مقدمه:
با اینکه درباره ی خواجه نظام الملک وزیر، که یکی از مهم ترین شخصیت های تاریخ سلجوقیان بزرگ است، از گذشته تا امروز مقادیر زیادی مطلب به چاپ رسیده است. در مورد پسران او که به ۱۲ تن می رسید، توجه و عنایت کافی به عمل نیامده است. در واقع وزیر مذکورچنان زندگی متنوعی داشت که شخصیت های قبل و بعد از او را تحت شعاع قرارمی دهد. به سادگی می توان گفت که خواجه نظام الملک به همان شهرت و اعتباری که سلاطینی چون طغرل، آلپ ارسلان، ملکشاه و سنجر دست یافته بودند، رسیده بود. امروزه سلیمان بن چاغری، ملکشاه بن برکیارق، محمد بن محمد و حتی اسامی افرادی چون برکیارق و محمد طپر در اذهان علاقه مندان و خوانندگان تاریخ چیزی را تداعی نمی کنند، بلکه نام نظام الملک بخاطر ایجاد قدرت راز گونه اش در حافظه ها جای گرفته است.3
نظام الملک که وزارت چاغری، پسرش آلپ ارسلان و نوه اش ملکشاه را بر عهده داشت، یکی از نمایندگان و مظاهر مهم قدرت سلجوقیان بود. دوره ی قدرت وزیر از آن زمانی که در معیت چاغری بی بود تا مدت زمانی کوتاه به در گذشت ملکشاه، به شکلی مداوم اعمال می شد و وجود داشت. وزیر این قدرت را صرفا مدیون وظایف بزرگی که در میدان سیاست بر عهده داشت، نبود. دهها سال در میدان فعالیت های نظامی، اجتماعی، دینی و در بسیاری حوزه های دیگر نقش داشتن، باعث شد تا دوره ی مهمی از دولت سلجوقی به نام او، نامیده شود.
آنچه در تاریخ سلجوقیان بزرگ پس از مرگ نزدیک و متقارن وزیر و سلطان صورت پذیرفت، نشان داد که درجه دقت و صحت آنچه نظام الملک مکررا در سیاست نامه و ، در هشدار هایش درباره ی اهمال و فراموش کاری خلأ قدرت، با نمونه های تاریخی موجود، آورده چقدر مهم و ارزشمند بوده است.
در جریان انتقال قدرت و پادشاهی از آلپ ارسلان به ملکشاه صرف نظر از مسئله قاوورد، بزرگ ترین سببی که عدم رویارویی با یک مسئله بسیار بزرگ را باعث شد، آمدن پشت سر هم این دو اسم قدرتمند است. به قسمی که ملکشاه، میراثی راکه از پدرش تحویل گرفته بود، بسیار توسعه داد و دولت را به صورت امپراتوری در آورد.4 متأسفانه اولین و آخرین امپراتور دولت سلجوقی هم، خود او بوده است.5
البته نباید پرونده ی همه آنچه را که پس از مرگ ملکشاه در تاریخ سلجوقیان روی داد صرفا به حساب پسران خواجه نظام الملک نهاد. همسر سلطان، ترکن خاتون و پسران کم سن و سال سلطان، خلفای گوناگون عباسی در بغداد، در فروپاشی سلجوقیان سهم بزرگی داشته اند. تقریبا در کنار هر یک از مدعیان تاج و تخت، حضور یکی از پسران خواجه نظام الملک منبع الهام و ایجاد آن ادعا، تلقی تواند شد. در مقاله ابتدا به کوتاهی، پیشرفت و تعالی خواجه نظام الملک و پسرانش در دولت سلجوقیان را دنبال می کنیم. بعدا نیز نقشی که فرزندان خواجه نظام الملک، شاید در بحرانی ترین دوره تاریخ سلجوقیان بزرگ ایفا نموده اند، مطرح خواهد گردید در زیر آخرین تیتر مقاله برای روشن شدن مسئله، تجربیات خاندان برمکی(برمکیان) و نظامی(خواجه نظام الملک) مقایسه خواهد شد.
دولت نظام الملک
به نظر می رسد اینکه نظام الملک در مقطع بزرگی تقریبا سی ساله 6 دومین فرد قدرتمند دولت- پس از شخص سلطان-بود و در برخی از مواقع از مرز های معمول قدرت وزیر، بسیار فراتر می رفت، بعضی از تاریخ دانان دوره ی سلجوقی را وا داشته باشد که آن عنوان بالا را در مورد خواجه نظام الملک به کار برند.7 خواجه نظام الملک در سال 1063/م که آلپ ارسلان در مبارزه اش با قوتالمیش، مترصد امداد او بود، توسط آلپ ارسلان به مقام وزارت منصوب گردید.8 سال در گذشت او را 1092/م می دانند. اگر بپذیریم که او پس از وقوع جنگ دندانقان در سال 1040/م خدمتش را در دولت سلجوقی آغاز کرده باشد9، طول خدمتش بیشتر از ثلث کل تاریخ سلجوقیان بزرگ(یعنی ۱۱۷سال) را در بر می گیرد. خواجه نظام الملک در جریان به تخت نشستن ملکشاه هم نقشی فعال به عهده داشت همان گونه که تهدید و خطری را که توسط عمویش، در زمان پدرش پدید آمده بود، قبل از آنکه به صورت غیر قابل حل در آید، از بین برد.10
به عقیده «کویمن»، وزیر در دوره ی سلجوقی در کنار نقش سازنده و مثبت، نقشی منفی نیز داشته است. پر کردن تشکیلات غیر نظامی دولت با ایرانیان، بدون کنترل و نظارت باعث شد با ترکان که امور دربار و تشکیلات نظامی را در اختیار داشتند، دوگانگی و اختلاف پدید آید. این امر برای آینده ی دولت نتایج بسیار زیان آوری پدید آورد. هر چند ساختن یک دوجین مدرسه در شهرهای قلمرو سلجوقیان امری مثبت و سازنده تلقی می شود، اما اینکه یک دوجین پسرانش در مراتب و درجات ممتاز دولت سلجوقی، مناصب و مقامات را اشغال نموده بودند، به ایجاد شبهات دامن میزد.
مشهود ترین حالت از اختلاف و دوگانگی آن زمانی نمایان شد که برای شهر مرو در یک زمان دوتن (کودَن و عثمان) از طرف سلطان و وزیر به عنوان مدیر و مسئول انتخاب گردیدند. هر چند نهایتا آنچه سلطان دستور داده بود، اتفاق افتاد. اما پسر وزیر آن مقدار قدرت داشت که عثمان11 را به عنوان والی یک شهر برگزیند و بدین گونه دامنه ی توان و سلطه اش را نشان دهد.12 علاوه براین، اینکه آیا در هنگام نصب افراد توسط پسرانش به والی گری تأییدیه ی سلطان ملکشاه اخذ می شده، یا نه، موضوع قابل توجهی است.13
واقعه ی فوق از یک طرف و کشته شدن دلقک سلطان، جعفرک به دستور جمال الملک یکی از پسران خواجه نظام الملک، دلیلی است بر اینکه فرزندان او حتی در زمان حیات و حضور سلطان، تقریبا در حد پدرشان صاحب قدرت و نفوذ گشته بودند. جمال الملک که متوجه شده بود، دلقک در حضور سلطان ادای پدرش (خواجه نظام الملک) را در می آورد و خودش نیز عینآ آن را دیده بود، دلقک را به شکل فجیعی به قتل رساند. اما بعدا بخاطر اینکه با این کار اعتبار و حیثیت سلطان را شدیدا مخدوش کرده بود، زندگی اش را از دست داد.14
علاوه بر این دو واقعه که مطرح گردید، منابع متذکر می شوند که ابوالمحاسن داماد وزیر15 و تاج الملک16 دولتمرد مهم و به ویژه همسر سلطان، شخص ترکن خاتون17 هم در قضیه ولیعهد تبلیغات شدیدی علیه نظام الملک براه انداخته بودند. هرچند تردیدی وجود ندارد که در پیدایش انواع شایعات، اندیشه فراچنگ آوردن قدرت در میدان سیاست آن دوره، تعیین کننده بوده است؛ وزیر در زمان آلپ ارسلان بخاطر ترس، فرصت آن را نیافته بود18. نباید موضوع آزادی و جسارتی را که او در دوره سلطنت ملکشاه کسب نمود، از نظر دور داشت.
 
نقش پسران نظام الملک در رویداد هایی که پس مرگ پدید آمدند
 
اگر به فرا رسیدن مرگ وزیر و سلطان متعاقب یکدیگر19 و وقایعی که پس از آن روی داد، بنگریم متأسفانه در می یابیم که در داخل خاندان هم در آرزوی چنان وضعی بوده اند. ترکان خاتون در حالی که تاج الملک در طرف وی بود، سعی نمود به نام پسر کم سن و سال اش خطبه خوانده شود و در این امر نیز توفیق داشت.20 هنگامی که ملکشاه و نظام الملک در قید حیات بودند، کسی که مورد توجه آنها بود، بزرگترین فرزند یعنی برکیارق بود. لذا در این مقطع برخی از فرزندان نظام الملک، در صف مقابل ترکن خاتون جای گرفتند. پس از آنکه در سال 1093/م بین ترکن خاتون و برکیارق در بروجرد جنگی در گرفت، تاج الملک جان باخت. اگر چه برکیارق قصد داشت اورا عفو کند. طرفداران نظام الملک از آنجا که می دانستند وی در دوره تاج الملک نسبت به وزیر دشمنی داشته است به حق زنده بودن و حیات او قائل نبودند 21.
به هنگامی که ترکان خاتون در اصفهان به محاصره گرفته شده بود، عزالملک(1094_1093/م) از قلعه خارج شد و به صف برکیارق پیوست و وزیر او شد.22 بعد از آنکه ترکن خاتون در گذشت، و بهنگامی که برکیارق با عمویش تَتَش وارد مبارزه شد، یکی دیگر از پسران خواجه نظام الملک ،یعنی فخرالملک در کنار تَتَش، جای گرفته بود، هر چند در ابتدا نزدیکی فخرالملک به برکیارق او را نگران ساخت ،چندان نگذشته بود که مصمم شد از رقابت موجود بین پسران خواجه نظام الملک بهره برداری نماید، ولی تَتَش در سال 1095/م در جنگی که در ری با برکیارق داشت ،مغلوب شد و به قتل رسید.23
از طرف دیگر عزالملک وزیر برکیارق در گذشته بود24 و به جایش پسر دیگر خواجه نظام الملک، یعنی َمویّدالملک(1095_1094/م)وزیر جدید برکیارق شده بود25 مخالفت َمویّدالملک با مادر برکیارق، یعنی زبیده خاتون به پایان یافتن کار هر دو تن انجامید.
پس از آنکه زبیده خاتون، که در ابتداء در دربار پذیرفته نشده بود، موقعیت خود را تثبیت نمود، مویدالملک را که چهار سالی به پسر او خدمت کرده بود، عزل نمود و به جای او فخرالملک(1099_1095/م) را که یک زمانی وزیر تتش شده بود، به عنوان وزیر برگزید و نصب نمود.26 مویدالملک که از کنار برکیارق رانده شده بود آسودگی را در نزد دیگر مدعی تاج و تخت محمد طپر، پسر ملکشاه تشخیص داد(1101_1099/م). مویدالملک در زمانی که فرصت و امکان پیدا کرد، زبیده خاتون، مادر برکیارق را از میان برداشت.27
یک مدعی دیگر تاج و تخت، ارسلان ارغون، پسر آلپ ارسلان بود. در کنار او به عنوان وزیر یکی از پسران نظام الملک یعنی عمادالملک حضور داشت. این عمادالملک پیشتر در کنار « بوری بارس» برادر ارسلان ارغون ،که در تشبثاتی مشابه درگیر شده بود ،حضور داش.، ارسلان ارغون ،هم بوری بارس و هم عماد الملک را به قتل رساند. خود نیز به دست یکی از افراد خودش کشته شد.28
بعد از این، از سال 1100تا1103/م یعنی در طول سه سال دو برادر، برکیارق و طپر، پنج بار با یکدیگر مقابله نمودند. در جنگ دوم که در سال 1101/م در همدان به وقوع پیوست، محمد طپر مغلوب گشت و مویدالملک وزیر او، به دست افراد برکیارق به اسارت افتاد. مویدالملک پیشنهاد کرد که در مقابل پرداخت یک صد هزار سکه ی طلا، مورد عفو قرار گیرد و به وزارت برکیارق برگزیده شود. طبق یک روایت درحالی که در خصوص وزارت تصمیم گرفته شده بود «طشت دار» که نمی توانست موضوع را هضم نماید سخنی بر زبان راند که خون برکیارق را به جوش آورد و مویدالملک را که قاتل مادرش بود، با شمشیر خودش به قتل رساند.29
پس از در گذشت برکیارق (1104/م) محمد طپر به سلطنت رسید، او پس از آنکه سعدالملک30 را که به نظر می رسید با باطنی ها (اسماعیلیه) سر و سری دارد از میان برداشت31 ضیاالملک ابونصر احمد (1111_1107/م) پسر نظام الملک را به عنوان وزیر برگزید.32 محمد طپر هم در سال 1118/م چشم بر جهان فروبست.
پسر بزرگ خواجه نظام الملک، یعنی فخر الملک پیشتر وزارت تتش و بعدآ برکیارق را عهده دار شده بود، وزارت آخرین سلاجقه ی بزرگ، سنجر را نیز انجام داده بود.33 او بدست یک باطنی به قتل رسیده بود34 در یک مقطع زمانی دیگر، شهاب الدین ابوالمحاسن، برادر زاده نظام الملک به وزارت سلطان سنجر رسید.35 در دولت سلجوقیان عراق که با تصمیم و اراده ی سلطان سنجر، از سلاجقه ی بزرگ، تأسیس شد، وزیر سلطان محمد، شمس الملک عثمان36 1125_1122/م از فرزندان خواجه نظام الملک بود. اما شایعات مربوط به حرکات و اقدامات مشکوک شمس الملک عثمان، پخش شد. با جبر و تحمیل سلطان سنجر، محمود به قتل او اقدام کرد.37(سال 1123/م)
به نوشته بنداری تعداد زیادی از فرزندان نظام الملک به مرحله ی رشد رسیدند، که در زمان حیات پدر بزرگ شدند. نظام الملک آنها را صاحب اتباع، خدم و حشم نمود و رتبه ها و مقامات ایشان را ارتقاء داد38 بدین گونه، بنداری به طورضمنی، به اینکه خواجه منشاء قدرت پسرانش بوده، مهر تأیید می زند. این امر تا اندازه ای طبیعی بنظر می رسید. اما این امر وقتی موضوع نگرش و احترام ایشان به خاندان به میان می آید، محظوراتی را هم به میان می آورد. براساس منبع، نظام الملک موضوع وزیر شدن پسر بزرگش جمال الملک برای ملکشاه را در زمان آلپ ارسلان پیشنهاد داده بود. اما وقتی جمال الملک گفت که نمی خواهد وزیر یک کودک شود ،او را به عنوان والی بلخ منصوب نمود.39 هر چند اگر نقطه ی عزیمت را بر مبنای نمونه هایی اینگونه تعیین کنیم و توسل به تعمیمات، بیش از حد باشد، وقتی که وقایع را بصورت متوالی بیاوریم، ندیدن رقابت بین خاندان سلطنت و خانواده ی وزیر بنظر اجتناب ناپذیر می آید، زیرا تیرگی روابط ملکشاه- نظام الملکف، صرفا ناشی از مسئله« تاج » و « دوات »نبوده است.
بنداری در خصوص عزالملک ابو عبدالله حسین بن نظام الملک که، چندی وزارت برکیارق را بر عهده داشت می نویسد: عزالملک مردی به افراط شرابخواره بود و همواره مست می نمود. نه تدبیری صحیح و نه فکر نافذ داشت. از شایستگی و لیاقت بدور بود، اما به گمراهی نزدیک شد. از اخلاق عالی خالی بود و به ناتوانی و سستی معروف گردید. هنگامی که کشور بر اثر نبودن نظام الملک به هرج و مرج گرائید، گمان کردند که با آوردن، و وزیر نمودن یکی از فرزندان نظام الملک و احترام و توقیر او کارها به نظام می شود.40 چنان که بنداری در مبحث وزارت امیر ضیاء الملک ابونصر احمد بن نظام الملک، برای سیاست چهار مرحله قائل است. مرحله اول آن است که مرد خود را اداره کند. دومین مرحله اداره خانواده و فرزندان و کسانی که در خانه اش هستند می باشد. مرحله سوم شهری است که به عهده او نهاده شده است. مرحله چهارم اداره کشوری است به تمام. اگر در اداره یکی از این مراحل ناتوان شد ناچار از اداره مرحله بعدی ناتوان تر است ضمنا می نویسد این وزیر ناچار، چون پسر نظام الملک بود، از وی خلق رعایت می کردند وگرنه از کار وزارت آگاهی نداشت و اصولا این کار شغل وی نبود و آرزویش را هم نداشت... درکاری سرکرد که تیزهوشان خردمند درآن عاجزند، چه رسد به ناتوانان41
روشن است که ، محمد طپر نیز متوجه این امر نبود. چرا که سلطان، وزیرابونصراحمد را با القاب پدرش و قوام الدین، صدر اسلام و نظام الملک مورد خطاب قرار می داد. اما بعداً از اقداماتش ناراحت شد و او را عزل نمود و بجای او خاطرالملک را برگماشت.42
از دوازده پسر خواجه نظام الملک شش تن وزارت را تجربه کرده اند.43 از آنها فخر الملک در کنار سه مدعی تاج و تخت مشاهده شد: ابتدا در کنار تُتُش، بار دوم همراه برکیارق و آخرین بار درکنار سنجر. هر چند تُتُش به هدف خود نرسید، فخرالملک خود به آنچه می خواست رسید و وزرات برکیارق را برعهده گرفت. پس از چهارسال خدمت، برکیارق او را معزول ساخت. این بار به سنجر پیوست. فخر الملک پانزده سال قبل از آنکه سنجر به تخت بنشیند، درکنار او دیده شده بود. اگرچه بنظر می رسد او فقط به عنوان وزیر برکیارق، خدمت کرده است، موقعیت و وضعیت با آنچه پدرش نظام الملک صورت می داد، تفاوت زیادی پیدا کرده بود. نظام الملک در خدمت «چاغری بی» بوده است. چاغری بی، اگرچه هراز چندگاهی، در مقابل برادرش طغرل صدایش را بلند می کرد، این کار ابداً به صورت خطرناکی مانند تَتَش، در نیامده بود. نظام الملک که بعدآ وزارت آلب ارسلان و ملکشاه را بر عهده گرفت، از این نقطه نظر خط مشی تند و سخت تری را در مقایسه با فخر الملک دنبال کرده بود. جنبه ی مشترک پدر با پسر ارشدش، احتمالاً این بود که هردو در نتیجه سوءِ قصد های باطنیان (فرقه ی اسماعیلیه) کشته شدند.
مویّدالملک که پسر کوچکتر از فخرالملک، خواجه بود؛ بهنگام سلطنت برکیارق، وزارت او را بر عهده گرفته بود. وقتی که معزول شد و بجایش فخرالملک منصوب گردید، او چاره را در بودن درکنار برادر اندرسلطان و مدعی تاج و تخت، یعنی محمد طپر دید.44 وقتی که در نبرد، به اسارت درآمد. برای دومین بار- به برکیارق-که مادرش را خود به قتل رسانده بود پیشنهاد وزارت داد. احتمالآ این امر به تصمیم گیری برای کشتن او منجر شده باشد. اینگونه مستفاد می شود که اگر رفتاری متکبرانه در پیش نمی گرفت و از دهانش کلماتی خارج نشده بود که ،غرور سلطان را جریحه دار کرد، می توانست مانند برادر بزرگش برای سومین بار نامزد وزارت می شد. نظام الملک پدر، در دوره ی حیاتش نتوانسته بود در خصوص کشته شدن جمال الملک به دستور سلطان، واکنشی نشان دهد. مویدالملک که، زبیده خاتون، مادر برکیارق را بقتل رسانده بود شاید هم آن تسلیم پذیری را که پدر نشان داده بود- بدان خاطر که برکیارق در یک مخمصه و بن بست سیاسی گرفتار آمده بود- متوقع بود ولی این انتظار او، وارونه شده بود.
تا آنجا که می دانیم سومین نسل از خاندان نظام الملک نیز به خدماتش در درون دولت سلجوقی تداوم بخشید. نصر الدین طاهر (1153_1133/م) پسر فخرالملک فرزند ارشد نظام الملک مدت مدیدی وزارت آخرین سلطان سلجوقی، سنجر را برعهده داشت.45
اینکه در کتاب مشهور خواجه نظام الملک، به تکرار آمده که باید اصل شایستگی را در انتصابات رعایت نمود، بنظر می رسد پس از مرگ او چندان مورد توجه قرار نمی گرفته است.46 کلوزنر به این موضوع که به ویژه پس از محمد طپر (1118/م) از اینکه وزیر سلطان شوند اکراه وجود داشت، اشاره می کند47 تقریبا در بیست سال گذشته شغل وزارت جاذبه ای فوق العاده داشت، اما مدتی بعد بصورت مقامی که باید از آن اجتناب کرد، در آمد. بدون تردید اتفاقات روی داده پس از مرگ ملکشاه در این مورد تأثیر زیادی داشته است. 
مقایسه برمکیان و خاندان خواجه نظام الملک
 
موضوع صاحب دولت شدن خواجه نظام الملک و پسرانش در دوره ی سلجوقیان و منحصر کردن تقریبی آن در دستان خویش به ناگزیر یک خاندان ایرانی تبار دیگر، یعنی برمکیان را که دو سه قرن قبل حکومت و وزارت نموده بودند، به ذهن متبادر می کند. خالد بن برمک ابتدا به خدمت قتیبة بن مسلم و بعدآ ابومسلم در آمد. برمک پس از آنکه انقلاب عباسیون به پیروزی رسید، به عنوان اولین وزیر خلیفه ی عباسی، ابوالعباس صفّاری، برگزیده شد.48 خالدبن برمک در دوره ی پسر ابوالعباس و خلیفه ی دوم عباسی، یعنی منصور هم خدمت می کرد و به عنوان والی طبرستان و موصل هم انجام وظیفه نمود و در سال 781 درگذشت.49 پسرش یحیی بن خالد هم، در دوره ی خلیفه منصور، شغل والیگری آذربایجان و ارمنیه را به عهده داشته است. هارون الرشید خلیفه ی مشهور عباسی - که قبلاً از یحیی بن خالد، یاری هایی دیده بود، او را به وزارت خویش برگزید. منابع می نویسند که یحیی بن خالد، هفده سال به شغل وزارت اشتغال داشته است.50 دو پسر او فضل و جعفر نیز به والیگری مناطق مختلف مشغول بوده اند.51 می دانیم که هارون الرشید، در نهایت به برکناری برمکیان پرداخت. ابتداء جعفر را به قتل رسانید، بعدا پدرش یحیی و فضل، برادر یحیی که به زندان انداخته شده بودند، در زندان جان باختند.52
مهم ترین علتی که هارون الرشید را به ضرورت عزل و برکناری برمکیان کشانید، باور به این امر بود که آن خاندان، در اقتدار او، شریک و انباز گشته است. مردم همانگونه که به خلیفه رغبت نشان می دادند، نسبت به برمکیان هم اظهار احترام می نمودند. ابونواس شاعر، سروده بود: ای آل برمک، اگر آنها که برای استمداد و یاری، به نزد شما می آیند، نبودند؛ دنیا خالی می بود53؛ این فکر را به ذهن متبادر می سازد که مقیاس صدقات خاندان مذکور، تا چه میزان بوده است.
هرچند میزان تأثیر تحریکات برادرزاده و همسر خلیفه، بر خلیفه- که خوی و سرشتی آرام داشت- علیه برمکیان، موضوع مناقشه است، خلیفه باتصمیم گیری مهم و اجرای آن، توانست رابطه اش با عنصر ایرانی- را به هیچ طریقی قطع نمی شد- به حاشیه براند و حذف نماید.54 بنابراین در نگاه به سلجوقیان، علی رغم این نظر، «عثمان توران» که می نویسد. پس از مرگ خواجه نظام الملک، تصفیه ی طرفداران او آغاز گردید.55 اینگونه مستفاد می شود که آن وضع تداوم نیافته باشد، چرا که پسران وزیر متوفی برای چندین سلطان و مدعیان سلطنت، وزارت کرده اند و یا درکنارشان حضور داشته اند. بدون تردید کشته شدن تاج الملک در آن مقطع زمانی، اولاد نظام الملک را از عاقبت تلخی مشابه خاندان برمکی، رهایی بخشیده است.56
«علی محمدصلابی» می نویسد که چون وزیران سلاجقه، قدرت خویش را از سلطان اخذ می‌کرده اند نسبت به وزیران خلفای عباسی، قدرت بیشتری داشته اند57 این وضع حداقل تا زمانی که سلجوقیان بزرگ وجود داشتند، تدام داشت. لازم است متذکر شویم که وزیر در دوره ی سلجوقیان، پس ازسلطنت آلب ارسلان در زمینه نظامی، اداری، مالی، اجتماعی و بسیاری از امور مسئول و صاحب صلاحیت بوده است. وزرای دوره ی سلجوقی در تشکیل قوای نظامی، هزینه کردن منابع مالی(تخصیص بودجه) تأسیس موسسات اجتماعی عام المنفعه، نقش بزرگی بر عهده داشته اند. نظام الملک که همانند سلطان در متن رویداد های سیاسی قرار داشت، در زمینه ی حوزه های فوق الذکر آنچنان خدماتی داشته است، که قابل احصاء و شمارش نمی باشد. اگرچه توضیح با تکیه ی صرف بر روی تخصیص بودجه و اختیارات دیگر، ناکافی است اما تأسیس مدارس نظامیه به خودی خود به عنوان اقدامی که اکثر مسلمانان و حتی منتسبین به ادیان دیگر آن را مورد تحسین و تقدیر قرار داده اند، متجلی می گردد. بنابراین اینکه در مقاله ی مذکور به نمونه هایی از نوع سازندگی اشاره نمی شود، نباید مارا به این اندیشه بدون بحث و مجادله بکشاند که خاندان نظام الملک وزیر در سقوط سلجوقیان بزرگ، نقش اصلی را بر عهده داشته است. چنان وضعی برای برمکیان نیز وجود دارد. علاقه و وابستگی یحیی بن خالد برمکی به علم و کتاب، شهرتی بی حد و مرز برایش ایجاد کرده بود. کسی که تعداد زیادی کتاب را از بیزانس به دنیای اسلام وارد کرد، جز یحیی بن خالد برمکی، وزیر هارون الرشید نبوده است.58
البته در این دلبستگی برمکیان به علم و دانش نباید تأثیر اهمیت شعوبیه را از نظر دور داشت. از طرف دیگر هر چند نمی توانیم بگوییم که در دوره ی سلجوقیان احساسات ملی زدوده شده بودند. بنظر نمی رسد این دیدگاه که خاندان نظام الملک فقط بر مبنای هویت ایرانی رفتار نموده باشند، معقول باشد، مگر اینکه بخواهیم مقایسه و مقابله ای بین «بیت الحکمه» و «مدارس نظامیه» انجام دهیم که در آن صورت اینکه ببینیم مدارس نظامیه، خطوط محافظه کارانه ای را رعایت می کرده اند، دور از ذهن نیست. تردیدی نیست که در این امر، شخصیت نظام الملک59 و تهدیدی که باطنی ها(فرقه اسماعیلییه) ایجاد کرده بودند موثر بوده است.
از جهتی این موضوع، خطر افتادن در گرداب یک تضاد بزرگ را در خود دارد، زیرا جستجوی دموکراسی در قرون میانه و یا تلاش برای قبولاندن وجود یک اندیشه وابستگی به فرد یا یک خاندان ،ایجاد مشکلات گوناگون در داخل دولت و افزایش آن، بی مورد است. قدرت و اعتبار برخی از دموکراسی ها نسبت به دیروز و امروز، آن زمان ارزشمند است که با فراوانی جمعیت متناسب باشد. اینکه دوره ی حاکمیت ملکشاه و وزارت نظام الملک را دوره امپراتوری میشناسند، از علت فوق الذکر، منشاء می گیرد.
در واقع هر چند آنچه از شخصیت هایی این چنین قدرتمند در نظام اجتماعی باقی می ماند، پس از مرگ ایشان به زندگی ادامه می‌دهند، این مورد را نمی توان از نظر دور داشت که باعث ایجاد خلاء سیاسی بزرگی می شوند. پس از مرگ آن دو تن، پیدایش کانون های متفاوت قدرت با استعداد و قابلیت های یکسان نیز، تأثیر خود را داشته است. 
نتیجه گیری:
 
بدون تردید نظام الملک کتاب مشهورش را بر مبنایی ایده آلی نوشته است. لذا شاهد مثال هایی که آورده نیز، با دقت انتخاب شده اند. او در فصل چهارم سیاست نامه(سیرالملوک) بر روی میزان اهمیت وزیر، با این جملات تاکید ورزیده است.
«و از احوال وزیران ومعتمدان همچنین در ِسرمی باید پرسید، تا شغل ها بر وجه خویش می رانند یا نه، که صلاح و فساد پادشاه و مملکت بدو باز و بسته باشد، که چون وزیر نیک روش باشد، مملکت آبادان بود و لشکر و رعایا خشنود و آسوده و با برگ باشند و پادشاه فارغ دل و چون بد روش باشد، در مملکت آن خلل تولد کند که در نتوان یافت و همیشه پادشاه سرگردان و رنجوردل بود و ولایت مضطرب .»60
آنچه بعد از مرگ صاحب این سخن و سلطان ملکشاه مشاهده شد، از این جهت که در آنچه آورده محق بوده، حزن آور است. از این نظر که فرزندان نظام الملک، ازفاعلین و مسبّین هستند ، یکی از جنبه‌های گشوده نشده این مسئله است. البته در پیدایش این فرجام، سهمی مهم از آنِ نظام الملک است. زیرا پسران، بخش بزرگی از قدرت خویش را مدیون پدرشان بوده‌اند.اینکه پسران خواجه نظام‌الملک پس از مرگ ملکشاه، تا این مقدار، به هم پاشیدند و دچار آشفتگی و پراکندگی شدند، تأثیرات نامطلوبی بر پایداری و نظم سیاسی سلجوقیان بر پای گذاشت. اگر این کارهاصورت داده نمی‌شد، اگرهمانگونه که در مورد برمکیان پیش آمد به عنوان یک تدبیر و راهِ‌حل به سمت از میان برداشتن آنها حرکت می‌کردند، قطعاً نتیجه‌ای متفاوت حاصل نمی گشت. اگر به ضرورت عزل و برکناری برمکیان بنگریم، در اصل می‌توانست همین نتیجه برای اولاد خواجه هم، پدید بیاید.
فضل بن ربیع و دیگر مخالفان برمکیان، مدعی بودند که خاندان وزیر، اموال دولتی را تصاحب نموده‌اند. بهانه جویی‌هایی که فضل و جعفر در خصوص شخص خلیفه داشتند، به حد نهایی خودش رسیده بود. از این گذشته، ابن طقطقی، این نکته و لطیفه را آورده است: نشانه‌ای از برگشت دولت برمکیان: بختیشوع طبیب (بختیشوع بن جرجیس بن بختیشوع جندی شاپوری. طبیب هارون‌الرشید متوفای سال ۱۸۵ ه‍.ق بود) گوید: «من روزی به کاخ خلد، در بغداد بر هارون‌الرشید وارد شدم. در این وقت برمکیان نیز، در طرف دیگر، روبه‌روی کاخ خُلد سکونت داشتند، و عرض دجله، میان ایشان فاصله بود. بختیشوع می گوید: رشید که در این هنگام در کاخ نشسته بود، به درِ خانه یحیی نظر افکند و انبوه اسبان و ازدحام مردم را نگریسته گفت: خدا یحیی را جزای خیر دهد که اداره امور را برعهده گرفته، مرا از رنج کارراحت کرده، تا اوقات خویش را به عیش و نوش بگذرانیم. پس از روزگاری چند که هارون الرشید، بدرفتاری با برامکه را آغاز کرده بود، دوباره من در همان جا بر او وارد شدم. در این وقت هارون الرشید به سوی خانه یحیی نظر افکنده، انبوه جمعیت و اسب هارا دید و گفت: یحیی خودکامگی را در امور پیشه ساخته است پس در حقیقت خلافت از آن اوست و من جز نام بهره ای از او ندارم. بختیشوع گوید من فهمیدم که رشید به زودی ایشان را خواهد برانداخت و دیری نگذشت که آنهارا بر انداخت.»61 تردیدی نیست که آنچه در سطور بالا در مورد دوره ی تاریخی سلجوقیان مطرح گردید را، آنان که کم و بیش اطلاعاتی دارند، می دانند و چیز جدید و ناشناخته ای نیست. آغاز هر دو عینآ مشابه است. هارون الرشید به هنگام خلیفه شدن «یحیی» را «پدر» خطاب نمود؛ ملکشاه هم نظام الملک را، اکثرا به همان شکل خطاب می کرد و در امور دولتی اختیار کاملرا به او واگذار کرده بود. ملکشاه به نظام الملک که مشکل قاوورد را به صورت ریشه ای حل نمود، اعتماد تام و تمام داشت. در میان این دو موقعیت تفاوت اصلی در آن است که، فرجام کار برمکیان را خلفاء و پایان کار اولاد نظام الملک را خود ایشان، رقم زده اند. از طرف دیگر شاید آن تدبیری را که هارون الرشید بکار بست، فقط ملکشاه می توانست اجرا نماید، اما می دانیم که او هم تقربیا سی روز بعد از مرگ وزیر، از دنیا رفت.
چه چیزی باعث شد که اولاد خواجه نظام الملک، پس ازدرگذشت ملکشاه تا آن اندازه دچار تشتت و آشفتگی شده، ساختاری شکننده بیابند؟ با افزایش مدعیان سلطنت، پسران خواجه نظام الملک که پیشتر وظایفی چون والیگری و خدمت در دیوان های مختلف را بر عهده داشته بودند، این بار فرصت یافتند که به مقام وزارت برسند. بنابراین اولاد نظام الملک و اولاد ملکشاه در موضوع انتخاب خط مشی، چندان تفاوتی با یکدیگر نداشتند. در حقیقت پس از مرگ ملکشاه افرادی که قدرت های یکسان داشتند، برای کسب تاج و تخت وارد میدان رقابت شدند. این امر فرزندان نظام را به خصم یکدیگر تبدیل نمود، به عبارت دیگر بین فرزندان خواجه نظام الملک رقابتی وجود داشت. در شرایط فعلی اعتبار خاندان مذکور و سلجوقیان به میزانی که قبلا هرگز وجود نداشت، آسیب دید.62
 
Sources:
Abdurrahman İbnü’l-Cevzî, El-Muntazam Fî Târihi’l-Ümem (Selçuklular), Çev. Ali Sevim, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 2014.
Abû’l-Farac, Abû’l-Farac Tarihi, C. I, Çev. Ömer Rıza Doğrul, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 1999.
Ahmed b. Mahmud, Selçuknâme, Haz. Erdoğan Merçil, Bilge Kültür Sanat Yayınları, İstanbul 2011.
Aştiyânî, A. İ., Vezaret der-Ahd-i Selatin-i Büzürg-i Selcuki, Neşr. M. Taki, Danişpejuh, Tahran 1338hş.
Bundârî, Zubdat al-Nusra va Nuhbat al ‘Usra (Irak ve Horasan Selçukluları Tarihi), Çev. Kıvameddin Burslan, Türk Tarih Kurumu Yayınları, İstanbul 1999.
Cehşiyarî, Ebu Abdillah Muhammed b. Abdus b. Abdillah, Kitabü’l-Vüzera ve’l-Küttâb, Terc. Ebü’l-Fazl Tabatabai, Tahk. Mustafa es-Sekka ve diğerleri, İntişarat-ı Tus, Tahran 1969.
Dehkanî, M., Berresi-i Tatbiki-i Revadari-i Mezhebi der-asr-ı Âl-i Büveyh ve Selcukiyan, Neşr-i Edyan, Kum 1993.
Furuzani, Seyyid Ebu’l-Kasım, Selcukiyan ez-Ağaz ta-Fercam, Sazman-ı Mutalaa ve Tedvin-i Kütüb-i Ulum-ı İnsani-i Danişgahha, Tahran 1394hş.
Gutas, D., Yunanca Düşünce Arapça Kültür; Bağdat’ta Yunanca-Arapça Çeviri Hareketi ve Erken Abbasi Toplumu, Çev. L. Şimşek, Kitap Yayınevi, İstanbul 2003.
Hilatberi, A.-Bastani-i Rad, H., “Ruyaruyi-i Siyasi-Nizami-i Hasan Sabbah ba-Selcukiyan”, Pejuheşname-i Ulum-ıİnsani, 51, 1385hş., s. 99-118.
Hasaneyn, A. M., İran ve’l-Irak fi’l-asri’s-Selcuki, Darü’l-Kitabi’l-Lübnanî, Beyrut 1982.
Hitti, P. K., Siyasi ve Kültürel İslam Tarihi, Çev. Salih Tuğ, Marmara Üniversitesi İlahiyat Fakültesi Vakfı Yayınları, İstanbul 2011.
Hüseynî, Sadruddîn Ebu’l-Hasan Ali ibn Nasır ibn Ali, Ahbârü’d-Devleti’s-Selçukiyye, Çev. Necati Lügal, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 1999.
İbn Al-Adim, Buğyat At-Talab Fi Tarih-i Halab, Yay. Ali Sevim, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 2011.
İbn Kesîr, el-Bidâye ve’n-Nihâye, C. 12, Çev. Mehmet Keskin, Çağrı Yayınları, İstanbul 2000.
İbnü’l-Esir, el-Kâmil fi’t-Târih, C. 10, Çev. Abdülkerim Özaydın, Bahar Yayınları, İstanbul 1991.
İbnü’l-Esir, el-Kâmil fi’t-Târih, C. V, thk. Ömer Abdüsselam Tedmuri, Darü’l-Kütübi’l-Arabi, Beyrut 2012.
İbnü’l-Kalanisî, Ebû Ya’lâ Hamza b. Esed, Tarih-i Dımaşk, Tahk. Süheyl Zekkar, Dârü Hassân li’t-Tıbâa ve’n-Neşr, Dımaşk 1403.
İbnü’l-Verdî, Selçuklular, Çev. Mustafa Alican, Kronik Kitap, İstanbul 2017.
İbnü’t-Tıktaka, El-Fahrî (Devlet İdaresi, Halifeler, Vezirleri Tarihi, 632-1258), Çev. Ramazan Şeşen, Bilge Kültür Sanat Yayınları, İstanbul 2016.
Kafesoğlu, İ., “Nizâm-ül-Mülk”, İA, C. 9, Milli Eğitim Basımevi, İstanbul 1964, s. 329-333.
Klausner, C. L., Selçuklularda Vezaret, Çev. M. F. Baş-S. Tarifci, Kronik Kitap, İstanbul 2019
Köymen, M. A., Büyük Selçuklu İmparatorluğu (Alp Arslan ve Zamanı), C. III, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 2001.
Merçil, E., Selçuklular’da Hükümdarlık Alâmetleri, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 2007.
Mes‘udi, Ebü’l Hasen Ali b. el-Hüseyn b. Ali, Mürûcü’z-Zeheb, C. III, thk. Kemal Hasan Merî, El-Mektebetu’l-Asriyye, Beyrut 1425. Mücmelü’t-tevârih ve’l-kısas, Neşr. M. Ramazani, Çaphane-i Haver, Tahran 1318hş. Müneccimbaşı Ahmed b. Lütfullah, Câmiu’d-Düvel (Selçuklular Tarihi-I Horasan-Irak, Kirman ve Suriye Selçukluları), Haz. Ali Öngül, Kabalcı Yayıncılık, İstanbul 2017.
Mürselpur, M., Tarih-i Selcukiyan-ı Kirman, Merkez-i Kirman-şinasi, 1387hş.
Nizâmü’l-Mülk, Siyâset-Nâme, Haz. Mehmet Altay Köymen, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 2013.
Paul, J., “Arslan Arghun-Nomadic Revival”, The Seljuqs: Politics, Society and Culture, Ed. C. Lange-S. Mecit, Edinburg University Press, 2011, s. 99-116.
Pergari, S.-Hüseyni, S. M., “Tasavvuf ve Peyamedha-yı İctimai-i Ân der-Devre-i Selcukiyan”, Tarih der-Ayine-i Pejuheş, 7/3, 1389hş., s. 29-48.
Piyadeoğlu, C., Sultan Alp Arslan Fethin Babası, Kronik Kitap, İstanbul 2018.
Raşid al-Din Fazlallah, Cami‘ al-Tavarih, II/5, Yay. Ahmed Ateş, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 1999.
Râvendî, Muhammed b. Ali b. Süleyman, Râhat-üs Sudûr ve Ayet-üs-Sürûr, C. I, Çev. Ahmed Ateş, Türk Tarih Kurumu Yayınları, Ankara 1999.
Sallâbî, A. M., Selçuklular, Batıni Fitnesine ve Haçlı Savaşına Karşı Bir İslami Mücadele Projesinin Doğuşu, Çev. Ş. Şenaslan-N. Salihoğlu, Ravza Yayınları, İstanbul 2018.
Sattarzade, M., Selcukiyan (K. 431-590), Sazman-ı Mutalaa ve Tedvin-i Kütüb-i Ulum-ı İnsani-i Danişgahha, Tahran 1392hş.
Sarafrazi, A., “Tesir-i Siyasetname-i (Siyerü’l-Müluk) Hace Nizamü’l-Mülk ber-Sahtar-i Hükümet-i Selcuki”, Mecelle-i Pejuheşha-yı Tarihi-i İran ve İslam, 13, 1392hş., s. 57-72.
Sıbt İbnu’l-Cevzi, Mir’atü’z-Zamân Fî Târîhi’l-Âyân (Selçuklular), Çev. Ali Sevim, Türk Tarih Kurumu Basımevi, Ankara 2011.
Şebânkâreî, Muhammed bin Ali bin Muhammed, Mecmaʿu’l-ensab fi’t-tevârîh, Tash. Mir Haşim Muhaddis, İntişarat-ı Emir-Kebir, Tahran 1363hş.
Tabatabai, S. C., Hace Nizâmü’l-Mülk, Tahran 1375hş.
Tabatabai, S. C., Zeval-i Endişe-i Siyasi der-İran, İntişarat-ı Kevir, Tahran 1375hş.
Turan, O., Selçuklular Tarihi ve Türk-İslam Medeniyeti, Ötüken Neşriyat, İstanbul 2003.
Zebdanî, Ö. E., el-Vezirü’s-Selcukî Nizâmü’l-Mülk, Darü’l-Asmai, Dımaşk 1438.
Zerrinkûb, A., Tarih-i İran ba‘d ez-İslam, Müessese-i İntişarat-ı Emir-Kebir, Tahran 1394hş.
Zahîru’d-Dîn Nîşâbûrî, Selçuknâme, Çev. Ayşe Gül Fidan, Kopernik Yayınları, İstanbul 2018.
================================================================================== 
THE FACTOR OF THE SONS OF NIZAM AL-MULK IN THE DECLINE OF THE GREAT SELJUKS
Murat TURAL63
Abstract:
One of the most prominent figures of the Great Seljuk Empire is undeniably Nizam al-Mulk. From the establishment of the state to its collapse, just like Seljuk Dynasty, the rule of his family was dominant. The periods of harmony between the two families, such as the rulers of Alp Arslan and Malik-Shah, were the most powerful years of the Empire. However, after the death of Malik-Shah, developments which shook the reputation of both families to a never before seen extent were experienced. There are several reasons for the decline of the Great Seljuk Empire. The competition within the Dynasty, the influence of the Crusades and the military and psychological destructions by the Batiniyya are only a few of these. It is saddening that one needs to include the factor of the sons of Nizam al-Mulk which has been frequently discarded so far. The aforementioned family has rather been remembered with their constructive activities due to the services of the father of the family, Nizam al-Mulk. This article was written with the purpose of not damaging the reputation of the family but making sense of the last period of the Seljuks.
 
Keywords:
Great Seljuks, Nizam al-Mulk, sons of Nizam al-Mulk
1 عضو هیئت علمی دانشگاه ۱۹مائیس،دانشکده ی علوم انسانی و اجتماعی، بخش تاریخ murat.tural@omu.edu.tr
2 عضو هیئت موسس بنیاد مختومقلی فراغی،مدیر عامل بنیاد مختومقلی فراغی،کارشناس ارشد تاریخ ایران از دانشگاه فردوسی مشهد mghhivechi@gmail.com
3 پیاده اوغلو می گوید که نظام الملک صاحب قدرتی در حد و اندازه یک فرمانروا بوده است.
- Cihan Piyadeoğlu, Sultan Alp Arslan Fethin Babası, Kronik Kitap, İstanbul 2018, s. 219.
4 عبدالنعیم محمد حسنین، ایران و العراق فی العصر السلجوقی، دارالکتاب لبنانی، بیروت، 1982، ص86.
5 به گفته حتی Hitti دوره ی تعالی و ترقی دولت سلجوقیان بزرگ همانند هوای گرم اواسط پاییز کوتاه بود. فیلیپ حتی، تاریخ سیاسی و فرهنگی اسلام، مترجم صالح توغ.
6 ابن کثیر، البدایه و النهایه، جلد 12، ترجمه محمد کسگین، نشر چاغری، استانبول، سال 2000، ص279؛ عبدالرحمن ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم (سلجوقیان)، ترجمه علی سیوم، انتشارات انجمن تاریخ ترک، آنکارا، 2014، ص 157؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، 5/11، نشر احمد آتش، انتشارات انجمن تاریخ ترک، آنکارا، 1999، ص54؛ عباس اقبال آشتیانی، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، نشر محمد تقی دانش پژوه، تهران ، 1338، ص46.
7 بنگرید به سید جواد طباطبائی، خواجه نظام الملک، تهران، 1375، صص31-30؛ عباس سرافرازی، تأثیر سیاست نامه(سیرالملوک) خواجه نظام الملک بر ساختار حکومت سلجوقی، مجله پژوهش های تاریخی ایران و اسلام، ش13، س1392، ص60؛ اللهیار خلعتبری، حسن باستانی راد، رویارویی سیاسی-نظامی حسن صباح با سلجوقیان، پژوهشنامه علوم انسانی، ش51، س1385، ص102؛ صالح پرگاری، سید مرتضی حسینی، تصوف و پیامدهای اجتماعی آن در دوره سلجوقیان، تاریخ در آئینه پژوهش، س7، ش3، ص32؛ این تشبیه را عمدتا ابن اثیر ایجاد کرد زیرا وقتی از دوره ی نظام الملک صحبت می کند، از تعاریفی چون دولت نظامیه و عصر وزیر بزرگ نظام الملک استفاده کرده است؛ ملیحه ستارزاده، سلجوقیان، ک.59-431، انتشارات سمت، تهران، 1392، ص78.
8 سبط ابن الجوزی، مرأت، الزمان فی تاریخ الأعیان(سلجوقیان)، ترجمه علی سویم، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، آنکارا، 2011، ص130.
9 ابراهیم قفس اوغلو، نظام الملک، دایره المعارف اسلام، جلد4، چاپخانه وزارت آموزش و پرورش، استانبول، س1964، ص330.
10 سبط ابن الجوزی، مرأت، ص189؛ بنداری، زبده النصره و نخبه العصره(تاریخ سلجوقیان عراق و خراسان)ترجمه قوام الدین بورسلان، انتشارات انجمن تاریخ ترک،1999، صص50-48؛ محمدبن علی بن سلیمان الراوندی، راحه السرور و آیه الصدور، ج1، ترجمه احمد آتش، انتشارات انجمن تاریخ ترک،1999، صص125-123؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج10، ترجمه عبدالکریم اوز آیدین، انتشارات بهار، استانبول، 1991، ص82؛ ابوالفرج، تاریخ الفرج، ج1، ترجمه عمررضا دوغرل، انتشارات انجمن تاریخ ترک،1999، صص326؛ منجم باشی، احمدبن لطف الله، جامع الدول (تاریخ سلوقیان) ج1، تاریخ سلجوقیان خراسان، عراق، کرمان و سوریه به اهتمام علی اونگول، انتشارات کابالجی، استانبول، 1917، صص84-83، سید ابوالقاسم فروزانی، سلجوقیان از آغاز تا فرجام، انتشارات سمت، تهران، 1394، ص127؛ با اینکه قاوورد پسر ارشد چاغری بی بود او تحت الشعاع آلپ ارسلان قرار داشت. طبق نظری، اینکه در دوره فتوحات اسم او همانند طغرل، چاغری، ابراهیم ینال و آلپ ارسلان ذکر نشده، علت اصلی عدم توفیق او به عنوان یک مدعی و مخالف تلقی می شود. محسن مرسلپور، تاریخ سلجوقیان کرمان، مرکز کرمان شناسی، 1387 شمسی، صص59-57.
11 این نظر وجود دارد که پسر «جمال الملک» بوده است. ستارزاده، سلجوقیان، ص86.
12 درباره این اصطکاک که به واقعه «تاج و دوات» معروف شد. بنگرید به: بنداری، زبده النصره، صص64-63؛ صدرالدین ابوالحسن علی بن ناصربن علی الحسینی، اخبار دوله السلجوقیه، ترجمه نجاتی لوگال، انتشارات انجمن تاریخ ترک،1999، صص48-47؛ راوندی، راحه الصدور، ص131؛ ابن الاثیر، الکامل، صص178-177؛ کمال الدین ابن العدیم، بقیه الطلب فی التاریخ حلب، ترجمه علی سویم، انتشارات انجمن تاریخ ترک،2011، ص85؛ ابن الجوزی، المنتظم، صص 163-162؛ منجمم باشی، جامعه الدول، ص97؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ص50؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق نامه، عایشه گل فیدان، انتشارات کوپرنیک، استانبول، 2018، ص96؛ اردوان مرچیل، نشانه های فرمانروایی در نزد سلجوقیان، انتشارات انجمن تاریخ ترک، آنکارا،2007، ص84، کویمن می گوید در این قضیه وزیر محق بود ئ لذا عزل او لازم. بنگرید به نظام الملک، سیاست نامه، به اهتمام محمد آلتای کویمن، انتشارات انجمن تاریخ ترک،2013، صXVIII (مقدمه)
13 محمد آلتای کویمن، امپراطوری سلجوقیان بزرگ( آلپ ارسلان و زمانه او) جلد۳ ، انتشارات انجمن تاریخ ترک، آنکارا،200۱، ص۱۵۹،(زیرنویس۱۹)
14 بنداری، زبده النصره، صص۷۵-۷۴؛ ابن الاثیر، الکامل، صص۱۱۹-۱۱۸؛ منجم باشی، جامع الدول، صص۸۹-۸۸.
15 ابن الاثیر، الکامل، ص۱۲۳؛ منجم باشی، جامع الدول،ص۹۰.
16 بنداری، زبده النصره،ص۶۲؛ حسینی، اخبار الدوله السلجوقیه، صص۴۶-۴۵؛ نیشابوری، سلجوقنامه، صص۹۶-۹۵؛ مسأله وزیر شدن تاج الملک پس از مرگ نظام الملک، توسط ملکشاه برنامه ریزی شده بود. اما قبل از اینکه مراسم صورت پذیرد سلطان ملکشاه درگذشت. آشتیانی، وزارت، صص۹۵ و ۵۱.
17 بنظر طباطبایی بزرگترین مشکل وزیر پیر در اواخر عمرش، ترکان خاتون بود. طباطبایی، نظام الملک، صص۳۴ و ۳۱.
18 کویمن، امپراطوری سلجوقیان بزرگ، صص۱۷۳-۱۷۲.
19 اگر چه عمدتا باطنیان(فرقه اسماعیلیه) را در مرگ نظام الملک مسئول و مقصر می دانند.(‌آشتیانی، وزارت، ص۴۹) برخی منابع سلطان را نیز در قضیه، مظنون می دانند. اگر به آن منابع اعتماد کنیم، طبق آن چه قبل از مرگ، از زبان نظام الملک بیان شده، او سلطان را مسئول کارد خوردن خویش دانسته است. بنگرید: ابن العدیم، بغیه الطلب، ص۸۸. هر چند شبهاتی شبیه به این و قوی تر نیز وجود داشته باشد، کشته شدن سلطان در فاصله زمانی کوتاه، این فکر را به میان می آورد که شاید طرفداران نظام الملک متوفی را در قضیه دخیل دانست. آشتیانی، وزارت، ص۵۱.
20 ابن الاثیر، الکامل، ص۱۸۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه،ص۲۷۸؛ راوندی، ‌راحه الصدور، ص۱۳۷؛ ابوالفرج، تاریخ الفرج، ص۳۳۴؛‌رشید الدین، جامع التواریخ، صص۵۶-۵۵؛ ابن الوردی، سلجوقیان، ترجمه مصطفی علی جان، انتشارات کورونیک، استانبول، ۲۰۱۷،ص۴۷؛ آشتیانی، وزارت، ص۹۵.
21 بنداری، زبده النصره، ص۶۳؛ ابن الاثیر، الکامل، ص۱۸۶؛ ابن کثیر، البدایه، ص۲۸۵؛ ابن العدیم، بقیه الطلب فی التاریخ حلب، صص۹۶و ۸۹؛ عبدالرحمن ابن الجوزی، المنتظم، ص۱۵۷؛ ابن الوردی، سلجوقیان، ص۴۷؛ احمد بن محمود، سلجوقنامه، به اهتمام اردوغان مرچیل، انتشارات بیلگه، استانبول، ۲۰۱۱، ص۱۸۲؛ آشتیانی، وزارت، صص۱۰۴-۹۶.
22 عز الملک، در زمانی که پدرش در قید حیات بود، مدتی طولانی، خوارزم را اداره کرده بود. آشتیانی، وزارت، صص ۱۰۴ و ۱۰۷-۱۰۶.
23 مجمع التواریخ و القصص، نشر رمضانی، چاپخانه خاور، تهران، ۱۳۱۸ شمسی، ص۴۰۹؛ بنداری، زبده النصره، ص۸۶؛ حسینی، اخبار الدوله السلجوقیه، ص۵۳؛ ابن الاثیر، الکامل، ص۲۰۷؛ ابن کثیر، البدایه، ص۲۹۲؛ ابوالعلاء حمزه بن اسد بن الکلانیسی، تاریخ دمشق، تحقیق سهیل ذکاء، دارالحسان لطبع و النشر،‌دمشق، ۱۴۰۳میلادی، ص۲۱۲. بر اساس سلجوقنامه، موید الملک، قبل از سلطان برکیارق علیه تتش حرکت کرده بود. احمد بن محمود،‌سلجوقنامه، ص۱۸۶.
24 در دوره ملکشاه او به مدت کوتاهی ریاست دیوان طغری و انشاء را برعهده داشت. به نوشته بنداری، او قدرتمندترین پسران خواجه نظام الملک بود. حتی برکیارق علت پیروزی اش بر تتش را از موید الملک دانسته است. بنداری، زبده النصره، صص۸۶ و ۶۱.
25 ابن الوردی، سلجوقیان، ص۴۷؛ آشتیانی،‌وزارت، ص۱۰۴.
26 فخر الملک، در جنگی که بین برکیارق و تتش در سال ۱۰۹۵ میلادی صورت پذیرفت، در کنار تتش بود. با اینکه در جنگ به اسارت رسید، بعدها آزاد شد. ابن اثیر، الکامل، صص۲۰۷ و ۲۱۲؛ مجمل التواریخ و القصص، صص۴۱۰-۴۰۹؛ بنداری، زبده النصره، ص۸۷.
27 حسینی، اخبار الدوله السلجوقیه، ص ۵۳؛ بنداری، زبده النصره، ص۸۸.
28 بنداری، زبده النصره، صص۲۳۵-۲۳۴؛ حسینی، اخبار الدوله السلجوقیه، ص۶۰؛ احمد بن محمود، سلجوقنامه، ص۱۸۷؛ پل می گوید که ارسلان ارغون، کوتاه مدتی پس از مرگ ملکشاه سلجوقی به اقدامات عصیانی پرداخته است.
Jürgen Paul, “Arslan Arghun-Nomadic Revival”, The Seljuqs: Politics, Society and Culture, Ed. C. Lange-S. Mecit, Edinburg University Press, 2011, s. 102.
29 ابن اثیر، الکامل، ص۲۵۱؛ راوندی، راحه الصدور و آیه السرور، صص ۱۴۵-۱۴۴؛ رشید الدین، جامع التواریخ، ص۶۵؛ ابن الوردی، سلجوقیان، ص۵۶؛ نیشابوری، سلجوقنامه، صص۱۰۴-۱۰۳؛ آشتیانی، وزارت، ص۱۲۰؛ طبق سلجوقنامه، عامل تحریک محمد طپر علیه برکیارق، موید الملک بوده است. احمد بن محمود، سلجوقنامه، ص۱۸۹؛ برای موید الملک که صاحب شخصیتی حریص بود، مورخین تشبیه دومین نظام الملک (نظام الملک ثانی) را بکار برده اند. حسنین، ایران و العراق، ص۹۶.
30 پسر نظام الملک نیست.
31 راوندی، راحه الصدور، صص۱۵۶-۱۵۵؛ محمد بن علی بن محمد شبانکاره، مجمع الانساب فی التواریخ، تصحیح میرهاشم محدث، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۳شمسی، ص۱۰۹؛ رشیدالدین، جامع التواریخ، ص۷۳؛ آشتیانی در مورد سعدالملک اقناع نشده است که آنچه درباره ی وی بیان شده، حقیقت را بازتاب نمی دهد. آشتیانی، وزارت، ص۱۵۹.
32 مجمل التواریخ والقصص، ص۴۱۱؛ احمد بن محمود، سلجوقنامه، ص۱۹۵؛ ضیاءالملک ابونصر احمد، برای خلیفه عباسی، مسترشد باالله نیز وزارت نموده است. ابن کثیر، البدایه، ص۲۸۰؛ آشتیانی، وزارت، ص۱۶۹.
33 حسنین، ایران و العراق، ص۹۶؛ فخر الملک در سال ۱۰۹۹ از طرف برکیارق عزل شد. سلطنت سنجر در سال ۱۱۱۸ م. شروع شد. بنابراین خدمت فخرالملک به سنجر به دوره ملکی(امیری) او بر می گردد و آن تا سال ۱۱۰۶ ادامه یافت. آشتیانی، وزارت، ص۲۰۷.
34 ابن کثیر، البدایه، ص۳۲۳؛ ابن الوردی، سلجوقیان، صص۶۶-۶۵؛ آشتیانی، وزارت، ص۲۰۲ و ادامه آن.
35 مجمل التواریخ و القصص، ص۴۱۲.
36 نظام الملک او را به عنوان والی مرو منصوب کرد. او کودن، مأمور سلطان را به زندان انداخت. از این جهت قضیه مشهور تاج و دوات بین نظام الملک و ملکشاه پیش آمد. در می یابیم که همانند نظام الملک که به تکرار مورد عفو قرار گرفته بود، پسرانش نیز هر از چندگاهی از چشم می افتادند ولی بعدا مقامات بزرگی را بدست آورده اند. زیرا بعدا شمس الملک عثمان، پس از ضیاءالملک به وزارت رسیده بود، در دوره ی خاطرالملک به مدتی طولانی محبوس بود. آشتیانی، وزارت، ص۱۸۶.
37 بنداری، زبده النصره، ص۱۲۹؛ و ادامه آن؛ مجمل التواریخ و القصص، صص۴۱۵-۴۱۴؛ به روایتی محمود از جمجمه او قدح درست نموده و شراب خورده بود. آشتیانی، وزارت، ص۱۸۷.
38 بنداری، زبده النصره، ص۶۰.
39 بنداری، زبده النصره، ص ۷۳؛ عمر انور الزبدانی، الوزیر السلجوقی نظام الملک، دارالاسمای، دمشق، ۱۴۳۸، ص۵۱
40 بنداری، زبده النصره، ص ۹۴، ترجمه فارسی محمد حسین جلالی
41 بنداری، زبده النصره، ص ۹۹
42 آشتیانی، وزارت، صص ۱۶۴-۱۶۳
43 در سلجوقنامه ی نیشابوری هم آمده که نظام الملک ۱۲ پسر داشته است، به هر یک شغل و ولایتی داده بود. نیشابوری، سلجوقنامه، ص۹۵
44 حتی قبل از آنکه به نزد محمد تپر پناه آورد، از آنجا که تنها سلطان ملکشاه او را پسرم خطاب می نمود. امیر اونر (Uner) را نیز به کسب سلطنت تشویق نموده است.
45 نیشابوری، سلجوقنامه، ص۱۲۲
46 کارلا. ال. کلوزنر، وزارت در نزد سلجوقیان، ترجمه ام. اف. باش. ش. تعریفچی، کرونیک کتاب، استانبول، سال ۲۰۱۹، ص۷۹
47 همان، ص۱۳۱
48 ابو عبدالله محمد بن عبدوس بن عبدالله الجهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ترجمه ابوالفضل طباطبائی، تحقیق مصطفی الثقه و دیگران، انتشارات توس، تهران، ۱۹۶۹، ص۱۲۵؛ ابن الطقطقی، الفخری ( اداره دولت، خلفاء و تاریخ وزراء ۱۲۵۷-۶۳۲) ترجمه رمضان ششن، انتشارات بیگله کولتور صفت، استانبول، ۲۰۱۶، ص۱۱۹؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، توسعه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۹۴شمسی، ص۴۴۲
49 ابن الطقطقی، الفخری، ص ۱۲۰؛ زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص۳-۴۴۲.
50 ابوالحسن علی بن حسین بن علی المسعودی، مروج الذهب، ج۳، تحقیق کمال حسن مری، المکتبه المصریه، بیروت، ۱۴۲۵، ص۳۱۳؛ ابن طقطقی، الفخری، صص۵۰-۱۴۸
51 همانگونه که بین فرزندان نظام الملک رقابت وجود داشت، بین این دو برادر نیز وجود داشت. زیرا وقتی که موضوع جابجایی یک شغل در انتقال دیوان از فضل به جعفر مطرح گردید. فضل درباره ی برادرش جعفر چنین گفته بود: نعمتی که متعلق به اوست، به من واگذار نشود، رتبه و مقامی که از من گرفته شود، نصیب او نگردد. ابن طقطقی، الفخری، صص۴-۱۵۳.
52 ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، جلد ۵، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، دارالکتب العربی، بیروت، ۲۰۱۲، صص۵۳-۳۴۸و ص۳۸۶؛ ابن الطقطقی، الفخری، صص۸-۱۵۱؛ جهشیاری؛ کتاب الوزراء، ص ۳۰۶؛ زرین کوب، تاریخ ایران، ص ۴۴۵.
53 ابن طقطقی، الفخری، ص ۱۴۸.
54 مسعودی، مروج الذهب، ج۳، صص۷-۳۱۶.
55 عثمان توران، تاریخ سلجوقیان و تمدن ترکی-اسلامی، اوتوکن نشریاتی، استانبول، ۲۰۰۳، ص۲۱۷.
56 بر خلاف آن تمام ثروتی که در دست خاندان برمکیان بود، مصادره شده بود. زرین کوب، تاریخ ایران، ص۴۴۶.
57 علی محمد صلابی، سلجوقیان ایجاد پروزه مبارزه اسلامی با فتنه باطنیان (فرقه اسماعیلیه) و جنگ های صلیبی،‌ترجمه ی شن اصلان، صالح اوغلو، روضه پایینلاری، استانبول، ۲۰۱۸، صص۲۱۹-۱۹۹؛ دکتر ستارزاده نیز از قدرت وزیران دولت سلجوقی در قیاس با غزنویان سخن رانده است. ستارزاده، سلجوقیان، ص۱۷۹؛ بدون هیچ شک و تردیدی آنکه باعث شد وزیران در دوره سلاجقه به این موقعیت مهم دست یابند،‌خواجه نظام الملک بود. حتی به عقیده برخی از نویسندگان، او یکی از بزرگترین وزرایی بود که تاریخ به خود دیده است. طباطبایی،‌خواجه نظام الملک، ص۷۵؛ فروزانی، سلجوقیان، ص۳۴۹.
58 دیمیتری گوناس، اندیشه ی یونانی، فرهنگ عربی، نهضت ترجمه از یونانی-عربی در بغداد و جامعه عباسی متقدم،‌ترجمه ال.شمشک، کتاب یاپین اوی، استانبول، ۲۰۰۳، ص۱۳۴، صص۳-۱۵۲.
59 وزیر انتصابات در مدارس را تا زمانی که در قید حیات بود، در اختیار داشت. تعصب او در برخی موضوعات، تعصب سلاطین سلجوقی را تحت شعاع خویش قرار می داد. محمد دهقانی، بررسی تاریخی رواداری در عصر آل بویه و سلجوقیان، نشر ادیان،‌قم، ۱۹۹۳، ص۸۴؛ سید جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، انتشارات کویر، تهران، ۱۳۷۵، ص۱۰۸.
60 نظام الملک، سیاست نامه، ص۱۷؛ طباطبایی، نظام الملک، ص۳۷.
61 ابن طقطقی، الفخری، صص۷-۱۵۶. در همان جا می نویسد بر دلبستگی موجود بین جعفر بن یحیی و خواهر خلیفه عباسه اشاره می کند؛ جهشیاری، کتاب الوزراء، ص ۲۲۸.
62 مترجم: بجای ترجمه متن ترکی مقاله، که خود ترجمه ای از سیاست نامه(سیرالملوک) بود،‌عینا از ص ۲۵(فصل چهارم) سیاست نامه (سیرالملوک) خواجه نظام الملک به کوشش دکتر جعفر شعار،‌انتشارات امیرکبیر، چاپ دهم، تهران ، ۱۳۸۰، نقل گردید. ضمنا با تصحیح هیوبرک دارک (در صفحه ۳۷) مقابله شد و عینا مثل هم هستند.
63 Dr. Öğr. Üyesi, Ondokuz Mayıs Üniversitesi, Çarşamba İnsan ve Toplum Bilimleri Fakültesi, Tarih Bölümü, murat.tural@omu.edu.tr