خواجه رشيدالدين فضل‌الله همداني وزير با تدبير ايلخانان كه مدت مديدي از عمر 73 سالة خود را در دربار گذراند، يكي از مشاهير ايران است.

وي علاوه بر سياست و طبابت نقش مهمي در فرهنگ ايران به عنوان نويسنده و به خصوص مورّخ داشت. مقالة پيش رو دربارة مهمترين اثرش «تاريخ غازاني» مشهور به «جامع التواريخ» است.

*شرح‌حال مؤلف

خواجه رشيدالدين فضل‌الله همداني از چهره‌هاي درخشان عهد ايلخاني ، همراه با فرزندان و خاندانش از جهت احياي فرهنگ ايراني و تحكيم مباني تشكيلات و سازمانهاي اداري و ديواني قابل مقايسه با خاندان جويني است.

وي پسر عمادالدوله ابي‌الخير نوادة موفق الدوله همداني است. و در 645 هجري قمري در همدان به دنيا آمد. جدش موفق الدوله شغل عطاري داشت.

در آن زمان عطاران طبابت هم مي‌كردند. پدرش معروف به عمادالدوله نيز طبيب بود و از مهاجرين يهودي به شمار مي‌رفت. اين خاندان به پزشكي شهرت داشتند. عمويش از پزشكان معروف بود.خواجه رشيدالدين ايام جواني را در همدان به تحصيل علوم مختلف به ويژه طب گذراند. و به عنوان طبيب داخل دستگاه «اباقاخان» ايلخان مغول گرديد و سمت طبيب خاص پادشاه را داشت و نفوذ و احترامي در نزد سلطان به دست آورده بود.

در سلطنت غازان كه در سنة 694 هجري قمري به تخت نشست، لياقت و استعداد او به منصة شهود رسيد و سه سال پس از آنكه وزير اعظم «صدرالدين زنجاني» ملقب به «صدر جهان» معزول شد به همراه «خواجه سعدالدين محمد آوجي» توسط غازان متفقاً به وزارت رسيدند.


*سبب تاليف

غازان خان كه علاقة زيادي به دانستن رويدادهاي تاريخي داشت، رشيدالدين را مأمور كرد كه تاريخي از مغول ترتيب دهد. رشيدالدين اين مأموريت را قبول كرد و پس از مطالعة اسناد مغولي و مذاكره با مطلعين تاتار، اساس كتاب خود را كه به نام «تاريخ غازاني» خوانده شد، ريخت. پيش از آنكه تاليف تاريخ مغول به پايان رسد، غازان خان در تاريخ 703 هجري قمري درگذشت ، اما جانشين او اولجايتو دستور داد كه خواجه آن را به پايان رساند و همان گونه كه در بدو امر در نظر داشت به نام غازان‌خان موشح نمايد.

اولجايتو، رشيدالدين را به ادامة كار خود تشويق كرد، به اين معني كه تنظيم و تدوين تاريخ همة اقوامي را كه با مغولان روابطي داشته‌اند به رشته تحرير درآورد.

رشيدالدين در سال 702 هجري قمري تاليف جامع‌التواريخ را آغاز كرد. به گفته ديگر، كار تاليف كتاب در 700 هجري قمري آغاز شد و در 710 هجري قمري در زمان اولجايتو پايان يافت.


*منابع مولف

خواجه در كار تاليف از مساعدت دانشمندان اقوام مختلف كه مقيم دربار ايران بودند، از جمله از دو ايراني و دو نفر چيني و مرد هندويي از اهالي كشمير و ظاهراً از يك كشيش كاتوليك فرانسوي و چند تن از مغولان كه از داستانهاي قديم و افسانه‌هاي باستاني قبايل مغول اطلاع داشتند كمك گرفت.

مولف در تدوين كتاب، گذشته از اسناد و مدارك دولتي از منابع و مخصوصاً از معلومات و اطلاعات فضلا و محققان اقوام مختلف استفاده كرده است.

چنانكه در قسمت راجع به مغول از يك تاريخ مغول كه ظاهراً «التان دپتر» نام داشته و به خط و زبان مغولي بوده است و در خزائن ايلخانان نگهداري مي‌شده است و از دسترس عامه به دور بوده، با اجازة ايلخان بهره گرفته و يا مطلب آن را از قول «پولاد چنك سنك» (Polad Chink sonk) و هم از روايت خود غازان در كتاب خويش نقل كرده است.

در قسمتهاي ديگر كتاب نيز از اطلاعات فضلاء ديگر اقوام استفاده كرده است و بدينگونه چنانكه «كاترمر» (Quatremere) ناشر و محقق قسمتي از اين كتاب مي‌گويد: «اين نسخه گرانبها با بهترين اسباب و وسايل و در بهترين اوضاع و شرايط كه پيش از آن هرگز براي هيچ نويسنده‌اي دست نداده، تأليف شده است.»


*تقسيمات كتاب

اصل كتاب سه قسمت بوده است، نخست تاريخ مغول، دوم تاريخ عالم و تاريخ اولجايتو و قسمت سوم نيز شامل جغرافياي عالم بوده است. اما بعدها خود مولف در اين تقسيم و تبويب تصرف كرده و آنچه را راجع به تاريخ عالم بوده، جلد سوم قرار داده و مطالب جغرافيايي را جلد چهارم كرده است.

اولجايتو به مولف دستور داد جلد ديگري به آن بيفزايد و آن را شامل تاريخ عمومي عالم، به ويژه ممالك اسلامي قرار دهد و همچنين جلد سومي مشتمل بر مسائل جغرافيايي بر آن اضافه كند. قسمت اخير يا از ميان رفته و معدوم شده و يا آنكه ابداً به رشته تحرير درنيامده و فقط زمينه آن مطرح شده است، زيرا از اين كتاب تنها دو مجله در دست است. جلد نخست در تاريخ مغول كه براي غازان نوشته شد و جلد دوم نيز تاريخ عمومي است.به گفته ديگر، تأليف كتاب در سال 710 هجري‌قمري پايان يافت، كه به سه مجله به شرح زير تقسيم شده بود: جلد نخست اختصاص به مغولان و تركان داشت و شامل دو فصل بود.

فصل نخست شامل تاريخ طوائف مختلفة ترك و مغول و انواع آنان و سلسلة انساب و طبقات و افسانه‌هاي ايشان مي‌شد كه داراي يك مقدمه و چهار قسمت بود.

فصل دوم شامل تاريخ چنگيزخان و اسلاف و اخلاف او تا زمان غازان خان است، اين همان قسمتي است كه تاريخ غازاني نام دارد و در دست است.

جلد دوم، تاريخ عمومي است كه شامل يك مقدمه و دو قسمت است، كه مقدمه شامل تاريخ آدم و انبيا عظام و پيغمبران بني‌اسرائيل و قسمت نخست مشتمل است بر تاريخ سلاطين قديم ايران قبل از اسلام در چهار فصل و قسمت دوم نيز شامل شرح حال پيغمبر اسلام و خلفاي اسلام تا زمان انقراض خلفاي بني‌عباس توسط هولاگوخان است. مجلد سوم در بيان صوراقاليم و مسالك و الممالك بوده كه از اين مجلد اثري باقي نمانده است و گمان مي‌رود كه اين جلد يا هرگز نوشته نشده و يا نوشته شده وليكن هنگام غارت كتابخانه خواجه رشيدالدين از دست رفته است.


*چاپ كتاب

خواجه رشيدالدين در عهد غازان رياست موقوفات «شنب» غازان را يافت. اين شغل از اهميت فراوان سياسي و اقتصادي و فرهنگي برخوردار بود. مأموريت او تأليف اين كتاب درباره سلاطين مغول و نياكان خان بود تا از اين طريق تاريخ اين قوم و شجره‌نامه چنگيزي را جاويدان سازد.

خواجه شهركي به نام «ربع رشيدي» با ساختمانهاي زيبا و كارگاههاي منظم در نزديك تبريز بنا كرد و محققان و هنرمندان ايراني و خارجي را در آنجا گرد آورد. انگيزه اصلي اين اقدام تأليف كتابي مصور دربارة سرگذشت ملل مختلف و از جمله مغولان بود. بدين ترتيب با همكاري گروههاي مختلف و زير نظارت مستقيم رشيدالدين مجموعه سترگ «جامع‌التواريخ» تكوين يافت كه از نسخه‌هاي متعدد آن فقط بخشهاي ناقصي را در اختيار داريم. با در نظر گرفتن اينكه مثني برداري از آثار رشيدالدين در آن محل مدت پنج سال به طول انجاميد، بي‌شك بايد پذيرفت كه طبق برنامه‌ريزي وي نسخي نيز وجود داشت كه آن‌ها را بين شهرها و مراكز مختلف توزيع كرده بودند.از نسخ خطي موجود نسخه كتابخانه «ادينبورگ» اسكاتلند و «انجمن سلطنتي آسيايي» لندن و نسخه «كتابخانه ملي» پاريس و نسخه موزة «ثوپقاپو» استانبول و نسخه ديگري در يك مجموعه خصوصي كه مابين تاريخهاي 714 تا 800 هجري قمري در دوره ايلخاني، آل‌جلاير و تيموري تهيه شده‌اند، معروف‌اند.اجزاء مختلف از اين كتاب به اهتمام برزين (Berezin) و كاترمر و بلوشه (Bluchet) و كارل يان (Karl Jahn) و احمد آتش در خارج از ايران انتشار يافته است كه بعضي از آنها نيز در ايران مجدداً طبع شده است، مع‌هذا نسخة كامل تمام كتاب تاكنون انتشار يافته است.

كاترمر در سال 1836 ميلادي قسمت مربوط به هولاگوخان را چاپ كرد، بلوشه مستشرق فرانسوي نيز قسمتي از جوامع‌التواريخ را تصحيح و منتشر كرده است. برزين ايليانيكو لايوويچ مستشرق روس نيز بخشي از آن را تصحيح و چاپ كرده و در تهران، تركيه و شوروي سابق قسمتهايي از جوامع‌التواريخ طبع يا تجديدچاپ شده است.


*دو ذيل بر جامع‌التواريخ

«زبده‌التواريخ» نام تاريخ عمومي ديگري است تأليف «جمال‌الدين ابوالقاسم عبدالله ابن علي كاشاني» كه در غالب موارد با «جامع‌التواريخ» رشيدي تفاوت ندارد و بر حسب دعوي مؤلف كه در هرحال صحت آن بعيد نيست، گويا قسمتي از جامع‌التواريخ رشيدي نيز تأليف اين مورخ كاشاني بوده است كه آن وزير محتشم و متنفذ در مقابل اجرتي كه شايد به وي داده، آن را به نام خويش منتشر كرده است.

«زبده‌التواريخ» در زمان سلطان الجايتو تأليف شده است و مشتمل بر تاريخ انبياء و خلفا تا سقوط بغداد و همچنين احوال سلاطين ايران در دوره قبل از اسلام و عهد اسلامي است.

اثر رشيدالدين از سوي كاشاني دنبال شده است. وي به تفصيل و از ديد يك درباري، وقايع دوران فرمانروايي الجايتو از جمله رابطه رشيدالدين با وزراء ديگر و وضع گيلان، ماوراءالنهر و هندوستان را نقل مي‌كند. اين اطلاعات را عموماً در آثار ديگر نمي‌توان يافت.

«مجمع‌التواريخ سلطاني» يا «زبده‌التواريخ» تأليف «خواجه شهاب‌الدين عبدالله بن لطف‌الله بن عبدالرشيد خوافي معروف به حافظ ابرو (متوفي در شوال 833 قمري در زنجان) كه تأليف آن در حدود 830 هجري قمري به نام شاهزاده بايسنقر تيموري به پايان رسيده است. اين كتاب نيز تاريخ عمومي نسبتاً مفصلي است در چهار مجلد به تقليد جامع‌التواريخ رشيدي كه در بسياري موارد عين مطالب آن كتاب را اخذ كرده است و مجلد چهارم آن در باب تاريخ سلطنت تيموريان كه قسمتي از مطالب آن، مخصوصاً آنچه راجع به احوال تيموري است بر مشهودات و مسموعات بلاواسطة مؤلف مبتني بوده و اهميت بيشتري دارد و عنوان زبده‌التواريخ بايسنقري كه به تاريخ حافظ ابرو داده شده است ظاهراً فقط عنوان همين مجلد بوده است. روي هم رفته كتب حافظ ابرو غالباً تلفيقي از آثار مورخين سابق است و مطالب تازه جز راجع به دورة حيات خود او در آنها نيست.

ذيل حافظ ابرو بر جامع‌التواريخ در زمان شاهرخ تيموري از مقطعي كه خواجه رشيد به كتاب خود پايان داده، شروع شده است و تا يك قرن بعد يعني زمان شاهرخ تيموري ادامه يافته و شامل مباحث زير است: پادشاهي ارپاخان، طغيان امير شيخ حسن پسر تيمورتاش ـ پادشاهي ساطي بيك ـ پادشاهي جهان تيمورخان، پادشاهي سليمان‌خان و شيخ اويس، پادشاهي سلطان حسين، پادشاهي سلطان احمد و آخر حكومت جلايري ـ تاريخ آل مظفر و ظفرنامه ـ تاريخ امير تيمور گوركاني توسط نظام‌الدين شاهي و ذيل حافظ ابرو بر آن.



* مقايسه با تاريخ جهانگشا و تاريخ وصاف

تاريخ جهانگشا اثر تاريخي «عطاملك‌جويني» در حدود سال 658 هجري قمري پايان پذيرفت. «علاءالدين عطاملك جويني» از خاندان بزرگ و مأموران قديم ايراني از مردم جوين بود و مابين 624 تا 682 مي‌زيست. مجلد نخست كتاب دربارة تاريخ امپراطوري مغول، از نخستين اردوكشي‌هاي چنگيز‌خان تا مرگ گويوقا آن (كيوك‌خان) است. جلد دوم تاريخ دولت خوارزمشاهيان و همچنين تاريخ حكام و جانشينان چنگيز در ايران تا سال 657 قمري را در بر مي‌گيرد. جلد سوم تاريخ لشكركشي هلاكوخان به ايران در سال‌هاي 654 ـ 656 است.

سبك انشاء كتاب متكلف و مشحون از لغات نادر و صنايع بديعي و مملو از اشعار و امثال عربي و فارسي است. مؤلف خود در بلاد قلمرو مغول از مغولستان و ايغورو تركستان و خراسان مسافرت كرده است و بعضي روايات را «از جمله مغولان معتبر شنيده» است و گاه نيز ظاهراً از مآخذ و اسناد كتبي آنها استفاده كرده و سعي ورزيده است كه در حدود مآخذ خويش، تاريخ وقايع تمام قلمرو مغول را حتي‌الامكان بيان دارد.

جويني خود در دستگاه مغول خدمت مي‌كرده است و برادر و كسانش نيز با اين قوم مرتبط بوده‌اند و همين معني سبب شده تا اطلاع او در باب تاريخ اين قوم معتبر و دقيق شناخته‌ آيد.


تاريخ وصاف (تاريخ تجزية‌الامصار و تزجيه‌الاعصار) تأليف «شرف‌الدين عبدالله بن فضل‌الله بن عبدالله شيرازي» معاصر رشيدالدين فضل‌الله و پسرش خواجه غياث‌الدين محمد است.


وصاف در 663 هجري قمري در شيراز متولد و بعدها در دربار ايلخانان به خدمت مشغول شد. وصاف در 699 هجري قمري به تأليف تاريخ خود مشغول شد و بخشي از آن را در 702 هجري قمري در شام به اطلاع و رؤيت غازان‌خان رساند و در 712 هجري قمري در سلطانيه، چهار بخش اين اثر را به الجايتوخان تقديم كرد. بخش پنجم آن در 716 هجري قمري به پايان رسيد.


گذشته از تكلف در انشاء كه فهم مطلب و استفاده از آن را دشوار ساخته است، نقصان انتظام و عدم رعايت تناسب اجزاء نيز از معايب عمدة كتاب او است و با اين همه تاريخ وصاف از مآخذ مهم و قابل اعتماد در تاريخ مغول خاصه در حوادث عهد ايلخانان و تاريخ اتابكان فارس و لرستان به شمار است و مندرجات آن به قول مصنف، مطالبي است كه وي «از منقول و مروي و مسموع و مرئي به تفصيل و اجمال برحسب اقتضاء وقت و حال در سلك كتابت انتظام» داده است و به همين سبب حاوي معلومات سودمند بسيار در تاريخ مغول بشمار است. مطالب تاريخ وصاف را اگر با مطالب جامع التواريخ مقايسه كنيم نتيجه مي‌گيريم كه در تاريخ وصاف مطالبي نوشته شده است كه جامع‌التواريخ فاقد آن است.


مورخان دوره‌هاي بعد به ويژه «ميرخواند» و «خواندمير» عين عبارات تاريخ وصاف را در روضة‌الصفا و حبيب‌السير نوشته‌اند. اطلاعاتي كه نسبت به وقايع تاريخي بين فتح بغداد توسط هولاكوخان تا اواسط سلطنت ابوسعيدخان داريم غالباً متكي بر مطالب تاريخ وصاف و جامع‌التواريخ خواجه رشيدالدين فضل‌الله است كه خوشبختانه مؤلفين اين دو اثر مهم، هر يك از منابع و اسناد جداگانه‌اي استفاده كرده و اطلاعات آنها از يكديگر اقتباس نشده است. مطالبي را كه وصاف درباره آداب و رسوم عصر خود نوشته نمي‌توان به عنوان شاخص آداب و رسوم و فرهنگ عامة زمان پذيرفت.


مطالب تاريخ وصاف براي مطالعة سرگذشت حكومت‌هاي محلي كه تحت نظارت ايلخانان بوده‌اند، از جمله حكام فارس و كرمانشاه و ملوك شبانكاره و جزاير خليج‌فارس يكي از منابع پر ارزش است. وصاف داراي همان نظر سياسي بوده كه در جامع‌التواريخ بيان شده است، وصاف مانند خواجه رشيدالدين ضمن مدح و ثناي ايلخانان مغول وحشيگري‌ها و زورگوئي‌ها و تجاوز نسبت به حقوق توده‌هاي مردم توسط آنان را نقل كرده است.


منابع:

ـ اشپولر. برتولد. تاريخ مغول در ايران. محمود ميرآفتاب. علمي و فرهنگي (1370)
ـ بيات. عزيزالله. منابع تاريخ ايران در دوران اسلامي. اميركبير (1370)
ـ مرتضوي. منوچهر. مسائل‌ عصر ايلخانان. آگاه (1375)
ـ بياني. شيرين. مغولان و حكومت ايلخاني در ايران. سمت (1379)
ـ‌ پاكباز. روئين. نقاشي ايران از ديرباز تا امروز. نشر نارستان (1379)
ـ تركمني آذر. پروين. كتابشناسي گزيده توصيفي تاريخ ايران در دوران اسلامي سمت (1378)
ـ زرين‌كوب. عبدالحسين. تاريخ ايران بعد از اسلام. اميركبير (1379) چاپ هشتم.
ـ شريف‌زاده. عبدالمجيد. تاريخ نگارگري در ايران. حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي (1375)
ـ لمبتن و ديگران. تاريخ‌نگاري در ايران. يعقوب آژند. نشر گستره (136)
ـ ورهرام. غلامرضا. شناسائي منابع و مآخذ تاريخ ايران. اميركبير (1371)

منبع: م37x

منبع: روزنامه اطلاعات/15 آبان 87/ نوامبر 2008، شماره 24330

توضيح:ز سايت مركز پژوهشي ميراث مكتوب اخذ شد. محمد قجقي