نگاهي سبكشناسانه به شعري از فراغي «قدرين هيچ بيلمز»/يعقوب رحيمي داشليبرون
در تحليل سبكي آثار ادبي را از سه ديدگاه زباني،ادبي و محتوايي و معنايي بررسي ميكنند كه ما پس از شرح اين شعر به اين مختصّات سبكي سهگانه ميپردازيم. (مآخذ مقدّمه : سبكشناسي بهار و سبك شناسي سيروس شميسا)
قالب: قوشوق(دؤرتلهمه)
وزن:هجايي(11هجا)
آهنگ:4(حا- راز- با- نوغ)+ 4(لو- نا- دوش – سا)+3(آل- غیر- باز)
تعداد بند: 9بند
نوع ادبي: تعليمي- اجتماعي
رديف: قدرين هيچ بيلمز
قافيه: الف- قافيه سالم: آيرار- قيلار( در نسخه ي قاضي 79 چاقماق داشي قيلار) (مصوّت بم+صامت+حروف الحاقي) بم: او- اُو- آ- ايـْ
ب- قافيه ناسالم: بير- مونر مصوّت زير+صامت+حروف الحاقي) زير: اَ- اِ- ايـ- اوْ- اؤ
ج- قافيه نادرست: ليلي نينگ- نانينگ- ساغ ليغينگ- يرينگ- ايلينگ- گؤلونگ- سؤيلهسنگ(يكساني صامت رعايت نشده + حروف الحاقي
شكل قافيه : الف ب الف ب- پ پ پ ب - ...
در قسمت ج« نينگ يا ينگ» پسوندهاي الحاقي است. صامتهاي قبل از آن با صامت قافيهي سالم ر در«آيرار» و «قيلار» يكسان بايد باشد. اگر صامت يكسان نباشد، ميتواند در برخي موارد صامتهاي قريبالمخرج، صامتهاي داراي واجگاه نزديك به هم، قافيه واقع شود. مثلاً صامت /ن/ و/م/ در« گزيب يؤركان» با «توپراقدا بارقان »و با «داشدان دير آرقام» در شعر كريم قرباننفساوف قافيه واقع شده استكه به تعبير شاعر در همان شعر«آغساققاپيا» ميباشد يا صامتهاي/ ز ، س/ ميتوانند حرف مشترك قافيه شوند كه در زبان تركمني طبق قاعدهي ابدال واجها /س/ به/ز/ تغيير مييابد. مثال در همين شعر« قدرين هيچ بيلمز» قافيههاي مصراع يك و سه« آلغير باز» و« الماس (آلماز)» كاربرد دارد.
در قالب" قوشوق" هميشه بند دوم تا بند آخرشعر در مصراعهاي اولودوموسوم قافيهي دروني دارد. قافيهي دروني در غالب شعرهاي قوشوق همانند اين شعر، سالم ميباشد مثال در بند دوم واژگان قناعت-سخاوت- آط قافيهي سالم هستند
نكته1: در شعر تركمني رعايت قافيهي خطّي يعني شكل نوشتاري يكسان لازم نيست فقط واج يا صدا بايد يكسان باشد يعني حروف/ ت- ط" و حروف "ز- ظ- ذ- ض "ميتوانند حرف قافيه واقع شوند. اما اين امر در شعر فارسي و عربي درست نيست.
نكته2:در برخي اشعار مختومقلي كه رديفهاي طولاني پس از قافيه كاربرد دارد،مانند شعر «نأگه ياتيب سن» درستي قافيه و سلامت آن چندان رعايت نشده است. اين امر آيا اختصاص به شعر فراغي دارد يا دستبرد كاتبان در گذر ايام است؟ و يا اينكه سهلانگاري در كاربرد حروف مشترك يكي از ضوابط قافيه در شعر تركمني ميباشد؟
شيوهي بيان: تمثيل يا معادلهسازي براساس شواهد عيني و مثالهاي محسوس يكي از ويژگيهاي سبكي شعر مختومقلي است. اين امر ناشي از غوروتعمّق وي در ادبيات عاميانه بويژه شعر عاميانه است. در اشعار عاميانه و ضربالمثل ها نمونهي تمثيلات حسّي فراوان است: «قورد گؤرن ايتينگ آغزي بير بولار»، «بير تيكنسيز گول بولماز» از آنجا كه مختومقلي مخاطب شعر خود را آگاهانه عموم افراد جامعهي تركمن برگزيده است، بنابراين شيوهي بيان تمثيلي راكه مأنوس با ذوق مخاطبان ميباشد، مطمح نظر خويش قرار داده است . اشعار «لأله گتيرميش، داغسايار، دؤكربولدوق ياشيميز، سيلقالماز،أريانينده بللي دور و ...» در بافت خود نمونهها ومثالهاي متعدّدي براي بيان مقصود اصلي دارند. اين مثالها مظهر و نماد انسانهايي هستندكه صفت موردنظرشاعر را اعم ازصفات مثبت يا منفي دارند. «حارازبان اوغلي(آسيابان) و چوپان »در شعر« قدرين هيچ بيلمز» نماد انسانهايي هستند كه بهاي ارزشهاي والا را درك نميكنند.« آلغيرباز و الماس» نماد همان ارزشهاي انساني يا اجتماعي والا هستند. اگراينگونه تمثيلات را در شعر مختومقلي از لحاظ آماري و بسامدي در مقايسه با آثار ديگر ادبيات تركمن مورد مطالعه قرار دهيم، ارزش سبكي شعر مختومقلي كاملاً آشكار ميشود. در آثار هيچ يك از شاعران ديگر چون دولتمحمد آزادي، نورمحمد عندليب ، ملانفسو... اين بسامد تمثيلي وجود ندارد اين امر در شعر مختومقلي از حد سبك شاعران يك دورهي خاص مثلاً قرن هجدهم فراتر رفته و براي او« سبك شخصي» شده است. آگاهي مختومقلي از نيازهاي ادبي و هنري جامعهي زمان خويش در مقايسه با آثار پدرش دولتمحمدآزادي مشخص است. شعر آزادي شعر مكتبي و برخاسته از مطالعات علمي و حوزوي و بيشتر تحت تاثير آثار و قالبهاي شعر فارسي است؛ اما شعر مختومقلي محل پيوند مطالعات ادبي و حوزوي با زبان و فرهنگ عامه است. گرچه تا حدود زيادي از لحاظ واژگاني و اندكي تركيبات، تحت تاثير ادبيات فارسي و تركي جغتايي است، به دليل بهرهگيري از فرهنگ و قالبهاي عاميانه وجود چند واژه يا تركيب دخيل نميتواند مانع از درك پيام شعر از سوي عوام شود.
بـند ا:
حــارازبان اوغلونه دوشسه آلغير باز قانــاتدان آييرار قدرين هيچ بيلمز
بير چوپان الينه دوشسه بيـــر الماز چاقماق داشي قيلار قدرني هيچ بيلمز
اختلاف نسخه: قارا بأبك، مصراع يك: دگيرمني قولونا توشسه/ قاضي 79 مصراع 2: قاناتيندان آييرار/ تصحيح آخوند نيكنهاد و قارا بأبك، مصراع 4 : چاقماغا پاكابير
نسخه آتا بخارا: دگيرمنجي الينه توشسه
واژگان فارسي:
خارازبان: خراسبان آسيابان ( آسيابي كه با نيروي حيوان به گردش درآيد بان: پسوند حفاظت و دارندگي
باز: شاهين پرندهي معادل تركمني آن« بورگوت، لاچين»
هيچ: قيد نفي، هرگز، اصلاً، ابداً.
چوپان : واژهي فارسي باستان: فيشوپان، شوپان، چوپان
الماس: تلفّظ تركمني آن" آلماز" واژهي دخيل از يوناني به فارسي، سنگ كاني قيمتي و درخشان
واژگان عربي :
قدر: ارزش و اعتبار بها
واژگان و تركيبات تركي-تركمني:
آلغير: صفت فاعلي از مصدر آلماق موصوف آن باز آلغيرباز/ قاناتدان آييرماق/ چاقماق داشي قيلماق/ قدرين هيچ بيلمزليك
حارازبان اوغلي/ چوپان الي/ بيرآلمازدوشمك
آرايههاي ادبي:
حارازبان، چوپان: نماد افرادي كه ارزشها را نميشناسند
آلغيرباز، آلماز(الماس) : نماد ارزشها
چاقماقداش: نماد چيزهاي عادي و كمارزش
معناي بيت: اگربازشكاري به دست آسيابان افتد پروبالش را برميكند و بيارج ميگرداند. اگر الماس گرانبها به دست چوپان افتد آن را سنگ چخماق نموده بيارج ميگرداند.( مقصود: اگر چيز ارزشمندي به دست نااهل افتد ارج و اعتبار آن را نميداند و خوار ميگرداند.)
بند2 :
فقيــــره مناسب صبروقناعت بايلرغه ياراشار خيــروسخاوت
خر بسلان تاجيكه دوشسه بدوآت پالان چكر مونر قدرين هيچ بيلمز
اختلافنسخه: قاضي79 مصراع2: بايلار ياراشيغي/ قاضي 79 و قارا بأبك، مصراع3 : خربسلان تاجيكه دوشسه شاليقآت/ ق79 و قارا بأبك مصراع2 : پالان چكر سورر
واژگانفارسي: خر-تاجيك-هيچ-بدو
واژگانعربي: فقير-مناسب-صبر-قناعت-خير سخاوت-قدر
واژگان تركي-تركمني: باي- ياراشماق- بسلهمك- دوشماق- پالان-چكمك- مونمك -بيلمك
آرايههايادبي: فقيروباي: تضادوطباق / صبروقناعت :تناسبيا مراعاتالنظير/ خيروسخاوت: ترادف /خر-تاجيك- پالانچكمك: مراعاتالنظيروتناسب
تاجيك:نماد افرادي كه ارزشها را نميشناسند.
بدوآت: اسببادپا يا تيزرو، نمادارزشها
تركيبات: مناسببولماق/ خيروسخاوتياراشماق/ بدوآتدوشماق/ پالانچكمك/قدرين هيچ بيلمزلك
بسلهمك:1- تيمار برمك، بزهمك، گيينديرمك، مثال: منينگ اؤزومينگ بسلاب قويان اولاغيمبار(ب.كربابايف آيغيتلي اديم)
2- يتيشديرمك، تربيهلهمك. يورگينده بسلهمك: يورهگينده نيت آرزو اتمك. /تربيتكردن، زينتدادن، پوشانيدن
دوشماق:دوشيشماق، بيري بيري بيلان ساتاشماق، بيري بيلن دوشكلمك، گؤرشيمك. مأخذ : توركمنچه سوزلوك: حمزايوف.م. ياراشمق: گليشمك/ زيبندهبودن، مناسببودن
مفهوم اين بند در متون فارسي و نيز روايات اسلامي فراوان است. صبروقناعت زينت فقيران است بخششوسخاوت زينتتوانگران. سعدي در گلستان مقامهي جدال سعدي با مدعي را با هنرمندي تمام آفريده است. سعدي در اين مقامه مدافع توانگران و مدعي حامي فقيران و مذمتكننده ثروتمندان است. اما در نهايت پس از مجادله و ستيز و دعواچنين نتيجه ميگيرد كه فقيران صبوروبردبار و نيز توانگران بخشنده هر دو قابل ستايش هستند. در احاديث و روايات نيز آمده است :« اَلصَّبْرُمِفْتاحُ الْفَرَج»: صبركليد گشايشهاست. « اَلْقَنَاعَهُ كَنْزٌ لَايَنْفدُ»: قناعت گنجي است كه پايان ندارد.
معنايبند2: صبروقناعت مناسب فقيران وخيرو سخاوت زيبندهي توانگران است.اگر اسبتيزپا در اختيار تاجيك خرسوار قرار گيرد. پالان بر آن انداخته سوار ميشود و آن را بيارزش ميگرداند.
بند3 :
كامل اُولماز اُول شربتدن دادمايان هــزل ايلهمز سؤز اصلينه يتمهيان
دألي مجنون عشقي اثر ادمــهيان پريزاد ليلينينگ قدرين هيچ بيلمز
اختلافنسخهها: قاضي79، قارا بأبك، مصراع1: كامل بولماز/ تصحيح آخوند نيكنهاد،قارا بأبك، مصراع:2 سوز معني سينه/ تصحيح آخوند نيكنهاد، مصراع3 ليليمجنون
قارا بأبك، مصراع3 : دألي مجنون/ نسخه آتا بخارا:كامل اولماس/ليلي مجنون
واژگانفارسي : پريزاد- هيچ
واژگانعربي : كامل- شربت -هزل (تلفظ تركمني واژهي حظّ)- اصل- مجنون -عشق -اثر- ليلي- قدر
واژگانتركمني : اولماق- اول- داتماق- ايلهمك -يتمك -دالي اتمك- بيلمك
كاملاولماق: انسان كامل شدن شربت: استعاره از عشقو معرفت هزل: حظّ- بهرهمندي- تمتّع
دأليمجنون: مجنون به معني ديوانه جنزده صفت است اما كاربرد اسم خاص دارد و صفت «دألي» به معني ديوانه براي اين كلمه حشو ( نوعي عيبسخن: كلام زائد) نيست.
دادمايان، يتمهيان، اثرادمهيان: صفتفاعلي منفي(نچشيده، نرسيده، اثرنكرده)
ليليومجنون: ازداستانهاي عاشقانه مربوط به قوم عرب در قرن دوم هجري نظاميگنجوي آن را به نظم فارسي درآورد. نورمحمدعندليب شاعر تركمن معاصر مختومقلي(قرن 18م.) اين داستان را نظيرهگويي كرد و از متن فارسي و تركي جغتايي آن تاثير پذيرفت.
آرايههاي ادبي: شربت: استعارهي مصرّحه به معناي نوشيدن(اسم) شرب درجهاي از لذات و فيض عشقحقيقي كه مراحل آن را بدين ترتيب گفتهاند: 1- ذوق(چشيدن) 2- شرب(نوشيدن) 3-رَيّ (سيرابشدن) 4- سُكر(مستي)
شربتدندادماق: دراين بيت مرحلهي اول از فيوضات عشق(دادماق: چشيدن) است.
وزن مصراعدوم در نسخهي تصحيح استاد حاجآخوندنيكنهاد بدين شكل خواندن صحيح است:«هِز/لِي/له/مِز/سُؤز/ما/نيسْ / نا/ يِت/مه/يان» 11هجا اگر« هـ/زيل» و كلمهي ديگر« ما/ني/سي/نا» خوانده شود. هجاي اضافه بر وزن ميآيد.
بيت دوم: تلميح به قصهي ليليومجنون.
واژههاي قافيه در بند3 شامل« دادمايان- يتمهيان و ادمهيان» آرايهي جناس اختلافي و افزايشي دارند.
تركيبات لغوي: كامل اولماق- شربتدن داتماق- هزلايلهمك- سوز اصلينه/ معني سينه يتمك- دألي مجنون- اثرادمك-پريزاد ليلي
معناي بند3 : كسي كه از شراب عشق نچشيده باشد به كمال نميرسد. كسي كه چون مجنون، جنون عشق در او اثر نكند زيبايي ليلي را درك نميكند.
به مجنون گفت روزي عيبـــــــجويي كه پيدا كن به از ليلي نكـــــــــويي
كه ليلي گرچه در چشم تو حــــورياست به هر جزیي زحسن او قصـــــوري است
زحرف عيبجو مجنون برآشــــــــفت در آن آشفتگـــي خنـــدان شدوگفت:
اگردرديده ي مجنون نشيـــــــــني به غير از خوبي ليلي نبيــــــــــني وحشي بافقي
بند4:
دينچليغينگ قدرين بيلـمز آرمايان بگليك اده بــيلمز بريــم برمهيان
چؤلده آچليق مسافرليق گؤرمهيان اؤيده ايسسي نانينگ قدرين هيچ بيلمز
اختلاف نسخه : قارا بأبك،مصراع 3 :عاشليق مشقّتين/ نسخه آتا بخارا:دينجليق قدرين بلماز كيشي آرميان/آشليق مشقّتين
قاضي 79: مصراع يك:ميليس گيريب مأرهكأگه بارمايان/مصراع4 : اؤيده ایسیغ نانينگ
واژگان فارسي:نان، هيچ
واژگان عربي: قدر،مشقّت
واژگان تركي- تركمني: دينچليق،آرماق،بگ ليك، ادمك،چؤل، آچليق، گؤرمك،اؤي، ايسسي،نان
مشقّت: رنج و زحمت
آرماق: ياداماق،ياداب خاليص بولماق//خسته شدن
بريم: خير اوچون بريليأن مال،سخاوت« ريشه + پسوند اسمساز»: بر + يم/آرديم آردماق: آرد+يم
چؤل: دشت، بيابان، صحرا
ايسسي:ایسیغ،قيزغين، گويچلي قيزغين
آرايههاي ادبي:
دينچليق و آرماق/چؤل و اؤي: تضاد و طباق
تمثيلها:سه مورد تمثيل براي دانستن قدر نعمت و راحت.
تركيبات لغوي:
دينچليق قدرين بيلمك-بگليك ادمك- بريم برمك- آچليق مشقّتين گؤرمك- ايسسي نان
معناي بند : قدر آسايش جز رهرو خسته نداند؛ بيسخاوت نميتوان سالاري نمود.آنكه رنج گرسنگي را در بيابان نديدهاست،قدر نان گرم(نعمت مطلوب)را در منزل خود نخواهد دانست. (دراين بند سه مورد تمثيل براي دانستن قدر ارزشهايي از قبيل عافيت و نعمت و آسايش وجود دارد.)
بند5:
اؤتندن سونگ آنگلار آدم دولــتين بيلمز دولتبيلن گــچن نـــوباتين
چكمأن كيشي بيمارليغينگ زحــمتين بوگؤزل ساغليغينگ قدرين هيچ بيلمز
اختلاف نسخه : قاضي 79: چكمهي كيشي/ : قارا بأبك،مصراع2: دولت بيلا/: قارا بأبك،مصراع3 : چكمأن كيشي/ نسخه آتا بخارا:دولت بيله
واژگان فارسي: بيمار- هيچ
واژگان عربي: آدم – دولت – نوبت-زحمت – قدر
واژگان تركي - تركمني: اؤتمك «اؤتن» – سونگ – آنگلاماق – بيلمك – گچمك – چكمك – كيشي - گؤزل
آنگلاماق: پيبردن – فهميدن
اؤتن: از اؤتمك به معني سپري شدن – گذشتن معادل گچمك .
چكمك: تحمل كردن
گؤزل: مفيد/ زيبا/ اووادان- ياراشليقلي- گلشيكلي- گورمهگِي
آرايههاي ادبي:
دولت : آرايهي تكرار
بيمارليق – ساغليغ : تضاد و طباق. در هر بيت يك تمثيل براي بيان دانستن قدر ارزشها وجود دارد.
تركيبات لغوي: دولت آنگلاماق- نوباتگچمك- زحمتچكمك- گؤزلساغليق- قدربيلمك
معناي بند5 : انسان با از دست رفتن نعمت و سعادت قدر آن را ميداند. قدرعمر همراه با سعادت را درك نميكند.
كسي كه رنج بيماري را تحمل نكرده است قدرتندرستي مفيد خود را نميداند.
بند6:
ريسمانين برك اديپ لابير سالمايان گردابه اوغراشيب حاضر بولمايان
كشتيسي كولاك ده بنديل قالمايان قيردا قارايرينگ قدرين هيچ بيلمز
اختلاف نسخه: : قارا بأبك،مصراع2: غرقابه اوغراشور/ : قارا بأبك و نسخه آتا بخارا:مصراع3: كشتيسي كلَوده/ نسخه آتا بخارا:دوزده قره يرينگ ...
تصحيح آخوند نيكنهاد مصراع4 : غرده غرهيرينگ(غردا يعني در ساحل و كنار) / قارا بأبك،مصراع4: قرقده قره يرينگ
واژگان فارسي: ريسمان- گرداب- كشتي- بند در واژهي بنديل- هيچ
واژگان عربي: حاضر- قدر
واژگان تركي - تركمني: برك- لابير- سالماق- اوغراماق- بولماق- كولاك- قالماق- قوري- قارا- ير- بيلمك
معناي واژگان دشوار:
غر(قيرا): كنار-ساحل بنديل: دربند-گرفتار
برك ادمك: محكم كردن- استوار بستن
لابير: لنگر لابيرسالماق: لنگر انداختن
كولاك: از مصدر كولنمك(kewlenmeg ( موج سنگين، در جاهاي ديگر به معني بوران يا بادبرف(يللي قار) نيز كاربرد دارد.
اوغراشماق: دوچاربولماق، گرفتارشدن
آرايههاي ادبي:
ريسمان- لابير- گرداب- كشتي- كولاك : مراعاتالنظير
دربيت اول واجآرايي /ر،ن/ وجود دارد و در بيت دوم واجآرايي /ك،ق/ وجود دارد.
تركيبات لغوي: بركادمك- لابيرسالماق- گردابااوغراماق- حاضربولماق-بنديلقالماق- قوريقاراير
معناي بند6 : آنكه گرفتار گرداب شد آمادگي نيافت و ريسمان كشتي را محكم نبست و لنگر نينداخت و هم او كه كشتياش در موج سنگين گرفتار نشد( كسي كه سختيهاي راه دريا را تحمل نكرد) قدر آسايش در خشكي و ساحل را نميداند.(كل تمثيلهاي موجود در بند 4و5و6 بدين معناست: قدر عافيت كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد)
شب تاريك و بيم موج وگردابي چنين هايل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها «حافظ»
بند7:
آيراليق اٌودونه يانــيب بـشمهيان ظالملار اليــــندن اولكه آشمايان
وطندان آيريليب غريب دوشمهيان اولكه سينده ايلينگ قدرين هيچ بيلمز
اختلاف نسخه: قارا بأبك،مصراع 1: اودنيدين /نسخهي تصحيح آخوند نيكنهاد مصراع2: ظلم ايله بيله اولكه / نسخه آتا بخارا:ظلم الي بيله
همان نسخه مصراع4: ايلنينگ/ قارا بأبك،مصراع2: ظلم الي بيله
واژگان فارسي: هيچ
واژگان عربي: ظالم- وطن- غريب- قدر
واژگان تركي - تركمني: آيراليق- اود- يانماق- بيشمك- ال- اولكه- آشماق- آيريلماق- دوشمك- ايل- بيلمك
معناي واژگان دشوار:
آيراليق: جدايي- هجران- فراق
اولكه: يورت- سرزمين- منطقه
آشماق : داشگيدمك- هجرت- رفتن
ايل : واژه تركي مغولي، قبيله، طايفه
آرايههاي ادبي:
آيراليق اُود:اُود: مشبّه آيراليق: مشبّهبه
تمثيل: چهار مصراع اين بند مجموعاً براي معناي بندهاي پيشين است.مثال در اين مورد هجران از وطن است.
ال: دست، مجازاَ به معناي ظلم است. علاقهي آليّه
واجآرايي"ل" در مصراع دوم
تركيبات لغوي:آيراليق اُود- يانيب بيشمك – اولكه آشماق- وطن دان آيريلماق- غريب دوشمك
معناي بند7: كسي كه در آتش هجران نسوختهباشد و از ظلم ستمگران از وطن خويش هجرت نكردهباشد،قدر ايل و وطن
را نمي داند.
بند 8:
ييگيت دأل دور بير اقراردا دورماسـا اولاغ قدرين بيلمز كيشي آرمـاســا
اؤردك قوبا غازلار چؤلي گؤرمهســا سر چمنلي گؤلونگ قدرين هيچ بيلمز
اختلاف نسخه : قاضي 79 مصراع يك:ييگيت دَگيل / قارا بأبك، نسخه آتا بخارا:مصراع1: يگيت دگيل بير اقراره / نسخه آتا بخارا:بيلماس
واژگان فارسي: چمن- – اردك – غاز - هيچ
واژگان عربي: اقرار - قدر
واژگان تركي - تركمني: ييگيت – دأل – دورماق – اولاغ – بيلمك – آرماق – چؤل – گؤرمك-گؤل
اقرار:وعده،سؤز، لفظ، عهد
اولاغ: از مصدر اولانماق اول+ پسوند اسمساز(اغ) مثل سوراغ از سُوراماق
آرماق: ياداماق گؤل: تالاب ،درياچه
تركيبات لغوي: اقراردا دورماق – قدر بيلمك – چؤلي گؤرمك – سرچمنلي گول
آرايههاي ادبي:
اولاغ قدرين...: تمثيل براي دانستن قدر عافيت و نعمت
چؤل – سرچمن لي گول:تضاد و طباق اؤردك ،قوباغاز،گؤل:مراعات نظير
معناي بند8 :كسي كه وفادار به عهد خويش نباشد، جوانمرد نيست. آن كه رنج پيادهروي در راه را نبيند،قدر الاغ(وسيلهي سواري)را نميداند. اگر اردك و غاز رنج بيابان را درنيابد،گل وباغ و چمن را نخواهد دانست.
بند 9:
مختومقلي آيدار يار و همـــــدمگه گلينگ شكر اديلينگ دوسلار شـو دمگـه
ذاتيــندا سؤز فهم ايلهمز آدامغـــه مينگ معني سؤيلهسنگ قدرين هيچ بيلمز
اختلاف نسخه : قارا بأبك،مصراع1: آيدور ياري همدمگا/ قاضي 79 مصراع دو: گلينگ دوسلار شكر ادهيلينگ بو دمگه/ نسخه آتا بخارا:شودمه
واژگان فارسي: يار – همدم – دوست – هيچ - دم
واژگان عربي: شكر – ذات – آدم – معني – فهم - قدر
واژگان تركي - تركمني: آيدماق – گلمك – ادمك – سؤز – ايلهمك سؤيلهمك - مينگ
دم: وقت،لحظه،مجازاً به معني حيات و سلامت ( علاقه ي لازميّه)
تركيبات لغوي:يار و همده - شكر ادمك – سؤز فهم ايلهمك – مينگ معني سؤيلهمك
آرايههاي ادبي:
شكر ادمك: آموزهي قرآني ، آرايهي تلميح بيت دو مصراع يك : واج آرايي / ز/
معناي بند8 :مختومقلي به يار و همدم گويد: اي دوستان ، بياييد شكرگزار زندگي اكنون خود باشيم.انساني كه ذاتاً سخن را درك نكند،اگر هزار معني بر او بخواني ، ارزش آن را درنمييابد.
ويژگيهاي سبكي كلام مختومقلي در شعر "قدرين هيچ بيلمز"
1- مختصّات زباني :
- تعادل در كاربرد واژگان فارسي در مقايسه با آثار پيش از مختومقلي از جمله شعر جغتايي
- كاربرد وندهاي و پسواژههاي تركمني كه نسبت به شكل قديم آن تراشخورده و روان است.تأجيكه به
جاي تأجيك گه/ ايسسي به جاي ايسيغ يا ايسسيغ
- كاربرد كلمات مخفّف قير به جاي قيرا به معناي كنار وساحل
- اندك بودن تركيبات فارسي و عربي : يار و همدم
2- مختصّات ادبي :
- كاربرد قالب قوشوق (مسمّط مربع) كه ويژگي سبكي شعر مختومقلي است . شاعران پيش از او چون
بايرام خان ونورمحمّد عندليب عموماً در قالبهاي مثنوي، غزل و ... تحت تأثير شعر فارسي و عربي
سرودهاند.
- استفاده از وزن هجايي كه پيش از او اشعار كلاسيك تركي جغتايي اوزان عروضي دارد.
- كاربرد فراوان تمثيل و معادله
- فراواني آرايههاي تضاد و واج آرايي
- كثرت اوزان يازده هجايي در شعر مختومقلي
- معيوب بودن قافيه در اشعاري كه رديفهاي طولاني دارد. در اشعاري چون «قدرين هيچ بيلمز ، نأگه ياتيب سن» عيب و نادرستي مشهود است.
3- مختصّات فكري :
_ وجود انديشهي تعليم اخلاق
- نگرش عارفانه كه در اين شعر جنبهي تمثيلي دارد.
- روحيّهي ظلمستيزي
- مبارزه با ناداني
- ارج نهادن به ارزشها
- وفاداري به عهد و پيما