تاریخ‌نگاری شوروی که در دوره‌ی توتالیتاریسم(حکومت خودکامه) به کمال رسید، به جنیدخان از منظر آموزه‌های طبقاتی نگاه می‌کرد. مبارزات و پایمردی‌های او را در مقابل پادشاه ( تزار ) و استعمار روسیه، مترقی می‌شناخت، اما مبارزه‌ی او علیه حاکمیت شوروی را حرکتی جنایتکارانه برمی‌شمرد. در همان تبلیغات رسمی هم به مبارزات مردم علیه اشغال انگلیس و هم چنین بر ضد نیروهای گارد سفید تزار ، به دیده‌ی مبارزه و فعالیت‌های پارتیزانی و میهن‌پرستانه می‌نگریستند. و آنگاه که همان مردم در مقابل شوروی و بلشویک‌ها می‌ایستادند به مثابه نیروهای وابسته به بیگانه قلمداد می‌شدند و آنان را " باسماچی‌ و باندیت‌ " می‌خواندند.

         اما برای مبارزانی چون عزیزخان، خوجاقلی‌خان، جنیدخان و دیگر رهبران مبارزات ملی، همانانی که عینک ایدئولوژیک از چشم برگرفته بودند و فقط برای احقاق حق مردم خود می‌جنگیدند، تفاوتی نداشت که در مقابل روسیه سفید بایستند یا روسیه سرخ و یا در مقابل نیروهای انگلیسی که از آن‌سوی آبها هجوم آورده بودند. به‌زعم آنان همه بیگانه بودند، با اهدافی بر ضد ملت و غارتگرانی با نیاتی پلید.

        جنیدخان مردم را از حق خود آگاه و آنگاه جنبش ملی را رهبری ‌کرد. اهداف این جنبش، تا قبل از انقلاب سوسیالیستی اکتبر، آزادی از استعمار روس و استقلال از پادشاهی روسیه بود و پس از انقلاب نیز مقابله با سیاست‌های جمع گرایی ( کلکتیویسم ) یا همان تعاونی‌های اشتراکی سوسیالیستی بود. چون زندگی تحت تعاونی‌های اشتراکی در تقابل و پایمال کننده‌ی روحیات و خصوصیات زندگی مردمی بود که طی قرون و اعصار بدان خو گرفته بودند و اجبار به گونه‌ای زندگی غریبه بود که همچون یوغ به گردن ملت می‌آویختند. سرشت انسان اینگونه است: او کانون خانواده و مام میهن را برتر از ایدئولوژی و باور مادی‌گرایانه می‌داند. جنیدخان هم چنین کسی بود. مضافا اینکه او می‌خواست مردم، خود حاکم خویش باشند و برای تحقق این امر خود را به آب و آتش می‌زد.

           طبق آموزه‌های حکومت ،در خاطره‌ی دوره‌های مختلفِ مردمِ شوروی جنیدخان با عبارات " درنده‌ی پلید صحرای قره‌قوم " ، " فرصت‌طلب، غارتگر، خونخوار، جاسوس انگلیس، حاکم پیشین خیوه، بازنده‌ای که باخت خود را قبول ندارد" و کسی که با انکار " دوره‌ی جدید " در پی تلافی شکست، با حکومت شوروی در‌افتاده و به همین دلیل برای غارتگری و قتل، اقدام به گردآوری و رهبری گروهی چپاولگر کرده " در یادها مانده است.

در اوایل دهه‌ی 30 قرن بیستم در جواب سوالِ اداره‌ی اطلاعات ترکمنستان شوروی و اداره‌ی اطلاعات اتحاد شوروی در‌باره‌ی اینکه جنیدخان کیست، چنین آمده است:

     " نام واقعی‌اش- محمد‌قربان( باید قربان‌محمد باشد. آ. گ. ) فرزند خوجه‌بای سردار. ملیت ترکمن، طایفه یموت و از تیره‌ی اورسوقچی. قبل از انقلاب به ایلات ازبک در منطقه‌ی خیوه یورش می‌برده، هم چنین غارت و چپاول ترکمن‌ها، ازبک‌ها و تاجیک‌های ساکن در امتداد رودها را رهبری کرده است. در سال 1917 خیوه را به تصرف در‌آورده و خان خیوه را بزیر کشیده، سپس در کنار خان جدید خیوه به عنوان وزیر اول، اداره‌ی خیوه را بدست می‌گیرد. در سال 1919 در خیوه جنبشی را برضد اتحاد شوروی رهبری می‌کند. در ژانویه‌ی 1920 پس از شکست از ارتش سرخ به صحرای قره‌قوم رفته و تا سال 1924 بارها به نیروهای ارتش سرخ یورش برده است. در سال 1924 اعلام آتش‌بس کرده و همچنان در قره‌قوم مانده است.

   البته در این سند از سایر کارها و فعالیت‌های جنیدخان صحبت به‌میان نیامده است. پشت این اطلاعات مجمل چه چیزهایی نهفته است؟ در ژوئن سال 1921 جنبشی مسلحانه در بخارای شرقی با 20 هزار نیروی مسلح به رهبری انور پاشا به وقوع پیوست که در اواخر آن سال در همین رابطه توطئه‌ای خیانتکارانه و ضدانقلابی به رهبریت آتا مقسوم‌اوف در مقام ریاست کمیته مرکزی اجرایی جمهوری خلق خیوه نیز برملا شد. مقام کمیساریای امور خارجه، ملا‌نیاز و چند تن از مقامات عالیرتبه در این حرکت او را همراهی می‌کردند. زمانی که تحقیقات در این مورد در حال انجام بود آتا مقسوم‌اوف، آتانیاز و تنی چند از همراهان ایشان فرار می‌کنند و به باسماچی‌ها می‌پیوندند.توطئه‌گران، اعضای پیشین حزب " جوانان خیوه‌ " بودند که با بلشویک‌ها و فرستادگان آنان از جانب مسکو به توافق نمی‌رسند.

   در تکمیل مطالب بالا ملانیاز در مقام کمیسر امور خارجه خلق یعنی ملا اوراز خوجه‌محمداوف سردار ترکمن از طایفهِ " مشرق " در تابستان سال 1920 بعنوان رهبر نمایندگان جمهوری خیوه به مسکو می‌رود و با آر. اس. اف. اس. آر. قرارداد اتحاد امضا می‌کند و با و. ای. لنین دیدار می‌کند.

بنا به گفته‌ی دکترای علوم تاریخ، خوارزم شناس و بخارا شناس ک. ب. محمد‌بردیف، این ملا اوراز همان منشی مخصوص و کاتب جنیدخان بوده و تا زمانی که خان در سال 1928 به خارج از اتحاد شوروی مهاجرت می‌کند، در خدمت او بوده است.

        بنا به گزارش چهارمین پلنوم کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست ترکمنستان و هم چنین به گفته‌ی غ. س. آتابایف سیاست " انقیاد خیوه تحت قیمومیت اتحاد شوروی به هر قیمت " موجی در صفوف جنبش‌های معارض حکومت ایجاد کرد و باعث همگرایی سرداران طوایف از جمله غلام‌علی و قوچ‌محمدخان شد که پیش از آن همدیگر را دشمن می داشتند. به کمک همین سرداران بود که جنیدخان در آن روزها مخفیانه در قره‌قوم روزگار می‌گذراند و این اواخر به پیروزی‌هایی نیز نائل آمده بود.

      در حلقه‌ی مقامات حکومتِ تازه تاسیس در کنار ازبک‌ها، ترکمن‌ها از جمله‌ غلامعلی و قوچ‌محمدخان نیز وارد شدند که این امر حاکمان را چندان خوش نمی‌آمد. علیه اینان حیله‌ها و ترفندهایی بکار بسته شد. اختلاف در موضوع برخورداری از حقابه‌ی آمودریا گذشته از طبقات مختلف مردم ازبک و ترکمن که آنان را به دشمن همدیگر تبدیل کرده بود به هیئت وزیران نیز کشیده شد. سرداران قبایل همدیگر را متهم می‌کردند که در پی براندازی دولت هستند و اتهاماتی به یگدیگر نسبت می‌دادند.

              آنان به حقیقت ماجرا پی نمی‌بردند و احتمالا بدنبال آن نیز نبودند. شاکروف و مالیشوف، نمایندگان تام‌الاختیار شوروی نیز مترصد فرصت بودند. فصل‌الخطاب نیز ایشان بودند، درنتیجه آنان تصمیم به نابودی سرداران، غلامعلی و قوچ‌محمدخان و تمامی نیروهای تحت فرمانشان گرفتند. آنان برای اجرای این تصمیم حیله‌ای بکار بستند و خبری شایع کردند مبنی بر اینکه عنقریب حمله‌ای همه جانبه به بخارا آغاز خواهد شد و لازم است سرداران، تمام قوای خود را به خیوه منتقل کنند. در گزارش آتابایف آمده است که: " قوچ‌محمدخان و غلامعلی سردار بی‌خبر از همه جا با نیروهای خود به خیوه وارد می‌شوند و در محل و خانه‌ای مشخص شده اطراق می‌کنند. همان شب نیروهای قشون سرخ تمامی افراد قوچ‌محمدخان را خلع سلاح می‌کنند و خودِ خان را نیز سلاخی می‌کنند. غلامعلی سردار فرار می‌کند و مأمورانِ جوخه‌ی مجازات برای دستگیری او گسیل می‌شوند. این مأموران به هر روستا و قصبه‌ای که می‌رسند آنجا را با خاک یکسان می‌کنند. زمانی که اخبار این تراژدی و نزدیک شدن نیروهای سرخ به گوش یموت‌ها می‌رسد، یکی با چنگک کشاورزی، یکی به‌همراه شتر و دیگری با گاو، دست زن و فرزندان خود را گرفته، سراسیمه رو بسوی شهرها می‌آورند. اکثریت آنان پس از طی راه و بیراهه و صحراهای خشک و تفتیده با پای برهنه و زخمی شده از خارهای گزنده،خود را به ساحل دریای خزر می‌رسانند و از آنجا وارد ایران می‌شوند. " آتابایف با تمرکز روی مسائل منطقه، تمامی سران حکومت و مخصوصا سران نظامی را به بی‌سوادی، تنگ‌نظری و در آخر به نژادپرستی و بی‌توجهی حکومت به مردم سرزمین‌ها و آداب و ویژگی‌های ملی و سنن آنان به درستی متهم می‌کند و اینکه شوروی با دستان خود باعث نابودی یموت‌ها شده و موجب نارضایتی و بروز جنبش در میان ترکمن‌ها شده است.

       آتابایف نتیجه می‌گیرد که باعث اصلی اقبال مردم به جنیدخان نیز همین سیاست‌های افراطی حکومت در قبال مردم عادی است که نتیجه‌اش خشم عمومی و رویگردانی آنان از حکومت شده است. حکومت با سرکوب نیروهای غلامعلی و قوچ‌محمدخان انتظار داشت که شورش‌ها در منطقه فروکش کند اما برعکس باعث اوج‌گیری هر چه بیشتر اعتراضات و شورش‌ها در منطقه شده بود.

      مسکو در پی نگرانی از وسعت خیزش ملی در آسیای میانه، گ.ک.اورجونیکیدزه را به این منطقه اعزام می‌کند. هیئت سیاسی کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در تاریخ 18 مه سال 1922 بر عزم خود در برخورد قاطع با باسماچی‌های حاضر در ترکستان و بخارا تأکید می‌کند. هیئت سیاسی منطقه‌ایِ آسیای میانه‌ی حزب کمونیست نیز وظیفه‌ی نخست خود را نابودی کامل باسماچی‌‌‌ها و ضدانقلابیون در منطقه و اِعمال حاکمیت سیاسی و اقتصادی کامل حکومت جدید اعلام می‌کند. اورجونیکیدزه رهبران آسیای میانه را متهم به عدم قاطعیت در تصمیمات، با انجام مذاکرات بی‌نتیجه با فئودال‌های ضد انقلاب و سرداران طوایف و ایلات می‌کند. او فرمانِ هجومِ همه جانبه به سوی دشمنان انقلاب را صادر می‌کند. اما در داخل اعضای حزب افرادی چون آتابایف، سرگازیف و توره‌کولف در مقابله با باسماچی‌ها قائل به مدارا بوده و بر ضرورت اجرای برنامه‌های سیاسی تأکید می‌کردند. غایغی‌سیز سرداروویچ آتابایف ضرورت درپیش گرفتن این سیاست در قبال جنیدخان را پنهان نمی‌کند. او در پی ایجاد حاشیه‌ی امنیتی برای حکومت و آرامش در دولت با جنیدخان قرارداد صلح امضا می‌کند. همچنین در بین همه‌ی همراهان جنیدخان نان و آذوقه تقسیم می‌کند. زمین‌هایی برای کشاورزی در اختیارشان می‌گذارد تا بدین وسیله آنها را به جانب حکومت متمایل گرداند.

    آتابایف با این کار حیثیت و موقعیت خود را به سرنوشت و حیثیت جنیدخان گره می‌زند. او معتقد بود اگر قرار باشد ایل یموت با حکومت شوروی همراه شود تنها از طریق جنیدخان این کار ممکن است. چون نقش او در میان ترکمن‌های یموت غیرقابل انکار است.

   اما این سیاستِ لیبرالیستی توأم با مماشات به مذاق اعضای هیئت سیاسی اوراسیای حزب کمونیست اتحاد شوروی خوش نمی‌آمد. به همین دلیل آنها در نشست روز 21 اگوست سال 1922 قطعنامه‌ای شدیداللحن صادر کردند و خواهان اجرای فوری آن شدند. بنظر من این قطعنامه مهر تأییدی است بر وجود دو دیدگاه متضاد در برخورد با حل مشکل هزاران هزار ترکمن.‌

     کمیته‌ی مرکزی با اعزام نیروهای زبده به مناطقی که باسماچی‌ها سیطره‌ی خود را گسترانده بودند بدون توجه به نقش دین در میان دهقانان و مردم و تنها با عنایت به نیازهای مادی آنان و حل این بخش از خواسته‌ی ایشان اصرار می‌ورزیدند. کوتاه سخن اینکه: این تصمیم آنان نه تنها اعتقادات دینی دهقانان را به سخره می‌گرفت، بلکه حتی باعث فاصله‌ی بیشتر توده‌ها از حکومت شوروی می‌شد.

    این دیدگاه کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست تنها گزینه‌ای که برای این معضل باقی می‌گذاشت گزینه‌ی نظامی و مشت آهنین بود. نتیجه‌ی عملی این سیاست، تقویت سازمانها و تشکل‌های حزبی و تقویت فراکسیون تندرو و قائل به برخوردهای قهرآمیز و اجرای احکام سنگین جزایی در مورد باسماچی‌ها و طرفدارانشان بود. از طرف دیگر به عینیت درآوردن این امر مستلزم مبارزه‌ای در درون حزب برای جلوگیری از انشقاق و انحراف دیدگاهها بود. و اتفاقا آنان مبارزه درونی علیه انشقاق و انحراف را هیچگاه به تأخیر نینداختند. کمیته‌ی مرکزی، آتابایف و توره‌کولف را به اتهام فعالیت های منجر به انشعاب در حزب و آنچه که آنرا مماشات در برخورد قاطعانه با باسماچی‌ها عنوان می‌شداز مقام سازمانی‌شان در کمیته‌ی مرکزی خلع و به بخش آسیای میانه‌ منتقل کردند. همین امر بعدها بهانه‌ای شد برای اینکه اینان را به اتهام دشمنی با خلق بازداشت کرده،به زندان بیندازند.

            فعلا تصمیمات از جانب اعضای تندروی حزب و هواداران ایشان اتخاذ می‌شد. آنان اساسا افراد سیاسی و نظامی شوروی بودند که از مرکز می‌آمدند.حکومت در مناطقی که شورشیان حضور چشمگیری داشتند، دادگاه‌هایی با اختیارات فوق‌العاده برپا می‌کردند. در بخارای شرقی کمیته‌ی دیکتاتوری برقرار کردند و در تمامی استان های ترکمنستان، دادستان ویژه علیه شورشیان با اختیارات گسترده گماردند و بجای اداره‌ی امور بصورت شوراییِ واقعی، کمیته‌های انقلاب رتق و فتق امور را در دست داشت. اعضای این کمیته‌ها از شرایطِ بی قانونیِ پیش آمده، بصورت گسترده سوء استفاده می‌کردند. به همین ترتیب بجای فعالیت‌های سازمان‌های حزبی در رده‌های پائین‌تر، کمیته‌های انقلاب را حفظ کرده بودند. آنطور که معلوم شده کمیته‌های انقلاب، بیشتر در پی اهداف خیانتکارانه‌ی خود بودند. آنها در واقع نه بر ضد انقلابیون، که علیه انقلاب بودند. آنان نه‌تنها باسماچی‌ها و شورشیان، بلکه کسانی را که تنها همدلی و سمپاتی به حرکت های ضدانقلابی ایشان نشان می‌دادند، بدون طی مراحل قانونی و قضایی و انجام هیچگونه تحقیقی تیرباران می‌کردند. در دستورالعمل 22 اکتبر سال 1922 صادره از شورای انقلابی جنگ در مورد مسئله‌ی ترکمنستان، بر استفاده‌ از قوه‌ی قهریه و نظامی در مقابل باسماچی‌ها و طرفدارانشان و تشدید هرچه‌بیشتر و روزافزون این شیوه‌ی برخورد، تأکید شده است. آنان با کمترین بهانه‌ای زمین افراد عادی را مصادره می‌کردند. در یک کلام، این سند بنفع طرفداران برخورد سخت و قهرآمیز با این مسئله بود و بجای حل مشکلات مردم، تنها عطش جلادان را سیراب می‌کرد. تمامی شیوه‌های برخورد شدید در مقابل شورشیان و مردم بکار گرفته می‌شد. در ادامه همین روال بود که فرماندهی جنگ ترکستان، واحدهای نظامی را از فرغانه به خوارزم منتقل کرد. در داخل ارتش خوارزم شورای انقلابی جنگ تشکیل شد. رهبری عملیات نظامی به آنان واگذار شد و فرماندهی این گروه بر عهده‌ی ای. اس. کویتاکف گذاشته شد.

   تنها سه ماه بعد پلنوم اول حزب کمونیست منطقه‌ی ترکستان به تقبیح این سیاستِ توأم با کشتار و خونریزی پرداخت. با این حال حکومت در مقایسه با ضدانقلابیون، در مقیاس وسیعتری بر ضد مردم خود بودند. حکومت شوراها با اعمال سیاست مشت آهنین و اتخاذ مشی افراطی در قبال مردمان ساکن این مناطق باز هم خون هزاران هزار از مردم را بر زمین ریخت. بر سر آنان باران بلا فرو ریخت و ستم و بدبختی را به آنان تحمیل کرد. در این ارتباط سند مربوط به غ. س. آتابایف بسیار حائز اهمیت است. تأیید تشکیل دادگاه‌های انقلابی فوق العاده و ایجاد گروه‌های ویژه‌ی حکومتی با اختیارات بی حد و حصر و هم چنین شرارت و خونریزی فرماندهان نظامی را در این اسناد نمی‌توان از نظر دور داشت. اتفاق نظر فرماندهان نظامی و هیئت سیاسی حزب کمونیست منطقه‌ی آسیای میانه ،در برخورد شدید با مخالفان به نوبه‌ی خود طرف مقابل را مجبور به مقابله به مثل می کرد. بویژه این وضع با تصمیماتی مبنی بر محرومیت روحانیون از حقوق ویژه‌ی روحانیت، از حق مالکیت زمین و انکار نقش سیاسی این گروه هم زمان شده بود و این رویکرد نه تنها مخالفت روحانیون، بلکه باعث نارضایتی مردمِ معتقد به دین و عالمان دینی می‌شد. رویکرد مشت آهنین حکومت شوروی نه تنها مخالفان را آرام نکرد، بعکس آنان را به خشم و غضب آورد.

     تعداد مخالفانِ حکومت در استان‌های مختلف ترکستان از جمله فرغانه و سمرقند افزایش چشمگیری یافت. شمار نیروهای جنیدخان به مرز ده هزار نفر رسید. نیروهای جنیدخان که تا آن زمان تا به صحرای قره‌قوم عقب رانده شده بودند و هیچ تحرکاتی نداشتند، دوباره رو به سوی شهرها و روستاهای شمال قره‌قوم آوردند و با نزدیک شدن به نواحی پائین دستِ آمودریا و بالاخص بخارا، با حکومت اعلان جنگ متقابل کردند.

آنگاه که اسرار هویدا می‌شود

 برای عملیاتی کردن و اجرای مصوبات حزب کمونیست ترکمنستان شوروی در قبال مخالفان، تلاش فراوان می‌شد.اما بکار گرفتن ترفندی که برای سرکوب جنیدخان لازم بود مستلزم پشتکار و آمادگی فوق‌العاده‌ای بود. برای موفقیت نقشه‌ی طراحان، افراد نفوذی باید در میان ملازمان ارشد جنیدخان اختلاف می‌انداختند. چون هر کدام از همراهانِ خان نماینده‌ی طایفه‌ای بودند، پس لازم بود عوامل نفوذی در درون اینان رخنه و ایجاد اختلاف کرده، سپس سردار( جنیدخان ) و دو فرزندش را به قتل می‌رساندند.

 چکیست‌ها پس از بکار بستن ترفندهای حیله‌گرانه‌ی مختلف نیروهای نفوذی خود را به داخل صفوف جنیدخان فرستادند. رهبری یکی از نیروهای نفوذی را فردی از منطقه‌ی گوک‌تپه موسوم به امانلی بگنجوف برعهده داشت. وی یکی از متمولین سرشناس آن منطقه بود.

   امانلی بگنجوف باید نزد جنیدخان خود را یکی از مخالفان حکومت نشان داده و اعتماد او را به خود جلب می‌کرد. در ادامه نامبرده باید بین جنیدخان و نزدیکترین فرد به وی یعنی دُردی‌بای اختلاف می‌افکند. بگنجوف با آگاهی از اشتیاقی که در دُردی‌بای برای بدست گرفتن فرماندهی قشون جنیدخان و حس نامجویی و برتری طلبی در او وجود داشت، موجبات همدستی وی و یکی از رهبران تیره‌های ترکمن به نام خاندردی‌خان را در از میان برداشتن جنیدخان و همه‌ی نزدیکان وی فراهم کرد. این دو برای اجرای نقشه‌ی شوم خود چهار نفر از جوانان را نیز به‌جهت همراهی متقاعد کردند. آنان روز و ساعت اجرای نقشه‌ی خود را مشخص کردند. قرار بود پس از نماز شب براه افتند.

    هر فعلِ پنهانی، تا فهمیدن اولین فردِ بیرون از گروه پوشیده می‌ماند. یکی از افراد گروه موضوع را با برادر خود در میان می‌گذارد. از قضا او از افراد وفادار به جنیدخان بود. بالطبع راز این تبانی بلافاصله فاش می‌شود. دُردی‌بای و خاندردی‌خان با آگاهی از لو رفتن نقشه‌ی خود متواری می‌شوند. افرادی را در پی آنان گسیل می‌کنند. پس از درگیری مسلحانه، فراریان می‌گریزند و تعقیب کنندگان دست خالی برمی‌گردند. در این میان با توجه به حیله‌گری و حزمِ بگنجوف، به موقعیت وی در نزد جنیدخان خدشه‌ای وارد نمی‌شود و کمافی‌السابق به انجام وظیفه در میان نیروهای جنیدخان ادامه می‌دهد. نیروهای حکومتی برای برملا نشدن نقش خود امانلی بگنجوف، او را به ایران فراری می‌دهند. با اطلاعاتی که امانلی در این رابطه به همراه داشت، حتی حاضر بودند او را بکشند تا اینکه نقش حکومت در این دسیسه فاش نشود. امانلی از اسرار زیادی آگاه بود.

    در ژانویه 1924 مناطق مختلف خیوه شاهد مقابله‌ی مسلحانه‌ی گسترده‌ی مخالفان با نیروهای حکومت سوسیالیستی بود. با حمایت وسیع مخالفان، جنیدخان بر مناطق داش‌اوغوز، پیتنه‌گی، گورلن و قازاوات مسلط می‌شود. شهرهای خیوه و تازه‌اورگنج را محاصره می‌کند. پیروزی‌های خان باعث آشفتگی در صفوف بلشویک‌ها می‌شود. برای مقابله با جنیدخان نیروهای داوطلب و بی‌تجربه‌ای که از منطقه‌ی فرغانه گسیل شده بودند، وارد نبرد می شوند. اما کاری از پیش نمی‌برند. برای فرونشاندن جنبش، نیروهای پیاده را از جبهه‌ی ترکستان به این منطقه اعزام می‌کنند. برای پشتیبانی آنها دو هواپیمای تجسسی از قوای هوایی ارتش سرخ به خدمت گرفته می‌شوند.

  حالا دیگر تعداد نیروهای دوطرف اساسا قابل قیاس نبودند. شورشیان،دانش‌آموخته‌ی مکتب جنگ‌های بومی و منطقه‌ای بودند ولی در مواجهه با نیروهای تحت فرماندهی یارانِ و. ای. چاپایفِ نامدار و همچنین کویتاکف، گ. مارکوویچ و آ. لوچینسکی که آموزش حرفه‌ای و کلاسیکِ جنگ را بپایان برده و تجربه‌ها اندوخته بودند، با پشتیبانی ماشین‌های جنگی پیشرفته‌شان کاری از پیش نمی‌بردند.

     در نهایت، ارتش سرخ شوروی در مواجهه با نیرویی مسلح به سلاح‌های ابتدایی که هیچ آشنایی با جنگ منظم و کلاسیک نداشت و همچنین با سازماندهی ضعیف‌شان که تنها نقطه‌ی مثبت آنان حمایت معنوی مردم از آنان بود درسی بزرگ به آنان دادند: " مجازات سخت " . جنبش را با بیرحمیِ تمام سرکوب کردند. جنیدخان شکست خورد و برای حفظ باقیمانده‌ی نیروهای خود مجبور به عقب نشینی و اختفاء در صحرای قره‌قوم شد. پائیز آن سال جنیدخان با ارسال نامه‌ای به نمایندگان حکومت در منطقه از قصد تسلیم شدن خود در مقابل دریافت امان‌نامه به جوانان رزمنده‌ای که در صفوف او می‌جنگیدند خبر داد. بلافاصله نیز نمایندگانی برای مذاکره به عشق‌آباد روانه کرد. پیشنهادهای هیئت مذاکره کننده‌ی جنیدخان، در جلسهی ویژه‌ی حزب کمونیست در بخش آسیای میانه‌ی اتحاد شوروی مورد موافقت قرار گرفت.

    در همین رابطه در اولین کنگره‌ی حزب کمونیست ترکمنستان شوروی تصمیمات زیر اتخاذ شد: در صورتی که جنیدخان تعداد قوای خود را محدود نماید و با همین قوای محدود در " اورتا قویی " مستقر شود از مجازات او و نیروهای تحت امر وی چشم‌پوشی می‌گردد. و مقرر می‌شود تا پس از طی مراحلی به واحه‌ی " داش‌اوغوز " منتقل شوند.پس از آن حکومت ترکمنستان شوروی به جنیدخان مقدار 16 تن گندم و 240 کیلوگرم چای تحویل داد.

   در آن دوره، جنیدخان هیچگاه خیانت نکرد و از قولی که داده بود عدول نکرد، بعکس از هیچگونه کمک و همراهی روی نگرداند. او کمکهای مادی دولت را بعنوان جبران بخشی از خساراتی را که حکومت به دهقانان وارد آورده تلقی می‌کرد: با این حال از تعداد سواران خود نمی‌کاست و به این صورت عمل می‌کرد که بجای اخذ مالیات از کشاورزان نیروی جوان را به خدمت می‌گرفت و با در اختیار گرفتن چاههای آبی که در صحرا در مسیر کاروان تجار قرار داشتند شروع به باج‌گیری از کاروانیان می‌کرد: پنج در صد ارزش مال‌التجاره را از کاروانیان می‌ستاند و هم چنین یک پنجم از حیوانات اهلی همراهشان نیز سهم جنیدخان بود. در مقابل، امنیت کاروان را تضمین می‌کرد.

    چکیده‌ی گزارش مأموران مخفی و جاسوسان حکومت در مورد جنیدخان در آن دوره را می‌توان اینگونه جمع‌بندی کرد: وی بر سر عهدی که با حکومت بسته نمی‌مانَد. او بصورت خودمختار عمل می‌کند. او در قره‌قوم و تعدادی از واحه‌ها بصورت خودسر و خارج از عهدنامه رفتار می‌کند و حق تسلط بر مناطق را بر خود محفوظ می‌داند. در میان اطرافیان و نزدیکانش اقرار داشته که به هیچ عهدی با حکومت پای‌بند نیست و عهدنامه‌ای را که با حکومت بسته بنا به اجبار بوده. کلام آخر این که چون فعلا در موقعیت ضعف قرار دارد، تحرکاتی از جانب او سر نمی‌زند و وی مترصد تجدید قوا بوده و تا آن روز با عهدنامه‌اش برای خود زمان خریده است".

    سازمانِ گ. پ. او. برای تضعیف موقعیت او در میان مردم با ایجاد 3 گروه عملیاتی وارد 3 فاز عملیات گسترده شدند. در این عملیات، نیروهای دولتی با نیروهای نظامی همراه شده حتی مزدوران و جاسوسانی را به خدمت گرفتند. برای مقابله با جنیدخان آنان در هر روستا که وارد می‌شدند، در پی باسماچی‌هایی می‌گشتند که لیست آن از قبل آماده شده بود و یک به یک دستگیرشان می‌کردند. در میان دستگیر شدگان از اقشار و اصناف مختلف بودند از قبیل " ایشان‌ها "، روحانیون، سرداران طوایف مختلف، دهقانان عادی و چوپانان. طبق گزارشِ ه. صحت‌مرادوف دبیر وقت هیئت سیاسی حزب کمونیست ترکمنستان شوروی تنها در یکی از این عملیات ها تعداد دستگیر شدگان به 130 نفر رسید. از این تعداد 48 نفر به دادگاهها معرفی شدند و 56 نفر بدون تحقیقات و طی شدن پروسه دادگاه تیرباران شدند و 25 نفر بدلیل ناکافی بودن ادله در اتهام، آزاد شدند.

    با وجود این مجازات‌ها، مردم مستقیما به جنیدخان کمک می‌کردند. افراد وی در میان شهرها و روستاهای صحرای بیکران قره‌قوم و در بین کشاورزان و دامداران حضور پررنگ داشتند. پیغام رسانان و خبرچین‌های او در شهرهای عشق‌آباد، تجن، مرو، بَحِردِن، سرخس و مناطق اطراف این شهرها نفوذ چشمگیری داشتند و توانسته بودند با حمایت و مراقبت از دهقانان و شهرنشینانِ این مناطق نظر مساعد آنان را به خود جلب کنند. به‌سببِ همین احاطه‌ی اطلاعاتی و نفوذ عمیق در میان مردم، نقشه‌های حکومت را بلافاصله نقش بر آب می‌کردند و تمامی تحرکات واحدهای نظامی و اطلاعاتی حکومت را تحت نظر داشتند.

    اطرافیان نزدیک و مورد وثوق جنیدخان را فقط ترکمن‌ها تشکیل نمی‌دادند، بلکه افراد داوطلب روس هم بودند که بر ضد حکومت شوروی مبارزه می‌کردند. نیروهای رابطِ جنیدخان بطور مرتب خبرهای مربوط به هواداران و نیروهایشان را از شهرهای عشق‌آباد، داش‌اوغوز و خیوه در اختیار خان قرار می‌دادند.

اسناد، حکایت از حمایت گسترده‌ی مردم از جنیدخان و نیروهای تحت امرش دارد . گذشته از آن شجاعت نیروهای جنیدخان نیز زبانزد بوده است. تنها یک مورد آن، شکستن حصر توسط نفراتی اندک از افراد جنیدخان که به محاصره‌ی نیروهای پرشمار روس در‌آمده بودند، می‌باشد. به هر روی در سال 1926 پس از جنگ ها و درگیری‌های فراوان، جنیدخان با افرادش به سوی ترکمن‌صحرا عقب نشینی می‌کند. صحرایی گسترده در ایران. او به یموت‌های ساکن در این دشت می‌رسد و باز در همین منطقه از مردم ساکن در دو سوی مرز نیرو و سلاح جمع آوری کرده و تجدید قوا می‌کند.

چه کسی مقصّر است؟

      جنیدخان از کمک ترکمن‌های بیرون از ترکمنستان نیز برخوردار بوده است. نمایندگان او در اواسط پائیزِ سال 1927 به افغانستان اعزام و در بازگشت ابتدا تعداد 200 قبضه تفنگ سه لول و سپس 700 قبضه تفنگ سه‌ لول به همراه مقادیر زیادی فشنگ و باروت با خود آوردند. اما بنا به گزارش جاسوسان و خبرچینانِ حکومت در رابطه با تحرکات مرزی و هم چنین طبق آرشیو سازمان گ. پ. او.: جنیدخان و اطرافیان وی در تمام این سال ها روابط نزدیکی با دستگاه اطلاعاتی انگلیس داشته‌اند. آرشیو سازمان گ. پ. او. آکنده از گزارش های بدون دلیل و سند در این رابطه بوده است. اینکه جنیدخان تمامی سلاح‌ها، فشنگ‌ها و باروت خود را از انگلیس تأمین می‌کرده است.

   در میان آن همه گزارش، بعنوان نمونه حتی به یک سندِ قابل باور و مستند که در آن قید شده باشد و نشان دهد که او به دول خارجی وابسته است برنمی‌خوریم. ما تنها به منابع بی‌ارزش و شبهه برانگیزی بر می‌خوریم که معمولا در مطبوعات دوره‌ای و تاریخ مصرف‌دار حکومت‌های توتالیتر عنوان می‌شود. مطبوعات در این نوع از حکومت‌ها همیشه در قید و بند تبلیغات نظم موجود هستند. بازخوانی نمونه‌ای از مطالبی که در آن دوره به چاپ رسیده مثال خوبی بر این مدعاست.

     جعفر بورکاز / حورازین / یکی از نام هایی است که در این رابطه به او زیاد برمی‌خوریم. وی در سال‌های پس از انقلاب اکتبر روسیه، در سازمان اطلاعاتی " آ. ن. ک. او. " در کنسولگری انگلیس مشغول به کار بوده است. در منبع و موارد تحقیقات گ. پ. او ( ک. گ. ب. ) به این اسم بسیار برخورد می‌کنیم. وی قبل از انقلاب عضو سازمان اطلاعات تزار روس بوده است. بعد از انقلاب و پس از شناسایی توسط زندانیان سابق به خدمت انگلیسی‌ها در می‌آید. با این حال وقتی متن بازجویی‌ها را با دقت مطالعه می‌کنیم، به هیچ یک از بازجویی شونده‌ها ،که او را مشخصا بشناسد و با چشمان خود دیده و شهادت دهد که ج. بورکاز عضو سازمان اطلاعاتی تزار بوده باشد برنمی‌خوریم.

     بنا بر اسناد غیر رسمی و با در نظر گرفتن عضویت جعفر در سازمان اطلاعات انگلیس و اینکه مأمور مخفی گ. پ. او. نیز بود، بنظر می‌رسد وی مأمور دوجانبه بوده باشد. در ژوئن سال 1929 سه تن از پسران جعفر بورکاز با اتهام " جاسوسی بنفع کنسولگری انگلیس" و " همکاری با ضدانقلاب " محکوم به مرگ شده بودند. محکومیت یکی از آنان بنام آناگلدی به 10 سال حبس تخفیف داده شد و دو فرزند دیگرِ جعفر به نام‌های آنا احمد و آناصفر به دلیل " عدم اثبات جرم " آزاد شدند و این در حالی بود که همراهان دیگر آنها جملگی به مرگ محکوم شدند.

       تحت این اتهامات، جمعا 44 نفر تیرباران شدند. در آن سال‌ها گ. پ. او. افرادی را که حاضر می‌شدند به نفع آنها جاسوسی و نقش عامل نفوذی را در صفوف دشمن بازی کنند آزاد می‌کرد. مخصوصا اینکه در اینجا صحبت از فرزندان کسی است که از کهنه‌کارترین و مجرب‌ترین جاسوسان روس و انگلیس بوده است. ربودن بورکاز توسط گ. پ. او. در ایران و انتقال او به اتحاد شوروی از هر نظر غیر قابل درک است. این کارِ گ. پ. او. با آن تجربه‌ی فراوانش مسبوق به سابقه بوده است. اورازمحمد وفایف را که مهاجرت کرده و پناهنده شده بود با فریب به داخل کشور کشانده و مجازات کرده بودند. با اینکه وی به بد‌طینتی جعفر بورکاز و برای موجودیت اتحاد شوروی خطرناک نبود. نقطه‌ی اشتراک ترفندهایی که برای دستگیری جنیدخان بکار برده شده بود با ترفندهایی که برای دستگیری بورکاز انجام شده، بسیار قابل تأمل است.

      در بین کارهای بیشتر مورخین و محققین، به جنبش باسماچی‌ها بمثابه حرکتی نگریسته شده که با تحریک از جانب امپریالیسم بریتانیا انجام می‌شده است. وابستگی باسماچی‌ها به انگلیس هم چون تار و پود در آثار ایشان درهم تنیده شده است. تکرار این دیدگاه با سناریوهای مختلف در بسیاری از آثار تحقیقی، ادبی- هنری و فیلم‌های سینمایی با موضوعات مرتبط با انقلاب و مردم بچشم می‌خورد. با این حال به بسیاری از آثار نویسندگان و عالمان ترکمن برمی‌خوریم که با زاویه‌ی دیدی واقع گرایانه به این موضوع پرداخته‌اند که لیست بلند بالایی را نیز شامل می‌شود. نام راقم این سطور نیز در این لیست قرار دارد. اما پیاده کردن آرمان‌های اجتماعی حکومت توتالیتر و تطابق و همخوانی آموزه‌های صنفی و طبقاتی پیرو قاعده‌ی دیکته شده از بالا صرفا گناه نابخشودنی حکومت نیست بلکه تبعات آن موجب نکبت عمومی در یک کشور می‌شود.

     یادداشت‌های نوشته شده توسط جمعی از نویسندگان هنرمندِ حائز رده‌های بالای هنری در سال 1977 با عنوان " باسماچی‌گری، ظهور، اوج و حضیض " به چاپ رسید. این نوشته‌ها در مجموعه‌ای تحت عنوان " در حفظ و صیانت کار و کوشش صلح آمیز، از میان تاریخ مکتوب سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی دولت ترکمنستان " تأثیری بنیادین بجای گذاشت. صفحات زیادی از این مجموعه را مسئولان ک. گ. ب. بر اساس اطلاعات غلط چکیست‌ها از اظهارات افرادی که به اتهام عضویت در سازمان " آزادی ترکمن " زندانی شده بودند نوشته‌اند.

    بیشتر محکومین از ترس جان و یا در نتیجه‌ی وعده‌های دادستان‌ها به دروغ شهادت داد‌ه‌اند که رهبرانشان با رئیس آ. ن. ک. او. در کنسولگری بریتانیا در مشهد ارتباط داشته‌ و شورشیان را از لحاظ سلاح، پول و طلا تأمین کرده‌اند. مضافا اینکه از جاسوسانِ داخل ترکمنستان که بصورت سازمان یافته برای براندازی انقلاب فعالیت می‌کردند، حمایت‌های همه جانبه بعمل می‌آورده‌اند. البته این اظهارات به جای نشان دادن قدرت گ. پ. او. نمایانگر ضعف این سازمان بود و تنها جنبه‌ی مثبت برای حکومت، توجیهِ سرکوبِ هرچه بیشتر شورشیان و جنبش‌های ضد حکومتی در ترکمنستان بود.

    " مالک دریاها " لقبی که به استعمارگرانی چون بریتانیا داده بودند با مستعمراتی همچون هند که به دریاها و اقیانوس‌ها راه داشت. می‌گفتند که آسیای میانه چون به دریاها راهی نداشت، استعمارگران هیچ چشمداشتی به آن نداشتند. البته این واقعیتی بود که نمی‌شد انکارش کرد. ولی این عدم اشتیاق و چشمداشت در آخرین ربع قرن نوزدهم نه تنها رنگ می‌باخت، بلکه بریتانیا متوجه شده بود که روسیه در عمق آسیای میانه صاحب چه لقمه‌ی چربی بوده است و حاضر نیست این لقمه‌ی چرب نصیب هیچ قدرت دیگری شود. اما با وقوع انقلاب در روسیه و برافروخته شدن جنگ داخلی، یورش و هجوم همه جانبه‌ی مخالفان داخلی علیه انقلاب، باعث تحریک بریتانیا به دست‌یازی بر این لقمه‌ی چرب شد. تحلیل گران زبده‌ی بریتانیایی دریافته بودند که علیرغم سیاست تهی از عقلانیت و عجول بلشویک ها، اینان نیز دقیقا هم چون حکومتِ پیش از خود در قاموسشان نبود که به راحتی دست از مستعمرات اقماری خود بشویند. با این حساب بریتانیا باید که فکر واهی تسلط و حاکمیت بر آسیای میانه را کاملا فراموش می‌کرد.

  هوشیاری و حزمِ بدیهی و محتاطانه در حفظ و جلوگیری روسیه از غارت منابع مادی آسیای میانه توسط حکومت های استعماریِ دیگر، مانع بزرگی در برابر بریتانیا بود. بدین منظور بریتانیا بجای استفاده از نیروهای نظامی سفیدپوست در ترکمنستان و آذربایجان، گردان‌هایی متشکل از نظامیان سیاه پوست را گسیل کرد.

   این قول از بریتانیایی‌ها احتمالا واقعیت دارد." منفعت بر رفاقت ارجحیت دارد ". نمونه‌ی ارجح دانستن منفعت بر رفاقت در سیاستِ بریتانیایی‌ها را می‌توان در ارتباط خصوصی و رفاقتِ امیر بخارا با پادشاه انگلیس مشاهده کرد.

پادشاه تا مدتی روابط دوستی خود را با امیر بخارا حفظ کرده بود. در پائیز سال 1920 امیر عالم‌خان پایتخت و مناطق تحت سلطه‌ی خود را از دست داده و به سمت بخارای شرقی فرار کرده بود. پس از آن، امیر سپاهیان نظامی و داوطلبان را دوباره گرد آورده و مجددا شهرها و توابع را از نیروهای ارتش سرخ پاک کرد. شهر دوشنبه و تمامی نواحی بخارای شرقی را به تصرف خود در آورد. به همین ترتیب عالم‌خان امیدوار بود کل قلمرو سابق خود را بازپس گیرد. برای تحقق این امر فرستادگانی را به سوی افغانستان و ایران برای درخواست تأمین سلاح و ادوات نظامی گسیل داشت. از طریق کنسولگری انگلیس واقع در کاشغر نیز پیامی به جرج پنجم پادشاه انگلیس فرستاد : "اعلیحضرت، در این روزهای سخت، احسان و مهربانی و حمایت دوستانه‌ی خویش را از من دریغ نورزید و از حساب بودجه‌ی دولتی 100000 پوند استرلینگ، 20000 قبضه تفنگ، 30 عراده توپ با گلوله و باروت و 10 فروند هواپیما با متعلقات مربوطه برایم بفرستید". عالم‌خان در مقابل این درخواست، جوابی از جانب پادشاه دریافت نمی‌کند. بعد از این ماجرا با اتکا به قوای موجودِ خود، شروع به افزایش مالیات برای خرید سلاح می‌کند. همانطور که ملاحظه شد حکومت بریتانیا به امیری که می‌توانست کمک های او برایش پیروزی به ارمغان بیاورد هیچ کمکی نمی‌کند. با اینکه در آن سال ها هنوز معلوم نبود که بلشویک ها به پیروزی قطعی دست یافته و در حکومت باقی بمانند.

     قلمرو حکومت امیر تنها بخارای شرقی نبود، بلکه کل این اقلیم تحت تسلط وی قرار داشت. او سپس بر بخارای غربی نیز مسلط شد. با این حال در سال 1920 حکومت انگلیس با رژیمی که به‌غایت از آن متنفر بود یعنی حکومت شوروی، روابط دیپلماتیک برقرار کرد. اما اوج بی تدبیری انگلیس زمانی بود که وقتی در سال های دهه‌ی 30، آنگاه که حکومت شوروی سال به سال پخته‌تر و پایه‌های حکومت خود را مستحکمتر می‌کرد، شروع به حمایت از ضدانقلابیون پراکنده‌ای کرد که در واحدهای کوچک می‌خواستند در مقابل شورویِ بزرگ قد علم کنند. این مأموریتی غیر ممکن می‌نمود. آن هم در سال‌هایی که استالین تحت شعار " کارگران جهان متحد شوید " شروع به قلع و قمع رهبرانی کرده بود که انقلاب اکتبر را به سرانجام رسانده بودند و دیگر هیچ ایدئولوژی غیر از دیدگاه و شعار استالین راه به جایی نمی برد. پس از آن برای شوروی تنها مسلح شدن هیتلر و آغاز جنگ کبیر میهنی لازم بود تا پایه‌های خود را هرچه بیشتر مستحکمتر کند.

   تاریخ نگاری شوروی و هر آنکس که از علم تاریخ می‌نوشت برای چاپلوسی، تاریخ را آنگونه که خوشایند حاکمان بود می‌نگاشتند. به گواه این مورخان، جنیدخان گویا صرفا با حمایت‌های خارجی اقدام به فتنه‌انگیزی علیه حکومت شوروی کرده است. اما بنا بر منابع سریِ نیروهای امنیتی، برخلاف این مدعا، جنیدخان تنها و بدون کمک خارجی در برابر حملات نیروهای ارتش سرخ شوروی ایستادگی کرده و از خود دفاع نموده است.

      حکومت شوروی به شورای نظامی ناحیه‌ی آسیای میانه دستور نابودی نیروهای جنیدخان را صادر کرده بود. در اواخر اکتبر سال 1928نیروی هوایی ارتش سرخ اقدام به بمباران مواضع نیروهای جنیدخان و همچنین پایگاههای دیگر شورشیان مستقر در قره‌قوم می‌کند. سپس هنگ‌های سواره نظام با حمایت گردان‌های توپخانه، توسط هنگ‌های سواره‌نظام به تعقیب آنان می‌پردازند. اکنون جنگی واقعی علیه شورشیان درگرفته بود.

      آ.ای. زه‌ولیوف و دیگران در آثار خود با افتخار از اسکادرانی نام می‌برند که تحت عنوان " شرکت کنندگان در عملیات نابودی جنیدخان " شرکت کرده بودند. یکی از این افراد ژنرال آ. آ. لوچینسکی بود که سال‌ها بعد در جنگ کبیر میهنی در مقام فرماندهی اسکادران خدمت کرده بود. آوازه‌ای که وی در نتیجه‌ی بریدن سر شورشیان در جنگ های داخلی برایش به ارمغان آورد، کسب نشان پرچم سرخ در نتیجه‌ی رشادت‌های وی در جنگ جهانی دوم ،چنین شهرتی برایش در پی نداشت.

    قشون جنیدخان در طی کش و قوس‌های نه ماهه، گاه در درگیری‌ها پیروز می‌شدند و گاه دچار هزیمت می‌گردیدند. آنان در مقابل نیروهای منظم ارتش سرخ، نیروی هوایی و چکیست‌ها ،با گروه‌های پرشمار و نیروهای برتری بخش آنان جنگ‌های پارتیزانی در پیش گرفتند. در اواخر ماه ژوئن سال 1928 جنیدخان با نیروهای معدود خود از جلگه‌ای که در آن دو رودخانه‌ی سومبار و اترک بهم می‌پیوندند در نزدیکی پاسگاه مرزی چات از گذرگاه ایگدیر اولوم عبور کرده، وارد خاک ایران می‌شوند. حکومت ایران از ترس الگوبرداری ترکمن‌های کشورِ خود از جنیدخان و هم چنین برای جلوگیری از توانمند شدن وی در پی خلع سلاح جنیدخان برمی‌آید. اما موفق به این کار نمی‌شود. جنیدخان به همراه دهها تن از افراد سواره‌ی خود و هم چنین تعداد قابل توجهی کاروان شتر بطرف افغانستان روانه می‌شود. به همراه این کاروان چند هزار خانواده از ترکمن‌های یموت ساکن ایران نیزبراه می‌افتند. آنها جنیدخان را خانِ تیره و طایفه‌ی خود و حامی حقیقی دهقانان شناخته و همراهی‌شان را با او به مثابه مُهرِ تصدیق بر این ادعا برمی‌شمرند.

   در افغانستان با جنیدخان و همراهانش به گونه‌ای متفاوت از آنگونه که در ایران با او برخورد شد عمل کردند. با اینکه تعداد ترکمن‌های افغانستان به نسبت ترکمن‌های ایران معدودتر بودند، حاکم وقت هرات، عبدالرحیم‌خان برای اسکان جنیدخان و همراهانش روستای کفتارخان، واقع در 25 کیلومتری غرب هرات را در نظر می‌گیرد. حکومت شوروی به حاکمان افغانستان برای انتقال و راندن جنیدخان و همراهانش به مناطق مرکزی افغانستان و هرچه دورتر شدن وی از مرزهای خود، طی نامه‌ای ضرب‌الاجل تعیین کرد. این ضرب‌الاجل نشان می‌دهد که جنیدخان حکومت شوروی را به تنگ آورده است. حکومت مرکزی افغانستان از خوانین و حاکمان افغان، اجرای مفاد خواسته شده از طرف شوروی را تقاضا می‌کند.اما عبدالرحیم‌خان با روشن بینی، وقعی به این خواسته نمی‌نهد و در جواب به وزارت امور خارجه‌ی افغانستان طی تلگرامی اشعار می‌دارد که :" جنیدخان در این سرزمین مرتکب هیچگونه قانون شکنی نشده است. "

     پس از خروج جنیدخان از ترکمنستان جنبش‌ها و شورش‌ها در قره‌قوم فروکش نمی‌کند بلکه همچون گذشته علیه حاکمیت ادامه پیدا می‌کند. حکومت شوروی سالیان سال با شورشیان درگیری داشت، با این حال علیرغم تفوق فاحش در تعداد نیروها و سلاح و بمباران هواییِ مداوم، سال های سال نتوانست بطور کامل بر آنان مسلط شود و نابودشان سازد.

   در نیمه‌ی ژوئن سال 1925 افرادی که از آنسوی مرزها وارد شده بودند بهمراه گروه‌های شورشیِ داخلی دست به تحرکات وسیعی زدند. اتفاقا در 15ژوئن همان سال اَشی‌خان پسر جنیدخان با 700 نفر از جوانان به پاسگاه‌ مرزی "آق رباط" حمله کرد اما تلفات زیادی داد و مجبور به عقب نشینی به آنسوی مرزها شد.

     شاید این حرکتِ اشی‌خان جهت شناسایی و برآورد نیروهای دشمن بود. چون وی پس از آن نیز بارها از مرز گذشته، وارد کشور شده و کاملا بر همه‌ی ابعاد توانایی‌های حکومت شوروی اشراف پیدا کرده بود. همچنین بارها با سرداران تیره‌ها و طوایف، متمولان و روحانیون ملاقات کرده بود. رفت و آمدهای او در ماه مه سال 1930 به شمال منطقه‌ی داش‌اوغوز، زمانی که در ییلاقات خوارزم بسر می‌بردحائز اهمیت است. او طبق سفارشِ پدرش با قورباشی بزرگ، احمد‌بیک ملاقات می‌کند و به نیابت از طرف پدرش به وی لقب خان اعطا می‌کند.

     احتمالا این آخرین بار است که اشی‌خان به ترکمنستان وارد می‌شود. در همین سفر ، وی کاروانی با بیش از 100 نفر شتر، 8 راس اسب از نژاد خالص ترکمن، 45 توپ نقره‌ای، هر کدام به وزن 4 کیلوگرم، دو خورجین زیورآلات و مسکوکات نقره، مقدار زیادی پارچه‌ی نفیس و نزدیک به100 قبضه تفنگ با انواع و سیستم‌های مختلف به همراه خود می‌برد.

      اعضای کمیسیون فوق‌العاده یمبارزه با ضد انقلاب، جنیدخان را در افغانستان نیز به حال خود وانمی‌گذارند. برای برگرداندن وی به ترکمنستان خود را به آب و آتش می‌زنند. آنان قصد داشتند جنیدخان را به محض ورود به خاک ترکمنستان دستگیر کنند و خیال خود را از بابت سرکرده‌ی اصلی شورش‌های داخلی در 15سال اخیر راحت کنند. در ژانویه‌ی سال 1932 سازمان گ. پ. او. یکی از همرزمان قدیمی و نزدیک جنیدخان را بصورت جاسوسِ مزدور به نزد او در افغانستان می‌فرستد. مأموریت او گذشته از آگاهی یافتن از نیات و اهداف واقعی جنبشِ جنیدخان و همراهانش، حامل اخباری جعلی از درون کشور به جنیدخان بود. اخباری بدین مضمون که تحرکات و جنبش‌های ضد حکومتی اکنون علیرغم گذشته خیلی پخته‌تر و هدفمندتر شده است و وی ( مأمور گ. پ. او. ) نماینده‌ی شورشیان و حامل پیغام آنهاست. او از جنیدخان می‌خواهد که رهبری این نیروها را بدست گیرد. او هم چنین اضافه می‌کند که اکنون در داخل نهادهای حکومتی مانند ارتش و نیروهای نظامی دیگر و هم چنین ساوخوزها نیز نیروهای نفوذیِ کارآمدی دارند که به محض ورود جنیدخان آماده‌ی قیام و اجرای فرامین وی هستند. کوتاه سخن اینکه تا به امروز جنبش ضد حکومتی، در غیبت جنیدخان با رهبریت سرداران تیره و طوایف و روحانیون اداره می‌شد، ولی اکنون لازم است زعامت این جنبش در دست شخصیت ملی و شناخته شده‌ای چون جنیدخان باشد و شورشیان بی‌صبرانه منتظر ورود چنین شخصیت بزرگ و ملاقات وی از نزدیک و بدست گرفتن رهبریت این جنبش توسط او هستند.

    طراحان این حیله‌ی رندانه امیدوار بودند تا جنیدخان پس از این پیشنهاد،بی درنگ مخفیگاه خود را رها کرده، رو بسوی ترکمنستان آورد. ولی او در دام این حیله گرفتار نمی‌شود. یکی از دلایل او می‌تواند بی اعتمادی به همرزم سابق خود باشد و دلیل دیگر کهولت سنِ خان و این‌که دیگر در این سن و سال حوصله و توان بدوش گرفتن اسلحه و پای در رکاب اسب گذاشتن و قبول مسئولیت نداشته است. در واقع نیز برای جنیدخان در این سن بدون این توطئه هم انجام این کارها دیگر به آسانیِ گذشته نبود.

    جاسوس گ. پ. او. پس از بازگشت از افغانستان، حامل پیام جنیدخان بود، بدین مضمون: "علیرغم تمایل قلبی، من نمی‌توانم کمکی به جنبش بکنم، من دیگر خیلی پیر و خانه‌نشین شده‌ام. به پسرم بگویید، اگر می‌تواند به تجارت مشغول شود، من اینجا حاکم کسی و چیزی نیستم. من به حکم حاکمان این سرزمین گردن می‌نهم." و این عبارتِ آخر می‌تواند جواب فرستاده‌ی عضو کمسیون فوق‌العاده برای مبارزه با ضد انقلاب، باشد: "قدرتی برای در دست گرفتن این مسئولیت در خود نمی‌بینم. من این کار را نخواهم کرد."

    با اینکه جنیدخان و فرزندانش پس از آن مشغول زندگی شخصی خود شده بودند، شورش‌ها در ترکمنستان تا مدتها فروکش نکرد. آتش شورش‌ها با نیروهایی دیگر شعله‌ورتر شد و ادامه یافت و رژیم با حیله‌هایی شریرانه‌تر در پی ریشه‌کنی آنان برآمد و با برخوردی قهرآمیزتر آن آتش را خاموش کرد. در نهایت حکومت شوروی به جایی رسید که توانست گروه‌های معاند را قبل از سازماندهی و اعلام موجودیت، شناسایی و نابودشان سازد.

                                                                                            گنبد کاووس 25 مهرماه 1399