باسماچی از نظر لغت به معنای  مهاجم  است. ریشه ی لغت از فعل ترکی  باسماق می باشد.واژه ی باسماچی از طرف بلشویک ها، به قصد توهین به انقلاب ملّی مسلمانان علیه حاکمیت روسیه و بلشویسم بکار رفت.( هایت، 1997ص2) از نظر اهالی آسیا ی میانه، آن جنبش، نهضت ملّی آزادی بخش تلقّی می شد.( پاکسوی،1995) بطور مثال، چنگیز آیتماتوف، ترجیح میداد که ، از واژه ی  باساتوچی  به معنای آزادی بخش ها استفاده کند.(هایت 1997) از نگاه زکی ولیدی توغان،این گروه ها،بهنگامی که در اواسط قرن 19/م استقلالشان ، از کف رفت، وجود داشتند. مردم خراسان ، آن ها را عیّار می نامیدند.( پاکسوی،1995) ریتر، مدّعی است ، که آن ،بزرگترین جنبش همگانی علیه شوروی بود، که در تاریخ، از حمایت عمومی واقعی برخوردار بوده است. از نظر شوروی آن جنبش ، یک واقعیت داخلی بود و نتیجه ی غیر قابل اجتناب جنگ داخلی.
تاریخ نگاریشوروی اغلب از گفتمان کمونیستی بین المللی، در توصیف باسماچیان استفاده می کند.آن ها بطور رسمی، جنبش را ضد انقلابی،فئودال و ملّی می نامند، و هدفش را، تجزیه ی ترکستان از روسیه ی شوروی، برای تاسیس حاکمیت طبقه ی استثمار –گر. علیرغم تعبیر و استنباط شوروی ها از طبقه ، حتّی ژنرال ارتش سرخ، فرونزه نیز باور داشت، که شورشیان می خوهند یک دولت مستقل مسلمان تاسیس نمایند.( بادامچی 1975، هایت1997) از نظر نورژانوف (2010) جنبش باسماچی عکس العملی بود به جنگ کمونیسم، ترور سرخ، خداناباوری ستیزه جو و جنایاتی که توسّط نیروهای شوروی انجام شده است.مثلآ شورش دهقانی در سال 1916، در درّه ی فرغانه ( یدی سو) با دستور 25 ژوئیه ی امپراتور شروع شده و در ترکستان، گسترش یافته بود.روسیه ی تزاری بخاطر مسائل داخلی و جنگ جهانی، در گیر مشکلات بود.ضرورت پیش آمد تا از اتباع ترکستانی روسیه، سربازانی جهت خدمت احضار شوند.ایشان قبلآ از این امر معاف بودند.به نظر می رسد که این فرمان نقطه ی آغاز شورش بوده باشد.در حقیقت این نهضت، شورشی بود علیه حاکمیت روسیه ، رفتارهای خشونت بار ضمن گرد آوری مالیات و موضوع قحطی و گرسنگی.موج اوّل شورش، درّه فرغانه، بخش هایی از دشت های ترکمنستان و استپ های قزاقستان را در خود فرا گرفت.
برای درک و فهم ریشه ی شورش، ضرورت دارد که اوضاع داخلی ترکستان،بویژه امیر نشین بخارا، را- که مدّعی بوداز نوادگان تیمورلنگ گورکانی است و وارث تاج سلطنت، و آن امیر نشین را از اواخر قرن 18/م ( 1753-1920) در اختیار داشته اند- مورد بررسی قرار دهیم.نظام حکومتی امیر نشین بخارا، تقریبآ ملغمه ای بود از سیستم فئودالی و عناصر روحانی، که بوسیله ی امیر سیّد عالم خان رهبری می شد.امیر نشین متشکّل بود از علمای محافظه کار، شخصیت های برجسته ی قبایل و اجزا و اعضایی از جنگ سالاران فئودال.بنابراین شاخصه ی دینی دولت، آگاهانه و تعمّدآ مورد تاکید قرار گرفت و تحکیم یافت.برای منغیت ها،اسلام بخش لازم و مکمّل میراث سلسله را تشکیل می داد.در نتیجه قدرت علمای بخارا گسترش یافت.آن ها نظرات شدیدآ محافظه کارانه
- ای علیه هرنوع اصلاح در اسلام داشتند.( سنگوپتا، 2000) بنابر این جنبش قدیم گرایان را علیه جدید گرایان تشکیل دادند. در طی قرون، اسلام با شیوه ی زندگی ترکستانی ، در هم تنیده شده بود. بهر تقدیر اسلام ، دین مردمان شهر نشین تلقّی می شد.در حالی که قبایل ترکستانی، اسلام را ، بیشتر از طریق صوفی گری- که وجه مخالف عقاید عمومی آن بازرتر است- پذیرفتند.سازمان ها و تشکیلات صوفی یا طریقت ها، نتیجه و برآیند ساختارهای داخلی( سنّت گرایی باستانی و فرهنگ قبیله ای) بود ، که با اسلام در هم آمیخته شده بود و در طی قرون، طریقت ها،حکام محلّی و قبایل را تحت تاثیر قرار داده بود.مهم ترین ایشان، نقشبندیه،قادریه، یسویّه و کبریّه بودند( راشد، 2002) آن ها فعالیت های سیاسی را در آسیای مرکزی رهبری می نمودند.مثلآ شورش سال 1898 را طریقت نقشبندیه ، بر انگیخته بود. بدو ن هیچ شک وتردیدی این طریقت ها،یکی از محرّک های جنبش باسماچی، بوده اند. لذا ایده ی سنّت گرایی اسلامی به انگیزه ی اصلی و برتر پارتیزان ها تبدیل شد.حتّی یسویّه که بدعت گذارترین طریقت ها بود،در دوره ی بیداد گری های شوروی، افراطی تر گردید. بهر تقدیر تاثیر این طریقت ها بر روی باسماچیان، در سال های دهه ی 1920 کاهش پذیرفت. آن ها دیگر لحن و مضمونی  پان اسلامی  پیدا کرده بودند.
از اواخر قرن 19 / م جنبش های نوگرایان، با الهام گرفتن از اسماعیل گاسپیرالی، به تلاش پرداختند و مردم را به آغازاصلا- حات سیاسی و فرهنگی، فرا خواندند. تا انقلاب اکتبر ، جنبش جدیدی ها، بر روی شیوه ی جدید آموزش تاکید ، می ورزید، که البّته علمای محفظه کار، آن را عقیم گذاشتند. زیرا قدیم گرایان یا سنّت گرایی اسلامی، بالاترین جایگاه و مقام را در بین باسماچی ها ، بخود اختصاص داده بودند ، در حالی که جدید گرایان( متجدّدین) بر وجود یک دولت ملّی اصلاح طلب تاکید می کردند،باسما چیان برای احیای خان نشین بخارا، مبارزه می کردند.بشکل طعنه آمیزی هر دو حرکت، هدف واحدی داشتند: آزادی از ظلم و ستم بیگانه . این چنین شکافی بین دو حرکت، صدمه ای جدّی به حرکت آزادی بخش ملّی ترکستان وارد می کرد.
یک – مرحله ی اوّل شورش ( 1916 تا 1920) بر آمدن طوفان
 
ضرورت دارد که ویژگی های اصلی جنبش را مورد بررسی قرار دهیم.حرکت باسماچی، اساسآ در چهار منطقه وارد عمل شد: 1- درّه ی فرغانه، یکی از پایگاه های باسماچیان بود، که توسّط  شیر محمّد و  ملّا ارگش  اداره می شد. منطقه از نظر جمعیت ( متشکّل از اوزبک،تاجیک، قرغیز و روس ها) و اراضی غنی بود. 2- منطقه ی  لوقایدر جنوب تاجیکستان، که هیچ سکنه ی روس نداشت.جمعیّت آن را قبایل لوقای،قنقرات و اوزبک های  دورمن  تشکیل میدادند. ابراهیم بگ ، رئیس قبیله ی  خوجا  در آن منطقه شهرت و اعتباری ، کسب کرده بود. 3- منطقه ی بخارا- سمرقند که صاحب جمعیتی از اوزبکان و تاجیکان یکجا نشین بود.افراد مهمّی چون خوجه بهبودی در سمرقند،  منوّر قاری در تاشکند، عثمان خوجه  در بخارا به شورشیان پیوسته بودند.و در آخر استپ های ترکمن در اطراف خیوه، مناطق مهمّی برای باسماچیان بودند.چادر نشین های ترکمن و قرا قالپاق های یکجا نشین، از شورش حمایت می نمودند.مخصوصآ جنید خان -یک زمیندار ثروتمند، که رئیس قبیله ی یموت ترکمن بود و  پهلوان نیاز شورش را رهبری می کردند.
رهبران باسماچی،نام تاریخی  قورباشی - به معنای تشکیلات نظامی تدافعی- را ترجیح می دادند، در حالی که جنگجویان جوان جیگیت  نامیده می شدند.قور باشی ها از اشخاصی تشکیل می شدند، که پایگاه های اجتماعی متفاوتی داشتند. رهبران قبیله ها و بگ های محلّی، همانند جنید خان و ابراهیم بگ، برخی از  آق سقال ها- ریش سپیدان - مثلمودّمین  ، شیوخ صوفی طریقت ها( نقشبندیه، یسویه و کبرویه )، برخی از جدیدی ها( قاسم خوجا،محی الدّین مقسوم) برخی از اشرار مشهور( حال خوجه، بهرام خوجایف) و عناصری از قشون عثمانی و سازمان های ویژه ( انور پاشا، سلیم پاشا و حاجی سامی) ساختار مجموعه ی قورباشی ها را تشکیل می دادند.( بروخوپ ). آن ها ساختار امیر نشین های محلّی منقرض را را پذیرفتند.واحد های جزئی هم در میان باسماچی ها وجود داشتند. پانصد لار- سروان – یا لشکر باشی.بالاترین مقام، امیر لشکر( فرمانه ی کل قوا) بود. ( بادمجی 1975).برخلاف تاریخ نگاران شوروی که مدّعی بودند، باسماچی ها، کلان زمینداران ثروتمند بوده اند، در حقیقت خاستگاه اکثر قورباشی ها و جیگیت ها، از مناطق فقیر و ندار بوده است. برای یک دهقان فقیر، پیوستن به یک دسته و گروه، به معنای زندگی بهتر بود، چرا که می توانست اسبی داشته باشد و مقداری پول.( نورژانف 2010 صفحه ی 19)
رهبری کاریزماتیک قورباشی، محرّک شورش بود( ریتر1990) قدرت و توان آن ها، مبتنی بود بر قهرمانی، شجاع
اخلاقی و حمایت و پشتیبانی همگانی.اکثر مردم محلّی باور داشتند که آن ها، شکست ناپذیر هستند.( نورژانف 2010)مرحله ی اوّل
شورش،شعار آن ها : استقلال داخلی محلّی، نفی و طرد قدرت مرکزی،کاهش مالیات و لغو مالیات گیری غیر قانونی بود.( سنگوپتا،2000: ص 411) در واقع جنبش پدیده ای بود که روند ایده ئولوژیک خود را طی می کرد.چندماه بعد،شورش تا مرو، یدی سو و عشق آباد گسترش یافت.
روسیه تزاری با اعلام حکومت نظامی در سرتاسر ترکستان، واکنش نشان داد.نیروهای روسی و مهاجرین روس ،شقاوت ها و بی رحمی های فراوانی را علیه مردم مسلمان صورت دادند.حدس زده می شود که نیم میلیون ترکستانی کشته شده باشند .( پاکسوی،1995). درمقابل باسماچیان هم،اصلآ اسیر نمی گرفتند( اسرای روس به قتل می رسیدند).بروز انقلاب بلشویکی ،فرصت و مجالی به مردم ترکستان داد.در حالی که باسماچی ها اکثر درّه ی فرغانه را در اختیار داشتند، جدیدی های منطقه، در سال 1918 حکومت خویش را در کوکند( خوقند )، اورنبورگ،باشغوردستان و آلاش اوردا، بر پا نمودند.
درسال 1919 باسماچیان جلال آباد و اوش  را متصرّف شدند.شیر محمد تمام منطقه ی فرغانه( بویژه درّه ی زرافشان ) را تحت سلطه ی خود گرفت.وی با موفقیت پادگان های ارتش سرخ، خطوط راه آهن و ایستگاه های آن را ، آماج حمله قرار داد.علاوه بر این،او حکومت موقّت را با حمایت افسران ترکیه ی عثمانی،همانند کلنل  اسماعیل حقّی ( بادمجی 1975) تشکیل داد.در عین حال، منطقه ی لوقای آزد شد و هیچ فرد از پادگان روسی، قادر به ورود بدانجا نبود. باسماچیان به ساختارهای امیر نشین های سلبق،چون نظام قضایی وجمع آوری مالیات، پایبند بودند. آن ها یک سرویس پست و خبر- رسانی بسیار کارآ ایجاد کردند ، که می توانست پیامی را از مسکو تا دوشنبه، در یک هفته انتقال دهد.( بادمجی 1975) علاوه بر این ، آن ها وقتی که قوای روس از رود آمودریا جیحون  عبور می کرد،فورآ خبردار می شدند.( بروخور 1984) . نورژانف ( 1990) استدلال می کند که چشمان و گوش هایشان ، در همه جا حضور دارند.آشکار است که تشکیلات ویژه ، دستور اجرای این امور را صادر می کرد.
البتّه قلب ترکستان بخارا بود.جایگاه بخارا ، در روند مبارزه ی سیاسی ترکستان، حیاتی بود. امیر این آشفتگی سیاسی را فرصتی بری از بین بردن، همه ی امکانات نوگرایان اصلاح طلب تشخیص داد. او تمامی مدارس جدید را بست و دو هزار تن از جدیدی ها را اعدام نمود. در مقابل جدیدی ها ی افراطی ، از قوای بلشویک در تاشکند، استمداد طلبیدند، تا امیر را ساقط نمایند. در حقیقت اکثر جدیدی ها ، امیر را نماد ظلم و ستم و عقب ماندگی تلقّی می نمودند.لذا امیر ساقط شد و به کوه های  کولاب  پناه برد.
در آوریل 1920 جدیدی های افراطی ، جمهوری مردمی را در بخارا تشکیل دادند. هم چنین در دوم فوریه 1920 جمهوری خیوه تاسیس گردید. قانون اساسی برپایه ی ملّبت گرایی و اصول اسلامی، تدوین شد. در عمل سرنگونی بی رحمانه ی امیر، به استحکام رژیم باشویکی در ترکستان انجامید.از نظر شوروی، هدف از تاسیس جمهوری های مردمی، ریشه کن نمودن بقایای فئودالیسم و روحانیت بود. بعد از آن قضیه باید از طریق تعیین حدود جمهوری ها و شوروی سازی دنبال می شد.( سنگوپتا 2000) بنابر این جنبش باسماچی به حرکتی برای اعاده ی امیر نشین بخارا، بر اساس اصول اسلامی و ملّی تبدیل گشت.
ضروت دارد روابط باسماچیان و جدیدی ها را در گستره ی وسیع تر مبارزه ی ترکستان، به شکلی معنا دار ارزیابی کنیم. جدیدی ها صرفآ یک جنبش شهری روشنفکری بودند، در حالی که باسماچیان خاستگاه روستایی داشتند.لذا جنبش بر اساس همبستگی و وطن پرستی محلّی و بدون معنای روشن سیاسی، پایه گذاری شده بود.( سنگوپتا 2000) از طرف دیگر جدیدی ها ایده ئولوژی سیاسی خود را بر اساس اسلام گرایی، ملّیت گرایی و نوگرایی قرار داده بودند. در عمل جدیدی ها معنای سیاسی و برنامه ای برای دولت ملّی داشتند، که می توانست توده ها را بسیج و تجهیز نماید.در حالی که باسماچیان قدرت نظامی داشتند و شهرتی مردمی و همگانی.بسیاری از باسماجیان، جدیدی ها را به چشم دشمن می دیدند ، و در مقابل اکثر جدیدی ها، باسماچیان را به عنوان بقایای امیر نشین های منقرض شده تلقّی می نمودند.البته این بدان معنا نیست که ایشان هیچ وجه مشترکی نداشته اند.تعدادی از جدیدی ها، به صفوف باسماچیان پیوسته بودند، چون حکومت کوکند( خوقند) که توسّط جدیدی ها رهبری می شد،بی رحمانه بدست ارتش سرخ، درهم شکسته شده بود.علاوه بر آن پنچ هزارتن از مردم، در ضمن تهاجم شوروی ها ، بقتل رسیده بودند.سرکوب بی رحمانه حکومت کوکند( خوقند) موجب شد،سیاستمداران ارزشمند ترکستان که قابلیت و استعداد لازم برای تشکیل یک جنبش مقاومت سازمان دهی شده را داشتند، کشته شدند.جدیدی ها روابط متزلزلی با پرسنل ارتش سرخ، در خصوص جابجایی خزانه داری و شیوه ی و رژیم ریاست کمیته ی حکومت موقّت ترکستان داشتند. بنا براین برخی از جدیدی ها از جمله عثمان خوجا ، علی رضا ( وزارت دفاع) ، محی الدّین مقسوم ( رئیس پلیس بخارا) و منوّر قاری، به باسماچیان پیوستند. افراد وشخصیت های برجسته ای همانند فیض الله خوجایف و فطرت ، در جمهوری تازه تاسیس بخارا، در قدرت باقی ماندند. پًر واضح است که،اگر جدیدی ها با تمام قدرت،از شورش حمایت می کردند،به آسانی می تونستند بر ارتش سرخ غلبه نمایند، زیرا در سال 1920 بلشویک ها در ترکستان بسیار آسیب پذیر شده بودند. بهر تقدیر تعدادی از جدیدی ها، مقاومت نظامی و مسلّحانه را برنگزیدند و ترجیح ندادند.
 
مرحله دوّم جنبش، زکی ولیدی توغان ، و ورود انورپاشا( 1920-1924)
 
خلع امیر ، شرایط جدیدی در مبارزه ی ملّی ترکستان ایجاد نمود. حالا باسماچی ، معنای سیاسی روشنی داشت، اعاده ی امارت . در عین حال، ورود زکی ولیدی توغان و انور پاشا به بخارا ( رهبر تبعیدی ترکیه عثمانی) سیاست داخلی را تغییر داد. زکی ولیدی توغان که ریاست کوتاه مدّت او بر جمهوری تاتار باشغوردستان،مختل و نابود شده بود، می دانست و آگاه بود که بلشویک ها هیچ اراده و تمایلی ندارند ، مردم را در امر حکومت شریک خود نمایند.از نظر توغان هیچ تفاوتی بین اهداف رژیم تزاری و بلشویک ها وجود نداشت.حتّی رئیس حکومت شوروی ترکستان، کوله سوف به وجود چنین اندیشه ای اعتراف نموده است:  هیچ سازمان طبقه ی پرولتری در میان مردم بومی وجود ندارد، که اگر وجود می داشت، نمایندگی او در جناح سازمان عالی قدرت منطقه ای ، خوشایند می بود.( خالد1998 ص 238) لذا توغان در سال 1921 یک انجمن مخفی ملّی گرا در بخارا تاسیس نمود.انجمن او با نام  اتحادیه ی ملّی ترکستان  هدف خود را، اتّحاد همه ی عناصر همانند شخصّیت ها و چهره های اجتماعی و انفرادی در میان جدیدی ها،قدیم گرایان، سوسیالیست ها، تاتارها،قزّاق ها و باسماچیان، علیه دشمن مشترک اعلام نمود.منظور این بود که حرکت را ، به یک جنبش واقعی ملّی گرا تبدیل کند ، که روحی تازه در کالبد آن دمیده شده،با سازمان بندی جدید همراه شود و نیروهای نظامی ، تحت رهبری افراد مترقّی و تحصیل کرده تشکیل گردند.( پاکسوی 1995 ص 387) علاوه بر آن انجمن به صراحت اعلام نمود که هدفش آزاد سازی ترکستان ، با ایجاد جمهوری دموکراتیک می باشد.
اگرچه انجمن توغان تاثیر قدرتمندی بر نهادهای دولت بخارا، نیروی پلیس و اتحادیه های کارگران و حتّی در داخل حزب کمونیست گذاشت، آن انجمن با نیروهای طرفدار امیر ، مشکل داشت. علاوه بر آن ، گروه ها با یک دیگر اختلاف داشتند. قور باشی به امیر وفادار بود و جمهوری طلبان را قبول نداشت.علیرغم این اوضاع،نفوذ انجمن بر باسماچی ها، باعث کاهش تاثیر امیر و علما گردید و فضای عمل و میدان جنبش را تا به خیوه، گذار و قارشی ، گسترش داد.مضاف بر این، اتحادیه ملّی ترکستان، مقادیری اطلاعات ارزشمند نظامی را برای قورباشی ها، گرد آوری کرده بود.انجمن نمایندگی هایی را در مناطق تحت سلطه ی باسماچی ها ایجاد نمود و بدین ترتیب بین باسماچی ها و عوامل محلّی هماهنگی پدید آمد.
بدیهی است که انور پاشا و نقش او در جنبش باسماچی، ارزش زیادی داشته است.انور پاشا در دوم اکتبر 1921 وارد بخارا شد.در معیّت او 74 تن از اعضای  ترکان جوان شامل پرسنل ارتشی هم بودند. در عمل اعضای نظامی ترکیه عثمانی، از سال 1914 در آن جا بوده اند. اعضای آژانس ترک، همانند  حاجی سامی  ،  امرالله بگ ( بارکین) ، کلنل  عادل حکمت قبلآ در آن جا بودند.( بادمجی 1975). آنها از شورش حمایت کرده،آنرا هماعنگ کردند. انور پاشا با توغان و باسماچیان ارتباط برقرار کرد. انور پاشا این بلند پروازی را داشت ، که می خواست یک دولت تورانی مستقل در ترکستان های روسیه و چین تاسیس نماید.اگر چه توغن هشدر داده و گفته بود که او باید برای حمایت از اتحادیه ی ملّی ترکستان، به کابل برود، انور پاشا به باسماچیان پیوست. انور متوجّه شد که بلشویک ها صداقت و وفاداری ندارند و مردمانی حقیر و دنی هستند. هدف وی آزادی مسلمین از سلطه ی هرنوع امپریالیسم و قبل از همه امپریالیسم سرخ بود. (پاکسوی 1995) او اعتقاد داشت که شوروی ها یک رژیم خشونت و شدّت عمل هستند ، که با عوام فریبی اعضاء و اجزای کمونیستی و کمیسرهای فریبکار و مزوّر وارد شده اند.( ییلماز 1999) انور پاشا شهرت زیادی در میان مردم ترکستان داشت. برای جدیدی ها، او قهرمان آزادی، ملّیت گرا، ضدّ سلطنت و یک تجدّد گرا بود، و برای باسماچی ها ، داماد خلیفه ی سابق، سلطان عبد الحمید.
انور پاشا یک رهبر آرمانی بود که خدا به این شورش و قیام اعطا کرده بود.او  پان اسلامیستی بود که صلاحیت دینی پاکی داشت.( فریزر 1988 ص 205) علیرغم اینکه قابلیت رهبری مبارزه ی ترکستان را داشت، اطلاعات انور درباره – ی مبارزه ی ترکستان و مشکلات فوق العاده ی آن مبهم و گنگ بود.در ابتدای کار، توسط رئیس قبیله ی لوقای، که بدو سوئ ظن داشت، دستگیر و زندانی شد.تنها پس از صدور اعلامیه ی خان سابق، آزاد گردید. او عنوان غازی و فرمانده ی کلّ اسلام و ترکستان ر بدست آورد.امیر سابق، انور پاشا را مردی مجرّب و دارای استعداد جنگی می دانست. بدون تردید ابراهیم بگ، اعمال خصمانه اش را علیه انور، با اخلال در دستورات و اوامر انور و برنامه های او ادامه داده است.
قدرت افسونی ( کاریزما ) انور پاشا تا حدودی زمینه هی اتحاد بین گروه های باسماچی را فراهم آورد. انور پاشا عملا بر بیست هزار تن از پارتیزان ها ( از مجموع شصت هزار تن نیروی باسماچی ) فرماندهی می نمود. باسماچی ها از حمایت همگانی بیشتری برخوردار شدند. تا مارس 1922 انور پاشا و باسماچیان، با تصرّف دوشنبه ( 17 فوریه ) بای سون، در ماه مه و محاصره ی شهرهای بخارا و ترمذ ، ضربات سختی بر قوای شوروی وارد ساختند.البته انور پاشا می خواست جبهه های خیوه تا دوشنبه را بهم بپیوندد.حتّی نیروهای باسماچی ترکستان که تحت امر  خان جنید  بودند،حملاتشان را با نیروهای انور پاشا هماهنگ ساختند. شوروی ها متوجّه شدند که با امکان از دست دادن همه ی ترکستان ، روبرو هستند. در عمل شوروی ها بیشتر نگران پرستیژ و شکوه گذشته ی انور پاشا بودند تا عملیات نظامی او.قدرت افسونی انور پاشا به این انجامید که امیر افغانستان، مستقیمآ با قوای افغانی از جنبش پشتیبانی نماید. بنا بر این شوروی ها پیشنهاد امضای موافقت نامه ی صلح را، توسّط دوست او، نریمان نریمانف، ( رئیس جمهور جمهوری مردمی آذربایجان) بدو ارائه دادند.انور پاشا هم اعلام نمود، تنها در صورت خروج کامل نیروهای ا رتش سرخ از منطقه، ودر طی دو هفته، پیشنهاد صلح را خواهد پذیرفت.
انور می بایست با مسائل جنبش دست و پنجه نرم می کرد. همان گونه که ییلماز(1999) اشار می کند. دسته بندی ها، رقابت میان سرکردگان فردی و فئودال های قبایل، باعث تضعیف کلّی جنبش گردید. علوه بر این بلشویک ها، کشمکش های درون طایفه ای و قبیله ای ، بویژه رقابت اوزبک ها – قرغیز ها را تشدید می نمودند. در ثانی برخی از قورباشی ها، هنوزفاصله ی زیادی از درکمعنای سیاسی جنبش – که بر مبنای آزادی خواهی ملّی پدید آمده بود- داشتند. انور از بی توجّهی و اهمال و محافظه کاری باسماچیان ، دچار یآس گردید. انور مجبور شد عکس های خانوادگی اش را هم بسوزاند. او مایوسانه به همسرش نوشت: پس از ادای نماز صبح در  گوک تاش  گریستم. آن وقتی که عکس تو و فرزندانمان را می سوزاندم.مردم این نواحی فوق العاده محافظه کار هستند. اگر انورپاشا ، جدیدی ها را به پیوستن به مبارزه دعوت می نمود، احتمالآ چیزهای مشترک بیشتری با ایشان پیدا می کرد. ثالثآ علیرغم تجربه و مهارت او در جنگ های پارتیزانی واقع شده در مقدونیه ی عثمانی، انور پاشا در مقابله ی مستقیم با قوای شوروی ، ناکام ماند. بهر تقدیربسیاری از باسماچیان تجربه ی جنگ پارتیزانی را داشتند. علاوه بر آن شمار بسیار فراوانی از قوای ارتش سرخ، پس از این که در قفقازیه و روسیه ی اروپایی پیروز شدند، وارد ترکستان گشتند.نیروهای شوروی  ارتش سفید را شکست داده بودندو جنگ لهستان – شوروی به پایان رسیده بود.حالا شوروی ها توجّه خود را معطوف فتح مجدّد ترکستان کرده بودند.
قورباشی ها و انور پاشا ، پس از شکست های جدید و تحمّل تلفات سنگین در بخارا و منطقه ی فرغانه، عقب نشینی کردند. ارتش سرخ نیروهای انور،را تعقیب می نمودند. انور پاشا و بقایای نیروهایش در شهر بالچیوان  در غرب بخارا ، مورد حمله قرار گرفتند. در چهارم اوگوست، انورپاشا در حین رهبری حمله ی سواره نظام علیه نیروهای ارتش سرخ، کشته شد. البته نگذشتند جسد او به دست بلشویک ها بیفتد.جسد او با افتخار فراوان و با حضور قورباشی های مشهور، به خاک سپرده شد.( جسد انور پاشا در سال 1994 به ترکیه منتقل و طی یک مراسم رسمی، در بنای یادبود میدان حرّیت،در استانبول مدفون گردید) به عنوان یک نتیجه و پیامد، جنبش باسماچی، برجسته ترین چهره ی خود را از دست داد. مرگ انور پاشا ضربه ی شدیدی ب باسماچیان وارد نمود. برای این که روحیه ی باسماچیان را هم چنان بالا نگهدارند، سعی شد کشته شدنش را مخفی نگهدارند. حتّی سرویس های اطلاعاتی شوروی و انگلیس از کشته شدن انور پاشا اطلاع نیافته بودند. حقیقت این بود که انور پاشا کشته شده بود. امیر افغانستان در دوّم اکتبر ، رسمآ روز سوگواری را اعلام کرد.
از دیدگاه مصطفی چوقای، انور پاشا اشتباه غیرقابل جبرانی مرتکب شده بود ، که نتیجه ی اهمال او در مورد شرایط ترکستان بود.چوقای می گوید ، که رابطه ی نزدیک او با امیر، که در بین شهرنشینان ترکستانی غیر مردمی و منفور ، مهم ترین قصور و ایراد بود.باید تاکیدنمائیم که چوقای، یک جدیدی ضدّ شوروی و یک ضدّ امی قدرتمند بود.بااین وصف او مدّعی است که همه ی ترکستانی ها، برای انورپاشا احترام قائل بودند،بدین سبب او نماد و سمبل مقاومت و پایداری گردید.
ادتش سرخ به خوبی از ضعف روحی باسماچیان بهره برداری نمود.در سال های 1923 و 1924 بسیاری از قورباشیا ، بحاطر افزایش فشار شوروی مجبور شدند، عقب نشینی نمایند. شیر محمد درّه ی فرغانه را ترک نمود و به افغانستان عزیمت نمود.ارتش سرخ کارآیی خود را در بخارای غربی افزایش داد. با این حال  همرا قل بک  و دوران بک  همچنان بخارا را تهدید می کردند. ارتش سرخ توجّه اش را معطوف جنید خان و باسماچیان ترکمن کرد. ادّعا می شد که خان جنید، خطرناک ترین شورشی است، زیرا قوای او بسیار سازماندهی شده بود و اکثرآ منطقه ی خیوه را در تحت سلطه داشت. او نه تنها قبایل ترکمن ، که حتّی قزاق های اورال و اورنبورگ را نیز تحت عنوان خودش- خان جنید – متّحد نمود . علاوه بر این موارد، تبلیغات شوروی ها در میان باسماچیان ترکمن، ناموفّق بود. در سال 1924 ارتش سرخ یک عملیات تام و تمام، علیه جنید خان صورت داد. اگر چه صدمات جدّی بر ترکمن ها وارد ساختند، اما حیثیت و اعتبار خان جنید، خدشه دار نگشت. خان جنید به مقاومت خود تدامه داد ، امّا در سال 1929( سال 1307 شمسی و در دوره ی سلطنت رضا شاه) مجبور شد، به ایران عزیمت نماید.
 
سیاست های شوروی ( 1918-1933)
تجزیه و تحلیل کلّی سیاست های شوروی، برای بررسی نیروی ترکستان در جریان شورش، ضروری است.وقتی بلشویک ها برسر قدرت آمدند، مهاجرین روسی، بدون درنگ تشکیل کمیته ی ترکستان حکومت موقّت را اعلام نمودند.(1918- 1920) آنها در عمل هیچ کنترل و قدرتی در خارج تاشکند، نداشتند.کمیته، یک دست ، از روس ها تشکیل شده بود ، و هیچ فردی از بومیان بدان راه داده نشد. آن ها امور را با تهدید کردن ترکستان به تهاجم و یورش به مسلمانان( با به آتش کشیدن خوقند) ، روستا ها، صورت می دادند.به نحوی که باسماچیان میتوانستندجایگاهی در منطقه بیابند. روس ها صاحب نیروی نظامی ضعیفی بودند.( بیست هزار نفر) که مشتل بود بر دهقانان روسی، گردان  داشناکسیون
(متشکّل از مهاجرین ارمنی در آن منطقه) و بقایای نیروهای تزاری( هایت 1997، بروخوپ، سال 1984) از طرف دیگر
نیروهای آن ها بیشتر از مبارزان باسماچی و قوای بخارا و خیوه بود. در حقیقت فروپاشی کمیته ی حکومت موقّت ، اجتناب نا پذیر می نمود، اگر قوای تازه نفس فرونزه در سال 1920 وارد منطقه نمی شد.
در اوایل سال 1920 م. فرونزه، متولّد بیشکک، با نیروهای تازه نفسش وارد ترکستان شد و جبهه ی ترکستان را گشود. کمیته ی ترکستان حکومت موقّت، جایش را به کمیسرهای مشورتی مردم ترکستان  واگذار نمود، تا اینکه فرونزه صد هزار نفر نیرو در ترکستان تجهیز کرد.یک سوّم این نیرومتشکّل از سربازان مسلمان، بویژه از جمهوری مردمی بخارا و تاتار ها بودند. سیاست فرونزه،فتح مناطق شورشی و واگذار کردن آنها به کادرهای قابل اعتماد بومی بود.علاوه بر آن اعضای  چکا  اولین سرویس اطلاعاتی شوروی، همان کمسیون فوق العاده، در منطقه وارد عمل شد.آنها حتّی اقامتگاه انور پاشا را هم کشف و تفتیش نمودند.
اقدامات سیاسی فرونزه، از عملیات نظامی او مهم تر بودند.وی ابتدآ استقلال جمهوری مردمی بخارا و خیوه را تضمین نمود، البته تا سال 1924، که تعیین حدود مرزهای ملّی جمهوری ها ی شوری صورت پذیرفت.این جمهوری ها موقعیت ویژه ای در اتحاد شوروی داشتند.در برخی از کشورها سفیر داشتند و می توانستند سکّه ضرب کنند.آن ها قانون اساسی خودشان را داشتند.علاوه بر آن تجارت آزاد، تا حدودی در بازارهای فعّال بخارا و خیوه، مجاز شمرده می شد.شوروی ها تلاش کردند به هر طریق ممکن، اعتماد و اطمینان توده های شهری را بدست آورند.آن ها در مورد منطقه، اندیشه های متفاوتی داشتند. شوروی ها قصد داشتند، بخارا را با شورایی کردن مردم، دوباره فراچنگ آورند.برخی از مقیاس ها و هنجارهای متفاوت را می توان، بطور موقّت پذیرفت و تحمّل نمود.
حکومت شوروی سیاست فقرفزایی و تهیدست سازی را در پیش گرفت.جمهوری مردمی بخارا، کادرهای اداری خود را از وابستگان امیران سابق تشکیل داده بود. در بخارا دگرگونی از بوروکراسی تزاری به شکل نظام شوروی نوین، نبود.نظام اداری امیر سابق، به صورت کامل و با زمینه ها و مبانی فرهنگی اش می بایست دگرگون می شدند، زیرا که ماموران سابق؛اطلاعات نظامی و سیاسی را به اطلاع قورباشی ها می رساندند.آن ها تلاش می کردند ازسیاست های ضد باسماچی ممانعت بعمل آورند.برخی از ماموران محلی؛ اسلحه وملزومات را به قورباشی ها می رساندند.علاوه بر آن وکلای محلی ، قورباشی های محبوس را از زندان آزاد نمودند.( هایت ، 1997) حکومت شوروی متوجه شد که نهاد های محلی توسط اعضاء و اجزای خائن به شوروی، مورد بهره برداری قرار می گیرند.بویژه کمیسیون ترک، تا حدودی سیاست نرم و منعطفی را در مورد فرهنگ بومی و مذهب دنبال می کرد. آن ها اعاده ی وقف براي مساجد را پذیرفتند.دادگاه های محاکم قضایی شرعی و مکاتب آموزش قرآن را گشودند( ییلماز 1999). چهره های برجسته ی مذهبی به حزب کمونیست منطقه پیوستند، از جمله  ملّا ایشان خول .همچنین مقامات شوروی، بعضآ فرمان عفو عمومی صادر می کردند.هر چند این امر با کارآیی همراه نبود. ضمنآ حکومت شوروی سیاست اسکان مجدّد و منتقل کردن مسیحیان مسلمان شده را دنبال می نمود.در نتیجه ی اجرای این سیاست های اسکان،شورش های جدیدی آغاز شد و پایه های اجتماعی باسماچیان را تقویت نمود.
از نظر اقتصادی، تحمیل کشت انحصاری و مجاز پنبه،و کشت اشتراکی،گام های بودند که برای مقابله با شورش ها برداشته شدند.از نظر تاریخی  درّه فرغا نه  و جلگه های بخارا زرّادخانه ی غلات ترکستان بودند.رژیم شوروی این مناطق را به کشت زارهای بسیار وسیع پنبه تبدیل نمود، تا منابع تامین غلّات باسماچیان را قطع نماید.مردم مجبور شدند،پنبه تولید نمایند.در عمل اسکان تولید کنندگان با تجربه ی پنبه، تولید آن را تسهیل نمود.باسماچیان به موضوع کشت پنبه، علاقه ای نداشتند، زیرا پنبه برای ایشان بی ارزش بود.این سیاست شوروی، به شکلی طعنه آمیز ، به قحطی انجامید وباعث گرسنگی مردم گردید.در نتیجه 80% مردم شرق بخارا گرفتار قحطی شدند. از طرف دیگر بعضی از سیاست های شوروی ، همانند بخشودگی مالیاتی برخی مناطق و واگذاری زمین های رایگان، مورد استقبال و رضایت بومیان قرار گرفت.
مرحله ی سوّم شورش، آخرین توقّفگاه، فضیل مقسوم و ابراهیم بک( 1926-1931)
سیاست اقتصادی شوروی ، مردم ترکستان را ، ناراضی و مایوس نمود.به بیان کوتاه، سیاست اشتراکی کردن، سبب نابودی اکثر دام ها گردید.قبل از اشتراکی کردن در آسیای میانه،تعداد دام های بزرگ و کوچک،بدون محاسبه ی قزاقستان،000/151/23 رآس بود.بعد از اشتراکی کردن،تعداد دام کاهش شدید پیدا نمود و به 000/120/ 9 رآس رسید.هم چنین میزا ن تولیدغلات،گندم و برنج، در آسیای میانه و بخارای شرقی، شدیدآ کاهش پذیرفت. علاوه بر این ، پادگان های ارتش سرخ، غلات دهقانان را به زور مصادره می کردند، چرا که قوای ارتش سرخ از نظر مواد غذایی در مضیقه بودند. مالیات های بی رحمانه، اشتراکی کردن،کشت پنبه به صورت تک محصولی و قحطی و تورّم، موجب آغاز مجدّد شورش شد.
بازرگانان، متدیّنین، قبایل و اعضای طبقه ی متوسّط به شکل نا خوشایندی از اشتراکی کردن، آسیب دیدند.باسماچی ها از ضعف رژیم شوروی بهره برداری نمودند.مخصوصآ ابراهیم بک ، پادگان های ارتش سرخ و مناطق ثروتمند را ،مورد غارت و چپاول قرار داد، و غلّات و علیق غارت و مصاده شده را ، بین مردم توزیع کرد.به عبارت دیگر، او نوعی از پرداخت کمک و اعانه را برای افزایش محبوبیتش انجام داد.در عمل او سعی کرد، مردم محلّی را متقاعد سازد که حاکمیت باسماچی،به عنوان یک آلترناتیو( جانشین) مقدور و عملی می باشد.
در واقع  فرونزه مدّعی است که مردم باور کردند که باسماچیان ، ابزاری برای دفاع از مردم در مقابل مقامات می باشند.بدین طریق تعدادی از قورباشی ها و امیر پیشین در افغانستان، همچنان بر سر قضیه ی ترکستان به مبارزه ادامه دادند.بین سال های 1927 تا 1930 شایعات در خصوص قریب الوقوع بودن سقوط قدرت شوروی و اغتشاشات در کشور همسایه افغانستان، باعث تحریک شروع احتکار وانبارداری و بورس و سفته بازی گردید.در اواخر دهه ی 1920 شورش دهقانان قوشچی اتّحادیه ی فقراء منطقه را به ویرانی کشاند.در سال 1927 حکومت شوروی سیاست نرمش در مقابل اسلام را ترک کرد.آن ها فکر می کردند نیروهای باسماچیان، نابود شده اند.لذا در سال 1927 نهاد های اسلامی و دادگاه شریعت و حوزه های علمیه ، بسته شدند.دیگر دولت شوروی اجازه ی داشتن جایگاه و مکان را به روحانیون نمی داد.از طرف دیگر در سال 1926 شوروی به ابراهیم بک، تهاجم برد و باعث تلفات شدید نیروهایش گردید.او به افغانستان عقب نشست.اما در قراقوروم  کوکا بک و  جنید خان همچنان مشغول عملیات و فعالیت هایشان بودند.بین سال های 1925 تا 1926، شاهد ادامه ی فعالیت 48 گروه در منطقه هستیم.مهم تر از این امور، قورباشی جدیدی ، به عنوان آخرین رهبر بالقوّه ی شورش سر بر آورد.فضیل مقسوم، یک رهبر جنگی اوزبک،نیروهای تاجیک و اوزبک را، به عنوان آخرین اقدام علیه حاکمیت شوروی رهبری کرد.
فضیل مقسوم،یک قورباشی کاریزماتیک بود، که عمدتآ در نواحی مرزی شوروی- افغانستان، عملیات انجام می داد. او بخاطر نفوذ های موفقیت آمیزش شهرت پیدا کرد.تعداد 000/270 پناهنده ی بخارایی وجود داشت، و مهم تر اینکه،آخرین امیر ، یعنی سعید خان، همچنان در افغانستان اقامت داشت. این مهاجران و تاجیک ها و اوزبک های محلّی،در محدوده ی مرزی، منابع انسانی نیروی او بودند.اکثر ایشان هنوز هم به سعید عالم خان، امیر پیشین وفادار بودند.علاوه بر این حکومت افغانستان، از آن هاحمایت کامل به عمل می آورد. به هر تقدیر یک پیروزی بزرگ لازم بود تا بشود از احساسات ضدّ شوروی منبعث از اشتراکی کردن، بهره برداری نمود. در تابستان 1929 فضیل مقسوم ، ابراهیم بک و دولت سردار هجوم جاه طلبانه ای را انجام دادند، که محتملآ آخرین حمله ی ایشان به مرزهای شوروی بود.پس از آن که بخشی از نیروهای شوروی را شکست داده، کمونست های محلّی رامجازات کرده، گوشمالی دادند، عملیات متوقِّف شد.ابراهیم بک اسیر شد و در سال 1931 اعدام گردید. در واقع حمایت از آرمان ترکستان بتدریج کاهش پذیرفت ، در حالی که رژیم شوروی ، از لحاظ نظامی و سیاسی استحکام پیدا کرد.بین سال های 1931 تا 1934 قورباشی ها سعی نمودند از طریق خاک افغانستان و ایران ، به خاک شوروی نفوذ نمایند ، با این وصف ، اکثر آن ها و بومیان ترکستان، دلسرد بوده، روحیه ای ضعیف داشتند. در ماه می 1934 کمیساریای مردمی امور داخلی اعلام نمود که شورش بلسماچی، رسمآ به موجودیتش پایان داده است هایت 199
 
نتیجه
جنبش باسماچی یا به اصطلاح بومی  جنبش ملّی ترکستان  رفتار و کنش تاریخی همگانی مردم آسیای میانه را نمایندگی می کرد.جنبش ضمن این که با رژیم شوروی مبارزه میکرد، توانست قبایل خاص، طوایف و گروه های سیاسی را از منظرسیاسی متّحذ نماید. جنبش را نمی توان به این یا آن گروه، یا طبقه منحصر نمود،
وبدین وسیله کوچک نمود وکم ارزش کرد.اوزبکان، تاجیک ها،ترکمن ها،قرقیز ها، قزّاق های اورال، باشغورت های تبعیدی، افغان ها و حتّی ترکان آناتولی، در این جنبش مشارکت داشتند.علیرغم تمام کمبودها ئ نارسایی ها،جنبش باسماچی را می توان، اوّلین حرکت جهانی ضدّ استعماری تلقّی کرد.این را هم باید تاکید کرد، که باسماچیان در مقایسه، با اسلحه ی ابتدایی در مقابل یکی از قدرتمند ترین ماشین های جنگی جهان مبارزه می کردند.ارتش شوروی هم ،مهارت رزمی ایشان را پذیرفته و بدان اذعان نموده است.باسماچیان سوارکاران زبده ای بودند واز لحاظ آموزش نظامی،شجاعت و شناخت محیط سر آمد. جنبش مستقیمآ علیه اعمال خشونت بار شوروی سازی مبارزه می کرد.جنبش باسماچی جالب توجّه ترین جنگ پارتیزانی در تاریخ مدرن است.
تاریخ شوروی معمولآ جنبش باسماچی را،به عنوان حرکتی فئودالی – روحانی( دینی) و ضدّ انقلابی معرّفی می نماید.صرف نظر از این ادّعاها و سخنان مقامات شوروی، آن رژیم در صورت ضرورت،در همکاری با آن عناصر فئودال و مذهبی هیچ تردیدی بخود راه نمی داد. بدین سبب که احضار به خدمت سربازان بومی طرفدار شوروی، برای مبارزه با شورش، جنبه ی حیاتی داشت.
روشن است که حمایت فیض الله خوجایف  طرفدار رژیم شوروی و چهره های مذهبی هواخواه رژیم شوروی،منافع زیادی برای آن رژیم داشت.حتّی افسران و سرکردگان نظام شوروی می دانستند،که شورش حرکتی مردمی و محبوب بود،و نه یک مبارزه ی طبقاتی. این مبارزه نبردی بود بین گروندگان وفادار به رژیم وناباوران به اندیشه ی رژیم شوروی.ریشه کنی باسماچی ها،گامی ضروری برای کلّیت روند شوروی سازی در منطقه بود.
جنگ ترکستان هزینه ی سنگینی داشت.000/900 نفر ترکستانی، که امیر سابق هم جزو آن ها بود،به افغانستان .گریختند. آن ها احساسات ضدّ شوروی را در میان افغانستانی ها، پراکندند.روحیه ی باسماچی (BROXUP1984
گری به حیات خود در افغانستان ادامه داد.از دیگر سو، دشت های آسیای میانه با مشکل کمبود جمعیت بخاطرجنگ واشتراکی کردن روبرو شد. جمهوری شوروی سوسیالیستی ترکستان( بدون در نظر گرفتن جمعیت جمهوری مردمی مردمی بخارا و خیوه) بهنگام تاسیس ،000/048/8 نفر جمعیت داشت.در سال 1926 جمعیت به زیر000/000/6 نفر کاهش یافته بود.( هایت 1998 )
دلایل متعدّدی برای شکست جنبش وجود دارد.اولآیکی از مهم ترین نقاط ضعف عدم وجود ساختار نظامی مرکزی و
سازماندهی شده بود.ثانیآ همان پارادایم( نمونه، الگو)طرفدارامیرومخالفان او مبانی نظری جنبش را تضعیف نمود
پارادایم، برخی از نخبگان را به سمت شوروی راند.ثالثآ پایمال شدن حکومت کوکند( خوقند) ضربه ی شدیدی به پایگاه عرفی و رسمی جنبش وارد ساخت.بنابراین امکان رهبری سیاسی از دست رفت.و نهایتآ شاید مهم ترین علت این بود که جنبش هیچ گاه نتوانست از طرف جامعه ی بین المللی، مورد تائید قرار گرفت.
 
بنابراین امکان رهبری سیاسی از دست رفت، و نهایتآ شاید مهمترین علّت این بود که جنبش هیچ گاه نتوانست از
طرف جامعه ی بین الملل مورد تایید قرار گیرد.اقدامات سیاسی برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس ناکام ماند،چرا که دولت بریتانیای کبیر،آن جنبش را یک مسئله ی داخلی اتحّاد جماهیر شوروی تلقّی می کرد.اگر چه رژیم شوروی مدّعی بود، که حکومت انگلستان در هند، از شورش حمایت می نموده،حقیقتآ بریتانیا هرگز از جنبش حمایت و پشتیبانی ننمود. انگایسی ها فکر می کردند، پیروزی احتمالی باسماچی ها، موجب ایجاد شورش اسلامی در هند انگلیس خواهد شد.مثلآ لرد کرزون اجازه ی سقر امیر بخارا به هند را صادر نکرد.( هایت 1997) انگلستان هیج گونه منافع ویژه ای در ترکستان شوروی نداشت.این تنها امیران مردّد افغان و تعداد معدودی از افسران جاه طلب ترک بودند که از جنبش مردم ترکستان، از خارج از آن پشتیبانی می کردند.با این حال ، آن حمایت برای مقابله با ماشین جنگی سهمگین شوروی ، ابدآ کافی نبود.
در دوره ی پس از شوروی، جنبش باسماچی،داستان تکاپوهای رهبران مردمی ترکستان بود، که مشروعیتی برای جایگاهشان پیدا نمایند.این جنبش به عنوان آزادی خواهی ملّی توصیف شد.اگر موضوع سوء استفاده کردن از تاریخ، بدست رهبری آسیای میانه را به کناری بنهیم، جنبش باسماچی ، در میان بومیان، محبوبیت داشت، و گفته می شد که آن جنبش روایتی مدرن از حماسه ی گوراوغلی، در دشت های آسیای میانه است.
پایان ترجمه ی مقاله آقای مراد چالیشکان. مترجم : محمد قجقی
توضیح ضروری مترجم: آنچه در زیر می آورم مطالب ارزنده ایست که برای شناخت بیشتر جنبش مذکور وشخصیت هاو .روحیات افراد و بعضآ اغراض و اهداف ایشان مفید تواند بود.
 
-بردی نظر خدای نظروف، درشعری که به فارسی ترجمه می نمایم، می گوید:  باسماچی ها شما که هستید؟
چرا بر شما این نام را که بوی خون از آن به مشام می رسد،نهاده اند؟
آیا خصم مردمی هستید که، شما را بدنیا آورده اند؟
یا فرزندان وفادارو راستین ایشانید؟
شما که هستید؟
چرا و برای چه ،سوار اسبانتان شدید؟
 
دستور تزار برای گرفتن سرباز از مسلمانان ترکستان در 25 ژوئن 1916 صادر شد.اوّلین واکنش به آن دستور در 11 ژوئیه ی همان سال ، یعنی دقیقآ 17 روز بعد در تاشکند، پدید آمد. پلیس تزاری بر روی معترضان آتش گشود وتعدادی از معترضان را زندانی کرد. مهاجرینی که سی- چهل سال قبل و پس از پیروزی تزارها، به تاشکند آورده شده بودند،به غارت شهر بخارا پرداختند. اعتراضات و تظاهرات علیه حاکمیت تزاری به مارغیلان ،  اندیجان و  خوقند کشیده شد.در اواسط اوگوست،دامنه ی آن به سرتاسر آسیای میانه رسید.
علماء و متدیّنین جدیدی ها را به عنوان خدا ناشناس ها و خائنین ، متّهم می کردند،و حتّی برخی از جدیدی ها را بقتل هم رسانده بودند.همان طور که ناربوتابکوف گفته بود: جدیدی ها با دو دشمن، روبرو بوده اند: بلشویک ها و اهل شریعت.البته پیروزی با آن دو نیرویی بود ، که با هم متّحد می شدند.بر اساس این ضرورت منطقی، جدیدی ها برای اتّحاد با بلشویک ها وارد شدند و آن چیزی بود که به نفع کمونیست ها تمام شد.
 
در ایلول 1920 قورولتای باکو گشایش یافت.ناربوتابکوف، یکی از رهبران جدیدی ها،گفت: مردم ترکستان در دو جبهه مبارزه می کنند. از یک طرف با ملّایانی جبّه سیاه در صفوف خودشان در گیرند و ازطرف دیگر با طرفداران اروپائیان محلّی، که گرفتار ملّیت گرایی محدود و بسته ای هستند. نه رفیق زینووییف، نه رفیق تروتسکی و نه لنین، از اوضاع ترکستان، اطلاعی ندارند. ما آزادی و برادری را، نه در روی کاغذ، بلکه در معنای واقعی آن می خواهیم.این سخنان جدیدی ها را در باکو، لنین به عنوان آشوبگری ارزیابی کرد و خیلی زود ، با استفاده از قدرت، حاکمیت حزب کمونسیت ترک را در تاشکند، کلّآ و کاملآ تغییر داد.
 
شعارهای باسماچیان در اوّلین برخورد با ارتش سرخ، که در گر بابا بسال 1916پیش آمد: ترکستان از آن ترکستانی هاست.مرگ بر چپاولگران.
 
6- نیرووهای  خان جنید در دهم ژانویه ی 1924 به استعداد 6تا 7000 نفر، شهر خیوه را به محاصره در آورد.خان جنید بلافاصله وارد جنگ نشد.او نوشتن اعلامیه به مردم و کدخدایان خیوه و خطاب قرار دادن مستقیم ایشان را معقول دانست.مضمون اعلامیه :
خدایا، مارا و اهالی خیوه را درپناه خود محافظت بنما، ما را از تزلزل،پراکندگی و نابودی نجات بده.
من به شما 96 تن ریش سفیدان خیوه و همه ی کدخدایان، به جوانان شجاع و غیرتمند و به همه ی برادرانمان، از کوچک و بزرک خطاب می کنم.
من  قربان مراد سردارپس از این که لقب  جنید خان را بدست آوردم، مزاحمتی برای هیچ مسلمانی ایجاد نکرده ام.به هیچ فردی ظلم وستم روا نداشته ام.
من آگاهم که هزاران مسلمان از دست بلشویک ها، نالان هستند، یعنی آن ها از ترس بلشویک ها ، از ادای نماز های پنج گانه ی مقّدس به درگاه خداوند، ناتوانند.می دانم که از اجرای آداب و رسومی که از اجدادشان ، تا امروز تداوم یافته، عاجزند.
من از این سخن حضرت محمد ( ص) که فرموده اند: بهتر است هر چیزی به روال طبیعی اش باشد،متابعت و پیروی ، می کنم.هرکسی از اعمالش دست بر دارد ، ابدآ کاری با ایشان ندارم.نمی گذارم کسی هم با ایشان کاری داشته باشد. هرکسی که از دین متابعت کند، برای خدا، آداب و رسوم مردم را اجراء نماید، خداوند متعال، در آخرت از گناه وی در می گذرد.من دست درازی به جان و مال این چنین افرادی را قدغن اعلام می کنم.
بدین سبب است که ما چندین سال است که به حفظ و نگهداری دین حضرت محمد(ص) مشغولیم. طایفه و ایل خود را رها کرده،در بیابان های قراقوم، سرگردانیم.ما بلشویک ها را دشمن خود می شماریم. اگر هم کسی بخاطر اجبار ، یعنی از طریق زور، مجبور شده در مقابل مردم بگوید ، من بلشویکم، و اگر قلبآ مسلمان مانده باشد، ما بر سر این گونه افراد، قرآن کریم را قرار می دهیم( سوگندش می دهیم) ما از گناه و خطای ایشان در می گذریم.اگر کسی بخواهد مسلمانان را تحریک کند، علیه دین و علیه شخص ما، وعظ و نصیحت کند، البته ما از آنها حمایت نخواهیم کرد.
با یاد آوری این مطالب ،هدف ما بیدار کردن قلب مسلمان شماست. به اتّحاد مسلمانان بپیوندید. امیدواریم که، کیان دین حضرت محمد(ص) و منافع آن را حفظ نمائید. هدف من از این اعلامیه ، دعوت شماست به این که، یک بار خود بیندیشید.می خواهم تا علیه دشمن، متّحدآ مبارزه نمائید.
 
-چه در انقلاب بورژوازی روس در فوریه و چه در انقلاب اکتبر بلشویکی، ماهیت  زندان ملّیت هایتزاران تغییری نیافت. فقط انقلاب بلشویکی، این ماهیت و هویّت را کمی روشن تر نمود.بلافاصله پس از انقلاب فوریه در سنت پترزبورگ، در گردهمایی که نمایندگان عمومی ترکستان در کاخ استانداری تاشکند ،تشکیل دادند، معلّمی روس این سخنان جالب توجّه را بر زبان راند:
 انقلاب را انقلابیون روس، کارگران روس و سربازان روس براه انداختند.بدین سبب حاکمیت و اداره ی ترکستان ، از آن روس هاست. بومیان باید بدانچه ما بدیشان می دهیم ، راضی و قانع باشند.