رشید الدّین فضل الله ( متوفّای 1318 / م )(2) نام سه فرد را که قبل از کَندری ، وزارت طغرل بی را برعهده داشته اند، متذکّر می شود:

  1. سالار ابو القاسم بوزگانی (3)

  2. ابوالقاسم کرمانی

  3. احمد دهستانی

راوندی ( متوفّای بعد از 1207 / م )(4) که به دوره ای متقدّم تر تعلّق دارد، در اثرش « راحة الصّدورو آیة السرور» فقط از دو تن به عنوان سَلَف کُندری،نام می برد:

  1. بوزگان سالاری ابوالقاسم الکوبانی

  2. ابو احمد دهستای عمروک (5)

آثار الوزراء ( 6) که به زبان فارسی و در اواخرقرن پنجم ه.ق.به نگارش در آمده است این اسامی را به عنوان وزراء ارائه می دهد:

  1. سالار ابوالقاسم بوزگانی (7)

  2. خواجه ابو منصور دربابی

در کتاب « دمیة القصر» (8) اثر باخرزی به یک شخص دیگر، با نام «عُمَرَک الرّباطی » (9)، به عنوان وزیر طغرل بی اشاره می شود.

بوزگان سالاری

می بینیم که از بین این اشخاص ارجمند،فقط نام یک تن، یعنی نفر اوّل، درهمه ی فهرست ها وجود دارد.اطّلاعات و آگاهی های ما در خصوص وی ، نسبت به دیگران، بیشتر می باشد.نویسنده ی کتابی با نام « تاریخ» که معاصر او بوده، از وی نام برده(10) چندین بار به او ارجاع می دهد.(11) هم چنین با خرزی - که معاصر وی بوده - در همان اثری که قبلآ ذکری از آن رفت، از او سخن گفته است.(12) باخرزی با اشاره به کنیه ، اسم و نسب او، همان گونه که ابن اثیر در باره ی ابوالقاسم علی بن ابوعبدالله جوینی گفته، از او به عنوان بوزگان سالاری ( یا خواجه ی او) سخن می گوید. « لُسترنج » بوزگان را ( که به صورت بوزکان ، نوشته است) به عنوان مهمترین شهر منطقه ی زام یا جام ، که در گوشه ی شمال شرقی کوهستان واقع شده، معرّفی می نماید،(13) و سالار آن جا، که قهرمان ما، از طرف غزنویان ، نوعی اختیارات اداری داشته است. ضمنآ سالار به معنای فرد محترم و نُخبه نیز به کار رفته است، و مشابهتی با مفهوم کلمه ی « عین » دارد.اوّلین بار از وی به عنوان کسی که در نیشابور اقامت داشته و یکی از شخصیت های برجسته ی آن جا بوده، سخن رفته است. در واقع در کتاب « آثار الوزراء» آمده است که وی امیر منطقه ی خراسان و یا مامور مالیه بوده است.اگر بدان گونه بوده باشد، این وضع می تواند روشن کننده ی آن باشد که وی نسبت به صاحب دیوانِ ظالم و ستمگرِ سلطان مسعود در آن ایالت، حالت ضدّیت و بدمهری، داشته است.به هر تقدیر از بهار1038 / م سالار آن مقدار از شیوه ی حکومت غزنویان اکراه پیدا کرده بود که پس از آنکه با دسته ی کوچکی از ترکمن های اوغوز- که در تاکستانی اتراق کرده بودند، مذاکراتی صورت داد، به همراه برخی از شخصیت های مهم نیشابور، از برادر اندر طغرل ، یعنی ابراهیم اینال یا ینال، استقبال نماید.

چهارسال از زمانی که گروهی از اوغوزهای سلجوقی تحت حاکمیت طغرل و چاغری ، از رود سیحون عبور نموده، بدون اجازه و دستور حکومت، به قلمروی غزنویان وارد شده بودند،می گذشت.در طول این مدّت ابتداء درژوئن- ژوئیه 1035 / م و بعدآ کوتاه مدّتی قبل از وارد شدن ابراهیم به نیشابور، در ماه می - ژوئن 1038 / م توانستند نیروهای قدرتمند تر از خود غزنویان را ، دوبار دُچار شکست سنگین نمایند. سلطان مسعود پس از قبول اوّلین شکست، مجبور شد در فراوه،دهستان و نسا، مکان های اسکان به رهبران و سرکردگان سلجوقی بدهد.امّا این‌ها برای آرام کردن ایشان کافی نبود علّت دوّمین تهاجم غزنویان علیه سلجوقیان آن بود که ایشان مجدّدآ علیه مناطق دیگر، دست به تهاجماتی زده بودند.علاوه بر آن، در زمستان سال 1037-1038 / م شهر ری و بخش بزرگی از ایالت جبال به دست ترکمن ها افتاده بود.

در اوّلین جمعه ی پس از آمدن ابراهیم ینال به نیشابور، سالار که با او در ارتباط بود ،از اینکه احتمالآ آوردن نام طغرل در خطبه ، باعث اعتراض مردم خواهد شد- در این مورد با خطیب جمعه هماهنگی صورت گرفته بود – در جامع بزرگ، سه تا چهار هزارتن را گرد آورده بود.[ در واقع اعتراضی هم صورت گرفت] نامه هایی که طغرل ارسال کرده بود،یک هفته بعد ، به سالار و « امام موفّق» رسید.(15) سه روز بعد طغرل به تن خویش، با سه هزار سپاهی ، ظاهر شد و این سالار بود که همه ی تمهیدات لازم برای استقبال از او را تدارک دید و در نهایت، دو روز بعد، طغرل اداره ی حکومتی را که، فتوحات سلجوقی، وی را به تاسیس آن وا می داشت، به سالار واگذار کرد.(16) طغرل متوجّه شده بود که اتباع جدید و ترکمن ها، عادات ناشناخته و غریبی دارند.او گفت:ما تازه کار و بیگانه هستیم[ همان گونه که در گزارش سرّی تشکیلات برید- جاسوسی- نیشابور به دربار غزنه، ذکر گردیده بود](17)، ما از عادات تاجیکان اطّلاعی نداریم.(18)

تنها اشاره و ارجاع دیگری که از طرف بیهقی به سالار شده،به دیدار چاغری بی، در ماه ژانویه ی 1039 / م ،از برادرش طغرل، که هنوز در نیشابور بود، مربوط است.چاغری بیش از یک ماه درآنجا اقامت داشت و طغرل مقدار پانصد هزار درهم به او داده بود.سالار این مبلغ را گردآوری و تامین کرده بود.(19) در هیچ یک از منابعی که بدان ها رجوع کردم، در باره ی او اطّلاعات بیشتری وجود نداشت. بُنداری و یا ترجیحآ و به احتمالی ( چون اثر بُنداری،تلخیصی از کتاب خود اوست) عماد الد ّین اصفهانی ، امکان دارد به عنوان یک رسم دروغین، مورد اشاره قرار داده باشند. چون در « زبدة النصره »(20) آمده است که کُندری، اوّلین فردی بود که برای سلجوقیان، وزارت نموده است.(21) به هر صورت مورّخینی چون میرخواند (22) ، خواند میر (23) و یا منجّم باشی (24) که به دوره ی متاخّرتر ، تعلّق دارند، از کسی به عنوان فردی که ، قبل از او، وزارت سلجوقیان را بر عهده داشته باشد، نام نمی برند.فقط عبدالله مستوفی (25) آورده است که در زمان تصاحب دولت بدست سلجوقیان و پس از شکست نهایی سلطان مسعود در نبرد دندانقان بسال 1040 / م ،او وزیر بوده است(26)، بنظر ما ،با این که راوندی و رشید الدِّین آورده اند ، به هنگامی که طغرل اوّلین نامه اش را به خلیفه القائم (27 ) فرستاد، او مسئولیت وزارت را بر عهده داشته است ، این امر بعید می نماید. چون نامه ی مذکور در همان سال و به هنگامی که طغرل در نیشابور، در کش و قوس تاسیس حاکمیتش بود، ارسال شده بود. سه مورد از اشارات باخرزی (28) هم عصر وی در باره ی سالار، مربوط به شعرایی است که در پی گرفتن صله، مدایحی برای او سروده بودند. در چهارمین اشاره ، او پس از این که می نویسد سالار( 29 ) مدّتی وزارت طغرل را برعهده داشت ، طعم کناره گیری از همکاری و مشارکت به دهان او خوش آمد و از وزارت رهایی یافت و ردای وزارت را از تن در آورد، چیز دیگری نمی افزاید.(30)

صاحب بن میکائیل

بعد از سالار که بیشترین اطّلاعات را در باره ی او داریم، دوّمین فرد در فهرستی که ابن اثیر ارائه داده، ابو عبدالله حسین بن علی بن میکائیل، با عنوان رئیس الرؤساء می باشد.رئیس الرؤسا ء در دیگر فهارس دیده نمی شود.امّا ابوالفضل بیهقی ، هم از او و هم از پدر وی به تکرار سخن رانده است.افزون بر این در دُ میة القصر چندین بار به او اشاره می گردد.او و پدرش، در دربار غزنه مشغول به کار بوده اند.اگر مبنا را بر تعریف و شناخت بیهقی قرار دهیم،باید بگوئیم او به یک خاندانِ ریشه دار و اصیل تعلّق داشته است.(31) ضمنآ باخرزی از ایشان به عنوان میکائیلیون ، اعیان منطقه ی نیشابور سخن رانده است.(32) مثلآ علی، پدر حسین هم در دوره ی محمود و هم در دوره ی مسعود، تمهید تدارکات لازم برای استقبال از سفیری که از دارالخلافه ی بغداد، آمده بود را بر عهده داشته است، به تعبیر دیگر او در بخش تشریفات دربار مشغول به کار بوده است.(33) حسین در دوره ی مسعود، در جلسات دیوان، شخصآ حضور می یافت.(34) او در تابستان 1035 / م، وقتی اوّلین قشون غزنوی از شهر نیشابور به سمت طغرل بی و چاغری بی اعزام شد، مسئولیت تدارکاتچی ( کد خدا) آن یگان نظامی را بر عهده داشت.بنا براین برای اینکه بتواند، جنگ را پیگیری کند، بر پیلی سوارش کردند – در امپراتوری غزنویان که مناطق شمالی هندوستان را نیز شامل می شد، استفاده از پیل رواج داشت و مرسوم شده بود – امّا این حیوان باعث بدبختی و شاید هم نجات وی شد.چرا که گماشتگان به محض مشاهده ی مقاومت ترکمن ها،به شکلی نه چندان آبرومندانه، توانستند از میدان نبرد بگریزند. امّا حسین ، در حالی که ادای پیاده شدن یک فرمانده از پیل را در می آورد، سوار برپیل، به اسارت در آمد.(35)

بیهقی پس از نقل این خبر خلاف قاعده ، دیگر در باره ی ابن میکائیل اطّلاعاتی ارائه نمی دهد. نه زمان وارد شدنش به خدمت طغرل بی،نه رسیدنش به مقام وزارت و اینکه چگونه توانسته است با وجود صلاحیت اندکش، به کار بپردازد، روشن نیست. باخرزی از او به عنوان وزیر طغرل بی سخن می گوید و در لشکر کشی ها از وی به صورت « صاحب » نام می برد. حدّ اقل چهاربار از او نام می برد، و در یک مورد از وی با لقب رئیس الرؤساء- که ابن اثیر هم بکاربرده – بحث می کند.وقتی که میکائیل بر مسند وزارت تکیه زده بود، باخرزی تحت امر اوبود،در دیوان رسائل مشغول به کار شده بود وحتّی دوستدار وی بود. او اشاره می کند در سال های 1053-1052 / م در ری اقامت داشته اند و این که در خارج شهر گرگان ، قرارگاهی برپا نموده بودند.(36) متاسّفانه این تنها تاریخی است که از سالار با عنوان صاحب در دست داریم.امّا بنظر می رسد که این تاریخ، از سال1040 / م که آخرین تاریخ است،حدّ اقل دوازده سال فاصله داشته باشد.

در این فاصله،طغرل بی به صورت قدرتمند ترین حاکم در آمده بود.حاکمیت اوتقریبآ بر سرتاسر ایران امروز ( به استثنای فارس و خوزستان) توسعه پیدا کرده بود ودر نتیجه ی حملات اوغوزان یاغی [ غزان عراق] دایره ی آن بیزانس و امیر نشین مروانی دیاربکر را نیز شامل گردید.خلیفه القائم، از طغرل بی یاری طلبیده بود، و به او عناوین و خلعت هایی اعطاء کرده بود. سفیرانی بین دو طرف مبادله شده بودند، رابطه اش با شاهزاده ی بویهی فارس بسیار خوب بود. گویا که ایالت به طغرل تعلّق دارد.

دهستانی و رباطی

تصوّر می کنم دو اسم دیگری که در فهرست ما مشاهده می شوند، چندان اعتباری نداشته اند.یکی از آن ها ابو محمّد حسن بن محمّد دهستانی است، که در فهرست ابن اثیر، در جایگاه سوّم قرار دارد. ابن اثیر بدو لقب نظام الملک می دهد ومی افزاید ک دو تن دارای این لقب هستند.این مورد جالب توّجه است. نمی دانیم نظام الملک – وزیر آلپ ارسلان و ملکشاه – چه زمانی این لقب را دریافت کرده است.امّا این امر باید در سال های دهه ی پنجاه قرن یازدهم میلادی صورت گرفته باشد.ضمنآ از آن تاریخ به بعد، القاب افرادی که به خاندان منسوب نبوده اند، به هیچ شکل و سریع – تا آن اندازه که باید - رواج نیافت. متوجّه می شویم که دو فرد در یک زمان می توانستند، لقب واحدی داشته باشند. در حقیقت صاحب بن میکائیل، نمونه ای است از آنچه، موضوع بحث است.او و پسر عمویش، ابن مسلمه – که زمانی وزارت خلیفه ی عبّاسی ، القائم را بر عهده داشت - در یک زمان لقب رئیس الرؤساء را یدک می کشیدند.(37)

باخرزی(38) عینآ آنچه را که ابن اثیر در باره ی اسم، کنیه و نسب دهستانی آورده ذکر می کند، و فقط یک بار، در حین بحث در باره ی شرح یک مصراع می نویسد ، که او هم در خراسان و هم در عراق(39) روی زمین را از ظلم پر کرده است، ولی به هیچ لقبی اشاره نمی کند.باخرزی در همان بند، به وزیر دیگر طغرل بی، یعنی عُمَرک رباطی، که او نیز بهمان اندازه ستمگر بوده اشاره می نماید.ابن اثیر اگر چه از این نفر دوّم اسمی نمی برد،و با دهستانی اشتباه می گیرد، امّا نام بردنش از عُمَرک ، معنا دار می باشد.(40) در رابطه با دهستانی، از فهارس متوجّه می شویم که رشید الدّین او را به عنوان یکی از وزیران طغرل بی سلجوقی ، مطرح نموده است. باخرزی و ابن اثیر برخلاف رشید الدّین، کنیه ی او را ابو محمّد دانسته اند. راوندی کنیه ی مذکور را به صورت ابو احمد آورده است ، در حالی که رشید الدّین هیچ کنیه ای را ذکرنکرده و اسم اورا محمّد دانسته است.این ها احتمالآ نمونه ای هستند از اختلاط و آمیختگی کلّی اسامی محمّد و احمد، و شاید اگر آنچه را که در راحة الصدور و جامع التّواریخ در آن خصوص آمده است، به صورت ابو محمّد دهستانی بخوانیم، گامی درست برداشته باشیم.