تاريخچه روابط سياسي ايران و روسيه
روابط ايران با اراضي جنوبي روسيه ريشههاي تاريخي ديرينهاي دارد. هزاران سال قبل در ايران اراضي آرياييهايي زندگي ميكردند كه آغازگر روند قومسازي ايراني و اسلاوي بودند. اسكيفهايي كه در آثار مكتوب ايران باستان به نام ساكها و در منابع يوناني به نام سرمات و ساورومات ذكر شده بودند، اخلاف مستقيم آرياييها بودند. آنها در قومسازي اسلاوها، به خصوص اسلاوهاي شرقي، فنلاندي-مجاريها و اقوام ديگري كه بعداً در منطقه كرانه رود ولگا ساكن شدند، سهم قابل توجهي را ايفا كردند.
رود ولگا طي قرنها راه ارتباطي آبي جهت برقراري ارتباط دائمي بين كشورهاي مستقر در اراضي آريانا-وايجه (كشور آرياها) - ماد، امپراطوريهاي هخامنشيان، ارشاكيان و ساسانيان و اقوام مقيم كرانه رود ولگا در ادوار مختلف تاريخي بود. اسامي جغرافيايي مناطق جنوبي و مياني روسيه، وجود تشابهات در افسانهها و اساطير ايراني و روسي و ريشههاي مشترك واژگاني در زبانهاي اين دو قوم بر اين امر گواهي دارد.
شايد نتوان بطور دقيق تاريخ آغاز روابط رسمي ايران و روسيه را نوشت. نخستين ارتباط رسمي حکومت روسيه به ايران ظاهراً در زمان ايوان سوم صورت گرفته است. در اين زمان شخصي به نام مارکوروفو از سوي ايران به دربار اوزون حسن آمد. از محتوي مذاکرات و اقدامات حاصل از ملاقات اطلاعي در دست نيست. ظاهراً از طرف اوزون حسن نيز سفيري به روسيه فرستاده شد.
با ظهور ايوان چهارم و پيشروي ارتش روسيه تا حاجي طرخان ، پاي روس ها به درياي خزر باز شد. با توجه به تعصبات مذهبي حکومت صفويه بخش هاي مسيحي نشين قفقاز به دربار روس پناه بردند و بخشهاي مسلمان نشين نيز به تصرف نيروي روسيه در آمد.
پس از روي کار آمدن باريس گودونف ، با توجه به تجاوز دولت عثماني به قلمرو ايران شاه محمدخدابنده سفيري به نام هادي بيک را به دربار روسيه فرستاد تا روس ها را به جنگ بر عليه ترکان عثماني وادار سازد. آنها در راه دچار راهزنان قزاق شند و سرانجام به همراه واسيلچيکف که به عنوان سفير راهي ايران شد به وطن بازگشتند.
واسيلچيکوف در اصفهان به حضور شاه عباس صفوي رسيد. شاه عباس در اين ملاقات اعلام کرد براي نشان دادن دولتي ، بندرهاي دربند و باکو را که در آن زمان در دست ترکها بود به امپراتور روسيه مي بخشد!
واسيلچکوف نامه اي از فئودور براي شاه عباس آورد که در آن ذکر شده بود شاه محمد و شاه طهماسب پدر و نياي شما با پدر و نياي ما رابطه حسنه داشتند و هادي بيک سفير ايران از طرف شاه محمد بطور شفاهي اظهار داشته بود حاضر است در بند و باکو را به ما هديه کنند. ما هم گريگوري واسيلچيکف را به حضور اعليحضرت مي فرستم که برادر ما نيز سفراي خود را پيش ما بفرستد. ما بايد بر ضد دشمنان خود قرار داد اتحاد ببنديم.
فرستادگان فئودور پس از مذاکرات با مقامات ايراني و دريافت هداياي با ارزشي به همراه بوداق بيک و هادي بيک فرستادگان شاه عباس و مترجم آنها و ديگر اعضاي سفارت ايران که جمعاً 17 نفر مي شدند در 27 مه 1589 به سوي روسيه به راه افتادند. در آن زمان حاکم گيلان که خود ادعاي استقلال داشت نيز از سوي خويش سفيري را دربار تزار فرستاد.
فرستادگان شاه عباس و خان احمدخان حاکم گيلان سرانجام در مسکو با تزار ملاقات کردند. اين ملاقات در کاخ کرملين با شکوه و جلال صورت گرفت و هيئت هاي ايراني هداياي گرانقيمت خود را تقديم امپراتور کردند. سفيرهاي شاه عباس يک بار هم با فئودور ملاقات داشتند. سپس با عزت و احترام و هدايايي در ژوئن 1590 به ايران بازگشتند. سفير احمدخان نيز با هدايا و قول حمايت به گيلان برگشت.
احمدخان يک بار ديگر هم در 1591 سفيري به دربار تزار فرستاد اما بازگشت وي که مقارن شد با تصرف گيلان توسط شاه عباس و فرار احمدخان به شماخي ، لذا روس ها هدايايي را که براي وي مي خواستندبفرستند از سفير گرفته براي ماير گرجستان فرستادند!
سفيران بعدي احمدخان نيز در ايجاد ارتباط ناکام ماندند و روس ها ترجيح دادند با شاه عباس رابطه خود را ادامه دهند.
شاه عباس سفير ديگري را به مسکو فرستاد که در منابع روسي از وي به عنواني « کاي » نام برده مي شود. کاي موفق نشد توجه تزار را جلب کند و با او برخورد مناسبي نشد و خيلي زود او را مرخص کردند. اما او هنوز در راه بازگشت بود که شاه عباس حاج خسرو را به عنوان سفير مخصوص در راس هيئت بزرگي 50 نفره به مسکو فرستاد. آنها در ژوئيه 1593 به مسکو رسيدند. حاج خسرو مورد استقبال گرم و احترام فراوان تزار و دربار قرار گرفت.
يک ماه بعد از حرکت حاج خسرو از مسکو، شخص ديگري به نام حاج اسکندر وارد هشترخان شد که حامل نامه اي از سوي شاه عباس بري فئودور بود.فئودورحاج اسکندر و همراهانش را به حضور پذيرفت و پس از تبادل هدايا آنها را مرخص کرد.
در 1594 روس ها هيئتي 63 نفره را به رياست آندي سونيکورودسکي که در روسيه به عنوان فدري خردمند و پخته شهرت داشت به ايران اعزام کردند. در نامه فئودور به شاه عباس آمده بود که شنيده بوديم شما با ترکان عثماني صلح کرده ايد و اين جز موجب تعجب شده بود زيرا چگونه از يک طرف با ما برضد ترکان قرار اتحاد مي گذاريد و از طرف ديگر با ترکان قرارداد صلح مي بنديد. اين امر موجب شده بود که ما از فرستادن سفير خودداري کنيم. اينک بعد از اطلاع بر حقيقت امر، سفير مي فرستيم تا در تحکيم روابط و يگانگي کوشش بيشتري شود. ضمناً گلايه شده بودکه چرا افراد عامي و بي تجربه اي چون حاج اسکندر را فرستاده ايد از شاه عباس خواسته شده بود ديگر اين نوع افراد نادان و بي تجربه را به سمت سفارت تفرستيد.
سفير روس همچنين حاضر نشد ، همچون ديگران پاي شاه را ببوسد و اعلام کرد بنا به رسم دربار روسيه وي تنها دست شاه را خواهد بوسيد که مورد قبول دربار ايران واقع شد.
شاه عباس چندبار با سفير ملاقات کرد. يکي از اين ملاقات ها مصادف با مراسم نوروزي بود. وي برخورد خيلي خوب با سفير تزار داشت حتي يک بار بدون خبر قبلي به خانه اش رفت. سفير روس و هيئت همراه با احترام ايران را ترک گفتند. بعد از اين واقعه امامقلي بيک، هادي بيک ، حاج خسرو و هم از طرف دربار ايران به روسيه اعزام شدند. در اين سفر هادي بيک اعلام داشت شاه عباس مايل است سفيري مقيم به مسکو بفرستد و متقابلاً تمايل دارد تزار نيز سفير دائمي در ايران داشته باشد. تزار با اين پيشنهاد موافقت کرد و هيئتي 75 نفره را به سرپرستي شاهزاده توفياکين با آنان همراه نمود.
متاسفانه اين هيئت سرنوشت خوشي نداشت، سفير در کشتي و ضمن عبور از خزر درگذشت و بقيه افراد گروه در مسير حرکت به دربار يکي بعد از ديگري فوت کردند. در اصفهان ، شاه عباس با 37 نفر باقيمانده ملاقات کرد. اين گروه بعد از مدتي تصميم گرفتند به وطن بازگردند زيرا افراد اصلي هيئت ديگر در قيد حيات نبودند. در بازگشت نيز جمعي مردند، خلاصه از آن مع 75 نفره يک کشيش و دو قوشچي توانتسند خود را به روسيه برسانند.
هيئت سياسي بعدي روسيه در 1600 به رياست شاهزاده الکساندر راسکين به ايران اعزام شدند. اين گروه در زمان حاکم بعدي روسيه يعني باريس گودونف به ايران آمدند تا نشان دهند عوض شدن حاکم روسيه تغييري در رويه آنان با ايران داده نشده است. راسکين اعلام کرد تزار دستور داده چنانچه شاه عباس در جنگ با ترکان به کمک نياز داشت، روسيه همکاري خواهد کرد. به شرط آنکه مذاکرات به عقد قرارداد منجر گردد.
سفير همچنين ماموريت داشت اتحاد و اتفاق بين شاه عباس و رودولف دوم پادشاه آلمان که دشمن سرسخت ترکان بود را بوجود آورد.
رودولف که چندين سال با عثماني ها در حال جنگ بود ، تمايل داشت جبهه ديگري عليه آنان گشوده شود و ايران تنها کشوري بود که مي توانست به اين جنگ دست بزند.
شاه عباس در جواب در سال 1012 سفيري به دربار گودونف فرستاد.
پس از رفع بحرانهايي که روسيه را فرا گرفته بود، بزرگان قوم ميخائيل رومانف را به عنوان تزار جديد انتخاب کردند و او نيز براي اثبات علاقه براي حفظ مناسبات حسنه، ميخائيل تيچانوف را به دربار شاه عباس اعزام کرد. اين گروه به همراه سفير ايران اميرعلي بيک، در 1614 عازم دربار شاه عباس شدند.
شاه عباس که در حال جنگ در گرجستان بود، هيئت سياسي روس را در گيلان به حضور پذيرفت و مورد محبت قرار داد.
و از طريق سفير به تزار پيغام داد: آرزوي ما اين است که باهم برادرانه و دوستانه زندگي کنيم تا دوستان شما دوست ما و دشمنان شما دشمنان ما باشند.
شاه عباس از تزار درخواست کرد شهرهايي که در گذشته محل زندگي قبايل قموق بوده بار ديگر بسازد تا دو کشور ايران و روس با هم بيشتر مربوط شوند. و ديگر ناحيه قرم ( کريمه ) بين دو کشور حايل نمي ماند و دو کشور مي توانند به آساني دست به دست هم دهند و دشمنان را نابود سازند. در همين مجلس شاه عباس به سفير روس گفت که به برادر معظم من پادشاه روس بگو اگر پول و قشون لازم دارد من حاضرم براي او بفرستم و اگر براي من هم ضرورتي پيش آيد، بي رودربايستي از او تقاضا خواهم کرد.
شاه عباس فولادبيک نامي را به سمت سفارت همراه سفير روس به درباز تزار فرستاد و او در پائيز سال 1615 به مسکو و به حضور تزار رسيد.
هنوز اين هيئت روسي به مسکو بازنگشته بود که ميخائيل فئودرويچ رومانوف سفير ديگري به دربار شاه عباس فرستاد. ظاهراً علت اين همه شتاب اين بود که بر اثر فتوحات درخشاه شاه عباس در گرجستان، عثمانيها تارومار شده بودند و روس ها هم که گرفتار مشکلات داخلي بودند و اين عوامل باعث هرج و مرج شديد در سواحل درياي خزر شده بود به طوري که هشترخان به دست زاروتسکي ياغي افتاده بود و او ميل داشت به نحوي با پادشاه ايران کنار آيد و قاصدي هم محرمانه به نزد شاه عباس فرستاده بود. تزار مي ترسيد که مبادا شاه عباس چشم ه هشترخان دوخته باشد.
سفير روس که يوخابريخوف نام داشت 24ژوئيه 1614 از مسکو حرکت کرد و در ساحل رودخانه کر در نزديکي تفليس به حضور شاه عباس رسيد. شاه عباس او رادر چادري که با 30 شمع روشن شده بود پذيرفت. وقتي سير به حضور رسيد شاه در چادر قدم مي زد. سير تعظيم کرد و نامه تزار را تقديم داشت. شاه عباس نامه را که به ترکي بود خود گشود و خواند و پرسيد آيا پيغام شاهي هم داريد. سفير دعا و سلام پادشاه روسيه را به عرض رسانيد. شاه وي را اجازه نشستن داد و خود به سلامتي پادشاه روسيه جامي نوشيد و گت دمشن برادر من مانند اين جام خالي و نابود باد.
سفر بعدي شاهزاده پترويج بارياتينسکي از امراي مشهور روسيه ماموريت داد تا به سفارت به دربار شاه عباس رود و در تشديد روابط دولتين بکوشد و ضمناً ميزان خسارت روسيه را در جنگ با لهستان به اطلاع شاه عباس برساند و براي مقابله با لهستان تقاضاي مالي کند. اين سفير اختيار داشت که چنانچه شاه عباس با اين تقاضا موافقت کند و وامي بدهد سند رسمي به دولت ايران بدهد و حتي شهر حاجي طرخان را به گرو نزد ايران گذارد. اما دولت روس، هرگز ميزان دقيق وام مورد نظر خود را تعيين نمي کرد و همين قدر گوشزد مي کرد که مخارج جنگ بر عليه لهستان ساليانه بالغ بر چهارصد هزار منات است. ما هم اطلاعي نداريم که شاه عباس آيا وامي داده اگر داده ميزان وام چه بوده است. با اين حال، مي دانم که شاه عباس سفير را به گرمي و احترام پذيرفته و به روس ها اجازه تجارت در ايرا داده و اظهار شادماني کرده اين که دو کشور همسايه ديواربه ديوار باشند.
مطلب ديگري که سفير مي بايست به استحضار پادشاه ايران برساند و موافقت او را جلب کند، درخواست شاهزادگان گرجي بود از تزار ميخائيل رومانوف در خصوص آزادي لوارساب ( لهراسب ) از شاهزادگان گرجي که شاه عباس او را گرفته و محبوساً به شيراز فرستاده بود.
شاه عباس همين که از خبر حرکت سفير روسيه مطلع شد به حاکم شماخي دستور داد که هرطور هست نظر سفير را از آمدن به ايران استفسار کند. حاکم شماخي هم ضمن پرس و جو متوجه اين مطلب شد و زود خبر را به شاه عباس رساند. شاه عباس که نه مي خواست لوارساب را آزاد کند و نه مي خواست با تقاضاي سفير که خواست امپراطور روسيه بود مخالفت کند، دستور داد تا حاکم شيراز سر لهراسب را به نحوي زير آب کند.
وقتي که سفير روسيه در اصفهان به حضور رسيد و عرض مطلب کرد، شاه عباس اظهار تاسف کرد که بدبختانه خبر رسيده لهراسب در موقع صيدماهي به آب افتاده و غرق شده و الا با نهايت اشتياق خواهش برادر معظم خود را انجام مي دادم!
در سال هاي بعد افاناسيف ( 1514) ، شاخانوف ( 1615)، لوانتيوف و تموفيوف ( 1616) از طرف تزار به دربار صفوي اعزام شدند.
پيترودلاواله سياح فرانسوي در کتابش از مراسم معرفي سفيري به نام ايوان وروتينسکي صحبت مي کند که در ميدان نقش جهان به حضور شاه عباس رسيد.
از جمله آثار ديگري که درباره روابط ايران و روسيه وجود دارد اثري است از يک تاجر روسي به نام کاتف که در سال 1623 به ايران سفر کرده بود. او اقتصاد ايران را در مقام مقايسه با روسيه « عالي » توصيف کرده است.
پس از شاه عباس نيز روابط حسنه ايران و روسيه با تبادل سفير بين دو کشور همچنان ادامه داشت. نخستين برخورد غير دوستانه بين دو کشور در 1653 رخ داد. قضيه از اين قرار بود که ايران قلعه هاي نظامي که در کنار قلعه قوين سو توسط روس ها ساخته شده بود را تخريب کرد. البته رچه اين قضيه باعکس العمل تند روس ها موجه نشد اما در کتابهاي تاريخي ديگر از تبادل سفرا ذکري نرفته است.
در سال 1664 از طرف الکسي رومانف هيئت سياسي که قريب هشتصدتن با مليتهاي روس، ارمني و ازبک در آن بودند به دربار شاه عباس دوم آمدند. پس از مدتي مشخص شد که اين هيئت عده از تجار هستند که از پوشش ديپلماتيک براي سودجويي استفاده مي کنند!
با روشن شدن اين موضوع ، شاه عباس دوم به آنها بي اعتنا شد و آنان دست خالي و بدون احترامات معمولي به روسيه بازگشتند. تزار از اين قضيه سخت ناراحت شد و درصدد فرصت مناسب براي انتقام برآمد. با فوت شاه عباس دوم و به روي کار آمدن صفي ميرزا که شاهي بي اراده و راحت طلب بود، اين فرصت پيش آمد ، الکسي در قزاق هاي کنار دن را تحريک کرد به ايران حمله کنند. آنها در سواحل درياي خزر در بيگران دست به قتل و غارت زدند.
صفي ميرزا که اينک نام « شاه سليمان » يافته بود، از تزار خواستار تنبيه آنان شد و تزار هم در زمان اعدام استنکارازين شورشي، از ايرانيان مقيم مسکو دعوت کرد در مراسم دار زدن او شرکت کنند و به شاه سليمان گزارش دهند.
15 سپتامبر 1673 سفير بعدي روسيه به دربار ايران رسيد. شاردن سياح معروف فرانسوي در اين بار مي نويسد :« سفير روس که از فقر و فاقه قدرت آن نداشت که سر طويله و اسبي داشته باشد سوار بر اسبي ازاسبان شاهي وارد ميدان شد ».
در سال 1675 سفير ديگري از روسيه با ده تن همراه و مصاحب وارد اصفهان شد. تزار بدين سفير دستور داده بودکه بيش از پانزده روز در اصفهان نماند. غرض از ماموريت وي اين بود که دولت ايران به ميزان بيست هزار سپاهي به دولت روسيه کمک کند تا روسيه با ترکان عثماني به محاربه برخيزد. در اين تقاضا، تزار روس به عهدنامه هاي سابق ايران و روس استناد مي کرد که هرگاه عثماني به ايران يا روسيه حمله کند هريک از دو دولت مکلف خواهند بودکه قشوني به ميزان 20 هزار نفر به ديگري کمک کند. دولت روس بيش از يک سال در اين خصوص اصرار ورزيد. سرانجام تزار روس اظهار داشت که اين تاخير طولاني و دفع الوقت را يا بايد حمل بر نقض قرارداد نمود يا بر انصراف دولت ايران و در هر صورت قطع رابطه اولي است. شاه سليمان بزرگان کشور را فراخواند و اين مطلب را مطرح کرد. عاقبت نظرها برآن قرار گرفت که منافع روس ها براي مملکت ايران حائز آن درجه از هميت نيست که ايران به خاطر روس ها وارد جنگ با دولت عثماني شود و خود را در معرض مخاطرات احتمالي قرار دهد. هرچند که اين تصميم به فسخ عهدنامه ايران و روس بيانجامد.
در دوران شاه سلطان حسين، ايران صفوي و روسيه تزاري ( رومانف ) روابط سياسي و ديپلماتيک خود را حفظ کردند، هرچند که در زير پوشش دوستي و حمايت از پادشاه صفوي، دولت روسيه به تصرف قسمتهايي از سرزمين ايران مبادرت ورزيد.
تا زمان پتر، کساني که از روسيه به سفارت به ايران مي آمدند نمايندگان کشور فقير و درهم ريخته پرآشوبي بودند که در برابر عظمت دربار ايران با فروتني رفتار مي کردند و نوعاً محتاج کمک و همراهي بودند و نه تنها آداب و رسوم سفارت را نمي دانستند بلکه سر و وضع آنان نيز ژوليده و پريشان و لباس آنان کهنه و نامتناسب و رفتارشان در صرف غذا و شراب مغاير ظرافت و نزاکت سياسي بود. اما از زمان پتر به بعد اوضاع تغيير کرد. روسيه روز به روز نيرومندتر و پهناورتر شد و همان نسبت وضع سفيران تغيير کرد و سفيران زيرک تر و به مبادي و مباني اتيکت و دقايق پيچيده سياست آشناتر شدند. ديگر مقصود آنان رساندن سلام و پيام ساده تزار نبود بلکه مي خواسنتد سروگوش آب بدهند و از زير و بم کارها سردرآورند و راه را براي حمله سياسي و نظامي آماده کنند.
پترکبير در اجراي سياست حرکت به سوي آبهاي گرم کوششي تمام داشت و چون به دريانوردي نيز دلبستگي فراوان داشت ، لذا خواه ناخواه به درياي خزر توجهي مخصوص يافت وي حتي در دل داشت که درياي خزر را به وسيله ترعه يا رودخانه اي به درياي سياه يا بالتيک متصل سازد. بحر خزر براي او وسيله ارتباطي بود نه تنها با ايران و خليج فارس که با هند و آسياي مرکزي.
اما پترکبير سال ها در صحنه هاي سياست و ميدانهاي جنگ اروپا گرفتار بودو آنطور که ميل داشت نمي توانست به ايران و بحر خزر توجه کند و به همين جهت بود که تا پاييز سال 1708 نتوانست سفيري به ايران اعزام دارد. در اين سال سفير وي به نام اسرائيل اوري به ايران آمد. اين مرد قبلاً در ارتش هاي فرانسه و ايتاليا و آلمان خدمت کرده و به درجه افسري نائل آمده بود اسرائيل اوري زبان ترکي و فارسي را به خوبي مي دانست. پس از اينکه به خدمت دولت روسيه درآمد و در ارتش روس درجه سرهنگي يافت سپس به عنوان سفير به ايران فرستاده شد.
گرچه سفراي اروپايي همچون سفير فرانسه از گرم شدن روابط ايران و روسيه وحشت داشتند و شايعات زيادي را براي تخريب کار او بر سر زبانها انداختند شاه سلطان حسين سفير را با احترام پذيرفت. بعد از اوري ، پيتر سفير ديگري به نام آرتم وولنسکي را به ايران فرستاد. وولينسکي ماموريت داشت در جريان سفر، تحقيقاتي درباره ارتش ايران و وضعيت اجتماعي ، اقتصادي و جغرافيايي گيلان انجام دهد و خيلي زود دريافت که پتر هرچند که سخت درگير جنگ با سوئد است، ولي به آساني مي تواند با فرستادن نيروي نظامي بسيار مختصري قسمتهاي مهم و دلخواه اراضي ساحلي را تصرف کند.
وولينسکي در 1716 با دولت ايران قراردادي بست که به موجب آن حقوق گمرکي و نوع کالاهاي مجاز براي حمل و نقل بين دولتين معين شد و روسيه اجازه يافت که کنسولي دائمي در گيلان داشته باشد. مقر کنسول شهر رشت معين شد. شش ماه تهيه و تنظيم اين قرارداد به طول انجاميد
در سال 1720 جنگهاي ممتد روسيه و سوئد به عهدنامه صلح منجر شد و پتر با فراغت خاطر به جنوب توجه کرد و چون در همين موقع داودخان در شماخي بناي فتنه جويي گذارده و لزگيان شهر را غارت کرده و من جمله چهارميليون منات اموال بازرگانان روسي را به تاراج برده بودند و در مشرق نيز شاهزاده چرکاسکي به دست ازبکان تبعه ايراني کشته شده بود، پتر سفيري به ايران فرستاد تا غرامت اموال تجار و قاتل شاهزاده روسي را خواستار شود. ظاهراً اين سفير همان آورامف کنسول روسيه مقيم رشت بوده است. اما وقتي سفير روس به اصفهان رسيد، نتوانست شاه سلطان حسين را که در اصفهان به محاصره افتاده بود ببيند. لذا در فرح آباد، پيش محمود افغان رفت که به محاصره اصفهان نشسته بود. محمود در جواب فرستاده دولت روس گفت که در داغستان قدرتي ندارد و وي مسئول عمليات ازبکها و لزگيها نيست. زيرا لزگيها نه دوستان وي هستند نه اتباع او و بهتر است که پتر خود از اتباع خويش حمايت کند. پتر نيز از خدا خواسته شهر دربند را تصرف کرد. پس از آن روس ها باکو را تصرف کرده در گيلان پياده شده رشت را نيز تصاحب کرده بودند. پتر اظهار تمايل کرده بود که مي خواهد با طهماسب دوم مذاکره کند تا در مقابل کمک نظامي تزار براي دفع افغانان ، طهماسب ايالات ساحلي را به روسيه واگذار کند. طهماسب نماينده اي به نام اسماعيل بيک فرستاد و بدو اختيارات کامل داد. اما وقتي شنيد که تزار گيلان را تصرف کرده کس فرستاد که اسماعيل بيک را به تبريز بازگرداند. آورامف که ديد فرصت از دست مي رود به کمک سويمونف ، اسماعيل بيک را به زور و تزوير به داخل کشتي کشيدند و او را به سن پترزبورگ بردند و اسماعيل بيک در 21 اوت 1723 به سنت پترزبورگ رسيد و پترکبير که به ماموريت او اهميت فراواني مي داد از وي تجليل فراوان کرده چهار روز بعد او را به حضور پذيرفت. پتر سرانجام آنچه را که مي خواست بر اسماعيل بيک تحميل نمود و قراردادي با او در يک مقدمه و پنج ماده به امضا رسانيد و اين مواد چنان يک طرفه بود که اسماعيل بيک خود از شرمساري ديگر به ايران بازنگشت و تا پايان عمر يعني تا بيست سال بعد از امضاي آن قرارداددر هشترخان به صورت تحت الحمايه دولت روسيه ماند و از تزار مستمري رفت. با اني حال چون اسماعيل بيک ظاهراً اختيارات کامل داشت، پتر قرار داد او را قانوني مي شمرد و بدين جهت چند ماه بعد شاهزاده بوريس مشرسکي را جهت تصويب قرار داد نزد شاه طهماسب ثاني فرستاد و بي آن که منتظر نتيجه بماند، بر اساس ماده 3 قرار داد به عنوان اين که ايالات ساحلي را طهماسب الي الابد به روس ها واگذار کرده ، لواشف را به حکومت گيلان منصوب کرد. اما شاه طهماسب عهدنامه را نپذيرفت.
اين قرارداد که اساسش بر تجاوز قرار داشت به حکم زور و سرنيزه روسي عملاً اجرا شد. تا اين که با ظهور نادر و مشاده برق شمشير وي روس ها سرنيزه ها را جمع کردند و ايالات ساحلي جنوب بحر خزر و مناطقي را که در قفقاز تصرف کرده بودند بالاجبار رها نمودند.
پس از روي کار آمدن نادر ، تدبير او باعث شد که خطر عثماني به حداقل برسد و کشور فرصت بازنگري عاقلانه در وضعيت روابط خارجي پيدا کند.
در سال 1143 آناايوانوونا ملکه روسيه که از شيوع وبا درگيلان و تلفات سنگين سربازان روسي در آن ولايت به وحشت افتاده بود، نامه اي به طهماسب نوشت و شرايط روسيه را براي تخليه ولايات ساحلي خزر اعلام نمود و اندکي بعد شافيروف سفير کبير روسيه وارد رشت شد تا به اتفاق ژنرال لواشف فرمنده نيروي نظامي روس در شمال ايران با دربار ايران قراردادي منعقد سازد. اين مذاکرات که يک چند بر اثر جنگهاي طهماسب با عماني قطع گرديد، در سال 1732 به امضا قرارداد رشت بين ايران و روسيه انجاميد، به موجب اين قرارداد روس ها حاضر شدند که در ظرف پنج ماه کليه متصرفات خود را در کشور ايران رها کنند مگر نواحي شمالي رود کر را که تخليه آن موکول به خروج ترکان عثماني از ولايات ارمنستان و گرجستان گرديد. طبق پيمان رشت، تجار ايران و روسيه متقابلاً اجازه يافتند که هريک در کشور ديگر آزادانه به تجارت پردازند و هريک از دولتين در کشور ديگر نمايندگي سياسي ايجاد نمايد.
پس از عقد قرارداد رشت، دولت روسيه تزاري يک هيئت سياسي به رياست پرنس سرگي گوليتزين به ايران فرستاد. در سياست مردي پخته بود و هدف اساسي دربار روسيه از فرستادن چنين سياستمدار ورزيده اي به دربار ايران يکي آن بود که گزارش صحيحي از وضع دربار ايران دريافت دارد و ديگر آن که دولت ايران را به نقض متارکه جنگ به عثماني وادارد. گوليتزين در گزارش رسمي خود به دولت متبوع خويش نوشت که فرمانده قواي ايران « طهماسبقلي خان » ( نادرشاه افشار بعد) به اندازه اي غرور و مناعت و عزت نفس و اطمينان به خود دارد که مشکل بتوان او را به اجراي توصيه هاي ديگران وادار کرد. از اين رو بايد مدتي صبر و شکيبايي پيشه نمود. اين سفير در يکي مذاکرات خود به طهماسبقلي خان پيشنهاد نمودکه بين ايران و روسيه قرارداد دوستي منعقد شود. تا هرگاه يکي از دو کشور مورد حمله دولت عثماني قرارگرفت کشور ديگر به عثماني اعلان جنگ دهد و طهماسبقلي اطمينان داد که در جنگ ايران و عثماني ، دولت روسيه مسلماً کمک موثري به دولت ايران خواهد نمود. اما نادر، در جواب سفير روسيه گفت هرگاه جنگ بين ايران و عثماني درگيرد بسيار مايل است که بدون کمک ديگري حريف را به خاک بنشاند و هر وقت ايران توانست خود را به قسطنطنيه برساند، آن گاه روسيه مي تواند از جانب ديگر به عثماني حمله برد. بدين ترتيب نادر به سفير روس فهماند که نه تنها به کمک دولت روسيه نياز ندارد بلکه اين روسيه است که در آرزوي غلبه بر عثماني بايد چندان صبر کند که ايران به عثماني حمله کرده باشد.
سفير دولت روسيه بعداً به سن پترزبورگ گزارش داد که نادر (طهماسبقلي) از روسيه خشمناک است. زيرا شهرهاي دربند و باکو را هنوز به ايران پس نداده است. هرچند که روسيه مي تواند اين دو شهر را تا وقتي که ترک ها آذربايجان و ارمنستان و گرجستان را رها نکرده اند همچنان در تصرف داشته باشد. سرانجام جنگ بين ايران و عثماني بار ديگر شروع شد. زيرا طهماسبقلي خان ( نادر ) اطمينان يافت که ترکان قصد پس دادن ايالات ايران را ندارند. روز 14 ژوئن 1734 لشکر کشي به سوي دشمن آغاز گرديد. در اين سفر جنگي پرنس گوليتزين نيز نادر را همراهي مي کرد.
در همدان بود که نادر گزارش محرمانه اي از نمايندگان خود در روسيه دريافت داشت مشعر بر اين که دربار روسيه به اختانگ پادشاه سابق گرجستان و پسرش دستور داده است که به طرف دربند عزيمت کنند و شماخي و کارتلي را از جانب روسيه متصرف شوند.نادر حمله را از همين منطقه آغاز کرد و پس از تصرف شماخي، به توسط گوليتزين، به دربار تزار پيغام داد که اگر دربند و باکو را مسترد نمي دارد آماده جنگ باشد. دربار روسيه جواب داد که با وجود قرارداد رشت، روس ها کليه مناطق متصرفي خود را در ايران ترک خواهند نمود. مشروط بر اين که دولت ايران دشمنان روسيه را دشمنان خود تلقي نمايد. اندکي بعد ژنرال لواشف بنابر امر امپراطريس روسيه دستور تخليه منطقه دربند و بندر باکو را دريافت نمود و بالاخره بعد از فتح گنجه در همان شهر قراردادي بين نادر و دولت تزاري منعقد شد که به موجب آن کليه مناطق مغصوبه ايران به دست روس ها به ايران مسترد گرديد. مشروط بر آن که نادر هرگز اين مناطق را به ترکان واگذار نکند و دشمنان روسيه را دشمنان ايران به شمار آرد. قرارداد گنجه در آغاز سال 1735 منعقد گرديد و در همان سال روس ها کليه مناطق متصرفي خود را در سرزمينهاي متعلق به ايران ترک گفتند.
جانشين گوليتزين در دربار ايران مردي بود به نام کالوشکين. اين سفير شرح مذاکرات خود را با نادر در تفليس به کنت استرمان صدراعظم روسيه گزارش داده و نوشته که نادر حاضر به عقد قرارداد با دولت عثماني است به شرط آن که روسيه نيز بدين قرارداد بپيوندد. اما دولت عثماني با پيوستن دولت روسيه بدين پيمان مخالف است. زيرا حمله روسيه را به سرزمين لهستان اظهار دشمني نسبت به خود تلقي کرده است.
در اواخر زمستان 1735 طهماسبقلي خان که سالها پادشاه بي جقه بود در دشت مغان شاه شد. وي براي اعلام جلوس خود بر اورنگ شهرياري، هيئتي به سن پترزبورگ فرستاد.
در ماه مه 1736 دولت روسيه به دولت عثماني اعلان جنگ داد و کالوشکين دستور يافت که اين امر و همچنين موضوع محاصره آزوف را به نادر اعلام کند و از ايران بخواهد که بر ضد عثماني وارد نبرد شود. نادر در جواب گفت که با عثماني وارد جنگ نخواهد شد. اما با مذاکرات صلح مدتي ترکان را معطل خواهد کرد و از اين گذشته بدون شرکت روسيه با دولت عثماني قراردادي امضا نخواهد نمود. کالوشکين در جواب گفت که جاي تعجب است که پادشاه ايران از طرفي روس ها را به جنگ با ترکان بر مي انگيزد و از جانب ديگر از دوست ديرين خود جدا شده درصدد جلب نظر دوستي تازه بر مي آيد که هرگز جز نابودي ايران قصد ديگري نداشته. اما نادر به تندي و بي اعتنايي در پاسخ سفير گفت که عمليات جنگي روسيه چندان حائز اهميت نيست. از آن گذشته دليلي ندارد که ايران براي بندر آزوف وارد جنگ شود چنان هرگز روسيه براي تصرف بغداد وارد جنگ نخواهد شد.
در سال 1151 نادر هندوستان را گرفت و در بازگشت بر ترکستان ( بخارا ) و خوارزم ( خيوه ) نيز دست يافت و مناطق واقع در جنوب جيحون را ضميمه ايران کرد و ابوالفيض خان امير بخارا را که به قدم ندامت پيش آمده بود خلعت بخشيد و ايلبارس خان فرمانرواي خوارزم را که در مقابل نادر به جنگ ايستاده بود به قتل رسانيد. اين ايام اوج قدرت نادر بود و دوران غرور و تفرعن فراوان وي که هند را فتح کرده و ميليونها ليره ثروت دولت و ملت هند را به غارت بر شترها و قاطر بار نموده به مشهد آورده بود. در همين روزهاست که کالوشکين طبق دستور دولت متبوع خود به حضور نادر بار يافت و مراتب وداد دولت روسيه را مجدداً بيان نمود. زيرا دولت روسيه در مناطق داغستان تحريکاتي انجام داده بود و مي دانست که خبر اين تحريکات از طريق گماشتگان نادر به گوش او رسيده است، پس از اين ملاقات ، کالوشکين به دولت متبوع خود نوشت که در رفتار نادر تغييرات فراوان حاصل شده و ديگر نمي توان با او به آزادي صحبت نمود
در همين نامه ، کالوشکين بدين مطلب تصريح مي کند که هرچند نادر نسبت به عثمانيها روشي نامساعد دارد ولي در مورد حسن نيت او نيز نسبت به روسيه نمي توان اعتماد کامل داشت.
منبع: رایزنی فرهنگی سفارت ج.ا.ا. در مسکو
|