قبايل تركمن در آناتولي. تركمنهاي بوز اولوس بين سالهاي 1540 تا 1640 نوشته ی: دکتر توفان گوندوز
طبق يك افسانه، يكي از قبايل چهارگانهاي كه «اوغوزقاغان» بدانها نام نهاده است «قارلوق» هستند. به نوشتهي ابوالغازي در
اثناي غذا دادن «غون خان» به برادران كوچك و پسرانش، «قارلوقها» مشغول نگهداري از اسبهاي ايگدرها و بوگدوزها، خارج از
چادر، بودهاند. احتمالاً قارلوقها از خويشاوندان و اقربای نزديك اوغوزان بوده و مدتي با تركمنها زندگي ميكردهاند. همچنين
خلجها كه در تشكيل 24 طايفه اوغوز «تركمن» دو قبيله را بوجود آوردهاند، نيز از تركمنها جدا شدهاند.
محمود كاشغرلي به اوغوزان نام تركمن اطلاق ميكند. اينكه او مينويسد: اوغوزان يك طايفهي ترك هستند، اوغوزان تركمن ميباشند، اينها 22 قسمت هستند، خلجها كه دو طايفه هستند، از اينها جدا شدهاند، نشان ميدهد كه او اوغوز و تركمن را به صورتي روشن و واضح يكي ميداند. در اصل ترديدي در آن باره وجود ندارد.چون تركمنها از گروه تركان، اولين قومي بودند كه مسلمان شدند، در مورد اوغوزهايي كه در جوار آنها اقامت داشتند و اوغوزهايي كه اسلام را پذيرفته بودند، گفته ميشد كه آنها «تركمن» شدهاند. اينها به جمع مسلمانان وارد شده، بخاطر دانستنزبان عربي يا فارسي، بين تجار مسلمان و اوغوزها، كار ديلماجي (مترجمی) را انجام ميدادند.همچنين مطرح شده است كه بعلت نزديكي و ارتباط با تجار مسلمان، پوشش و سر و وضع آنها نيز با ديگر تركان متفاوت بوده است. ايشان به نوشتهي ابوالغازي، از نظر فيزيك ظاهري نيز به برادرانشان در ماوراءالنهر و نقاط ديگر شباهتي نداشتند.
محمود كاشغرلي اگر چه نوشته است كه «ذوالقرنين» نام «ترك مانند» (شبيه به ترك) را بدانها داده است، به اجزاء و اعضايتركي كه در جهان اسلام به دين اسلام درآمدند نيز «ترك مانند» ميگفتند و بدين صورت نام «ترك من» به اين صورت پديد آمده است. او اين شيوهي ايضاح مطلب را قابل قبولتر ميداند. ابوالغازي توضيح ميدهد كه اين اسم را فارسها- ایرانی ها- نهادهاند، اما افراد عامي نميتوانستند كلمه « ترک مانند» را اداء نمايند، لذا آن را به صورت «تركمن» تغيير دادهاند. برخي از مورخين نوشتهاند كه اين اسم از تركيب كلمات «ترك- ايمان» به معناي «تركِ با ايمان» ايجاد شده است. اما توضيحاتي از اين دست قابل اعتماد نيستند. آنچه دقت ما را- هم در محمود كاشغرلي و هم در منابع اسلامي- بخود جلب ميكند، اصراري است كه در تشبيه قوم مذكور به «ترك» وجود دارد. اين امر، اين سوال را پيش ميآورد كه آيا تركمنها از بقاياي يكي از «اون اوق»هاي تشكيل دهنده گوگ تركها يا خويشاوندان آنها ميباشند؟
نتيجه: اسم تركمن در قرن دهم نام يك گروه كوچك ساكن شهر «اوردو» و اصطلاحي سياسي بوده كه در سايه ی نقش تاريخيكه همسايگانشان به آنها داده بودند، در قرن 11/م قارلوقها، خلجها و اوغوزها را نيز به خود ملحق ساخته بود. در حقيقت قارلوقها و خلجها، در ادوار اوليه از اين اتحادیه جدا شده بودند. بنابراين نام «تركمن» منحصرا به اوغوزان اطلاق گرديد. محمود كاشغرلي در قرن 11/م فقط از تشكلهاي تركمني كه از طوايف اوغوز پديد آمده بودند، سخن رانده است و حتي به اينكه آنها بين خودشان به تفرعات كوچك و بزرگ كه نام پدرانشان را گرفتهاند، تقسيم ميشدهاند، اشاره ميكند. از طرف ديگر اينكه اوغوزها تا قرن 13/م خودشان را تركمن ناميدهاند، از تفاوت شیوه ی زندگی كوچ نشينان و يكجا نشينان ناشي شده است و «تركمنها» مظهر زندگي كوچنشيني تلقي ميشدهاند.
دولت سلجوقي و تركمنها
موقعيت مهمي كه تركمنها در دنياي ترك و جهان اسلام به دست آوردند، ناشي از ايجاد و تاسيس دولت سلجوقي بوده است. اينگونه ميگويند كه سلجوق سوباشي، پدر بنيان گذار دولت سلجوقي، از قبيله «قنيق» بوده است. ضمناً وقتي كه او از نزد اوغوز یبغو خارج شده به شهر «جند» كه در جوار شهرهاي اسلامي قرار داشت آمد، همراهان وي تنها وابستگان و منسوبان به قبيله قنيق نبودهاند. چونكه سلجوق، همانگونه كه از عنوان «سوباشي» نيز مستفاد ميشود وظيفه «سوباشي» را در نزد «اوغوز يبغو» به عهده داشته و با آن عنوان، وی رئيس عشيره نبوده است. بدين سبب پذيرفتني است افرادي كه به او علاقه داشتند و هم چنين افرادي كه به ديگر طوايف اوغوز منسوب بوده و از حكومت اوغوزيبغو رضايت نداشتهاند، از وی حمايت كرده باشند.
خروج سلجوق سوباشي از قلمرو اوغوز يبغو و عزيمت وی به شهر «جند» و متعاقب آن نبردش با «اوغوزهاي غير مسلمان، تعداد طرفداران وي را تا حد مقدور افزايش داد. اينكه در اواخر عمر او، از بين پسرانش، ارسلان و موسي عنوان «يبغو» داشتهاند. نشان دهنده ی آن است كه سلجوقيان تا حد نمايندگي اوغوزها ارتقاء يافته بودند، يا حداقل خودشان تصوري این چنین از خويش داشتهاند.
آمدن تركمنهاي سلجوقي به ماوراءالنهر بيشتر به رقابت «سامانيان» با «قراخانيان» ارتباط دارد تا به موضوع مسلمان شدن ايشان. آنها ابتداء براي كمك به سامانيان وارد صحنه شدند و عليرغم مخالفت «علي تكين» در مناقشات قراخانيان دخالت كردند. اما اين تحولات باعث شد، زمينه براي افزايش حملات دولتهاي قراخاني و غزنوي به تركمنها، با هدف جلوگيري از تبديل شدن آنها به يك قدرت سياسي در منطقه فراهم آيد. در اين حين تركمنها در موضوع پذيرش سلطهي «ارسلان يبغو» يا «طغرل بگ و چاغري بگ» به دو دسته تقسيم شده بودند. در حاليكه طغرل بگ براي مقابله با غزنويان و قراخانيان به منطقهي مناسب تری از لحاظ دفاعي، عقب نشست، چاغري بگ با يك نيروي 3000 نفره به لشكركشي اكتشافي در سمت غرب اقدام نمود. در عزیمت چاغري بگ به غرب، فروپاشي سامانيان و خلاء قدرت ناشي از آن نيز تاثير داشت. او تا آذربايجان و آناتولي شرقي پيش رفت و غنايم فراواني به دست آورد. به زعم ارمنيان متعصب، خداوند ارامنه را بخاطر دوري از مسيحيت و عيسي(ع) گرفتار غضب سربازان مو بلند، كماندار ، نيزه دار و سوار بر اسبان چون باد چاغري بگ كرده بود. چاغري بگ پس از بازگشت از عمليات اكتشافي، ضمن پيشنهاد عزيمت طغرل به مناطق اكتشافي در خراسان و آذربايجان، توضيح داد كه در آن مناطق هيچ نيرويي كه بتواند در مقابل آنها قرار بگيرد، وجود ندارد.
از طرف ديگر نیای خاندان سلجوقيان تركيه، ارسلان يبغو، در مناقشات قراخانيان بر سر تاج و تخت، از علي تكين حمايت كرده بود. محمود غزنوي، هم به خاطر پايان دادن به حمايت از" علي تكين" و هم با هدف جلوگيري از خطر وي براي خودش او را به حيله گرفتار كرد.بگفته ی ارسلان یبغو، درزمان وقوع اين حادثه- كه سلجوقيان آن را خائنانه توصيف نمودهاند- تركمنها قدرت تدارك سپاه 100 هزار نفري را داشتهاند. صرف نظر از اينكه اين رقم مبالغه آميز بنظر ميرسد، اينكه بگهاي سلجوقي تعداد نفوس تركمنهاي اطراف خود را زياد نشان ميدادند، اهميت دارد.
پس از آنكه ارسلان دستگير و در قلعهي كالينجر زنداني شد، گروهي از تركمنهاي همراه وي، به خواست سلطان محمود به سمت خراسان سوق داده شده در مناطق نسا، ايبورد و فراوه اسكان يافتند. در اين ايام سران آنها گوكتاش، يغمور، قزل و بوغا بودهاند. به اين گروه بعداً براي تمايز از ديگر تركمنها، نام تركمنهاي عراق داده شد. غزنويان آنها را بعلت عدم تفاهم و سازش با مردم يكجانشين و مسئولين اداري از آن مناطق بيرون راندند. ايشان به طرف آذربايجان عقب كشيدند هرچند در آنجا، در جهات مختلف تهاجماتي ترتيب دادند. اما فعاليتهايي از اين دست، از نظر سير تاريخي اثر زيادي نداشت.
طغرل بگ و چاغري بگ تصميم گرفتند خلاء ناشي از خروج تركمنها از خراسان را- كه در كنارههاي آمو دريا و در منطقهاي محصور در بيابان واقع بود و ملجاء آنها- پر نمايند. از سلطان مسعود كه پس از مرگ سلطان محمود- مانع سلطنت برادرش شده و خود بر تخت جلوس كرده بود- اجازه اسكان خواستند، در مقابل وعده دادند كه جلوي ظلم و ستم تركمنهاي عراق را بگيرند و مانع از نفوذ عاصيان از بلخان، دهستان و خوارزم شوند. اما سلطان مسعود، با نظر داشت گرفتاريهايي كه تركمنهاي ساكن در همان منطقه پديد آورده بودند، با تقاضاي ایشان مخالفت نمود. آنها نيز با توسل به زور وارد خراسان مركزي شدند. اين حادثه نشان دهنده ی تهديد جدي تركمنها براي دولت غزنوي بود. سلطان مسعود متوجه اين امر بود، لذا مصمم گردید تا جنگی بزرگ علیه آنها براه اندازد. نتيجهي جنگ كه در محل دندانقان- بين مرو و سرخس- وقوع يافت، به نفع تركمنهاي تحت فرمان ظغرل و چاغري تمام شد. شكست سنگين سلطان مسعود، خراسان را در اختيار صاحبان جديدش قرار داد و زمينهي پديد آمدن دولت جديدي را فراهم ساخت. طغرل بگ و چاغري بگ، خبر پيروزيشان را از طريق ارسال فتح نامههايي به همسايگانشان اطلاع دادند. طغرل بگ به عنوان «ملك الملوك» اعلان گرديد، پس از ارتباط با جهان اسلام، از لقب «سلطان» نيز استفاده شد. بدين ترتيب، يك گروه كوچكتركمن كه به شكلي «اسفبار» از نزد اوغوز يبغو جدا شده بودند، پس از يك قرن مناقشات و مجادلات مشقتبار، توانستند دولت سلجوقي را تاسيس نمايند.
خاندان سلجوقي پس از آنكه طغرل بگ به فرمانروايي رسيد، مناطقي را كه ميبايست فتح ميشدند، بين خود تقسيم كردند.جهت اصلي فتوحات سلجوقيان- كه در چهار سمت توسعه يافت- غرب بود. عساکر سلجوقي تا اراضي و قلمرو بيزانس و خليفه ]عباسي[ پيش رفتند. از طرف ديگر تركمنهاي عراق نيز، كه در تشكيل دولت مشاركتي نداشتند و به صورت خود مختار و مستقلحركت و عمل ميكردند، از آذربايجان تا موصل را مورد غارت و چپاول قرار ميدادند. آل بويه و بني مروان، براي جلوگيري از شقاوتهاي اين تركمنها، به طغرل بگ متوسل شدند. طغرل بگ اعلام كرد كه آنها تحت امر و مطیع او نيستند. از طرف ديگر تداوم حركت تركمنهاي عراق به مرزهاي آناتولي منجر به آغاز، ايجاد مزاحمت براي دولت بيزانس گرديد.
چون فتوحات سلجوقيان باعث نگراني خليفه شده بود، با اعزام سفيري به نزد طغرل بگ، سرزمينهاي فتح شده را براي او كافيشمرده، خواستار عدم دست درازي به قلمرو امراي عرب شد. جواب طغرل اين گونه بود: اتباع و عساکر من انبوهاند و اين مملكتها براي ايشان كفايت نميكنند. درخواست خليفه كه خواستار ارسال ماليات اراضي مفتوحه- آنگونه كه فرمانروايان قبلي پرداختميكردند- شده بود، با ظرافت رد شد. هر چند اشتياق طغرل بگ به کشور گشایی به خاموشي نگراييد، اين گونه استنباط ميشود كه وابستگي او به خليفه از حد ]احترام[ به حرمت شخصيت ديني وي تجاوز نكرده است. چنانچه بهنگام حضورش در بغداد به سال 1055/م و در جريان حادثهاي كه روي داد، گفته بود: اگر به خليفه حرمت نميگذاشتم، قادر بودم بغداد را از دم تيغ بگذرانم.
پيروزي در ملازگرد، بهمراه فتوحات سلجوقيان، مسير جديدي براي مهاجرت تركمنها به غرب فراهم آورد. قرارداد صلحي كه پس از پيروزي، بين آلپ ارسلان با رومانوس ديوژنس- امپراتور شكست خورده بيزانس بسته شد- با مرگ او نقض گرديد و آلپ ارسلان دستور فتح آناتولي را صادر كرد. تركمنها تحت فرماندهي افرادي چون پسران قوتالمش، سليمان، منصور، آلپ ايلك، و «دولت» به سرزمينهايي كه تا بدان وقت پاي بر آنها ننهاده بودند، پيش رفتند. امپراتور ميخائيل به پيروي از سخنان مشاوران بزدلش در مقابلتركمنهاي مهاجم، اقدامي صورت نداد و اهالي رومي آناتولي را بهمراه اموال منقولشان به بالكان منتقل نمود. بدينگونه تركمنهاسرزمين خالي از سكنهي آناتولي را به سرعت اشغال نمودند. همهي آناتولي- به استثناي نوار ساحلي- در مدت كوتاهي به دست تركمنها افتاد. تركمنهاي كوچ نشين، آناتولي صاحب مراتع وسيع و خاك حاصلخيز را با همراهي اهالي يكجانشين آسيايمركزي، اشغال كردند.
جنگهاي صليبي كه مدتي پس از كوچ تركمنها آغاز شد، براي مدتي كوتاه، تركمنها را از آناتولي غربي بيرون راند. با تداوم افزايش نفوس تركان در آناتولي مركزي و شرقي، كيفيت مقاومت و پايداري در مقابل صليبيون ارتقاء يافت. از طرف ديگر اميرنشينهاي اوليه تركمن چون تركمنهاي آناتولي بني آرتوق، بني دانشمند، اخلاط شاهلار، منگو جكلر و سالتوقها در حين فتوحات و در همان اراضي پا به عرصهي وجود نهادند.
سلجوقيان آناتولي كه به مناسبت خويشاوندي با سلجوقيان بزرگ ]سلجوقيان شرق يا ايران[ و در سايهي مديريت درست، نسبتبه ديگران در موضع برتري قرار گرفته بودند، با گسترش جنگهاي صليبي عامل تبديل قطعي آناتولي به سرزمين ترك، يعني تبديل آن به «تركيه» شدند و در جنگ «ميريوكفالون» مقاومت بيزانس در آناتولي راكاملاً نابود كردند.
دولت سلجوقيان تاسيس شده به دست تركمنهاي كوچنشين، بويژه پس از حاكميت بر ايران، وظيفهي امور اداري- دولتي را به مديران بومي واگذار نمود و تحت تاثير آنها، رسم كوچنشيني را ترك كرد و فرهنگ يكجانشيني ايراني را پذيرفت. عدم واگذاري كارهاي اداري به تركمنها منجر به موضعگيري ضد حاكميت ایشان گردید. ابوالغازي از اين تحول به عنوان «فريب خوردگي» تعبير ميكند و با اين عبارت كه، سلجوقيان با وجود برادر بودن، بدون برادرند، فايدهاي به ايل و خلق نرساندند، گله و شكايت ميكند. از طرف ديگر شاهد پيدايش اختلاف بين شاخههاي ماوراءالنهري و ايراني خاندان سلجوقي هستيم. آنها كه ابتداء- در حاليكه خود را منسوبان متواضع و فروتن طايفهي قنيق و نوادگان سلجوق پسر دقاق معرفي ميكردند- در ايران شجرهنامهي يافتند ]در واقعبافتند[ كه نسب به قهرمان حماسی مشهور «افراسياب» ميرساند.
تركمنها رنجش خود از حكام سلجوقي را- كه از عدم بهرهمندي از نعمات دولت ريشه ميگرفت- هيچ وقت كتمان نمی كردند. آنها در مجادلات و درگيريها بر سر تاج و تخت، آشكارا در كنار مخالفين جاي ميگرفتند و از مخالفت عليه دولت حمايت و پشتيبانيمينمودند.
تحقق- عملي انديشهي خواجه نظام الملك وزير، براي از بين بردن عدم اعتماد تركمنها نسبت به دولت، از طريق وارد كردن 1000جوان تركمن به تشكيلات دولت مركزي و «متمدن» ساختن تدريجي ايشان و برقراري حقوق جهت آنها بسيار سخت و مشكل بود. زيرا مفهوم دولت در ذهن نظامالملك، خدمت به دولت، ايجاد رابطه قلبي، صداقت نسبت به تشكيلات دولتي، يعني خدمت كردن بهدولت بود، در صورتيكه از جملات ابوالغازي- كه در بالا اشاره شد- اينگونه مستفاد ميشود كه تركمنها خواستار «خدمت دولت» به آنها بودهاند و اين كار آنگاه عملي ميشد كه همهي تشكيلات مديريتي در دستان آنها قرار ميگرفت.
فرمانروايان سلجوقي كه از نارضايتي تركمنها مطلع بودند، براي تدبير امور، يكي از اين دو شيوه را برميگزيدند. يا از آنها به عنوان وزنه ی تعادل در مقابل گروههايي كه در برابر دولت مقاومت ميكردند و كنترل آنها در مناطق كوهستاني دشوار بود، استفاده ميكردند، يا پس از سوق دادن آنها به مناطق مرزي، عكسالعملي در مقابل حملات غارتگرانهايشان به قلمرو ارمنيها،گرجيها و بيزانس نشان نميدادند. اين سياست اساساً وجه متفاوتي از مديريت گسترش مرزهاي سلجوقيان در سرزمينهاي مسيحيان بود. كوچنشينهايي كه هرگز به مرزهاي سياسي اعتنايي ننموده، بلاانقطاع به اراضي بيزانس و يا ارامنه نفوذ مينمودند و به مزارع يكجانشينان و روستاهاي آنها خسارت وارد ميكردند. بدينصورت زمينهي عقبنشيني هر چه بيشتر اهاليبه داخل فراهم ميشد و عرصههاي چراي دام و كشاورزي حاصل ميگشت.سوق دادن مداوم تركمنها به نواحي مرزي، سرعت روند تركي شدن آناتولي و آذربايجان را افزايش داد. اران، اروميه، مغان، نخجوان، خوي، اردبيل، در شمال آذربايجان، در مقايسه با شرق آذربايجان، تعداد بيشتري از تركمنها را درخود جاي داد. علت اينامر علاوه بر دارا بودن روستاهايي وسيع و اراضي غني، واقع بودن آنها در مرزهاي ارمنستان و گرجستان بود. بگهاي تركمن اينمناطق، اكثراً مرفه بودند و بخاطر حضور در نواحي مرزي، بلاانقطاع به چپاول و غارت ارمنستان و گرجستان ميپرداختند.
تركمنهايي كه به آناتولي سوق داده شدند، زندگي كوچنشيني خود را ترك نكرده، در نواحي مرزي به مقتضاي آن نوع زندگي بهييلاق و قشلاق ادامه دادند، يا تدريجً به زندگي يكجانشيني روي آوردند. تركمنهايي كه به زندگي يكجانشيني وارد شده، به كشاورزي مشغول گشتند، «ترك» ناميده شدند. بدين ترتيب اسم تركمن در آناتولي به معناي «كوچنشين» كاربرد پيدا نمود.
تركمنها فقط در آذربايجان و آناتولي گرد نيامدند، «ييواها» در فارس، «افشارها» در خوزستان، و در غرب ايران ابتدا سالورها و سپس ييواها، اكثريت مهمي را تشكيل ميدادند. شهرهاي «زور»، «موصل» و «شام» از ديگر مناطق تجمع و تمركز تركمنها بود. تركمنهاي كرمان هم، بهمراه قرا ارسلان قاورد، از خاندان سلجوقي به آنجا رفته بودند.
به موازات كاهش تعداد تركمنها در خراسان- كه دولت سلجوقي در آن پایه گذاری شده بود- و در اثناي استيلاي مغولان، مغولها10000 سوار تركمن را به آناتولي گسيل كردند و عليرغم حضور نيروي قابل توجهي در منطقه، برخي از گروهها به حيات خويش در اقامت گاههايشان ادامه دادند. تركمنهاي منغشلاق و بالخان- كه خطرات مغولان تاثير زيادي بر آنان نداشت- به عنوان تركمنهاي «ماوراء خزر» يا «تركمنهاي ياقا» ارکان تركمنستان امروز را تشكيل دادند.
همزمان با شروع نمايان شدن اثرات استيلاي مغولان، موج بزرگ دوم مهاجرت از آذربايجان و خراسان به سمت آناتولي آغاز گشت. تركمنها با آمدن مغولان به «مغان» مراتع وسيع و اراضي حاصلخيز را رها كرده و به آناتولي روانه شدند، در حاليكه گروهي متشكل از 000/60 خانوار مقيم حوالي «الشگرت» مستقيماً به «اخلاط جنوبي» عقب مينشستند، جمعي ديگر از تركمنها كه حدوداً 000/60 خانوار ميشدند، مساكن قبلي خود در «اسپير» ، «بايبورت» و «پاسينها» را ترك نموده، تا «ارزنجان» «سينوپ» و «عين تب» پراكنده ميشدند. اين تركمنهارا- كه اجتماعاتي چون «موران و ملخها» تشكيل ميدادند- شاه سلجوقي به سمت مرزها سوق ميداد. چپنيهاكه به كنارههاي غربي درياي سياه، گسيل شده بودند، با حركت مستقيم به شرق باعث تركمن شدن كنارههاي درياي سياه گرديدند. تركمنهايي كه در مرزهاي امير ارمني «چوكوراووا» جمع آمده بودند، نيززمينهي تحقير و تضعيف كامل آن دولت كوچك را فراهم آوردند.
از طرف ديگر ضرر و زياني كه تركمنها با اخلال در مرزهاي بيزانس ايجاد ميكردند از نظر حكام بيزانس به عنوان حوادثي عادي ارزيابي ميشدند. در حقيقت پس از مدت زماني كوتاه، كه كار از كار گذشته بود، متوجه شدند كه گرفتار چه فلاكتي شدهاند. تركمنها كه از تضییقات مغولان دچار وحشت و ترس شده، گريخته بودند، با حركتي جسورانه از «قسطمونو» و «چانكري» به مرزهاي بيزانس وارد ميشدند. همان گونه كه تركان از مقابل مغولان ميگريختند، روميان نيز از برابر تركان فرار ميكردند و با وضعيتي پريشان به «ازميت» يا آنسوي «تنگه بسفر» عقب مينشستند. اين امر چنان جابجايي مدهشی ايجاد نموده بود، كه حتي راهبهايي كه در حجرههايشان چپيده بودند نيز آن جاها را ترك نموده بودند. تركمنها و روميان بعضاً عهد نامههايي بين خودشان امضاء ميكردند و بدين گونه مهاجرين تركمن در شهرهاي روم سكونت پيدا ميكردند.
به نوشته «ابن سعيد» در حوالي «دنيزلي» 200000 در جوار «قسطمونو» 100000 ، در فاصله بين «كوتاهيه» و «قراحصار» 30000 چادر تركمنهاي كوچنشين وجود داشت ،كه اين ارقام، از آنچه ذكي وليدي توغان، با تكيه بر «العمريه» در مورد تعداد قواينظامي امير نشينهاي آناتولي ذکر نموده، بسيار كمتر است. بنابراین آناتولي شرقي، كاملاً به صورت «سرزمين تركمن» درآمد، هرچند كاربرد اسامي غير تركي شهرها همچنان ادامه داشت. اينكه روستاها، كوهها، اوبهها، درياچهها، دشتها و بيابان ها، اسامي تركي يافتند، وجه ديگري از «ترك شدن» را به نمايش گذاشت.
«آل گرميان» كه در حين استيلاي مغولان در حوالي «ملطيه» حضور داشتند، با پيشروي بيشتر به غرب، در آنجا مسكن گزيدند. هم چنين بخش بزرگي از «چپنيها» با ورود به آناتولي، منطقهي «درياي سياه» را «ترك» نمودند. آغاجريها كه در عصيان باباييها در آناتولي نقش داشتند عليرغم اينكه در جريان اين عصيان تلفات قابل توجهي متحمل شدند، به موجوديت خويش در همان منطقه ادامه دادند. مي دانيم كه در محدودهي مثلث كويجه گيز- اوشاق - دنيزلي، نزديك به 200000 چادر وجود داشته است: «آل قرامان»، در ارمناك «موت» و «آنامور» به سان «آل اشرف» و «آل گرميان» به مقاومت در مقابل مغولان پرداختند. درحقيقت همزمان با تداوم گسترش مقاومت، زمينهي تخريب هر چه بيشتر آناتولي فراهم شد.
دولت آق قوينلو و تركمنها
تركمنهاي كوچنشين اداره كنندهي دولت آق قوينلو و تكيهگاه خاندان آق قوينلو، يعني طايفهي «بايندر» احتمالاً مقارن سلطهي مغولان، به آناتولي شرقي آمدهاند. آنها بهمراه برادران تركمنشان كه اولوس قراقوينلوها را پديد آورده بودند، تحت حاكميت مغول-ايلخاني باقي ماندند. ييلاق تركمن های كوچ نشين تا دشت هاي ارزروم ، ارزنجان وكماخ، گسترده شده بود. آنها با آمدن موسم پائيز، به سمت غرب حركت ميكردند و در كنارههاي مرز دولت مملوك، در گسترهاي كه تا اورفه- بيرهجق، ماردين، جابر، و «رقه» ميرسيد، قشلاق ميكردند. در حقيقت آنان در اثناي حاكميت مغول هنوز متشكل نشده بودند و تحت رهبري رئيس عشيره، به گذران زندگي ميپرداختند. «دوگرها» كه در منطقهي مرزي بين ايلخانان و مملوكان، به زندگي كوچنشيني ميپرداختند، مداوماً با طايفهي عرب «بني ربيعه» درگيري داشتند.
در اوايل قرن 14، آغاز فروپاشي حاكميت مغولان، به ايجاد درگيري بين طوايف جلاير، سولدوس و اويرات- كه در آناتولي سكونت داشتند- منجر گرديد. در همين اثنا «ارتنهايها» كه بر حوالي سيواس حاكميت داشتند، و «آرتوقلوها» كه بر «ماردين» و حواليآن سلطه داشتند، به مرحلهي سقوط و اضمحلال وارد شده بودند.
تركمنهاي آق قوينلو و قرا قوينلو- دو رقيب قدرتمند - نيز وارد درگيري هاي پديد آمده بين طوايف مغول شدند. مغولان به تدريج با ترك آناتولي، به اراضي حاصلخيز آناتولي مركزي، ايران و آذربايجان عقب كشيدند. تركمنهاي آق قوينلو كه در «دياربكر» و اطراف آن فعاليت داشتند، به همكاري با «آرتوقلو»ها كه بر «ماردين» حاكميت داشتند، پرداختند، و بدين وسيله بر تعدادي قلعه در منطقهي «دياربكر» دست يافتند. چون در آن زمان طور علي بگ در راس آق قوينلو بود آنها را با نام طورعليها نيز ميشناختند. بهنوشتهي كتاب دياربكريه طورعلي بگ همراه سي هزار تن از اتباعش در معيت غازان خان، در لشكركشي به سوريه، عراق و آناتولي مشاركت داشت و بخاطر قابليتهايش، نظر التفات غازان خان شامل حال او شد. او يك لشكركشي نيز عليه ترابوزان، ترتيب داده بود. مورخين يوناني معاصر به آنها نام" تركان آمد"( یا حمید) داده بودند.
در زمان قتلوبگ -كه پس از مرگ طورعلي جانشين او شد- نيز، حملات عليه ترابوزان همچنان ادامه يافت. اين درگيريها با ازدواج دختر امپراتور ترابوزاني روم با قتلوبگ، به روابط خويشاوندي طرفين منجر شد. در زمان قتلوبگ، قراقوينلوها، از موصل تا ارزروم را تحت سلطه خويش در آورده بودند. از طرف ديگر" مطهرتن" يكي از اميران ارتنه، ارزنجان و بايبورت را به دست آورده بود. قتلوبگضمن اينكه در كنار مطهرتن قرار ميگرفت، به نوعی سعي ميكرد، نفوذش را در جنوب خط مرزي ارزنجان- ارغني گسترش دهد.او پالو ، كيغي و ارغني را فراچنگ آورد. بهنگام مرگ او در سال 1389/م پسرش احمد، پالو را اداره ميكرد، پيرعلي بر كيغي و قراعثمان نيز بر ارغني -كه در شمال غربي دياربكر بود- حكومت ميكردند. اين امر به معناي كنترل يكي از مهمترين راههاي كوچبود، كه از داخل بيابان عبور می نمود و از شهرهاي پاسين،كيغي، ارغني و پالو ميگذشت. بدين ترتيب سياست فتوحاتآققوينلوها، ابتدا در امتداد شمال و جنوب و به منظور كنترل تركمنهاي كوچندهاي كه به زندگي ييلاق و قشلاقي خود را ادامه ميدادند و از نظر اقتصادي و نظامي مهم تلقي ميشدند، انجام ميشد. يكي از علل قطع روابط آق قوینلو ها با دوگرها و به نوعي قرار گرفتن جماعت دوگرها در سمت قراقوينلوها نيز همين امر بود. طبيعي بود برخي از جماعتهاي منسوب به دوگرها،كه مجبور شدند به مراتع ارزروم عزيمت نمايند با آققوينلوها متحد شوند.
با مرگ قتلوبگ اتفاق و اتحاد با مطهرتن نقض شد. مطهرتن ابتدا حملهاي عليه آققوينلوها ترتيب داد،او آن زماني توانست پيروز شود كه از حمايت قراقوينلوها برخوردار گشت. در نقطهي مقابل اين امر، احمدبگ آق قوينلو، در كنار قاضي برهان الدين جاي گرفت و در حملهي او به ارزنجان مشاركت نمود. اگر چه فرزند ديگر قتلوبگ به نام قرايولوك عثمان، مدتي نزد قاضي برهانالدين بسر برد، بعلت عدم تفاهم وی را به قتل رساند. چون تكاپوي او براي به فتح سيواس نتيجهاي ببار نياورد، به خدمت دولت مملوك درآمد. اما به خاطر مرگ سلطان برقوق مملوك، مجبور به جدايي از آن شد. با ظاهر شدن تيمور در حوالي آناتولي اين بار به خدمت او درآمد. بهمراه تيمور در محاصره و فتح سيواس مشاركت نمود و در لشكركشي به سوريه حضور داشت. تيمور در مقابل اين خدمات قرايولوك «آمد» را كه از دست آرتوقيها خارج كرده بود، به يولوك عثمان واگذار نمود. بدين ترتيب «آمد» نيز بدنبال «پالو» و «كيغي» و «ارغني» به دست آققويونلوها افتاد.
موضع گيري ضد تيمور قراقوينلوها و عدم موفقيت آنها ضمن اينكه به گسترش آسان قلمرو آققوينلوها كمك كرد، امكان سلطه برراه مهم كوچ و تجارت و استفاده گسترده از منافع اقتصادي و انساني را فراهم آورد.قرايولوك در سال 1407/م ضمن شورش عليه سلطان مملوك، خود را امير ناميد و عصيان «چكم» را فرو نشاند. اين چنين بود كهنفوذ او بر رُها (اورفه) و اطرافش افزايش يافت. در همين حين بخشي از طوايف «بيات» و «اينال لو» كه تحت ظلم و ستم «چكم»قرار داشتند، به اتحاديهي ايلات آققوينلو وارد شدند. تلاش قرايولوك براي فتح «ماردين» بخاطر مخالفت قراقوينلوها بينتيجه ماند. آققوينلوها پس از مرگ قرايوسف قراقوينلو، نفسي به راحتي كشيدند. قرایولوك در سال 1421/م رُها، در سال 1424/م «ترجيل» و «سيلوان» در سال 1429/م ارزنجان و در سال 1432/م «چميشگزك» را فتح نمود. بدين صورت روساي بياهميت اميرنشين كوچك آققوينلو در دياربكر و حوالي آن، به صورت دولتي كه موجوديت آنها، در قاهره، هرات و بورسا، شنيده شده بود درآمد و شروع به گسترش نمود.
وقتي اوزون حسن، «حصن كيف» را فتح نمود، ضمن اينكه ادارهي مراكز تجاري مهم به آققوينلوها واگذار شد، سلطه ی ایشان به راههاي كوچ شمالي- جنوبي تحكيم يافت. از طرف ديگر تصرف «ديارمضر» «ماردين» و «ديارربيعه» علاوه بر دياربكر، حاكميت آققوينلوها را به قشلاقها، بخوبي تحكيم نمود. با پايان يافتن عمر دولت قراقوينلو به دست اوزون حسن، آققوينلوها ، به ييلاقهم دست يافتند و بدين گونه اقدامات براي اينكه تركمنهايي را كه در كريدور ارزروم- دياربكر مشغول گذراندن زندگي كوچنشيني و دامداري بودهاند، در يك چهارچوب سياسي جمع آوردند به پايان خود رسيد. بدين طريق قبايل و اويماقهايي چون «موصللو» «پورنك» «حمزه حاجيلو» اوشار، بيات، اينال لو، تابانلو، دانشمندلو و بيجانلو كه در آناتولي شرقي اقامت داشتند- به دور طايفهيبايندر جمع آمدند و دولت آققوينلو را پديد آوردند.
با از بين رفتن دولت قراقوينلو، طوايفي چون «آلپاووت» «جاگيرسو» «قرامانلو» و «سعدلو» نيز به اتحاديهي ايلات آققوينلو وارد شدند. با افزوده شدن برخي از عشيرههاي تركمن مناطق حلب و دوالقدر و اسفنديار، نيروي انساني آققوينلو افزايش يافت.
روساي قبايل كوچنده در دولت آق قوينلو، مهمترين تكيه گاه قدرت نظامي و سياسي دولت بودند. آنها در اقطاعاتي كه بدانان اختصاص يافته بود، به همراه قبايلشان به زندگي نيمه خود مختار خود ادامه ميدادند. اميران بزرگ نه فقط از نظر اقتصادي بلكه از منظر سياسي نيز تا حدود زيادي مستقل بودند. عدم رعايت مرزهاي سياسي توسط كوچنشينان و وابستگي شكنندهي آنها به دولت امكان تضعيف دولت مركزي را فراهم ميساخت.
حاكميت تام و تمام آققوينلوها بر كريدور شمالي- جنوبي كه مستقيماً از ارزروم به دياربكر، رها و ديارمضر كشيده ميشد، باعثشد كه آنها از تجارت ترانزيتي شرق و غرب در مقياس وسيع بهرهمند شوند. در تجارت شرق و غرب، كالاهايي چون عطريات، شيشه، مس، كتان، ابريشم، پشم خام، كپنك، صابون، حنا، چرم، تيماج، كشمش، انجير، هلو، حرير، روسري ازنيقي، تجملات، تفديله، اقمشه رنگي، اطلس زرباف، پارچههاي رومي، مصري و شامي كرباس رنگي، كرباس خام، شكر، قلع روغن زيتون، كره حيواني، عسل، شيره انگور، زردآلو، فلفل، زنجبيل، قرنفيل، نشادر و يشم از قلمرو آققوينلوها عبور ميكرد، كه با توجه به نوع آنها به نسبتهاي مختلف، ماليات (حق گمركي) اخذ ميشد. علاوه بر اين بردگاني كه براي فروش انتقال مييافتند نيز مشمولماليات عديدهاي ميشدند. اوضاع تجاري در شهرها و روستاها به يك نظام مشخص رسيده بود. تركمنها نيز به كار تجارت وارد شده، در كنار شغل اصلي خود دامداري، در همه جا به تجارت كارواني نيز ميپرداختند . كالاهايي را كه از قلمرو عثماني وارد ميكردند در قلمرو خودشان به فروش ميرساندند.
دولت در عين حال براي كوچندگاني كه عنصر اصلي حكومت بودند ضوابطي تعیین نمود. كشاورزي يكجانشينان نيز مورد حمايتقرار گرفت. در قانوني كه در زمان حسن پادشاه(اوزون حسن) تنظيم گشت و قانون و جرائم حيوانات نام گرفت، پيش بيني شده بود، در صورتي كه چهارپايان وارد مزارع شده، ضرر برسانند، به صاحب مال بابت هر راس حيوان 5 ضربه شلاق زده شود و ضمناً بابت هرحيوان 5 آقچه جريمه اخذ گردد. جبران ضرر و زيان وارد شده به صاحب نیز مزرعه پيشبيني شده بود.
تركمنهاي آققوينلو در زمان اوزون حسن موقعيتي درخشان کسب نمودند. اوزون حسن به گرجستان لشكركشي كرد. خرپوت را از ذوالقدريان (آل ذوالقدر) گرفت، مرزهاي دولت را از شابين قراحصار به سعیرت و از اورفه تا اسپير گسترش داد. با از بين بردنقراقوينلوها -كه دشمنان ازلي بودند- ضمن اينكه امكان جذب طوايف عضو اتحاديهي ايلات قراقوينلو،به اتحادیه ی ایلات آق قوینلوفراهم آمد، بخش بزرگي از ايران نيز تحت حاكميت او قرار گرفت. (1479) اوزون حسن پس از آن پایتخت را از دياربكر به تبريز انتقالداد. بخش عمدهاي از طوايف و قبايل وابسته به خود را به همراه برد و با دادن اقطاعاتي در حوالي تبريز مستقر نمود. به اين صورتتوانست، قدرت تركمنهايي را كه به زندگي كوچنشيني بين ارزروم و موصل ادامه ميدادند، از بين ببرد.
تلاش اوزون حسن براي اعمال نفوذ در قلمرو آل قرامان،تشبثاتش براي ممانعت از فتح ترابوزان ]توسط سلطان محمد فاتح[ اتحادبا ونيزيان عليه دولت عثماني و حتي حملات مكررش به قلمرو عثمانيان، روابط او رابا دولت عثماني به نقطه جنگ رساند. ورود اوزون حسن به رقابت عليه دولت عثماني توسط دربارهاي اروپايي- كه براي تمايز با سلطان محمد فتح لقب «ترك كوچك» بدو داده بودند- با هيجان و اميد استقبال گرديد. اسلحهي آتشين كه آققوينلوها نياز مبرمي بدان داشتند به بندر «سيليفكه» فرستاده شد. متفقان اروپايي برای اوزون حسن 16 توپ بزرگ مفرغی و آهني، 200 گلوله كمان، 1000 تفنگ، 20000 سمبه آهني براي گلولهها، مرمي، باروت بهمراه ديگر مهمات فرستادند. براي آموزش نظامي نيز يك گروه كوچك از افسران اعزام شدند. اما تسلط دولت عثماني بر قلمرو آل قرامان، امكان تحويل اسلحه را منتفی نمود. آغاز جنگ عثماني با آق قوينلوها امكان رسيدن اين سلاحها را كاملاً از بين برد.
به گزارش سياح ايتاليايي، سپاه آققوينلو مجهز به كمان، شمشير و سپر بود. اسلحهي سنگين متشکل از گلولهي كمان و منجنيقبود. هيچ توپي وجود نداشت. فقط پيشداران آققوينلو، از زره استفاده ميكردند. سپاهيان بی بضاعت،از اسبان خود با پوشاندننمدهاي ضخيم محافظت ميكردند. خانوادههايي كه همراه با سپاه حركت ميكردند و شتران، قاطرها و مركبهايي كه آنها را جابجا ميكردند، قابليت حركت سپاه را واقعاً تضعيف و مختل مينمود.
آققوينلوها در جنگ «اوتلقبلي» با عثمانيان ( در سال1473) علاوه بر تلفات سنگيني كه متحمل شدند، بيشتر از 3000 اسير دادند. اوزون حسن پس از آن در همهي جبههها به دفاع پرداخت و بجز چند بار كه عليه گرجيان لشكر كشيد، از تبريز خارج نشد. فعاليتهاي متمركز دولت، باعث رشد و توسعه ی فراوان فرهنگ در تبريز شد. برطرف نشدن اختلافات پديد آمده بين قبايلاتحاديهي آققوينلو از يك سو و عدم جلوگيري از تبليغات صوفيان از سوی ديگر زمينهي سقوط سلسله ی آق قوینلو را فراهم آورد.
پس از مرگ اوزون حسن بين فرزندانش بر سر تصاحب تاج و تخت اختلاف بروز كرد. يعقوب موفق شد ادارهي امور را به دست گيرد،او سعي نمودتا مجدداً به دولت سر و سامانی بدهد. سلطان يعقوب، شيخ حيدر صوفي ]پدر شاه اسمعيل صوفي[ را كه آققوينلوها را به خطر انداخته بود به قتل آورد و خانوادهي او را در قلعهي استخر محبوس ساخت. سپاه اعزامي سلطان «قايتباي» را كه ميخواست از اوضاع آشفته آققوينلوها استفاده نمايد، با شكست روبرو ساخت. لشكركشي موفقي عليه گرجستان ترتيب داد. دورهي دوم درخشان آققوينلوها با مرگ سلطان يعقوب از يك بيماري مسري، به پايان رسيد. مرگ او مجادلات بر سر تاج و تخت و درگيريهاي قبايل را باعث گرديد. قبايلي چون موصللو، پورنك، بيجانلو و قاجار به صورتي گسترده در غوغاي كسب اقتدار وارد شدند. در ضمن اين آشفتگي، به ترتيب «بايسنقر» (1490) رستم (1492)، گوده احمد(1496) به قدرترسيدند. احمد بي (گوده احمد) بهنگام اقامت در استانبول امکان شناخت نظام حکومتی عثماني را از نزديك پيدا نمود. او براي اينكه نظام اداري مركزي معمول در دولت عثماني را در قلمرو آققوينلو پیاده نماید، تلاش نمود قدرت سياسي نيمه مستقل روساي قبايل را از بين ببرد. قبايلي چون پورنكها و قاجارها- كه از عمده طوايف بودند- عكسالعمل شديد قبايل را باعث گرديدند. احمدبي اگر چه توانست برخي از روساي قبايل را نابود سازد، در اثناي اين مجادلات به قتل رسيد.بعداً بين «محمدي ميرزا»، «سلطان الوند» و «سلطان مراد» بر سر تاج و تخت رقابت در گرفت. بخاطر مرگ «محمدي ميرزا»قلمرو دولت آققوينلو بين «مراد» و «الوند» تقسيم گرديد. بر اين اساس دياربكر، آذربايجان و اران به «الوند» و عراقين]عراق عرب و عراق عجم[، كرمان و فارس به «مراد» رسيد.
مناقشات داخلي دولت آققوينلو، ضمن اينكه اوضاع اقتصادي آن را در وضع كاملاً پیچیده ای قرار داد، به تكاپوي قبايل مستقل و تقابل آنها با اتوريته سياسي انجاميد. از اين تحولات، بخصوص در اثناي منازعات بر سر تاج و تخت، شاه اسمايل صفوي كه آزاد بود و مريدان شيخ حيدر را در اطراف خود گرد آورده به فعاليت در ارزنجان و اطراف آن پرداخته بود، بهره برداری كرد. او با قبايل قراقوينلو -كه به اتحاديه ايلات آققوينلو وارد نشده بودند- و باهمراهی قبايل عضو اتحاديهي ايلات آققوينلو، ذوالقدر، تكه، و مريداني كه از ديگر مناطق آناتولي آمده بودند، در اولین مرحله، با حركت به سوي تبريز، الوند را مغلوب ساخت. در آن شهر به دستور وي به نام دوازده امام خطبه خوانده شد، سكه ضرب گرديد و پادشاهي وي اعلام شد. بدين ترتيب دولت صفوي تاسيس گرديد.
الوند ابتدا عازم بغداد شد و چون نتوانست كمك مورد انتظارش را از «پورنكها» دريافت نمايد، به دياربكر عقب نشست و در آنجا درگذشت. «احمد» نيز در سال 1503 در نزديكي همدان از شاه اسماعيل شكست خورد. او تا سال 1509 در بغداد اقامت گزيد. با عزيمت شاه اسماعيل به سوي بغداد وي به دولت عثماني پناه برد.
صفويان ضمن از بين بردن دولت آققوينلو، براي گرفتن انتقام خون حيدر، به قتل عام وحشتناك اعضاي خاندان آققوينلو و طرفدارانش پرداختند. در شرور، آلما قولاق و تبريز، هيچ رحم و ابقايي نسبت به تركمنها صورت نگرفت. صفويان به اين مقدار نيز بسنده نكردند و قبور خاندان آققوينلو در تبريز را نيز تخريب نمودند. اجساد را از قبورشان خارج كرده، به آتش كشيدند. تمام زنان حاملهاي كه به طايفه ی بايندر منسوب بودند، به قتل رسيدند.
بقاياي برخي از قبايل كه از قتل عام نجات يافته بودند، در داخل دولت صفوي «اويماق تركمن» را پديد آوردند. اعيان و اشراف خاندان آققوينلو وهم چنین خوانین و بزرگان اكثريت قبايل به دولت عثماني پناهنده شدند.در آنجا به اميران تیول اختصاص داده شد. اين قبايل پس از حاكميت يافتن عثمانيان بر شرق و جنوب شرقي آناتولي و اختصاص مراتع ييلاقي ارزروم، موش و بينگول ومراتع قشلاقي اورفه و بريه به آنها به عنوان يورت، تحت عنوان «بوزاولوس» به سازمان اداري و مالياتي خاص (دفاتر تحرير) وارد شدند.
تركمنها در دولت عثماني
با آغاز حاكميت عثماني بر آناتولي، تركمنهاي كوچنده آناتولي به نام يوروك (Yoruk يا Yuruk) ناميده شدند.اينكه اسم «يوروك» از مصدر «يورومك» ساخته شده و به معناي «راه رونده» «سفر كننده»، مردم چادرنشيني كه در يك مكان اقامت نداشته و دائماً تغيير مكان ميدهند، عموماً پذيرفته شده است. اما گسترهي توزيع و پراكندگي يوروكها از مغرب هلال رود قزل ايرماق در حاليكه ايچل (icel) را هم در بر ميگيرد با مناطقي كه در غرب خط بين رود قزل ايرماق و ايچل قرار ميگيرد و به عنوان رومايلي تثبيت شده است، ميباشد. بدین خاطر به افرادی که قبل از قرن17/م، در غرب آناتولی کوچ نشینی می نمودند و به روستا هایی که آنها بنا می کردند یوروک و یوروک کویواطلاق شد. هم چنین به افراد کوچ نشینی که از آن قرن به بعد، به این مناطق آمدند «تركمن» گفته شده است. به روستاهايي كه اين افراد ساختند نيز «تركمن كويو= روستاي تركمن» اطلاق گردید..
در اسناد عثماني از «يوروك» به عنوان كسي كه «زمين ندارد» يعني در يك مكان مشخص مسكن نگزیده است، «كوچنده است» ياد ميشود. اين بدان معنا است كه آنها در طي زندگي كوچنشيني خود، هيچ موقع الزام و اجباري به سكونت در محدوده ی مرزهاي مشخصي نداشتهاند. هم چنين ضرورت داشت بهنگام عبور از گذرگاهها، به اطراف و جوار مسیر کوچ ضرري نرسانند، در غير اين صورت از زندگي كوچنشيني منع ميشدند. اينكه كوچنشينان نبايد در حين كوچ به مزارع و باغات ساكنين ]يكجانشينان[ ضرر برسانند و در غير اينصورت از كوچنشيني آنها جلوگيري ميشد، بر اساس قانون مشخص و معين شده بود. از طرف ديگر اين كوچروها، اگر از يك سپاهي sipahi زمين ميگرفتند و در آن زراعت ميكردند، پس از دادن عشر و بهره مالكانه با عنوان، بويون دوروق ]بويون توروق[- يوغ در معناي تحت اللفظي آن، بخصوص در ارابههايي كه با گاو كشيده ميشوند- مجبور به پرداخت مالياتي معادل دوازده سكه طلا (آقچه) بودهاند. كوچنشينان با توجه به موقعيتشان در آناتولي و يا بر اساس نوع فعاليت اقتصادي خود، عناويني چون: آيدين، كاستامونو]قسطومنو[ ، اللي جي، يونجو و داريجي، پيدا ميكردند. قراجا قوينلوهاي كوچ نشين- كه درحوالي آيدين، هوناز ، نيف، چشمه و بوزدوغان، حضور مييافتند، رعاياي خاص آنها تلقي ميشدند. يك شاخهي بزرگ آنها در منطقه «منتشه» بود. كوچنشين بولو، در حوالي بولو، كونراپا، آق يازي، تاراكلي، بورلو، ينيجه، ويرانشهر، تفن (تفني امروزي)، اولوس و اره گيل (اره گيل قرادنيز) جزو سنجاق «بي بولو» محسوب ميشدند. گستره ی مناطق کوچ كوچنشينان سوغوت- كه رعاياي اوقاف امير سلطان بورسا محسوب ميشدند- شامل، بالي كسير، قراجه داغ، گوزل حصار، جاندار، مايناس، بيگاه، تيره، گونن و اينهگول می شد. در پهنهاي كه از شمال آنكارا تا توقات امتداد داشت و قسمتي از آن تا شهر «كرشهر» ميرسيد. اولويوروك، در داخل خود به سه گروه بزرگ: بخش شرقي، بخش مياني و بخش يوزده تقسيم ميشد. در ميان آنها جماعات تركمنمنسوب به تركمنهاي ذوالقدر و حلب نيز وجود داشتند.
با سياست تدريجي و آگاهانه دولت عثماني براي اسكان كوچنشينان آناتولي غربي، آنها پس از سوق داده شدن به سوي «روم ايلي» با توجه به محل اقامتشان به عنوان های «قوجاجيق» مال قرا، تكير داغي، كوچنشينان چيرمن، ناميده شدند. ایشان اگر چه از نظر تعداد نفوس از يكجانشينها كمتر بودند، از نظر تعداد نيروي نظامي گرد آمده از روم ايلي، نصف نيروها را تامين ميكردند.تركمنهايي كه همانند يوروكها با سرسختي و بشدت به زندگي كوچنشيني خود ادامه ميدادند، در اسناد دولتي، برخي مواقع«يوروك» و بعضاً «تركمنهاي يوروك» ناميده شدهاند. از آن جمله مكرراً براي توصيف تركمنهاي حلب به عنوان های: يوروكان حلب، براي تركمنهاي ذوالقدر، يوروكان ماراش ]مرعش[ براي تركمنهاي منطقه بوزاوق، نام يوروكان بوزاوق، بر ميخوريم. در خصوص نامگذاري تركمنهاي كوچنشين، نه عامل نژادي بلكه طرز زندگي موثر بوده و سعي می شد، تا نام مذكور نمايندهي شيوهي كوچنشينی آنها باشد. بنابراين تفاوتي در استفاده از اصطلاحات «تركمن» و «يوروك» وجود ندارد. اسم «تورك» هم در كنار اسامي «يوروك» و تركمن مظهر زندگي يكجانشيني و مدنيت عثماني تلقي ميشود. بدين خاطر به آن عده از تركمنهايي كه از شيوهي زندگي كوچنشيني دست ميكشيدند، گفته ميشد آنها از «تركمن بودن» خارج شدهاند. هم چنين اگر يوروكها هم شيوهي زندگي يكجانشيني را پيش ميگرفتند، آنها نيز از يوروك بودن، بيرون ميرفتند.
در دولت عثماني «تركمنها» با «يوروكها» تفاوت يافتند. محدودهي مرزهاي ييلاق و قشلاق و كوچ آنها توسط دولت مركزي تعيين و تثبيت شد و تابع تنظيمات اداري مالي شهرستان (kaza) و ايالت (sancak) شدند. بدين ترتيب از يك طرف اجازه داده نمی شد قبايل عبور كننده از گذرگاههاي ييلاقي و قشلاقي از محدودهي نظارت تشكيلات دولتي خارج شده، ماليات نپردازند، از طرف ديگر از نابود شدن گروههاي بزرگ كوچنشينجلوگيري ميشد و تامين احتياجات اساسي سپاه و مردم شهرهاي بزرگ به احشام و محصولات دامي نيز تداوم و استمرار مييافت.
تركمنها تا اواخر قرن 16 عموماً در نيمه ی شرقي آناتولي مسكن داشتند. در حقيقت آنها پس از حل مشكلات و معضلات توسط نظام حكومتي بتدريج به مناطق غربي آناتولي اعزام شدند.طايفهي ذوالقدر (اولوس ذوالقدر) كه بيشترين تعداد تركمن را در اختيار داشت، غير از ماراش (مرعش) در دياربكر، حلب، بوزوق،آدانا و حتي در كوتاهيه و آيدين نيز پراكنده شده بودند. بخشي از اين تشكيلات با نام «افراز ذوالقدريه» در منطقهي آدانا قرار داشت. بوزاولوسهاي شهرستانهاي حلب، بنيايل، دانشمند لو، چون منسوب به اولوس ذوالقدر بودند، جماعت فراواني را در اختيار داشتند.
تركمنهاي حلب از تركيب طوايف بزرگي چون بيات، دوگر، بيگدلي و خربنده لو تشكيل شده بودند و جماعات كوچك و بزرگي نیز به آنها وابسته بودند. آنها در تابستان به ييلاق بنيايل، ميرفتند و بدين خاطر بخشي از گروهي كه به تركمنهاي حلب منسوبند، جزو «بنيايل» محاسبه شده اند..
تركمنهاي شهرستان بنيايل كه در محدودهي جنوب سيواس و اطراف ديورگي، شارقيشلا، قانقال، و گورول اقامت داشتند، از گروههاي منسوب به تركمنهاي ذوالقدر و حلب تشكيل شده بودند. اينها چون جزو اوقاف مسجدي كه «نوربانو سلطان» در اسكودار ساخته بود، محسوب ميشدند، به عنوان تركمن اسكودار نيز شناخته ميشدند. تركمنهاي ذوالقدر و حلب علاوه بر اين در بوزوق نيز يورت گزيده بودند.
آت چكنها در محدودهي قرامان، آق شهر، آق سراي به آنكارا و قونيه اقامت داشته و به پرورش اسب مشغول بودند، در كنار آن كار به صورت وسيع به امر كشاورزي نيز اشتغال داشتند. آت چكنها چون در محدودههاي اسكي ايل، تورغود و بايبورت زندگي ميكردند، از نظر اداري در سه منطقه پخش شده بودند.
تركمنهاي چوكوراووا- كه مدت كوتاهي از يكجانشين شدن آنها ميگذشت- به خصوص در منطقهي حوالي تارسوس به شكل متراكم به همان شيوهي كوچنشيني ادامه ميدادند. تركمنهاي تارسوس از تركمنهاي طوايف وارساق، اولاش، قشتمور، قوسول، اسنلي، گوكچهلي، الوانلي، اورهان بگلي و يا گروههايي وابسته به اينها تشكيل ميشدند.
در ضمن در درون هر ايالت (sancak) گروههايي بودند كه به زندگي كوچنشيني ادامه ميدادند، اينها با توجه به مقررات اداري مناطقي كه وجود داشت، تيمار، زعامت، وقف و رعاياي خاص تلقي ميشدند.برديه چيك (برديه) و ييلاق ارزروم- بوزاولوسهايي كه موضوعهاي محوري اين پژوهش هستند و از بقاياي تركمنهاي آققويونلوو برخي از گروههاي منسوب به تركمنهاي ذوالقدر تشكيل شده بودند- به شيوه زندگي كوچنشيني خود ادامه ميدادند.
Dr.Tufan Gunduz
ANADOLU DA TURKMEN ASIRETLERI
Bozulus Turkmenleri 1340-1640
bilge yayinlari, Birinci Baski 1997