مقدّمه

«ترکمن دروغ نمی‏گوید.» (ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۲/۳۱).

شناخت و درک درست از فرهنگ و آداب رایج میان یک قوم در ادبیّات به واسطه‏ی داستان‏هایی که از زندگی این اقوام نوشته می‏شود قابل استخراج و تجزیه و تحلیل است. نویسنده‏ای که داستانش درباره‏ی قوم خاصّی است باید که به تحقیق و تفحّص دقیق در فرهنگ و آداب و سنن آن قوم بپردازد و حوادث داستانش را مطابق با این آداب و سنن پیش ببرد.

از آن‏جا که فرهنگ هر قومی بیانگر عادات و سنن و عقاید خاصّ آن قوم است؛ بنابراین نویسنده‏ی ماهر آن کسی است که حرکات و سکنات و رفتار شخصیّت‎های داستانش مطابق با محیط و فرهنگ قومی حاکم بر جامعه‏‏ای که محلّ روی دادن حوادث است، باشد. به ویژه آن نویسندگانی که سعی دارند در حیطه‏ی ادبیات اقلیمی و بومی قلم‏فرسایی کنند و خاص‏تر آن کسی که خود بومی آن اقلیم و فرهنگ نباشد.

یکی از نمونه‏ های شاخص آثاری که در این حیطه و از سوی یک نویسنده‏ ی غیربومی نگاشته شده، رُمان هفت جلدی «آتش، بدون دود» نوشته‏ی «نادر ابراهیمی»(۱۳۸۷-۱۳۱۵) است. او که اصالتاً در خانواده ‏ای کرمانی به دنیا آمده و البتّه پدرش آذری و مادرش لاریجانی بوده، با توجّه به عشق و علاقه ‏ی وافری که به ترکمن‏ها و ترکمن‏صحرا داشته، این رُمان را درباره ‏ی خلق ترکمن و قبایل بزرگ این قوم نوشته است.

جلد اوّل این رمان، به نام «گالان و سولماز» داستان عشق «گالان اوجا» از قبیله ‏ی «یموت» به «سولماز اوچی» از قبیله ‏ی «گوکلان» است که به جنگ میان دو قبیله و برادرکشی‏ ها می ‏انجامد.

«گالان اوجا»ی عاشق، «سولماز اوچی» را از گوکلان‏ها می‏دزدد و به چادر خویش می‏آورد، امّا دو برادر «گالان اوجا» در این حادثه کشته می‏شوند. گالان اوجا علیرغم مخالفت بزرگان قبیله، با سولماز ازدواج می‏کند و همراه با آخوند قبیله «یاشولی حسن» اگری ‏بوغاز را ترک گفته و در اینچه ‏برون در کنار تک‏ درختی که که یاشولی حسن به آن تقدیس می‏بخشد، سکونت کرده و تشکیل اوبه می‏دهند.

گالان صاحب فرزندی به نام «آق‎اویلر» می‏شود، او که داغ برادران خود را هنوز بر سینه دارد، به خونخواهی برادرانش برمی‏ خیزد و پس از جنگ‏های خونین، «آیدین» و «قاباغ اوچی»-برادران سولماز- را می‏کشد و خود به دست «یت‏میش اوچی»، برادر بزرگ سولماز، کشته می‏شود.

سپس «سولماز» به خونخواهی شوهرش، برادر خود، «یت‏میش» را می‏کشد و خودش هم به دست «گوکلان»ها کشته می‏شود.

جلد دوم با نام «درخت مقدّس» حکایت شیوع بیماری و مرگ و میر کودکان در اینچه ‏برون است و «آلنی» -پسر «آق ‏اویلر» و نوه‏ ی «گالان اوجا»- برای تحصیل طب به تهران می‏رود و در جلد سوم با عنوان «اتّحاد بزرگ» در بازگشت از تهران با کمک نامزدش «مارال» به رویارویی با درخت مقدّس و حامیان آن یعنی «یاشولی آیدین» -پسر «یاشولی حسن»- و طرفدارانش می‏پردازد و با شفای یکی از کودکان به دست «آلنی» طلسم درخت مقدّس شکسته می‏شود و مردم برای درمان کودکانشان، سمتِ «آلنی» سرازیر می‏شوند و با عروسی «آلنی» و «مارال»، جشن اتّحاد بزرگ دو قبیله ‏ی یموت و گوکلان برپا می‏شود.

چهار جلد بعدی رمان که بعد از انقلاب نگارش یافته است، به شیوه‌ای داستانی-تاریخی به بیان مبارزات انقلابی «آلنی» و همسرش «مارال» در دوره ‏ی معاصر می‏پردازد که موفّقیّت آن‏ها به پای سه جلد اوّل نمی‏رسد، بنابراین در این مقاله بر آن هستیم تا نحوه‏ ی بازتاب سیمای قوم ترکمن را در سه جلد اوّل این رُمان بررسی نماییم.

ابراهیمی در این سه جلد، به برخی از رسوم و باورهای قوم ترکمن پرداخته است و به گفته ‏ی خودش نام کتاب خود را نیز از یک ضرب‏ المثل قدیمی ترکمنی با این مضمون: «آتش، بدونِ دود نمی‏شود، جوان بدون گناه» اخذ کرده است، که البتّه علیرغم پرس و جوی فراوان نگارنده از بزرگان اهل ادب ترکمن و نیز تحقیق در منابع مختلف، چه منابع مربوط به آتالار ناقلی(ضرب‏ المثل ‏های ترکمنی) در ایران، ترکمنستان و ترکیه و چه در سایر کتاب‏های مربوط به فرهنگ عامّه‏ی قوم ترکمن، چنین ضرب ‏المثلی را در این منابع مشاهده نکرده و نیافته است.

البته در جایی نقل شده که این ضرب ‎المثل از کتاب دیوان لغات الترک محمود کاشغری اخذ شده است که آن هم چندان دقیق نیست. لذا با عنایت به چنین تناقضاتی که در سرتاسر رمان نیز مشاهده می‏شود، پژوهش در این زمینه، اهمّیتی درخور توجّه می ‏یابد. البتّه پیشتر از این، پژوهشگرانی همچون دکتر «صادقی شهپر» در مقاله ‏اش در شماره ‏ی ۷۳ کتاب ماه ادبیّات در اردیبهشت ‏ماه ۱۳۹۲ با عنوان «بازتاب آیین‏ها و افسانه ‏های ترکمنی در داستان‏های اقلیمی نادر ابراهیمی» نیم صفحه‏ از مقاله ‏ی شش صفحه ‎ای خود را به رُمان «آتش، بدون دود» اختصاص داده و در آن ادّعا و اشاره کرده است که:

«این رُمان تنها در حدّ افسانه باقی می‏ماند بی آن که بتواند گوشه‏ ای از زندگی ترکمن‏ها و مشکلاتشان را به تصویر بکشد!»(صادقی شهپر، ۱۳۹۲: ۴۷)، که البتّه کاملاً هم این‏گونه نیست و برخی اشارات نویسنده و حرکات و سکنات شخصیّت‏های داستان با واقعیّت فرهنگ و عادات قوم ترکمن مناسبت دارد، امّا تناقضات و اشکالاتی که در جای جای رمان -از لحاظ صحّت ارائه ‎ی اطّلاعات در خصوص قوم ترکمن و نه در ساختار رمان که جای هیچ بحثی در اسکلت و ساختار قوی و منظّم داستانی آن نیست- مشاهده می‏شود، موجب شد تا نگارنده دست به قلم برده و برخی از اشکالات مهم وارد بر این رمان را در خصوص چهره‏ی واقعی قوم ترکمن، در این نوشتار مذکور و یادآور گردد. برای این منظور از نقد و بررسی عبارت کلیدی رمان یعنی ضرب‏المثل «آتش، بدونِ دود نمی‏شود، جوان بدون گناه» آغاز می‏کنیم.

* نشانی پست الکترونیکی: kamalarazgeldi@gmail.com

www.ulkamiz.ir