خاطرات ژان شاردن جهانگرد معروف فرانسوی از ایران
متن کامل سیاحت نامه ی شاردن در سال ۱۸۱۱ میلادی،آن هم به تشویق ناپلئون بناپارت که در آن موقع با ایران رابطه ی سیاسی برقرار کرده بود،در ان کشور منتشر شد.
ژان شاردن یکی از مشاهیر بزرگ فلاسفه ی جهان بود و مورخین قرن هیجدهمی چون منتسکیو و روسو در تدوین نظریات تاریخی و تهیه آثار علمی با ارزش خود، از عقاید فلسفی و اجتماعی این جهانگرد بزرگ سود برده بودند. او با تحقیقات دقیق خود،ایران و ایرانیان را برای اولین بار آنطور که شایسته اش بود،به همه ی مردم جهان معرفی نماید. او اولین کسی بود که کتابی در ارتباط با بناهای تخت جمشید نوشت و آن را منتشر کرد.
ادوارد براون،ایران شناس معروف انگلیسی در باره ی او می گوید :
” شاردن معتبرترین مورخ عهد صفوی است و سیاحت نامه ای که او نوشته است از پاره ای جهات با شاهنامه ی فردوسی می شود مقایسه اش کرد که در آن از دلاوریهای پهلوانان ایران صحبت به میان آمده است.
ژان شاردن در ۵ ژانویه سال ۱۷۱۳ درگذشت.
نژاد ایرانی تا دویست سال قبل به این زیبایی نبود،برای اینکه ایرانیان،پیوسته بین خویشاوندان وصلت می کردند و خون تازه وارد خانواده های ایرانیان نمی شد. از دویست سال به این طرف رسم وصلت کردن با نژادهای بیگانه،بخصوص وصلت با گرجی ها و چرکس ها که از زیباترین نژادهای جهان هستند،در ایران طوری متداول شد که در آن کشور هر کس اسم و رسمی داشته باشد،مادرش گرجی است یا چرکسی. اختلاط نژادهای ایرانی با نژادهای گرجی و چرکسی،نژاد ایرانیان را خیلی زیباتر کرده است.
مردها و زن ها،در شهر اصفهان ” پایتخت ایران در زمان حکومت صفوی ” همه بلند قامت و نارک اندام هستند و من در اصفهان،مرد زشت ندیدم مگر،روستائیان که از اطراف به شهر می آمدند. انسان وقتی از معابر و بازارهای اصفهان عبور می کند آنقدر مردان زیبا می بیند که نمی داند کدامیک از آنها را از نظر بگذراند. من زنها را که حجاب داشتند،نمی دیدم ولی در کشوری که مردها آنقدر زیبا باشند،معلوم است که زیبایی زنها به چه پایه می رسد و تمام جوان های ثروتمند ولایات ایران که خواهان زن بسیار زیبا باشند برای زن گرفتن به اصفهان مسافرت می کنند و از دختران اصفهانی خواستگاری می نمایند. اکثر زنهای سلاطین صفویه،گرجی یا چرکسی هستند و مادر تمام سلاطین ایران در دوره ی صفویه گرجی یا چرکسی بوده اند. علاوه بر اختلاط نژاد ایرانی با نژادهای گرجی و چرکسی،چیزی که زیبایی ایرانیان را حفظ کرده خشکی هوای آن کشور بوده است.
هوای تمام مناطق ایران،غیر از ولایات شمالی و سواحل خلیج فارس و بحر عمان خشک است و هوای خشک مانع از این می شود که زیبایی مرد و زن،بزودی از بین برود. در پاریس اگر یک ورق کاغذ را شب قبل از خوابیدن در هوای آزاد بگذارید،هنگام صبح می بینید که آن کاغذ از رطوبت هوا خیس شده است ولی در اصفهان اگر کاغذی را در شب قبل از خوابیدن در هوای آزاد قرار دهید هنگام صبح کوچکترین اثر رطوبت در آن نمی بینید. ایرانی ها ” و البته سکنه ی شهرنشین آنها ” همانگونه که از حیث زیبایی و خوش اندامی در خور تحسین هستند،از حیث اخلاق و معاشرت هم در دنیا بی نظیر می باشند.
من هیچ ملت را مودب تر و ملایم تر از ملت ایران ندیده ام و ادب و نزاکت در ایرانی ها فطری است و اگر سالها با یک ایرانی دوستی و یا معامله بکنید،محال است از زبان او چیزی بشنوید که شما را برنجاند و محال است که او حاضر باشد یک خبر بد به شما بدهد و اگر مجبور شود راجع به مرگ یک نفر صحبت کند و می گوید ” عمرش را به شما داد ” یا ” عمرش را به شما بخشید “. یعنی او نمی خواست بمیرد تا این که باعث تاثر شما بشود بلکه چون شما را دوست می داشت برای ابراز دوستی عمرش را به شما واگذار کرد و رفت.
من هیچ ملت را ندیدم که مثل ایرانی ها نسبت به اقوامی که از لخاظ نژاد و دین بیگانه هستند،سهل انگار باشند. در این هنگام که در کشورهای اروپایی اختلافات بزرگ مذهبی وجود دارد در ایران،هیچکس به یهودی ها و عیسوی ها و گبرها و مسافرین اروپایی که گاهی به ایران می آیند کاری ندارند مگر اینکه بعضی از افراد آنها را تحریک کنند و به جان یهودی ها یا عیسوی ها و یا گبرها،بیاندازند.
اما از زمان سلطنت شاه عباس بزرگ به بعد،اگر قشری از افراد در صدد برآیند که عوام الناس را تحریک کنند و به جان یهودیان و عیسویان و گبرها بیندازند،هر قدر مقام آنها بزرگ باشد دچار مجازات های هولناک خواهند بود. این ملت با ادب و مهربان،مهمان نوازترین قوم جهان است و هر کس در هر فصل به خانه یک نفر برود،ولو صاحبخانه بی بضاعت باشد،میزبان،مجبورش می کند که چیزی بخورد و یا بیاشامد.
در اضفهان عوام الناس نمی توانستند نام من ” شاردن ” را تلفظ کنند و مرا ” شیرده ” می خواندند،زیرا تلفظ ” شیرده ” به مناسبت گاو یا گاومیش شیرده برای آنها آسان بود.
در یکی از روزهای پاییز کنار یکی از آبادی های اصفهان در صحرا گردش می کردم که یک روستایی با اینکه می دانست من فرنگی و مسیحی هستم مرا بخانه خود برد و نشنانید و چند لحظه ی دیگر یک سینی مقابل من نهاد که در آن چند نان لواش و چند خوشه ی انگور بود. چند روستایی دیگر هم برای اینکه مرا ببینند وارد آن خانه شدند و به من تعارف کردند که نان لواش و انگور بخورم.
من دیده بودم که ایرانیان پنیر را لای نان می گذارند و می خورند،بنابراین حبه های انگور را لای یک قطعه از نان لواش گذاشتم و هنگامی که می خواستم به دهان ببرم،حبه های انگور در نان شکست و آب انگور فرو ریخت و روستائیان خندیدند اما خنده آنها از شادی بود نه از روی تمسخر و من حس می کردم که قصد ندارند مرا مورد مسخره قرار بدهند بلکه از ناشی بودن من تفریح می نمایند و سپس میزبان رسم غذا خوردن نان و انگور را به من آموخت و گفت : اول باید نان را به دهان برد و بعد حبه های انگور را.
من در هیچ کشور،جماعتی ندیدم که مثل جماعت نوکر باب ایران،مسرف باشند و ثروت خود را در اندک مدت با عیش و طرب و ولخرجی از دست بدهند. نوکر باب در ایران به جماعتی اطلاق می شود که درباری و حکام ایالات و ولایات هستند و در دستگاه دولت خدمت می کنند. این طبقه به قدری به عیش و عشرت علاقه دارند که اگر پادشاه ایران یک روز را معادل پانصد هزار لیره فرانسوی به یکی از درباریان خود بدهد که در کشور ما برای اعاشه چندین خانواده ی بزرگ تا پایان عمرشان کافی است،ماه دیگر آن شخص از آن همه پول،یک پشیز ندارد و همه را صرف تجمل و باده نوشی و آمیزش با زیبارویان کرده است. اما این ولخرجی خارق العاده که نظیرش در کشورهای دیگر دیده نمی شود فقط بین طبقه ی نوکرباب ایران است که در دستگاه دولت کار می کنند و طبقات دیگر نه فقط ولخرج نیستند بلکه صرفه جو نیز می باشند و ثروت کشور را همان طبقات صرفه جو بوجود آورده اند.
در ایران اشراف و نجبا وجود وجود دارند ولی نه مثل فرانسه. در فرانسه اصیل زادگی موروثی است و کسی که پدرش اصیل زاده نباشد، نمی تواند خود را در سلک اشراف در آورد اما در ایران،جزو اشراف شدن مستلزم این نیست که پدرشان اصیل زاده باشد و هر کس که ابراز لیاقت کند یا ثروت تحصیل نماید می تواند در شمار اشراف در آید و عده ای کثیر از اشراف دربار ایران کسانی هستند که پدر یا جد آنها مردی گمنام بوده و آنها توانسته اند با ابراز لیاقت خود را جزو اشراف کنند.
*در هیچ جای دنیا،حتی در هندوستان،اشراف به قدر اشراف ایرانی دارای نوکر و غلام نیستند و در خانه ی اشراف ایران غلامانی بسر می برند که از اول تا اخر سال هیچ کار نمی کنند،اما جیره دستمزدی خود را دریافت می نمایند.
هیچ ملت به اندازه مردم ایران به درخت و سبزه و گل و آب علاقه مند نیست و علتش هوای خشک ایران و وجود بیابان های وسیع در آن کشور است. هر کس می کوشد در خانه خود یک باغ بوجود بیاورد و در اصفهان و سایر شهرهای ایران در محقر ترین خانه ها هم یک باغ کوچک وجود دارد و زیباترین باغهای اصفهان در قهوه خانه های آن دیده می شود و در هوای گرم تابستان پایتخت اصفهان،هر قهوه خانه چون ییلاق است وسط روز برای فرار از گرما به قهوه خانه پناه می برند و در آنجا آشامیدنی های خنک و لذیذ و در فصل زمستان قهوه می نوشند.
در کشور فرانسه،قهوه آشامیدنی اشراف است، اما در اصفهان از پاییز تا نیمه ی فصل بهار،همه ی مردم از غنی و فقیر قهوه می نوشند اما در تابستان بجای قهوه انواع شربت را که بهترین نوع آن را در اصفهان فراهم می شود،می آشامند. قهوه خانه های اصفهان در دنیا نظیر ندارد و مشاهده ی آن قهوه خانه ها طوری مرا بشوق آورد که بعد از مراجعت از اولین سفر به ایران،خود من در پاریس،نزدیک میدان لویی پانزدهم،قهوه خانه ای چون قهوه خانه های اصفهان ” لیکن نه به آن وسعت و زیبایی ” افتتاح کردم و اسم آن را ” کافه ” گذاشتم ولی بعد از اینکه به ایران مراجعت کردم در آنجا شنیدم که قهوه خانه مزبور تعطیل شده است.
قهوه خانه های اصفهان و سایر ابنیه بزرگ پایتخت ایران را شاه عباس اول احداث و بنا کرد و هم او بود که پایتخت کشور ایران را از ” قزوین ” به اصفهان منتقل نمود و مقرر کرد که خدمه قهوه خانه های اصفهان می باید از مردان نیکو منظر باشند و البسه تمیز در بر کنند و از آن موقع تاکنون مقرراتی که شاه عباس اول در قهوه خانه ها وضع کرد،رعایت می شود و دو قهوه خانه از قهوه خانه های اصفهان آنقدر وسعت دارد که خدمه ی آن می توانند در هر یک از آنها از ۲۰۰۰ مشتری پذیرایی نمایند بدون اینکه پذیرایی از مشتری ها دستخوش تاخیر گردد.
منبع:www.book20.mihanblog.com