گرچه ادّعا می‌کنم که نئولیبرالیزم یک گفتمان است، لیکن بر این دیدگاه نیز پای می‌فشارم که این پنداره‌ی شدیدا ناسالم، جسمانیّتی انکارناپذیر داشته و هم‌هنگام، تاثیراتش بر بدن‌های انسانی را نیز کندوکاو خواهم کرد. من ناقد نئولیبرالیزم در معنایی دوگانه هستم؛ ازسویی شرحی چفت‌وبست‌دار از توان آن ارایه می‌دهم و از دیگرسو، چیزی رویارویش می‌گذارم تا از آلودگی‌اش پرهیز شود. ایوان ایلیچ (۲) زمانی گفته:
نه انقلاب و نه اصلاح نمی‌تواند در وهله‌ی نهایی جامعه را تغییر دهد، باید حکایتی جدید بگویید، چیزی چنان متقاعدکننده که اسطوره‌های کهنه را بزداید؛ داستانی که باب میل همه باشد، جامع و جمع‌کننده‌ی تمامیِ تکّه‌های گذشته و اکنونمان در یک کلیّتِ منسجم، چیزی که چنان بر آینده پرتو بیافکند که بتوان گامی به پیش برداشت….اگر می‌خواهید جامعه را تغییر دهید پس داستانی دیگرسان ساز کنید.

 

جملات بالا به ما تلنگر می‌زنند که تغییر فراگیر در چنگ ماست، تنها باید شهامت داشه باشیم تا گفتمان را تغییر دهیم. نیاز داریم تا رژیم‌های جدیدی از حقیقت پی افکنیم فراسوی تنگناهای خفقان‌آورِ نئولیبرالیزم. چنین تکلیفی چندان ساده در نظر می‌آید، لیکن با این قدرتی که نئولیبرالیزم طی دهه‌ها حکمروایی بر گیتی در چنته دارد، این پنداشت را جای‌گیر نموده که گویا انتخاب دیگری جز آن نداریم. با این غیب‌گویی‌های ناگزیرساز، هرچه بیشتر خود را قانع کنیم که نئولیبرالیزم شکست‌ناپذیر است، جاودانگی‌اش بیشتر تضمین می‌شود زیرا به اراده‌ی سیاسی‌مان بدل می‌شود. این ما هستیم که نئولیبرالیزم را هستی می‌بخشیم، و لذا تنها این ما هستیم که در نهایت به تغییرش توانا خواهیم شد.

تا اینجای کار، نئولیبرالیزم در راضی‌نمودن ما برای شرکت در بازیِ درمجموع‌صفرش موفق عمل نموده. اگر بازی نکنیم، بی‌گمان چکمه‌ی هم‌میهنِ خویش را بر پشت خویش احساس خواهیم کرد که برای کسب جایگاهی برتر در سلسله‌مراتب، فریادکِشان است. تنها با صعود بر شانه‌های دیگری، تصاحبِ هرچه اموال عمومی است و ادّعای سهمی هرچه بیشتر از کالاهاست که قادریم زنده بمانیم. اینطور به ما گفته شده. نئولیبرالیزم، قصّه‌ی داروینیزم اجتماعی است که به منتهای مهمل خویش رسیده پرورش‌دهنده‌ی اخلاقِ فردیِ رخصت‌دهنده به خودخواهی، فی‌الحال می‌خواهد میوه‌هایش را بچیند. اکنون در مارپیچی رو به قعر گرفتاریم و گویا در حفره‌ی بی‌انتهایی از خودشیفتگی، خودمداری و خودپسندی افکنده می‌شویم. برای آنها که پیشاپیش نئولیبرالیزم را تقدیری محتوم می‌پندارند جای شگفتی نیست که ما و سیّاره‌مان را دارد یکجا در خود می‌بلعد. با چنین حرص‌وولعی که خود را سرور هر چیز دیگر می‌داند چطور می‌تواند به چیز دیگری ختم شود؟ با این بوق‌‌وکرناهای گوش‌خراشِ سرودهای نئولیبرال، شکّی نیست که نشانه‌های هشداردهنده سوت‌وکور می‌مانند، و توان ما برای ورق‌زدنِ تحوّل و نوزایی از خلال تاکیدی جدید بر اجتماع و گردهم‌آیی به محاق می‌رود. علی‌رغم پیام دلهره‌آوری از رقابت تمام‌ناشدنی و انباشت بی‌پایان، قصّه‌ای دیرگون می‌توان بازگفت، قصّه‌ای که پیشتر از این آغاز شده و سربه‌سر حکایت ماست. ملودیِ دیگری که درست زیر گوش آهنگِ برآشوبنده‌ی نئولیبرال، درحال نواخته‌شدن است. اگر به‌دقّت گوش بسپارید، در لحظاتِ نابِ مراقبه‌ می‌توانید این نجوا را بشنوید. آن هنگام که افراد گِرد هم آمده‌اند برای یک شام شبانگاهی، وقتی شادمانه باغ‌های گروهی را سرسامان می‌دهند، زمانی که همسایه‌ها برای مهاجرانِ نورسیده شبکه‌های حمایتی برپا می‌کنند و بدانها خوشامدی گرم می‌گویند، زمانی که در جهان مجازی، فایل‌ها را میان خود به اشتراک می‌گذارند، نرم‌افزارها و تارنماهایی با دسترسی آزاد و قابل ویرایش فراهم می‌آورند، اینها همه خیزشی است از کنش مستقیم و نافرمانی مدنی. پس این پیام در حال گسترش است، از زمان شورش سیاتل در ۱۹۹۹ (۳) هرروز شکاف‌های بیشتری بر سردرِ نئولیبرالیزم می‌بینیم، جنبش‌های مقاومتی که میان گروه‌های سرخورده و ناراضی نضج می‌گیرند آنها که علیه نئولیبرالیزم در حال ساماندهی و گردهم‌آیی هستند. هر اقدامی بر ضدِّ نئولیبرالیزم باید چونان سرودهای طغیان به گوش آید و همین ساز مخالف‌‌ زدن‌ها در میانه‌ی آهنگ مخرّب و رعدآسای نئولیبرال است که مژده‌ی امکان تغییری معنادار و ماندگار می‌دهد. جهان در حال بیدارشدن است و از هم‌اکنون می‌توان بوی تعفّن نعش نئولیبرالیزم را شنید که در نخوت و رضایت از خویش می‌پوسد. من می‌خواهم آناتومیِ نئولیبرالیزم را بکاوم، تلاشی که بی‌تردید آغازگرِ کالبدشکافیِ آن است. این یعنی نئولیبرالیزم مرده است و من پیشاپیش هیاهو و هوچی‌گری‌ها را آن زمان که نئولیبرالیزم را روی سکوی اعدام می‌بردند شنیده‌ام. این جاروجنجا‌ل‌ها قوّت نئولیبرالیزم است. صدای که در بطن پنداشت‌های نئولیبرال درست پشت سر ما غرولند می‌کند؛ از اعتماد به نفس خویش می‌گوید و عزم جزم کرده تا گفتمان خود را جا بیندازد و تجدید قوا کند. باید کمربندها را محکم ببندیم.

پاورقی‌ها:

(۱) Walter Lippmann Colloque
(۲) Ivan Illich
(۳) Battle In Seattle سلسله شورش‌هایی علیه اجلاس تجاری سازمان تجارت جهانی در سیاتل آمریکا

منبع:

.Springer, S. (2016) The Discourse Of Neoliberalism: An Anatomy Of Powerful Idea, Rowman & Littlefield, London, New York