حرفش متکبرانه، اما درست بود. او بود که بعد از مرگ ناگهانی آلب‌ارسلان، ملکشاه را در تصاحب میراث پدری یاری داد و سایر مدعیان را سر جای خودشان نشاند. او بود که تشکیلات اداری دولت سلجوقی را بازسازی کرد و آن را مطابق مقتضیات زمانه توسعه داد. او بود که امپراتوری را از جنگ‌های داخلی و خارجی عبور داد و دولت را در مواجهه با بحران‌های بزرگ و کوچک سر پا نگه داشت. نامش ابوعلی حسن بود اما در آن روزگار او را با لقب درباری‌اش یعنی نظام‌الملک می‌شناختند و در تاریخ هم با همین نام به یاد سپرده شد. به خانواده‌ای دهقان از اهالی خراسان تعلق داشت و پدرش یکی از کارکنان دولت غزنوی در آنجا بود. خودش در طوس به دنیا آمد و از همان سال‌های جوانی، مثل پدر به کارهای دولتی و دیوانی مشغول شد. تحصیل‌کرده و بسیار باهوش بود و مکر و توطئه را به وقت ضرورت مجاز و مشروع می‌شمرد. در دوره غزنوی در حد دبیر و منشی دیوان باقی ماند اما در تغییر و تحولات بعدی و در برهه منتهی به ظهور سلجوقیان، فرصت‌های تازه‌ای برای خودش ایجاد کرد و سرانجام با خالی کردن زیر پای وزیر بزرگ (عمیدالملک کندری) جای او را گرفت. حدود ۳ دهه وزیر ماند و با تدابیری که به کار بست و تصمیم‌هایی که گرفت به چنان اعتباری دست یافت که کمتر وزیری در تاریخ ما به آن دست یافته است. ابن‌اثیر آن دوره ۳۰ ساله را عصر وزیر بزرگ نظام‌الملک نامید و بنداری اصفهانی معتقد بود بعد از مرگش همه دیدند که دوام و کارآمدی دولت سلجوقی نه به هیبت و سایه سلطان، که به تدبیر و کفایت وزیر وابسته است.

نظام‌الملک ۷۷ سال عمر کرد و سرانجام در چنین روزی، در سفر به بغداد حوالی نهاوند کشته شد (سال ۴۷۱ خورشیدی) . نوشته‌اند که نوجوانی از پیروان فرقه اسماعیلی به بهانه دادخواهی به او نزدیک شد و با دشنه‌ای که در آستینش پنهان کرده بود به وزیر زخمی کاری زد. ملکشاه هم که در این سفر بود به خیمه‌گاه وزیرش رفت و یاران و نزدیکان او را دلداری داد. هرچند خیلی‌ها همان روزها می‌گفتند که خود ملکشاه در توطئه قتل وزیرش دست داشته و قاتل نظام‌الملک فراتر از باورهای مذهبی و وفاداری به فرقه اسماعیلی، مهره بازی خاندان سلطنتی بوده است.»

انتهای پیام