ارزیابی جنبش باسماچی در ترکمنستان1918 تا 1924 نوشته قربان گلدی قوتلی یف . ترجمه محمد قُجُقی
-1 مقدّمه
باسماچی،این چنین تعریفی،در مورد آن ها، می تواند معنای بدی را القاء نماید. امّا این تعریف بسیار مغلطه آمیز است. چون می دانیم که کلمهی « باسماچی» به معنای راهزن ،چریک و قطّاع الطریق می باشد.امّا افرادی که درترکمنستان، برضدّ حاکمیت شوروی مبارزه می کردند، یعنی باصطلاح باسماچیان، راهزن نبودند. آنان انسان هایی نبودند که بر جان و مال افراد بی گناه، تعرّضی انجام دهند.آن ها با قهرمانانی که علیه اشغال«گوگ تپه» بوسیلهی روسیهی تزاری جنگیدند،هیچ تفاوتی نداشتند.همان گونه که ترکمن ها در سال 1881 و پس از اشغال سرزمین ترکمن، از خواست روس ها دایر بر تسلیم شدن، اطاعت نکرده و جنگ با ایشان را در پیش گرفتند.در جنگ« گوگ تپه» قهرمانانی چون نوربردی خان و مختومقلی خان، به عنوان رهبران مردم تا آخرین قطرهی خون خود ، برای آزاد سازی وطنشان جنگیده بودند.بطوریکه مورّخ .ن. لاتکین، در سال 1885 در آن باره گفته است: ترکمن ها وطنشان را از صمیم قلب دوست می دارند و آماده اند برای دفاع از آن، تا آخرین قطرهی خونشان مبارزه کنند.آن ها این را در گوگ تپه نشان دادند. در گوگ تپه، روس ها تلفاتی بمراتب بیش از آنچه در سراسر آسیای میانه داده بودند، متحمّل شدند.
(2)Gündogdyyev ve Annaorazow,1992: 12
بهمین صورت ترکمن ها در اوایل قرن بیستم(بین سال های 1918 تا 1924) تسلیم شوروی ها، که تلاش می کردند،بر میراث روسیهی تزاری چنگ بیندازند،و حاکمیت روس ها را بر ترکمنستان،مجدّدآ احیاء نمایند، نشدند و ترجیح دادند،با ایشان مبارزه نمایند. دقیقآ همان گونه که در جنگ« گوگ تپه» اتّفاق افتاد. در اوایل قرن بیستم، قهرمانانی چون عزیز خان و جُنید خان، به عنوان رهبران ترکمن، تسلیم روس ها نگشتند و ترجیح دادند تا به جنگ مصمّمانه خویش با روس ها، تا مرگ ادامه دهند.
اگرچه رسمآ سال های 1918 تا 1924 را سال های جنگ با باسماچیان می شناسند،امّا درگیری هایی در مقیاس کوچک تا سال 1936 تداوم داشته است.یعنی ترکمن ها به جنگ های آزادی خواهانهی خویش که در سال 1918 آغاز شده بود، تا سال1936 ادامه دادند.این مقاومت دراز مدّت ترکمن ها آسان نبوده است. این ایستادگی و پایداری همراه با فقرو تنگدستی، عذاب و مشقّت، تحقّق پذیرفت.
2 -نسبت دادن افترای باسماچی و سیاه نمایی ها
ترکمنستان سرزمینی بود که روس ها بیشترین نگرانی را از بابت آن احساس می کردند.ترکمن ها از نظر میزان هراس وخوفی که ایجاد می کردند،اوزبک ها را از خاطر روس ها برده بودند.
( Kalkan,1999, 133)
تلخ و رنج آور اینست که مبارزهی ترکمن ها برای مقابله با اشغال روس ها را- که همانند جنگ های گوگ تپه بود و جنبهی ملی داشت - روس ها در افکار عمومی جهان، به نام راهزن و قطاع الطریق شناساندند و در ادبیات جهان با این تعریف اشتباه انگیز معرفی گردید و تثبیت شد.البتّه این تعریف و معرّفی جنبش به عنوان باسماچی، اقدامی بود که روس ها به قصد و آگاهانه انجام دادند. مورخین شوروی نیز آنچه بر عهده شان گذاشته شده بود،صورت دادند و بدین طریق یک تاریخ نگاری مجعول و ساختگی از نوع شوروی تولید و خلق گردید.این تاریخ نگاری مجعول که مشحون از اکاذیب بود، در راستای منافع شوروی سیر می کرد وبخاطر آن اهداف نگاشته و مکتوب گردید.آن ها دانش و حقیقت را در مذبح منافع اتحاد شوروی قربانی کردند. بدین خاطر است که هم در ترکمنستان و هم درسرتاسرترکستان، همهی جنبش های ملّی مبارزان، علیه حاکمیت شوروی راباسماچی گری، یعنی حرکت و اقدام یک دسته چریک و راهزن معرّفی نمودند. در این تاریخ نگاری ،شوروی ها به عنوان منجی و وطن پرستانی،که با ایشان مخالفت می کردند، به عنوان دسته های راهزن و دزد پذیرفته شده اند. متاسّفانه این مبارزهی افتخار آمیز ترکمن ها، در مدارس ترکمنستان و دیگر جمهوری های شوروی،به همبن شکل آموزش داده شده است. چرا شوروی محتاج این نوع آکاذیب شد؟پُر واضح است که جواب این پرسش این است که هدف آن ها مشروعیت بخشیدن به اشغال گری شوروی بود. اگر کمی به تاریخ گذشتهی ترکمن ها بپردازیم، این وضع را بهتر درک خواهیم نمود. ترکمن ها - پس از آنکه سرزمینشان در سال 1884 به چنگ روس ها افتاد- بیست سال با رژیم تزاری و به مدّت طولانی با حملات و تجاوزات حکمرانان شرق: بخارا، خیوه و قاجارها- مقابله نموده بودند. هرچند روسیه تزاری هرسال مناطق جدیدی از ترکستان را متصرّف می شد، در خصوص ترکمنستان ، بیش از حدّ متعارف، مشغول و درگیر شدند. قشون تزاری در هر گامی که بداخل ترکمنستان بر می داشت، باعث کشته شدن صدها نفر از قوای طرفین می شد.این موضوع ژنرال های روس تشنه و شیفتهی شهرت را دُچار بغض و خشم نموده بود.همهی ژنرال های روسی در خصوص انهدام کامل ترکمن ها، اندیشهی یکسانی را بر زبان آورده بودند.
(Gündogdyyev ve Anneorazow.1992:12)
در عین حال این اندیشهی ایشان-همانند جنگ گوگ تپه- نشان می دهد ، آنها چگونه تلاش نمودند،راه را برای مهیّا کردن زمینه برای مشروع جلوه دادن اشغال سرزمین ترکمنستان،آماده نمایند.برخی از گفته ها و اظهار نظرهای ژنرال های روسی برای مشروعیت بخشیدن به اشغال سرزمین ترکمنستان چنین است: من با در نظر گرفتن حرکات دشمنانهی آشکار ترکمن ها ، علیه ما، اعتقاد دارم،که همهی آن ها سزاوار قلع و قمع کامل می باشند(ژنرال گولوواچیف). ترکمن ها لکّه های سیاهی بر روی زمین هستند. این ننگی است برای انسانیت ، اگر ایشان را انسان بشماریم( ژنرال گرود کوف).وجود این ترکمن ها مایهی رسوایی و آبروریزی عصر ماست.ضرورت دارد که سر انجام این لانهی اشقیا و راهزنان (ترکمن ها) منهدم و قلع و قمع گردند.سرتاسرآسیای میانه،خراسان، افغانستان، بخارا و خیوه در انتظارند تا ما این وحشیان بیابانی وراهزنان گُستاخ را منهدم و نابود سازیم(ژنرال لوماکین). با این نوع اظهارات ترجیح دادند زمینه های مشروعیت بخشی به اشغالگری هایشان را فراهم آورند.
(Gündogdyyew ve Annaorazow1992:12-13)
اظهارات خصمانه و گستاخانهی ژنرال های تزاری نشان می دهد که این تشبیه و توصیف ترکمن ها به راهزن، از همان ابتدای اشغال سرزمین ترکمنستان توسط روسیهی آغاز شده است.چرا این مُهر و نشان راهزنی بر ترکمن ها زده شد؟آیا واقعآ چنان بود؟آیا روسیه تزاری مُحق بود؟یا آن شیوه ای بود که برای ایجاد پوشش برای اشغال گری روسیهی، کسب مشروعیت برای آن، در پیش گرفته شد؟برای یافتن پاسخ صحیح این پرسش کافی است، مقایسه ای صورت گیرد.مثلآ شوروی ها با انقلاب اکتبر 1917 خواستند تا بر میراث روسیهی تزاری دست یابند.لذا شروع کردند به این که دوباره ترکستان و همچنین سرزمین ترکمن ها را اشغال نمایند.فعالیت های مجاهدین ترکستان، که علیه استعمارگری روس ها مبارزه می کردند، از طرف بُلشویک ها به عنوان«باسماچی گری» تلقّی گردید.روس ها می خواستند بدین وسیله بین آن ها(مجاهدین ضد بُلشویک وضد استعمار،با مردم) شکاف ایجاد نمایند. بنابراین سعی گردید باسماچی گری،به عنوان حرکت چریکی وراهزنانه معرفی گردد.در صورتی که باسماچی و راهزن نبودن ایشان توسط ژنرال روس «فُرونزه» فرماندهی قوای روس،که در آنجا می جنگید،تائید شده است.
(Gayretullah,2013:477)
یک نویسندهی روس از شهرت زیاد باسماچیان سخن گفته است (Hayit,2006:390).این ها فقط اندکی از اعترافات روس ها در خصوص باسماچی هاست.در دورهی شوروی، قطعآ بخاطر وجود رژیم شوروی،دیدگاه مشترکی درخصوص مجاهدین ترکستان وجود داشته است. همهی آن ها از تعبیر باسماچی استفاده می کنند وهمگی ایشان آن ها را، راهزن و تحت حمایت و پشتیبانی انگلستان و خواستار جدایی ترکستان از روسیهی شوروی واحیای رژیم سابق می دانند. (Türkmen Sovyet Entsiklopediyasi,1981;302-303;Narmetov,1976:139.Karpov 1940:3-8)
رژیم شوروی برچسب باسماچی(راهزن) را بر ترکمن هایی که مخالف سیاست اشغال روس ها بودند، وارد نمود.همانگونه که قبلآ اشارت رفت، ژنرال روس لوماکین، ترکمن ها را به راهزن ها و قلدران، تشبیه نموده بود.بعد از آن که سرزمین ترکمن، با جنگ های گوگ تپه اشغال شد،پاسخ درست به سئوالی که در بالا مطرح نمودیم ،را می توان به این صورت ارائه نمود:روسیهی تزاری برای اینکه موضوع اشغال ترکمنستان در سایه قرار بگیرد و بخاطر کسب مشروعیت،و برای مجازات ترکمن ها، به این شیوه متوسّل شده بود.بدین صورت روس ها برای استیلای بی سروصدا بر ترکمنستان، اسباب و موجبات ظاهرآ عادلانه ای هم ایجاد می نمود.وگرنه ترکمن ها، راهزن و سرزمین ترکمن ها، به عنوان لانه و کاشانهی راهزنان ارزیابی و تلقّی نمی گشت.برعکس موضوع متمدّن بودن ملّت ترکمن از سفرنامه های سیّاحانی که از آن منطقه دیدن نموده بودند و ازبرخی از پایان نامه های دورهی دکتری ، قابل اثبات می باشد.در این خصوص می توان ازسفرنامه های محمد امین افندی (2000) و محمد ظاهر بیگی(2005) و پایان نامهی دکتری جهاد جهان(2010)اطلاعات مفصّل بدست آورد.
فکر می کنم توضیح در بارهی برخی موارد برای اثبات اینکه مبارزه کنندگان علیه حاکمیت شوروی،جزو گروه های راهزن نبوده اند،مفید خواهد بود.بدین خاطر ضرورت دارد که به مسئله ی تعداد جمعیت در آن زمان توجّه نمود.مثلآ خوارزم که در سال1920 جمعیتش844/640 نفربوده،در سال های 1923-1922 جمعیتش به 905/460 نفر کاهش یافته است.(Narmetow 1976:103-149) کاهش نفوس دقیقآ 939/179 نفر است و نشان دهندهی آنست که باصطلاح« باسماچیان» صاحب پایگاه مردمی بوده اند.یعنی اینکه بخش بزرگی از مردم ، ازآنها حمایت می کردند و پشتیبانشان بوده اند.اگر چنین نبود این کاهش فاحش در طی دو و سه سال قابل تصوّرو تبیین نیست.چون این کاهش یک چهارم نفوس خوارزم را شامل می شود.البته این مقدار کاهش در تعداد نفوس خوارزم ، همانطور که در بالا متذکّر شدیم،نشان دهندهی پایگاه مردمی باصطلاح « باسماچیان» می باشد.بخش بزرگی از مردم خوارزم از باسماچیان حمایت می کردند.این موضوع در خصوص دیگر مناطق ترکستان نیز صدق می کند.چنانکه در موضوعات مطروحه در بالا گفته شد،اظهارات مدیران روس در ترکستان، از جمله« فرونزه» جزء دلایل راهزن نبودن به اصطلاح « باسماچیان»می باشد.فرونزه گفته بود: باسماچیان در حقیقت راهزن نیستند.اگر چنین بود ، آنها را خیلی قبل از این نابود کرده بودیم.نیروی اصلی باسماچی ها، هزاران انسانی هستند که ازفرمان روایان قبلی مایوس و دل شکسته اند. (Hayit,2006:390) اینجا فرونزه برحقیقتی انگشت می گذارد که دلالت بر آن دارد، که باسماچیان در مقابل قشون شوروی، یک نیرو تشکیل داده بودند.این امربه ما نشان می دهد که آن ها گروه های راهزن قُلدر نبوده اند.زیرا راهزن و زورگو، از گروه های کوچک تشکیل می شود و هیچ وقت قوایی که در مقابل یک قشون و آن هم قشون شوروی مشکل آفرین باشد ویا این که گروه راهزن کوچک به ریشه گرفتن گروه های دیگر منجر شود، قابل بحث نیست.
هرچند منابع شوروی، مبارزان آزاد سازی ترکستان را باسماچی و راهزن بنامند و بُلشویک ها را نجات بخش نشان دهند،حقیقت روشن آن است که تامین پنبه و نفت از اهداف اشغال شوروی بوده است. (Hayit,1961:13)امّا باز هم حکومت شوروی و تاریخ نگاری ساختگی و بی پایهی آن، مدّعی نجات سرزمین ترکمنستان از ظلم هستند.از این که در آنجا انقلاب کرده اند، احساس غرور می نمایند.شوروی ها در زمینهی نجات بخش بودن خویش آن چنان خوب آموزش داده و تبلیغ کرده اند ، که ذهن یک نسل را با دروغ هایشان آلودند و مجذوب خویش نمودند. در حالی که حقیقت این بود که شوروی ها حاظر نبودند، ترکمنستان را که بخاطر نفت و پنبه و صنایع نساجی اش ارزش داشت، تقسیم نمایند و یا از دست بدهند.می توان مدّعی شد که این مقدار می تواند دلالت کند که باسماچی گری، در حقیقت حرکتی مردمی بود و به اصطلاح باسماچیان، مجاهدینی وطن پرست بودند که علیه حاکمیت شوروی مبارزه می نمودند و قطعآ دسته ای راهزن وقطّاع الطریق نبوده اند.
روند شکل گیری جنبش باسماچی
نکتهی دیگری که بر آن تاکید خواهیم کرد، مسئلهی تحقیق عمیق ولی مختصرروند مطرح شدن باسماچی گری در جغرافیای ترکمن هاست.بدین خاطر ضرورت می یابد مختصرآ به مطالعهی تاریخ اواخر قرن نوزدهم میلادی، یعنی دورهی حاکمیت روسیهی تزاری بر سرزمین ترکمن ها بپردازیم. دراثنایی که روسیهی تزاری ترکمنستان را بخود ملحق می نمود،در پی اهداف استعمارگرانه اش بود.قشون تزاری همانند اشغال گران به ولایت های ترکمن هجوم آوردند، انواع مالیات ها ی سنگین را اخذ کردند.هر زمانی هم که ترکمن ها ،دست به مقاومت زدند،انواع خشونت های جسمی و روانی بی رحمانه را علیه ایشان بکار می بستند.ماموران تزاری با نفرت به ترکمن ها می نگریستند.بخاطر یک خطای کوچک و یا لغزش مختصر، ایشان را به زندان می انداختند و مجازات می کردند (Roslyakov,1961:9-10)اعمال روس ها فقط به این موارد محدود نمی شد،ادارهی غیر نظامی مرغاب سیصد هزاردسیاتین-تقریبآ 28200 هکتار-از زمین های مردم را مصادره نمود. این گونه غصب اراضی، زندگی کشاورزان را شدیدآ تحت تاثیر قرار داد وباعث تشدید نارضایتی ها گردید.( ve Döwletow,1977:47-48 Annanepsow) ترکمن ها علیه این بی عدالتی ها، دست به قیام می زدند.می دانیم افرادی مانند «شامّی کل»و «جُنید خان»به عنوان افرادی شجاع و جسور، در مقابل این ظلم ها و بی عدالتی ها، بپا خاسته اند.ولی روسیهی تزاری هیچ وقت از میزان ظلم هایی که بر مردم ترکمن روا می داشت،نکاست، بلکه برعکس، بر شدّت آن ستم ها می افزود و ادامه می داد.مثلآ در سال1916، از افرادی که در قیام منطقهی «تجن» مشارکت کرده بودند،بی رحمانه انتقام کشید.در همان سال بخاطر این که ترکمن ها نمی خواستند به جبهه های جنگ جهانی اول، نیرو بفرستند،واحد مجازات گر استعمار گران روس، ترکمن های یموت حوزهی اترک را به شکل دهشتناکی بقتل رساند و اموال( پول و جواهرات) ایشان را بغارت برد. (ژنرال مادریدوف در قیام 1916 هم در قتل و کشتار ترکمن ها و هم در غارت و چپاول ایشان افراط و زیاده روی نموده است)
پس از فروپاشی روسیهی تزاری، ترکمن ها خوشبینانه تصّور می کردند،نفس راحتی خواهند کشید.امّا آن گونه نشد که انتظار داشتند.اکنون در مقابلشان «اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» به عنوان وارث بلا منازع روسیهی تزاری،جهت تصاحب مرده ریگ تزارها، قد علم نموده بود.شوروی سعی کرد خود را به عنوان منجی و نجات بخش نشان دهد. آنها تبلیغ راه انداخته بودند که برای ملت ها آزادی به ارمغان آورده، ایشان را از قید استعمار و بی عدالتی نجات می دهند.مردم ابتداء دروغ ها و اکاذیب بلشویک ها را باور کردند. اما در طی مدت کوتاه معلوم و آشکار گردید که دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نه تنها منجی و نجات بخش نیست، که نابودگر و یغما پیشه است.یعنی دولت شوروی برای کامل کردن کارهای نیمه تمام روسیهی تزاری و امحای ترک ها و اسلام آمده بود.این موضوع را منابع اثبات می نمایند.(Kydyraliyeva,2015:Narmetow,1996:124;Delangeard.1987;31-32)در حقیقت بدین خاطر است که می گویند ، مردم ،علیه شوروی بپا خاستند.(Kydyraliyeva,2015:261)شوروی هابه قیام های علیه خود با، بی رحمانه ترین شکل، واکنش نشان دادند.آنها درحالی که با باسماچیان مبارزه می کردند،آن چنان در بی عدالتی پیش رفتند که ،تعداد زیادی از افراد بی گناه رابی رحمانه بقتل آوردند. روستاهایی چون « چور- چوری»، «قاتی اوی»را که با هواپیما بمباران شدند، نمونه های از قربانیان شقاوت هستند.روستائیان روستای « کلته گونور»بی اعتناء و توجه به زن و بچه ها، بدون استثنا ، قتل عام شدند ( Muhammetberdiyew ve Orazgylyjow.1997:68-69)این نوع کشتارها، در سال های دههی 1930 تداوم یافت.مثلآ می دانیم که در سال های 1930 و 1932 سه هزار خانوادهی ثروتمند و صاحب زمین و املاک مزروعی را از میان بر داشته اند. (Gutlyyew.1992:22 ) این مطالب و سخنان را لنین، رهبر انقلاب اکتبر هم تائید میکند، آنجا که با اشاره به این کشتارهای جمعی می گوید: اگر امحاء و کشتار را، با این سرعت و شتاب ادامه دهید، افرادی که یاور ما ، در تشکیل سازمان اداری جدید خواهند بود را، از دست خواهیم داد ( Şamil,1971:48)
اما استالین ارزشی برای سخنان لنین قایل نبود.با مرگ لنین، استالین عهده دار ادارهی اتحاد جماهیر شوروی گردید و با شدّت این نابود سازی را به مراحل بالاتر رساند.به نحوی که سیاست فشار و مستحیل نمودن، ممنوع سازی ها، بازداشت ها، تبعید ها، و کشتارهای جمعی، مقاومت ملّی را کاملآ در هم شکست. همه نهاد ها، از جمله ، ادبیات را به عنوان خادمین راستین امپراتوری سرخ در آورد.مشاهدهی افرادی که پدران، مادران وهمسرانشان را، بخاطر ترس از جان خود،نفی و انکار می نمودند، به امری معمولی و پیش پا افتاده ، تبدیل گشت.( Karakaş,1998:28)
اوضاع و شرایطی که در بالا توضیح داده شد،زمینهی بروز و تشکیل جنبش علیه روسیهی تزاری و اتحاد شوروی را در قلمروی ترکمنستان فراهم آورد.بنحوی که قیام 1916 دلالت برحرکت ضدّ روسیهی تزاری دارد و جنبش باسماچی-که از سال 1918 تا 1936 تداوم داشت- بزرگترین مظهر جنبش ضد شوروی است.
ادعای حمایت انگلستان از جنبش باسماچی و مردود بودن آن
پس از بررسی دورهی شکل گیری جنبش باسماچی، مفید خواهد بود اگر به موضوع ادعاهای منابع شوروی در خصوص حمایت انگلستان از مبارزان ترکمن( باسماچی ها)آزادیخواه بپردازیم. منابع شوروی آنقدر درمورد حمایت انگلیسی ها ، پای فشردند و قضیّه را بزرگ کردند( Narmetow.1976:21)که گویا باسماچیان نمی توانسته اند توجه کسی را در کشورهای خارجی بخود جلب نمایند و انگار خارجیان در بارهی مبارزات ایشان هیچ چیزی نمی دانند. .(Broxup.1984:9) در حقیقت مورخین شوروی، حتمآ طبق خواستهی رژیم و بدون این که دلیلی ارائه دهند، این ادعای دروغین و مجعول را تولید کرده اند.رژیم شوروی این ادعا را در درون تاریخ نگاری ساختگی خویش با موفقیت جای داد. در حالی که به روشنی می دانیم دولت انگلیس هیچ نوع حمایتی از باسماچیان بعمل نیاورده است.بدین سبب اشاره به چند مورد کافی خواهد بود.مثلآ شامل(Şamil.1971:50) در اثرش به موضوع تصمیم انگلستان به جبهه گیری علیه بلشویک ها اشاره می کند:ولی انگلستان می ترسید که نکند این امر به صورت الگوی زیانباری برای مستملکات آسیایی آن کشور در بیاید.آن کشور نمی خواست به هیچ طریقی به عنوان طرفدار بقای دولت های مسلمان تشکیل شدهی موجود تلقی شود.لذا برای مقابله با بلشویک ها، حمایت از ژنرال های رژیم ساقط شدهی تزاری را ترجیح می داد.به نوشتهی همان ماخذ،وقتی که این ژنرال های تزاری مغلوب شدند، دولت شوروی بر میراث ایشان دست یافت.این گونه استنباط می شود که انگلیسی ها در مقابل این وضع هیچ اقدامی انجام نداده اند. (Şamil.1971:50) معلوم است که انگلستان آگاهانه تصمیم به عدم دخالت گرفته است. همچنان که « زکی ولیدی توغان» گفته است:سیاست انگلستان در مورد ترکستان عبارت بود از اینکه، اگر آنجا بدست روس های سفید(ضد بلشویک) نیفتد، سرخ ها می توانند در آن مستقر شوند. ( Togan,1981:422)این را برخی منابع دیگر هم تائید می کنند.بر اساس اولین منبعی که از این موضع پشتیبانی می کند، « لوید جُرج»نخست وزیروقت انگلستان، در مقطعی سعی نمود، با حمایت از ژنرال های تزاری، تزاریسم را احیاء نماید. امّا وقتی که این تشبّثات ناکام ماند و نتیجه ای حاصل نشد،بدون این که محظوری احساس کند،فورآ دست دوستی بسوی لنین دراز نمود (Şamil,1971:88)
منبع دیگری می نویسد که « مالسون -Malleson» ژنرال انگلیسی در ماه فوریه 1919 دستور عقب نشینی بی سر و صدای قوای تحت امرش را، از خاک ترکمنستان دریافت داشته است.پس از عقب نشینی او در فوریهی 1920،مسکو برسرتاسر ترکمنستان مسلّط شد.(Hopkirk, 1995: 220)انگلیسی ها پس از این عقب نشینی، دیگر بار، به سرزمین های ترکمنستان باز نگشتند.حالا میدان عملآ در اختیار بلشویک ها قرار گرفته بود. احتمال دارد که این سیاست، به مقتضای قرارداد ویژه ای که انگلستان با شوروی منعقد کرده ، به مرحلهی عمل در آمده باشد.
در این مورد بین مجموع منابع، تناقض واختلافی مشاهده نمی شود و می توان گفت همهی منابع یک دیگر را تائید می کنند.همهی این منابع مشترکآ می نویسند،هرچند انگلیسی ها تا جائی که می توانستند،به ژنرال های تزاری کمک کردند و حمایتشان نمودند،امّا وقتی شکست آن ها را مشاهده کردند،صف و موضع گیری خود را عوض کرده،در صف طرفداران بلشویک ها در آمدند.همان طور که قبلآ متذکّرشدیم، لوید جُرج، نخست وزیروقت انگلستان، پس از شکست ژنرال های تزاری، سعی نمود با لنین، ارتباط پیدا کند. لنین نیز به این اقدام،جواب مساعد داد و یکی از نزدیک ترین دستیارانش،کاراسین را به لندن اعزام نمود. (Şamil,1971:88)نمی دانیم که آیا بین انگستان و شوروی، قراردادی هم منعقد شده است یا خیر.امّا احتمال قوی میرود که بین آن ها در موضوع خاصّی، تفاهم بعمل آمده باشد.زیرا کاملآ آشکار است که وقایع ، در آن راستا بوده است.مثلآ این که انگلیسی ها گفته باشند،که اگر روس های سفید بر ترکستان سلطه نیابند، سرخ ها می توانند، حاکم آن جا باشند.مغلوب شدن ژنرال های تزاری در برابرقوای شوروی ، تلاش انگلیسی ها جهت تماس با لنین و یا عقب نشینی بی سر و صدای قوای انگلیسی به سرکردگی مالسون از ترکمنستان، این اندیشه را تائید و تقویت می کند.علاوه بر آن اگر انگلستان از مبارزان جنبش آزادی ترکستان دفاع و حمایت میکرد، در آیندهی نزدیک با موانع جدّی روبرومی شد.یکی از آن ها مستعمرات انگلیس بود.اگر انگلستان به مبارزات آزادی ترکستان کمک می کرد و ایشان به استقلال دست می یافتند،تاثیرات نا مطلوبی در مستعمرات انگلیس در آسیا بر جای می گذاشت و سبب قیام آن ها برای آزادی می گشت.اگر انگلستان به چنین راهی کشیده می شد، انگار کبریت مبارزات آزادی بخش و استقلال طلبانه در مستعمراتش را، بدست خویش روشن کرده بود.اگر وضع این چنین بوده باشد، در آن صورت انگلیس ابدآ نمی توانست به آن موضوع حتّی فکر هم کرده باشد. یکی دیگر از موانع کمک انگلیس به مبارزات آزادی بخش ترکستان، وجود کمیته ای بود که برای کمک و حمایت از « آتا تورک» تشکیل شده بود.ترکمن ها کمک های جمع آوری شده را توسط آن کمیته، به ترکیه ارسال نموده بودند.ماموران روسیهی شوروی که متوجه این موضوع شده بودند، تعدادی از اعضای کمیتهی مزبور را دستگیر ساختند . ( Özbay,2012:29)احتمال ونسبت درستی این اطلاعات بسیار است.زیرا می دانیم که بین مبارزات آزادی ترکستان و مبارزات آزادی آناتولی، رابطهی ویژه ای وجود داشته است.در سایهی مبارزات و تلاش های « اسماعیل گاسپیرلی» در اواخر قرن نوزدهم،در زمینه های آموزش، بین ترکان آناتولی و ترکستان، نزدیکی هایی صورت گرفته بود.در سایهی این نزدیک شدن بود که بهنگام اشغال آناتولی، ترکان ترکستان به مبارزات آزادی آناتولی مساعدت کردند.ترکان آناتولی نیزبه مبارزات ترکستان کمک کردند. مثلآ برخی از پاشاهای امپراتوری عثمانی، در درون مبارزات آزادی بخش ترکستان جای گرفتند. انور پاشا، وزیر جنگ سابق امپراتوری عثمانی، شخصآ در مبارزهی آزادی خواهانهی ترکستان، نقش رهبری یافت.پس از نا کامی جنبش آزادی بخش ترکستان، افراد روشنفکر و ملّی گرایانی چون: یوسف آقچورا، مصطفی چوقای و زکی ولیدی توغان به ترکیه پناهنده شدند.
در چنین اوضاع و شرایطی ، پذیرش این که دولت انگلستان از مبارزان آزادی بخش ترکستان حمایت کرده باشد، بسیار بعید خواهد بود.زیرا،از دولت انگلیس که آناتولی را پس از فروپاشی امپراتوری عثمنی، اشغال کرده بود و سعی در نابود سازی آخرین قلعهی آن را داشت،قاعدتآ انتظار نمی رفت، از مبارزات آزادی خواهانهی سرزمین ترکمن ، که در حقیقت ادامهی مبارزات آزادی بخش آناتولی بود، حمایت نموده باشد.
نتیجه
رژیم شوروی،جنبش استقلال طلبانه ای را که در سال 1918در ترکستان پدید آمد،« باسماچی گری» نامید.باسماچی مفاهیم چریک و راهزن را در بر دارد. لذارژیم شوروی سعی نمود آن هایی را که علیه سیاست اشغال و اشغال گری آن رژیم مبارزه و برای کسب استقلال تلاش می نمودند،به عنوان « اشقیا»و «قطّاع الطریق» معرّفی نماید. با انجام این کاررژیم شوروی می خواست بین جنگجویان آزادیخواه و مردم فاصله بیندازد.علاوه بر آن شوروی ها سعی می کردند با این ادّعای بی اساس، برای اشغال گری خویش مشروعیّت ایجاد نمایند. می دانیم که روسیهی تزاری نیز در جنگ های « گوک تپه» عینآ همین گونه عمل کرده بود.یعنی آن ها نیز ترکمن ها را به راهزنان و قطّاع الطریقان، تشبیه نموده بودند.روسیهی تزاری با آن شیوه برای اشغال گری خود، مشروعیت جعل نمود. روسیه شوروی هم با الگو قراردادن سلف خود، به همان راه متوسّل شده بود.اگر این موضوع بدرستی فهم و درک شود،معلوم خواهد شد که راهزن واقعی چه کسی است. در اصل ترکمن هایی که روس ها باسماچی اش می نامیدند،مقاومت گران و مجاهدین بودند.آن ها افراد وطن پرستی بودند که برای رهایی کشورشان از چنگال روس ها مبارزه می نمودند. دریغا افترائاتی که به مقاومت گران ترکمن زده شد،بهمین مقدار، محدود نشد.شوروی ها نه تنها مدّعی بودند، که باسماجیان از حمایت انگلستان بهره می برند،بلکه ادّعا می کردند،که اساسآ، حرکت و جنبش باسماچی ریشه در پشتیبانی انگلیس داشته است.منابع بر بی اساس و مردود بودن منقولات مجعول و ساختگی منابع شوروی و این که همه آن ها صرفآ ادّعاهایی بی مبنا وپایه هستند،دلالت دارند.مثلآ باستناد سند بایگانی « رحیم حسنوف» جُنید خان و عزیز خان، در قلمروی ترکمنستان،در مقابل انگلستان، موضع خصمانه اتّخاذ کرده بودند.(Esenov,1992:38-39) اگر این چنین نبود، رضا شاه وابستهی به امپراتوری انگلستان، جُنید خان را که در صدد پناه آوردن به ایران بود، می پذیرفت. این نمونه ها را می توان افزایش داد.
حقیقتی که نباید مورد اهمال قرار گیرد، آن است که،جنبش مقاومت ترکمن، که « باسماچی» نامیده شد، نه راهزنانه بود و نه ازحمایت انگلستان برخوردار. آن ها هرچند در کوتاه مدّت مغلوب شدند، امّا در دراز مدّت پیروز گشتند.اگر امروزجمهوری ترکمنستان، کشور مستقلی شده است، آن ها، بویژه جُنید خان و افرادش،به صورت غیر مستقیم هم شده،سهم بزرگی در آن دستاورد، داشته اند.هرچند مبارزات این مجاهدین بزرگ ترکمن،نتوانست مانع از تصّرف قلمروی ترکمنستان بدست روس ها گردد، امّا این امر نیز قطعی و مبرهن است،که مانع شد اندیشهی تسلیم پذیری در مقابل روس ها، در ذهن وشعورترکمن ها، شکل بگیرد. می توان گفت،که پس از جنگ های استقلال طلبانهی ترکمن ها به رهبری« اوراز سردار»و «جُنید خان» - که به صورتی خونین، توسّط واحد های ارتش سرخ شوروی،سرکوب گردید،ترکمن ها ناخواسته عضویت در حزب کمونیست ترکمنستان را پذیرفتند.( Bal,2010:151)