در امتداد این راه های تجاری، مهم ترین راه ها، آنی بود که به گرگان منتهی می شد. اغلب گروه‌ های کوچ نشین، یا به عنوان پناهنده و یا به عنوان مهاجم، از آن طریق به ایران وارد می‌ شدند. خوارزم و منطقه ی خوارزم مدت های طولانی به عنوان یک پناهگاه امن به مدعیان سلطنت در آسیای میانه و ایران شرقی، خدمت کرده است. گوشه ی خلوتی که همآورد خواهی «هل من مبارزطلبی» فرمانروایان صاحب قدرت وسر سلسله ها (بطور مثال چالش های افرادی چون امیر تیمور، حسین بایقرای تیموری و محمد خان شیبانی )در آن می ‌توانست شکل گیرد و متحّقق گردد. از قرار معلوم این منطقه تعدادی از مزیّت های ضروری را در ترکیب خود جمع آورده بود.

برای فرمانروایانی که در جنوب بیابان های قره قوم و قزل قوم، مستقر شده بودند، دسترسی به آن،مشکل بود. اما در فاصله‌ای نه چندان دور،امکانات خوبی برای رسیدن به اتحاد با گروه‌های کوچ نشین و رهبران ایشان عرضه می‌داشت که می ‌توانستند به عنوان منبع و منشا تامین نیروی نظامی، خدمت نمایند و ضمنآ این منطقه چراگاه های عالی ،در امتداد کناره های دریای آرال و در حاشیه های خود واحه داشت.

دو موضوع پژوهشی ما، پیشرفت چادر نشینی در ایران شرقی و آسیای میانه، مسئله فراز آمدن ترکان سلجوقی در سال های دهه ی ۱۰۳۰/م و مسئله گسترش سلسله ی خوارزمشاهیان در میانه ی قرن ۱۲/م است. در هر دو مورد راههای خوارزم به گرگان، توسط مهاجمین به کار گرفته شد. در هر دو مورد اولین جای پا و کانونی که در داخل ایران به دست آوردند در امتداد رشته کوه های کوپت داغ بود (کوپت داغ در ترکمنستان فعلی). در مسئله اول، حمله ی سلجوقیان ،به پایان یافتن حاکمیت غزنویان در خراسان (نماد آن جنگ دندانقان در سال ۱۰۴۰/م)که نیم قرنی بطول کشید. مسئله دوم گسترش خوارزم به عنوان بخشی از یک بحران نهایی در خصوص حاکمیت سلجوقی بود در همان منطقه، که نمونه و مثال آن در شکست سلطان سنجر به دست غزان در سال ۱۱۵۲/م دیده می شود. اسیر شدن سلطان سنجر، به دست غزان به نواخته شدن ناقوس مرگ قدرت سلجوقی در ایران شرقی و آسیای میانه انجامید.

مقاله ی حاضر، با این دو موضوع سروکار داشته و بر اهمیت خوارزم در پیشرفت رویداد ها، تکیه دارد. سئوالی که قبلا پیش کشیده نشده است، اما می‌ توان اهمیت آن را نشان داد.

فرض من اینست که امپراتوری خراسانیان ،که بر اقتصاد بومی و به یک ماشین اداری و نظامی هماهنگ مبتنی بود(هم در خصوص غزنویان ،هم بعدآ در مورد سلجوقیان ،این ماشین نظامی، اداری یک هسته ی سربازان حرفه ای داشت. اسرای نظامی که به عنوان غلمان، شناخته می شدند) که لازم بود، خوارزم را اداره نمایند، به ویژه در وضعیتی که دچار عدم تعادل می شد و موازنه ها به هم می‌خورد. البته کنترل بر راههای تجاری و کوچ های شبانی و نیز نظارت بر تحولات سیاسی در استپ را بهتر می‌توان انجام داد، در صورتی که امپراتوری بر دو سمت قره قوم -که شامل خوارزم در شمال نیز می شد – سلطه داشته باشد. از طرف دیگر فرمانروایان خوارزم در چنین وضعیتی که در وفادار ماندن به اربابان خراسانی خود، مشکلاتی را تجربه کرده بودند و گرفتار وسوسه می‌شدند. برای سوار ببر شدن(رام کردن قدرت)یعنی استفاده از هیجانات و جوش و خروش ها در استپ ، برای اینکه تعادل را به نفع خویش تغییر دهند،کوشیده بودند. من تلاش خواهم کرد تا نشان دهم که در هر دو مطالعه ی انجام شده، در سال‌های دهه ی سی قرن ۱۱/م همانند دوره ی حدود ۱۱۳۵ تا ۱۱۴۱/م.از دست دادن نظارت، موجب تغیرات کمتری در مقایسه با سقوط امپراتوری های خراسانی نمی گشت و اینکه فرمانروایان خوارزم ، یا بر اساس خواسته ی خودشان و یا تحت تاثیر شرایط، بعنوان حامیان گروه های چادر نشین ، حال یا برای بدست آوردن مراتع جدید و یا کسب غنایم، عمل کردند. هر چند حاشیه ی جنوبی قره قوم از نظر جغرافیای، به خراسان تعلق داشت و در اکثر مواقع قسمتی از آن ایالت بود. به نظر می رسد چنین دوره ای وقتی که ارتباط آن با خوارزم مورد تاکید قرار می ‌گرفت، کمی زودتر و قبل از رسیدن ترکان سلجوقی ، به صحنه تاریخ شروع شده باشد . بنابراین این منطقه ظاهرا می توانست از جنبه ی اداری – به خوارزم متصل شود، نسا و فراوه، همانند قسمت سفلای اترک (دهستان یا مشهد مصریان)دراواخردوره ی سامانیان به تسلط خوارزمیان در آمدند (چندین دهه قبل از فرا رسیدن سلجوقیان)و مسلما فرمانروایان خوارزم به نظارت دقیق اوضاع در آنجا تداوم می بخشیدند.۲ از طرف دیگر فرمانروایان غزنوی بر موضوع منافع خود در خوارزم تاکید داشتند. خوارزمشاه ابوالعباس، که شدیدا تحت فشار بود، تصمیم گرفت در مراسم نماز جمعه در نسا ، فراوه و دیگر شهر های خوارزمی به استثنای پایتخت« کاث» و گرگانج ۳ ، به نام محمود غزنوی خطبه خوانده شود .

۱- داستان آمدن سلجوقیان به ایران به تکرار بیان شده است‌. بنابراین ضرورتی به ذکر مجدد آن نیست.۴ باید به خاطر داشت هر چند ترکان اوغوز، که تحت رهبری پسران سلجوق بودند - یعنی گروهی که برای سهولت سلجوقیان می‌نامیم - تنها یکی از گروه های اوغوزی بودند که تقریبا در سال های ۱۰۲۰و۱۰۴۰/م به داخل ایران نفوذ کردند و راه خویش را به سمت ماوراءالنهر و بعدا خراسان ادامه دادند، در آغاز به دعوت فرمانروایان محلی و بعدا در اوضاع پیچیده ای اتحاد و کشمکش. همچنان آشکاراست، وقتی که موضوع آمدن سلجوقیان شرح داده می‌شود به ندرت متذکراین حقیقت می‌شوند که ترکان اوغوز و اخلاف بلافصلشان در منطقه ای که در آغاز در آرزویش بودند -یعنی در دامنه های شمالی رشته کوه های کوپت داغ و گستره ی آن در شرق که اساسا منطقه ای بود که از دریای خزر تا مرورا شامل می شد، یعنی بطور شگفت انگیزی ترکمنستان امروز،حضور داشته اند . حامیانی مانند دهستان (منطقه ی اترک)فراوه (همانند وبسان قزل آروات)و نسا( که هنوز با همان اسم شناخته می شود)همانند سرخس وخود شهر مرو، در منابع ذکر شده‌اند. ۵

بخش جنوبی منطقه ی ترکمن نشین امروزی ایران، که به سمت جلگه ی گرگان شیب دارد،بنظر می رسد بخشی قلمرو وحوزه ی عرب های کوچ نشین بود و بخشی در اختیار کشاورزان و زارعین۶ که دوره ی سلجوقیان به تسلط ترکمن ها درآمد.در منابع فرامینی که توسط سلطان سنجر در آن مورد صادر شده، قابل مشاهده هستند.(۷) ضمنا باید در نظر داشت که این منطقه،منطقه ای ترکیبی از کشاورزی و دامداری(در مناطق مرطوب تر و مرتفع کشاورزی، در مناطق خشک تر، دامداری(۸)می باشد.

اغوز/غوز در قسمت های بزرگی از آسیای میانه در قرن ۱۰و۱۱/م به شیوه ی چادر نشینی زندگی می‌کردند.(۹) ‌اما بجز مراتع، آنها اقامتگاه‌هایی دراردوگاه های زمستانی خویش درمنطقه ی سفلای سیر دریا، داشتند، ده نو(القریة الحدیثه =یانگی کنت)به عنوان محل اقامت فرمانروای غوز ذکر شده است.۱۰) دیگر اقامتگاه های غوز را می شد در میانه ی طول سیر دریا(در کناره شرقی آن)یافت، جایی که بنظر می رسد روند اسلامی شدن در آن منطقه قبلا شروع شده باشد. پایگاه اصلی آنها در این منطقه، در بین خوارزم و خراسان، مشخصا در رشته کوه های بالکان قرار داشت. کلا روشن نیست که غزان در این مقطع از مهاجرت هایشان، در رود ولگا ،چه مقدار پیشروی نموده بودند. ابن فضلان سرزمین غزها را در «امبا» ترک نمود(اا)اّما آن واقعه بسال ۹۲۲/م بوده است. (کاروان خوارزم را در سوم ماه مارچ ترک کرده است و از قرار معلوم غوز ها هنوز در اقامتگاه زمستانی خویش بوده اند. حداقل اینکه ابن فضلان به گله و شکایت خود از برف سنگین (کلا هوای سخت و نا ملایم ادامه می دهد)تقریبا یک قرن قبل از ترقی و پیشرفت اغوزان، شهر ها در خوارزم در طول سیر دریا به عنوان مرکز بازرگانی و انبار کالا، در تجارت با استپ توصیف می‌شوند. مثلا گرگانچ مرکز تجارت با غوز نامیده می شد. از همین جا، کارون ها به سمت گرگان عزیمت می‌کردند و هم چنین به سرزمین خزر و به خراسان روانه می‌شدند.۱۲ منطقه ی ساحلی دریای آرال، بین خوارزم و قسمت سفلای سیر دریا، سرزمین اغوز ها بودند و در ایام آرامش و صلح، از آنجا برای تجارت به مقاصد گوناگون، بويژه در خوارزم می‌رفتند. خوارزم علاوه بر تامین خواربار و تدارک نیاز های تجاری چادر نشینان ،مرکزی برای خرید و فروش برده و تجارت پوست و چرم بود.۱۴

در شرق غوز ها، سرزمین قارلوق شروع می شد، وآن وضعیت، ظاهرا تا رسیدن هزاره ی جدید نیز دچار تغییر نگشت. تا زمانی که قارلوق ها سلسله‌ ی قراخانیان را که خاندان رهبری کننده اش بود، تشکیل دادند و به سمت ماوراءالنهر پیشروی کردند. بنابراین در سال های دهه ی سی قرن دهم میلادی ،مرز غوز ها و قارلوق ها اساسا همان جایی بود که پیش از سال ۱۰۰۰/م قرار داشت. دقیقا روشن نیست که علت و سبب مهاجرت ترکان سلجوقی چه بود و آنها از کجا آمده‌اند (نظریه ای مبداء عزیمتشان را شمال غرب می‌داند)اما در راستای هدف این مقاله می‌توان این سوالات را به کنار نهاد. مبرهن است که آنها در برخی ایام، در اطراف« نور آتا » ییلاق می‌کرده اند، سرزمینی که بعد ها علی تکین اداره اش می‌کرد، او فرمانروای اسرار انگیز قره خانی بخارا بود که «سغدیا» را در اختیار داشت. (در فاصله سال های ۱۰۲۰تا۱۰۳۴میلادی یوسف و ارسلان تگین جانشینی اش را به عهده داشتند و در کناره های شرقی خوارزم قشلاق می‌کردند، به همان صورتی که خود ایشان به سلطان مسعود گزارش داده بوده‌اند به نوشته ی منابع ادبی ، خواهش نموده بودند، مراتعی را در قلمرو خویش در اختیار آنها قرار دهند. ۱۶ آنها بعدا توسط شاه ملک، از آن چراگاه های زمستانی بیرون رانده شدند. مقبره ی شاه ملک، دقیقا همان جایی بودکه شاهان اغوز(یبغو ظاهرا این« شاه ملک» بود که این عنوان را در دهه ی سی قرن ۱۱/م بکار می‌برد) در ماه های زمستان در آن بسر می‌بردند، در« جند »که فاصله چندانی با «ده نو» نداشت و یا حتی در خود آن محل )او کسی بود که به سر سخت ترین دشمن سلجوقی ها تبدیل شد. پسران علی تکین سلجوقیان را از اتراق گاه های تابستانی شان اخراج نمودند. پسران علی تکین بخارا را به اختیار گرفته بودند.

در همین اثنا خوارزم به گرداب یک دوره ی خشونت داخلی کشیده می‌شد. در حوالی سال ۴۰۸/ه.ق ۱۰۱۷/م. خوارزم سیطره‌ی غزنویان را پذیرفت. این پایان کار سلسله ی مامونی خوارزمشاهیان (۱۰۱۷-۹۹۵/م)بود، آلتون تاش که به عنوان خوارزمشاه به کارش ادامه داد، از نظر دولت غزنوی چیزی فراتر از یک فرمانروایی ایالتی نبود، هر چند آلتون تاش به گونه‌ای دیگر می‌اندیشیده است. موضوع جانشینی آلتون تاش خوارزمشاهی متوفای۱۰۳۲/م)به ستيزه کشیده شد، در برخی مواقع پسرش هارون به قدرت می‌رسید . هارون تقریبا بلا فاصله به مانورهای سیاسی بر ضد غزنویان آغازید. او با سلجوقیان متحد شد، به سلجوقیان دامدار، مراتعی را اختصاص داد، اما ایشان در جنگ با شاه ملک که کم و بیش از متحدین جدی غزنویان بود -و سپاهیانش شکست خوردند، (اکتبر-نوامبر۱۰۳۴)آشکار است که زمین های اختصاص داده شده، مراتع زمستانی ایشان بوده‌اند. نتیجه این بود که آنها(سلجوقیان)از رود عبور کردند. ۱۷کاهن، فکر می‌کند که شاه ملک در عمل با توافق با مسعود-که خواهان انتقام گیری از سلجوق-غوز، بخاطر حمله به خراسان بود-اقدام کرده است و برای انجام این کار از طرف هارون مأموریتی نظامی بر عهده داشته است.۱۸ میرخواند، اما داستان کلا متفاوتی ارائه میکند. در روایت او شاه ملک لقب صاحب الجیش فرمانده کل خوارزم شاه بوده است، و به بروز درگیری قبلی بین این شخص ثانی و مالک الرقاب و ارباب غزنوی او اشاره نمی‌کند، پش از آنکه شاه ملک سلجوقیان را شکست داد ، انها آمودریا را پشت سر گذاشتند و برای استمداد به سلطان مسعود روی آوردند. ۱۹ این روایت چیز چندانی برای بیان کردن ندارد. درگیری ها بر سر خوارزم در منابع آن دوره بخوبی آمده است و قابل چشم پوشی واغماض نیست. اما سلجوقیان تنها گروه و قبیله ی چادر نشینی نبودند که هارون با آنها متحد گردید، بیهقی از کوچات((kocat جیغراق (jigraq) و قبچاق نیز ذکری بمیان آورده است. ۲۰ این با استنباط کاهن همخوانی دارد، که سلجوقیان در واقع خودشان مدعی عنوان « یبغو»بوده‌اند و اینکه این امر بوسیله تعدادی از گروه های قبیله ای در استپ مورد پذیرفتن قرار گرفته بوده است. حمله ی برنامه ریزی شده به خراسان اتفاق نیفتاد، زیرا وقتی که وزیر غزنویان از شهر خارج شد، هارون بدست غلامان نظامی اش اورا بقتل آورد ، به شکل نمادین، این بدان معنا بود که لشکرکشی در بهار صورت گرفته، چرا که در آن فصل تعداد فراوانی از افراد، می توانستند به همراه حیواناتشان به راحتی قراقوم را پشت سر بگذارند.۲۱ بدین ترتیب هارون در آخرین روزهای آوریل ۱۰۳۵/م کشته شد.

منابع انگیزه های هارون را بدرستی شرح و توضیح نداده‌اند، گفته شده او برای مقام و منصبش خیلی جوان بوده ازخداترک ها(کسی که خدا را ترک کرده، کافر) مخذول نوعی لقب است که در کتاب بیهقی نیز آمده و بدون تردید بخاطر اقوام او، برای حمله به سرزمین غزنویان به همراه سلجوقیان، به او داده شده است)شاید هم بدان خاطر بوده باشد که جوانی جاه طلب بود:گرفتار درد و دغدغه ی تلاش چند وجهی برای قدرت در خوارزم و موقعیت و وضعیت ناپایدار در منطقه .شاید او می اندیشیده است که راه حل بدست آوردن رهبری حرکت باشدکه به هر ترتیبی باید اتفاق می‌افتاد، به جای محافظت از خوارزم برای غزنویان خراسانی او می اندیشیده است که می تواند هر دو سمت قره قوم، راه های تجاری و مهاجرت ها را با اتحاد با ترکان سلجوقی و دیگران بدست آورد. او هم چنین کوشید موقعیت خویش را با وارد کردن پسران علی تکین در نقشه و دسیسه اش بهبود بخشد. اما این موضوع در خارج از چهارچوب این تحقیق است۲۲ علاوه بر این حتی اگر این حرکت موفقیتی محدود می بود، موقعیت او در خوارزم خیلی بهتر می‌گشت. اتحاد هارون با سلجوقیان بنظر می رسد یک جمع متراکمی از تازه واردینی باشد که خواستار موقعیتی مطمئن در مقابل قدرت های تثبیت شده یعنی غزنویان و یبغو بودند.

اکثر سپاه هارون پس از کشته شدنش پراکنده شدند، به همان سان که دولت غزنوی پیش بینی کرده بود.۲۳ اما در استراتژی غزنویان جایی برای واکنش در آن باره مطرح نشده بود . گروه غزان به سرکردگی سلجوقیان، آشفته و پراکنده نگشت و عازم خراسان گردید. خبر وصول‌ آنها به مرو، و ادامه ی حرکت به سمت نسا سه هفته بعد از قتل، و در مورخه ی۱۹ماه مه۱۰۳۴ به اطلاع اردوی غزنویان در گرگان رسید.۲۴ آنها یک نیروی قدرتمند بودند. به نوشته‌ی بیهقی حدود ده هزار راس اسب داشتند. اما نباید از نظر دور داشت که یکی از اهداف بیهقی نشان دادن بی لیاقتی مسعود است ، و یا شاید بی صلاحیتی بعضی از جناح های موجود در دربار غزنوی، در برخورد و تقابل با قدرت رشد یابنده ی سلجوقیان. بنابراین احتمالا، او در ارائه ی شمار ایشان دچار اغراق گویی شده است. او هم چنین با تکیه بر ماحصل تجربه ی خود می‌نویسد و لذا نه تنها خطر سلجوقیان وجود دارد، بلکه کاملا آشکار است که آنها یک تهدید عملی و عمده برای امپراتوری غزنویان می‌باشند، بنابراین روشن است آنکس که این خطر را مشاهده نمی‌کند، یا احمق است و یا خائن ویا هردو. سلجوقیان ابتدا به عنوان پناهنده وارد شدند، در نامه ی منتسب به ایشان، که به مسعود نگاشته اند، آنها متذکر می گردند که ایشان مراتع زمستانی و تابستانی خویش را از دست داده اند و از سلطان مسعود درخواست می‌کنند که مراتع دیگری در اختيارشان قرار داده شود. در مقابل وعده ی انجام خدمات مفید می دهند. آنها می‌گویند که می‌توانند همه ی تحرکات بین بلخان کوه، گرگان، کناره های آمودریا و خوارزم ، از سرزمین های اطراف نسا و دهستان -که امیدوار بودند بدست آورند و بویژه تحرکات ترکمن های عراقی و خوارزمی را کنترل نمایند. ۲۵ در مجموع پیشنهاد کردند که بعنوان افراد کوچ رو ،علیه کوچ رو ها مبارزه نمایند . بر خلاف اصل سیاست بهره برداری از زمان-که اکثر امپراتوری های مستقر در مورد همسایگان چادر نشین خود بکار می بستند، به هر تقدیرآن پیشنهاد پذیرفته نشد.

گردیزی روایت کمی متفاوت از آن پیشنهاد ارائه می‌دهد. گزارش او بنظر می رسد که یک جریان عادی ادبی را-که از آن بیهقی وسیع تر است- دنبال می‌کند.هر وقتی که یک تقابل نظامی در پیش است او می‌نویسد:ترکان در ازای اراضی مرتعی (چراخوار)پیشنهاد فرمانبرداری دادند. این مورد دوبار ذکر گردیده است. در بار اول ، مقابله ی عمده ای بین ترکان و و نیروهای سلطان مسعود که توسط «بگ توغدی» رهبری می‌شد (۱۰۳۸/م)و بار دوم کمی پیش از مواجهه ی نهایی در دندانقان . در هر دو مورد پیشنهاد متابعت رد گردید.۲۷

مشکل است بگوییم که آیا نویسندگان (بیهقی و گردیزی)می اندیشیده‌اند که نپذیرفتن پیشنهاد ترکان سلجوقی برای همکاری-احمقانه بوده(بیهقی ظاهرا اعتقاد داشت که مسعود در برخی موارد، به سهولت تسلیم می‌شد. در مواردی هم بسیار به تقابل گرایش داشت)از آنجایی که فکرمی شد، غزان کلا بسیار غیرقابل اعتماد هستند و دگرگونی های مکرر در صف، در حساس ترین لحظات نبرد اتفاق می‌افتد. شاید مسعود هیچ گزینه دیگری در اختیار نداشت. هم چنین پدرش و خود او، تجربه ی دلگرم کننده ای از ترکمن‌های عراقی نداشتند. آنها ثابت کرده بودند که مهار ناشدنی می‌باشند. برای اجرای اوامر و حتی اجرای مفادپیمان کمک نظامی، آنها دستور کار و هدف خویش را دنبال می‌کردند. رهبران امپراتوری غزنوی به روشنی دریافتند که مشکل است بتوانند یک سیاست استپی را طراحی و اجرا نمایند.

۲ -امپراتوری سلجوقیان پس از دندانقان شکل گرفت. رهبران سلجوقی توجه خویش را ابتدا به ایران و مناطق غربی تر معطوف کردند. اما در سال ۱۰۷۲/م تحت رهبری آلپ ارسلان به آسیای میانه بازگشتند. البته خوارزم پیشترفتح شده بود. از آنجایی که دشمن دیرینه یعنی یبغوشاه ملک در همان حول و خوش جنگ دندانقان، واحه هایی را فتح کرده بود. ‌ کوتاه زمانی بعد، سرکردگان سلجوقی او را از آنجا بیرون راندند و بنظر می رسد که در سال ۱۰۴۱/م قدرت خویش را مستقر نموده باشند. ۲۸ دیگر مناطق مسکونی آسیای میانه، سی سال بعد به سلطه ی سلجوقیان درآمد. وقتی که امپراتوری سلجوقی، پس از ملک شاه ( متوفای/م) تجزیه شد، در بخش شرقی امپراتوری، سلسله ها اکثرآ منشاءقراخانی داشتند، به رشد خویش ادامه دادند .ویژگی شرقی امپراتوری سلطان سنجر به موضوع انتخاب پایتخت وی تکیه دارد: به هر تقدیر در خوارزم ،سلجوقیان بزرگ یعنی ملکشاه ،انوشتگین را به عنوان فرمانروا در حدود سال ۱۰۷۷/م مستقر نموده بود و این موقعیتی بود که وراثتی شد و نوعی از سلسله های منطقه ای شکل گرفت.

امپراتوری سلطان سنجر مدت ها پیش از این که سقوط کند، شروع به خورد شدن نموده بود. سال ها پیش از این که فاجعه ی نهایی صورت بگیرد، واسال های بزرگ دچار تلاطمات شده بودند. یکی از مهمترین حامیان سنجر، آتسزخوارزمشاه بود، که در سال ۱۱۲۷/م بر تخت سلطنتش جلوس کرده بود. او در تعدادی از جنگ های عمده، در کنار سلطان سنجر شرکت کرده بود:در سال ۱۱۳۰/م هنگامی که سلطان سنجر عازم سمرقند شد، در سال ۱۱۳۲/م هنگامی که سنجر مجبور شد با برادرزاده اش مسعود در، ایران غربی جنگ نماید و نهایتأ در سال های۶-۱۱۳۵/م وقتی که سلطان سنجر بهرام شاه غزنوی را به اطاعت واداشت. اما در سال ۱۱۳۸/م شاهد آنیم که سلطان سنجر سپاهیانش را علیه قشون خوارزم، یعنی علیه خود آتسزبرمی‌انگیزد. در این اثنا چه اتفاقی روی داده بود؟

پژوهش های پیشین ۲۹ تصویری کلی از آتسز،که سخت درآروزی استقلال خویش است-بدست داده‌اند. دانشمندان مطرح کرده اند که پس از ده سال خدمت وفادارانه، آتسزاحساس می کرد که زمانش در نهایت فرا رسیده است. این آرزو مندی جهت کسب استقلال، بنظر می رسد برای آن پژوهشگران مسلم شمرده شده است. بنابراین نوعی از پارادایم مستقل، برای توضیح علت نوع رفتار آتسزمورد استفاده قرار گرفت. البته منظورم این نیست که سوال کنم، چرا آتسزهمانند بسیاری از فرمانروایان منطقه ای می خواست خویش را از سروری و سیطره‌ی سلجوقیان برهاند. با و یا بدون چنین انگیزه ای آتسز،تلاش می‌کرد دایره ی نفوذ خویش را گسترش دهد. اوبویژه برای بدست آوردن برخی از مراتع زمستانی تلاش می نمود والبته بعدها برای گشودن حاشیه ی جنوبی قراقوم به تکاپو پرداخت . شاید هم آمیزه ای از سیاست های تدافعی (در واکنش به ، مخصوصا پیشروی قراختاییان در آسیای میانه مسلمان)و استراتژی تهاجمی، انگیزه تهاجم او شده باشد.

در این مطالعه ی موردی دوم، از دهه ی سوم قرن ۱۲/م (۱۱۳۰/م)فرد می‌تواند آنچه را که در مناطق استپی اطراف خوارزم و مناطق شرقی تر آن روی داده بهتر، مشاهده نماید. در مطالعه ی موردی اول در همان دهه ی سوم قرن دوازدهم، فرد می‌تواند تلاش نماید تا انگیزه ای برای استراتژی های آتسز، صرف نظر از بلندپروازی های شخصی او پیدا نماید. اینکه او اعتقاد عمیقی داشت، که اگر خوارزم منفک شود، بهتر از آن است که به خراسان پیوسته باشد.

نهایتا تا پایان سال ۱۱۲۸/م ۳۰ دولت قراختایی در آسیای میانه مسلمان پیشروی می‌کرد. ۳۱آنهاابتدا از قرغیز ها شکست خوردند، بعدآ از اویغور ها و قره خانیان شرقی(۳۲). امّا با این وجود، در پیداکردن جای پایی در منطقه موفق بودند. متعاقبآ آنچنان قدرتی یافتند که توانستند نیروی ائتلافی قراخانی را در حومه ی خجند درماه رمضان سال ۵۳۱برابر با ۲۴ ماه می سال ۱۱۳۷/م (۳۳) مغلوب سازند. این تحولات ترس و وحشت بزرگی در سمرقند ایجاد نمود و ظاهرآ مردم را به یکدیگر بیشتر پیوند داد ،در نهایت به آمیختگی و اختلاط جمعیت کوچ نشین آسیای میانه انجامید. مثلا قارلوق ها در شرق سمرقند به سرعت به تهدیدی علیه قراخانی ها تبدیل می‌شدند. در نتیجه در پایان حاکم قراخانی شهر از سنجر تقاضای کمک نمود.( ۳۴) این پیش در آمد خوبی برای فاجعه ی قطوان در سال ۱۱۴۱/م (نهم سپتامبر)۳۵ بود. در این اوضاع و احوال، حسینی و بنداری اشاره می کنند که شمار قارلوق های منطقه ی سمرقند افزایش یافته و چهار پایانشان به تدریج ازدیاد پیدا کرده‌اند. بنابراین حاکم قراخانی مجبور بود، علیه آنها اقدامی انجام دهد. وقتی که قشون سنجر برای عقب راندن آنها اقدام کرد، قارلوق ها دلیلی برای گله گذاری در مورد این رفتار خلاف قانون به دست آوردند. یک کشمکش برسر اراضی چراگاهی اجتناب‌ ناپذیر گردید.(۳۶) راوندی به درگیری بین سنجر و متحد قراخانی اش، از یک طرف و قارلوق ها از طرف دیگر اشاره می‌کند.( ۳۷ )

پیش از این فرمانروای قره خانی در «بالاساغون» از قراختاییان علیه قارلوق ها و قنقلی هاتقاضای کمک کرده بود. ظاهرا ابتدا به دنبال پیشروی قاراختایی ها به غرب ،در همان راستا به پیشروی ادامه داده بود.(۳۸)

درسال های ۱۱۳۶و۱۱۳۷/م در اطراف خوارزم دقیقا چی گذشت؟ ما اطلاعی از آن نداریم. به هرترتیب منطقی مینماید، که فرض کنیم آتسز نتوانسته است ، تحرکاتی را که در استپ روی داده است، تحمل نماید و یا مورد اغماض قرار دهد.موضوع ترک سپاه سنجر در بلخ،توسط آتسز و جدایی نهایی آن دو تن را تواریخ ثبت نموده اند، نه بدان خاطر که او برنامه‌هایی شیطانی داشت ، بلکه بدان خاطر که مسائل و موضوعات خوارزم ، او را به خانه فرا می خواندند. داستان‌های مثل آن که، سنجر را نشان می دهد،که به آتسز، که سواره می‌رود می نگرد ومی گوید اینجا کسی در حال عزیمت است، که صورت او را دوباره نخواهیم دید، اشکارا با درک کار انجام شده است. طبق این داستان مشاوران سنجر از او سوال کردند ،چرا به او اجازه ی عزیمت داده است، اگر که مطمئن است، این آخرین عزیمت اوست.سنجرجواب می‌دهد آتسز خدمات و اقدام‌ها زیادی در حقش انجام داده است، و او نمی تواند، او را از عزیمت باز دارد.

ظاهرا اینجا موضوع برداشت قطعی سنجر به عنوان یک فرمانروا، در معرض خطر قرار دارد. هر گونه که بوده باشد روشن است که شکاف و فاصله بین سنجر و آتسز قطعی شد و از حدود ۱۱۳۶/م دیگر خوارزم از دست سلجوقیان خارج شده بود، بعد از آن مجبور بود با دولت قراختایی روبرو شود، آن هم با متحدی چون قراخانیان که خود درسراشیب زوال بودند.

حتی قبل از سال ۱۱۳۶/م خوارزمیان سعی بر آن داشتند تا قلمرو خود را گسترش دهند، برخی مواقع احتمالا پس از مرگ پدر، آتسزبه سمت منقشلاق پیشروی کرد. بارتولد، زمان این واقعه را به دوره ی زنده بودن پدرش مرتبط می‌داند.(۳۹)بنظر می رسد که این امر ناشی از خوانش اشتباه منبعش، یعنی ابن اثیربوده باشد.(۴۰)غیر ممکن است که به یک تاریخ گذاری مطمئن در مورد آن جنگ رسید.(۴۱)اما اگر این کار توسط آتسز،انجام شده باشد، قطعا باید در همان سال های اولیه ی سلطنتش بوده باشد، آن زمانی که منابع از او به عنوان یک واسال همچنان وفادار، تعریف و توصیف می‌نمایند.

احتمالا کمی بعد تر آتسز موفق شد بر جَِند( به پایین بنگرید جایی که سال ۱۱۳۳/۵۲۷ بعنوان آخرین تاریخ داده شده است)دست یافت، که می‌بایست هدف اصلی در سیاست استپی او بوده باشد، زیرا از آن جا که ما اطلاع داریم، این شهر یکی از بازار های بزرگی بود که در برابر استپ واقع شده بود، ضمنأ یک نقطه ی سرنوشت‌ ساز برای کنترل و نظارت بر غزان . یبغوی آنها در آنجا سکونت داشت و ما دیگر از پادشاه غزان در نیمه ی قرن ۱۲/م خبری نمی‌شنویم.اما منطقه ی سیر دریای سفلی ، هنوز هم یکی از اراضی مرتعی بسیار پر طرفدار بود،همانند منقشلاق – این نام را می‌توان به عنوان « هزار کمپ زمستانی »ترجمه نمود. جَند دومین منطقه ی مهم خوارزمشاه بود، تا زمانی که امپراتوری ایشان بدست مغولان متلاشی شد.آنجا از زمان اتسز ، مقر ولیعهد بوده است.(42)

لشکر کشی بعدی علیه ترکستان صورت گرفت( این لشکر کشی در یک مکتوب مورخ رمضان 527- جولای 1133 واز آنجا که جَند، به عنوان نقطه ی عزیمت بکار گرفته می شد، آتسز می بایست آنجا را قبلآ تصرّف کرده باشد) گفته می شود، که این لشکر کشی به اسیر شدن رئیس دشمنان و کسب غنایم فراوان ، از چهار پایان و اسراء منجر گردید.(43)


 

بنابراین آشکار است که آتسز می‌خواسته حوزه های نفوذ خویش را گسترش دهد وبطور قابل ملاحظه ای تلاش کرد بر مناطق استپی در اطراف خوارزم سیطره داشته باشد. انگیزه های او در منابع ذکر نشده اند، اگر ما بر مناطقی که او تلاش هایش را برآنها متمرکزکرده،معطوف نمائیم به این نتیجه می‌رسیم که کنترل و نظارت بر حرکات و جنبش های چادرنشین ها( در این مورد غوز ترکمن ها و محتملا ترکان قبچاق) برای او اهمیت داشت.شگفت انگیز است که هیچ اطلاعات دقیقی در مورد گروه‌های مرتبط نداریم، نیز اطلاعی در خصوص اتراق گاههای های تابستانی. در این مورد هم ، مهم و قابل ذکر است که تمام مناطقی که آتسز بخاطر آن‌ها مبارزه می کرد، مناطق زمستانی بودند. آیااین بدان معناست که چادر نشین هایی که ظاهراً در پاییز به منطقه ی دریای آرال ، به منقشلاق و یا به سمت شرقی « سیر دریا» می آمدند، به شمال تر و در راستای مهاجرت بهاره خود می رفتند، که در دسترس هیچ فرمانروایی در خوارزم و یا مرو نبود؟


 

انگیزه های سنجر برای لشکرکشی اش علیه آتسز در سال 1138/م که در منابع امده است،اساسا به شرح زیربوده است: آتسزحرکت برای شورش ونا شُکری را اغاز کرده بود (کفران)(44) علاوه بر ان او علیه مسلمانان خوب در جند و منقشلاق جنگیده بود-مسلمانانی که خودشان جنگجویان اعتقادی(غازی)بودند. علاوه بر این او نشانه هایی از نافرمانی را با کشتن برخی از نمایندگان سلطان سنجر و همچنین ارسال باج و خراج به صورت قسطی، بجای پرداخت و ارسال یکباره ی آن و در آخر، او راه های منتهی به خراسان را مسدود ساخته بود ، نشان داده بود.(45)

علاوه بر مسأله ی استقلال (یعنی اینکه آیا آتسز هنوز هم سلطان سنجر را مالک الرقاب خویش بحساب می آورد و نه تنها بدو احترام می گذاشت،که وجوهات مربوطه را هم می پرداخت، به هیچ نشانه ی رسمی از طرف خوارزمشاه که بتواند به استقلال خواهی و کفران تعبیر شود و شامل خواندن خطبه ی نماز جمعه و ضرب سکه به نام خودش باشد، برنمی خوریم(مواردی که بتوان به بی توجهی و اهمال در قبال وظایف یک مرئوس ، موکّل ویا واسال,نسبت به ارباب و ولی نعمت تلقی و تعبیر نمود) این دلایل مطروحه برای مداخله،باید با کنترل بر منطقه و جماعات آن،بخاطر اهمیت عناصر چادرنشین, چراگاه ها راه های مهاجرت و راههای ارتباطی تجاری,همراه باشد.

چادرنشین ها اهمیت دارند,نه تنها بدین خاطر که وقتی در استپ ناآرامی وجود داشته باشد،راههای تجاری مسدود می شوند،نه بخاطر اینکه آنها دام و محصولات دامی را برای اقتصاد شهرنشینان تامین می کنند، بلکه از ان جنبه که منبع و ذخیره نیروی نظامی می باشند. آیا سنجر از آن می ترسید که آتسز از جنبه ی نظامی بسیار قدرتمندتر می شود،زیرا او موفق شده بود,اراضی استپ، در حول و حوش خوارزم را تحت سیطره ی خویش در آورد. زیرا او شروع کرده بود به اینکه چهره ی موثر و متنفذّ استپ شود؟یا اینکه آتسز به وضعیت و تعادل جدیدی که در استپ,با پیشروی ،قاراختای ها,پدید آمده بود,عکس العمل و واکنش نشان می داد؟.لذا در این روند،در جست و جوی حمایت و پشتیبانی است؟احتمالا خوارزم حساسیت بیشتری در مقابل تغییرات،در مقایسه با خراسان داشت. در نتیجه این امکان وجود داشته که آتسزپیش از سنجر متوجه شده باشد که حضور قاراختاییان در آسیای میانه چه معنایی دارد.

در قضیه ی هارون می توانیم تصور کنیم که او با برخی از گروه های ترک متحد شده بود، گروه هایی که سلجوقیان و طرفدارانشان را شامل می شد.با این هدف که حمله یا لشکرکشی علیه خراسان ترتیب دهند و احتمالا موفق شوند جای پایی در کناره ی جنوبی قراقوم پیدا نمایند. آیا می توانیم استراتژی مشابهی را در موضوع آتسز تصور کنیم؟ آیا باید به حوادث بعدی توجه کنیم؟ پس از قطوان چه اتفاقی افتاد؟ وقتی که .آتسز به شکلی پیگیر،از هر فرصتی برای ورود و نفوذ به خراسان بهره برداری نمود (امّا ظاهرا او نتوانست تمهیدات لازم برای ایجاد حضوری دائمی در آنجا را فراهم اورد)جواب سوال مثبت خواهد بود. برای شواهد بیشتر جالب خواهد بود که نگاهی به قشونی که آتسزفرماندهی نمود، آن هنگام که سنجر در سپتامبر-اکتبر ۱۱۳۸(محرم سال ۵۲۲) به خوارزم آمد بیندازیم. (۴۶ )

در همان مکتوب سنجر، اطلاعات مختصر و جزئی وجود دارد که توضیح می‌دهد چرا مجبور شده است، علیه خوارزم لشکرکشی نماید. گفته می‌شود در نبردی که در مقابل قلعه ی هزار اسب (در جنوب خوارزم) صورت گرفت. سنجر پیروز گشت ، پسر آتسز(احتمالا نامش آتلیغ) به اسارت درآمد و به قتل رسانده شد، هزاران ترک از قشون خوارزمی، بعضا از کفار، مجروح و مقتول شدند. (۴۷ )اطلاعات مختصری را می‌توان افزود:جوینی می‌نویسد که: خوارزمشاه پس از آن که متوجه شد ابدا نمی‌تواند به قشونش اعتماد نماید، بدون توسل به جنگ دست به عقب نشینی زد. (۴۸) این را می توان اظهار عقیده ی جوینی تلقی نمود: قشون با سرعت و شتابان، گرد آمدند. بدون آنکه به فرمانده ی قشون وفادار باشند، لذا در حین نبرد، قابل اعتماد نبودند، چنین نیروهایی اغلب جزو اجزای ترکیب کننده ی مهم جنگجویان قبیله‌ای کوچنده نبوده‌اند. بنابراین نا محتمل است که آتسز تقریبا همان ترکیب نیروهای متشکله ی هارون در یک قرن پیش را در اختیار داشته باشد. یک هسته ی سربازان حرفه ای، متشکّل از ملتزمین شخصی فرمانروا یا بردگان نظامی، با توده ای از نیروی رزمی-که از از جنگجویان قبیله تشکیل شده‌اند - و خدم وحشمی که به خدمت گرفته شده‌اند. بعدا همان گونه که معلوم است، رؤسای قبیله‌ای قپچاق و قنقلی در امپراتوری خوارزمیان برتری پیدا کردند، و اتحاد بر مبنای خویشاوندی سببی، با این برگزیده های قبیله ای، سهم ویژه ای کسب کردند. احتمالا این گونه اتحادی، حتی در دوره ی سلطنت آتسز خوارزمشاهی،وجود داشته است. بنظرمی رسد برخی گزارش ها،به اولین حضور قبایل قپچاق دراطراف خوارزم اشاره دارند. اتحادیه ی ایلات (کنفدراسیون)قپچاق، هم چنین منشأ و خاستگاه سلسله ی خوارزمشاهی است که در گزارش بعدی- که به مثابه ی سنّت شفاهی مشخص شده است و بنابراین باید بعنوان بقایای دلیل رابطه ی نزدیک موجود بین خوارزم و قبایل قپچاق تلقی گردد. (۴۹ )

پایان گزارش دوباره کاملا شناخته است. مدت زمانی بعد سنجر عازم ماوراءالنهر گردید و محمود را فرا خواند. شاهزاده قراخانی که مدتی قبل در خجند از قراختاییان شکست خورده بود، در این زمان نمی‌توانست از عهده ی قارلوق ها بر آید. این مقدمه ای بود که به فاجعه ی سلجوقی - قراخانی، در قطوان به سال ۱۱۴۱/م منجر گردید. بعنوان پیامد فوری، آتسز به سمت خراسان عزیمت نمود. خطبه ی نماز جمعه را در نیشابور به نام او خواندند. اما برای ادامه ی تصرف ایالت -آن زمانی که سنجر با نیروی مکفی گردآوری کرده اش علیه او حرکت کرد-به جنگ متوسل نشد. سال های پیش رو، تا زمانی که نهایتا سلطان سنجر در سال ۱۱۵۲/م به اسارت غزان در آمد، شاهد یک رشته لشکرکشی بین سنجر و آتسزبود. این خود به تنهایی اهمیت این درگیری را برای هردو طرف نشان می دهد. اکنون آتسزدر نوعی از اتحاد عذاب آور با قراخانیان قرار داشت و احتمالا این شرایط باعث شده است که ابن اثیر،این گونه بیندیشد که، او مهاجمین را از شرق فرا خوانده است.

1