تاریخ سیاسی تُخارستان از هزاره ی اوّل قبل از میلاد تا قرن هفتم میلادی نوشته ی : حسن بایبورتلو اوغلو
مقدّمه
در این مقاله پس از این که در مورد حدود جغرافیایی و ساختار اجتماعی – فرهنگی تُخارستان، ارزیابی کلّی صورت گرفت، با تاکید براین که از هزاره ی اوّل قبل از میلاد، آغاز می نمائیم ، این سلسله ها را از نظر تاریخی بررسی خواهیم نمود. ابتدا دوره ی " سَکا ها "، امپراتوری هخامنشی و اسکندر بزرگ در آن موثّر بوده اند و از هزاره ی قبل از میلاد شروع و در سال 332 / ق.م خاتمه می یابد. پس از آن دویست سالی که تا تشکیل امپراتوری " یوئه چی "ها ادامه داشته است. دوره ای که خاندان " سلوکیه "و پادشاهی باختر- یونانی ، تاثیر گذار بوده اند. پس از آن دوره ی دویست ساله ی پیش از میلاد، که " یوئه چی ها " موثّر بوده اند. پس از این دوره، آن هایی که در قرون ابتدائی میلادی، نقش موثّری ایفاء نموده اند: دوره ی دولت کوشان ها. همه ی این موارد تحت دو عنوان بررسی شده است. در زیر عنوان سوّم، دوره های نمایندگان مراحل اوّلیه قرون میانه ، یعنی دوره ی هفتالیت ها، ساسانیان و اولین دولت " گوگ ترک" مورد بررسی قرار گرفته اند.
حدود جغرافیایی تُخارستان
منطقه ی تخارستان، که در منابع اسلامی به صورت " طخارستان" و در منابع غربی به اسم " باکتریا " نامیده شده(1)، با منطقه ی " خراسان " درهم تنیده شده است. اساسآ تخارستان یکی از مناطقی است که خراسان را شکل داده اند. بدین ترتیب بحث از خراسان، امکان درک و شناخت بهتر از موقعیّت تخارستان را فراهم می آورد.
کلمه ی : خراسان " فارسی است و به معنای " محلّ بر آمدن آفتاب" اصطخری جغرافی دان مسلمان قرن دهم میلادی، توضیح داده که خراسان از مجموعه ی مناطق گوناگون تشکیل شده است . بزرگ ترین این مناطق " نیشابور " می باشد. مناطق دیگر را با توجّه به وسعت، می توان این گونه بر شمرد: مرو ، هرات، کوهستان، توس، نسا ، ابیورد ، سرخس، اسفزار، بوسنج، بادغیس ، کنجو ، رُستا ک، مرو روز، جوزجان ، کرج الشّار، بامیان، تخارستان، زمّ ، و آمل. در این چهار چوب ، حدود منطقه در شرق ، حوالی سیستان( سجستان ) و سرزمین هند، در غرب بیابان اوغوز( مفاضة غزیّه ) و حوالی جرجان و در شمال ماوراء النّهر و سرزمین های ترکی که در ماورای خُتّل ( Huttel) واقع شده اند و در جنوب هم، بیابان فارس ( مفوضة فارس) و قومس، ان را محصور نموده اند.(2)
اصطخری در ضمن ذکر مناطقی که خراسان را تشکیل می دادند، بزرگ ترین شهر منطقه تُخارستان را " طالقان " معرّفی می کند. طالقان ، که صاحب پهنه ی دشتی و با برکتی بود، یک سوّم، وسعت بلخ است. دومین شهر بزرگ تخارستان، بعد از طالقان، شهر" و روا لیز " است(3) بعد از شهر وروالیز، شهر " انذر آب" است ، که در پهنه ای کوهستانی قرار دارد. دیگر شهرهای تخارستان وسعت یکسانی دارند. این شهر ها را می توان این گونه بر شمرد خُلم و سیمین جان"، " سِکلِکِند " ، " سِیگِلکِند"، باغلانُو یا باغلان" ، آرهِنو یا آ رهن" ، رَاوِن" ، سِکِیمِشت، روب، سرای عاصم،هستن در آب (حسب اندرآب)، مذر ( مزار)، کاه( کیخ )(4)
ابن حوقل از جغرافی دانان اسلامی قرن دهم میلادی، مطالبی را که اصطخری در باب تخارستان آورده تائید می کند.(5) یعقوبی جغرافی دان همان عصر، اطلاعات مشابهی را نقل می کند. در این چهارچوب، یعقوبی با در نظر گرفتن شهر بلخ به عنوان شهر اصلی و مرکزی، شهرهایی تخارستان را معرّفی می نماید. در این راستا به شهر های اندرآب و بامیان، به عنوان اولین شهر ها می رسیم. هر دو شهر بغایت مستحکم بوده و برای رسیدن به کابل اهمیّت دارند. یعقوبی بجز این شهرها، بدخشان ،خُتل، حمّاربک و شکیبان را جزو شهرهای تخارستان، ذکر می نماید.(6)
ابن خردادبه ، آخرین جغرافی دان قرن دهم میلادی، در میان مناطقی که خراسان را تشکیل می دهند، به بلخ و تخارستان ، به عنوان منطقه ی دوّم اشاره می کند. به عقیده ی ابن خردادبه، شهرهای وابسته به تخارستان عبارتند از: زمّ ، فاریاب، جوزجان، ختّالان ، بلخ (7) سود حُرّه ، خُلم ، قَبرو قاش، تِرمذ ، روب ، سیمین جان، رایوشاران ، بامیان ، برموهان ، بنکان ، کرّان ، شاکنان " یا " ساکنان " ، هان ، مندیجان ، آهارون ، کست ، نوهان ، سغانیان ، باسارا، ایندمین، زمسان، ایالات مرزی تحارستان و شهرهای کابل و سیستان (8)
ابن فقیه (9) مورّخ مشهور اسلامی توضیح می دهد که بلاذری ، خراسان را به چهار منطقه تقسیم نموده است. در میان این مناطق، ایالات و ولایات منطقه ی سوّم را این گونه برمی شمارد: فاریاب، جوزجان، تخارستان علیا،خُتل، قبادان ، خَست، اندراب (اندرابه ) ، بامیان، بغلان، والج ( وروالیز) سغانیان، تحارستان وسطا، خُلم و سیمین جان (10). تقسیم تخارستان به بالا و پائین در تعیین حدود منطقه اهمیت دارد، زیرا پهنه ای که این منطقه را در بر می گیرد، بسیار وسیع است. می گویند زمانی که اعراب در قرون 7 و 8 /م به فتح تخارستان پرداختند، منطقه از " دمیر قاپی "( دروازه ی آهنین) تا گذرگاه های هندوکُش ، حتّی تا سند، کشیده می شد و شهر های هر دو کناره ی رود جیحون را نیز شامل می شده است. این پهنه ی وسیع جغرافیایی به شکل طبیعی به تقسیم منطقه به دو بخش منجر می شده است. در نتیجه ی این تقسیم بندی تخارستان اصلی به عنوان منطقه ی تخارستان پائین تعریف شد و تخارستان بالا، مناطق کوهستانی بخش های علیای رود جیحون را شامل گردید. (11)
شهرهای تخارستان ،یعنی شهرهای بالا و به عبارتی شمالی آن، شاملِ طالقان، ترمذ ، سغانیان ،خُتّل ، وروالیز ، سیمین جان ، بغلان ، آهارون ، چیگیل کنت ،شُکنان ( شکینان ) قندوز ، راون ، فاریاب ، وخش ، قبادیان و شومان می باشد. شهرهای تخارستان اصلی، یعنی بخش پائین یا جنوب آن شامل شهرهای : بدخشان ، آندراب ، بامیان ، جوزجان ، حُلم ، آرهن، خَست ، سکیمشت ، سرای عاصم ، غرجستان و گوزگانان می باشد. ( 12)
منطقه ی تخارستان در منابع چینی به چندین صورت ( تِئو هوو لو) و و ( تِئو هی یی ) و ( توو شا لوو ) ذکر شده است. در منابع مذکور آمده است که منطقه در جنوب رود خانه ی " فو چوو " ( سیحون ) واقع شده است. طبق تاریخ سلسله ی " وی" از بامیان در شرق تخارستان و از سمرقند در غرب آن، و از شمال به قلمروی ساسانی می رفتند. قسمت جنوبی منطقه را کوه هایی که نامش شناخته نیست، در بر می گیرد. طبق مطالبی که در منابع " خاندان جدید تانگ " آمده ، از جهت جنوبی تخارستان به " کاپی سا " می رفته اند. و براساس اطلاعات ثبت شده در دوره ی " سلسله ی سو یی" تخارستان در غرب کوه های پامیر واقع شده است. براساس آنچه راهب " هویی شنگ " و سفیر " سونگ یونگ " از سفرشان به تخارستان در سال 519 / م گزارش نموده اند، می شد از طرفِ حدّ جنوبی آن به " تی یه لوو "و از سمت شمالی آن به " چی یه له " و از جهت شرقی آن به " خُتن " و از سوی غربی آن به قلمروی ساسانیان رسید .(13)
منابع چینی هم، مانند منابع اسلامی ، تخارستان را به دو بخش تقسیم می نمایند. این تقسیم بندی توسط سیاح چینی " هه سوان تسانگ "انجام شده است. بنوشته ی «هه سونگ تسانگ»، شهرهای بخش اوّل تخارستان، شهرهای واقع در کرانه ی شمالی جیحون ، یعنی : ترمذ، چغانیان ، کارون، شومان ، کو وایانا ، کُتّل ،کتّالان و کومیجی و هم چنین شهر های واقع در کناره های جنوبی جیحون یعنی: بغلان، روی سمنگان، کُلم ، زو ما تها ن ، جوزگان، طالقان و غاز، را شامل می شد. جمع تعداد این شهر ها 16 مورد است. شهرهای بخش دوّم تخارستان در جنوب شرق افغانستان قرار دارد و جمعآ شامل 13 شهر می باشد. بدین ترتیب " هه سوان تسانگ " روشن می کند که منطقه ی تخارستان را، که به دو بخش تقسیم نموده است، متشکّل از 29 شهر می باشد.(14)
بر اساس اطلاعاتی که ذکر نمودیم، می توانیم بگوئیم تخارستان در معنای گسترده اش ،تمام شهرهای واقع در شرق و غرب مجرای علیای رود جیحون و همگی شهرهای تابع شهر بلخ را در بر می گیرد، و در معنای محدودش، محصور بین ماوراء النهر در شمال ، هند و کش در جنوب ، بلخ در غرب و بدخشان در شرق می باشد. (15)
منطقه ی تخارستان، تحت تاثیر ساختار جغرافیا ئی اش، تنوّع سیاسی را به ارمغان آورده است. بر این اساس طبیعتآ تنوّع اجتماعی – فرهنگی را در ساختار خودش پذیرفته است. اگر بخواهیم به موازات تاثیر اجتماعی – فرهنگی، از جهت اقتصادی نیز به منطقه ی تخارستان نگاه کنیم، مشاهده خواهیم نمود که این منطقه ، از جهت راه های تجاری اهمّیت بسیار زیادی دارد. مبنای اساسی ما برای این نظر، بدون هیچ تردیدی ، وجود " جادّه ابریشم " می باشد. راه مذکور، در بلخ، به دو شاخه تقسیم می شود. یکی از شاخه ها پس از عبور از ماوراء النّهر، به آسیای مرکزی می رود و شاخه ی دیگر، از منطقه ی تخارستان گذشته ، به هندوستان و آسیای مرکزی وصل می گردد.(16) عبور این راه از منطقه سهم زیادی در ثروت و غنای اقتصادی آن دارد و می توانیم بگوئیم ، نه فقط از جهت اقتصادی، که از بُعد دینی هم تاثیر داشته است. زیرا روحانیون با استفاده از راه ابریشم، فعالیت های تبلیغی خود را انجام داده و ساختار دینی منطقه را تا حدّ مقدور، تحت تاثیر قرار می داده اند. راه ابریشم در موجودیت ادیانی چون بودایی، مزدایی، مانوی، مسیحی و اسلام، در منطقه و نیز در گسترش و شیوع آن ها در محیط های اطراف نقش مهمّی داشته است.(17)
تخار ستا ن از هزاره ی ا ول قبل از میلاد تا فروپاشی دولت کوشان
در اوایل هزاره ی اول پیش از میلاد، یک رشته مهاجرت از شمال چین به سوی غرب صورت می گیرد که منطقه ی تخارستان را هم تحت تاثیر قرار می دهد. علت این مهاجرت ها، درگیری های پیش آمده بین خاندان " چو " در چین ( 1122 تا 256 پیش از میلاد ) با اقوام کوچ رویی که در شمال چین می زیستند، بود. در نتیجه ی آن درگیری ها " هه سو آن "فرمانروای خاندان " چو "( 827 تا 782 پیش از میلاد) کوچ نشینان شمالی ( هون های شمالی ) را به شکل قطعی، مغلوب ساخت و ایشان را به تغییر مکان وا داشت.(18) بدین ترتیب اقوامی با نام های " آری ما سپی ) و ( ا یس سه دون ) ، اسکیت، آ ر گیپ پایی " و " ماساژت " شروع به کوچ نمودند.(19)
در منابع یونان باستان؛ از اقوام " ماساژت " و " سا کا"(20) که در حوالی دریای خزر بسر می برده اند، عمومآ با عنوان " اسکیت " نام برده شده است. امّا چون به صورت پراکنده زندگی می کرده اند، نام خاصّی هم برای خویش داشته اند . از این جماعات که بر اساس اطلاعات ثبت شده ی تاریخی، خاستگاه قومی یکسانی دارند، جماعاتی که در حوالی دریای خزر، در شمال دریای سیاه – که تا تونا، امتداد داشت – با نام " اسکیت" و آن گروه ها یی که در شرق دریای خزر تا مرزهای چین تداوم می یافت، زندگی می کردند( تخارستان جزو این منطقه بود) به صورت " ساکا " مشخّص و تعریف می شدند.
جماعات " ساکا "در قرون 8 تا 7 پیش از میلاد، در تخارستان (21) سیطره ی حکومتی داشتند. تخارستان بدین خاطر که برسر راه ها قرار گرفته بود، برای مهاجرینی که – از شرق و غرب می آمدند-محل اتراق، تلقّی می شد. در همین راستا، حاکمیت ساکا ها را، ماد ها که از ایران، یعنی غرب آمده بودند ، متزلزل نمودند، هم زمان با ضربات و صدمات ماد ها ، فشارهای وارد از سوی چین نیز ساکا ها را پراکنده ساخت. با پراکنده شدن ساکا ها، خلاء پدید آمده در تخارستان ، توسط امپراتوری هخامنشی – که در قرن ششم پیش از میلاد تشکیل شده بود- پر گردید. امپراتوری هخامنشی یا به عبارت دیگر" امپراتوری پارس" با این که ریشه و خاستگاه ایرانی داشت، واحد هایی از سا کا ها، در داخل قشون ایران حضور داشتند.(22)
مرزهای امپراتوری هخامنشیان در بین سال های 546 تا 540 پیش از میلاد، در نتیجه ی لشکر کشی هایی که توسط " کورش دوم"( سالهای 559 تا 529 پیش از میلاد)ترتیب داده شد، منطقه ی تخارستان و سغد را در برگرفت و تا کرانه های رود سیحون، گسترش یافت. ساکا ها از پیشروی بیشتر کورش دوم در سمت شرق ممانعت به عمل آوردند. کورش در جریان جنگی که با ساکاها صورت داد، شاه ایشان " آمور گس" را به اسارت گرفت. به این سبب ساکاها پراکنده شدند، اما همسر " آمورگس " در مدتی کوتاه ایشان را گرد آورد و به تهاجم پرداخت. این حمله به عقب نشینی کورش دوم و انعقاد قرارداد با ساکا ها انجامید. براساس مفاد این قرارداد، ساکا ها پذیرفتند که به امپراتوری هخامنشی باج و خراج پرداخت نمایند. این قرارداد برای هخامنشیان از جهت اقتصادی سود آور بود ، از جنبه ی سیاسی نیز چون ساکا ها را به صورت سدّ و مانعی در برابر خطرات احتمالی از سمت آسیا، در می آورد، مثبت و پرثمر بود.(23)
دومین تاثیر مهم امپراتوری هخامنشیان بر تخارستان را در دوره ی سلطنت داریوش اول ( از 521 تا سال 486 پیش از میلاد) شاهدیم. زیرا در سال 518 پیش از میلاد ، داریوش بخاطر شورش های ساکا ها، رو به منطقه آورد. در لشکرکشی های انجام شده، یک از رهبران ساکا ها، به نام " ساکونخا " به اسارت در آمد. ساکاهایی که زنده ماندند، به بیابان ها گریختند. روایت شده است که امپراتور هخامنشی برای شکست دادن ساکا ها، به هیئت و لباس آن ها در آمده، ایشان را فریفت و بدین طریق مغلوب ساخت.(24)
داریوش شاه ، در سال 512 پیش از میلاد، و پس از آنکه آرامش را در تخارستان برقرار ساخت، متوجه هندوستان شد. داریوش " پنجاب" را فتح نمود و تا شهر " گنج " پیشروی کرد و حوضه ی رود " ایندوس" را تحت سلطه ی خود در آورد. در نتیجه ی لشکر کشی ها، داریوش مرزهای امپراتوری هخامنشی را در شرق، به وسیع ترین حدّ خود رساند.(25) تاریخ سیاسی تخارستان، پس از دوره ی جنگ های ایران - ساکا ها ، در نهایت، در اواسط قرن چهارم پیش از میلاد به سکون و آرامش انجامید. جنبش و تحرّک سیاسی مجدّد این منطقه با شکست امپراتوری هخامنشیان در برابر اسکندر کبیر( 336 تا 323 پیش از میلاد)و متوجه شدن او به سمت ترکستان آغاز می شود. شروع این جنگ ها و نظمی که پس از آن در منطقه ایجاد گردید، اهمیت بسیاری دارد.
اسکندر کبیر لشکر کشی های خود را در نیمه ی دوم قرن چهارم پیش از میلاد ، انجام داده بود. آخرین جنگی که او علیه امپراتوری هخامنشیان انجام داد، و منجر به گشوده شدن درهای ترکستان شد، نبردی بود که در سال 331 پیش از میلاد، در دشت " گئو گملا = گئومل" صورت گرفت. در اثنای این جنگ ، داریوش سوم ( از سال 336 تا 330 پیش از میلاد) در رآس امپراتوری هخامنشیان بود. نبوغ نظامی اسکندر، لشکریان داریوش سوم را به هزیمت وا داشت . در نتیجه ی این شکست، داریوش سوم گریخت و امپراتوری هخامنشیان، از صحنه ی تاریخ حذف گردید. به عنوان پیامد این نبرد، اسکندر کبیر " پادشاه آسیا " اعلام گردید.(26)
اسکندر کبیر برای پُر کردن خلاء ناشی از فروپاشی امپراتوری هخامنشی در خراسان و ماوراء النّهر، به سمت شرق لشکر کشید. با این لشکر کشی، اسکندر، هرات، قندهار، کابل و بلخ را به تصرّف در آورده، خراسان و بدان وسیله، تخارستان نیز به حاکمیت وی در آمد. ا سکندر کبیر پس از آن متوجه ماوراء النّهر گردید و بر آنجا نیز سلطه یافت. ضمنآ با " رکسانا "شاهزاده خانم اهل " سغدیانا " ازدواج کرد و پیوند فرهنگی ایجاد نمود. اسکندر عملیات نظامی اش را با لشکر کشی به هند، به پایان برد. اگرچه این لشکر کشی ها – که در فاصله ی سال های 327 تا 325 پیش از میلاد، صورت پذیرفت، مرزهای دولت او را، تا به حوضه ی رود ایندوس گسترش داد، امّا با کامیابی همراه نبود، و در پایان اسکندر مجبور شد، عقب نشینی نموده، باز گردد. اسکندر مدّت زمانی کوتاه پس از این لشکرکشی، در سال 323 پیش از میلاد، به علت ابتلاء به بیماری " تب " در بابل درگذشت.(27)
در طول تاریخ ، " شرق" و " غرب" از نقطه نظر برخورد سیاسی و تمدّنی، وضعی جانبدارانه داشته اند. این وضع باعث ایجاد یک دو دستگی و جناح بندی گردیده است. در واقع در دوره های مشخّص تاریخی، هر دو تمدّن ، به تعامل با یکدیگر پرداخته، و فرهنگ های جدیدی نیز به وجود آورده اند. جنگ های اسکندر مقدونی با امپراتوری هخامنشیان به اثرگذاری متقابل فرهنگ های شرق و غرب انجامید و به پیدایش مرحله ی جدیدی که " دوره هلنیسم "( یونانی مآبی ) نامیده شد، منجر گردید.(28)
دوره ی هلنی، مرحله ی مهمّی است که طی آن در ساختار سیاسی و فرهنگی تخارستان ،دگرگونی ها و تبدیل هایی به وقوع پیوسته است. نمایندگان این مرحله، در قلمروی " سوُلوکوس ها " سلطنت " یونانی باختر" می باشند.(29)
اسکندر کبیر پیش از مرگ ، جانشینی برای خود تعیین نکرده بود، این امر باعث شد بین سرداران اسکندر، منازعه برسر قدرت پدید آید. در این نبرد برای حاکمیت " سولوکوس " ( ازسال 321 تا 281 پیش از میلاد) که مقام " ساتراپی " بابل را داشت ، پیروز گردید. خاندان سولوکوس، سوریه، بین النهرین و ایران را بدست آورد و حاکمیت خویش را استوار نمود. سُغد و تخارستان ، در سلطه ی سولوکوس ها بود. آنتیوخوس اوّل، ( از سال 281 تا 261 پیش از میلاد) فرمانروای سوکولوس، یک یونانی با نام " دیو د و تس "را به عنوان ساتراپ باختر منصوب ساخت. گ دیو دوتس" در سال 256 پیش از میلاد ، با استفاده از جنگ " سولوکوس" ها با مصر، استقلال خویش را اعلام نمود. بدین ترتیب پادشاهی یونانی باختر، تشکیل یافت. سُغد و تخارستان تحت حاکمیت این پادشاهی قرار گرفتند.(30)
پادشاهی یونانی باختر، که تخارستان را تحت سلطه ی خویش در آورده بود، نتوانست آرامش پایداری در منطقه پدید آورد، زیرا " پارت ها" که با رهبری " ارشک " از سمت شرق فرا رسیدند، ابتدا به شمال شرقی ایران و بعدآ به خراسان نفوذ کردند و در سال 247 پیش از میلاد، والی " سولوکوس " را سرنگون کرده، یک پادشاهی تاسیس نمودند. در حالی که در ایران این اتفاقات شکل می گرفتند، در پادشاهی یونانی باختر، تغییرات خاندانی صورت پذیرفت و " یو تید موس ماگنه سیایی " خاندان خود را برسر قدرت آورد.(31)
حاکم شدن "پارت ها " بر ایران، سولوکیه بر بین النهرین، پادشاهی یونانی باختر بر تخا رستا ن و سُغد، باعث پدید آمدن جنگ ، برسر قدرت و حاکمیت شد. در منازعات بر سر قدرت، که بین سال های 299 تا 150 پیش از میلاد صورت گرفت، سولوکوس ، اوّلین فردی بود که به شکل نمادین، به پیروزی رسید. در این روند در سال های 210 تا 209 پیش از میلاد " آ نتیو خو س بزرگ "( آنتیوخوس سوم، سلطنت از 223 تا 187 پیش از میلاد) به " پارتیا " عزیمت کرد و شاه پارت را به قبول برتری و تفوّق خویش وادار نمود. آنتیوخوس سپس متوجّه تخارستان شده، آنجا را به محاصره گرفت، محاصره ای که سه سال بطول کشید و در پایان " یوتید موس" شاه یونانی مجبور شد با آنتیوخوس قراردادی منعقد کند که، طبق این قرارداد شاه یونانی، قلمروی خویش را حفظ نمود، امّا برتری و سروری آنتیوخ را پذیرفت. بدین ترتیب تخارستان و سُغد، به شکل نمادین هم که شده، به امپراتوری سولوکوس، وابسته شدند.(32)
حاکمیت اسمی سولوکیان بر تخارستان، چندان به درازا نکشید. آنتیوخوس سوّم پس از این که در سال 189 پیش از میلاد، از رومیان شکست خورد، دولت های وابسته بدو در شرق، استقلال خویش را اعلام کردند.پارتیان از این وضعیّت بهره برداری کردند و در فاصله ی سال های 173 تا 129 پیش از میلاد، با سولوکیان و پادشاهی یونانی به نبرد پرداختند و در پایان با این جنگ ها ، در سال 129 پیش از میلاد، توانستند سولوکیان را از صحنه ی تاریخ خارج نمایند.
ولی در خصوص پادشاهی یونانی باختر، این اتّفاق روی نداد، زیرا که موج جدید " کوچ روان" از شرق، در حال فرارسیدن بود و ساختار سیاسی تخارستان دوباره داشت، شکل عوض می نمود.( 33)
امپراتوری آسیایی " هون " که به عنوان نخستین تشکّل سیاسی تاریخ ترک شناخته می شود، در اواخر قرن سوّم پیش از میلاد، در شمال چین، پدید آمد .این دولت در سال 209 پیش از میلاد، با رهبری " تان هو مائو- تون " اوج دوره ی خود را تجربه نمود. در آن دوره، مردم " یو ئه چیه "(34) در " کا نسو " زندگی می کردند. " مائو- تون " در سال 177 و 176 پیش از میلاد، ضربه ی سنگینی بر " یوئه چیه" ها وارد ساخت." لائو – شانگ " جانشین " مائو - تون" ، " یوئه چیه" ها را – که پدرش مغلوب ساخته بود، کلآ از کانسو، بیرون راند و وادارشان ساخت به غرب کوچ نمایند. این کوچ سبب گردید اقوام به سمت ترکستان غربی روانه شوند. (35)
آنگونه که منابع چینی تصریح می کنند، " یوئه چیه" ها پس از ترک " کانسو" مناطق " تا – یو آن " (فرغانه) و" تاه سیا " ، باکتریا = باختر را متصرّف شده و تا سال 129 و 128 پیش از میلاد بر شمال و جنوب جیحون، حاکمیت پیدا نمودند. می توان تاریخ تقریبی فراز آمدن " یوئه چیه " ها به جنوب جیحون را بین سال های 126 تا 100 پیش از میلاد در نظر گرفت.(36) منابع چینی در قضیّه فتح ماورا ء النّهرو باختر، " یوئه چیه " ها را در مرتبه ی اوّل ذکر می کنند. منابع یونانی ،اطّلاعاتی در خصوص چهار قبیله ی کوچنده ای که پادشاهی یونانی باختر را ، منقرض نموده ، پارتیان را نابود ساختند، ذکر می نمایند. این چهار قبیله بدین صورت ذکر شده اند: "ساکار ا ئولی" ، " تُخار "، " آسیانی " و " پاسیانی " (37)
بر اساس آنچه بیان کردیم، می توانیم بگوئیم که دوره ی هلنیستیک ( یونانی مآبی) در تخارستان ،که با مرگ اسکندر کبیر آغاز شده بود، با فروپاشی دولت پادشاهی یونانی توسّط اقوام متعدّد – که در اواخر قرن دوّم پیش از میلاد ، از شرق آمده بودند- به پایان خود رسید. پس از دوره ی یونانی مآبی، اوّلین حاکمان منطقه " تا یوئه چی " ها بودند. آن ها تا تشکیل دولت " کوشانی " ماوراء النّهر و تخارستان را در هیئت پنچ دولت یبغویی، اداره می کردند. (38)
دوره ی پس از " تا یوئه چیه" ها – که ماوراء النّهر از پیش از میلاد به دوره ی میلادی وارد می شد – اهمّیت دارد. در این مرحله دولت کوشان، نقش ارتباط دهنده ی خود را بازی کرد( 39 )دولت کوشان - که بین قرن اول تا قرن چهارم حکومت می کرد – یکی از چهار دولت بزرگ آن عصر تلقّی می شد. دولت کوشان در باختر تاسیس شد و در طول قرن اوّل و ربع اول قرن دوم، قلمروی آن تا ماوراء النّهر، کشمیر و پنجاب گسترش یافت. کوشان ها در مرحله ای از حاکمیت خود که در ربع اول قرن دوم آغاز و تا اواسط قرن سوم، ادامه داشت، توانستند در غرب تا به سرزمین سُغد ، در شرق تا به " بیهار" در شمال به آسیای میانه – از ورای کوه های پامیر- و در آسیای جنوبی تا " ویند یاس" پیش بروند . از اواسط قرن سوم تا میانه ی قرن چهارم، مرحله ی ضعف و تجزیه ی کوشان ها بود ، بنحوی که فقط به " باختر= باکتریا" منحصر گردید و در نهایت فروپاشید(40)
خلاء ناشی از فروپاشی دولت کو شان را وارث و جانشین " خیونیت / هیون ها (41)، یعنی " افتالیت ها ( هفتالیت ها )( 42) پر نمودند. " خیونیت ها" در سال 375 / م بر ماوراءالنّهر دست یافتند. در برهه ای که آن ها بر ماوراء النّهر سلطه می یافتند، در ایران ساسانیان، برسر قدرت بودند. این تلاطم های سیاسی در مرحله ی اول، به تحت فشار قرار گرفتن مرزهای شمال شرقی ساسانیان توسط " خیونیت ها" منجر شد.(43)
خیونیت ها در اواخر قرن چهارم، اراضی ساسانیان را تا به " ری " غارت کردند. امّا نتوانستند یک حاکمیت پایدار در منطقه تاسیس نمایند. بهرام گور ساسانی( از420 تا 438 / م) خیونیت ها را مغلوب ساخت و توانست ایشان را به ماوراء النّهر عقب رانده حتی خیونیت ها را به پرداخت باج و خراج وادار سازد .او به معنای واقعی بر ماوراء النّهر حاکمیت یافت. این وضع تا زمان درگذشت بهرام گور ادامه داشت. پس از بهرام گور، یزدگرد دوم بر تخت سلطنت ساسانی جلوس کرد (از 438 تا 457 / م) در این دوره خیونیت ها بار دیگر به تهدید مرزهای ساسانیان پرداختند. روند و مدّت تهدید آغاز شده، بین سال های 438 تا 455 / م تداوم یافت و خیونیت ها توانستند حضور خود را در خراسان، تحمیل نمایند.(44)
در اثنایی که خیونیت ها، با ساسانیان می جنگیدند، موضوع حرکت هفتا لیت ها از ماوراء النّهر به جنوب ، پیش آمد. هفتالیت ها ابتدا " وروالیز" را گشودند و سپس به سمت تخارستان روان شده، کوشان های " کیداری" (45) را شکست داده و حاکمیت خویش را مستقر نمودند. این دوره کانون مرحله ی عصر میانه ی تخارستان را تشکیل می دهد. (46)
تخارستان از هفتالیان تا دوره ی اسلامی
افتالیت (هفتالیت) به عنوان یک اسم ، در زبان بخارایی به معنای " آدم زورمند" و در میان " خُتن – ساکا ها" به معنای " جوان جسور" است و در منابع گوناگون، به شکل های گوناگون وجود دارد. در همین راستا آن کلمه، در منابع چینی به صورت های : " یه دا " ، " یه دین ین" ، " ایدی " ، " یه تا ای لیتو " ، در منابع سُریانی به صورت های: " افتالیتا" و " تدال "، در منابع یونانی : " هفتالیتس " ، " آندل /آودل" ، در " ( ایضآ کوشان) در منابع فارسی میانه " افتال" " هِیون " ، " هفتال" ،" هِفتل "، در منبع زرتشتی بندهشن،به صورت " هِوتال" ، در منابع عربی به شکل " هایطال " – جمع آن هیاطله- در منابع هندی" هونا" ، در منابع باختر( باکتریا) به شکل " ابو دالو " . در چینی با تلفظ دیگری به شکل " هُوا " ذکر شده است.(47)
در بخش پنجاه و چهارم " لیانگ – شو" در یاد داشت هایی که به دوره ی " یو وان وی " (494- 386 / م) مربوط است، نام اجداد افتالیت ها در اوایل قرن پنجم به شکل " هو آ " آمده است. آنها تحت حاکمیت " ژوان ژوان "ها که بر مغولستان حکومت می کردند، بودند. افتالیت ها که در مرحله ی اول، نفوذ سیاسی اندکی داشتند، به هنگامی که، در ربع دوم همین قرن قدرتمند تر شدند، به سمت مناطق وروالیز ، قراشهر، کوچا، کاشغر، آق سو، خُتن و کارگالیک ، پیش رفته، گسترش پیدا کردند.(48) در نهایت " هو ا " ها در نیمه ی دوم قرن پنجم، یعنی تقریبآ در سال 466 / م کیداری ها را مغلوب ساختند و به جنوب راندند و حاکمیت خویش را بر تخارستان استوار ساخته و در پایان همین قرن بر ماوراءالنّهر سلطه پیدا نمودند.( 49 )
هفتالیت ها خطر بزرگی برای دولت ساسانی پدید آوردند. آن ها در دوره ی فرمانروایی فیروز پادشاه ساسانی ( سلطنت از 459 تا 484 / م ) به خراسان حمله کرده، به یک پیروزی دست یافتند. این پیروزی به مرگ شاه ساسانی انجامید. به نوشته ی مورخین عرب و ایرانی، نام فرمانروایی که در این جنگ پیروز شد، " آق شون وار" و یا " آق شون واز" ذکر شده است. این اسم به زبان سغدی، احتمالآ به معنای " شاه" می باشد. هفتالیت ها پس از این پیروزی، طالقان را متصرّف شدند و ساسانیان را به پرداخت باج و خراج وادار کردند. هفتالیت ها به این مقدار هم بسنده نکرده، مرو و هرات را نیز اشغال کردند. هفتالیت ها در ربع آخر قرن پنجم میلادی، اقتدار خویش را به امپراتوری ساسانی ، تحمیل کردند و به صورت حامی آن ها در آمدند، چرا که در سال های 498 و 499 / م شاهد دخالت هفتالیت ها در امور داخلی ساسانیان هستیم.(50)
دولت ساسانی در اواخر قرن 5/ م گرفتار بحران سیاسی و اقتصادی بود. این شرایط بحرانی، زمینه ی پدید آمدن یک دوره ی آشوب را که ( شورش مزدک ) نامیده شد، فراهم آورد. آماج این شورش، از بین بردن حسادت و اختلاف بین انسان ها بود و برای رسیدن به آن باید زمین و زن، اشتراکی گردد. تبلیغ مزدک در آن مورد، در قاعده و لایه های زیرین جامعه به شکل گسترده ای، پخش گردید. پادشاه وقت ساسانی ، یعنی " قباد" ( از 488 تا 496 وبعدآ از 498 تا 531/ م) هم از خواسته های مزدک پشتیبانی نمود.(51)
در نتیجه ی تبلیغات مزدک، قیامی شکل گرفت. پیروان مزدک، موبدان زرتشتی و اشراف را به قتل رساندند. خانه ها و عمارات را غارت کرده به زنان دست درازی نمودند. در اثنای قیام با این که شاه قباد به مزدک ایمان آورده بود، به زندان انداخته شد. قباد با استفاده از فرصتی از زندان گریخت و به هفتالیت ها پناهنده شد. هفتالیت ها که بر تخارستان حاکمیت داشتند و قبلآ در تاریخ سیاسی ایران تاثیر گذار بودند، از این پس اهمیت بیشتری پیدا می کنند و در زمینه های دینی و اجتماعی آن نیز دخالت می نمایند. در سال های 498 و 499 / م سی هزار نیروی امدادی " هون " به قباد ، داده شد تا به ایران برود. به این ترتیب شورش سرکوب گردید و مزدک و پیروانش اعدام شدند. به این طریق هفتالیت ها در ساختار اجتماعی- فرهنگی ایران و در جلو گیری از امری که، علی القاعده بسیار عادّی بود، عمیقآ تاثیر گذاشتند.(52)
هفتالیت ها همان گونه که در داخل قلمروی ساسانیان نفوذ کردند ، لشکر کشی هایی نیز به سمت هندوستان داشته اند .همان طور که قبلآ گفتیم، آن ها از نیمه ی دوم قرن 5 / م به جنوب جیحون سرازیر شدند. در همان راستا، در اواخر همین قرن، بلخ، تخارستان و بخش های شرقی تر تخارستان را متصرّف شدند. فتوحات در شمال هندوستان در پانزده سال اول قرن ششم توسط " تورامان " که عنوان " تیگین " را یدک می کشید، سرعت و شتاب بیشتری بخود گرفت. " تورامان " علاوه بر" تیگین " ازعناوین "مهاراجا"، "شاه "،" جا ئو لا" و "راجاد هیراجا " نیز استفاده می کرد. او اوّلین فاتح مناطق علیای هندوستان شد. حاکمیت " تورامان تیگین " در سال 515 / م به پایان رسید. " می هی را کولا " به جانشینی پدر، یعنی " تورامان" به تخت نشست. " می هی را کولا " تا سال 550 / م مناطق " گنج" و " ایندوس" را متصرّف شد و حاکمیت هفتالیت ها را بر هندوستان گسترش داد. " می هی را کولا "به مناسبت پیروزی هایش در هندوستان، به عنوان " آتیلای هندوستان " شناخته شده است. (53)
3-انقراض هفتالیت ها و حاکمیت ساسانیان بر تخارستان
هفتالیت ها پس از نیمه ی دوم قرن 6 / م شروع به ضعیف شدن نمودند. سرگذشت تاریخی تخارستان نشان می دهد که دولت هایی که در منطقه تشکیل می شوند، مجبور بوده اند ،هم با قشونی که از ایران می آمد و هم با نیروهایی که از آسیای میانه ( آسیای داخلی) سرازیر می گشتند، مبارزه نمایند. برخی مواقع ، قدرت موجود در تخارستان ، هم بر ایران و هم بر هندوستان شمالی حکومت می نمود، زمان هایی هم تحت تاثیر نیروهایی که از غرب و شرق می آمدند، گرفتار ضعف و فتور گشته، به فروپاشی دُچار می شد ند. هفتالیت ها هم ، قربانی این پدیده ی تاریخی ( به تعبیردیگر، چرخه ی باطل تاریخی ) شدند.
در نیمه ی دوم قرن 6 / م " امپراتوری گوک ترک" در شمال چین تشکیل شد. بنیان گذار این دولت " بومین کاغان "( از سال 542 تا 552 / م ) مرزهای " گوک ترک " ها را در شرق گسترش داد. فتوحات در مناطق غربی را برادرش" ایستمی یبغو "(از سال 553 تا 575 / م ) تحقّق بخشید." ایستمی یبغو" از کوه های آلتای آغاز کرد و توانست اقوام " تو لِس " و " اون او گور " – را که تا کناره های دریای خزر می زیستند- به اطاعت وا دارد. گوک ترک ها با این حمله، حاکمیت ارزشمندی بر جادّه ی ابریشم پیدا کردند، امّا برای تسلّط کامل بر جاده ی ابریشم، لازم بود هفتالیت ها را – که بر ماوراء النّهر و تخارستان سلطه داشتند - از میان بر دارند. گوک ترکان در راستای این سیاست، در سال 556 / م هفتالیت ها را مورد حمله قرار دادند. متّفق گوک ترک ها در این تهاجم به هفتالیت ها، امپراتوری ساسانیان بود. هفتالیت ها برا ی مقابله با این اتّفاق ، در سال های 555 و 558 / م ، دو هیئت نمایندگی به سوی " امپراتوری وی" ( Wei) غربی، در چین اعزام نمود ، که البته هیچ ثمری نداشت.(54)دولت خاقانی گوک ترک، با تزویج دختر ایستمی ، به" خسرو انوشیروان" ( از سال 531 تا 579 / م ) شاهنشاه ساسانی ، اتّحادی مبتنی بر خویشاوندی سببی ، ایجاد نمود. درآن برهه " مو کان قاغان" ( از سال 553 تا 572 / م ) در رآس دولت گوک ترک، بود. اتّحاد یه ی گوگ ترک – ساسانی در سال 557 / م به هفتالیت ها حمله نمود، گوک ترک ها از شمال شرقی و ساسانیان از غرب. این حملات باعث بیرون راند ه شدن هفتالیت ها از صحنه ی تاریخ گردید. پس از این رویداد، مرز قلمروی هفتالیت، رود جیحون تعیین شد و آن را بین دولت گوک ترک و ساسانیان تقسیم کردند. در این تقسیم بندی، منطقه ی تخارستان سهم دولت ساسانی شد .( 55 )
خلاء سیاسی پدید آمده در تخارستان بخاطر فروپاشی و انقراض هفتالیت ها را ، ساسانیان با رهبری خسرو انوشیروان ، پر کردند. ساسانیان از قلمروی هفتالیت ها، سهم خود را تا بلخ و تخارستان، به اراضی خود افزودند. گوک ترک ها هم، مناطق " سُغدیانا" و " فرغانه " را به قلمروی خویش ملحق کردند. در این زمان ساسانیان با دست یابی بر تخارستان ، به اوج وسعت خویش رسیدند. (56) این که یکی از مهم ترین نقاط جاده ی ابریشم، یعنی تخارستان، تحت سلطه ی ساسانیان بود، موجب گردید تا روابط دیپلماتیک بین امپراتوری بیزانس و دولت خاقانی گوک ترک، شکل بگیرد. " ایستمی یبغو" عملیات گشودن تخارستان را تداوم بخشید. این وضع باعث شد که رود جیحون، بین گوک ترک ها و ساسانیان به خط گرم ( خطرناک و جنگ خیز) تبدیل شود. بیزانسیان بخاطر حفظ امنیت اراضی شرقی خود و دغدغه های اقتصادی، به روند سیاسی وارد شده بودند.(57)
خسرو انوشیروان از موقعیت تجاری تخارستان بخوبی بهره برداری می نمود. او با بستن گذرگاه ها، هم بیزانس و هم گوک ترک ها را تحت فشار قرار داد، هم چنین با وضع عوارض سنگین ترانزیتی برای بازرگانان سُغدی ، برای تجارت شرق و غرب، مانع ایجاد می کرد. ایستمی یبغو برای اصلاح اوضاع یک تاجر سُغدی به نام " مانیاخ " را به عنوان سفیر، به نزد انوشیروان فرستاد. تماس هایی که با میانجیگری " مانیاخ " سفیر تحقّق یافت، نتیجه ای دربر نداشت. بنابر این در سال 567 / م گروه هیئت سفارتی ، متشکّل از بازرگانان سُغدی، به ریاست " مانیاخ " برای ایجاد رابطه با بیزانس اعزام شد. این رویکرد، از نظراتّحاد بیزانس و گوک ترک ها، نتیجه ای مثبت بدنبال داشت، چون در سال 570 / م بیزانس ها از غرب به تهاجم پرداختند و در سال 571 / م شورش های ایجاد شده در ارمنستان، ساسانیان را در شرایط سختی قرار داد. در همین اثنا، گوک ترک ها هم از شرق ( تخارستان ) فشار می آوردند.(58)
اتّحاد گوک ترک ها با بیزانس علیه ساسانیان، چندان دوام نیاورد. اساسآ برای گوک ترک ها، که برای سلطه بر تخارستان به متّفق خارجی متوسّل شده بودند، کسب حمایت خاندان های محلّی در تخارستان، بسیار مهم تر می بود، زیرا هرچند اتّحاد گوک ترک ها با ساسانیان،هفتالیت ها را منقرض نمود، امّا در بادغیس و هرات، زمامداران هفتالیت ها، با پذیرش وابستگی به ساسانیان، به موجودیت خویش ادامه می دادند. در منطقه ی " درّه ی زرافشان" واقع در شمال تخارستان، بازمانده های هفتالیت ها، به گوک ترک ها، باج و خراج می پرداختند.(59) همزمان با این اوضاع، حاکمیت ساسانیان بر تخارستان دُچار وقفه و گسست گردید. به ویژه وقتی که دولت گوک ترک، در سال 582 / م به دو بخش تقسیم شد.با پدید آمدن " دولت خاقانی گوک ترک شرقی" مبارزه برسر حاکمیت در تخارستان، ابعاد جدیدی پیدا کرد. (60 )
3-2 تخارستان در دوره ی خاقانی گوک ترک غربی
به نوشته ی منابع چینی، هفتالیت ها تقریبآ حدود 30 دولت را بخود وابسته کرده بودند. با سقوط هفتالیت ها، بازمانده های دُوَل وابسته توانستند وضعیّت واسال ( وابسته) به دولت خاقانی غربی را هم چنان داشته باشند، مشروط بر این که کابل و قندهار، را تحت اداره ی " خاندان خین گیل" Xingil)) قرار دهند.(62) " تاردو" ( از سال 582 تا 603 ) اوّلین خاقان دولت گوک ترک غربی، برای اداره ی امور بازمانده های هفتالیت ها، یک مدیر به نام " چی چی آنگ " را منصوب نمود.(63)
رقیب دولت گوک ترک غربی، در مبارزه برسر حاکمیت تخارستان، دولت ساسانی بود. در زمانی که " تاردو خاقان" در رآس دولت گوک ترک غربی بود، برتخت سلطنت امپراتوری ساسانی، نوه ی دختری ایستمی خاقان ، که بدین خاطر لقب " ترک زاده" داشت، یعنی " هرمز"( اورمزد چهارم، سلطنت بین سال های 579 تا 590 / م) جلوس کرده بود. اوّلین مرحله ی کشمکش ها بر سر تخارستان، بین ساسانیان و گوک ترک های غربی، همزمان با دوره ی فرمان روایی افراد مذکور،به وقوع پیوست. این دوره شاهد پیروزی " تاردو " بود، زیرا بر تخارستان حاکمیت کامل پیدا کرده بود. او در سال های 588 و 589/ م پیشروی بیشتری کرد و اراضی هرات و بادغیس را تحت حاکمیت دولت گوک ترک، در آورد.(64)
دولت خاقانی گوک ترک غربی، همانند هفتالیت ها ، در امور داخلی ساسانیان دخالت می کردند. بویژه جنگ های ایران و بیزانس و کشمکش بر سر تاج و تخت ساسانی، فرصت تحقّق آن را فراهم می آورد.( 65) در دوره ی بعد از سال 590 / م شاهد کشمکش های پدید آمده بین خسرو پرویز ، پسر هرمز ، با بهرام چوبین بر سر تاج و تخت هستیم. این وضع زمینه را برای تحکیم و تقویت حاکمیت " تاردو" بر تخارستان فراهم آورد. در این مقطع " تاردو" برای اداره ی امور تخارستان، یکی از پسرانش را به کار گرفت.(66)
خاقان " تاردو" در سال 599 / م در گذشت. دولت گوک ترک غربی، تا سال 618 / م که " ت اونگ یبغو "برسر کار آمد، دوره ای بحرانی را تجربه کرد. " ت اونگ یبغو" پس از روی کار آمدن، نوآوری های پایداری را ایجاد نمود. او با بهره برداری از جنگ های ساسانی – بیزانس، در سال 625 / م تخارستان و قندهار را به خاک خود ملحق ساخته تا رود ایندوس ( رود سند) پیشروی نمود.پس از این مرحله، برای این که حاکمیت بر منطقه را پایدار سازد، بجای امیران هفتالیت ، افرادی از بزرگان و امیران " گوک ترک " را منصوب نمود. همزمان با این اقدام ، بعد از فروپاشی امپراتوری هفتالیت ها، بازماندگان آن ها را ، که در " ختّال " و قندهار آزادانه اقدام می کردند ( در میان ایشان، هند تاثیرات مهم و زیادی داشت زیرا، به جز " خین گِیل " همه ی پادشاهان ایشان، نام های هندی داشتند) تحت سلطه ی خویش گرفت و بدین ترتیب توانست مهم ترین دوره ی حاکمیت دولت گوک ترک غربی را در تخارستان، شکل دهد.(67 )
به متصرّفات دوره ی " ت اونگ یبغو " اراضی کابل ، سند و کابل منضم شد . در زمان " تار دو شاد" پسر " ت اونگ یبغو " یبغوگری تخارستان تشکیل گردید. چون منطقه به نامِ پدر، و به دستِ " تاردو" اداره می شد،به مسئولین و مدیران منطقه " یبغوهای تخارستان " اطلاق شده است. از منطقه ی سند تا به هرات، همه ی بزرگان و صاحب منصبان، به عنوان " خادمین یبغوی تخارستان " توصیف می شده اند. این منطقه از سال 630 تا سال 758 / م به دست یبغوهای تخارستان، اداره می شد.( 68)
تشکیل یبغوگری تخارستان، با دوره ی فروپاشی دولت خاقانی گوک ترک غربی، مُقارن بود. علّت فروپاشی گوک ترکان غربی این بود که، خاندان " تانگ " ارتباط ایشان با گوک ترکان را قطع نمود، در عین حال طوایف تابع دولت، دست به شورش زدند.( 69) بویژه قیام طوایف " تو لِس " در وهله ی اوّل گوک ترکان را به دو پاره تقسیم نمود و پس از سال 660 / م ، سبب وابستگی آن به چین گردید. بزرگان گوک ترک در فاصله ی سال های 630 تا 658 برای کسب استقلال به مبارزه با چین پرداختند، امّا نتوانستند موفقیتی بیابند. بنابراین قلمروی دولت گوک ترک غربی در نیمه ی دوم قرن 7 / م زیر نفوذ چین قرار گرفت و خاک ایشان، به سه منطقه ی اصلی تقسیم شده ، اداره ی آن ها به امیران منسوب به خاندان گوک ترک غربی، که همگی منصوب دولت چین بودند، واگذار گردید.(70)
به نوشته ی منابع چینی، حتّی پس از فروپاشی دولت خاقانی گوک ترک غربی، انتخاب یبغوهای تخارستان، از بین افراد قبیله ی " آشینا "همچنان تداوم یافته بود. اسامی یبغوهای تخارستان که به خاندان " آشینا " ی مورد نظر منسوب بوده اند، عبارت بوده اند از: " ایش بارا قاغان" در سال 645 ، " آ چه نا او چه پو" در سال 653 ، " نا تو نی لی " در سال 705 ، " قوتلوغ تون تاردو" در بین سال های 720 تا 730 / م ( 71)
در دوره ای که یبغوگری تخارستان وجود داشت و در اثنایی که دومین دولت خاقانی گوک ترک، تشکیل می گشت، " دولت اموی " که در خاورمیانه تاسیس شده بود،شروع به استیلا بر تخارستان کرده بود. دوره ی بعد را می توان تا حدودی به عنوان آغاز دوره ی اسلامی در تخارستان پذیرفت. این فتوحات نخستین در زمان عباسیان گسترش می یابد و دولت های ترکی – اسلامی در منطقه تاسیس می گردند.
" نتیجه "
به عنوان نتیجه ی تحقیق می بینیم که منطقه ی تخارستان برای ایران، ترکستان و هندوستان حسّاس و مهم می باشد. زیرا منطقه در جنوب به هندوستان، در شمال به ماورا ءالنّهر ، در غرب به سیستان و در شرق، به بدخشان ، محدود است. بنا براین وظیفه ی شکننده ی برقراری ارتباط بین شرق و شمال ترکستان، یعنی ایران در غرب، و هندوستان در جنوب را برعهده دارد. ویژگی جغرافیایی مذکور در طول تاریخ، ساختار سیاسی آن را تحت تاثیر قرار داده است، زیرا قدرت تشکیل شده در این منطقه، در معرض حملات از شرق و غرب قرار داشته است. ما به این نتیجه می رسیم که در چهار چوب رویدادها ی تاریخی، تنها راه زندگی با آسایش در تخارستان، از فعال کردن نفوذ سیاسی در ایران و هندوستان و بدین طریق پایداری در مقابله با اقوامی که از شرق می آیند، می گذرد.
تاریخ سیاسی تخارستان را مهاجرت های اقوامی که در شمال چین می زیستند، به شکل جدّی تحت تاثیر قرار داده است. در این راستا و در محدوده ی این تحقیق، اوّلین کوچ در ابتدای هزاره ی اوّل پیش از میلاد و با مغلوب کردن کوچ نشینان شمال چین، به دست خاندان " چو" آغاز شده بود. شکست مذکور تعداد زیادی از اقوام – که جماعات " ساکا " در رآس آن بودند را به حرکت وا داشت. این وضع به طور طبیعی در تخارستان نیز موثّر بود. از طرفی تحرّکات از شمال چین، تخارستان را تحت تاثیر قرار می داد و از طرف دیگر حملاتی که کانون آن در ایران بود، تخارستان را به منطقه ی کشمکش و در گیری مبدّل می ساخت.
در قرون باستان از بین دولت هایی که به مرکزیت ایران، بیشترین تاثیر را برتخارستان اعمال می کرد ،امپراتوری هخامنشیان بود. در هزاره های ششم و چهارم، هخامنشیان بر تخارستان سلطه پیدا ،نمودند. دولت هخامنشی در نیمه ی دوّم پیش از میلاد، توسّط اسکندر کبیر – که از ا قصی نقاط غرب آمده بود – فرو پاشید. بعد از این مرحله تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منطقه اهمیّت بسیار پیدا می نماید، زیرا تعامل و تاثیر گذاری متقابل فرهنگی " شرق " و " غرب "- دوره ا ی که هلنیسیم ( یونانی مآبی ) نام یا فت، شکل گرفت و " سلوکیه " و" پادشاهی یونانی باختر " آن را در طی دو قرن بر تخارستان ُمستولی کردند.
دوره ی یونانی مآبی، در تخارستان ، با تشکیل امپراتوری آسیایی هون ها در شمال چین، در اواخر سده ی سوّم پیش از میلاد و حملات آن ها به دولت " یو ئه چی " در " کانسو"( قانسو) درسده ی دوّم پیش از میلاد، و وا داشتن آن ها به کوچ، به پایان عمر خویش رسید. تعدادی از جماعات به همراه " یوئه چی " ها به تخارستان کوچ کردند. در میان این جماعات، قوم " تُخار" که نام منطقه از آن گرفته شده است هم وجود دارد. در نتیجه ی تحرّکات متوالی و مسلسل وار " هون های آسیایی " در اوایل هزاره ی دوّم پیش از میلاد، شاهد پایان یافتن استیلای " یونانی مآبی" در تخارستان هستیم.
در حالی که " یو ئه چی " ها مُهر و نشان خود را بر آخرین قرن پیش از میلاد، زده اند، در قرون نخستین دوره ی میلادی، " کوشان " ها، فعّال بوده اند. در قرون 4 و 5 / م " کیونیت " ها و " کیداری" ها جای " کوشان " ها را گرفتند. پس از نیمه ی دوّم قرن 5 / م "هفتالیت " ها بر تخارستان سلطه یافتند. در دوره ای که هفتالیت ها بر تخارستان حکومت می کردند، مهم ترین دشمنشان" امپراتوری ساسانی" بود. اتّحاد " گوک ترک " ها با ساسانیان ، علیه هفتالیت ها، در نیمه ی دوّم قرن 6 / م به پایان یافتن حاکمیت هفتالیان بر منطقه انجامید. بعد از این مرحله، شاهد آغاز دوره ی کوتاه مدّت حکومت ساسانیان بر تخارستان هستیم. حاکمیت ساسانیان در اواخر قرن 6 و اوایل قرن 7 / م مورد حمله ی " دولت خاقانی گوک ترک غربی" قرار گرفت.
در نتیجه می بینیم که تعداد زیادی از اقوام گوناگون، در تخارستان حکومت کرده اند. ضمنآ باید به یاد داشته باشیم که شروع نامیده شدن برخی از اقوام ( بویژه کوشان / کیونیت / کیداری / هفتالیت ) به نام اقوام پیش از ایشان، باعث شده است که ریشه شناسی اقوامی که در آن منطقه می زیستند، پیچیده تر گردد. با وجود دشواری های ریشه شناسانه، معلوم شده است که ترکان به ویژه در دوره ی میانه پیشین، ضمن جذب ویژگی های راهبردی منطقه، بر مدنیت های آن حوزه تاثیر گذار بوده اند.