باسماچی جنبش آزادی ملی ترکستان 1930-1916 نوشته: ح.ب. پاکسوی - ترجمه: محمد قجقی
ذکی ولیدی توغان (1970-1890) بیش از نیم قرن استاد تاریخ بود. (و پژوهش های مشترکی با همکاران معاصرش-توماس ماساریک3 اهل چک و میکائیل هرو شویسکی4 اهل اوکراین داشت.) توغان، که اهل آسیای مرکزی و خود یکی از رهبران جنبش آزادی ملی ترکستان بود، ریشه های این جنبش را چنین توضیح می دهد: باسماچی از کلمه باسکینجی گرفته شده و به معنای مهاجم است و اولین بار در مورد دسته های راهزن در دوره ی تزارها به کار رفت.این دسته ها در دوره ی تزاری و هنگامی که استقلال از کف رفت و سلطه ی روس بر ترکستان، باشغوردستان و کریمه آغاز شد، بوجود آمدند. باشغورت ها (در منابع روسی، باشکیر) آن ها را عیار می نامیدند، که اصطلاحی خراسانی است. در کریمه و اوکراین، که از آن به عاریت گرفته است، کلمه هایداماک5 را بکار می بردند.
در میان باشغورت ها قهرمانانی چون، بورانبای شهرت یافتند. در کریمه حلیم و در سمرقند نماز معروف شدند. اینان اهالی بومی را نمی آزردند، بلکه روس ها و کارخانه های آن ها را غارت می کردند و غنایم را میان مردم تقسیم می نمودند. در فرغانه این عناصر در اوایل 1916 هنوز خاموش نشده بودند.
پس از ترویج و توسعه ی کشت پنبه در فرغانه (توسط دولت تزاری بجای کشت غلات) اوضاع اقتصادی مردم ترکستان وخیم تر شد. این امر راهزنی را افزایش داد. (رهبر معنوی نخستین دسته های باسماچی اوزبک و ترکمن، همانند ترکیه، کور اوغلی بود.) باسماچی های بخارا، سمرقند، جیزک6 و ترکمن برای خواندن داستان کور اوغلی و داستان های شفاهی پرآب و تاب دیگر، جمع می آمدند. راهزن ها فی الوقوع و در عمل، جلوه و تظاهر بیرونی و منعکس کننده ی اندیشه ها و هیجانات بخش وسیعی از توده مردم بودند. آقچور اوغلی یوسف بی متذکر می شود که از فعالین جنبش های استقلال طلب صربی ها، هودوک7 کلفت8 و پالیکاریای یونانی، نیمی را انقلابیون ملی گرا و نیم دیگر را راهزنان تشکیل می دادند.
اکثر گروه های بانفوذ باسماچی که پس از 1918 ایجاد شدند، ابداً از سنت کور اوغلی پیروی نمی کردند، بلکه با رهبری روستایی جدی و بعضاً تحصیل کرده، تشکیل شده بودند. با این وصف به همه عنوان باسماچی داده شد. در نتیجه این گروه ها در ترکستان به عنوان پارتیزان تلقی شدند، بویژه به عنوان نمایندگان و مظاهر گروه های پارتیزانی که علیه قدرت های استعماری مبارزه می کنند. امروزه در مطبوعات اوزبک و قزاق، مردم در مورد باسماچی های چینی، الجزایری وهندی (مرتبط به جنبش های ضد استعماری مربوط به آن ها) سخن می گویند.
رهبران آسیای مرکزی قبل از اینکه فرمان، توسط روس ها اعمال گردد، به تکاپو افتادند تا مانع اجرای آن شوند و یا اجرای آن را به تأخیر اندازند. در سمرقند خوجه بهبودی، در تاشکند منور قاری، در خیوه پهلوان نیاز، در بخارا عثمان خوجه، در جیزک قاری کامل، در خوقند (کوکند) عبید جان، شخصیت های منطقه خویش را بدان منظور به دور خود گرد آوردند. آن رهبران عنوان تاریخی قور باشی را برخود نهادند-که به معنای "فرمانده قوای تدافعی" بود و به تدارک تمهیدات دفاعی پرداختند. در11جولای 1916 اولین اعتراض گسترده در تاشکند صورت گرفت. پلیس روسی بر روی جمعیت آتش گشود، روس ها گروه هایی را بازداشت نموده، 35 نفر را اعدام کردند. مهاجرین روسی که سی، چهل سال قبل به تاشکند آورده شده بودند، ظاهراً با تحریک پلیس روسی، شروع به غارت و چپاول کردند. عکس العمل مردم آسیای مرکزی تشدید شد. تظاهرات اعتراضی به مارغیلان، اندیجان و خجند گسترش یافت. حملاتی به مقامات روسی در آق قورغان، آق مسجد، "قانچا قالی" صورت گرفت. اهالی جیزک و حومه ی آن خطوط راه آهن را در ایستگاه های متعددی تخریب و منهدم ساختند و شروع به تشکیل گروه های تدافعی خویش نمودند، روس ها با حمله ای گسترده، به مردم آسیای مرکزی پاسخ دادند. جنبش ملی آزادی ترکستان شروع شد.
در اواسط آگوست، مقاومت در عشق آباد و مرو، با رهبری جنید خان، در آق ملا و تورقان تحت فرمان عبدالغفار بک، در یدی سو و قاراقول تحت امر شابدان باتراوغلاری "موحدین" و حسام الدین و در حوضه رود"چو" تحت رهبری"ایو که اوغلی قناعت بک" گسترش یافت. قاراقول به عنوان مرکز خان نشین اعلام گردید. در حالیکه یدی سو مرکز حکومتی شد. اولین آماج آن ها ادارات مرکزی پلیس روسی، بعنوان تنها منبع تهیه اسلحه بود.
مقامات روسی در ترکستان و قفقاز حکومت نظامی اعلام نمودند و میزان سهمیه سرباز کمتری از آنچه قبلاً براساس فرمان 25 ژوئن پیش بینی شده بود اعلام نمودند. اعلامیه جدید روس ها اوضاع را تغییر نداد. ژنرال های روسی کورو پاتکین9 و کالبووو10 ، مهاجرین روسی آسیای مرکزی را برای اینکه همچون واحدهای نیروی نظامی ذخیره، جهت تقویت نیروی منظم به خوبی تسلیح شده ی موجودشان، عمل نمایند، مسلح نمودند. حتی زندانیان جنگی-که در اردوگاه های زندانیان جنگی (Pow) آسیای مرکزی محبوس بودند-بعنوان سربازان مزدور و با حقوق منظم و قانونی توسط ژنرال های روسی، به استخدام در می آمدند. ژنرال ها، ایوانف و رینوف11 همه ی نیروهایشان را علیه جیزک به حرکت درآوردند و هنگ های کاملاً مجهز تحت امر ژنرال مادریدف به اهالی خیوه حمله کردند و بر طبق گفته ی شاهدین عینی، حتی نوزادان را در گهواره به قتل رساندند. آنهایی که جان سالم بدر برده بودند، به عنوان کیفر و مجازات، همه ی اموالشان را از دست دادند. پس از انقلاب بلشویکی معلوم شد که طی آن دوره ی کوتاه، ژنرال مادریدف بیش از 17 پوط (هر پوط 38/16 کیلوگرم) از جواهرات و زینت آلات نقره ای ترکمن ها را به سرقت برده و مخفی نموده است. مقامات روس مهاجرین بیشتری را برای تصزف و تملک اراضی و خانه های مصادره شده ی مردم آسیای مرکزی وارد کردند. گزارش های معاصر تخمین می زنند که بین 25 ژوئن 1916 تا اکتبر 1917، بین یک تا یک و نیم میلیون نفر از مردم آسیای مرکزی توسط قوای روسی و مهاجرین روسی به قتل رسیده اند. در مقابل، تلفات روس ها در حدود سه هزار نفر بوده است. بیش از نصف چهار پایان آسیای مرکزی نابود شدند و مقادیر غیر قابل تخمین و بی حد و حصر از اموال شخصی مردم توسط قوای روس و مهاجرین، غارت و چپاول گردیدند.
کنفرانس فوق العاده ي ترکستان در دسامبر 1917، تشکیل ترکستان خودمختار به پایتختی خوقند را اعلام نمود. باشغورستان خودمختاری منطقه ای خود را، در ژانویه 1918 اعلام کرد. تاتارها نیز با تشکیل منطقه ی خودمختار، قدرت را به دست گرفتند. همچنین در سال 1918 جمهوری آذربایجان و دیگر جمهوری ها در مستعمرات سابق امپراتوری تزاری پا به عرصه ي وجود نهادند.
این گونه به نظر می رسید که سلطه ی روسیه پایان پذیرفته و آزادی حکمفرما شده است. با آغاز انقلاب بلشویکی، شوراهای محلی12 توسط مهاجرین-که البته عده ای از کارگران راه آهن هم در میان آن ها بودند-تشکیل شدند. اکثر این شوراها را انقلابیون حرفه ای که از مسکو آمده بودند، رهبری می کردند. وعده های سخاوتمندانه ای از جمله، پرداخت غرامت تمام اموال مصادره شده ي مردم آسیای مرکزی داده شد، معلوم شد که این کار فقط تاکتیکی برای خریدن زمان بوده است. همان گونه که توغان نشان داده، شوراها برخلاف لفاظی های زیبا، اراده ای برای اجازه دادن به خودگردانی مورد نظر و علاقه ی مردم آسیای مرکزی ندارند. این امر آن زمانی آشکار شد که قوای بلشویک شهر خوقند را در ماه مارس 1918 به آتش کشیده و دوباره به قتل عام اهالی آن پرداختند. کشمکش نه تنها ادامه یافت، بلکه شدیدتر نیز گردید، توغان پس از یک سلسله گفت و گوهای نهانی با لنین، استالین و کمیته ی مرکزی حزب بلشویک، دریافت که اهداف بلشویک ها، تفاوتی با اهداف اسلاف آن ها ندارد. توغان با تشکیل یک کمیته ی مخفی، شروع به ایجاد ارکان مقاومت یکپارچه ی کرد که رهبری آن به جنوب، سمرقند و حومه ی آن انتقال یافت. مرحله ی جدید، وسیع و هماهنگ و سازماندهی شده ی جنبش ملی آزادی ترکستان آغاز شد.
مقدّر بود که مبارزه با شیوه های گوناگون و علیرغم اقدامات و تصفیه های استالینی تا دهه های 1930 ادامه داشته باشد. درآن دوره احتمالاً، چندین میلیون نفر دیگر از مردم آسیای مرکزی در نتیجه ی قحطی تعمدی و ساختگی-همان گونه که در مورد اوکراین، با سند اثبات شده است- به هلاکت رسیدند. فقط آغاز جنگ جهانی دوم، مسکو را به توقف اقدامات ایذایی و ایجاد وقفه در اقدامات واداشت. مسکو بار دیگر محتاج مردم آسیای مرکزی بود، البته این بار در قالب قوایی که در جنگ دیگری می بایست مشارکت می کردند. قابل توجه است که تقریباً نیمی از پانصد هزار نفر از مردم آسیای مرکزی، که به ارتش سرخ پیوسته بودند، به ارتش آلمان پناهنده شدند تا بتوانند با روس ها بجنگند.
مقدمه ای تاریخی بر جنبش ملی آزادی ترکستان
جنبش ملی آزادی ترکستان، مستقیماً بخاطر اقدام بلشویک ها برای فتح مجدد ترکستان شکل گرفت. باید درنظر داشت که این نقطه ی اوج روند طولانی تجاوز روسیه به درون آسیای مرکزی بود. آن گونه که در مسئله شرق و آنچه کیپلینگ13 بعنوان "بازی بزرگ آسیا" نامیده بود، انعکاس یافت. موضوع کشدار مسئله شرق موجب گردید قدرت های اروپایی و امپراتوری روسیه اقداماتی جهت سلطه بر قلمرو امپراتوری عثمانی، یا جلوگیری از سلطه قدرت های دیگر بر آن، انجام دهند. در نقطه ی مقابل بازی بزرگ در دو حوزه ی مجاور یعنی ترکستان و افغانستان انجام شد، آن گونه که نیروهای روسی متوجه جنوب شدند و قوای انگلیسی کوشیدند، آن ها را در شمال افغانستان متوقف نمایند. در ایران (که آن نیز راهی برای رسیدن به هند تلقی می شد) رقابت روس و انگلیس برای کسب امتیازات اقتصادی و نفوذ سیاسی انجام گرفت. مسئله شرق و بازی بزرگ را نمی توان از یکدیگر و هم چنین از سیاست روسیه در مقابل اروپا تفکیک نمود. اصطکاک سیاست های روسیه و اروپا در خصوص توسعه ی آسیایی آن، به کشمکش روس و انگلیس در آسیا منجر شد، که ازگل سرسبد مستعمرات خود هند دفاع می کرد. این رقابت به نوبه خود، باعث پیچیده شدن ابعاد مسئله ی شرق بین روسیه و انگلیس می شد. زیرا انگلیس جاه طلبی های تزارها در مورد تنگه های ترکیه (داردانل و بسفر) رابه عنوان تهدیدی نسبت به هند تلقی می نمود. سلطه ی روس ها بر تنگه ها، باعث حضور نیروی دریایی روسیه در مدیترانه شرقی و مآلاً ترعه سوئز به عنوان دروازه هند می شد. (انگلستان تهاجم ناپلئون به مصر را نیز به عنوان تهدیدی علیه هند تلقی کرده بود.) گسترش در قفقاز، هم عثمانی را که مانع گسترش روسیه به طرف مدیترانه بود، ضعیف می ساخت و هم به نظر برخی انگلیسی ها، گامی در جهت حمله ی زمینی به هند از طریق ایران تلقی می شد، بنابراین می توان مسئله ي شرق را بخشی از بازی بزرگ شمرد.
مسئله شرق و بازی بزرگ در قفقاز به هم پیوند می خوردند. اگرچه حرکت اصلی بازی در حوزه ترکستان-افغانستان صورت پذیرفت و زمینه را برای جنبش ملی آزادی ترکستان مهیا کرد، به نظر می رسد که اقدام اصلی با پیروزی ها و فتوحات روس ها در قفقاز شروع شده باشد. اولین جنگ ایران و روس (1813-1808) به قرارداد گلستان(1813) و دومین جنگ آن ها به معاهده ی ترکمنچای منجر گردید (1828) و جنگ روس با عثمانی در 1828 با قرارداد آدریانوپل 1829 همگی به گسترش روسیه در جنوب کوه های قفقاز و بنابراین نزدیک تر شدن به هند انجامید. احتمالاً ناراحت کننده ترین امر برای انگلستان در سال 1828، مواد قرارداد صلح ترکمنچای بود: کالاهای روسی بدون دادن گمرک وارد ایران می شدند، اتباع روسیه طبق قوانین ایران محاکمه نمی شدند، (قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون) و فقط دولت روسیه مجاز بود در دریای خزر نیروی دریایی داشته باشد. این ماده بالقوه نیروهای روسیه را قادر می ساخت که در ساحل جنوب شرقی دریای خزر پیاده شوند،-در فاصله ی کمتری نسبت به هرات (افغانستان) و جای پای بالقوه ای برای تهاجم به هند- لذا دولت انگلیس متوحش شد. این مواد و حضور سفیر روسیه در تهران، باعث وحشت انگلستان شد که لشکرکشی ایران علیه هرات را با حمایت روسیه و برای پیوند دادن حوزه ی ایران به حوزه ی ترکستان- افغانستان، تلّقی می کرد. حمله ی ایران به هرات در سال 1837 صورت گرفت و به دخالت انگلیس منجر شد و به نوبه ی خود به اولین جنگ افغان (1842-1839(اولین جنگ افغان) و (1880-1878 دومین جنگ افغان) انجامید. این جنگ به انهدام کامل قوای انگلیس منجر گردید. درسال 1841 انگلستان قراردادی مشابه ترکمنچای را، به ایران تحمیل نمود. بدین گونه رقابت، جهت پایگاه سیاسی در حوزه ي ایران شدت گرفت. کشمکشی که در ربع آخر قرن، به مبارزه کسب امتیازات اقتصادی تبدیل شد.
روس ها پس ازشکست تحقیر کننده ای که در جنگ کریمه( 1856-1853)متحمل شدند، انگیزه ی بیشتری برای توسعه طلبی در آسیا پیدا کردند. آن جنگ به پیروزی اروپائیان بر ادعاهای روسیه در مدیترانه شرقی-که شامل ادعاهای تزار برای دستیابی آزاد به سرزمین مقدس به عنوان "حامی ارتودوکس ها" در قلمرو عثمانی (موضعی که برای اولین بار کاترین کبیر در قرارداد کوجوک کاینارجا (1774) اتخاذ نمود)- منجر شد. این تحقیر، روس ها را واداشت در جستجوی پیروزی های ساده ای در آسیا باشند. معلوم شد دولت های از هم گسیخته ي آسیای مرکزی، بقایای امپراتوری های سابق، در مقایسه با رقبای اروپایی، اهداف آسیب پذیرتری هستند، توسعه طلبی روسیه علیه آن ها در سال 1864 آغاز شد و به مدّت بیست سال ادامه داشت. حاکمیت نظامی تحمیل شد، فعالیت میسیون های مسیحی برای شکل دادن به آموزش و پرورش، ادبیات و چاپ کتب آغاز شد. دهقانان روسی در آنجا سکني داده شدند، استراتژی مهم ساخت راه آهن به طرف شرق دور آغاز گردید. (تعداد قابل توجهی از کارگرانی را که زمینه ی مساعد برای هیجانات سوسیالیستی داشتند و حدود دویست هزار نفر کارگر چینی را، که بعدها توسط بلشویک ها علیه همه ی جنبش های ملی آزادی ضد بلشویکی تسلیح شدند به خود مشغول داشت) منابع طبیعی استخراج شد. برای جبران خلاء پنبه ای که از آمریکا – در دهه های 1860 تأمین می شد- کشت پنبه تحمیل گردید. صنایع نساجی در حال رشد روسیه، احتیاج مبرمی به تأمین پنبه مورد نیاز داشت. آسیای مرکزی محصولات غذایی خویش را از دست داد و در قرن بیستم دریای آرال، فضا و محیط پاک خود را نیز به خاطر مسمومیت ناشی از آفت کش ها از دست می دهد.
روس ها البته زیاده طلبی هایشان را در مرزهای عثمانی رها نکردند و شکست های آن جا، انعکاسات و پیامدهایی در آسیای مرکزی داشت. پیروزی روس ها در جنگ با عثمانی درسال 1877-1875 اروپا را به وحشت انداخت و به خصوص باعث هراس انگلستان شد ،که از قطع شدن خطوط ارتباطی اش با هند هراسان بود. کنگره ی برلین (1878) که به میزبانی اوتوفون بیسمارک-که خود را واسطه ی امین می نامید-تشکیل شد، روسیه را از ثمرات پیروزی هایش محروم ساخت و جزیره ی قبرس را به انگلستان واگذار نمود و بدین گونه حاکمیت انگلستان بر مدیترانه شرقی تضمین گردید. این ترتیبات بیسمارک و نخست وزیر انگلستان دیزرائیلی، هر چند خشم انگلستان را فرو نشاند، اما در مقابل باعث خشم روس ها گردید. از نظر روس ها، توسعه طلبی در آسیای مرکزی، منافع مطمئن بیشتری برای سرمایه گذاری هایشان داشت و بدین ترتیب روابط آلمان و روسیه شدیداً ضربه خورد و بنابراین زمینه برای اتحاد فرانسه-روسیه در دهه 1890 فراهم آمد.
در سال های دهه 1890 روس و انگلیس در مورد مرزهای روسیه با افغانستان مذاکراتی انجام دادند و افغانستان را به عنوان حائل تحت نفوذ انگلستان ایجاد نمودند (به سال 1907) و بدین ترتیب موقتاً بازی بزرگ متوقف شد. انگلستان احتمالاً به نهایت حد و حدود خود رسیده بود و روسیه می دانست که در یک درگیری نظامی، پیروزی اش حتمی نیست. مطمئناً هر دو کشور از قدرت یابی آلمان ها، نه فقط در اروپا و در کشمکش برای کسب مستعمرات در آفریقا، بلکه بدان جهت که آلمان نیز وارد بازی بزرگ می شد، هراس داشتند. آلمان درنظر داشت راه آهنی از برلین تا پکن- که از قلمرو امپراتوری عثمانی می گذشت-احداث نمایند. به خاطر شرایط واقعی سیاسی و نظامی موجود، طرح کوچک تر شده ي راه آهن، به سمت بغداد متمایل گردید، البته کماکان در داخل قلمرو عثمانی .آلمان به صورت غیر مستقیم، چند سال بعد، جنبش آزادی ملی ترکستان را تحت تأثیر قرار داد.
بازی بزرگ، بخش خاور دوری نیز داشت که در پیشروی علیه چین و تحمیل قراردادهای غیر منصفانه به حکام چینی پس از 1858 پدیدار شد.
بنابراین جنبش ملی آزادی ترکستان، اولین گام را در نقشه بازی بازی بزرگ پدید آورد، البته نه به عنوان مهره ی اصلی، بلکه به سان پیاده شطرنجی که فکر می کرد، اکنون می تواند سرزمین مادری و سرنوشت خود را دوباره به دست آورد. همان گونه که توغان آورده است، رهبری بومی حرکت، جنبش و تشکیلات، داخلی بودند. رهبران، افرادی بومی بودند، آن ها داشتند به چندین دهه بدرفتاری فاتحان روس در آسیای مرکزی واکنش نشان می دادند. به زودی جنبش تحت تأثیر رهبرانی از خارج قرار می گیرد، که تجربیات خاص خودشان را از رهبران اروپایی در مسئله ی شرق و بازی بزرگ داشتند و در اندیشه ی این بودند که برنامه ی سیاسی ویژه ی خویش را به ترکستان تحمیل نمایند. برجسته ترین این افراد، انور پاشا، ژنرال عثمانی و داماد خاندان حاکم عثمانی بود.
انور پاشا و جنبش های پان
قبل از جنگ جهانی اول، یکی از خاستگاه های آزاد اندیشان در امپراتوری عثمانی سالونیک بود ضمناً بیشترین تعداد نشریات رادیکال را نیز داشت. همان جا بود که انور پاشا، افسر جوان را هم به جنبش های ملی آزادی خواهی اروپای شرقی و هم به ترکیسم (ملی گرایی ترکان) عرضه نمود. از قرار معلوم، انور در آنجا به سازمان سری اتحاد و ترقی پیوست، که یکی از اهداف اصلی آن واداشتن امپراتور عثمانی به اعاده ی سلطنت مشروطه بود. سالونیک ستاد مرکزی واحدهای قوای عثمانی بود که با عنوان خود ساخته ي ارتش اقدام به سمت استانبول لشکر کشی نمود، تا حرکت اسلامی ارتجاعی سال 1907 را که به نام واقعه ی 31 مارس شناخته شده است، سرکوب نماید. واقعه 31 مارس توسط طلاب حوزه های دینی و هوادارانشان پدید آمد و به قتل عام نیروهای سکولار توسط طرفداران اصحاب مدرسه انجامید. این ها خواستار الغای هر آنچه که با شریعت تطابق نداشت، بودند. در جمع افسران ارتش اقدام که شورش را سرکوب نمود، انور پاشا، مصطفی کمال (آتا تورک) و عمر سیف الدین نیز بودند.
انور به سرعت مراتب بالای نظامی را به دست آورد. او به عنوان وابسته ی نظامی عثمانی در آلمان خدمت کرد، (1911-1909) سپس با دختر سلطان عثمانی ازدواج نمود و داماد دربار عثمانی( باب عالی) شد. پس از خلع سلطان عبدالحمید دوم از سلطنت (1909-1876) مهم ترین فرد از هم قطاران زمامداران سه نفره ي حزب اتحاد و ترقی (به همراه جمال و طلعت) بود که بر امپراتوری عثمانی حکم می راندند. پیوستگی انور با آلمان در خصوص جنبش ملی آزادی ترکستان به دو دلیل حائز اهمیت است. اولاً اقدامات انور در امپراتوری آلمان او را مستقیماً با دستاوردها و ثمرات مؤسسات پژوهشی شرق شناسی و حتی خود اساتید شرق شناس و به ویژه با مبلغان -پان تورانیالیسم که پان تورانیسم یا پان ترکیسم نیز نامیده می شد- رو در رو قرار داد. در حقیقت تعدادی از آن پژوهشگران و فضلا، هواداران رسمی و میزبانان او نیز بودند. در آن مقطع زمانی، رهبری عثمانی به پافشاری مقامات آلمانی برای پذیرش سیاست های پان تورانی و بعداً قبول جنبش پان اسلامی جواب مثبت داد، ثانیاً آلمان دیدار انور پاشا از مسکو را تسهیل نمود.
پان-تورانیانیسم یا پان ترکیسم نه در آسیای مرکزی، بلکه در سال 1865 و به هنگام اشغال تاشکند توسط روس ها، در اروپا فرموله شد و آغاز گردید. این فرمول سازی، محصول ذهن آرمینیوس وامبری شرق شناس و سیاح مجارستانی و استاد زبان های شرقی بود. رکن اصلی استدلال وی این بود، از آنجایی که اکثریت غالب مردم آسیای مرکزی به گویشی از زبان ترکی صحبت می کردند، (هنوز هم صحبت می کنند) منشأ و خاستگاه تاریخی و تاریخ یکسان دارند؛ لذا می توانند واحدی سیاسی از کوه های آلتایی در شرق آسیا تا بوسفور-جایی که پایتخت عثمانی درآن قرار دارد- ایجاد نمایند. این آموزه ی (دکترین) کاذب بعداً به خود ترک ها نسبت داده شد و روس ها و اروپاییان ادعا نمودند که این امر، احیای فتوحات چنگیزخان است و نه تنها تهدیدی برای روسیه، بلکه برای تمام تمدن غربی است. به نظر می رسد که این کار، توجیهی برای انجام هرگونه اقدام علیه آسیای مرکزی و شروع جنگ صلیبی تازه ای به نام دفاع از خود می باشد.
فی الواقع این آموزه در آسیای مرکزی مورد استقبال قرار نگرفت. امروزه آشکار شده است که وامبری در خدمت حکومت انگلستان بوده،آن هم زمانی که آن کشور درگیر بازی بزرگ بود. وحشت از احیای آسیای مرکزی در کتاب تاریخ ترکان و مغولان نوشته ي لئون کاهون14، در سال امضای قرارداد 1894 روسیه و فرانسه، منعکس شد؛ همچنین در نشریات عامیانه و محققانه ي روسی تکرار گردید. در اولین دهه ی قرن بیستم بود که این نظریه به عنوان راه حل توسط گروه های کوچک مهاجرین آسیای مرکزی-که در پایتخت های کشورهای اروپایی می زیستند و برای از بین بردن استعمار روسیه تلاش می کردند-پذیرفته شد. علی رغم اینکه برقراری رابطه با افکار عمومی مردم غرب، برای تنظیم کنندگان آن آموزه، موفقیت آمیز بود، متهم کردن پان-ترکیسم هنوز هم شنیده می شد. ما نباید آن را با آگاهی ملی ترکان اشتباه بگیریم. اشتیاق آن ها برای احیای فرهنگشان و کسب استقلال سیاسی به سابقه و پیشینه ی تاریخی آن ها تکیه داشت. این ترکیسم متأخر، ملیت گرایی است که با انواع ملیت گرایی انگلیسی، ایرلندی و فرانسوی تفاوتی ندارد، همچنین با آن نوع ملیت گرایی که توسط ملیت های امپراطوری عثمانی بیان می شد، تفاوتی نداشت.
بنابراین استراتژی آلمانی ها به واداشتن رهبری عثمانی به پذیرش آن سیاست -چه قبل از جنگ جهانی اول و چه در طی جنگ- منعکس کننده ی تمایل آن کشور برای بهره برداری سیاسی از آن به عنوان حربه ای علیه دشمن-روسیه- با توسل به اتباع ترک آن بود. برای از بین بردن امکان سلطه ی بریتانیا بر آسیای مرکزی، آموزه ی دیگری-پان اسلامیسم- ترویج گردید. جنبش پان اسلامی، حرکت ضد استعماری سیاسی اواخر قرن نوزده بود و می بایست از وحدت همه ی مسلمین امت به طور رسمی متمایز مي گشت. جمال الدین افغانی (1897-1839) بانی وجه سیاسی جنبش بود، که تکاپوی زیادی برای ایجاد وحدت سیاسی مسلمین، برای مبارزه با استعمار و قدرت های استعماری انجام می داد. او بین مسلمین هند و شمال آفریقا بسیار محبوبیت داشت. البته وجود این جنبش به نفع قدرت های استعماری نیز بود، زیرا قدرت های استعماری، آن جنبش را طرح و برنامه ای برای جنگ ضد صلیبی-بدون استفاده از آن اصطلاح وبه صورت تلویحی-معرفی نمودند.، و جهت تجهیز افکار عمومی و اتحادیه های مخفی بین المللی برای مبارزه با آن قدرت تهدید کننده، مورد استفاده قرار دادند. آلمان ها پس از مرگ جمال الدین افغانی در صدد برآمدند از نهضت پان اسلامی به شکل تهدیدی واقعی، علیه انگلیس در هندوستان استفاده کنند.
در آستانه ي شروع جنگ جهانی اول- آلمان از لفاظی های پان تورانی و پان اسلامی هر دو از جهات مختلف به نفع خویش بهره برداری کرد. هنگامی که انقلاب بلشویکی روی داد. آلمان ها، که از طرف دول متفق (اتفاق مثلث) تحت فشار شدید قرار داشتند، سفر انور و همکارانش به مسکو را تسهیل کردند، (به استناد منابع،آشکارا ترغیب نمودند) این دومین مورد از تأثیر آلمان بر انور بود. نهایتاً زمانی که انور به مسکو واصل شد، به میزبانان بلشویکش طرح ایجاد ارتش اسلامی در آسیای مرکزی، برای آزادسازی هند را ارائه نمود. چنین عملیاتی قطعاً تعداد قابل توجهی از قوای متفق را در هند-دور از میدان های غربی جنگ- درگیر و گرفتار می کرد. انور قبل از آنکه مخفیانه از استانبول حرکت کند، تعدادی از افسران عثمانی را-به زعم خودش برای فراهم آوردن زمینه ی جنبش آزادی ملی- به آسیای مرکزی اعزام نموده بود. درهمان زمان هم دوره ای ها و هم قطاران ترکش برای آزادسازیآسیای صغیر تدارک می دیدند.
انور در آستانه ی اشغال پایتخت عثمانی توسط قوای مشترک انگلیس، فرانسه و ایتالیا در نوامبر 1918 و پس از امضای قرارداد متارکه جنگ، از استانبول عزیمت کرد. با پایان جنگ بود که راه تنگه ها (بسفر و داردانل) به روی ناوگان قوای متفق گشوده شد. انور در اوايل 1919 وارد برلین شد. او نهایتاً و پس از دو بار تلاش در 16 آگوست 1920 راهی مسکو شد.
جنبش ملی آزادی ترکستان و جنبش های پان
به نوشته ي توغان، قبل از انور... ابتدا خلیل پاشا و جمال پاشا وارد مسکو شدند (می 1920) هدف آن ها راه اندازی تبلیغات از طرف جامعه انقلابی بود. (اکنون معلوم شده که مقر اصلی آن در برلین بوده است.) توغان قبلاً انجمن مخفی را تشکیل داده بود (یقیناً در حدود 1919 و احتمالاً چند سال قبل از آن تاریخ) که مبنای جنبش ملی آزادی ترکستان بود و هدف آن ایجاد ترکستانی مستقل. این جنبش به جایی وابستگی نداشت. اعضای این جنبش از چهره های دولتی و غیر دولتی بودند، واکثر رهبرانش متشکل از اتحادیه های قزاق، اوزبک و باشغورت . این اتحادیه ها در سال 1918 و آن زمانی که مناطق آسیای مرکزی، خودمختاری و استقلال خویش را پس از انقلاب بلشویکی اعلام نمودند، تشکیل شده بودند. وقتی که مناطق شمالی در سال 1919 به دست قوای ارتش سرخ افتاد، رهبران جنبش های خودمختاری باشغورت، قزاق و برخی از تاتارها، به جنوب عزیمت کرده، در سمرقند، تاشکند و توابع آن شهرها متمرکز شدند.
در حدود بهار 1919 توغان در رأس انجمن سری، برای آزادی آسیای مرکزی در مسکو بود. در بهار 1920 توغان علناً با بلشویک های مسکو قطع رابطه کرد و برای به عهده گرفتن رهبری جنبش، عازم آسیای مرکزی گردید. او نیز همانند برخی از رهبران مقاومت، با لباس مبدل جهت شرکت در کنفرانس زحمتکشان شرق-که تحت حمایت کمینترن (در دسامبر 1920) در باکو تشکیل شد، عزیمت کرد. درآن کنفرانس نفوذ و اقتدار روسیه بر انقلاب در آسیا آشکار گردید. انور در کنفرانس سخنرانی نمود، اما ماه بعد جهت خرید اسلحه به آلمان رفت و در سال 1921 به روسیه برگشت.
توغان ملاقات های خود را با همکاران انور بدین گونه ثبت کرده است : ما با خلیل و جمال در ماه ژوئن 1920 مذاکره کردیم. جمال پاشا ایده هایش را توضیح داد و ترغیبمان کرد تا با او همکاری نمائیم. جمال پاشا در 20 آگوست وارد تاشکند گردید، هدف او فتح حومه ی پنجاب15 و ایجاد دولتی اسلامی در آنجا بود. او برای تهیه ی مقدمات و آماده سازی عازم افغانستان گردید. جمال به بلشویک ها اظهار نمود که می توان باسماچیان را برای لشكر کشی و ساقط کردن رژیم انگلستان در هند، تجهیز کرد. اما بلشویک ها کوچک ترین اعتمادی به او نداشتند. ما از طریق دوستانمان در کمیته های مرکزی کمونیست ها در مسکو و تاشکند، از همه امور اطلاع داشتیم. روس ها فکر می کردند که جمال پاشا عملاً در اندیشه ي سازمان دادن سلطه بر ترکستان است، لذا می خواستند او در فاصله ی مرزهای افغانستان با هند، به عنوان آخرین قرارگاه و به نفع سیاست هایشان مستقر شود. در 25 ژانویه 1921 کمیته ی مرکزی اتحاد ملی ترکستان توسط پیک، نامه ای به جمال پاشا که در کابل بود، فرستاد : خواهشمندیم سیاست شرقی جنابعالی به گونه ای طرّاحی شود که ترکستان باستانی، قربانی برنامه ی تهیه ی مقدمات برای رهایی جهان اسلام نگردد. نمی توان آینده ی ترکستان را به نتیجه ی نامعلوم منازعه ی پیش رو بین سرمایه داری و سوسیالیسم منوط نمود، توغان ادامه می دهد : انجمن (اتحاد ملی ترکستان) علیرغم کمبود پرسنل مجرب سیاسی درمیان صفوفش، برای رسیدن به اهداف خود، بلا انقطاع فعالیت می کرد، عناصر فعال کمونیست های مسلمان به سمت فعالیت های انجمن سوق داده شدند. در همه ی ولایات، اعضای انجمن به کنگره ها و نشست های حزب کمونیست نفوذ نمودند. تشکیلات پلیس و ارگان های مدیریتی، در هر جایی، تحت نفوذ انجمن بودند. سازمان های کارگری بخارا، تاشکند، سمرقند و خوقند (کوکند) زیر نفوذ شاخه ی سوسیالیست توده اي انجمن بودند. این امر موفقیتی شگفت آور و نویدی برای آینده ی ترکستانی ها بود، که در این امور تقریباً بی تجربه بودند. اگرچه افرادی که در دستگاه حکومتی و حزب کمونیست خیوه، تاشکند و اورنبورگ کار می کردند، عضو انجمن نبودند، اما کاملاً همکاری می کردند. چنین موفقیتی برای یک تشکیلات سری، به عنوان نمونه در طول سال 1917 حتی در رؤیا هم قابل تصور نبود.
حتی قبل از ورود انور به ترکستان (سپتامبر 1921) انجمن اسلام، همچنان مقداری نفوذ سیاسی در میان بخشی کوچک و فزاینده، اعمال می کرد. بعداًانجمن اسلامی نیروی حیاتی و روشنفکرانه ي اولیه اش را از کف داد و محافظه کار گردید و با افراد قدرتمند پیوند یافت، گویا که آئینی فردی است. امیر بخارا چنین شخصیتی داشت.
توغان می گوید: (قبل از تشکیل انجمن در ترکستان) سه نوع باسماچی وجود داشت: طرفدار امیر، تا حدودی طرفدار امیر و ضد امیر. البته طیف گروه های باسماچیان با این ها به اتمام نمی رسید. جمال پاشا خواستار حل و فصل مشکلات ترکستان و باسماچیان از طریق کابل بود. از آن طرف، انور پاشا تبلیغات اتحاد اسلام را (همانگونه که اشارت رفت ، توسط برلین برانگیخته شده بود) از مسکو هدایت می کرد. این کار البته، تأثیرات چندی داشت.
انجمن اگر می خواست در ایجاد نوعی مکانیسم واحد برای مقابله با بلشویک ها توفیق یابد، می بایست ضمن حذف امیر، اتهام بدنامی مذهبی او و طرفدارانش را نیز پاک می نمود، که کاری سهل و آسان به نظر نمی رسید. توغان ادامه می دهد: تا زمانی که انجمن ایجاد شد و امیر نشین بخارا وجود داشت، ترکستانی های تحصیل کرده، ارتباطی با باسماچی نداشتند.واحدهای باسماچی عمدتاً بر علمای سنت گرا (اهل مکاتب حوزوی Scholasticists که البته شباهتی به علمایی که قیام سال 1909 استانبول را ایجاد نمودند، نداشت) و عناصر احساساتی و متعصب تکیه داشت. در زمان انتخاب شورای نمایندگان، روشنفکران در لیست شماره ی چهار بودند. علمای مخالف روشنفکران، به آن ها لقب دوردونجی (چهارمی) داده و تبلیغات خشونت باری علیه چهارمی ها راه انداخته بودند. در نتیجه اکثر نسل جوان در سال های 1919-1918 به دوردونجی ها اعتماد نداشتند، به ویژه بدین خاطر که این روشنفکران در کنار شوراها قرار داشتند. هنگامی که بلشویک ها تمامی امیدواری های روشنفکران را در سال 1920 نقش بر آب کردند، آن ها به صفوف انجمن در آمدند.
فروپاشی امیرنشین بخارا موانع امتناع جوانان از توسل به اقدامات را از پیش رو برداشت. در مجموع این تحولات باعث کاهش نفوذ و تأثیر علماء بر باسماچیان گردید. انجمن بدون تردید با باسماچیان سمرقند، خیوه و فرغانه ارتباط ایجاد کرد. هدف، تبدیل جنبش به نهضت ملی توانمند و دلاورانه در قالب تشکیلاتی مدرن برای ایجاد واحدهای نظامی و تحت امر افراد مترقی و تحصیل کرده، بود. درآن زمان، مشاورین تحصیل کرده و برخی از افسران کارشناس نظامی برای آموزش آنان فرستاده شد. امیر بخارا تا آخرین روزهایش، بلشویک ها را مظهر و نماینده ی روسیه تلقی می نمود و سعی داشت بدان ها وفادار باقی بماند (امیر) واحد نظامی اوسیپف16 در شهر سبز را که در قلمرو او پناه گرفته بود، خلع سلاح کرد.
کنگره ی زحمتکشان در شهر باکو، تأثیر دیگری نیز بر جنبش آزادی ترکستان-به خاطر افزایش عزم و اراده ی آن ها برای جنگ با بلشویک ها- داشت. اهالی آسیای مرکزی فرصت دیگری پیدا کردند تا ببینند چگونه بلشویک ها با زمینه سازی ها و تمهیدات کامل –که حتی در برگیرنده ی تصمیماتی که می بایست توسط آن جمع اتخاذ شود نیز بود- به کنگره آمده بودند. تشکیلات بلشویک ها عملاً از سخنرانی هیئت های نمایندگی راستین آسیای مرکزی جلوگیری می نمود. به عبارت دیگر به نظر می رسید که نتایج کنگره از قبل تعیین شده بودند. توغان می افزاید: در حینی که انجمن به انجام منظم کارهای هر چند مخفی خود-در زمینه مهیا سازی سیاسی و نظامی برای ترکستان مستقل- مشغول بود؛ انور پاشا وارد بخارا شد و طی پیامی خواستار مذاکره با من گردید. توغان می افزاید : در دوم اکتبر 1921 با او ملاقات نمودم و طبق خواسته اش، وی را در جریان جزئیات اوضاع و به ویژه وضع انجمن قرار دادم. ورود انور پاشا به بخارا و به خصوص برنامه های او برای ما کاملاً پیشامد غیر منتظره ای بود.
این شخص،(انور پاشا) چند ماه قبل مشغول تبلیغات با جزوه های اتحاداسلام بود و در ارتباط باجمال پاشا، از همکاری با بلشویک ها در مبارزه علیه امپریالیسم حمایت می کرد. حالا (تأکید می کرد که) نه تنها موضعی ضد بلشویکی گرفته، بلکه طرح حمله به آن ها را هم فراهم کرده است.
ارتش تزاری قبلاً اسلحه را بر زمین گذاشته، حل و فصل جنگ در اروپا را بر دوش شرکای باقی مانده گذاشته بود. بلشویک ها پس از تجدید سازمان وآرایش مجدد، در وضعیتی بودند که می توانستند نیروهایشان را از جبهه غرب به ترکستان منتقل نمایند. در 11 آگوست 1919 جبهه ترکستان با 106000 نفر نیروی منظم و تعدادی ژنرال به شکل رسمی توسط بلشویک ها گشایش یافت و سپس در دسامبر 1920 بلشویک ها، ارتش های یکم ، چهارم و پنجم خود را، با سپاه ویژه ی ترکستان ادغام کردند. با وجود این همه نیروی نظامی، بلشویک ها نمی توانستند معضل قورباشی و مردم آسیای مرکزی را حل و فصل نمایند. برای رسیدن به اهداف مطلوب بلشویک ها به برنامه های ویژه ای نیاز بود. جنبش تبلیغاتی پان راه حل مرجح بود.
توغان پیشنهاد نمود، انور باید به افغانستان عزیمت کند و از همان جا به مبارزه اش ادامه دهد و بگذارد انجمن به اقدامات برنامه ریزی شده اش ادامه دهد. درعوض انور، تصمیم گرفت به خاطر تشکیل کنگره ی باسماچیان، ستاد مرکزی خود را به بخارای شرقی منتقل نماید. اعتراضات شدید و مؤدبانه ی کمیته ي مرکزی انجمن، تغییری در تصمیمات انور ایجاد نکرد. توغان می نویسد: آن روز درک کردم که این فرد (انور) آرمانگرایی بزرگ است. خودش را با حوادث و رویدادهای زندگی هماهنگ نمی کند، خویشتن را با جغرافیا و آمار ترکستان، حتی براساس نشریات روسی و اروپایی مجهز نکرده است. قطع یقین او در همان 23 روزی که در بخارا اقامت داشت، درباره ی اقداماتش تصمیم گرفته بود.
توغان در خصوص توصیه هایش به انور پاشا محق بود، زیرا انور پس از ورود به بخارای شرقی توسط طرفداران امیر بازداشت گردید و تنها پس ازآنکه خودش را فرمانده ي قوای اسلامی و بخارا، داماد خلیفه و غیره معرفی کرد و شروع به صدور فرامینی با آن القاب و عناوین نمود، از زندان رهایی یافت. طرفه این که ،انور که زمانی علیه "مرتجعین مذهبی طرفدار شریعت" در استانبول جنگیده بود، بتواند، تقريبآ ده دوازده سال بعد و در مسافرتی بیش از هزار مایل، با استفاده از عناوین و القاب مذهبی، با گروهی مشابه، همکاری و معاضدت داشته باشد.
انجمن تصمیم گرفت کنار بنشیند و سعی کند تا آنجا که می تواند با آنچه روی داده و دیگر ارزش بحث ندارد، وفق یابد و از طریق شبکه ی اطلاعاتی منظم اش، از تفصیل اقدامات انور آگاهي يابد. طرفداران امیر، اقدامات خصمانه ی علنی را علیه اعضای شناخته شده و واحدهای انجمن آغاز نمودند و حتی سعی کردند وارد مذاکرات یک جانبه ی متارکه ی جنگ با بلشویک ها گردند. انجمن تصمیم گرفت کاری مؤثر انجام دهد. لذا تلاش کرد انور را ترغیب کند به هر وسیله ي ممکن به افغانستان عزیمت نماید. قبل از اینکه این اقدام صورت پذیرد، انور، قائم مقام پیشین فرماندهی ارتش امپراتوری عثمانی، در جنگ با روس ها، در حالی که در رأس یک دسته، شمشیر به دست به مقر تیربار یورش می برد، به قتل رسید.
پس از مرگ انور، خلأیی که به وسیله ي علمای طرفدار امیر ایجاد گردیده بود به سرعت پر نشد. انجمن ملی اتحاد ترکستان، عملیات نظامی علیه بلشویک ها را تداوم بخشیده، پیروزی هایی کسب نمود. در این ضمن کنفرانس صلح پاریس، ترکستان، ترکستانی ها و مدافعانشان را نادیده انگاشت. برخلاف هیئت نمایندگی جمهوری آذربایجان مستقل (1920-1918) که برای مدتی کوتاه در کنفرانس پذیرفته شد، نمایندگان اعزامی رهبران ترکستان به پاریس، هرگز رسماً مورد شناسایی و تأيید قرار نگرفتند.
جنبش ملی ترکستان نه تنها هیچ کمکی از خارج دریافت نکرد، بلکه مداوماً از طریق هند و ایران در فشار بود. حتی هنگامی که به قوای ضد بلشویکی ورانگل در کریمه از طریق استانبول کمک شد و یا آن زمان که نیروهای متفق و آمریکا برای حمله به بلشویک ها (در سال1919) در آرخانگلسک پیاده شدند، ترکستانی ها را به عنوان متحد خود نیز قبول نکردند.گویاغول های قدیمی پان ترک و پان اسلام علیه آن ها فراخوانده شده اند و شاید آن ها به هند خیلی نزدیک شده بودند.
آخرین سال های جنبش ملی آزادی ترکستان
وقتی که کمیته ی مرکزی انجمن ملی آزادی ترکستان متوجه گردید که پایان مرحله ی مبارزه ی مسلحانه فرا رسیده است، اقدامات متعددی انجام داد.
اولین هدف آن ها خارج کردن نمایندگان لایق و بصیر جنبش، از ترکستان بود، تا بتوانند جنبش را به صورت گسترده در جهان معرفی نمایند. اقدام دوم، ادامه ی جنبه ی سیاسی جنبش، جهت نجات سازمان و اعضای آن در درون دستگاه شوروی بود. درآغاز آن ها در هر دو مورد توفیق داشتند. ده ها نفر از افرادی که در عملیات نظامی مشارکت داشتند، به خارج انتقال یافتند، اگر این افراد مجبور به اختفا می شدند، مطلقاً نمی توانستند کمکی به انجمن بکنند. آن ها برخلاف افرادی که مقامات و پست های حکومتی و حزبی تحت رهبری بلشویک را اشغال نمودند، مداوماً و بی رحمانه توسط مسکو و دستگاه امنیتی آن شکار می شدند، لذا نقطه ی ضعفی برای انجمن تلقّی می شدند. آن هایی که مهاجرت کردند می توانستند در پایتخت های گوناگون اروپایی به خوبی به جنبش خدمت کنند. پس از جنگ دوم جهانی در نهایت ،آمریکا تصمیم گرفت اقداماتی صورت دهد. لذا از طریق کمیته ی آمریکایی برای آزادی مردم روسیه (مستقر در نیویورک) مرکز هماهنگی اقدام ضد بلشویکی (در مونیخ) تأسیس شد. به نظر نمی رسید،سیاست گزاران و مأموران، حتی بعدها نیز جنبش ملی آزادی ترکستان را به طور کامل، از جهت محتوا، اهداف، روش ها و سازمان مورد نقد و ارزیابی قرار داده باشند. سازمان دهندگان آمریکایی همیشه اصرار می کردند باید تمامی نمایندگان ملیت هایی که در اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی زندگی می کنند، در مرکز هماهنگی برای اقدام ضد بلشویکی جمع آیند. در حالی که اعضای روسی آن کمیته با آمریکا طرف بود، نمایندگان ترکستان می بایست زیر دست روس ها فعالیت می کردند. برای نمایندگان ترکستانی، همانند سایر ملیت ها، این کار حتی ارزش فکر کردن نیز نداشت. اما سازمان دهندگان آمریکایی ها متوجه موضوع نبودند، یا به درستی آگاه نشده بودند، کمیته علی رغم تلاش صمیمانه و حسن نیت افرادش در تماس های منظم با مهاجرین، به دلایل آشکار، چندان سودمند و مفید نبوده است. سازمان های ضد تبلیغی واقع در مسکو، مشکل چندان زیادی در ایجاد تفرقه و شکاف در کمیته و در نهایت اعلام عبث بودن اهداف سیاسی آن نداشتند.
دومین هدف، حفظ سازمان سیاسی و اعضای آن در دولت شوروی نیز، در کوتاه مدت به تحقق رسید. جمهوری شوروی سوسیالیستی ترکستان، به پایتختی تاشکند تأسیس شد. اعضای انجمن همچنان در رأس ادارات بسیار مهم بودند، یا حداقل بر آن ها نفوذ داشتند. مسکو قصد ایجاد جمهوری شوروی ترکستان، به عنوان یک تقسیم بندی دائمی را نداشت. در سال 1924 جمهوری شوروی سوسیالیستی ترکستان به جمهوری قزاق، اوزبک و ترکمن تقسیم شد، بعداً طی تقسیم بندی های جزئی دیگر، جمهوری های تاجیکستان و قرقیزستان، به ترتیب از جمهوری اوزبک و قزاق ،منفک شدند. حتی بعدها نیز عضویت انجمن، تا فرا رسیدن اجرای پاکسازی و تصفیه ي استالینی-ترور بزرگ- در آسیای مرکزی ریشه کن نشد. متلاشی کردن رهبران قدیمی- که نخبه ی روشنفکران جامعه نیز بودند، حمله ای نهایی به رهبرانو با مرگ آنان، به فرهنگ بومی و خاطرات تاریخی ، بود. پس از آن قحطی ناشی از اجبار به کشت پنبه فرا رسید. این کار سهم و بهره ی مردم آسیای مرکزی از کیفر و مجازات مسکو بود، زیرا آن ها خواستار تعیین سرنوشت خویش، مستقل از بلشویک ها شده بودند.
منابع:
Alexander Marshall: "Turkfront: Frunze and the Development of Soviet Counter-insurgency in Central Asia" in Tom Everett-Heath (Ed.) "Central Asia. Aspects of Transition", RoutledgeCurzon, London, 2003; ISBN 0-7007-0956-8 (cloth) ISBN 0-7007-0957-6 (pbk.)
Baymirza Hayit: Basmatschi. Nationaler Kampf Turkestans in den Jahren 1917 bis 1934. K�ln, Dreisam-Verlag (1993)
Fazal-ur-Rahim Khan Marwat: The Basmachi movement in Soviet Central Asia: A study in political development., Peshawar, Emjay Books International (1985)
Glenda Fraser: "Basmachi (parts I and II)", Central Asian Survey, Vol. 6 (1987), No. 1, pp. 1–73, and No.2, pp. 7–42.
Joseph Castagn. Les Basmatchis: le mouvement national des indignes d'Asie Centrale depuis la Revolution d'octobre 1917 jusqu'en octobre 1924. Paris : ditions E. Leroux, 1925.r
Lorenz, Richard. (1994). "Economic Bases of the Basmachi Movement in the Farghana Valley." In Muslim Communities Reemerge: Historical Perspectives on Nationality, Politics, and Opposition in the Former Soviet Union and Yugoslavia, ed. Edward Allworth. Durham, NC: Duke University Press.
M. Holdsworth: "Soviet Central Asia, 1917-1940", Soviet Studies, Vol. 3 (1952), No. 3, pp. 258–277.
Marco Buttino: "Ethnicit et politique dans la guerre civile: propos du 'basmačestvo' au Fergana", 'Cahiers du monde russe et sovietique, Vol. 38, No. 1-2, (1997)
Marie Broxup: The Basmachi. Central Asian Survey, Vol. 2 (1983), No. 1, pp. 57–81.
Martha B. Olcott: "The Basmachi or Freemen's Revolt in Turkestan 1918-24", Soviet Studies, Vol. 33 (1981), No. 3, pp. 352–369.
Marwat, Fazal-ur-Rahim Khan. (1985). The Basmachi Movement in Soviet Central Asia: A Study in Political Development. Peshawar: Emjay Books International.
Mustafa Chokay: "The Basmachi Movement in Turkestan", The Asiatic Review Vol.XXIV (1928)
Olcott, Martha. (1981). "The Basmachi or Freeman's Revolt in Turkestan, 1918–24." Soviet Studies 33: 352–369.
Prof. Zeki Velidi Togan, Memoirs: National Existence and Cultural Struggles of Turkistan and Other Muslim Eastern Turks (2011) Full Text translation form the 1969 original. Translated by Paksoy. [2]
Sir Olaf Caroe: Soviet Empire: The Turks of Central Asia and Stalinism 2nd ed., London, Macmillan (1967) ISBN 0-312-74795-0
Х. Турсунов: Восстание 1916 Года в Средней Азии и Казахстане. Таshkent (1962)
Zeki Velidi Togan, [1] Memoirs.
Яков Нальский: В горах Восточной Бухары. (Повесть по воспоминаниям сотрудников КГБ) Dushanbe (1984)
Павел Густерин. История Ибрагим-бека. Басмачество одного курбаши с его слов. — Саарбрюккен: LAP LAMBERT Academic Publishing, 2014. — 60 с. — ISBN 978-3-659-13813-3.
Б.В. Лунин: Басмачество Tashkent (1984)