نقش برجستهی صوفیگری در آسیای میانه نوشتهی خانم دکتر فرحت نسیم عَلوِی ترجمه: محمد قجقی.
جهان اسلام چندین و چندبار با غیر مسلمین به مبارزه پرداخته است. به گفتهی گرگوری تی. ماسل (greghory t .massel) طریقتهای صوفیانه تنها پاسخ موثر مسلمانان به کفار قاراختایی و مغول مخصوصاً در قرون 12 و 13 میلادی بودند، همچنین تنها مقاومت جدی و سازماندهی شده در مقابل فاتحان روس در قرون 18 و 19 میلادی و رژیم شوروی در سالهای دهه 1920 از طریق همان طریقتهای صوفیانه رهبری گردید(2).
این طریقتهای صوفی را منابع شوروی به عنوان سازمانی موازی غیر رسمی و فرقه گرای تنگ اندیش میشناختند. الکساندر بنینگسون (A. benningson) و. ویمبوش. اس. اندرز (wimbush s. enders) 1985- در کتابشان «مسلمانان امپراتوری شوروی» مینویسند که «اسلام موازی در عمل نشان داد که بسیار قدرتمندتر و پویاتر است، و ریشههای عمیقتری از اسلام رسمی دارد. به عقیدهی آنها انجمنهای اخوت صوفی، بسیار بسته بودند و در عین حال بسیار خوش ساخت و سازمانهایی دارای سلسله مراتبی بودند که از طریق تعهد و ایثار مطلق به یک آرمان مذهبی وابسته بودند. آنها برای اینکه از اسلام دفاع نمایند، با فرمانروایان خارجی مقابله مینمودند. ادامهی بقای اسلام در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مرهون تلاش و تکاپوی مداوم و همارهی این طریقتهای صوفی بود. اسلام موازی و غیر رسمی از طریق مقامات رسمی عالی شوروی و یا رهبران معنوی پیشین مسلمانان اداره نمیشدند. از آنجایی که اسلام رسمی نمیتوانست زمینه ی فعالیتی در بین مسلمانان آسیای میانه داشته باشد. راه را تا حدودی و در برخی از مکانها برای اسلام موازی گشود. به نوعی که اسلام موازی تاثیرات بیشتری را از طریق گرداندن زیرکانهی مدارس مذهبی مخفی و مساجدشان برجای گذاشتند. تعداد این گونه مساجد و مدارس چند برابر تعداد مساجد رسمی فعال بود.(3)
در فصل تهدید اسلامی علیه دولت شوروی (سال 1984) بنینگسون مینویسد: فعالیتهای طریقتها عموماً در مکانهای مقدسی همچون مقابر اولیای مسلمان متمرکز شده بودند. مردم آسیای میانه به این امکنهی مقدس به مثابهی جایگزینهای سفر حج به مکه مینگریستند. نمازهای مومنین و ذکر اساتید، در این مکانها، جای مساجد مسدود شده را گرفته بودند. همچنین در این امکنه، صوفیها به عنوان محل بحث و گفتگو و جایگاههایی که میتوانستند علیه تبلیغات رسمی ضد دین ملحدانهی مقامات شوروی به آموزش و تبلیغ دینی بپردازند، استفاده میکردند. انجمن اخوت یک گروه کوچک از مردم نبود با گذشت زمان تعداد ایشان افزایش یافت. آنها اگرچه بعد از جنگ جهانی دوم شدیداً در معرض حملات قرار گرفتند، اما افزایش تعداد شاخههای صوفیگری جلب توجه مینماید. مریدان و پیروان طریقتهای صوفی نه تنها دهقانان و صنعتگران تنگدست شهرهای آسیای میانه را شامل میشدند. بلکه نسبت افزایش یابندهای از کارگران صنعتی و روشنفکران را نیز در بر میگرفتند. (4)
در سال 1975 یک جامعه شناس شوروی به نام و. گ. پیووواروف (V. G. pivovarov) نشان داد که بیش از نصف مومنین در قفقاز شمالی، به یک انجمن اخوت تعلق دارند. این بدان معناست که فقط در قفقاز شمالی تعداد شمار افراد صوفی، میتوانست به حدود دویست و پنجاه هزار تن که عددی است باورنکردنی در یک انجمن زیر زمینی رسیده باشد.(5)
انجمنهای برادری صوفیانه نیروهایی منفعل و منزوی از جهان نبودند بلکه کاملاً فعال و پویا بودند، اساتید و پیروانی وجود داشتند که نه تنها مشتاق جنبههای روحانی در راه خدا بودند بلکه علاقهمند بودند که حاکمیت خدا را بر روی زمین بنیان نمایند. این جنبهی اخیر هشداری به دولت شوروی بود و شاید بدین سبب بود که مقامات شوروی آنها را نیروی افراطی ضد شوروی، نیروی ضد اجتماع و مرتجع مینامیدند.6
اما این امر مانع نمیشود اقرار نمائیم جنبههای احساسی عاطفی و زیبایی شناسانهی مراسم سنتی عبادی صوفیان بسیار جذابتر از مراسم رسمی خسته کننده و عامیانهی غیر صوفیانه به نظر بیاید.
به نوشتهی بنینگسون و اندرز (1985) انجمنهای اخوت نقشی عمده در تاریخ آن منطقه از طریق دفاع از مسلمانان در مقابل هجوم کفار و همچنین تاثیرگذاری بر روی برخی از آنها از طریق موعظهها و تبلیغات خویش بازی کردند. در نتیجه اسلام توانست در میان ترکان، تاتارها، باشقیرها، قزاق ها و قرقیزهای یکجانشین و کوچنشین عمیقاً ریشه بدواند. بنابراین درست است اگر قبول کنیم که از قرن 12م تاریخ آسیای میانه تحت تاثیر فعالیتها و تکاپوهای انجمنهای اخوت صوفی بوده است.(7)
فرزانه شیخ (1992) چهار انجمن اخوت صوفی فعال در مناطق آسیای میانه را تشخیص داده است.
نقشبندیه (گستردهترین آنها) قادریه، یسویه و کبرویه. پایگاههای صوفیگری، در درهی فرغانه، داغستان و شمال جمهوری آذربایجان قرار دارند.(8)
نقشبندیه:
طریقتهای صوفی در تمام مناطق مسلمان اتحاد شوروی وجود داشتند. اما برج و باروی اصلی آنها در قفقاز شمالی (به ویژه داغستان و جمهوری چچن اینگوش) جایی که در طول دو قرن گذشته حاملین نمونهی پذیرفته شدهی مقاومت در برابر تزارها و جانشینانشان رژیم شوروی بوده است. به گفتهی سید قاسم محمود نقشبندیه به طریقهی «اویس قرنی» شباهت دارد.
محمد بن بهاء الدین نقشبند (1317-1389م) موسس طریقت نقشبندیه، در ادوار پیشین و در زمان حاضر نیز به عنوان مورد احترامترین صوفی و ولی در آسیای میانه و افغانستان شناخته میشود. حتی امروز هم مقبرهی او در بیرون شهر بخارا بیشترین زوار را در آسیای میانه به خود جذب میکند. اگر چه آن مکان به یک موزهی ضد مذهبی تبدیل شده است. همچنان به عنوان مکانی برای حج و زیارت معتقدین و مومنین مورد استفاده قرار میگیرد.(10)
بنینگسون و اندرز (1985) به قدر کافی دلایل بنیادین برای موفقیت و فراگیری این انجمن اخوت صوفی را مطرح نمودهاند که دلیل ذیل مناسبترین مورد از منظر بحث میباشد: نقشبندیه قابلیت منحصر به فردی در سازگاری با دگرگونیهای اجتماعی و شرایط سیاسی دارد. یک پیر، یک زاهد و پارسای نیست. اودر دنیای بسر میبرد. بنابراین به عنوان یک فرد، ضرورت دارد، که پیر نقشبندی، رفتار اجتماعی خویش را تنظیم نماید، تا بتواند با الزامات و ضروریات زندگی روزمر، روبرو شود. او باید از لحاظ اجتماعی منعطف باشد.(11)
این طریقت اصول آزادگی فکری را نمایندگی میکند و مظهر اصول آزادگی فکری است چرا که جزم اندیشی و افراط در آن جایی ندارد. بدین دلیل است که نقشبندیه بر دیگر انجمنهای اخوت برتری دارد. و آنها را بدون اینکه اصراری بر حذف و کنار گذاشتنشان داشته باشد، به خود جذب میکند. (حقایقی 1995) بنظر میرسد که با بنینگسون و اندرز (1985) موافق است. آنجا که میگویند: نقشبندیه محبوبترین و مردم پسندترین فرقهی صوفی با موضعگیری لیبرال است. بنینگسون و اندرز افتخار بقای سیاسی مسلمین را به نقشبندیه اختصاص میدهند و میگویند عمدتاً بخاطر این فرقه بود که صوفیگری صورت نهادینه به خود گرفت و بخش مکمل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زندگی آسیای میانه از قرن 14م به بعد گردید.(12)
احمد راشد (2002) این برجستگی نمایان نقشبدیه را که آنها برخلاف دیگر انجمنهای اخوت به کار تبلیغی فعال و کنشگری سیاسی باور دارند، مورد تایید قرار میدهد. بسیاری از رهبران شورش علیه تزارها و بلشویکها از طریقت نقشبندیه بودهاند.(13)
او همچنین از رهبر شورش 1898 اندیجان نام میبرد به گفتهی او کنشهای سیاسی نقشبندیه در قرن 20م نقش مهم و موثری در حرکات و جنبشهای اسلامی در افغانستان، چچن و درهی فرغانه ایفاء نموده است. (همان)
تی یه ری زارکن (t heirry zarcone) در جنبشهای صوفی در جستجوی هویت و رونق دربارهی اسلام. متوجه شد که آسیای میانه، کانون و زادگاه تعدادی از انجمنهای اخوت مهم بوده جایی که بویژه صوفیگری، در مناطق سابقاً کوچنشین فعال بوده است. در آنجا جامعهی بومی ساختار قبیلهای خود را حفظ نموده است. مثلاً در ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و بخش جنوبی ازبکستان.(14)
طریقتهای صوفیانه در بین روشنفکران تاتار و در رونق دوبارهی فرهنگی قرن 19م در منطقهی ولگا کاملاً فعال بودند. بعد از جنگ دوم جهانی آنها تقریباً ناپدید شدند و حالا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، شبکهی صوفی، به تدریج به ویژه در بخارا و نمنگان دوباره پدیدار شدهاند.(15)
طریقتهای صوفیانه و بویژه نقشبندیه نقش رهبری کننده در تجدید حیات روشنکارانهی اواخر قرن 19م بازی کردند. بسیاری از نقشبندیه در خط اول جبههی تجددگرای آزادمنش قرار داشتند. بسیاری از رهبران جنبش باسماچی در آسیای میانه از مرشدان و مریدان طریقت نقشبندیه بودهاند.(16)
نقشبندیه مردمیترین و محبوبترین طریقت صوفی است و با وصف اینکه در موضوعات مذهبی سخت گیر است. به سمت زیادهروی و افراطی که دیگر طریقتها رفتهاند نمیرود. این طریقت که خوب سازماندهی شده و یکدست است به دنبال حمایت از دین و تحت نفوذ در آوردن آن است.(17)
قادریه:
طریقت قادریه در دههی هفتم قرن19م هنگامی که طریقت نقشبندیه توان مقاومت خود را از دست داد و مسلمانان را در حالت یاس و دل شکستگی برجای گذاشت سربر آورد. قشون روس پس از فتح منطقه همهی محدودیتها و هنجارها را برای نابود سازی مسلمانان زیر پا گذاشت. بدین سبب بود که همهی افرادی که از آن متاثر شدند برای اینکه روحیهی آگاهی بخشی بیابند به طریقت قادریه پیوستند.
تداوم جنگهایی که تقریبا نیم قرن به درازا کشید روحیهی افراد را به صورت شدیدی متاثر نمود. بنابراین طریقت توانست هوایی تازه بدمد و شهرت پیدا نماید. اما بزودی حکومت علیه قادریه به حرکت درآمد. روسها میخواستند هرشکلی از اسلام را نابود سازند، که بتواند نقش بزرگی در نوعی از تشکیلات داشته باشد صرف نظر از اینکه آن تشکیلات تا چه میزان ضعیف و بی خطر است. بدین دلیل وقتی که قادریه قوّالی و عرس (urs) را شروع کرد نیروهای روسی در یک مورد بر روی افرادی که دسته جمعی حرکت مینمودند آتش گشودند و صدها تن را در آن محل کشتار نمودند.(18)
قادریه در بغداد شکل گرفت و احتمالاً ار لحاظ اعتبار و تاثیر دومین طریقت از صوفیه میباشند.
از قرن12م این انجمن اخوت توسط بازرگانان عرب اهل بغداد به پادشاهی بلغارها در کنار رود ولگا و به شهرهای ترکستان و به ویژه شهرهای واقع در درهی فرغانه شناسانده شد.
بنینگسون در کتاب صوفیان و کمیسرها شرح میدهد که چگونه قادریه بدان دلیل که آن طریقت در سالهای دهه 50 قرن 19م توسط یک فرد از قوم قوموق (kumuk) به نام «کونتا حاجی کیشی یِف» به قفقاز شمالی وارد شد. طریقت «کونتاحاجی» نامیده شده بود. بنابراین ارتباط آن با قادریه قدیمی تعمداً نادیده گرفته شد. بیشتر مبارزین امام شامل به «کونتاحاجی» پیوستند. چرا که از حاکمیت ظالمانهی تزار مستاصل و ناامید شده قدرت تشکیلات خودشان را درک کرده بودند. بدین سبب روش خود را تغییر داده از روش عدم مقاومت در مقابل شیطان(شر) به اقدام مستقیم علیه حاکمیت روسیه تزاری روی آوردند.
بنینگسون (1984) ساختار انجمن «کونتاحاجی» را که به سه طریقت اصلی تقسیم میشود. بدینصورت آورده است:
طریقت «با ممات گیرای» (Bammat giray) که در کشور چچن (چچنستان) فعال بود، و ضمناً معتدلترین آنها در بین سه طریقت.
طریقت بطال حاجی (batal hagi) که در کشور «اینگوش» فعالیت مینمود. این ضد روسترین طریقتهایی بود که در اتحاد شوروی فعال بودند. رهبری این طریقت به صورت موروثی در دستان خانوادهی «بلهورف»(Belhoroev)بود. آن طریقت در امور مذهبی همچنان بسیار سنتی بود. نوآوری (بدعت) را نمیپذیرفت و تابوهای جزمی علیه دیگرمسلمین اعلام میکرد.
طریقت چیم میرزا(chim mirza) نوگراترین شاخههای قادریه.
پس از جنگ انجمن اخوت چهارمی، از دل طریقت «چیم میرزا» منشعب شد، که طریقت «ویس حاجی» نام گرفت. طریقت قادریه که به قفقاز شمالی، جمهوری چچن، اینگوش اوسیتای شمالی و داغستان شمالی، محدود بود. درسال 1943 در قزاقستان و قرقیزستان گسترش یافت قادریهایها که نسبت به نقشبندیه کمتر روشنفکر بودند، صاحب یک سنت دیرپای اقدامات مخفی انقلابی در اتحاد جماهیر شوروی بودهاند.(20)
یسویه:
طریقت صوفی قدیمی یسویه در قرن 12م در قزاقستان جنوبی تاسیس شد. احمد یسوی موسس «یسویه» بود.(21)
آن طریقت شناخته شدهترین انجمن اخوت در میان طریقتها بود. فواد کوپرولو، آن طریقت را به عنوان کانون نفوذ باورهای قبل از اسلام مینامد. کوچنشینان ترک زبان از مردمان استپها پشتیبانان آن بودند.(22)
راویل بوکارایو (ravil bukaraev) مینویسد: احمد یسوی اولین صوفی ترک تبار شناخته شده بود. که طریقت صوفی یسویه را ایجاد کرد. یعنی طریقت دراویش(سرگردان و آواره) اگرچه این طریقت به آن شهرتی که لایقش بود نرسید. این باور وجود دارد که طریقت بسیار مشهورتر نقشبندیه از آموزههای احمد یسوی پدید امده است.(23)
چون یسویه طریقت دراویش آواره بود، بنابراین نه شاخهای داشت و نه یک پایگاه دائمی، به استثنای مقبرهی شیخ گسترش اسلام در میان مردم ترکستان و چادرنشینان قرقیزستان و قزاقستان مرهون این دراویش سرگردان است.(24)
این دراویش خودشان را ملزم به انجام ذکر بلند (جلی) میکردند و به امور دنیوی علاقهای نداشتند. اما در اواخر دههی بیست قرن بیستم، ممنوعیت پدید آمد. شکست باسماچیان منتج به بروز به دو شاخهی افراطی جدید در میان یسویه گردید. لاچی(Laachi) و ایشانهای مو بلند. هردو شاخه ذاتاً سیاسی بودند و تا امروز وجود دارند. پیروان لاچی کشاورزان روستاها بودند. درحالی که ایشانهای مو بلند به شهرها تعلق داشتند. پیروان این شاخهها پرتعداد بودند، اما چون اساساً انجمن اخوتشان زیرزمینی بود، مکانشان چندان قابل تشخیص نبوده است.(25)
همانند دیگر انجمنهای اخوت یسویه نیز تحت انتقاد شدید منابع شوروی قرار داشت. آنها طریقت را به تروریسم و تحریکات سیاسی متهم مینمودند. بسیاری از صوفیان در قرقیزستان به جرم مخالفت با قوانین شوروی و راه انداختن مخفیانهی مدارس قرآنی و مکانهای ادای نماز محاکمه شدند. اتهام اصلی ایشان شبیه آنچه که به همهی طریقتها و انجمنهای اخوت وارد میشد. اخلال در رژیم شوروی و آماده کردن زیرساختهای دولت دینی اسلامی بود.
کِبرَویه:
پس از انقلاب کمونیستی یگانه پناهگاه مسلمانان آسیای میانه تصوف بود. این انتخابی کاملاً طبیعی بود که آنها به سهم خودشان همانگونه که هرکسی که در خارج با موانعی روبرو میشود سعی میکند در دنیای درون خویش پنهان شود. این کار دقیقاً در میان مسلمانان آسیای میانه بوقوع پیوست آنها در درون این طریقتهای صوفیانه پناه گرفتند.(26)
در زمان جنگ جهانی دوم که فشار حکام شوروی رو به تضعیف گذاشت آن طریقتها سربر آوردند. کبرویه یکی از آن طریقتها بود. کبرویه به عنوان انجمن اخوت صوفیانه در قرن 12م در خوارزم تاسیس شد. نام طریقت از «شیخ نجم الدین کابرال» « kabral» گرفته شده است.(27)
این طریقت ذکر جلی دارد. کبریه نقش مهم در مسلمان شدن قبایل کوچنشین در «اردوی زرَین» داشت. امروزه این طریقت کم نفوذترین انجمن اخوت در آسیای میانه میباشد.
در نهایت تعداد زیادی از صوفیان آواره در آسیای میانه وجود دارند. برخی از ایشان رابطه و نسبت ضعیفی با انجمنهای اخوانی چون «قلندریه» دارند. که مرکز روحانی آنها در سمرقند واقع است. دیگر طریقتها هیچ وابستگی با انجمنهای اخوت ندارند. بنینگسون (1984) بخشی از این گروههای بعدی را به عنوان روحانیون مسلمان و بخشی را شامانهای ترکی مغولی مینامد( جادوگر- طبیب) در دهه 1970 اسلام صوفیانه مورد تهاجم سکولارهای آسیای میانه و قفقاز شمالی قرار گرفتند که نه تنها نشانگر تاثیر عمیق صوفیگری بر مسلمانان آن منطقه بلکه نشان دهندهی ترس و هراس شوروی از قدرت اسلام نیز میباشد. از نظر روسها این نتیجهی تلاش مشترک اسلام رسمی و اسلام موازی بود که کمک کرد دین در آسیای میانه به بقایش ادامه دهد.(29)
بنینگسون موفق بودن این تلاشها را با این حقیقت که 80% جمعیت خود را دیندار و 20% نیز بیدین معرفی کردهاند در مقایسه با مسیحیان که دقیقاً برعکس است نشان میدهد. نقش مسلمانان معتقد به عمل به اسلام و این انجمنهای اخوت محدود به حفظ باورهای دینی و رعایت فرقه و دستهی خودشان نبود. بنابراین این طریقتها مرکز مخالفت و رویارویی سنتی به حضور روسها نیز بودند.(30)
سادات عالمووا یک پژوهشگر در مرکز شرق برای مطالعات تحلیلی در شهر دوشنبه میگوید که این طریقتها نقش مهم در سیاسی شدن اسلام بازی نمودهاند. آنها با مدیریت (دولت) سکولار مقابله مینمودند.(31)
باید بخاطر داشته باشیم که ایالات متحدهی آمریکا مفهوم انقلاب اسلامی را دوست نمیدارد و به آن برچسب افراطی گری میزند. ایالات متحده با صوفیگری و فعالیتهای مرتبط با آن که ضد حرکتهای انقلاب اسلامی است نظر مساعد و موافق دارد. مهمترین نمونهی کارها تحقیقی است که در ماه مارچ سال 2004 در سمینار «مرکز نیکسون» ارائه گردید. در این تحقیقات فرصتهای بهرهجویی از صوفیگری توسط واشنگتن مورد بحث قرار گرفت و این راه حلها تصویب شد:
برای کمک به پیشرفت آسیای میانه به نحوی که آنهابه آداب و رسوم و سنتهای آن منطقهی ویژه ،وابسته بمانند نباید هیچ فضایی برای آشنایی با ایدئولوژیهای بیگانه وجود داشته باشد.
از آنجا که ایالات متحدهی آمریکا امکان ندارد به امر تربیت امام در کشورهای اسلامی کمک کند باید تجربهی سکولاریسم ترکیه در آنها تکرار شود. این امر باید در ارتباط نزدیک با ایالات متحدهی آمریکا و ناتو (NATO) صورت پذیرد. آموزههای آتاتورک باید مورد مراجعه قرار بگیرند.(32)
در نتیجه بازارها با کتابهای مربوط به صوفیگری و کتابهای صوفیها که، با آموزههای انقلابی اسلامی مخالف بودند مورد تهاجم قرار گرفت. در مساجد صوفیها به عنوان «امام» و «واعظ» منصوب شدند. حمایت مالی سنگینی از آنها به عمل آمد و به اسلحهای مجهز شدند که به بروز درگیری بین گروههایی که ایدئولوژی صوفیانه داشتند و دیگران انجامید و قربانیانی به دنبال داشت. بنابراین اگرچه قدرتهای اسلامی میخواستند نقش فعالی در شکلگیری آینده داشته باشند. آنها به ناگزیر مجبور خواهند شد بین جنبشهای اسلامی و طریقتهای صوفی، هماهنگی و تعادل لازم را فراهم آورد.