عناصر فهرستنويسی نسخههای خطی و تعاريف آن
1. عنوان اصلي نسخه: |
عنوان اصلي يا نام كتاب، عنواني است كه مؤلف آن را بر اثر اطلاق كرده باشد. |
2. عنوان مشهور يا ديگر: |
سواي از عنوان اصلي بوده و همانگونه كه از نامش پيداست عنواني است كه اثر به آن نام نيز شهرت دارد. |
3. موضوع نسخه: |
موضوعاتي كه نسخه درباره آنها بحث ميكند در اين قسمت قرار ميگيرد و براي موضوعات بايد سعي كرد اصطلاح مرسوم و متناسب قديمي را درباره اثر بكار برد. به هيچ وجه متناسب نيست كه آثار قديمي با اصطلاحات جديد شناسانده شود. مثلاً در مورد كتب مربوط به جغرافيا اصطلاح مسالك و ممالك را بايد بكار برد. |
4. شرح كلي كتاب: |
بيان چكيده و مختصري از محتواي نسخه. بعنوان نمونه: نسخهاي با عنوان نسبنامه: (موضوع نسخه: تاريخ) (شرح كلي كتاب: شرح حال تبار و خاندان شاهان صفوي در ايران است) |
5. استناد كتاب شناختي: |
ارجاعات و راهنمايي به ساير منابع كه اطلاعات نسخه در آنها نيز ذكر شده براي بدست آوردن اطلاعات بيشتر. |
6. مؤلف: |
پديد آورنده يا مؤلف فردي است كه نسخه را تأليف كرده باشد. معرفي تفضيلي مؤلف شامل اطلاعات لازم و مفيد درباره: لقب، نام و احياناً نام پدر و اجداد، شهرت، تاريخ تولد و وفات و... |
7. مترجم: |
شخصي كه كتاب را به زبان فارسي ترجمه كرده باشد. |
8. شارح: |
شخصي كه كتاب را شرح داده باشد. |
9. محشي: |
نام فردي است كه حاشيهنويسي نسخه را انجام داده است. |
10. حاشيه نسخه: |
حاشيه در اصطلاح نسخهشناسان عبارت است از: مطالب وابسته به عباراتِ متن كتاب، مندرج در قسمتهاي كنارههاي سهگانه صفحات نسخه بهطوري كه تمام زمينهي كنارهها را شامل نگردد. لذا برخلاف تصور برخي با هامش فرق آشكار دارد زيرا كه هامش عبارت است از: نگارش رساله يا كتاب مستقل در تمام زمينهي كنارههاي كتاب خطي بهگونهاي كه دنباله مطالب هر صفحه در هامش صفحه ديگر آمده باشد. فهرستنگاران در ذكر اطلاعات نسخه به چندين نكته اشاره مينمايند: 1. ذكر نوع و اقسام حواشي مختصر يا مفصل اعم از توصيفي، تشريحي، لغوي، تفسيري، ادبي و... 2. بيان مقدار حواشي: اكثر اوراق، بعضي اوراق و... 3. زمان نگارش و كتابت حواشي. |
11. نوع نسخه: |
|
نسخه يا نسخههائي كه از طرف عرض باز ميشود و از حيث مطالب نيز مجموعهوار است. بدين معني كه در اشعار و ادعيه و نوشتههاي پراكنده و متفرقه ضبط شده باشد. |
![]() |
مجموعهاي است از آثار پراكنده و متفرق و معمولاً بيارتباط با هم كه بعضي مفصل و احياناً مختصر است. جنگ در لغت به معني کشتی و به همين ملاحظه است كه سفينه هم در تسمية بعضي از كتب بكار رفته است، مانند سفينه سليماني. سفينه هم بجاي جنگ استعمال شده است. |
![]() |
يعني چند اثر در يك نسخه تحرير شده باشد بهگونهاي كه آثار با هم ارتباط موضوعي داشته باشند. مثل آنكه ديوان حافظ و ديوان سلمان و رسالهاي به نثر در يك نسخه جمع شده باشد. ممكن است كه سراسر مجموعه به خط يك شخص باشد و ممكن است به چند خط مختلف باشد. ممكن است كه در مجموعه چند اثر كه بكلي در زمانهاي مختلف كتابت شده است براثر هم اندازه بودن در يك مجلد صحافي شده باشد. |
![]() |
مجموعه يادداشتهاي يك نويسنده است که جنبه چركنويس دارد. |
![]() |
نسخه معمولي آن است كه يك كتاب در يك نسخه باشد، مثل قرآن يا گلستان سعدي يا ديوان حافظ يا كليله و دمنه كه در يك مجلد (بين الدفعتين) كتابت شده باشد. |
12. تقسيمات نسخه: |
كليّات تقسيمبندي مندرجات تأليف طبق نظر مؤلف با ذكر عنوان هر مبحث نقل ميشود به بياني فهرست مندرجات، ابواب و فصول و خاتمه ارائه ميگردد. |
13. تاريخ تأليف: |
سالي است كه نسخه تأليف شده است (هجري قمري و شمسي) |
14. محل تأليف: |
شهري كه نسخه در آنجا تأليف شده باشد. |
15. مهدي اليه: |
كسي كه كتاب به نام او تأليف و به او هدیه شده است. |
16. افتادگي و نقصهاي نسخه: |
از جمله ميتوان به موارد زير اشاره داشت كه: * كامل است * از اول ناقص است * از آخر ناقص است * اوراق مياني ناقص است و... |
17. آفات و آسيبها: |
وضعيت فيزيكي نسخه شامل: پوسيدگي، موشخوردگي، پارگي، رطوبت، كپكزدگي، ساييدگي، موريانهزدگي، اسيدي، شكنندگي، و... را شامل ميشود. |
18. آغاز: |
چند سطر آغاز متن نسخه را شامل ميشود. |
19. انجام: |
چند سطر آغاز متن نسخه را شامل ميشود. |
20. نوع خط متن: |
از مهمترين نكات كهنسال نسخهشناسي كه از قديم الايام مورد توجه كتابشناسان قرار داشته،نوع خط دست نوشتههاومخطوطات بوده است كه بنابر همين اهميت، مورد مداقّهي فهرستنگاران معاصر قرار گرفته و سرلوحه مباحث نسخهشناسي كتب خطي است.
انواع خطوط اصلي موجود در آثار و كتب خطي رايج در ممالك اسلامي بر اساس تاريخ مدوّن خط و خطاطي در تمدن اسلامي عبارتند از: كوفي، نسخ، ثلث، محقق، ريحان، رقاع، توقيع، تعليق، شكسته تعليق، نستعليق، شكسته نستعليق و سياق. |
![]() |
نخستين خطي كه در تمدن اسلامي، در ميان نسخهنويسان رايج شد خط كوفي است كه در نخستين دوره نسخهنويسي در تمدن اسلامي در كتابت مُصْحَف و ديگر نگارشهاي عربي بهكار ميرفت، بصورتي كه هيچگونه اعجام و اعرابي نداشت. |
![]() |
قلم كوفي دوره نخست را كه عاري از اعجام و اعراب است در عرف نسخهشناسان كوفي كهن مينامند. |
![]() |
به مرور ايام در نگارش آيات قرآن از مركب سياه و نيز اعجام و اعراب با رنگهاي مختلف گياهي و غير مانند: شنگرف، زعفران، سيلو و زنگار مشخص ميكردند كه اين شيوه را نسخهشناسان كوفي متحول ميخوانند. |
![]() |
باريكتر از خط كوفي كتابت ميشده و در باريكي به خط ريحان نزديك است. |
![]() |
اين شيوه به خط نسخ نزديكتر است و يك خصيصه آشكار آن شباهت هيأت عمودي حروف است به ميخ، گويا كه از خط ميخي متأثر شده است. |
![]() |
بيشك شايعترين خط در نسخهنويسي كه بتدريج از قرن 4 هجري مورد توجه بيشتر قرار گرفت، خط نسخ بوده است. اين خط به جهت سهولت در نوشتن مقبوليت زيادي يافت و ناسخ ساير خطوط گرديد. (از همينرو به خط نسخ شهرت يافته است). دو شيوه در كتابت خط نسخ معمول بوده است: |
![]() |
كه تا اوايل نيمه دوم از سده هشتم هجري معمول بود. خط كوفي در اين شيوه از زيبايي چنداني برخوردار نبود و در مواردي كلمات و حروف مشكول ضبط شدهاند. |
![]() |
از نيمه دوم سده هشتم هجري آغاز شد كه برخلاف شيوه اول، دَور حروف بيشتر، قلم نسخ منسجمتر و زيباتر شده و كاتب جنبهي زيباشناسي را بيشتر مدنظر قرارداده است. |
![]() |
كاتبان و منشيان براي جلوگيري از تصرف و تغيير و تبديل در اسنادي همچون احكام، فرامين، ترسُّلات و منشآت كه شامل نكاتي از جمله رموز و اسرار ديواني و حكومتي بود از خط تعليق استفاده ميكردند. در اين خط حروف آن در سرتاسر هر سطر پيوسته به هم كتابت ميشد. |
![]() |
بتدريج از نيمه اول قرن هشتم هجري به علت گرايش نسخهنويسان در تندنويسي و به جهت سرعت بيشتر در نگارش مكاتب و مراسلات، خط نستعليق (كه تركيب خط تعليق با خط نسخ بود) ظهور نمود كه منحصر به كتابت نگاشتههاي فارسي نماند و كتابهاي عربي همانند نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و غيره نيز بعضاً با خط زيباي نستعليق به نگارش درآمد.
كاتبان ايراني ساكن در ممالك ديگر به شيوه نستعليق ايراني مينوشتند اما بعد از رحلت آنها، كاتبان محلي شيوه خاص خود را با الهام از نستعليق ايران به نمايش ميگذارند و به همين جهت براي معرفي نسخههايي كه در ممالك غير ايران به خط نستعليق نوشته شده (همانند خط نسخ) انتساب خط به جغرافياي محل كتابت بيان ميشود. مانند: نستعليق هندي، نستعليق ماورالنهري، نستعليق ترك و... |
![]() |
گرايش كاتبان به خطوطي كه دَوْرِ آنها بيشتر است، به جهت تندنويسي و اصل كم كوشيدن در كتابت سبب شد كه كاتبان حروف را در خط نستعليق بشكنند و خطي در كتابت بوجود آوردند كه در ميان خطشناسان و نسخهشناسان به شكسته نستعليق يا شكسته شهرت يافت. خط مذكور از سده يازدهم براي نگارش آثار ادبي، كتابت جنگها، بياضهاي ادبي و مكاتيب بكار ميرفت. |
![]() |
بعدها در دورههاي متأخر، براي محاسبات ديواني، اسناد و دفاتر داخل و خرج، شيوه ديگري مورد استفاده قرار گرفت كه به خط سياق (= سياقت) معروف شد. كاتبان اين خط براي اعداد و كلمات اختصاري وضع ميكردند كه خواندن آن براي بسياري آسان نبود. |
![]() |
علاوه بر اينها، خطوط ديگر كه برخي جنبه تفنني داشت در كتابت اسناد و استنساخ نامهها، مرّقعات و كتب ادعيه بهكار ميرفت مانند: رُقعه، غبار، طغرا، سياه مشق، معما و مثني و... |
21. كيفيت خط: |
خطشناسان براي نشان دادن كيفيت خط، مراتبي قائل شدهاند كه خوبي و بدي خطوط را با واژگاني همانند: ممتاز، عالي، خوش، خوانا، ناخوانا ذكر مينمودند. |
![]() |
صفت خطي است كه در نهايت زيبايي باشد و مطابق با قواعد و اصول خوشنويسان تحرير شده باشد. |
![]() |
صفت خطي است زيبا كه به مراتبهاي از خط ممتاز پايينتر كتاب شده است. |
![]() |
خطي صفت ”خوش“ را دارد كه زيبا باشد، هرچند خطاط گاهي در بافت خط از قواعد و اصول خوشنويسي دور شده باشد. |
![]() |
صفت خطي است كه به آساني خوانده شود، هرچند كه زيبا ننمايد. |
![]() |
خطي كه بسهولت خوانده نشود. |
22. نوع خط حاشيه: |
رجوع كنيد به بند شماره 20. |
23. تعداد سطور (در هر صفحه): |
در كتبي كه تعداد سطور بين چند عدد محدود متغير باشد، تعداد آنها ذكر ميشود (مثلاً: نوشته ميشود 19،17،16 سطري). اما اگر چنانچه سطور بطوركلي مختلف بود از واژه ”مختلف السّطر“ استفاده مينماييم. |
24. نام كاتب: |
كاتب فردي بجز مؤلف است كه اثر را به رشته تحرير درآورده است. |
25. محل كتابت: |
شهري است كه كتابت نسخه انجام گرفته باشد و با محل تأليف متفاوت است. |
26. تاريخ كتابت: |
زماني (هجري قمري و شمسي) بجز زمان تأليف است و ممكن است نسخهاي پس از تأليف مجدداً توسط فردي به رشته تحرير درآمده باشد. |
27. ارزش كتابت: |
از جمله ميتوان به موارد زير اشاره داشت: 1. مغلوط 2. كم غلط 3. بدون غلط و.. |
28. كاتب نونويس، محل و تاريخ نونويسي |
29. مشخصات كاغذ: |
تعيين نوع كاغذ نسخههاي خطي از ديگر مشخصههاي نسخهشناسي است كه در طول تاريخ همواره مورد توجه بوده است. انواع كاغذهايي كه بيشتر در نسخهنويسي معمول بوده و شناخت آنها به لحاظ نسخهشناسي مفيد فايد است عبارتند از: |
![]() |
براي نخستين بار در نيمه نخست از سده دوم هجري، نوعي كاغذ توسط اسيران چيني در سمرقند عرضه ميشود كه در اندك زمان در مراكز علمي- سياسي جهان اسلام به نام كاغذ سمرقندي شهرت مييابد. از مشخصههاي اين كاغذ ميتوان به ضخيم بودن و صاف بودن آن بطوري كه دانهاي بر روي صفحههاي آن ديده نميشد اشاره كرد. |
![]() |
كاغذهايي كه در خراسان توليد ميشده و از انواع آن ميتوان به كاغذ سليماني، نوحي، فرعوني، طلحي، جعفري و طاهري اشاره داشت كه اسامي آنها نشان ميدهد كه برخي به روزگار بنياميه و بني عباس و برخي ديگر همچون فرعوني به عصر ابنسينا و يا سليماني به روزگار هارونالرشيد والي خراسان ميباشد. |
![]() |
نوعي از كاغذ را ميگويند كه در ميان كاتبان مرسوم بوده و در خانبالغ (پكن، چين) بحاصل آمده است. اين كاغذ در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي به غرض كتابت مُصْحَف و نگارشهاي عربي و فارسي به كار گرفته ميشده و كاغذي بوده مستحكم، ضخيم، و رنگ حنايي در آن نسخهنويسي بيشتر بكار برده ميشده است. |
![]() |
كاغذي بوده است ضخيم و درخشان كه در نواحي ختا عمل ميآمده. بنگريد به كاغذ خانبالغ. |
![]() |
در ادوار نسخهنويسي، براي كتابت مُصحَف (قرآن)، و گاهي فراهم آوردن و كتابت بياضهاي هنري از پوست حيوانات استفاده ميكردهاند، به طوري كه آن را نازك ميساختهاند به مانند طبق كاغذ، و سپس برآن مهره ميزدهاند و صاف و ملايم ميكردهاند كه حالت شكنندگي نداشته باشد. كاغذ پوستي را بيشتر از پوست آهو- خاصه پوست دل آهو- به عمل ميآوردهاند. نسخههايي از قرآن و بياضهاي هنري- كه كاغذ آنها از پوست آهو بحاصل آمده- در كتابخانههاي جهان موجود است. |
![]() |
نوعي از كاغذ بوده كه در شام ساخته ميشده است كه سفيدي، شفافي و ملايمي از ويژگيهاي آن است. |
![]() |
كاغذي نامرغوب و كم بها كه به جهت كتابت دفترهاي حساب و كتابچههاي سياق و سواد کتابها بكار ميبردهاند. |
![]() |
نوعي ديگري از كاغذ نامرغوب و كم بها بوده كه كاتبان، دفترهاي حساب و گاه تمام كتابها و رسالهها را برآن مينوشتهاند. اين كاغذ از جنس كاه به عمل ميآمده كه دانهدار ناهموار بوده است. |
![]() |
از سده نهم كه شبه قاره هندوستان به عنوان مركزي از مراكز فرهنگي در شرق جهان اسلام شناخته شد، در ميان كاتبان، نوعي ديگر از كاغذ رواج يافت كه در كشمير به عمل ميآمد. اين كاغذ كه بيشتر رنگهاي سفيد و نخودي آن به جهت نسخه نويسي به كار رفته، بسيار نازك و عموماً آهار مهره خورده است. هزاران نسخه خطي از نگاشتههاي فارسي كه در شبه قاره هندوستان كتابت شده است ؛ بر روي اين كاغذ نسخه نويسي گرديده است. |
![]() |
از سده 11 به بعد در ايران و شبه قاره هند كاغذسازي رونق خود را از دست داد و نوعي كاغذ كه توسط اروپاييان به هندوستان رسيده بود بزودي جاي كاغذ كشميري (=هندي) را گرفت. در درون نوعي از كاغذهاي مذبور نقوشي وجود داشت گويا پيكرنما و به همين جهت كاتبان شبه قاره هند آن را كاغذ بُتي ميخواندهاند. از ويژگيهاي كاغذهاي فرهنگي آن است كه چون آن را در معرض نور قرار دهيم، نقوش و خطوطي مرئي ميشود كه در درون كاغذ با ماشين تعببيه شده است. |
![]() |
براي ساختن اين كاغذ ظروفي را از مايع نشاسته پر ميكردهاند و بر روي مايع مذكور رنگهاي مورد نظر را ميريختند و كاغذ را بر روي آن ميگذارند تا آنگاه كه اشكال موجود در مايع كه مانندگي به ابر داشت بر روي كاغذ منعكس گردد. كاغذ ابري بر دو قسم بوده است: ابري آبي و ابري آهاري. در قسمت دوم، پس از عمل مذكور، كاغذ را مهره ميزدند و براق ميساختند. اين نوع كاغذ از سده نهم در ميان كاتبان رواج بيشتري يافت، و بيشتر در كتابت قطعههاي خط و رسالههاي كوتاه از آن استفاده ميشد. |
![]() |
كاغذي است از انواع كاغذهاي ابري كه توسط كاغذ سازان با الوان و رنگهاي مختلف رنگين ميشده است. كاغذيان در رنگ دادن كاغذها با رنگهاي زرد، سرخ، آل، كبود زنگاري و كاهي استفاده ميكردهاند كه در اصطلاح به اين كاغذها « الوان مفرده » ميگفتهاند، و يا از رنگهاي عودي، سبز گلگون و نارنجي بهره ميبردهاند كه اين دسته را الوان مركب ميناميدهاند. |
![]() |
ميتوان به دولت آبادي، مأموني(منسوب به مأمون خليفه)، مرادآبادي، خونجي، بغدادي، عادلشاهي و غيره اشاره نمود. |
30- تعداد اوراق: |
ذكر تعداد اوراق نسخه است. |
31- اندازه اوراق: |
اندازه طول در اندازه عرض اوراق نسخه است. اندازه قطع كتاب در تمدن اسلامي بسيار متنوع بوده است ولي مهمترين و معمولترين اندازههاي قطع كتابها عبارتند از: |
![]() |
اندازهاي از قطع كتاب است كه در اواخر عصر مغولان و اوايل عهد تيموريان براي كتابهاي خطي در ايران رواج يافت که به اين جهت آن را قطع تيموري نيز ميگويند. طول و عرض تقريبي آن 40×30 سانتيمتر است. |
![]() |
اين قطع را به اين جهت رحلي ميگويند كه هنگام خواندن كتاب قطع رحلي، آن را بر روي چهارپاية چوبي – يعني رحل – قرار ميدادهاند. قطع مزبور داراي اندازههاي تقريبي زير است: * رحلي كوچك: طول 42، عرض 27 سانتيمتر. * رحلي متوسط: طول 50، عرض 30 سانتيمتر. * رحلي بزرگ: طول 60، عرض 30 سانتيمتر. عموماً نسخههاي كتابهايي چون قرآن مجيد، مثنوي مولوي، شاهنامه فردوسي كه در مجالس و محافل قرائت و خوانده ميشده ، با اين قطع بوده است. |
![]() |
اندازه قطعي است به طول و عرض تقريبي 19×10 سانتيمتر. |
![]() |
اين قطع در گذشته داراي سه اندازه كوچك (به طول و عرض تقريبي 21×15)، (متوسط 24×16) و (بزرگ 30×20) بوده است. |
![]() |
از كهنترين قطعهاي نسخههاي خطي است به طول و عرض همسان و برابر. |
![]() |
نسخهايي است كه از جانب طول آن باز و بست ميشده و شيرازهبندي آن از طرف عرض اوراق بوده که در ميان نسخهنويسان و كتابسازان به بياض شهرت داشته است، قطع بياضي منسوب است و مخصوص به بياضها كه بيشتر كتب ادعيه، زيارات و مجموعههاي ادبي (كه به غرض اشخاص فراهم ميآمده) به هيأت مذكور صحافي و جلد ميشده است. |
![]() |
اين قطع كه معادل قطع جيبي بزرگ در روزگار ماست. داراي طول و عرض تقريبي 7×5 سانتيمتر بوده است. |
![]() |
با اندازه تقريبي طول 12 و عرض7. |
![]() |
قطعي بوده است به طول و عرض 12×6 سانتيمتر. وجه تسمية اين قطع به حمايلي، اين است كه نسخههايي را كه در قطع مزبور بوده است به صورت حمايل روي لباس زيرين ميآويختهاند. |
32. تزيينات نسخه: |
شناخت آرايشهاي نسخه و تصاوير آنها در توصيف نسخهها و حتي گاهي در شناخت تاريخي آنها مورد توجه بوده است و معرف غناي فرهنگ و تمدن اسلامي ميباشد. برخي از اصطلاحات تزيينات نسخه خطي: |
![]() |
شكلي است مدوَّر، مذهَّب و مرصَّع و مشابه تصوير خورشيد كه شعاعهايي از اطراف آن خارج شده و غالباً كتابآرايان پس از صفحهي بدرقه ابتداي كتاب در ظهر صفحه اول ترسيم ميكردند و در وسط آن نام مالك كتاب و يا نام كتاب و مؤلف آن را بيشتر به خط رقاع و به قلم رنگين يا زر يا سفيدابِ محرَّر ذكر ميكردند. |
![]() |
بسياري از نسخههاي خطي كه از اوايل سدة هشتم به بعد فراهم آمدهاند، در صفحه آغاز داراي شكلياند هندسي كه شباهت به محراب و ايوان دارد و مزين است به خطوط هندسي و يا گل و برگ، به زر و الوان ديگر. اين شكل منقش را سرلوح مينامند. گاه در زير سرلوح شكلي هندسي كشيده شده است مانند مستطيل (كه اصطلاحاً به آن كتيبه ميگويند) در داخل كتيبه يا (بسم ا... الرحمن الرحيم) را نوشتهاند و يا نام كتاب و مؤلف را. در صورتي كه كتيبه و سرلوح با هم باشند آن را «سرلوح مزدوج» مينامند. |
![]() |
سرفصل يا سرسخن يا سرعنوان، تزئيناتي است كه در اطراف عنوان كتابهاي نظم و نثر بهگونه مشعَّر و مذهَّب و مرصَّع ترسيم ميشود. |
![]() |
در نسخهآرايي، به شكلي گفته ميشود مستطيلگونه كه گاه در دو طرف آن نيم دايرهها و ربع دايرههاي كوچك كشيده شده باشد. از اين شكل، مذهبان در سرسورهها براي نسخههاي قرآني و سرفصلها (براي نسخههاي ديوانهاي شعر و ديگر نگارشها) استفاده كرده، و جلدسازان نيز در چهار طرف حواشي جلد نزديك به لبهها بهره بردهاند. شكل كتيبه گاه همانند مستطيلي است كه مذهَّب و مرصَّع شده باشد و گاه چونان مستطيلي است كه دو طرف آن (يعني اطراف اضلاع كم عرض آن) بصورت مدور و نيم دايره باشد. شكل آخر را «كتيبه قلمداني» ميگويند. |
![]() |
گاه نسخه آرايان به غرض زيبا آفريني، وسط سطور را با زر پر ميكنند. به طوري كه تمامي خاليگاههاي بين سطور را با زمينه زرين ميپوشانند و كنارة زمينه مذكور را با تحرير مشكي محصور ميكنند. اين هيأت را در عرف نسخهآرايي، طلا اندازي بين سطور مينامند. در صورتي كه زمينه زرين و به تبع آن خط تحرير داراي فرو رفتگيها و برجستگيهاي نزديك به هم شبيه به خوردگي موش باشد، از آن به ”طلااندازي دندان موشي يا مضرّس“ اطلاق ميكنند كه در دوره صفوي بيشتر شايع بوده و اگر روي همان زمينه طلا، نقوشي الوان نيز بهكار رفته باشد ”طلا اندازي منقش“ ميگويند. |
![]() |
نسخهآرايان از روزگار تيموريان به لحاظ زيباسازي متن و گاه حواشي، اوراق نسخه را با زر و نقره افشان ميكردند. به طوري كه زر و يا نقره را حل ميكردند و سپس با دقت خورده طلاي محلول را از طريق آلاتي كه داراي سوراخهاي بسيار كوچك بوده است به روي صفحات نسخه ميافشاندند، اين عمل عموماً پيش از نوشتن نسخه انجام ميشده است. اگر خردههاي زر يا نقره بسیار ريز بر روي كاغذ افشانده ميشده است، آن را «افشان غبار» ميگفتهاند و اگر خردههاي مذكور درشتتر افشانده ميشده است، آن را «افشانه سرموري» ميخواندهاند. |
![]() |
خطوطي است هندسي و مستقيم كه چهار جانب متن كتاب را محصور كند. در نسخههايي كه از سدهي هفتم و هشتم هجري به ما رسيده, جدول بسياري از آنها ساده است و با يك خط مركب و مشكي كشيده شده است. اما در سدهي هشتم و پس از آن، جدول جنبه تزئيني يافت و از آب طلا و رنگهاي الوان (مانند لاجورد، شنگرف، سيلو و زنگار) براي كشيدن آنها استفاده شد، به طوري كه جدول را با چند خط (دو خط به زر و يا دو سه خط به الوان) ميكشيدند و سپس دو جانب خطوط جدول را با خطي بسيار باريك - كه اصطلاحاً به آن ”تحرير“ ميگويند- محصور كرده و اين را ”جدول مثنّي“ ميناميدهاند. |
![]() |
خطوطي مستقيم را گويند كه جز جانب عطف كتاب، از سه جانب ديگر، جدول را محصور كند. كمند نيز چونان جدول، گاه ساده بوده و با يك خط مشكي يا الوان كشيده ميشده و گاه مركب بوده و با زر و مشكي و ديگر الوان ترسيم ميشده است. در نسخههاي موجود از دورههاي اول و دوم نسخهنويسي، كمند بندرت ديده ميشود، درحالي كه بيشتر نسخههاي ادوار سوم و چهارم نسخهنويسي (خاصه نسخه نگارشهاي ادبي فارسي) داراي كمندند. |
![]() |
براي نمايش بهتر جدول، كمند و نقوش، خطوط بسيار باريك كه به سياهي، زرد يا ديگر الوان مانند شنگرف و سفيداب در دو طرف خطوط جدول و يا در اطراف كلمات و عبارات كشيده ميشود. نقوش و كلماتي را كه با خط تحرير محدود شده باشند، ”محرّر“ ميگويند. |
![]() |
در اصطلاح نسخهآرايي شكلي را گويند بيضي، كه وسط آن را با نقوش اسليمي با بُتُرمه يا تصوير نبات و حيوان و يا با خطوط رقاع، نسخ و نستعليق ميآرايند. ترنج را اغلب در وسط دو طبله جلد ميكشند و گاهي نيز ظهر ورق اول نسخه را با اين شكل ميآرايند و عموماً داخل و اطراف آن، عنوان و خلاصه مطالب كتاب به زر يا سفيداب نوشته ميشود. |
![]() |
در عرف نسخه آرايان به شكلي گفته ميشود لوزي مانند و كنگرهدار، كه در قسمت بالا و پايين ترنج و متصل به آن كشيده ميشود. گاهي وسط سر ترنج را با نقوشي گونه گون ميآرايند و گاهي نام صحاف را (اگر بر روي جلد باشد) و نام كتاب را (اگر بر ظهر ورق اول نسخه باشد) در داخل آن مينويسند. |
![]() |
در اصطلاح نسخهآرايي، شكلي را گويند سه گوشه كه جلدسازان از تيماج يا پارچه ميبريدهاند و نزديك به لبه، در چهارگوشه جلدهاي ضربي و سوخت تعبيه ميكردهاند و مذهّبان در چهارگوشه جلدهاي روغني و يا در چهارگوشه دو صفحه آغازين، ميانين و آخرين نسخهاي (كه به هيأت متناظر تذهيب و ترسيع ميشد) ترسيم ميكردهاند. |
![]() |
نقوش منظم هندسي و با قرينه را گويند كه مذهّب در كشيدن آنها فقط از سياهي و آب طلا در زمينه لاجورد استفاده كرده و هيچ رنگ ديگري به كار نگرفته باشد. |
![]() |
نقوش منظم هندسي كه مذهب در كشيدن آنها به غير از آب طلا، از رنگهاي ديگري از قبيل: لاجورد، شنگرف، زعفران، سفيداب، زنگار، سيلو و... در زمينه زرپوش آن استفاده كرده باشد را ترصيع يا مرصَّع مينامند. |
![]() |
نقوش درهم و نازكي است شامل خطوط اسليمي، ختايي، گرفتوگير و شكارگاه با آب طلا و گاه با رنگهاي ديگر اما با قلمگيري زرين كه با اندكي دقت، ترتيب منظم آن قابل تشخيص ميباشد. وجه تسميه تشعير از دو جهت اطلاق شده، يكي به جهت استفاده از موي دم گربه در قلم و ديگري آنكه خطوط ترسيمي به نازكي مو است. |
![]() |
به نقوش و گرهبنديهايي گفته ميشود كه حاوي پيچ وخمهاي متعدد بصورت مارپيچ و يا حلزوني با نقوش ماهيچه و چنگ كه به شكل بوته جقه نمايانده ميشود و چونان گیاه پیچان که ساقه، جوانه، برگ و گل و شاخههاي آن به هم درآميخته و درهم چنگ زده است، ميباشد. انواع اسليمي عبارت است از: ساده، توخالي، گلدار، برگي، پيچكدار، برگي پيچكدار، توخالي پيچكدار، ماري، تزئيني و... كه ساقههاي آنها با طلا و رنگهاي نارنجي، سبز و ديگر الوان روشن ترسيم ميشده است. |
![]() |
در نسخهنويسي و نسخهآرايي، سواي مركب مشكي، از الوان ديگر نيز براي كتابت و تزيين نسخ استفاده ميشده است. مركبهاي الوان كه بيشتر رايج بود به قرار زير است: |
![]() |
مراد محلول يا آب طلا است كه نسخهنويسان برخي از عبارت و عنوانها و كلمات نسخههاي شاهانه را با آن كتابت ميكردهاند. |
![]() |
معرّبش شنجرف است و آن جسمي است معدني كه از گرد آن كه سرخ يا متمايل به قهوهاي است محلولش را ميساختند و كاتبان عنوانها و سرعنوانها و سرفصلها و آيات و اخبار را با آن كتابت ميكردهاند و مذهبان و نقاشان در كشيدن جدول و كمند و ديگر آرايشهای نسخ از آن استفاده ميكردند. |
![]() |
در عرف نسخهآرايان به محلولي گفته ميشود سبز رنگ كه از زنگ مس به دست ميآيد. |
![]() |
محلولي است سفيد كه از كربنات سرب بحاصل ميآيد، و در نسخهنويسي و نقاشي به كار ميرفته است. |
![]() |
محلولي بوده است قرمز رنگ متمايل به نارنجي كه از اكسيد سرب حاصل آمده و در كتابت سرفصلها، عنوانها، آرايش نسخهها و نقاشي بهكار ميرفته است. |
![]() |
در عرف نسخه آرايان به محلولي گفته ميشد كه از مخلوط گرد لاجورد و سركه و صمغ بدست ميآمد و در نقاشي و گاه در كتابت عنوانها و آيات قرآن بكار ميرفته است. |
![]() |
در نسخهآرايي نگارشهاي فارسي، از رنگهاي ديگر مانند آل، فريسه، طاووسي، گلگون وغيره نيز استفاده ميشده وليكن در اينجا به ذكر الواني پرداختيم كه در كتابت و آراستن نسخ بيشتر به كار رفته است. |
33. تجليد نسخه: |
بهترين ملاك تقسيمبندي جلد، ماهيت و جنس آن خواهد بود كه با اندكي مسامحه به هفت نوع اوليه تقسيم ميشود كه برخي از آنها به اقسام فرعيتر قابل تقسيم ميباشند: |
![]() |
از چوبهاي نسبتاً نازكي ساخته ميشده است و روي آن لاك يا رنگ و روغن كشيده ميشده. اين نوع جلدها بيشتر در جلد مصاحف شريفه ديده شده است. |
![]() |
شامل جلدهايي كه از جنس مقوا ساخته شده باشد و عموماً جلدسازان روكشهاي مختلف مانند: چرم، پارچه، رنگ و روغن جهت دوام برآن استوار ميساختند. گاهي اوقات كتابسازان بُعدهاي جلد مقوايي را سجاف نازكي از چرم ميكشيدند كه اصطلاحاً به «جلد مغزي» معروف شده است. |
![]() |
چرم عنوان نسبتاً كلي است براي جلدهايي كه از پوست دباغي شده حيوانات ساخته ميشد و شامل اقسام زير است: |
![]() |
پوست بز دباغي شده است. |
![]() |
برخي جلدسازان بندرت از پوست دباغي شده ميش (=گوسفند) جلد كتاب ميساختند كه بسيار نرم و لطيف است. |
![]() |
جلدهاي بسيار بادوام و مستحكم كه از چرم دباغي شده كفل چهارپايان بخصوص الاغ و استر ساخته ميشده است و داراي برجستگيهاي دانه مانند نسبتاً درشت ميباشد كه بعضاً برروي آن كارهاي هنري مانند: ضربي، سوختكاري و... انجام ميدادند. ضمناً به دليل كراهت جنس آن برروي جلدهاي مصاحف شريفه استفاده نميشده است. |
![]() |
به معناي بزغاله، پوست بزغاله و يا پوست نازك گوساله است كه جلدسازان عصر قاجار براي روكش جلد از آن سود بردهاند. |
![]() |
بعضي جلدسازان دوره صفوي به بعد براي روكش جلدهاي مقوايي از پارچهاي ساده و غيرآن استفاده ميكردند. در برخي نيز براي استحكام بيشتر عطف و گوشههاي آن را بوسيله چرم استوار مينمودند. |
![]() |
روكش آن توسط زريبافان و نقشبندان ماهر دوره صفوي به بعد از پارچه زري بافته شده باشد. |
![]() |
جلدهايي كه از پارچه مخمل براي روكش مقوا استفاده شده باشد و بيشتر از قرن سيزدهم شايع گرديده است. |
![]() |
برخي جلدسازان عصر زنديه و قاجاريه به بعد براي روكش جلد ديوانها، بياضها، نسخههاي ادعيه از ترمه (نوعي نمد ساخته شده در يزد و كشمير و يا از جنس ابريشم، پشم و نخ) منقش به اشكال بوته جقه يا خطوط پهن حاشيهمانند، استفاده مينمودند. |
![]() |
برخي كتابسازان دوره قاجار و بعد براي روكش مقواي جلد استفاده مينمودهاند كه طبعاً به دليل سستي كاغذ، عطف را خصوصاً با پارچه محكم ميساختند. |
![]() |
در دوره متأخر، همگام با اختراع صنعت چاپ، جلدسازان براي روكش مقواي بعضي جلدهاي نسخههاي خطي از گالينگور و مشمع استفاده مينمودند. |
![]() |
جلدهاي هنري كه نتيجه نبوغ، ابداع و نوآوري جلدسازان بلاد اسلامي است، شامل جلدهايي است كه به نحوي از انحا داراي ظرافتهاي هنري ويژهاي هم باشند. اهم آنها برحسب ظهور و رواج در تمدن اسلامي عبارتند از: |
![]() |
جلدهاي ضربي يا كوبيده يا منگنه، از جملة جلدهاي بسيار معمول براي كتابهاي فارسي است. طرز ساختن اين جلد به اينگونه است كه جلدساز نخست دو قطعه فلز برنجي (كه اصطلاحاً يك جفت نر و ماده ناميده ميشود) فراهم ميآورد و نقوش مورد نظرش را با الوان توسط قلممو بر قطعههاي برنجي مذكور ميكشيد و بوم فلز را از قسمتهاي منقوش جدا ميكرد. سپس فلز نقشدار به قدر نياز داغ ميكرد و با ضرب و چكش، آن را بر روي چرم (كه روكش جلد است) ميكوبيد، بهطوري كه نقوش آن دو قطعه فلز، براثر ضرب بر روي چرم، فرو رفتگي و برجستگي به وجود ميآورد. پس از آن مواضع فرو رفته را با ورقههاي طلا يا سيم و يا چرمي غير از نوع چرم زمينه پر ميكرد، و نقوش برجسته را گاه با همان رنگ اصلي ميگذاشتند و گاه با الواني ديگر ميآراستند. |
![]() |
در ساخت جلد سوخت، نخست روي چرم كه حالت استخواني گرفته و به رنگ تيره و سوخته درآمده، نقشهاي دلخواه مانند: مينياتور، تذهيب، تشعير و... را به اشكال ترنج، سرترنج، لچكي و غيره طراحي نموده و سپس اين نقوش را به وسيله «نقش بر» جدا ميساختند و بر روي چرم جلد كه بعضاً با لايه چيني زمينهسازي شده، چسبانده و با ضربه داغ شده بر روي آنها ميكوبيدند. |
![]() |
در لغت، هرچیز رگهدار را گويند، و در اصطلاح كتابسازان و مجلدان به جلدي گفته ميشود كه از قرار گرفتن رگهاي چند نوع چرم در كنارهم ديگر به دست ميآيد. به اين قرار كه نخست مذهب طرح مورد نظرش را بر روي چرم طراحي ميكند، سپس جلدباز با آلت نقش بر، بوم چرم را از نقشهاي طراحي شده، جدا ميكند. بعد از آن نقشهاي مزبور را در محلهاي مناسب جلد كتاب خطي كه قبلاً بريده شده ميچسباند به طوري كه ميان قطعههاي منقّش و قطعه زمينه هيچگونه درزي و برجستگياي ديده نميشود و همانند يك قطعه چرم ساده و هموار مينمايد. |
![]() |
نوع ديگر، جلد سوزني بوم چرمي است كه زمينة آن بتمام چرمين است و سوزن دوزي شده. طريق ساختن آن به اين قرار است كه جلدساز نخست چرم را رنگ ميكند و مهره ميزند و به قدر نيم سانتيمتر بزرگتر از اندازة قطع كتاب آن را ميبرد، سپس لبههاي جلد را با شفره نازك ميكند. پس از آن، باتوجه به عطف كتاب، جلد را آنچنان تا ميزند كه روي رنگين و مهره زدة آن اندرون جلد شود، بعد از اين بر روي كاغذ طرح مورد نظر را ميكشد به طوري كه طرح منقوش بر روي كاغذ، يك چهارم طرح اصلي باشد. سپس با چهار بار برگردانيدن و برداشتن يك چهارم طرح، نگارهاي از آن طرح، به صورت كامل نقش ميگيرد. پس از آن بر روي خطوط طرح مزبور سوزن ميزند تا كاغذ مذكور صورتي مشبك گونه گيرد. سپس كاغذ مزبور را بر روي پشت چرم (كه روي جلد ميشود) ميچسباند و گل گيوه بر روي آن ميمالد. باگذر گل گيوه از سوراخهاي جاي سوزن، طرح بر چرم منتقل ميشود، بعد از اين عمل، همه خطوط را سوزن دوزي ميكند و سرانجام زمينة طرح را طوري با ابريشم رنگين سوزن دوزي مينمايد كه سر سوزن از پشت چرم بيرون نيايد و بخيهها هماهنگ و مقارن باشد، بعد از اين، لبة نازك را برميگرداند تا حاشيهاي از چرم، اطراف بخيهها هماهنگ و مقارن باشد، بعد از اين، لبة نازك را بر ميگرداند تا حاشيهاي از چرم، اطراف بخيهها را بپوشاند، سپس با قلم زر كنارة لبهها را جدول ميكشد و بنا به سليقة خود درون جلد را نيز جدولبندي و تذهيب ميكند. |
![]() |
از جمله جلدهايي كه بيشتر نگارشهاي فارسي، مجلد به آن است جلد روغني است، جلدي كه از سدة نهم توسط جلدسازان وضع شده و رفته رفته فزوني گرفت و در سدههاي دوازدهم و سيزدهم به اوج كمال رسيد. طريق ساختن اين جلد به اينگونه است كه نخست مقوا يا چرم، چوب و يا پارچه را به اندازه قطع موردنظر آماده ميكردند و روي آن را از بوم و گاهي بوم مُرغَش (سولفور طبيعي براق) ميپوشانيد، و بر روي آن بنابر سليقه خود، تذهيب و نقاشي ميكردند. پس از نقاشي، چندبار روي آن روغن كمان ميزدند بطوري كه روغن مذكور چونان قشري روي تذهيب و تصوير را فرا گيرد، در عين آن كه قشر روغن به آن تابناكي و براقي ميدهد. در جلدهاي روغني عصر تيموريان بيشتر از نقوش گل و بوته و طيور و وحوش استفاده ميشد، ولي در عصر صفويه و قاجار به سواي نقوش مذكور، نقوش صورت و پيكر انسان و مجالس رزم و بزم نيز به كار گرفته شد و گاه آيات، اخبار و اشعاري (به مناسبت موضوع كتاب) نيز به جاي نقوش مزبور در جلدهاي روغني ديده ميشود. در بيشتر موارد، مجلدان جلد روغني، روي بيرون و درون هر يك طرف جلد را كار ميكردهاند. در اين صورت، آن را ”جلد روغني دو رو“ مينامند. اگر در بوم جلد روغني، مرغش استفاده شود، آن را ”جلد روغني مرغش“ ميخوانند. |
34. نشانههاي خاص نسخه: |
عبارت است از بيان مهرها و نشانههاي تملك نسخه (مهر مالك، مهر وقف، مهر كتابخانه، مهر شخصي يا خصوصي) |
35. توضيحات: |
اطلاعات ديگر از نسخه در قالب توضيح يا ساير اطلاعات (فرعيتر) در اين قسمت ارائه ميگردد. |
36. نفاست نسخه: |
از جمله ميتوان به موارد زير اشاره داشت: «بسيار نفيس، نفيس، ممتاز، متوسط و عادي» كه ميزان نفاست نسخه را يادآوري نمود. |
37. تاريخ اهداء نسخه: |
هرگاه نسخه اهدا شده باشد تاريخ اهداء به همراه ذكر نام شخص اهدا كننده در اين قسمت ميآيد. |
38. تاريخ خريداري نسخه: |
بيان تاريخ خريد نسخه (هرگاه معلوم باشد) |
39. طرز نگهداری و حفاظت نسخه : |
به طریقه و نگهداری و حفاظت از نسخه در محل مربوطه اشاره می گردد. |
40. محل نگهداری نسخه: |
نام کشور، شهر و کتابخانه محل نگهداری نسخه می باشد. |
41. شماره بازيابي نسخه در محل: |
شماره رجوع به نسخه در محل ميباشد. |
42. شماره لوح فشرده: |
شماره لوح فشرده نسخه در محل است. |
43. شماره ميكروفيلم: |
شماره ميكروفيلم نسخه در محل است. |
44. آدرس URL نسخه: |
اتصال به تصاوير نسخه خطي ميباشد. |
منبع: سایت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۷ ساعت 11:3 توسط محمد قجقی
|