پس از انقلاب ۱۹۱۷ م در اتحاد شوروی سابق، دو اصطلاح برای مناطق موردنظر در قارۀ آسیا پدید آمد که یکی آسیای مرکزی [۶][۶]و دیگری آسیای میانه [۷][۷]بود. آسیای میانه به آن بخش از آسیای مرکزی اطلاق میشد که در محدودۀ اتحاد شوروی سابق واقع، و شامل جمهوریهای قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستـان بود. در شرح مربوط به آسیـای میـانه در مطبوعـات شوروی آمده است که آسیای میانه بخشی است از اراضی آسیایی اتحاد شوروی که محدود است به دریای کاسپی (خزر) در غرب، مرزهـای چین در شـرق، مسیـر رود ایرتیش و آرال در شمـال، و مرزهای ایران و افغانستان در جنوب (BSE3, XXIV(1)/ 377).
دربارۀ آسیای مرکزی، محدودۀ خارج از «آسیای میانۀ شوروی» به کار گرفته شده، و چنین آمده است که آسیای مرکزی سرزمینی است وسیع شامل اراضی بیابانی و نیمهبیابانی، دشتهای پهناور و شنزارهایی چون قراقوم و قزلقوم، و کوهستانهای درون قارۀ آسیا، چین و جمهوری مغولستان بـه مساحت ۶میلیون کمـ۲ که از شمال بهتقریب منطبق بر مرزهای دولتی میان اتحاد شوروی از یک سو و چین و مغولستان از سوی دیگر است. آسیای مرکزی از جنوب محدود است به کوهستانهای سانگپو (برهماپودرا) در شمال هند، و از شرق محدود است به بخش جنوبی رشتهکوههای خینگان، هوآنگهو و تبت (BSE2, XLVI/ 527). چنانکه ملاحظه میشود، اراضی درون اتحاد شوروی سابق در محدودۀ آسیای مرکزی قرار نگرفتهاند و از این دیدگاه آسیای مرکزی سرزمینی است خارج از آسیای میانۀ شوروی.
بسیاری از دانشمندان جهان اگرچه با این نظر موافق نیستند، ولی تاکنون نتوانستهاند نظر روشن و دقیقی دربارۀ محدودۀ آسیای مرکزی ارائه کنند.
در تألیفات شوروی، نوشتههای جغرافیایی مؤلفان دیگر کشورها به نقد کشیده شده است، مبنی بر اینکه در آنها محدودۀ آسیای مرکزی مشخص نشده، و از آسیای میانۀ شوروی متمایز نگشته است (BSE3، همانجا). متأسفانه مؤلفان همین دائرةالمعارف خود محدودۀ آسیای میانه را مشخص نکردهاند تا بتوان با منضمکردن مساحت تقریبی ۶میلیون کمـ۲ از اراضی آسیـای مرکزی (BSE2، همانجا)، محدودۀ کل آسیای مرکزی را به صورتی تقریبی مشخص نمـود. در سند دیگری که دربـارۀ آسیـای میـانۀ شـوروی سـابق ارائه شده و شامل جمهوریهای قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان است، مساحت مجموع اراضی ایـن جمهوریهـا حدود ۳۰۰‘۹۹۴‘ ۳ کمـ۲ آمده است. هرگاه این رقم را به رقم تخمینی ۶میلیون کمـ۲ (مساحت آسیـای مرکزی) بیفزاییم (همانجا)، مساحتی تقریبی در حدود ۳۰۰‘۹۹۴‘۹ کمـ۲ حاصل میشود که آن نیز از دقت لازم برخوردار نیست.
در نشستهای متعدد سازمان یونسکو دربارۀ آسیای مرکزی، چند بار موضوع محدودۀ آسیای مرکزی بررسی گردید. در نخستین نشست بینالمللی دربارۀ بررسی «تمدنهای آسیای مرکزی» مورخ آوریل ۱۹۶۷ که در مقر آن سازمان برگزار گردید، گفته شد که اصطلاح آسیای مرکزی میتواند به گونههای مختلف تعبیر و تفسیر شود؛ ازاینرو، هر کوششی برای تعریف آن جدلبرانگیز خواهد بود. با این وصف مجمع عمومی یونسکو اعلام نمود که این منطقۀ جغرافیایی خود بر واقعیتی فرهنگی و تاریخی دلالت دارد. با گذشت یک دهه از آن تاریخ، نشست دیگری در شهر دوشنبه، پایتخت جمهوری تاجیکستان، دربارۀ آسیای مرکزی برگزار شد که در آن از وجود محدودههای متفاوت جغرافیایی در ادوار مختلف تاریخی سخن رفت و معلوم شد که محدودۀ پذیرفتهشدۀ پیشین منطبق بر واقعیات تاریخی ـ فرهنگی نبوده است. پس از این، نشست دیگری در پاریس در اکتبر ۱۹۷۸ برای بررسی تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی و مصوبات اجلاس شهر دوشنبه تشکیل گردید. در گزارش این اجلاسیه آمده است که «تحدید حدود آسیای مرکزی کنونی همان است که در اجلاس پیشین یونسکو مشخص گردید» (میروشنیکف، 479-480).
در گزارش صورتجلسۀ پایانی دربارۀ تعریف فرهنگی آسیای مرکزی چنین آمده است: در حال حاضر تمامی اراضی افغانستان، بخش غربی جمهوری خلق چین، شمال هند، شمال شرق ایران، مغولستان، پاکستان و جمهوریهای آسیای مرکزی اتحاد شوروی در مرزبندی کنونی آسیای مرکزی قرار دارند (همانجا). میروشنیکف در پایان مقاله مینویسد: مرزبندیهای جغرافیایی عنوانشده بههیچروی نمیتواند قطعی، ثابت و تغییرناپذیر تلقی شوند (همانجا).
از عهد باستان تـا کنون پژوهندگان بسیـاری دربـارۀ آسیـای مرکزی به تحقیق پرداختهاند. کهنترین جایگاه در این رشته، از آن دانشمندان و جهانگردان چینی است که از جملۀ آنان میتوان به سی ـ مـا ـ تسزیـان [۸][۸](سدۀ ۲ قم)، فـا ـ سیـان [۹][۹](۲ م)، هیوئن ـ تسیـانگ [۱۰][۱۰](۷ م) و چـان ـ چونگ [۱۱][۱۱](۱۳ م/ ۷ ق) اشـاره کرد. آثـار دانشمندان مسلمان ازجمله ابودلف مسعر بن مهلهل، ابنفضلان، مسعودی، گردیزی، اصطخری، رشیدالدین فضلالله، میرزا حیدر دوغلات مؤلف تاریخ رشیدی، زکریای قزوینی، حمدالله مستوفی، یاقوت، حافظ ابرو و دیگران دربارۀ تاریخ و جغرافیای آسیای مرکزی، درخور توجه و چشمگیر است. در روسیه و اروپا نیز دانشمندانی دراینباره به تحقیق پرداختند که از آن جملهاند: آسپلین، بارتولد، بیچورین، گودین، گووِرن، گروم ـ گرژیمـایلو، گومیلـف، هانستاد، نورین، اینوسترانتسف، ماسون، متسباخر، پلیو، پرژوالسکی، پوتانین، رادلف، روبروفسکی، رموسات، روکهیل، شلگل، اشتین، تولستف، کازلف، ابروچف و دیگران (BSE2, XLVI/ 527؛ گومیلف، «ترکان [۱۲][۱۲]... »، 471-479).
جغرافیای طبیعی
آسیای مرکزی سرزمین گستردهای است با ویژگیهای جغرافیایی گوناگون شامل دشتهای پهناور، کوهستانها، بیابانهای خشک، صحراها، اراضی نیمهبیابانی و شنزارهایی چون قراقوم و قزلقوم. آسیای مرکزی از دیدگاه ژئومورفولوژی به ۳ منطقه از غرب به شرق تقسیم شده است: منطقۀ کوهستانی شامل رشتهکوههای تیانشان مغولستان، آلتای، خینگان و خنتی؛ درون کوهها، ریزشها و فرورفتگیهای بزرگ چون فرورفتگیهای جونگار و کوتلوینا همراه با آبشارهای عظیم وجود دارد که دریاچههای بزرگی در آن فرورفتگیها پدید آمدهاند. منطقۀ دوم یا میانی شامل ارتفاعات کوچکتر، صحراها و دشتهایی است که بلندی آنها از سطح دریا حدود ۰۰۰‘۱ تا ۵۰۰‘۱ متر است؛ از آن جملهاند: صحرای گبی، تاریم، تکلهمکان و جز آنها. منطقۀ سوم کوهستان تبت شامل ارتفاعاتی در حدود متوسط ۴-۵هزار متر است کـه از آن جملهاند: رشتهکوههای کوئن ـ لون در شمال، قراقروم در غرب، گاندیسیشان در جنوب، و کوههای سینو ـ تبت در شرق («دائرةالمعارف [۱۳][۱۳]... »، IV/ 306).
آبوهوای آسیای مرکزی بسیار متغیر و متفاوت است. در کوهستانهای تبت زمستانها بسیار سرد است. آسیای مرکزی در زمستانها تحت تأثیر فشارهای جوی (آنتیسیکلون) آسیایی قرار میگیرد. در تابستانها فشار جو (اتمسفر) اندک است. دوری از اقیانوس و جدایی رشتهکوهها از یکدیگر سبب کاستی فشار جو در تابستانها و خشکی هوا میشود (همانجا). میانگین حرارت در بخش اعظم آسیای مرکزی در زمستان (ژانویه) از °۱۰- تا °۳۵- و در تابستان (ژوئیه) در بخشهای شمالی و مرکزی از °۲۰+ تا °۲۵+ و در ارتفاعات تبت حدود °۱۰+ است. میزان بارندگی در اراضی آسیای مرکزی سالانه حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیمتر و در کوههای اطراف ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلیمتر است. در کوهستانهای جنوب شرقی آسیای مرکزی میزان بارندگی بهویژه در تابستانها و فصل بارانهای موسمی به ۰۰۰‘۱ میلیمتر میرسد. نوسان حرارت در اراضی آسیای مرکزی به اندازهای است که گاه میانگین آن از °۴۰ سانتیگراد تجاوز میکند (BSE2، همانجا).
یکی از ویژگیهای بارز نواحی کوهستانی آسیای مرکزی وجود یخچالهای بزرگ در آن است. یخچال سیاچن در کوههای قراقروم، با ۷۲ کمـ طول از مهمترین این یخچالها ست. همچنین، یخچال اینیل چک جنوبـی در کوههـای تیـانشـان، بـا ۵۷ کمـ طول و یخچـال پوتانین در کوههای مغول ـ آلتایی با ۲۰ کمـ طول از دیگر یخچالهای بزرگ آسیای مرکزی به شمار میرود (همان، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها).
کوههای آسیای مرکزی سرچشمۀ رودهای بزرگی است که به دو اقیانوس آرام و هند میریزند. سرچشمۀ رودهای هوانگهو، یانگ تسه کیانگ، مکونگ، سالوئین، برهماپودرا، سند، ایرتیش، سلنگا و آمور، از کوههای آسیای مرکزی است. آب برخی رودها به دریاچههای محلی میریزند و برخی نیز به شنزارها فرومیروند و بخشی از آنها برای آبیاری کشتزارها و واحهها بهرهبرداری میشوند. مهمترین این رودهـا تـاریم، ادزین ـ گـول و اورونگـو هستند. در صحرای تکلهمکان، بیشان، آلاشان و نواحی مرکزی گبی از رود اثری نیست (BSE2, XLVI/ 527).
در آسیای مرکزی بهویژه نواحی شمالی، حدود جمهوری مغولستان و جنوب کوههای تبت، دریاچههای پرشماری وجود دارند. بزرگترین آنهـا دریاچۀ کوکونور به مساحت ۲۰۰‘۴ کمـ۲ است. ۲۰ دریاچه نیز هریک مساحتی بیش از ۰۰۰‘۱ کمـ۲ دارند. آب اغلب دریاچهها شور است. مهمترین دریاچههای آب شیرین دریـاچۀ قرا ـ اوس ـ نور به مساحت ۷۶۰‘۱ کمـ۲ و برقاچ ـ کول به مساحت ۴۸۰‘۱ کمـ۲ است (همانجا). از دیگر دریاچههای آسیای مرکزی دریاچۀ آرال، بالخاش، ایسیغکول، زایسان، تنگیز قوشمور و آلاکول، زورکول و قراکول است که در منطقۀ آسیای مرکزی شوروی سابق (آسیای میانه) واقعاند (احمدیان، ۴۶-۵۰).
پوشش گیاهی آسیای مرکزی از تنوع بسیاری برخوردار است. مهمترین گیاهان این منطقه گروه گیاهان بیابانی نوع خاص آسیای مرکزی است؛ از آن جملهاند: خشکزیان آلپی و زیرگونههای آن. گیاهان استپی و بیابانی منطقه نیز با هوای گرموخشک سازگار شدند؛ چنانکه نوعی از این گیاهان که در مغولستان وجود داشتند، به خانگای نفوذ کردند و آنجا را بهصورت استپ درآوردند. در سینکیانگ اویغور نیز منظرهای از گیاهان خشکزی استپی، بیابانی و نیمهبیابانی مشهود است. از دیگر ویژگیهای گیاهی منطقه، جایگزینی مرغزارهای زیرگونۀ آلپی است که بهتدریج جای گیاهان نیمهبیابانی و استپی خشک را گرفتند. بهعنوان نمونه در ارتفاعات ۵۰۰ تا ۸۰۰متری در افغانستان گیاهان خارگوش، ماش و خارشتر فراوان است. در این مناطق شمار درخت اندک است. در مناطق بیابانی و نیمهبیابانی بهصورت پراکنده میتوان گیاهان بدون برگ را مشاهده کرد. در درههای مرطوب کنار رودخانهها درختان افرا و علفهای مختلف میرویند. در ارتفاعات دامنۀ هندوکش درختان کاج، صنوبر و سوزنیبرگها دیده میشوند. در برخی از نواحی درختان پهنبرگ نیز میرویند (ماسون، «محیط [۱۴][۱۴]... »، 32-34).
دربارۀ حیاتوحش چنین به نظر میرسد که ارتباط نزدیکی میان این منطقه با ایران و پاکستان وجود دارد. حیوانهایی چون گاومیش کوهاندار، گوزنهای مناطق استپی، پرندگان، بهویژه پرندگان نواحی کوهستانی، جوندگان، گراز، آهوی کوهی، خرس، شتر وحشی، اسبهای کوتاه مشهور به اسبهای پرژوالسکی، غزال، خرگوش، بز کوهی، گرگ و روباه در آسیای مرکزی موجودند. در این منطقه شیر بییال، ببر و گونهای پلنگ سفید وجود داشته، که نسل آنها منقرض شده است (همان، 35-37؛ BSE3, XXVIII/ 498).
تاریخ
آغاز تاریخ آسیای مرکزی با دگرگونیهایی در تمدن کوچندگی و سپس یکجانشینی قبایل ایرانی در اراضی استپی، جنگلی و واحههای آن منطقه همراه است. قبایلی که هندوایرانی نامیده شدند، پس از جدایی از بالتیها و اسلاوهای نخستین، از هزارۀ ۴ قم به اراضی آسیای مرکزی کوچ کردند و با گروههای اوگروفین تماسهایی برقرار نمودند. نخستین مهاجرت قبایل هندوایرانی از هزارۀ ۲ قم و کوچ دوم مهاجرت در هزارۀ نخست و سدههای ۸ و ۷ قم صورت پذیرفت (هارماتا، 19-21). در فاصلۀ سدههای ۷-۳ قم سکاها و پارسها که یونانیان آنان را سیتی مینامیدند، با کشاورزان یکجانشین آسیای مرکزی پیوند حاصل کردند (آبتکف، 23).
ایرانیـان قبـایل کوچرو را «تورا ـ تور» مینـامیدند. در ارت (اشی)یشت از توران (تورها) با عنوان کوچندگان دارای اسبان تیزرو و دشمن ایرانیان یکجانشین یاد شده است (یشتها، ۲/ ۱۹۸). در منابع آشوری در ۶۴۱ قم این گروه با نام «سکاها» معرفی شدهاند (آبتکف، همانجـا). گروهی از دانشمندان، بر این عقیدهاند
که سرزمین اصلی ایرانیان در اراضی آسیای مرکزی بود که برخی از قبایل ایرانی در سدههای ۹ و ۸ قم وارد فلات ایران شدند؛ ولی برخی ازجمله آبایف بر آناند که گروهی از قبایل ایرانی ساکن جنوب روسیه از طریق قفقاز و گروهی دیگر از آسیای مرکزی به فلات ایران روی آوردند. تاکنون این مسئله پاسخ دقیقی نیافته است (داندامایف، «ایران عصر ماد[۱۵][۱۵] ... »، 35).
دربارۀ پیروزیهای کورش در اراضی آسیای مرکزی اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی از محققان تاریخ این پیروزیها را پس از فتح بابل در ۵۳۹ قم نوشتهاند (همان، 40). برخی دیگر با اتکا به نوشتۀ هرودت و بروسوس خلاف این نظر را ابراز داشتهاند. بنابه نوشتۀ هرودت، کورش در فاصلۀ سالهای ۵۴۵- ۵۳۹ قم، درنگیـانـا [۱۶][۱۶](زرنگ ـ سیستـان)، مرغیـانـا (مرو)، خوارزم، سغـد، باکتریا (بلخ)، ارییی (هرات)، گدروسیا[۱۷][۱۷]، قبایل سکایی، ساتاگیدی، آراخوزی (رخج) و قندهار را تصرف کرد (I/ 221, 223). بروسوس مورخ بابلی سدۀ ۳ قم که اثر خود را برپایۀ مآخذ بابلی نوشته، متذکر شده است که کورش پس از مطیعکردن سراسر آسیـا متوجه بابل شد (داندامایف، «ایران در [۱۸][۱۸]... »، 106-107، «تاریخ [۱۹][۱۹]... »، 28).
برپایۀ اسناد و مدارک موجود چنین به نظر میرسد که تختگاههای سغد، باکتریا و مرغیان هریک با حدود ۱۲ هکتار وسعت از اواسط هزارۀ نخست قم پدید آمدند و از سدۀ ۷ قم فرهنگ کشاورزی پیشرفته برپایۀ آبیاری مصنوعی در این اراضی متداول گردید، ولی گمان نمیرود در این تاریخ دولت سازمانیافتۀ بزرگی در این اراضی پدید آمده باشد (همو، «ایران عصر ماد»، 42-43).
در جریان لشکرکشی اسکندر (۳۳۴ قم) هندیهای هممرز با باکتریا و بلخیان همسایۀ سغد، به یاری داریوش سوم آمده بودند. آنها به اتفاق سکاها همپیمان داریوش سوم بودند. چنین برمیآید که تمامی آسیای مرکزی با اسکندر به مقابله برخاستند و این نیز حاصل دو سده میراث فرهنگی مشترک آسیای مرکزی با ایران بود (دانی، 67). در نیمۀ نخست سدۀ ۳ قم در زمان حکومت سلوکوس اول (۳۱۱-۲۸۱ قم)، آنتیوخوس اول (۲۸۱-۲۶۱ قم) و آنتیوخوس دوم (۲۶۱-۲۴۶ قم) در استانهای یونانی آسیای مرکزی دولتهای هلنی تشکیل گردید (برنارد، 91-92) و پیوندی از فرهنگهای ایرانی ـ هندی ـ یونانی در آن سرزمین پدید آمد، ولی یونانیها در یک جامعۀ همگون اقلیتی را تشکیل میدادند که زبان و فرهنگ آن جامعه ایرانی بود (همو، 95-96).