از همان زمان دو مساله، یکی آرمان تشکیل حکومتی مردمی‌تر در فرانسه و دیگری نیاز به دینی پیراسته از خرافات ذهنش را درگیر می‌کرد و زیاد به مسائلی مثل فساد و فضیلت می‌اندیشید. مردم عادی و حتی فقرای آراس دوستش داشتند و سال ۱۷۸۹ او را به نمایندگی از خودشان به مجلس طبقاتی که در پاریس تشکیل می‌شد، فرستادند.

با حضور موثر در حوادث آن مقطع پرالتهاب، اعتبار خود را بیشتر کرد و اوایل دهه ۱۷۹۰ به عنوان یک دموکرات راسخ و فسادناپذیر به شهرت رسید و حتی پشت صحنه در سرنگونی نظام سلطنتی و اعلام جمهوری هم ایفای نقش کرد اما در گذر از ناآرامی‌ها و شورش‌های بعدی و نیز لمس تجربه جنگی که از بیرون به فرانسه تحمیل شده بود برخی عقایدش نه دگرگون که تا حدی تعدیل شد.

جرج رود در کتاب انقلاب کبیر فرانسه می‌نویسد: «روبسپیر که مدت‌ها مدافع پرشور مصونیت مجلس و آزادی نامحدود زبان و قلم بود اکنون تجربه جنگ و انقلاب بر باورهای آزادمنشانه‌اش سایه انداخته بود. اینک بر آن بود که انقلاب را می‌توان نجات داد و دشمنان خارجی و داخلی‌اش را شکست داد البته اگر با یاری پابرهنه‌های مسلح، یک دولت مرکزی نیرومند استقرار یابد که بقایای اشرافیت و نیز خودخواهی ثروتمندان را محدود کند.»

در تغییر و تحولات پرشتاب بعدی، روبسپیر و همفکرانش - یا به عبارت درست‌تر پیروانش - حکومت را به دست گرفتند و آن چه را برای نجات کشور و انقلاب ضروری می‌دیدند به کار بستند. هزاران نفر را زیر تیغ گیوتین بردند و دوره‌ای از تاریخ انقلاب فرانسه را رقم زدند که دوره وحشت نامیده می‌شود. اما با بسیج مردم هم جنگ را به خوبی مدیریت کردند و هم تا حدی که شدنی و ممکن بود به آشفتگی‌های اقتصادی کشور پایان دادند. البته چون حکومت، آن ‌هم یک حکومت انقلابی را در دست داشتند و مجبور به انجام آن کار ناممکن یعنی پاسخگویی به طیف گسترده‌ای از انتظارات و آرمان‌ها بودند، رفته‌رفته بدنه هواداران‌شان را دلسرد و سست کردند و برتری مطلق خود بر رقبا را هم از دست دادند.  در مواجهه با ائتلاف مخالفان و رقبا ناکام ماندند و سقوط کردند و پابرهنه‌های پاریس هم که زمانی با جان‌شان از آنان پشتیبانی می‌کردند در این کشمکش بی‌طرف و تماشاچی ماندند و به قول جورج رود برای هدفی که دیگر به آن باور نداشتند، سلاح به دست نگرفتند. ۲۶ جولای میدان نزاع را به مخالفان واگذار کردند ۲۷ جولای به زندان افتادند و روز ۲۸ام هم زیر تیغ گیوتین رفتند (سال۱۷۹۴). روبسپیر آخرین اعدامی آن روز بود و مرگ یاران نزدیکش را به چشم دید. زمانی که نوبت به خودش رسید با شجاعتی حیرت‌انگیز از سکو بالا رفت و مردانه تسلیم واقعیتی شد که می‌دانست، تغییرپذیر نیست.

اما کار کسانی که او را مغلوب و حذف کرده بودند هم طبق نقشه‌ پیش نرفت و از دل حوادث بعدی فرانسه نوع دیگری از دیکتاتوری در این کشور سر برآورد.»

انتهای پیام