تاریخ معاصر یا تاریخ مغفول! ایسنا
نکتهای که میخواهم در این یادداشت به آن اشاره کنم وجود نوعی سادهانگاری و نابخردی مفرط در پس این سیاست است. در حقیقت این آموزش نتیجه منفی دارد و بعید است که هیچ دانشآموز یا دانشجویی را با گزارههای کتابهای آموزشی رسمی همراه و همدل کند و اگر کسانی را هم با آن همراه کند، این همراهی عمق کافی ندارد و با اولین مواجهه انتقادی، عقبنشینی میکنند. از همه بدتر این که این نوع آموزش تلقینی و بیفایده جوانان این جامعه را بیارتباط با تاریخ خود میکند. ملتی که تاریخ نداشته باشد یا داشته باشد ولی مردم و جوانانش آن را درونی نکرده باشند، ملت و جامعه بیریشهای خواهد بود که هیچ آیندهای نیز نمیتواند برای خود ترسیم کند. اگر با تاریخ خود آشنا نباشیم، «اکنونِ» ما نیز در حالت ناپایدار و برزخی خواهد بود. نظام آموزشی که هدف اصلی آن جدا کردن تاریخ و ادبیات و اندیشه به مطلوب و نامطلوب است و میکوشد که واقعیتها را در قالبهای پیشساخته خود بریزد محکوم به شکست است. اختلالات روانی ناشی از این نوع آموزش بسیار عمیق است. این که صبح در کلاس درس یک چیز را یاد بگیریم، بعد از ظهر در رسانههای آزاد با دهها دلیل و منطق، خلاف آن را میخوانیم. این نوع دوگانگیها در همه امور است. در اداره، در خیابان و در خانه با اصول و ضوابط رفتاری متفاوتی مواجه هستیم. تفاوتهایی که هیچ مبنای منطقی ندارد و فقط بر اثر خواست عدهای تحمیل میشود. در میان همه درسها، بیعلاقگی و حتی نفرت نسبت به تاریخ رسمی معاصر نزد جوانان بیشتر از سایر دروس است. ریشهیابی این امر را میتوان در همین نگاه رسمی نسبت به تاریخ معاصر جست که به شدت فیلتر و خوانشی کاملا بسته از آن ارایه میشود. گویی که همه بد بودهاند، به جز اندکی که گل سرسبد عالم بشریت هستند. آن چه باعث تاسف است، افزایش این شکاف و دوگانگی است. نه فقط در سطح کتابهای آموزشی، بلکه در سطح ممیزی کتابها نیز این وضع مشهود است. اکنون که ناکارآمدی این شیوه آموزشی روشن شده است، برخی از همان متولیان رسمی گمان میکنند که باید نظام آموزشی را انحصاریتر از قبل کنند و دانشآموزان و دانشجویان را با متون و افراد گزینششدهتری آموزش دهند! اگر این راه نتیجه میداد تاکنون داده بود. بعید است که جامعهای را بتوان یافت که جوانان آن تا این حد نسبت به تاریخ معاصر خود بیگانه شده باشند.»