خان نشین خیوه به دلیل کمبود و فقدان منابع مکتوب شناخته شده نیست. بنـا براین، تدوین تاریخ این خان نشین بسیار دشواراست و ارائـه گـزارش مـنظم و مـدون از تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادي و فرهنگی آن نیز نا ممکن است. پادشاهان صفوي ،این خان نشین را تحت سلطه و سیادت خـود درآوردنـد (وزارت امور خارجه: -74 83 ) و با زوالِ صفویان در اوایل قرن دوازدهم ، مدتی اوضاع داخلی ایـران و خان نشین خیوه آشفته شد . با روي کار آمدن نادرشاه افشار و غلبه بـر ایلبـارس خـان، خان خوارزم در 1153 ق. دوباره سیادت سـنتّی دولـت مرکـزي ایـران بـر ایالـت خـوارزم تجدید شد. امادرپی مرگ نادرشاه ، این پیوند بار دیگـر از هـم گسسـت . (رحمتـی، :1387 -55 53) در خلال آشفتگی سیاسی که پس از مرگ نادرشاه به وجـود آمـد ، همـه ایـالات ایران ـ که خیوه را هم باید یکی از آنها دانست ـ دستخوش هرج و مـرج و تـاراج ایـلات و قبایل شد تا اینکه در اوایل قرن 13هجري با ظهور تقریباً هم زمان سلسله قاجار به عنـوان دولت مرکزي و سلسله بنی اُیناق د ر خیوه، آشفتگی ها پایان یافت . حال سؤال این است که بـا خاتمـه دوران آشـفتگی و روي کـار آمـدن ایـن دو سلسله چه تغییراتی در پیوندهاي میان این خان نشین با دولت مرکـزي ایجـاد شـد؟ و چرا؟

به عبارت دیگر هدف مقاله حاضر آن است که پاسخی روشن به این پرسـش دهـد که روابط خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجارهـا چگونـه بـود و تحـت تأثیر چه عواملی قرار داشت؟ روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 87 اوضاع سیاسی خوارزم پیش از قاجارها پس از مرگ نادرشاه در 1160ق. سلطه حکومت مرکزي بـر خـان نشـین خیـوه از میان رفت و قدرت به دست سرانِ ایلات و طوایف ِمحلّی افتـاد. در ایـن زمـان ، گروه هـاي قومی مختلفی در آن خان نشین زندگی می کردند که مهم ترین آنهـا، طوایـف موسـوم بـه اوزبک بودند.

به گفته وامبري در این زمان، اوزبکان از زندگی کاملاً ایلیاتی دست کشـیدند و به کشاورزي و یکجا نشینی روي آوردند. او 32 تیره از تیره هاي مختلف اوزبـک را نـام می برد که مهم ترین آنها قنقرات و منغیـت هـا بودنـد.(وامبري440:1374،) دومـین گـروه ، ترکمن ها بودند که بیشتر در نواحی حاشـیه جنـوبی و شـرقی خـان نشـین مستقرّشـدند و زندگی کاملاً ایلیاتی داشـتند . (گرودکـوف، نسـخه خطـی : گ 22ب- 35 الـف ) در حاشـیه شــمالیِ خــان نشــین نیــز دســتجاتی از ایــلات قــزاق و قــره قا لپــاق حضــور داشــتند . (وامبري:1374، 443) این ایلات و قبایل، به خاطر نوع معیشت ایلیـاتی بـه سـلطه دولـت مرکزي رغبتی نشان نمی دادند. از بومیانِ ایرانیِ منطقه، تعداد اندکی به جاي مانده بود که زبانشان نیز به ترکـی تغییر یافته و تحت عنوان سارت (تاجیک) معروف بودند (. همان: 444) رابطه سارت ها با اوزبکان تیره بود ؛ در نتیجه، در هرم قدرت جایگاه مناسب و مقتـدري نداشـتند. آخـرین گروه از ساکنانِ خیوه را باید ایرانیانِ شیعی دانست. این افراد را در طول دو قـرن پـیش اوزبکان و دیگر ایلات خان نشین، از نـواحی مختلـف ایـران ربـوده و در بازارهـاي بـرده فروشی خیوه فروخته بودند. اوزبکان آنها را به کارهاي کشاورزي می گماشتند و اگر چـه پس از مدتی می توانستند آزاد شوند ، اما رونق کسب و کار - اعم از تجارت یا کشاورزي ـ باعث می شد تا در همان جا بمانند. بنا براین ، ایرانیانِ خیوه یا برده و یا بردگان آزاد شده بودند. آنها در سایه درایت و تدبیر خود، بسیاري از مناصـب عالیـه را در دسـت داشـتند (کستنکو، 82:1383) و یکی از گروه هاي قومی پرجمعیت خان نشین به شمارمی آمدند. همیشه به حکومت مرکزي علاقه داشتند و منتظر بودند تا پـس از حملـه سـپاه دولـت مرکزي به خیوه، با برپـایی شـورش ، مقـدمات سـقوط خـوانین خیـوه را فـراهم آورنـد . (هدایت، :1385 63-65)

در تکاپوي ایلات براي تصاحب قدرت، در خان نشین خیوه دو ایل قنقـرات و منغیـت با یکدیگر رقابت جدي داشتند. بالاخره قنقراتها برتري یافته و محمـد امـین بـی ، سـرکردة آنها توانسـت در 1169 ق/ . 1755 م. منصـب اُینـاقی (وزارت) را از آن خـود کنـد. او ظـاهراً توانست براي مدتی آرامش را در خان نشین خیوه برقرار نماید، اما به طور اسـمی قـدرت در دست خوانین قزاق بود که از دشت قبچاق به آنجا فراخوانده می شـدند . (بخـاري، :1970 78) پس از درگذشت محمد امین اُیناق در 1186 ق ./ 1772م. پسرش عوضبـی اُینـاق جانشـین وي گردید، اما رقابت شدید بین قنقرات ها و منغیت ها از یک سو و درگیري با اوزبکان آرال از سوي دیگر، اوضاع را به شدت آشفته کرد و به ترکمن هاي یموت نیز فرصت داد تا خود را در این مبارزات وارد کنند و بدون اعتنا ء بـه اُینـاق وخـانِ پوشـالی قـزاق در اطـراف خـان نشـین ترکتازي و تاراج کنند. (,1999:117Agahi&Munis . (عوض بی اُیناق با همـان وضـعیت بـی ثبات و ضعیف توانست تا زمان مرگش در 1219ق/ . 1804م. منصب اُینـاقی را بـراي خـود و خاندانش حفظ کند. (بخاري:1970، 80) لذا خاندان و فرزندان وي به بنی اُیناق یـا اُیناقیـان نیز شهرت دارند. سلسله قنقراتیه (بنی اُیناق ) پس از عوض بی، پسرش ایلتوزر در 1219 ق ./ 1804م. به اُیناقی رسید. او نخست تصمیم به تحکیم قدرت و سرکوبی رقیبان گرفت. از آنجا که تحقـق ایـن خواسـته را بـا وجود خان قزاق غیر عملی می دانست ، به رغم مخالفت رقیبان، خانِ قزاق را برکنار کـرد و خود به تخت نشست. او دو سال بعد (1221 ق ./ 1806م.) در جنـگ بـا امیـر حیـدر ـ امیر منغیتیِ بخارا-کشته شـد . بـرادرش محمـد رحـیم خـان (حـک: 1221-1240 ق / . 1806-1824م ). به جاي وي نشست. (بخاري:1970، 86-91) پس از مرگ رحیم خان در 1240ق/. 1824م. پسرش، رحمان قلی توره به تخت نشست. (هدایت:1373، 396) با توجه به آنکه مورخان در سال 1241ق ./ 1825م. بـرادر مهترش ، االله قلیخان را خان خیوه معرفی می کنند (خـاوري، 1380 :/ 633) و از طرفـی نیز خبر می دهند که رحمان قلی به منصب اُیناقی تعیین شده است و تـا آخـر حکومـت برادر زنده بود (محمد حکیم خان، 2006 :/ 288) ، می توان استنباط کرد که گویا االله قلی خان با توسل به سنت ارشدیت، در 1242ق ./ 1826م. وي را کنار زده و خود به حکومت نشسته باشد. االله قلی نیز با اعمال حاکمیت بر ایلات منطقه، قلمـرو خـان نشـین را بـه منتهاي وسعت خود رسانید (بار تولـد ، 30:1358 . ) بـا مـرگ وي در 1260ق / . 1844م. پسرش رحیم قلی خان به جاي وي نشست که اطّلاع چندانی از او در دست نیست. روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 89 با مرگ رحیم قلی خان در سال 1262ق ./ 1846م. بـرادر کهتـر ش محمـد امـین خان به جاي وي نشسـت . (ریاضـی هـروي، :1372 25) تـلاش او بـراي مطیـع نمـودن ترکمن هاي خراسان، وي را رو در روي سپاه قاجار قرار داد و در جمادي الآخر 1271ق/. مـارس 1855م. در میـدان جنـگ کشـته شـد. (سـپهر، 1377 :- 1247-1248) سـپاه شکست خورده خیوه در حین مراجعت، یکی از عموزادگـان محمـد امـین خـان بـه نـام عبداالله خان را به خانی نشاندند. اما با ورود به خیوه، مدعیانی براي وي پیدا شـد و ایـل یموت نیز سر به شورش برداشتند. او پس از سرکوبی این مدعیان براي تأدیب ایل یموت حرکت کرد، ا ما از آنها شکست خورد و در معرکه به قتل رسید. برادرش قتلغ خان که به رغم جراحت از میدان بدر رفته بود به جاي وي نشست. سه ماه حکومت کرد و سر انجام با توطئه یموتها و یکی از مدعیان حکومت به قتل رسید. ایـن امـر بـه مبـارزه خـونین میان اوزبکان و یموتها انجامید که در پی آن، تا مدتی تخت حاکمیـت خیـوه را بـدون سرپرست گذاشت. (وامبري، :1374 452-453) سرانجام صید محمد خان، فرزند محمـد رحـیم خـان در 1272ق / . 1856م. بـه حکومت رسید (. همان454:) وامبري از ناتوانی این خان در ادارة امور و لگام گسـیختگی ایلات و طوایف خان نشین خبر می دهد.

اما با توجه به کوچ دسته جمعی یمـو تهـا بـه طرف استر آباد به نظـر مـی رسـد کـه در برابـر یمـوت هـا موفـق بـوده اسـت (. اعتمـاد السلطنه1785:1367،) با مرگ وي در 1281ق / . 1864م. پسرش صید محمد رحیم بـه تخت خانی نشست. (باسورث:1381، 555 ) روسیه در این زمان ساحل شرقی رود سیحون را تا تاشـکند تصـرف کـرد ه بـود. سپس با استفاده از اختلافات داخلی خان خوقند و امیر بخـارا بـه پیشـروي در قلمـروي آنها پرداخت و امیر منغیتیِ بخارا به رغم مقاومت امیر مظفرالدین سلطه خود را در سال 1282ق / . 1865م. بر امیر نشین بخارا گستر دان (. سامی، :1962 /29-27 دیدرل، :1308 (19-20 از آنجا که صید محمد رحیم بهادر، خان خیوه از 1284ق ./ 1867م. به بعد نقـش رهبري را در مبارزه با پیشروي روس در ماوراءالنه ر بر عهده داشت و بـا تحریـک قبایـل قزاق به شورش علیه روسیه، سعی در انجام این کار می نمـو د (,1994:143Allworth (و حتی تلاش کرد در دشت قبچاق و اوست یورت نیز وارد شود با سلطه بـر آن طوایـف، موقعیت خود را در برابر روسیه تقویت کنـد (. ,1899:258Ross (لـذا بـه رغـم مخالفـت انگلستان، سپاه روسیه در 1290ق ./ 1873م. از سه جبهه به صـورت همزمـان بـه خیـوه تاخت و پس از شکست مدافعان و قتل عـام تعـداد زیـادي از افـراد ، آن خـان نشـین را تصرف کرد. صید محمد رحیم خان ناچار به انعقاد معاهـده گنـدمان تـن در داد و تـابع روسها شد. (کاظم زاده، :1371 17 و 23-22 / باسورث:1381، 556) دوره بندي روابط خان نشین خیوه و دولت مرکزي مناسبات خان نشین با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار، همواره یکسان نبـود و تحت تأثیر علل و عوامل متعدد تحول یافت.

تطـور ایـن مناسـبات چنـد مقطـع زمـانی متمایز را نشان میدهد که براساس آن می توان این مناسبات را به دو دوره کلّی تقسـیم نمود. الف ـ استیلاي بنی ایناق برخوارزم و حمله به نواحی شمال خراسان (مرحله ستیز) نخستین مرحله از مراحل روابـط میـان بنـی اینـاق و قاجارهـا، روابـط خصـمانه فیمابین است که حدود چند دهـه از 1220 ق. تـا حـدود 1248ق. ادامـه دارد . بـا روي کارآمدن همزمان هر دو سلسله، روابط آنها از 1220ق. آغازشـد و رویکـرد سـتیزه آمیـز داشت ، زیرا بنی ایناق قصد داشتند علاوه بر استقلال عمـل در خـوارزم، ایـلات تـرکمنِ شمال خراسان را نیز زیر فرمان بگیرند ؛ در حالی که قاجارها نیز می خواسـتند بـر کلیـۀ قلمروي صفویه ـ که خوارزم نیز جزئی از آن بود ـ اعمال حاکمیت نمایند. امـا گرفتـاري در جنگ با روسیه و عثمانی مانع از ایفاي نقش فعال و اقدام جدي براي تحقق این امـر شد. گرچه از اواخر حکومت فتحعلی شاه، دگرگـونی اساسـی د ر روابـط فیمـابین ایجـاد گردید، با این حال هنوز برخی از اعضاي این خاندان روابط خصمانه بـا دولـت قاجـار را ادامه دادند و از تعرضات خود بـه نـواحی شـمال خراسـان، اسـترآباد و مداخلـه در امـور ترکمنهاي ساکن در آن نواحی دست برنداشتند. (سپهر، 1377 / : 1251-1252) ـ ب نزدیکی بنی ایناق به دربار قاجار و تلاش قاجار ها براي اعمال حاکمیـت بـر آ نهـا (مذاکره و گفتگو) این مرحله از اواخرحکومت فتحعلی شاه آغاز شد و تا سالهاي نخستین حکومت ناصر الدین شاه ادامه یافت. در این مرحله دربار قاجار، ضمن مقابله با تاخت و تـاز خـان روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 91 نشین خیوه تلاش میکرد با استفاده از روابط دیپلماتیک و از طریق گفتگو بر آن ها اعمال حاکمیت نماید. با خاتمه جنگهاي ایران و روس در 1243ق / . 1828م. بـراي حکومـت مرکـزي فراغتی حاصل آمد تا در سایه آن بتواند متوجه حلّ مشکلات و مسایل سیاسـی موجـود در نواحی شرق کشور گردد. این روند با اعزام عباس میرزا نایب السلطنه بـه خراسـان در 1247ق / . 1831 م. آغاز شد و تا شکست مرو در 1277ق / . 1861م. ادامه یافت. در ایـن دوره با اعمال حاکمیت بر حکمرانان یاغی خراسان و ایـلات تـرکمنِ آن منطقـه، سـلطه حکومت مرکزي بر خراسان تحکیم یافت. توجه و مداخلات استعمارگران اروپایی به ایـن مناطق نیز مزید بر علت شد تا خوانین خیوه را از تعرض به شمال خراسان مانع آید ؛ در نتیجه از این پس باب روابط سیاسی و مذاکرات میان دربار مرکزي و خان نشـین خیـوه گشوده شد. سیاست فعال دربار قاجار تا سال 1271 ق . و در پی آن نابسامانیهاي پـس از قتل محمدامین خان، راه را براي توسعه حاکمیت قاجارها فراهم کرده بود، اما مداخله اســـتعمار و قضـــیه هـــرات در 1273ق / . 1857م. و بـــه دنبــال آن شکســـت مـــرو (1277ق ./ 1861م ). ، این فرصت را زایل ساخت. عدم مداخله ایران به روسیه فرصـت داد تا ضمن غلبه بر خان نشین خیوه، صـفحات شـمالی خراسـان را نیـز اشـغال کنـد و در قرارداد آخال مرزهاي شمال شرقی کشور را به رود اترك و دامنه جنوبی کوههاي کوپـه داغ محدود نماید. این تطور تحت تأثیر عوامل و شـرایط ویـژه اي ایجـاد شـد کـه معرفـی و تبیـین چگونگی اثرگذاري آنها به شرح ذیل است: الف ـ استقلال طلبی خان خیوه با تأسیس سلسله قاجاري در آغاز سده سیزدهم هجري، دولت مقتدري در ایـران روي کار آمد که آرزوي سلطه بر کلّ قلمروي صفویه را داشت. از موضع گیري آقا محمد خان نسبت به خان نشین خیوه اطلاعی در دست نیست، اما جانشینان وي با استناد به شــواهد و ســوابق روشــن تــاریخی، خــان نشــین خیــو ه را تبعــه خــود مــیدانســتند (ناطق1354:129،) که گرفتاري ایران در جنگ بـا روسـی ه از 1218 ق ./ 1803م. -یـک سال پیش از تشکیل سلسله قنقراتی- امکانِ اعمال حاکمیت بـر خیـوه را از آنهاگرفـت .این امر به ایلتوزرخان فرصت داد تا سلسله قنقراتی را با کنـار زدن خـان پوشـالی قـزاق تأسیس کند. از آنجا که سران ایلات و طوایف ِ مختلف مستقر در منطقه طی دوران فترت پس از صفویان به ضعف حاکمیت مرکزي خوگرفته بودند، طبیعی بود که نخسـتین خواسـته ایلتوزرخان استقلال از دولت مرکزي ایران باشد و در این زمینه به اقداماتی چند دسـت یازید. نخست، قرائت خطبه سلطنت به نام خود بود که به رغم میل سران ایـلات رقیـب انجام شد. (بخاري، :1970 81) تا ایـن زمـان در خـوارزم ضـرب سـکه معمـول نبـود و سکههاي شاهان ایران یا امیران بخارا در آنجا رواج داشت. ایلتوزر براي تکمیل اسـتقلال قلمرو خود به ضرب سکه نیز اقدام کرد، اما عمر وي کفاف نـداد تـا مسـکوکات خـود را ببیند. (همان: ،80 78) بدین ترتیب اگر چه ناکام ماند، بااین حال شیوه او در اسـتقلال طلبی از حکومت مرکزي توسط جانشینانش تداوم یافت. ب- منافع اقتصادي و اختلافات مذهبی اساساقتصاد خوارزم از دیرباز برکشاورزي استوار بودکه ازطریقِ سیستم پیشرفته آبیاري انجام می دش . (بار تولد، :1358 17-19). همچنـین قـرار گـرفتن در حـد فاصـل ایران، ماوراء النهر، ترکستان و دشتهاي اطراف ولگا و اروپاي شرقی از دیرباز به خوارزم اهمیت تجاري بخشیده بود. با استیلايِ ایـلات بـر ایـن منطقـه، دامپـروري بـه فعالیـت اقتصاديِ غالب مبدل شد، اما اهمیت تجارت آن ناحیه تغییر چندانی نیافت (. بـار تولـد، :1358 25) بدین ترتیب، تجارت برده نزد ایلات مختلف آن خان نشین که براي تـأمین مایحتاج ضروري با مناطق همجوار به تجارت و مبادله کالا میپرداختند، بالاترین اهمیت را داشت. عموماً این بردگان از شیعیان ایران بودند که بر پایه قواعد مذهبی اوزبکـان ، در آن زمان، خرید و فروش آنها مجاز شمرده میشد. (کستنکو:1383، 266) بر این اساس ، خوانین و ایلات خیوه با تاخت و تاز بر خراسان و اسارت شـیعیان و غـارت امـوال شـان ، ضمن تأمین منافع اقتصادي با عمل به تکلیف مذهبی خـودبراي کسـب رضـایت الهـی تلاش میکردند. بنابراین تجارت برده، خیوه را به عنوان پایتخت خاننشـین بـه یکـی از بزرگ ترین مراکز برده فروشی عصر تبدیل کرد. (رحمتی:1387، 51-55 ) محمـد رحیم خـان، اولـین تاخـت و تـاز رسـمی در شـمال خراسـان را در سـال 1228ق1813/.م. انجام داد. وي در این حمله، درگز را نیـز در محاصـره گرفـت کـه بـا روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 93 شیوع بیماري وبا ناچار به ترك آنجا و مراجعت به خیوه شد. (سپهر، 249/:1377) وي با انعقاد معاهده گلستان در شوال 1228ق ./ اکتبر 1813م. و فراغت شـاه قاجـار بیمنـاك شد و با اعزام سفیري به نام ملـک علـی از ایـن اقـدام عـذرخواهی نمـود . دربـار قاجـار عذرخواهی او را پذیرفته و سفیرش را با احترام بازگردانـد . (خـ اوري:1380، 375). از آن پس، رحیم خان هر زمان که خود به واسطه مشکلات نمیتوانست بـه خراسـان بتـازد، انجام این کار را به یک عامل میسپرد تا با مداخله در امور مربـوط بـه ایـلات تـرکمن و حمله به اهالی خراسان و استرآباد، ضمن کسب غنایم براي دولـت مرکـزي نیـز اسـباب زحمت فراهم دنک (. همان: 607 و 529-530) رحمانقلی خان نیـز در اوایـل حکـومتش (1240ق / . 1824م.) بـه قصـد کسـب غنیمت و اسیر به خراسان تاخت ، اما با فرا رسیدن فصل سرما مجبور به تـرك خراسـان شد. (اعتضاد السلطنه:1370، 150) االله قلیخان نیز بارها بـه تاخـت و تـاز در شـهر هاي خراسان و چپاول اهالی آن مناطق و زوار امام رضا (ع) پرداخت. (اعتضاد السلطنه:1370، 450،524 / بخارایی، :1377 223) بیشترین نواحی مورد تاخت و تـازِ خـوانین خیـوه و ایلات آن خان نشین در سده سیزدهم، منطقه جـام و راه زیـارتی مشـهد ـ حـد فاصـل شاهرود تا سبزوار ـ بود و اکثریت اسیران و اموال به تاراج رفته متعلق به زواري بود کـه از مناطق مختلف کشورعازم زیارت امام رضا (ع) بودند. ج - نقش حکمرانان خراسان خراسان در دورة صفوي همواره مورد تاخت و تاز اوزبکان بود و سلاطین صـفوي گروهی از کردها را به شمال خراسان کوچ دادند تا با این تاخت و تازهـا مقابلـه کننـد و براي آنان تسهیلاتی از قبیل نگهداري سپاه، معافیت مالیاتی و بنیچهاي در نظر گرفتنـد . (284 ,1911:stewart (فقدان حکومت مقتدر مرکزي در ایران طی قرن 12ـ به استثناي دوران حکومت نادرشاه ـ باعث شد که سران این ا یلات به اداره قلمـرو يِ خـود مشـغول شوند و به دیگر نواحی کاري نداشته باشند .

با تأسیس دولت قاجاري، این حکمرانان به ظاهر سر تسلیم فرو د آوردنـد . دولـت ، به انتصاب یک شاهزاده به عنوان فرمانفرماي خراسان بـراي 1 قاجار نیز ضمن ابقاي آنها . از جمله این حکمرانان میتوان از رضا قلیخان کُرد زعفرانلو ایلخانی قوچان ، محمد خان قرائی حکمران تربت، 1 عباسقلی خان درگزي حکمران درگز و نجفعلی خان بجنوردي نام برد. 94 فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، س ،13 ش ،49 زمستان 1390 نظارت بر این حکمرانان بسنده کرد. این حکام که جـرأت و قـدرت مقابلـه بـا حکومـت مرکزي را نداشتند و به ضعف حاکمیت دولـت مرکـزي خوگرفتـه بودنـد، در تابعیـت از دولت مرکزي مردد بودند و همچنان راه خود را میرفتنـد . چنانکـه بـه قـول فریـزر بـر فرمانفرمایانِ خراسان "ارباب بودند نه رعیت". در پی امنیـت خراسـان فلسـفه وجـوديِ آنان از بین می رفت و بسیاري از امتیازات استقلال مآبانه خود را از دست می دادند. لذا براي حفظ این امتیازات میکوشیدند تا با جلب حمایت خان خیوه و یـا خـوانین درانـی افغانستان، خراسان را نا امن جلوه داده و از تحکیم سلطه حکومت مرکـزي رهـا شـوند ، تاجایی که در سال 1228ق / . 1813م. از محمد رحیم خـان خواسـتند تـا بـه خراسـان بتازد. البتـه او نیـز کـاري از پـیش نبـرد . (خـاوري، 1380 :/ 375) بـار دیگـر در سـال 1233ق ./ 1818م. او را براي حمله به خراسان ترغیب کردند ، اما فتحعلی شاه، وي را بـه خیوه عقب راند. (دنبلی1383، 441: و 427-428) پس از لشکرکشی نایب السلطنه به خراسـان در 1248ق. ایـن حکمرانـان ناچـار شدند از دو گانگی دست بردارند و مطیع و یا مخالف شـوند . اکثریـت مایـل بـه راه دوم بودند و با بهانه هاي مختلف از انجام اوامر عباس میرزا سرپیچی می کردندکه عباس میرزا با نیروي نظامی، آنها را سرکو ب کرد و هواداران شان را پراکنده ساخت. (جهانگیر میرزا، :1327 163) بنابراین، تنها پس از لشکرکشی نایب السلطنه، آنها فهمیدند کـه بایـد بـه وظیفه اصلی خود یعنی مرزداري بازگردند. نایب السلطنه از آنان تعهد گرفـت کـه همـه ساله مبلغ معینی مالیات به دولت بپردازند (. فریزر، 1364 376:)

با روي کار آمدن محمد شاه (حک: 1250-1264ق ). و همراه بـا عصـیان حسـن خان سالار فرزند آصف الدوله یعنی پسر دایی محمدشاه، این سران دوباره عاصی شدند و به حمایت از سالار برخاستند. (ریاضی هروي، :1372 25-49) این رویـداد ، محمـدامین خـان حکمـران خـوارزم را تحریـ ک کـرد تـا اهـداف و سیاست هاي اسلاف خود ، در انتزاع مناطق مورد سکونت ترکمن ها از دولـت مرکـزي و مطیع نمودن آنها را با جدیت بیشتري تعقیب کند. او ضمن ارتبـاط بـا حسـن خـان سالار به تاخت و تـاز در شـهرهاي شـمالی خراسـان و طلـب زکـات (نـوعی مالیـات) از ترکمن هاي آن مناطق پرداخت. (بخارایی، :1377 /129-130 هدایت، 1339 :/ 394) روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 95 در مناسبات خان نشین خیوه و دولت مرکزي ١ د- نقش ترکمانان ایلات ترکمان که از قرن پنجم به شمال خراسان راه یافتند و در حواشـی بیابـان قراقوم و منقشلاغ مسـتقر شـدند، در اراضـی شـرق دریـاي مازنـدران یـیلاق و قشـلاق می کردند. چنانکه در ایام قشلاق به صفحات جنـوبی یعنـی تـا کرانـه اتـرك و اسـترآباد می آمدند و در ایام ییلاق به اطراف بلخان و نزدیکی منقشلاغ می رفتنـد. ایـن تراکمـه از آن زمان به بعد همیشه به دولـت مرکـزي ایـران ـ اعـم از سـلجوقیان، خوارزمشـاهیان، ایلخانان و تیموریان ـ خراج داده و تابع بودند. اما در این زمان که دولت مرکزي اراده و توان اعمال سلطه مستقیم بر خوارزم را نداشـت و خـوانین خیـوه نیـز داعیـه اسـتقلال داشتند، ترکمانان نیز سرگردان بودند. زیرا محل ییلاق آنها تحت کنترل خوانین خیوه و محل قشلاق آنها تحت نظارت دولت مرکزي بود. هر دو طرف نیز از ایـن ایـلات مالیـات مربوط به چراگاه را طلب می کردند. آنها به لحاظ اشتراك فرهنگی و معیشـتی بـه خـان نشین خیوه نزدیک و مایل بودند ، اما بـا توجـه بـه قدرتمنـدي دولـت مرکـزي و سـابقه این قضیه یعنی تـلاش خـان اطاعت از حکومت مرکزي به دولت قاجار تمایل داشتند نشین خیوه براي مطیع نمودن ترکمن ها یکی از عوامل اساسـی اخـتلاف بـین آن خـا ن نشین با دولت مرکزي ایران شد. با اقدامات سرکوبگرانه ایلتوزر و محمد رحیم خان جمع کثیري از ایلات تـرکمن ، از خیوه به شمال خراسان و اسـترآباد مهـاجرت کردنـد (. ,1999:186-191Agahi&Munis

( این ترکمن ها با استفاده ازگرفتاري ایران در نبرد با روسیه در قفقاز، ایـن اراضـی را تحـت . ایلات ترکمان یکی از دهها ایلاتی بودند که در دوره قاجار در قلمرو ایران زندگی می کردند و بر اساس ١ زندگی ایلی خود نوع رابطه خاصی با مأموران و کارگزاران حکومت مرکزي داشتند.. این امر یعنی رابطه ترکمانان با دولت مرکزي خود بحثی جداگانه است و نگارنده امیدوار است که در مقاله مستقل دیگري آن را مورد بررسی قرار دهد. بنا براین در این مقاله فقط به نقش این ایلات در روابط فیمابین خان نشین خیوه و دولت مرکزي در عهد قاجارها پرداخته شده است. . در نتیجه چنین روندي بود که برخی از رؤساي ایلات ترکمن به مخالفت با دولت مرکزي برخاستند در ٢ حالی که بخش اعظم ایلات ترکمن مطیع حکومت مرکزي و هوادار تحکیم حاکمیت آن بودند. بنا براین از این پس در ادامه مقاله از گروه اقلیت ترکمنی که با حکومت مرکزي یاغی بودند ، تحت عنوان عاصیانِ ترکمن یا ترکمن هاي عاصی یاد می شود . و البته به تصریح متون تاریخی، فقط بخشی از ترکمن ها در این گروه اقلیت قرار داشتند سلطه درآوردند. بخشی از آن ها ، طبق سننِ ایلـیِ خـود، در نـواحی شـمال شـرقی ایـران تاخت و تاز کردند و جمعی را اسیر نموده و به عنـوان بـرده فروختنـد (. کسـتنکو، :1383 266) خوانین خیوه نیزبه تشویقِ آنان پرداخته و هر از گاهی به میـان تـرکمن هـا لشـگر کشیده و آنها را مطیع و رعیت خود می خواندند. اما چون توان الحاق این نواحی بـه قلمـرو خود را نداشتند به گرفتن زکات از ترکمن ها اکتفا کرده و در صورت عدم پرداخـت زکـات ، آنها را غارت میکردند (. سپهر، :1377 1203و271) دولت مرکزي ایران به حقّ ، و مطابق سـوابق و شـ واهد روشـن تـاریخی، خـود را مالک اراضی تحت سکونت ترکمنها و حاکم و فرمانرواي خـود آنهـا مـی دانسـت . ایـن ترکمن ها به خاطر رهایی از سیادت اوزبکان به سوي جنوب آمده بودند و به تابعیت آنان رضایت نداشتند، اما دولـت مرکـزي ایـران بـا وجـود نا خشـنودي و نارضـایتی از برخـی رفتارهاي عصیانگرانه بخشی از آنها، به خاطر مشکلات خود در قفقاز توان سرکوبی خان خیوه و مطیع کردنِ بخشی از ترکمن ها را کـه از اطاعـت نسـبت بـه حکومـت مرکـزي خودداري می کردند، نداشت. (خاوري:1380، 395 و 307 )

شاید بتوان دلایل و انگیزه هاي خوانین خیوه از حمله به ترکمن ها در این زمان را به دو محور دسته بندي کرد: الف ـ تعقیب و مطیع نمودن ترکمن ها که از یـوغ تابعیـت آنان گریخته بودند. ب ـ جلوگیري از تاخت و تاز ترکمنها در خیـوه و نـواحی پیرامـون آن (وامبري، :1374 ،211 207) ترکمن ها نیز از نظر اجتمـاعی و اقتصـادي بـه دولـت مرکزي نیازمند بودند، اما از نظر فرهنگی و معشیت ایلی بـه اوزبکـان گـرایش داشـتند . بنابراین، هر بار خان خیوه می آمد ، مطیع او شده و زکات می پرداختند و زمانی که سپاه خراسان می رفت اظهار تابعیت میکردند. (خاوري781:1380، و 764-766 و 607) به دنبال چنین روندي، خوانین خیوه چندین بار بر سر ترکمنها لشکر کشـیدند. از جمله در سال 1231ق / . 1816م. محمد رحیم خان به اتک و شمال خراسـان لشـگر کشید و از ترکمنهاي آن ناحیه مالیات گرفـت . (اعتمـاد السـلطنه، :1367 1489) او در ادامه این لشگرکشی به سوي استرآباد نیز پیش رفت تـا از تـرکمن هـاي آن ناحیـه نیـز زکات بگیرد، مهدي قلی بیگ بیگلر بیگی استرآباد وي را عقب راند (. خاوري، :1380 419-421) االله قلی خان نیز بارها به میان ترکمنهاي خراسان و استر آبـاد لشگ رکشـی نمـود و ضـمن طلـب مالیـات، برخـی از آنهـا را بـه آخـال و اتـککـوچ داد. (اعتضـاد السلطنه:1370، 450 و /524 هدایت:1373، 421 و 402) روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 97 فتحعلی شاه پس از خاتمه جنگ با روس براي تثبیت قـدرت حکومـت مرکـزي درخراسان، در سال 1247ق ./ 1831م. حکومت آن ولایت را علاوه بر آذربایجان به عباس میرزا نایب السلطنه اعطاء کرد. (اعتمادالسـلطنه، :1367 1606) برخـی رؤسـايِ عاصـیِ ایلات ترکمن، همچون حکمرانان نافرمانِ خراسـان، وقتـی خبـر تـدارکات وسـیع نا یـ ب السلطنه را شنیدند، عرایضی مبنی بر اطاعت و فرمانبرداري از دولت مرکـزي بـه تهـران ارسال کردند. (ناطق، :1354 59) او پس از مطیع نمودن برخی حکمرانان خراسان به قلعه سـرخس رفـت (. فریـ زر :1364 130-132) قلعه و ایلات ترکمنِ سالورِ آنجا را در حصار گرفت و قلعه را تصـرف کرد. در این زمان االله قلی خان با سپاهیان اوزبک خود تا نزدیکی سرخس آمد و مترصد نتیجه کار بود. اما با پیروزي عباس میرزا، او نیز ناکام به خیوه بازگشت (. جهانگیر میرزا، :1327 164) االله قلی که دیگر جـرأت فعالیـت علیـه دولـت مرکـزي را نداشـت، بـراي برقراري روابط دوستانه دست به کار شد. (محمـد علـی خـان غفـور، :1373 5) او کـه از التیام روابط برخی ایلات عصیانگرِ ترکمن با حکومت مرکزي بیمناك بود، کوشـید تـ ا بـا ارسال سفیرانی، خود را به عنوان واسطه این روابط صلح آمیز معرفـی نمـوده و منـافع خود را حفظ کند. فتحعلی شاه نیز از این اقـدام وي اسـتقبال کـرده و سـفیرانش را بـه حضور پذیرفت. . (خاوري:1380، 860-862). گویا با درگذشت فتحعلی شـاه و جلـوس محمد شاه بر تخت سلطنت نیز برخی هدایا به دربار قاجار ارسال کرده باشد. بدین ترتیب در طول دهه 1250-1260ق ./ 1834-1844م. خان نشین خیـوه از مداخله در امور ترکمانان در شمال خراسان و استرآباد خودداري کرد، اما محمد شاه نیـز براي تثبیت قدرت حکومت مرکزي در آن نواحی کاري نکرد. با شورش سالار، خان نشین خیوه باري دیگر، به بهانه مطیع نمـودن تـرکمن هـا ، تاخت و تاز در شهرهاي شمالی خراسان و طلب مالیات از تـرکمن هـاي آن منـاطق را از سر گرفت(هدایت، :1339 394) این اقدام، خزانۀ محمـد امـین خـان را غنـی تـر نمـود . (وامبري، :1374 435) او با صرف این هزینهها سعی در ساماندهی نیروي نظامی خـود براي توسعه قلمرو و فتوحات بیشتر داشت.

امیر کبیر سعی کرد که با اعمال حاکمیت بر آن دسته از ترکمنهـاي سـرکش و برقراري روابط دوستانه با خان خیوه به مقابله برخیزد. براي نیل به این مقصود به مقابله نظامی و روابط دیپلماتیک متوسل شد: در خراسان، سلطان مراد میرزا حسام السلطنه را به عنوان حکمران خراسان ، مأمور تنبیه برخی ازترکمنهايِ عاصی در مـرو و سـرخس و مطیع نمودن آنان کرد (خورموجی، :1363 91) و جعفر قلـی خـان میـر پنجـه و بیگلـر بیگی استرآباد را نیز مأمور سلطه بر یاغیانِ ترکمنِ ساکن د ر دهانه اترك نمود. (هدایت، 66/:1385 و 62-63 ) تلاش حسام السطنه براي مطیع کردن ترکمنهاي عاصیِ سرخس و مرو، او را بـا محمدامین خان رو در رو قرار داد. محمد امین خان در نبـرد اول شکسـت خـورد و بـه خیوه عقب نشست (بخارایی:1377، 129) و نـوبتی دیگـر نیـز بـا یـاري تـرکمن هـا بـ ه حسامالسلطنه حمله کرد. اما این بار نیز سپاه او در آق دربند سرخس از حسام السـلطنه شکســت خوردنــد. (هــدایت، :1385 66) بــدین ترتیــب حســام الســلطنه موفــق شــد ترکمنهاي اطراف مرو و سرخس را مطیع خود سـاخته و در سـال 1268 ق ./ 1852م. و 1269ق ./ 1853م. با احترام وارد مرو ش دو . او همچنین محافظت از راه کـاروان رو ي مـرو بـه چـارجو را بـه سـا لخ وي دولتـ ی سـپرد و نیـز یـک سـاخ لوي دولتـ یِ دیگـر از سـال 1268ق ./ 1852م. براي محافظت اهل مرو از تعرضات خان خیوه در مرو تعیـین گردیـد. محمد امین خان بار دیگر در 1269ق ./ 1853م. به مرو لشگر کشید، اما سپاهیان اعزامیِ حسام السلطنه آن را در مقابل وي حفظ کردنـد و ناچـار بـه خیـوه بازگشـت . (ریاضـی هروي، :1372 67 اعتمادالسلطنه، 1367 :/ 1754-1757) گرچه روابط دیپلماتیک در زمان محمد شاه نیز برقرار بود. با این حال، امیرکبیـر جديتر و فراتر از سفارتهاي پیشین وارد عمل شد. سـفیران محمـد شـاه بـراي آزادي اسرا میرفتند، اما امیرکبیر براي تهدید خان خیوه در مـورد مداخلـه در امـور بخشـی از ترکمنهاي عصیانگر، سفیر فرستاد. او میخواست با قطـعِ حمایـت خـان خیـوه از ایـن دسته از ترکمن ،ها راه سلطه بر آنها را هموار کند. این مأموریت به رضا قلی خان هدایت واگذار شد که در سال 1267ق ./ 1851م . همراه با آتانیاز محرم، سفیر اعزامی بـه خیـوه رفت. (هدایت، :1385 68-72) خان خیوه، محمد شریف محرم را به عنوان دومین سفیر خیوه همراه با هدایت به دربار ناصر الدین شاه اعزام کرد. (هدایت، :1385 85) با خلع و قتل امیرکبیر، هر دو سیاست وي بی نتیجه ماند ، زیرا مـذاکرات تـداوم نیافت و فریدون میرزا فرمانفرما را به جاي حسام السلطنه به حکومت خراسان فرستادند. (اعتمادالسلطنه، 1367 :/ 1757) اگر چه خطوط کلّی سیاست امیرکبیر مبنی بـر ایفـاي نقش فعال در امور ترکمنها و در دست گرفتن ابتکار عمل در آنجا نسبت به خان خیوه روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 99 حفظ شد و تداوم یافت. بخش از عاصیانِ ترکمن نیز این موضوع را متوجه شده بودنـد و احساس میکردند که سیاست دولت ایران نسبت به آنان در حال تغییر است. به ه مـین خاطر از علایق پیشین خود ـ عصیان و سرکشی نسبت بـه حکومـت مرکـزي بـ تـدریج جدا گردید ند و مطیع ح کومت ایران شدند و از سال 1267ق ./ 1851م. بـه بعـد رؤسـا و ریش سفیدان مرو، آخال و سرخس به دربار فرمانفرماي خراسان و حتّی به تهران آمدند و به شاه ایران اظهار اطاعت نمودند. (خورموجی، :1363 -119 118 ) از آن سو ، خان خیوه نمیخواست بـه راحتـی از ادعـاي ام لکیـت و حکومـت بـر ترکمنهـا دسـت بـردارد و بـه حـداقل سـود آنهـا یعنـی زکـات قـانع بـود. او در سـال 1270ق ./ 1854م. محمد نیاز باي از سران حکومت خود را براي گرفتن زکات بـه میـان ترکمنها فرستاد، اما ترکمنهاي سرخس که مدت ها با دولت مرکزي از سر صدق و صفا بودند ، او را کشتند. (سپهر1377، :/ 1247-1248) این امر، لشگرکشی محمد امین خان در 1271ق ./ 1855م. را در پی داشت. ترکمن ها تصمیم به مقاومت گرفتند و از فریـدون میرزا والی خراسان نیز یاري خواستند. دولت قاجـار کـه از سیاسـت فعـال امیرکبیـر در مورد ترکمنها عقب نشینی کرده بود ، این کمک را با تأخیر ارسال نمود . قبل از رسیدن سپاه دولت مرکزي، ترکمن ها توانستند سـپاه خیـوه را تـار و مـار کنند. همین که آثار شکست و تزلزل در سپاه اوزبک نمودار شـد ، سـپاه فریـدون میـرزا رسیده و بلافاصله وارد عمل شد و آنها را در هم کوفت. چنانکه حدود 32 نفـر از سـران دربار خوارزم به همراه محمد امین خان به قتل رسیدند. سرهاي آنان را از تن جدا و بـه تهران ارسال کردند (. خورموجی، :1363 /143-146 ریاضی هـروي، :1372 71) از ایـن زمان به بعد، راه براي اعمال حاکمیت حکومت مرکزي بر همه ایلات ترکمن و همچنین خان نشین خیوه هموار گردیـد، امـا واقعـه هـرات در 1273 ق . و بـه دنبـال آن جنـگ بدفرجام مرو در 1276ق. مانع از تحقق این امر گردید. هـ ـ اختلاف خان نشین خیوه با امیر نشین بخارا قلمرو خان نشین خیوه از طرف شرق و جنوب شرقی به قلمروي امیر نشین بخارا محدود میشد. با توجه بـه وجـود بیابـان قـزل قـوم و قـرا قـوم در حـد فاصـ ل هـر دو خاننشین، نمیتوان حدود قلمرو و مرز میان آنها را به دقت تعیین کرد. اما از آنجـا کـه تنها نقطه مسکونی میان هر دو قلمرو، یعنی شهر چارجوي و قراکـول در کنـار جیحـون 100 فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، س ،13 ش ،49 زمستان 1390 تابع امیر بخارا بودند، میتوان آن را مرز میان دو خـان نشـین دانسـت. بـا ایـن حـال، حضور طوایف و ایلات ترکمن و اوزبک در اطراف بیابان قزل قوم و قراقـوم و تـردد آنهـا بهانهاي براي اختلافات آنها به دست میداد. بر اساس منابع موجود، ریشه نژادي هر دو خانـدان حکـومتگر در بخـارا و خیـوه مشترك است و علاوه بر آن، هر دو خاندان پیرو مذهب تسنن و از لحـاظ معیشـتی نیـز ایلیاتی بودند واشتراکات فراوانی داشتند. اما میان هر دو خاندان، از قرن دهم به این سـو دشمنی و اختلاف شدیدي وجود داشت.اگر چـه منـابع در خصـوص علـل آن ، اطلاعـات کافی به دست نمیدهند. با این حال، مطابق داده هاي موجود به نظر میرسد کـه علـت اساسی براي این اختلاف را بتوان چنین فرض و تبیین کرد که با توجـه بـه اینکـه ایـن دشمنی و کدورت بین خوانین خیوه و خوانین ماوراءالنهر دو جانبه بود و تـا اوایـل قـرن بیستم و زمان استیلاي روسیه بر ماوراءالنهر و خوارزم ادامه داشت، (بوسـتانی بخـارایی، :1388 55) میتوان تصور کرد که یکی از دلایل این اختلاف بسـیار عمیـق مربـوط بـه حوادث پیشین بوده است و ریشه در اختلافات سنتی دو قلمرو داشت. بدین معنی که از اوایل قرن دهم هجري بین عربشاهیانِ خوارزم با خوانین ماوراءالنهر اختلاف پیش آمد و تا حدود دو قرن ادامه یافت. (رحمتی، :1390 101-103) پس از اسـتقرار سلسـله بنـی یا ناق در خیوه و سلسله منغیتیها در بخارا این اختلافـات همچنـان تـداوم یافـت و بـه چندین بار درگیري میان طرفین منجر گشت. از جمله می تـوان بـه مـوارد ذیـل اشـاره نمود: در 1221ق1806/. م. ایلتوزرخان به خان نشین بخارا حمله کـرد و در جنـگ بـا امیر حیدر، امیر منغیت بخارا کشته شد. (بخـاري، :1970 80-86) بـرادر و جانشـین ش محمد رحیم خان پس از تسلط بر اوضاع به بخـارا تاخـت و ضـمن غـارت شـهر، غنـایم واسیران فراوانی را تصاحب نمود. جانشـین وي االله یـار خـان نیـز در 1257-1258 ق. / 1841-1842 م. از گرفتاري امیر نصراالله امیر منغیت بخارا در جنگ بـا خانـات خ وقنـد استفاده کرد و ترکمنهاي مجاور جیحون که رعیت و تابع بخارا بودند را به بهانـۀ آنکـه رعایاي وي اند، به خیوه کوچاند. در نتیجه امیر نصراالله پس از خاتمه جنگ با خوقند در 1259ق/. 1843م. به او حمله کرد و در دو بار پیاپی وي را مغلوب نمـود. امـا بـا حملـۀ خان خوقند، بدون نتیجه با االله قلی خـان صـلح کـرد و بازگشـت . (ظفرنامـه خسـروي، :1377 /189-201 سفرنامه بخـارا، :1373 72) پـس از مـرگ او در 1260ق/. 1844م. روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 101 پسرش رحیم قلی خان به حکومت رسید که اطلاع زیادي دربارة وي در دسـت نیسـت. فقط اگر بتوان به روایت وامبري در خصوص کوچ اجبـاري ایـلات جمشـیدي سـاکن در اطراف رود مرغاب به خیوه توسط این خان اعتمـاد کـرد ، (وامبـري، 449:1374) بایـد گفت که سیاست کلی وي نیز در تداوم راه اسلاف خود مبنـی بـر اعمـال حاکمیـت بـر ایلات ترکمن بود که البته امیر بخارا با مقابله مناسب او را ناکام گذارد. و- مداخلات دول استعمارگر اروپایی در اوایل قرن نوزدهم، دامنه رقابتهاي استعماري دول اروپایی به ایران رسید. در این زمان تسلط انگلستان بر شبه قاره هند ، دولِ رقیب به ویـژه فرا نسـه و روسـیه ر ا بـه واکنش واداشت. این رقیبان بر آن شدند تا با حمله بـه هندوسـتان ، آن کشـور را تحـت فشار قرار دهند. در راستاي چنین سیاستی، ایران به معناي عام آن (مشتمل بـر قفقـاز، افغانستان، ماوراءالنهر و ترکستان) به عنوان دروازه هند مورد توجـه ایـن کشـورها قـرار گرفت. بدین معنی که روسیه و فرانسه از منظر سیاست تعرّضـی بـه هنـد، ایـران بـ را ه عنوان پایگاهی جهت نفوذ در هند مینگریستند و انگلیس نیز از منظر دفاع از هنـد بـه آن توجه داشت. خان نشین خیوه هم (به عنوان جزئی از ایـران) از همـین منظـر مـورد توجه هر دو طرف بود. تـزار روسـیه کـه بـا نـاپلئون 1 بنابراین، در اوایل سدة نوزدهم الکسـاندر پـل اول در سـال 3 ، علیه انگلیس متّحد شده بود، لشگري را به فرماندهی عثمان اورلوف 2 بناپارت 1215 ق. 1801/ م. به خیوه اعزام کرد. (لنزوسکی، :2536 20) این لشگرکشی در میان استپها به شکست انجامید و با مرگ نابیوسانِ تزار، نقشه عملیاتی وي دنبال نشد. از آن پس با شکست ناپلئون، روسیه در میدان رقابت با انگلیس تنها ماند، اما تا پایان جنگ با ایران در قفقاز (1245ق.) نتوانست براي نفوذ در ترکستان اقدامی به عمل آورد. از این زمان، روسیه غلبه بر ماوراءالنهر و دشت قبچاق را به عنوان اهرمی جهـت تهدید منافع انگلیس در هند در نظر گرفت و انگلستان نیز براي محافظت از منافع خـود در هند به این منطقه چشم دوخت. در نتیجه، خان نشین خیوه از نیمـه قـرن 19م. بـه 1 . Alexander Paul I 2 . Napolon Bonaparte 3 . Ottoman Orlov 102 عرصه سیاسـت بـین ا لمللـی وارد گرد دیـ (. کـاظم زاده، :1371 1-2 ) و هرگونـه اقـدام غیرمحتاطانه این دو رقیب اسـتعماري در مـورد اعمـال نفـوذ در خیـوه، مـاوراء النهـر و افغانستان میتوانست به تحریک رقیب و واکنش تند آن منتهی شـود. بنـابراین، هـر دو طرف (روسیه و انگلیس) ، که خیوه را ملک مسلّمِ ایران مـی دانسـت ،ند سـعی داشـتند تـا اهداف استعماري خود در آن نواحی را از طریق دولت ایران پیگیري کنند . در زمان مأموریت عباس میرزا به خراسان ، دولتین روس و انگلیس به فکـر القـاء برنامههاي دراز مدت خود به وي افتادند. به رغم آنکه برخی اسناد حاکی از آن است که دربار روسیه از عباس میرزا خواست بعد از فتح خراسان بـه خیـوه حملـه کنـد ( نـاطق، :1354 61 / وزارت امور خارجه، :1372 129)، به نظر میرسد که روسهـا وي را بـراي حمله به هرات تحریک کرده باشند. در مقابل، دولت انگلیس نیز به مأموران و جاسوسان خود در ایران دستور داد که هر چه سریعتر اهداف و نیات اصلی نائبالسـلطنه را روشـن کرده و تا سر حد امکان او را از این سفر جنگی باز دارنـد . (نـاطق، :1354 57) بـه نظـر میرسد که هدف انگلیسیها سوق دادن وي به سوي شمال خراسان و خیوه بـود تـا بـا اعاده قدرت ایران از نفوذ روسیه در آن مناطق جلوگیري شود. ینا ب السلطنه نیـز ظـاهراً فاش کرد کـه هـدف اصـلی او 1 به منظور اغفال آنها در یک گفتگوي خصوصی با کمپبل خیوه و ترکستان است. (ناطق، :1354 61) عباس میرزا پـس از سـرکوبی تـرکمن هـاي سرخس در 1248ق. و گرفتن زهر چشم از اوزبکان خیوه (جهانگیر میرزا، :1327 164) به سوي هرات حرکت کرد. متأسفانه این برنامه با مرگ ناگهانی نایبالسلطنه ناتمام ماند و سپاهیان ایرانی از پشت دروازه هرات مراجعت نمودند. این برنامه بعدها توسط محمـد شاه ادامه یافت ، اما با حملۀ انگلیس به سواحل جنوبی ایران روبه رو شد و ناچار مراجعت کرد (. خورموجی، :1363 26-28) دولت روسیه یک بار دیگر سعی کرد براي تحقـق برنامـه هـاي خـود در شـرق و شمال شرقی ایران داز ولت قاجار استفاده کند. بنابراین اندکی پیش از لشکرکشیِ ناموفق به خیوه، در .1255 ق1839/. م. از دربار قاجار خواست تا حدود شمالی قلمروي خود را مشخص کند که مورد تعرّض روسها قـرار نگیـرد (. وزارت امـور خارجـه ، :1372 129) تعلّل دربار قاجار در این باره روسیه را نومیدکرد. لذا دولت روس بـراي نیـل بـه اهـد اف 1 . Sir john Campbell روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 103 خود وارد عمل شد و کوشید از طریق دریاي مازندران که پس از عهدنامه ترکمانچاي به دریاي کاملاً روسی مبدل شده بود، به خیوه نزدیک شود و راه را براي اعمـال سـلطه بـر آن واحه هموار نماید . برخی منابع دست اندازي روسها به سواحل استرآباد و جزایر آشوراده را مربـوط به سال 1253ق ./ 1837م. در پی درخواست دولت ایران می شمارند، (بوهلر، :1357 66) اما در آرشیو وزارت امور خارجه سندي به تاریخ 1247ق ./ 1831م. (شش سال پـیش از تاریخ مشهور) موجود است که از ورود کشتیها و دریانوردان روسی به آشوراده پـرده بـر میدارد (. وزارت امور خارجه، :1372 91) شش سال بعد در سال 1253ق. اردشیر میرزا حاکم استر آباد تصمیم گرفت پایگاههاي دریایی ترکمن ها را در جزایـر آشـوراده ، دهانـۀ اترك و چکشلر و همچنین جزیره چلکن (چرکن) تصرف کند، اما چون مطابق عهد نامـۀ ترکمانچاي ایران حق کشتیرانی در دریاي مازندران را نداشت از سفارت روسیه خواسـت که یا اجازه دهد استثناً کشتیهاي جنگی ایران در دریا راه افتاده و ترکمن ها را سرکوب کند ، یا اینکه دو کشتی جنگی در اختیار ایران قرار دهد تا با آنها ترکمنهـا را سـرکوب کنند (. همـان : ،119 ،116 106 / گـرود کـوف، نسـخه خطـی، گ 22ب) روسـیه ایـن درخواست را استقبال کرد و بند اول را به بهانه مغایرت با عهد نامه رد کرد و بند دوم را که متناسب با اهداف او بود ، پذیرفت و بلا درنگ دو فروند کشتی جنگی روس بـه بهانـه کمک به ایرانیان جهت سرکوبی ترکمنها در کنار جزایر آشوراده در دهانه رود قـرا سـو پهلو گرفتند (همان: 144). روسها پس از انتفاي موضوع مأموریت ، آنجا را ترك نکردنـد و بـدین ترتیـب در آشوراده به احداث ساختمانهایی دست زد ه و آن را آباد نمودند. یک بیمارسـتان و یـک انبار آذوقه ساختند که کالا و مال التجاره از سرحدات ایران خریداري کرده و از آنجا بـه روسیه میفرستادند. به مرور زمان تعداد کشتیهاي جنگی خود را در آنجا افـزایش داده و ملوانان ورزیدهاي را در آنجا به کار گماشتند. (ملگونـوف، :1355 /257 بـوهلر، :1357 64-69) به نظر میرسد که روسیه از این اقدامات دو هدف داشت: یکـی تهدیـد منـافع انگلیس در هند و دیگر ایجاد پایگاهی براي نفـوذ بـه نـو احی شـرق دریـاي مازنـدران و ماوراءالنهر جهت تأمین اهداف استعماري روسیه در آنجا. با تمهید این مقدمات، روسها تصور میکردند که وقت عملیات نهایی علیه خیوه فرا رسیده است و براي نیل به مقصـود در سـال 1255 ق. 1839 م. کنـت پروسـکی را 104 فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، س ،13 ش ،49 زمستان 1390 براي تصرف خیوه اعزام داشـتند. کنـت پروسـکی در اواسـط زمسـتان سـال 1839م. از اورنبورگ به خیوه عزیمت کرد ، اما سپاهیان او از قلّت آذوقه و شدت سرما جان سپردند و جز عده قلیلی از آنها برنگشت . (دیدرل، :1308 17) بدین ترتیب سومین لشگرکشـی روسها به خیوه ناکام ماند. این شکست به روس ها فهمانـد کـه بایـد بـراي فـتح خیـوه اراضی حد فاصل را فتح کرد و با الحاق تدریجی این سرزمینها به روسـیه، فاصـله را بـا خیوه کاهش داد که رساندن تدارکات و پشتیبانی دچار مشکل نشود. سپس بتـدریج بـه تصرف اراضـی مشـرق اورنبـورگ پرداختنـد تـا در سـال 1849م. بـه دره رود سـیحون رسیدند. (دیدرل، :1308 /18 کاظم زاده، :1371 5-3 ) در نتیجه چنین روندي، روابط فیمابین خان نشین خیوه با دولت مرکزي تحـت تأثیر این رقابت سیاسی استعمارگران قرار گرفت. بدین معنی که از این پس نگرش آنهـا براي اعمال حاکمیت بر ترکمنها تغییر اساسی پیدا کرد و به جاي تـلاش بـراي تحقـق اهداف خود از طریق لشگرکشی و نیروي نظامی به روابط دیپلماتیک گرایش پیدا کردند. (ظفرنامه خسروي، 213 و 201-209 و 189 / سفرنامه بخارا، :1373 72) دربار قاجار با اطلاع از نفوذ معنـوي و فرهنگـی مفتیـان اوزبکـان بـر تـرکمن هـا کوشید تا از طریق روابط دیپلماتیک با دربار بخارا و خیوه آنها را به اطاعت خـود درآورد . بنا بر این، روابط دیپلماتیک گستردهاي میان ایران و خاننشینهاي خیوه و بخارا ایجـاد نایب سـفیر 1 شد. چنانکه در سال 1253ق ./ 1837م. میرزا شفیع را به همراه مستر شیل انگلیس در تهران براي بازداشتن آنها از خرید و فروش شیعیان به دربار بخارا اعزام کـرد . (وزارت امور خارجه: 113) در همین زمان نیـز میـرزا رضـا میـ زان آقاسـی را بـا همـان مأموریت به دربارخیوه فرستاد که علاوه بر آزادي اسیران ایرانی مسـتقر در خیـوه ، منـع ایلات از تاخت و تاز در خراسان را درخواست نمود. (محمد علی خـان غفـور، :1373 3) وي قریب یک سال در خیوه ماند. با وجـود این کـه خـان خیـوه نیـز سـفیري بـه تهـران فرستاد و هدایایی را براي محمد شاه ارسـال کـرد (سـپهر، :1377 757)، امـا از حیـث حصول به نتیجه سودي نداشت ، زیرا در سال 1255ق ./ 1839م. محمد ولی خان بیگلـر بیگی برادرزادة آصف الدوله حاکم خراسان را به اسارت گرفته شده و بـه خیـوه منتقـل گشت. (اعتمادالسلطنه، :1367 1656) 1 . Sheil روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 105 1 دولت ایران با اعزام سفیري به نام محمد علی خان غفور به همراه تایلور تامسون و مأموران روسی به دربار خیوه از االله قلی خان ، آزادي کلیه اسیران و به ویژه محمد ولی خان را درخواست کرد. خان خیوه، درخواست اخیر را پذیرفت و محمد ولی خـان را آزاد نمود. (محمد علی خان غفور، 54،1:1373) گویا پیش از این نیز در همین زمان سفیري دیگر به دربار سلطان منغیت بخارا گسیل داشـت کـه او شـرح سـفر خـود را نگاشـت و موضوع سفارت روابط دوستانه بود. (سفر نامه بخارا، :1373 19-20) نامهاي نیز از امیـر نصراالله امیر بخارا به محمد شاه در دست است که در سال 1261ق ./ 1844م. نوشته شده است و از محتواي نامه چنین مستفاد میشود که این نامه در پاسخ سفارت حـاجی آقـا حسن محمد سفیر دولت ایران به نگارش در آمده است (. وزارت امـور خارجـه : 156) بـا مرگ رحیم قلی خان و جلوس محمد امین خان در سال 1262ق ./ 1846م. دربـار ایـران مجدداً میرزا رضا میزان آقاسی را به سفارت خوارزم فرستاد و فوت خان سابق را تسلیت و جلوس او را به وي تبریک گفت. (ریاضی هروي:1372، 25) محمدامین خان نیز در 1266ق ./ 1850م. یکی از درباریان خود موسـوم بـه آتـا نیاز محرم با را "چند سر اسب و یک بهله قوش طیغـون و ذریعـه مصـادقت بنیـان " هبـ دربار قاجار فرستاده و برقراري صلح و تعیـین مرزهـاي فیمـا بـین را درخواسـت نمـود . (هدایت، :1373 /472 سپهر، 1377 :/ 1118) موافقت با این قضیه، به رسمیت شناختن استقلال خان خیوه را در پی داشت. اما چنانکه گذشت، امیرکبیر به جاي موافقت با این درخواست، رضا قلی خان هدایت را فرستاد تا با گوشزد نمـودن خطـر روسـیه، وي را از عصیان علیه دولت مرکزي و مداخله در امور ترکمانان باز دارد و چنانکه شـرح مـذاکرات هدایت نشان میدهد او از بابت تعیین مرزها با خان خیوه هیچ سخنی نگفته است. ایـن امر نیز خود دلیلی دیگر بر آن است که دولت قاجار هنوز امیدوار بود و تلاش میکرد تـا حاکمیت خود را بر خان نشین اعمال کند. نتیجه گیري پس از یک دوره نابسامانی و آشفتگی سیاسی در ایران و خـوارزم، در آغـاز سـده سیزدهم هجري/ نوزدهم میلادي در هر دو منطقه دو سلسله جدید قاجار و بنـی اینـاق 1 . Taylor Thampson 106

روي کار آمد ند و یکپارچگی و امنیت را در قلمروي خود برقرار کردند. با توجه به رابطـه سنتی ایران و خوارزم طبیعی بود که دولـت مرکـزي قاجـار بـراي اعمـال حاکمیـت بـر سلسله جدید بنی ایناق اقدام کند، اما مسائل و مشکلات عدیده در قفقاز و دیگر نـواحی کشور مانع از این امر شد و لذا از ادامه رسالت سلسله هاي پیشین در اعمال حاکمیت بـر خوارزم باز ماند و در اثر این ناتوانی در قبال آنها موضعی انفعالی گرفت. این امر از یک سو و اقتدار سلسله نوبنیان بنی ایناق از سوي دیگر، موجب شد تا آنها به ادعاي حاکمیت بر ترکمنهاي شرق دریاي مازندران به مرزهاي شمالی ایـران در نواحی خراسان و استرآباد دست اندازي و تعرض نمایند. دولت قاجار نیز کـه قـادر نبـود آنها را از این روند باز دارد، در آغاز فقط به دفاع در مقابل تهاجمات آنها دل بسـت. امـا مشکلات ناشی از این روند، دولت قاجار را ناچار کرد تا براي مهار این تعرّضها، علاوه بر دفاع نظامی به روابط دیپلماتیک و تبادل سفیر نیز دست یازد و در نهایت با قتـل خـان خیوه در میدان جنگ به سال 1271ق / . 1855م. راه را براي پیشبرد اهداف خود و حتی اعمال نفوذ در خیوه باز کند که مداخلات استعمارگران به ویژه روسها که چشـم طمـع به این ایالت دوخته بودند، از این کار مانع شد و سر انجام روسها با حمله همه جانبه به آن ایالت در 1290ق ./ 1873م. خوانین بنی ایناق را دست نشانده و مطیع خود کردند.

روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار

منابع و مآخذ وزارت امور خارجه (1372) اسنادي از روابط ایران با منـاطقی از آسـیاي مرکـزي . اداره انتشـار اسناد، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا. (1370) اکسیر التواریخ، بـه اهتمـام : جمشـید کیـانفر، تهـران: ویسمن. اعتماد السلطنه، محمدحسن خان. (1367) تاریخ منتظم ناصري، جلد 3، به تصـحیح محمـد اسماعیل رضوانی، تهران: دنیاي کتاب. بارتولد (. 1358) گزیده مقالات، ترجمه: کریم کشاورز، تهران: امیر کبیر. باسورث، ادموند کلیفورد (. 1381) سلسلههاي اسـلامی جدیـد ، ترجمـه : فریـدون بـدره اي، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران. بخارایی ، شـمس (. 1377) تاریخ بخارا و خوقند و کاشغر، بـه تصـحیح : محمـد اکبـر عشـیق، تهران: میراث مکتوب. بخاري ، عبدالکریم (. 1970) تاریخ خانات آسیاي مرکزي، چاپ و ترجمه: شارل شفر، آمستردام. بوستانی بخارایی، عبدالعظیم (. 1388) تحفه شاهی، تصحیح و تحشیه: نـادره جلالـی، تهـران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. بوهلر. (1357) سفرنامه، به کوشش: م.پ.جکتاجی، [بی نا] لاهیجان. جهانگیر میرزا (. 1327) تاریخ نو، به اهتمام: عباس اقبال، تهران: علی اکبر علمی و شرکاء. خاوري شیرازي ، فضل االله (. 1380) تاریخ ذوالقرنین، جلد 2 و 1، به تصحیح : ناصـر افشـارفر، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامی. خورموجی، محمد جعفر (. 1363) حقایق الاخبار، به تصحیح: حسین خدیو جـم، تهـران: نشـر نی. دنبلی ، عبدالرزاق (. 1383) مآثر سلطانیه، تصحیح و تحشیه: غلامحسینزرگـري نـژاد، تهـران: مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران. دیده رل (. 1308) روس و انگلیس درآسیاي مرکزي، تهران: اداره نظام شاهنشاهی. رحمتی، محسـن (. 1387 .) "روابط خان نشین خیوه با دولـت مرکـزي ایـرا ن از سـقوط صفویه تا مرگ نادرشاه"، پژوهش نامه تاریخ، سال 4، شماره .13 "روابط و مناسبات خاندان عربشاهیِ خوارزم با صفویان"، (1390)پژوهش هاي تاریخی دانشگاه اصفهان، دوره جدید، سال سوم، شماره دوم (پیاپی 10 ) روضه الصفا،(1339) تهران: خیام- پیروز. 108 فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، س ،13 ش ،49 زمستان 1390 ریاضی هروي ، محمد یوسف (. 1372) عین الوقایع، به تصحیح: محمـد آصـف فکـرت، تهـران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. زکی ولیدي ، طغان احمـد. (1940) تورکستان بوکونکی و یاقین ماضیسی، اسـتانبول: [ بـی نا] . سامی ، عبدالعظیم. (1962) تاریخ سلاطین منغیتیه، چاپ و ترجمه: یپیفانوا، مسـکو: آکـادمی علوم اتحاد شوروي. سپهر محمد تقی. (1377) ناسخ التواریخ قاجاریه، جلد 3 و 2 و 1به اهتمام: جمشید کیانفر، تهران: اساطیر. سفرنامه بخارا. (1373) به تصحیح: حسین زمانی، تهران: پژوهشگاه علوم انسـانی و مطالعـات فرهنگی. ظفرنامه خسروي. (1377) به تصحیح: منوچهر ستوده ، تهران: میراث مکتوب. عضدالدوله ، احمد میرزا. (2535) تاریخ عضدي، به تصحیح: عبدالحسین نوایی، تهران: بابک. فریزر، جیمز بیلی. (1364) سفرنامه زمستانی، ترجمه: منوچهر امیري، تهران: توس. (1373). فهرس التواریخ، (1373) به تصحیح: عبدالحسین نوایی و میرهاشم محـدث، تهـران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. کـاظم زاده ، فیـروز. (1371) روس و انگلـیس در ایـران، ترجمـه: منـوچهر امیـري، تهـران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی. کستنکو ، کاپیتان اتاماژور. (1383) شرح آسیاي مرکزي و انتشار سیویلیزاسـیون روسـی در آن ، ترجمه: مادروس داود خانف، بـه تصـحیح : غلامحسـین زرگـري نـژاد، تهـران : مؤسسـه تحقیقات و توسعه علوم انسانی. گرود، کوف. (خطی) جنگ در ترکمانیه، ترجمه: امان اله میرزا، نسـخه خطـی شـماره ،2749 کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران. لنزوسکی، جورج.(2536) رقابت روسیه و غرب در ایران، ترجمـه : اسـماعیل رائـین، تهـران: جاویدان. لین پول، استانلی. (1370) تاریخ دولتهاي اسلامی و خاندان هـاي حکـومتگر ، ترجمـه : صادق سجادي، تهران: نشر تاریخ ایران. محمد حکیم خان. (2006) منتخب التواریخ ج، 2، به تصحیح: یایویی کاواهارا - کوئیجی هانه دا، توکیو. روابط سیاسی خان نشین خیوه با دولت مرکزي ایران در عهد قاجار 109 محمدعلی خان غفور. (1373) روزنامه سفر خوارزم، به تصحیح: محمدحسن کاووسی عراقـی و محمد نادر نصیري مقدم، تهران: انتشارات وزارت امورخارجه. ملگونوف. (1355) سفرنامه استر آباد و مازندران و گیلان، ترجمه: مسـعود گلـزاري، تهـران: بنیاد فرهنگ ایران. ناطق، هما. (1354) از ماست که بر ماست، تهران: آگاه. وامبري ، آرمینیوس (. 1374) سیاحت درویشی دروغین در آسیاي میانه، ترجمـه : فتحعلـی خواجه نوریان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. هدایت ، رضا قلیخان. (1385) سفارت نامه خوارزم، جلـد ،10 بـه تصـحیح : جمشـید کیـ انفر، تهران: میراث مکتوب.

Allworth Edward. (1994). central Asia 130 years of Russian dominance, London. Ross Denison. (1899). the heart of Asia, London. Munis Shir Muhammad Mirab & Agahi Muhammad Riza Mirab. (1999), Firdaws al-iqbal, Translated &Annotaed by Yuri Bregel, Leiden brill. Stewart.c.e. (1911). Through persia in disguise, Newyor