوحات در مغرب و مشرق قلمرو اصلي به وقوع مي پيوست. وزيران كاردان و دانشمند در روحية پادشاهان موثر بودند. خواجه نظام الملك طوسي در بغداد و نيشابور مدارس نظاميه را ساخت. رجال دولت مي كوشيدند كه اموال مردم از تجاوز مصون ماند و راهها امن باشد. فرقة اسماعيليـّه كه در تاريخ از آنان به نام حشّاشين نام برده مي شود، و در واقع نيروهاي مقاومت ايرانيان در برابر سلطه گران خارجي بودند، در عهد سلجوقيان ظهور كردند و در آسيا رعب و وحشت آفريدند، چنانكه خواجه نظام الملك به وسيله آنان به قتل رسيد. شعر و ادب فارسي در دوره سلجوقيان تقريباً به شيوه سابق تداوم داشت، ولي بر وسعت قلمرو آن افزوده شده بود. در مناطق دوردست، چون آذربايجان شاعراني پيدا شدند كه شعر برجسته سروده اند. در اين دوره شعر از دربارها دور و به خانقاهها نزديك شد. شعر عرفاني پديد آمد. عطّارنيشابوري اين گونه شعر را به اوج كمال رسانيد. غزل مستقل درديوان انوري ظاهر شد. تأثر از ادبيات عرب در اين عهد رو به فزوني نهاد. لغات بسياري از امجده وارد زبان فارسي شد. در اين عهد مثنوي عاشقانه هم نمونه هاي نمايان دارد كه خمسة نظامي از آن جمله است. در اين عهد سه شاخه ممتاز در شعر فارسي مي توان تعيين كرد. اوّل شاعراني كه شيوة عنصري، فّرخي را دنبال كردند و تازگيهايي بر آن شيوه افزودند، اين شاعران در مشرق ايران و خراسان بودند، انوري و امير معزّي از اين شاخه اند. دوم شاعراني كه درآذربايجان مي زيستند و بياني خاص داشتند، خاقاني، نظامي و فلكي شرواني از اين گروه اند. سوم شاعران عراق كه در مركز ايران بودند و شيوة بيان آنان با دو شاخه قبلي تفاوتهايي داشت. جمال الدين عبدالّرزاق از آن شاخه است. در اين عهد خيـّام با سرودن رباعيهاي فلسفي، شعر را به فلسفه و فلسفه را به شعر نزديك كرد. ناصرخسرو با دور شدن از دربار و روي آوردن به اسماعيليه شعر را به خدمت اعتقادات ديني و اخلاقي آورد. نثر فارسي در عصر سلجوقي از كمال پختگي بيشتري برخوردار است. تعداد آثار و موضوعات وسعت زيادتري يافته است. در بعضي از نوشته ها شيوة جمله بندي عربي ديده مي شود. نثر صوفيه هم در اين دوره شكوفاتر است. تذكره الاولياي عطار بهترين نمونه آن است. نثر صوفيه ساده و طبيعي است و از آرايه هاي لفظي كمتر استفاده شده است. در دورة اتابكان به سبب سازش آنان با خوارزمشاهيان و مغول، قلمرو آنان از حملات و ويراني در امان ماند. در فارس بناهايي ساخته شد. شاعران و نويسندگان خراسان و عراق عجم به فارس پناه بردند و در امان ماندند. شاعران معروف عصر سلجوقيان و اتابكان: توضيح: در اين باب نه تنها از همة گويندگان و آثار آنان نمي توان سخن گفت بلكه از همة آنان نام هم نتوان برد زيرا كه در تذكره لباب الالباب محمد عوفي در باب دهم از يكصدوهشت تن از شاعران آل سلجوق نام برده شده است. در اين باب به اختصار از زندگي دو تن سخن خواهيم گفت واز معروف ترين شاعران به ذكر نام بسنده خواهيم كرد: 1: فخرالدين اسعد گرگاني: ازمردم گرگان و معاصر طغرل سلجوقي است. تنها اثر قابل ذكري كه از وي باقي مانده منظومة عاشقانة ويس و رامين است كه احتمالاً از اواخر دورة اشكاني باقي مانده است. روزي در اصفهان در مجلس عميدابوالفتح مظفـّر نيشابوري كه طغرل به حكومت اصفهان منصوب كرده بود، از ويس و رامين سخن به ميان آمد، اين يادآوري موجب شد كه فخرالدين آن را به نظم در آورد. وي در نظم اين داستان سادگي و فصاحت را حفظ كرده، در پايان و آغاز هر فصلي مطالبي از خود افزوده است. چون در مواردي اين كتاب با موازين اخلاقي و اسلامي انطباق ندارد. از شهرت و رواج آن كاسته شده است. فخرالدين اسعد بعد از 446هـ.ق درگذشته است. نمونه اي كوتاه از آغاز كتاب: سپاس و آفرين آن پادشا را كه گيتي را پديد آورد و ما را بدو زيباست ملك و پادشايي كه هرگز نايد از ملكش جدايي خداي پاك و بي همتا و بي يار هم از انديشه دور و هم ز ديدار نه بتواند مرو را چشم ديدن نه انديشه درو داند رسيدن… | ||
2: اسدي طوسي: حكيم ابونصر علي بن احمد اسدي طوسي از حماسه سرايان و فرهنگ نويسان قرن پنجم هجري است. به سبب اغتشاش خراسان به آذربايجان مهاجرت كرده است. اسدي در آذربايجان براي شاعران معاصر خود كه در اراّن و اطراف آن بودند، فرهنگي به نام لغت فرس نوشت. لغات به ترتيب حروف آخر مرتب شده است. اسدي اشعاري به صورت مناظره دارد كه ميان دو چيز خيالي است كه با هم بحث مي كنند. مناظره در ميان گويندگان آذربايجان رايج بود. ديگر مثنوي گرشاسبنامه است در حدود ده هزار بيت. اسدي در ساختن اين منظومه از منابع منثور از جمله گرشاسبنامه ابوالمويـّد بلخي استفاده كرده است. اسدي در 465هـ.ق درگذشته است. نمونة كوتاه شعر او:
شبي همچو زنگي سيه تر ز زاغ مه نو چو در دست زنگي چراغ
سياهيش بـر هـم سيـاهي پذير چو موج از بر موج درياي قيـر
چنان تيره گيتي كه از لب خروش زبس تيرگي ره نبر وي به گوش…
3: ناصر خسرو: حكيم ابومعين ناصربن خسرو بن حارث قبادياني بلخي ملقـّب به حجـّت از شاعران و نويسندگان بسيار تواناي زبان فارسي است. وي در 391ه. در قباديان بلخ زاده شد. ابتدا به دستگاه حكومتي پيوست و در 437ه. خوابي ديد و تحـّولي در درون او پديد آمد همان سال به همراه برادرش سفري هفت ساله آغاز كرد. بسياري از كشورهاي اسلامي را ديد. چهار بار سفر حج به جاي آورد. به مصر رفت و به خدمت المستنصر بالله خليفه فاطمي(427-487ه) رسيد و به اسماعيليه پيوست. مرتبه داعي يافت و به امر خليفه براي نشر دعوت فاطمي به خراسان رفت و عنوان حجـّت خراسان يافت. چون به بلخ آمد، دعوت آغاز كرد. مخالفانش افزون تر شدند. ظاهراً فتواي قتل او صادز شد. ناصر ناگزير به نيشابور و مازندران رفت. عاقبت به يمكان(yamkan) يا يمگان(yamgan) پناه برد و تا آخرعمر در آنجا ماند. ناصر خسرو از استادان مسلّم شعر فارسي است. او شعر را براي بيان عقايد به كار مي برد نه مدح اميران. در شعر او گاهي پيچيدگي ديده مي شود. او در دشوارترين اوزان عروضي هدفهاي خود را به استوارترين صورت بيان مي كند. از ناصرخسرو علاوه بر ديوان آثار منظوم و منثور ديگري هم باقي مانده است. دو منظومه به نام روشنايي نامه در وعظ و حكمت و سعادتنامه در حكمت است. آثار منثور او خوان اخوان در پند، جامع الحكمتين در شرح قصيدة فلسفي خواجه ابوالهثيم، زادالمسافرين در كلام باطنيـّه، وجه دين در كلام و احكام شريعت اسماعيلي، گشايش درهايش در پاسخ چند پرسش، و ديگر سفرنامة او كه گزارش سفر هفت سالة وي است كه اطلاعات بسيار دقيق دارد. ناصر خسرو در 481ه. در يمگان وفات كرده است. چند بيت از اشعار او:
نشنيـده اي كـه زير چنـاري كـدوبنـي بررست و بردويد برو بـر به روز بيست؟
پرسيـد از آن چناركه تو چند سالـه اي؟ گفتا دويست باشد و اكنون زيادنيست
خنديد ازو كدوكه من از تو به بيست روز برتر شدم بگو تو كه اين كاهلي زچيست
او را چنار گفت كه امروز اي كدو باتو مرا هنوز نه هنگام داوريست
فردا كه بر من و تو وزد باد مهرگان آنگه شود پديد كه نامرد و مرد كيست
4: خيـّام : حكيم ابوالفتح غياث الدين عمر بن ابراهيم نيشابوري، معروف به خيـّام يا خيـّامي از رياضي دانان، طبيبان، حكيمان وشاعران ايران در قرن 5-6 هجري است. زادگاه او نيشابور است. از وي آثار گوناگون بر جاي مانده امّا شهرت او به سبب رباعيهاي اوست كه برخي تعداد آنها را يكصدوهفتادوهشت رباعي مي دانند و برخي بيش از هزار رباعي به وي نسبت داده اند. رباعي مشكل ترين قالب شعر است، زيرا كه كوتاه است و شرايط و قيودي دارد. سه مصراع نخستين به منزلة صغري و كبري و مصراع چهارم به جاي نتيجه در منطق است. شاعر بايد چنان قدرتي داشته باشد كه بتواند معني بلند خود را در آن قالب بگنجاند. كلام خيام در نهايت فصاحت و بلاغت است و در رواني به آب مي ماند و از تكلّف بدور است. خيام در پي آرايش سخن خود نيست و آراية شاعري به خرج نمي دهد و به دنبال تخيـّلات شاعرانه هم نيست. از ويژگيهاي سخن خيام ذوق لطيف و احساس شديد است. مخصوصاً تأثري است كه از مرگ عزيزان و به طور كلّي انسانها ابراز مي كند. ديگر مناعت طبع و سنگيني و متانت اوست، بذله گويي نمي كند، اهل مزاح هم نيست، متعـّرض كسي نمي شود و با مردم كاري ندارد. اگر دقيق شويم مدار سخن او سه نكته بيش نيست: تذكر مرگ، تأسف از ناپايداري حيات و بي اعتباري روزگار. وفات خيام را 509 يا 517 يا 12 محـّرم 526ه. نوشته اند. ظاهراً تاريخ اخير صحيح تر است. احتمال مي دهند كه چون در 439ه. به دنيا آمده، درزمان وفات هشتادوسه سال داشته است. البـّته اين احتمالات بسياري ازگمانهاي مربوط به حيات او را باطل مي كند. يكي از رباعيـّات او:
ابر آمد و بـاز بـر سر سبزه گريست بي بادة گلرنگ نمي بايد زيست
اين سبزه كه امروز تماشا گه ماست تا سبزة خاك ما تماشاگه كيست
5: انوري: اوحدالدين علي بن محمـّدبن اسحاق انوري ابيوردي در بدنه از توابع خاوران خراسان به دنيا آمده است. ابتدا خاوري تخلّص مي كرد بعد به انوري تغيير داد. پس از كسب كمالات در حكمت، رياضي و نجوم ماية كافي اندوخت. پس از مرگ پدر كه ارث فراوان به وي رسيده بود، به عيش و نوش پرداخت و مفلس شد. ناگزير به شعر روي آورد، سلطان سنجر، سليمان شاه، قلج طمغاچ خواهرزادة سنجر، استر خوارزمشاه، تركان خاتون و … را مدح گفت. انوري از شاعران بزرگ زبان فارسي است و در عربي و فارسي مهارت دارد. در سرودن قطعه و قصيده و غزل از سرآمدان است. بيش از سعدي غزل عاشقانه سروده است. در قطعه گاهي بد زبان است در زمان او چند شاعر بزرگ چون خاقاني، نظامي، رشيد و … معاصر بودند. در ديوان او به ايهام، استعاره، قياس، تمثيل و مخصوصاً اغراق برمي خوريم. از ويژگيهاي شعر او آن است كه زبانش به زبان محاوره نزديك است و گاه از نهايت سادگي به گفتگوي معمولي نزديك مي شود. امّا گاهي به سبب كاربرد اصطلاحات نجومي، علمي و مانند آن پيچيده مي شود و به شرح نياز پيدا مي كند. به همين دليل شرحهايي بر آن نوشته اند. قاضي نورالله شوشتري او را شيعه معرفي كرده است. اين سخن او قابل قبول نيست، زيرا نه تنها در ديوان او به بيتي نمي توان برخورد كه دليل بر تشيع او باشد زمان او هم زمان تعصّب بود نمي شد برخلاف عقيدة سلطان عقيده يي ابراز كرد. وفات انوري را سال583ه. نوشته اندو نمونه يي كوتاه از شعر او:
بازيچـه دور آسمـانـم چـه كنـم سرگشته گردش جهانم چه كنم
از هرچه همي كنم پشيمان گردم آيا چه كنم تا كه بدانم چه كنم؟
6: خاقاني: افضل الدين بديل بن علي خاقاني شرواني احتمالاً در 520ه. در شروان از مادري مسيحي نسطوري به دنيا آمد. پدرش نجم الدين علي نجـّار بود. پس از مرگ پدر مادرش با كار بافندگي و آشپزي پسر را اداره مي كرد. كافي الدين عمر بن عثمان عموي شاعر كه طبيب بود، تا بيست و پنج سالگي ازبرادرزاده نگهداري مي كرد. سپس به نام خاقان سنجر فخرالدين منوچهربن فريدون شروان شاه، "خاقاني" تخلّص كرد. دختر ابوالعلاي گنجوي را به زني گرفت و بعد كار ميان اين دو شاعر به هجو كشيد. خاقاني زندگي مسـّرت باري نداشت. ابتدا با فقر سر كرد. دوست صميمي نداشت. در جواني پدر را از دست داد و مدتي بعد عموي او درگذشت. در 571 ه. پسر جوان او به نام رشيدالدين در گذشت. سپس دختر خردسال و همسرش را از دست داد. به سبب سرپيچي از پذيرفتن خدمت سلطان قريب يك سال زنداني شد. در اواخر حيات به تبريز رفت و گوشه نشيني اختيار كرد و سرانجام در 595ه. در تبريز درگذشت و در محـّله سرخاب در مقبره الشعرا به خاك سپرده شد.خاقاني از قصيده سرايان نام آور ايران و از اركان شعر فارسي است. شعرش محكم، انديشة او قوي، تركيباتش ماهرانه، به معاني مبتكرانه و بكر است. او اكثر علوم و معارف زمان خويش را وارد شعر كرده و از اين رو فهم اشعار او بر خوانندگان مشكل است. از خاقاني مثنوي به نام تحفه العراقين نيز در دست است كه سفرنامة منظوم حـّج اوست. قريب شصت نامه هم به نام منشآت خاقاني در دست است. خاقاني پس از حج در بازگشت پس از ديدن ويرانه هاي كاخ مداين قصيده يي سروده كه از قصايد زيباي زمان فارسي است. چند بيت از قصيدة ايوان مداين:
هان اي دل عبرت بين از ديده عبر كن هان ايـوان مـدايـن را آيينـة عبـرت دان
يـك ره زره دجـلـه منـزل بـه مداين كـن وز ديده دوم دجله بر خاك مداين ران
خود دجله چنان گريد صددجله خون گويي كز گرمي خونابش آتش چكد از مژگان بيني كه لب دجله چون كف به دهـان آرد خود آب شنيدستي كاتش كندش بريان…
7: نظامي: حكيم جمال الدين ابومحمد الياس بن يوسف بن زكي بن مويد متخلّص به نظامي در حدود سال535ه. در شهر گنجه به دنيا آمد. برخي بدون دليل او را از مردم قم يا تفرش دانسته اند. معلوم نيست كه نظامي تا سي وهفت سالگي يعني سال 572ه. كه مخزن الاسرار را سروده چگونه زندگي مي كرده است. نظامي در نجوم و معارف ديگر دست داشت. اشعاري در قالب قصيده، غزل، قطعه و رباعي از او در دست است. اما شهرت او به سبب مثنوي هاي اوست كه در پنج(شش) كتاب است و به خمسه معروف است. آن پنج(شش) كتاب به ترتيب سروده شدن عبارتند از:
1: مخزن الاسرار: مثنوي اخلاقي است و نظامي بي ترديد در اين كتال به حديقه سنايي نظر داشته.
2: خسرو شيرين: از داستانهاي دوره ساساني است در 576ه. به نام اتابك شمس الدين محمد سروده شده است.
3: ليلي و مجنون: قصيده يي تازي است ظاهراً در 584ه. به دستور اختان بن منوچهر شروان شاه سروده شده است.
4: هفت پيكر: داستانهاي مربوط به بهرام گور است. در 593ه. به نام علاءالدين كرپه ارسلان پادشاه مراغه ساخته است.
5: اسكندر نامه: اين كتاب دو بخش دارد:
الف: شرف نامه كه در آن اسكندر به عنوان فاتحي بزرگ مطرح مي شود.
ب: اقبالنامه كه در آن اسكندر به صورت حكيم و پيامبر ظاهر مي شود.
نظامي در جواني شعر را وسيلة بيان حكمت و اخلاق مي داند. در مخزن الاسرار چنين مي انديشد. اما در خسروشيرين شعر را تنها وسيلة تعليم نمي داند بلكه وسيلة تفريح هم مي شمارد. خمسة نظامي چنان پسنديده افتاده است كه از قرن هفتم هجري به بعد شاعران به تقليد از آن مثنويها پرداخته اند. امير خسرو دهلوي، خواجوي كرماني، هاتفي، وحشي بافقي، عرفي شيرازي و كليني و ديگران از او تقليد كرده اند.
چند بيت پراكنده كه حكم مثل پيدا كرده است:
چون شير به خود سپه شكن باش فرزند خصال خويشتن باش
چه آنجا كن كز آن آبي بر آيد رگ آنجا زن كز آن خوني گشايد
آب ارچه همه زلال خيزد از خوردن پر ملال خيزد
ز شيران بود روبهان را نوا نخندد زمين تا نگريد هوا
هركه در كار سخت گير بود نظم كارش خلل پذير بود
8: امير معـّزي: عبدالله محمد بن عبدالملك معـّزي نيشابوري پسر عبدالملك برهاني شاعر دربار ملكشاه سلجوقي است. تخلّص خود را از لقب ملكشاه كه معـّز الدنيا و الّدين بود گرفته است. او را به استادي ستوده اند چون در قصايد به فّرخي و عنصري نظرداشت، انوري گفته است كه خون دو ديوان به گردن اوست. شعر معـّزي ساده است. او معاني بسيار در الفاظ ساده خالي از تكلّف بيان مي كند. گويند سبب وفات او آن بود كه روزي در شكارگاه تيري از كمان سلطان به قلب او اصابت كرد امـّا ظاهراً اين حادثه در 511ه. اتفاق افتاده بود. معـّزي تا 518 يا 521ه. زنده بوده است. چند بيت از اشعار او:
صنما ما زره دور و دراز آمده ايم به سر كوي تو با درد و نياز آمده ايم
گر ز نزديك تو آهسته و هشيار شديم مست و آشفته به نزديك تو باز آمده ايم
آمدستيم خريدار مي و رود و سرود نه فروشندة تسبيح و نماز آمده ايم
9: قطران تبريزي: ابومنصور قطران تبريزي از سخن سرايان معروف دوره سلجوقي است. او نخستين كسي است كه در آذربايجان به سرودن شعر دري پرداخته است. قطران شاعري توانا و نيكو سخن بودن، بعضي از اشعار او كه در مدح ابونصر سروده و با اشعار رودكي كه در مدح نصربن احمد ساماني كه كنية ابونصر داشته بهم آميخته است. قطران بعد از سال 465ه. درگذشته است. قصيده يي درباره زلزلة تبريز كه در سال 434 هجري رخ داده سروده است كه از قصايد معروف اوست. چند بيت از آن قصيده:
بود محال مرا داشتن اميد محال به عالمي كه نماند هرگز بر يك حال
از آن زمان كه جهان بود حال زين سال بود جهان بگردد ليكن نگردش احوال
دگر شوي تو و ليكن همان بود شب و روز دگر شوي تو وليكن همان بود مه وسال محال باشد فال و محال باشد زجرمدار مشغول دل بعد به فال
ديگر گويندگان معروف اين عصر:
ازرقي هروي(قبل از 526ه)، برهاني(پدر معـّزي)، بخارايي(542يا 543ه)، سوزني سمرقندي(562يا569ه)، رشيدي سمرقندي(قرن 6ه)، اديب صابر ترمذي(مقتول بين 538-543ه)، اثير اخسيكتي(577ه)، ظهير فاريابي(598ه)، جمال الدين اصفهاني(588ه) و دهها شاعر ديگر.
نويسندگان معروف عصر سلجوقيان و اتابكان:
1: ناصر خسرو: در باره او در بخش قبلي در شمار شاعران سخن گفته شد.
2: خواجه نظام الملك طوسي: قوام الدين ابوعلي حسن بن علي بن اسحاق معروف به نظام الملك در 408ه. در يكي از روستاهاي طوس به دنيا آمد. در طوس و نيشابور و مرو فقه شافعي و حديث آموخت.چون الب ارسلان بر خراسان چيره شد، در 451ه. خواجه را به وزارت برگزيد. در سال 485ه. بر اثر اختلاف با تركان خاتون بر سر جانشيني ملكشاه و ترجيح بر كيارق از وزارت خلع شد. در رمضان همان سال در راه نهاوند به دست يكي از فدائيان حسن صباح كشته شد. خواجه سي سال با كياست در مقام وزارت سلجوقيان را اداره كرد. نظام الملك به سبب علاقه يي كه به فقها و متصّوفه داشت، مدارسي داير كرد كه به نظاميه معروف بودند. در آن مدرسه ها افرادي چون امام الحرمين جويني(478ه.) و امام محمد غزالي(504ه.) تدريس مي كردندو نظام الملك چنانكه خود تصريح مي كند به دستور ملكشاه سلجوقي كتابي به نام پنجاه فصل يا سيرالملوك يا سياستنامه تأليف كرده است كه در سلامت انشاء و روشني مطلب و تنوع موضوع در ميان كتابهاي فارسي كم نظير است. " هم پيداست و هم حكمت و هم مثل وهم تفسير قرآن و اخبار پيغمبر و قصص انبياء و هم سيرت حكايت پادشاهان …." اما اين كتاب در كنار آن همه فصاحت و بلاغت و هنر نمايي در مسائل تاريخي خطاهايي دارد و نيز به سبب تعـّصب خواجه در مسائل مذهبي به پيروان مذاهب و اديان ديگر اتهامات و ناسزايي روا داشته است. در اين كتاب اطلاعات ارزشمند دربارة تشكيلات سياسي و مملكتي ايران در عهد سلجوقيان مي توان به دست آورد. از نظام الملك نامه يي هم در دست است كه به پسر خود نظام الدين ابوالفتح فخرالملك نوشته و وصيت نامه اي هم از او باقي است.
3: خواجه عبدالله انصاري: شيخ الاسلام ابو اسماعيل عبد الله بن محمد انصاري هروي از فرزندان ابو ايوب انصاري است كه رسول اكرم(ص) در هجرت از مكه به مدينه در منزل او فرود آمد عبدالله در 296ه در هرات به دنيا آمد. چون در ايران باليد در شمار گويندگان و نويسندگان زبان فارسي در آمد خواجه از مفسران و شاعران بزرگ ايران در قرن پنجم است. حافظة بسيار قوي داشت. در سال 417ه. به قصد كسب علم به نيشابور رفت و مدتي بعد به بغداد سفر كرد و سفر حج به جاي آورد. در بازگشت با ابوالحسن خرقاني ديدار كرد و ديدارهايي با ابوسعيد ابوالخير داشت. سرانجام در هرات اقامت گزيد و شيخ الاسلام شد و به ارشاد پرداخت و در سال 481ه. در هرات درگذشت. خواجه عبدالله رسالاتي به نثر مسـّجع دارد كه در لابلاي آنها بسياري از اشعار او هم آمده است. معروف ترين آنها مناجات نامه است به همان نثر مسـّجع كه اين سبك بيان قبل از او سابقه نداشته است. خواجه عبدالله قصد داشته است كه سخن خود را از حالت نثر عادي خارج كند و كلام خود را به شعر نزديك سازد تا هم دلنشين تر باشد و هم حفظ آن آسانتر گردد. كلام خواجه در غالب موارد شعري منثور و نثري موزون است. رسالات ديگر او به نامهاي: رسالة دل وجان، كنز السالكين، محبـّت نامه و جز آنهاست كه در مجموعة رسائل او گرد آمده است. از دو كتاب ديگر هم كه به نحوي به خواجه عبدالله ارتباط دارد بايد سخن گفت: كشف الاسرار و عده الابرار تأليف رشيدالدين ميبدي، تفسيري عظيم است. رشيد الدين چون تفسيري را كه خواجه عبدالله تأليف كرده بود، مختصر يافت، به شرح آن برخاست و آن را يك بار ترجمه كرد و دو بار به تفسير آن پرداخت. به هر حال اصل مختصر اين تفسير از خواجه است. ديگر كتاب طبقات صوفيه است كه در اصل كتابي به عربي است از ابوعبدالرحمان سلمي(412ه.) خواجه اين كتاب را در قرن پنجم در مجالس درس خود به امجد هروي املا كرده است. جامي شاعر معروف قرن نهم، طبقات صوفيه خواجه عبدالله را تنفيح كرد و شرح احوال صوفيان متأخر را بر آن افزود و نفخات الانس من خضرات القدس را پديد آورد.
4: ابوالحسن خرقاني: شيخ ابوالحسن خرقاني در ده خرقان در نزديكي بسطام به دنيا آمد. گفته اند كه خركچي بود يعني الاغ كرايه مي داد و مردي امّي بود. در كتب صوفيه، اسرارالتوحيد، و تذكره الاوليا بسياري از سخنان خرقاني نقل شده است. مولانا جلال الدين در مثنوي بعضي حكايات مربوط به وي را آورده است. گويا افرادي بوده اند كه سخنان او را مي نوشته اند. مجموعة سخنان او در كتابي به نام نورالعلم جمع شده است. در ميان سخنان خرقاني بسياري شطحيـّات نقل شده است. نوشته اند كه او پياده براي زيارت قبر بايزيد بسطامي به بسطام مي آمده است. وفات او در 435ه. اتفاق افتاده است.
5: محمـّد غزالي: امام حجه الاسلام ابوحامد محمـّد بن محمـّد غزالي فرزند پشم ريسي از عوام بود كه حتي خواندن و نوشتن نمي دانست. لقب غزالي را به مناسبت شغل پدر به وي داده اند. محمد برادري هم به نام احمد داشت. اين دو برادر بعد از مرگ پدر با ميراث اندكي كه داشتند به سرپرستي ابوحامد محمد بن احمد اردكاني در آمدند. در گرگان و نيشابور تحصيل كرد در آن شهر پيش امام الحرمين جويني شاگردي كرد. در مدتي كوتاه استعدادش آشكار شد. در بيست و هفت سالگي در حضور ملكشاه و خواجه نظام الملك و علماي نامدار مناظره كرد و فايق آمد و طرف توجه خواجه نظام الملك قرار گرفت. در 484ه. كه سي و چهار يا سي و پنج سال داشت، نظام الملك او را به تدريس در نظامية بغداد تعيين كرد. چهار سال تدريس كرد گويند تا آن زمان حدود هفتاد كتاب و رساله تأليف كرده بود. در سي ونه سالگي انقلابي عظيم در درون او پديد امد. به حج رفت و مدتي در بيت المقدس به عبادت پرداخت. خرقة پشمينه پوشيد ودر اين مدت كتاب معروف خود احياء علوم الدين را نوشت. در 498ه. به بغداد بازگشت يك سال بعد به زادگاهش طوس رفت و در پنجاه سالگي دومين كتاب معروف خود كيمياي سعادت را نوشت. غزالي در 505ه. در پنجاه و پنح يا پنجاه و شش سالگي درگذشت و جنازة او را در طابران طوس به خاك سپردند. امروز نشاني از يك آرامگاه نيست. غزالي در ساية تحصيل علم به عاليترين درجات علمي رسيد و چنانكه در آن روزگار كه القاب تعارف آميز نبود به لقب حجه الاسلام ملّقب شد. غزالي هم در فلسفه و هم در تصّوف و دين مهارت تام داشت. شيوة غزالي كاملاً تازگي داشت. او معتقد بود كه هيچ امري را نبايد مسلم و حقيقي تلقي كرد مگر آنكه به دليل علمي و برهان عقلي حقيقت آن ثابت شده باشد. و آن حقيقت ثابت شده هم همواره بايد مورد شك و ترديد باشد و راه بحث دربارة آن بايد گشوده باشد و به محض آنكه خطا بودن آن ثابت شد، از عرصة مسلّمات اخراج گرددو بايد سبب و دليل هر امري راجستجو كرد. آثار غزالي را برخي 200 و حتي 400 كتاب و رساله دانسته اند. معروف ترين آنها را در متن نام برديم. تهافت الفلاسفه، مقاصد الفلاسفه، المنقذمن الّضلال از ديگر آثار مشهور اوست. نامه يي به سلطان سنجر سلجوقي نوشته است كه بسيار پر معني است. توصيه مي شود كه در مكاتيب فارسي غزالي به تصحيح مرحوم عباس اقبال، امير كبير،ص 11-14 آمده است بخوانيد.
6: احمد غزالي: برادر محمد غزالي است. معروف ترين اثر او سوانح العشّاق است كه كتابي بسيار ساده و در عين حال پر مغز است و در عبارات آن لطف و حال شعر ديده مي شود. وفات احمد غزالي در 520ه. در قزوين اتفاق افتاده ، آرامگاه او هنوز باقي است.
7: عين القضات همداني: عين القضات ابوالمعالي عبدالله بن محمد ميانجي همداني در حدود سال 492ه. در همدان زاده شده است. اجداد او از مردم ميانه بوده اند. بلافاصله علاوه مي كنيم كه عين القضات در 525ه. كه بيش از سي وسه سال نداشت اعدام شد. در جواني به كسب علم پرداخت و شهرت فراوان به دست آورد. از اين رو مورد حمله فقها و متكلمين شد. كلام رايج در عهد او وي را قانع نكرد. با آثار محمد غزالي آشنا شد تا حـّدي آرامش يافت. بعد با احمد غزالي ديدار كرد. احمد به عين القضات سخت علاقه مند بود. عين القضات در بيان عقيده بي پروا بود و همين بي پروايي بود كه متشّرعه به تكفير او پرداختند. از همدان به بغداد فرستادند و مدتي به زندان رفت. به دستور ابوالقاسم درگريني وزير سلطان سنجر او را به همدان آوردند. پوست او را كندند و جسدش را به دار آويختند و سپس با نفت و بوريا آتش زدند.
او خود پيشگويي كرده بود:
ما مرگ و شهادت از خـدا خواستـه ايم و آن هم به سه چيز كم بها خواسته ايم
گر دوست چنين كند كه ما خواسته ايم مـا آتـش و نفت و بـوريـا خواستـه ايم
باز علاوه كنيم كه خون ناحق عين القضات، دامن ابوالقاسم درگزيني را گرفت و در سال 527ه. به كيفر جنايت خود رسيد و به دار مجازات آويخته شد. عين القضات آثار متعددي به عربي و فارسي دارد. تمهيدات از كتابهاي معروف اوست. نثر كتاب با شوق و عشق فراوان مولف آميخته است. نامه هاي عين القضات هم يادداشتهايي است كه روزانه تهيه مي شد و عين القضات به آنها مكتوب نام داده بود. شكوي الفريب عن الاوطان به عربي است كه عين القضات چند ماه پيش از اعدام در زندان بغداد نوشته است و نوعي نامة سرگشاده به علماي عصر است. يك رباعي لطيف از عين القضات:
اي برده دلم به غمزه جان نيز ببر بردي دل و جان نام و نشان نيز ببر
گرهيچ اثر بماند از من به جهان تأخير روا مدار آن نيز ببر
8: قاضي حميد الدين بلخي: قاضي القضات بلخ و از مردان صاحب نفوذ زمان خود بود. كتابي به نام مقامات حميدي در بيست و چهار مقاله و يك خاتمه دارد كه به تقليد از مقامات حريري و بديع الزمان همداني تأليف كرده است. مقامات سهل و ساده است ولي از حيث جزالت به پاي كليله و دمنه نمي رسد. حميدالدين در 559ه. در گذشته است.
9: نظامي عروضي سمرقندي: احمد بن عمر بن علي نظامي سمرقندي شاعر و نويسنده است. در شاعري پايه يي ندارد. ولي در نثر كتابي به نام چهار مقاله دارد كه در دبيري، شاعري، طّب، و نجوم است. اين كتاب از نظر نثر نويسي از شيواترين كتابهاي فارسي است، امـّا در تاريخ ضعف نمايان دارد. مقالة دوّم آن كه به شعر اختصاص دارد، اسامي جمعي از شاعران قديم ايران در دورة سامانيان، غزنويان و سلجوقيان را در بر دارد. رواني لفظ و وضوح مطلب و مجسم كردن معاني و توصيف كامل و لطيف از ويژگيهاي اين كتاب است نظامي در اواسط قرن ششم رخ داده است.
10: ابوالفتوح رازي: از مردم نيشابور بود و گويا اصلاً عرب بوده اند چون در ايران پرورش يافته بودند فارسي زبان شده بودند. ابوالفتوح تفسيري دارد كه به روح الجنان و روح الجنان ناميده مي شود. اين تفسير شامل فوايد لغوي و دستوري است و به سبب نثر ساده يي كه دارد، اهميـّت فراواني را حايز است. ابوالفتوح ظاهراً در 552ه. در گذشته و در امامزاده حمزه در حضرت عبدالعظيم دفن شده است.
11: شهاب الدين سهروردي: شهاب الدين ابوالفتوح يحيي بن حبش بن امير سهروردي معروف به شيخ اشراق يا مقتول يا شهيد، در 549ه. در سهرود به دنيا آمده است. حكمت و فقه را در مراغه از شيخ مجدالدين گيلي فرا گرفت. چون در بسياري موارد خلاف قدما مي انديشيد و بسياري از اصطلاحات خود را از دين زردشتي مي گرفت. متعصّبان به الحاد او حكم كردند و به دستور صلاح الّدين ايـّوبي فرمانرواي مصر وشام در پنجم رجب 587ه. در زندان خفه اش كردند. شهاب الدين در حال اعدام سي وهشت سال داشت. شهاب الدين مروّج حكمه الاشراق و از فلاسفة بزرگ ايران است. آثار شهاب الدين به عربي و فارسي است. شيوة نگارش او در فارسي ساده و روان است. آوازپر جبرئيل، لغت موران، رساله عقل سرخ و … از آثار فارسي اوست. حكمه الاشراق معروفترين اثر عربي اوست.
12: سعدالدين وراويني: مترجم كتاب معروف مرزبان نامه است كه ظاهراً در اواخر قرن چهارم به وسيلة اصفهيد مرزبان بن رستم بن شروين از ملوك طبرستان از آل باوند به زبان طبري تأليف كرده بود. مترجم در زمان سلطنت اتابك ازبك بن محمد بين 607-622ه. ترجمة كتاب را انجام داده است. مرزبان نامه از شاهكارهاي زبان فارسي و به نثر مصنوع است. مترجم در ترجمة خود به ترجمة كليله نظر داشته است. وفات مترجم در قرن هفتم اتفاق افتاده است. قبل از وراويني يكي از فضلاي روم به نام محمد بن غازي از مردم ملطّبه از شهرهاي آسياي صغير مرزبان نامه را به نام روضه العقول در زمان سليمان شاه سلجوقي (سلطنت588-600ه.) اصلاح و انشاء كرده بود.
13: سمك عيـّار: از رمانهاي زبان فارسي است كه فرامرز بن خداداد بن عبدالله كاتب آن را از زبان يكي از قصّه گويان به نام صدقة ابوالقاسم فراهم كرده. ظاهراً تحرير در قرن ششم صورت گرفته است. جمع آوري اين داستان در سال 585ه. آغاز شده، اين كتاب را بايد از بدايع زبان فارسي شمرد. همة كتابهاي داستاني اين مزيـّت را دارند كه به زبان عمومي و مورد تكلّم نوشته شده اند
منبع:www.noormaz.ir