شيخ صفي‌الدين اردبيلي و طريقت صفوي تا تشكيل دولت در آذربايجان

شیخ صفی الدین در 1252میلادی در اوج قدرت ایلخانان مغول در اردبیل متولد شد. حمداله مستوفی قزوینی از مامورین عالی رتبه امور مالی مغولان و مورخ عهد ایلخانان در 1330 میلادی می نویسد:« شیخ صفی الدین هنوز در قید حیات است و از نفوذ زیادی برخوردار می باشد. حکام مغول احترام زیادی بر او قائل اند و او جان افراد زیادی را نجات داده است.1»

حمداله مستوفی در کتاب جغرافیایی خود«نزهه القولب» تالیف 1340 میلادی شش سال پس از مرگ شیخ صفی در توصیف اردبيل دوباره از شیخ صفی الدین یاد کرده و می گوید: «اکثر مردم اردبیل مذهب شافعی دارند و مرید شیخ صفی الدین مرحوم هستند.2»

این دو اشاره معاصر شیخ صفی توسط حمداله مستوفی از اعتبار و سندیت زیادی برخوردار است. و بیانگر دو واقعیت مهم در خصوص طریقت اردبیل در زمان حیات موسس آن می باشد: یکی احترام و مقبولیت طریقت شیخ صفی و خود او در زمان مغولان و دوم واقعیت عجیب مذهب شافعی مردم اردبیل و مریدان شیخ صفی الدین می باشد. این مساله موجب بحث در مورد منشا خاندان شیخ و علوی و شیعه بودن آنان میان محققین تاریخ شده است.

احمد کسروی از محققین معاصر ایران ، کل مساله را در یک سلسله از مقالات سه گانه خود درباره ی پیدایش خانواده صفوی آورده است.3 محققین دیگر نیز مساله را حلاجی کرده و چنین نتیجه گرفته اند: اشاره و تاکید بر علوی بودن شیخ صفی از کارهای مورخین بعدی صفویان است که شاهان صفوی برای تحکیم پایه های قدرت خود در مقابل عثمانی به مورخین درباری خود دستور دادند تا یک چنین ادعاهایی را در کتاب های خود مطرح نمایند.

اثری که این ادعا در آن مطرح شده و کمی پس از مرگ شیخ صفی نوشته شده است صفوة‌الصفای ابن بزار می باشد. پس از وی ابوالفتح حسینی در دوره ی سلطنت شاه طهماسب اول مامور بازنویسی این اثر شده است.4

احمد کسروی به شجره نامه علوی شیخ صفی الدین مشکوک بوده و می گوید: شیخ صفی «سیّد» نبوده است و بازماندگان او این ادعا را برای شیخ و خودشان ساخته اند، شیخ صفی یک فرد «سنی شافعی» بوده است و بازماندگان وی مذهب تشّیع را پذیرفته اند، شیخ صفی آذری صحبت کرده و فارسی نیز می دانسته است اما فرزندان و نوادگان وی فقط ترکی صحبت می کردند. کسروی معتقد است متن اصلی «صفوه الصفا» تحریف شده است کسروی می گوید صفوه الصفا ابن بزار قدیمی ترین منبع درباره شیخ صفی و اعقابش است ولی این کتاب متاسفانه به همان صورتی که نوشته شده بود به دست ما نرسیده است .نسخی که به دست ما رسیده است در دست مریدان خاندان صفوی دچار انواع و اقسام تحریفات شده است.5

کسروی راجع به تحریفات صفوه الصفاي  ابن بزار ادامه داده و می گوید: مریدان خاندان شیخ صفی هر عبارت یا حکایتی را که از کتاب ابن بزار اشاره بر غیر سید بودن و غیر شیعی بودن شیخ صفی داشته عوض کرده اند و یا اینکه آنها را کلاً از بین برده اند. آنها حکایات و عباراتی بدان افزوده اند که با عقیده و مرام خودشان جور در می آید.

بنابراین هر گونه حکایت و عبارتی هم دلالت بر سیادت آن خانواده داشته باشد محل اطمینان نیست.6

شیخ صفی الدین فقط لقب «شیخ» داشته است و حال آنکه شخصیتهای مذهبی معاصر و یا نزدیک به زمان او، القابی چون «سیّد» ، «میر» و یا «شاه» داشته اند که بیانگر علوی بودن یا کسب قدرت موقتی آنان بوده است.7

یک چنین نتیجه گیری توسط محقق بزرگ ترک زکی ولیدی طوغان نیز عرصه شده است . طوغان با کار کردن روی چنین نسخه ی خطی «صفوه الصفا» سعی کرده تا نشان دهد که متن اصلی کتاب «صفوه الصفا» تا چه اندازه تحریف شده است و سلاطینی چون شاه اسماعیل و شاه طهماسب تمام کوشش خود را به كار گرفته اند تا ریشه و نسب خود را به خاندان پیامبر (ص) نسبت دهند و شیخ صفی را یک شیخ ترک شیعی مذهب معرفی کنند.8

اگر شیخ صفی الدین یک نفر سید علوی و یا شیعی نبوده ، پس چه بوده است ؟ آنچه در این میان روشن است : او یک نفر شیخ صوفی بوده و «طریقتی» برای خود داشته و از طریق همین زندگی صوفیانه، توجه هیات حاکمه مغول و عامه مردم را اول بار در زادگاه خود و سپس در نقاط دور دست از جمله در میان ایلات مهاجر ونارام ترکمن به خود جلب کرده است. چنانکه روزبهان خنجی در کتاب «تاریخ عالم آرای امینی» مقام و موقعیت برتر شیخ صفی الدین را نزد مریدان و امرای طالش تایید کرده و او را قطب عالم می خواند.9

شیخ صفی الدین خود به فرقه های مختلف اسلامی غیر از «سنت» و «جماعت» توجهی نداشت و روزی را که از او می پرسند بر کدام مذهبی؟ پاسخ می دهد که ما مذهب ائمه داریم(مذاهب چهارگانه ابوحنیفه، شافعی، مالکی و ابن حنبل) و ائمه را دوست داریم.10

ادعای سیادت دودمان صفویان تا خاندان حضرت علی(ع) فقط یک قسمت از شجره نامه شیخ صفی الدین را در بر گرفته است که تا جدش فیروزشاه (زرین کلاه) پیش می رود. بنظر می رسد که از فیروز تا شیخ صفی از طریق عوض، محمد، صالح، قطب الدین و جبرئیل خوب جاسازی شده و عموماً صحیح می باشد. از نسل چهاردهم که فیروز شاه را به امام هفتم، امام موسی الکاظم(ع) ربط می‌دهد جعلی می نماید و کار نویسندگان بعدی درباره صفوی است.11

از فیروزشاه تا شیخ صفی اطلاعات تاریخی کم است. اجداد شیخ صفی خانواده محترمی بودند که در اردبیل جایگزین شدند و از راه «اقطاعی» که از دولت مرکزی می‌گرفتند امرار معاش می کردند. فیروزشخص ثروتمندی بوده و در علوم مذهبی هم دستی داشته است 12 .در بررسی شجره شیخ صفی عوض، ناشناس باقی مانده و بیشتر عمر خود را در روستای اسفرنجان گذارنید، محمد نشانه هاي نخستین «صوفیگری» را از خود نشان داد؛ او برای چندین سال دور از مردم زندگی کرد و پس از مدتی با کلاه و لباس مخصوص صوفیان نزد مردم بازگشت. صالح الدین رشید عمر خود را با کشاورزی سر کرد. در دوره ی قطب الدین گرجیها به اردبیل حمله کرده و هزاران نفر را کشته و آن شهر را غارت کردند. قطب الدین در این جنگ با اعمال قهرمانی اش مورد تمجید قرار گرفته است.13 پسرش امین الدین جبرئیل با کشاورزی و دینداری زندگی خود را به سر برد. جنگ قطب الدین با گرجیان نقطه اغاز فعالیتهای جنگجویانه طریقت صفوی به شمار می رود. اما این روحیه جنجگویی در دو نیم قرن بعد با روی کار آمدن جنید و حیدر کامل گردید. 14

دوره شیخ صفی الدین تا شیخ ابراهیم دوره ای است پر از اسنادو مدارک در کتابهای تاریخی مورخینی همچون خواندمیر، حسن روملو، اسکندر منشی، زاهدی، خنجی و غیره که این دوره را به صورت دوره طلایی طریقت صفوی منعکس کرده اند.

این منابع شیخ صفی را بصورت کسی که دارای پیام و قدرت رهبری است تصویر کرده است. او زمانی یک فرد مقدس و زمانی مردی است که منطق و عقل جهانی دارد. شیخ صفی الدین بهترین سالهای عمر خود را با روش واقعی صوفیانه در راه خودسازی درونی و معنوی گذرانید و آنچه را که می خواست در وجود شیخ زاهد گیلانی یافت. مدت بیست و پنج سال را در محضر شیخ زاهد گذرانید و دختر او را به زنی گرفت وپس از وفات شیخ زاهد در راس طریقت قرار گرفت.15

طریقت صوفیگری در دوران شیخ صفی و دوران سه نفر از جانشینان بلافضل وی، از احترام زیادی نزد حاکمان برخوردار بود. ایلخانان مغول و صدراعظم های انان در مقابل شیخ صفی‌الدین  تعظیم می کردند.16 و همین کار را آل جلایر نسبت به شیخ صدرالدین انجام می دادند.17 تیمور و فرزندان او هم به خواجه علی تعظیم می‌کردند18 .

این احترام نسبت به طریقت صفوی در خلال دوره‌ی سلطنت سلسله‌های بعدی نیز ادامه یافت.

سالهای عمر شیخ صدرالدین سالهای پایان قدرت ایلخانان مغول را، تقریبا تا پایان قرن چهاردهم میلادی و ورود تیمور به صحنه ایران، در بر می گیرد. دوره شیخ صدرالدین دوره ی آشفته، نارآم و سختی برای طریقت صفوی بود. قتل و غارتگری آغاز شده و فعالیتهای جنجگویانه با حمله  دوباره گرجیان بر اردبیل شروع شده بود. گرجیان در مسجد اردبیل را کنده و با خود بردند و شیخ صدرالدین و مریدان وی آن را به شهر برگرداندند.19

در زمان خواجه علی که تقریبا بیست و پنج سال را شامل می شود، کار طریقت بالا گرفت و صوفیان به قدری قدرت و نفوذ پیدا کردند که از تیمور تقاضای ازادی اسرایی را کردند که از مریدان صفوی به شمار می آمدند20 خواجه علی در فلسطین جایی که جزیی از قلمرو ممالک به شمار می آمد، درگذشت.21

در روزگار شیخ ابراهیم اتفاق مهمی رخ نداد و چنین می نماید که فعالیت طریقت اردبیل در حد بسیار پایین خود قرار داشته است. این دوره مطابق با دوره شاهرخ تیموری در شرق و قراقویونلوها در اذربایجان و عراق بود. آرامش زمان شیخ ابراهیم با اغاز رهبری جنید به نقطه اوج خود رسید.22

با توجه به مطالب ذکر شده در زمان چهار رهبر نخستین طریقت اردبیل تمام علائم حاکی از ان بود که این طریقت مرکز مهمی برای توسعه و ترویج آیین صوفیگری در آذربایجان، در شرق قلمروهای تیموریان و در غرب در آناتولي به شمار می رود.

در خلال این دوره از حیات این طریقت هیچ نوع نشانه محسوسی از تشیع در حد شیعه دوازده امامی مشاهده نمی شد.

چنین بنظر می رسد که بی نظمیها و اغتشاشات سیاسی ،که پس از مرگ اخرین سلطان ایلخانی (سلطان ابوسعید ایلخان) رخ داد. زمینه مساعدی برای اشاعه این طریقت بوجود اورده است.23

طبیعی به نظر می رسد در این دوره ی ناآرام طریقت صوفیگری نسبت به سابق بیشتر رشد کند. چرا که مراکز «شیوخ صوفی» علاوه بر اینکه  به عامه مردم نوعی ارامش خاطر روحی می داد، اغلب پناهگاهی بود برای افرادی که از دست ستمکاری و ظلم ظالمین دنیاطلب فرار مي‌کردند.24

پس از مرگ شیخ ابراهیم در طریقت اردبیل و رهبران آن تحول و تغییر ناگهانی و غریبی به وقوع پیوست. با روی کار آمدن شیخ جنید، این طریقت به صورت یک نهضت نظامی در آمد و در زمان حیدر پسر جنید و سلطان علی پادشاه، پسر حیدر بشدت رشد کرده و توسط اسماعیل دومین پسر حیدر رهبری شده و تاج و تخت صفویان را در تبریز بر پا داشت.

مدت این تحول کمتر از نیم قرن طول کشید که منابع اصلی راجع به این لحظه حساس از تاریخ صفوی سکوت کرده است.

نویسندگانی همچون ابن بزار فقط روش ایجاز و اختصار را در این رابطه اختیار کرده و فراتر از اشاره درباره‌ی این تحول سخن نگفته‌اند.

تنها فصل الله بن روزبهان خنجی می گوید:«... جای تاسف است که شیخ صفی الدین که خود از تمام محرمات {دنیاطلبی} دور بود به فرزندان خود یاد نداد تا گرد مسایل دنیوی نگردند. در نتیجه اولا او برای کسب تاج و تخت به هر ذلت و بدبختی تن در دادند و در ادامه سخن می افزاید «وقتی که امر جانشینی به جنید رسید نحوه زندگانی نیاکان خود را تغییر داد و هر لحظه و هر دم در پی تصرف سرزمینی و ناحیه ای برآمد.» 25

پیروان طریقت معنوی در رابطه با مقام صفوی شیخ جنید و شیخ حیدر راه افراط در پیش گرفته و به آنان مقام الوهیت و آسمانی دادند. ادعای معبودیت و الوهیت در اسماعیل پسر حیدر به اوج خود رسید چون اسماعیل خود را نور الهی، خاتم و مهر پیامبران و مرشد کامل و امام هدایت کننده به مردم معرفی می کرد.26

رهبران جدید این طریقت، با انتخاب مقام مافوق انسانی و الهی برای خود توانستند پیروان خود را جمع کرده و آنها را برای جنگ و فتح رهبری کنند و مریدان خود را تحت عنوان جنگجویان صوفی در گروههای بزرگی علیه مسیحیان ناحیه طرابوزان و گرجیان قفقاز اماده کنند.

شیخ جنید از فعالیتهای جنگی خود علیه مسیحیان طرابوزان نتیجه ای نگرفت27. و یکسال قبل از جنگ با چرکسهاي گرجستان با دختر اوزون ازدواج کرد.28

نصراله فلسفی در کتاب تاریخ زندگانی شاه عباس اول می نویسید: «شیخ جنید سلطنت دنیوی را با سلطنت معنوی تلفیق کرد و بر این اساس وی صوفیان خود را به جنگ و جهاد با کفار برد و خود را سلطان جنید خواند. وی کمی پس از آن، با ده هزار صوفی رود ارس را برای جهاد با چرکس ها در نوردید.»29

موفقیت جنید بسیار محدود بود، او با سلطان خلیل شیروانشاه جنگیده که مجبور بود از داخل منطقه او بگذرد.جنگجویان صفوی شکست خوردند و جنید در کوهپایه های قفقاز در حال جنگ درگذشت.30

مطالب منابع راجع به فعاليتهاي جنگي شيخ حيدر تا حدي زياد است چنانكه خواند مير اسكند بيگ تركمان و خنجي در تاليفات خود صحبت از خوي و طبيعت غازي و جنگ طلبي حيدر مي كنند.

حيدر مجبور بود كه براي لشكركشي هاي خود موافقت سلطان يعقوب آق قويونلو را جلب نمايد به همين منظور با ارسال نامه هايي به فرمانرواي اق قويونلوها و فرخ يسار شيروانشاه راه را براي لشكركشي به طرف شمال هموار كرد.

تهاجمات شيخ حيدر عليه چركس ها بسيار شد چنانكه طي دو لشكركشي غنايم و اسراي زيادي را با خود به اردبيل آورد و شاهان نواحي دور دست از موفقيت او در شگفت شدند.

اين موفقيت ها موجب نگراني شديد فرخ يسار شيروانشاه، و سلطان يعقوب آق قويونلو شد. سلطان يعقوب عليه شيخ حيدر به طرف شمال راند و قشون سلطنتي را به جنگ حيدر فرستاد. حيدر تاب مقاومت در دو جبهه را نياورد و در جبهه جنگ كشته شد.32

نهضت صفويان به دنبال مرگ جنيد و حيدر رنگ عاطفي به خود گرفت و قدرت طريقت صوفيگري افزايش يافت. همچنين وضع آشفته سياسي ايران، عراق و آناتومي در اخرين دهه قرن پانزدهم ميلادي كمك زيادي به رشد اين نهضت كرد. اين دوره دوره اي از حاكميت ضعف و ارامش بر دربار حاكماني بود كه اسايش را بر جنگ ترجيح داده بودند.

در خلال دوره ي دهساله و يا بيشتر بين حيدر اسماعيل دودمان صفوي و مريدان خاندان آنها عامل سياسي مهمي در حكومت آق قويونلوها به شمار مي آمدند. سلطان علي پادشاه برادر بزرگ اسماعيل نقش بزرگ و مهمي در رفع كشمكش هاي داخلي دربار آق قويونلوها داشت سرانجام توسط همين مدعيان قدرت از خاندان آق قويونلوها كشته شد.32

وضع نامنظم و آشفته سياسي همچنان ادامه يافت، قزويني در لب التواريخ مي گويد: كه «وقتي دولت آق قويونلو ضعيف گشت اغتشاش در سرزمين ايران بالا گرفت و عادت و چپاول متداول گشت و امور جهان نظام خود را از دست داد و روساي مريدان تركمان طريقت صوفيگري ، بلافاصله اين وضع آشفته را دريافتند و دو برادر باقيمانده يعني اسماعيل و پسر ابراهيم را به سلامت بر گيلان رسانيدند.33»

نهضت صفويان در سواحل جنوبي درياي خزر پشرفت زيادي كرد. اسماعيل و پيروانش دقيقاً ناظر بر موقعيت حكومت آق قويونلوها بودند چنانكه به محض اطلاع از اختلافات داخلي دربار آق قويونلو اسماعيل تصميم گرفت از گيلان حركت كند.

حركت اسماعيل از گيلان به سمت ارزنجان پس از مشورت با رهبران صوفي نظير يك لشكركشي پيروزمندانه بود. اكثر مريدان صفوي در سر راه به وي مي پيوستند.

اسماعيل در پايان ژوئيه 1500م با هفت هزار نفر از مريدان و صوفيان استاجلو، شاملو، روملو، تكلو، ذوالقدر، افشار قاجار، و رساق و صوفيان قراجه داغ وارد از زنجان شد.34

شايد در همين دوره باشد كه مكاتبات بدون تاريخ ميان شاه اسماعيل و سلطان با يزيد دوم امپراطور عثماني رد و بدل شده است. چرا كه سلطان عثماني خواهان ترد نيروهاي صوفي آناتولي از سوي اسماعيل مي‌باشد. اما اسماعيل اين اوامر را زيرپا مي‌گذارد و تا قلب عثماني براي تعقيب دشمنانش پيشروي مي‌كند.

اسماعيل در ارزنجان شوراي جنگي تشكيل مي‌دهد و پس از مشورت با روساي تركمانان تصميم به فتح شيروان مي‌گيرد. بنابراين وي بسوي فرخ يسار شيروانشاه تاخت و بر او غلبه كرد. باكو را هم گرفت و سپس نيروهاي الوند آق‌قويونلو را در شرور نخجوان تار و مار كرد و در تبريز بر تخت سلطنت نشست.35


ادبيات و منابع

1.  مستوفي قزويني، حمداله، تاريخ گزيده، تهران، 1958. ص 675.

2.  مستوفي قزويني، حمداله، نزهته القلوب، چاپ گي لسترنج، 1919م. ص 81.

3. كسروي، احمد، مجله آينده، جلد2 ،شماره11، تهران، 1926، ص 357، 389، 801.

4.  ريو، فهرست نسخ خطي فارسي، جلد 1، ص 345- 346

5.  كسروي، احمد، مجله آينده، جلد2، شماره11، تهران. 1925.ص 361

6.  همان منبع،  ص362.

7.  قزويني، احمد ، مجله يادگار، جلد 1، شماره4، تهران، 1945.ص 29

8.  زكي وليدي، توغان، منشاء صفويان، جلد3، داما، 1957، ص 345-357.

9.  خنجي، روزبهان، تاريخ عالم آراي اميني، ص 62.

10.    ابن بزار توكلي، صفوه الصفا، به كوشش احمدبن كريم تيري، بمبئي، 1911م. ص 251-250

11.    پيرزاده زاهداي، شيخ ابدال، سلسله النسب صفويه، برلين،1921، ص 11-10.

12.    خواند مير، حبيب السير، به كوشش محمد دبير سياقي، تهران، 1973، ص410.

13.                                       ابن بزار توكلي، صفوه الصفا، ص9.

14.                                       همان منبع، ص 171.

15.                                       همان منبع، ص 36-35.

16.                                       براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، جلد3، ص 87-80.

17.                                       شيرين بياني، مريم، تاريخ آل جلاير، تهران، 1945، ص 27-1.

18.                                       همان منبع، ص26.

19.                                       آشتياني ، عباس اقبال، تاريخ مفصل ايران، ص 454-453.

20.                                       پيرزاده زاهدي، شيخ ابدال، سلسله النسب صفويه، ص44-43.

21.    فلسفي، نصراله، زندگاني شاه عباس اول، جلد 1، تهران، 19454،ص 166.

22.    اسكندربيگ تركمان، تاريخ عالم آراي عباسي، به كوشش ايرج افشار، جلد1، تهران، 1950، ص 17.

23.                                       ميرزاسميعا، تذكره الملوك، ص 189.

24.    فصيح خوافي، مجمل التواريخ، به تصحيح محمود فرخ ، جلد1، مشهد، 1960م. ص 182.

25.                                       خنجي، مينورسكي، تاريخ عالم آراي اميني، ص63.

26.                                       همان منبع، ص66.

27.                                       عاشق پاشازاده، تواريخ ال عثمان، ص 264.

28.                                       فلسفي ، نصراله، زندگاني شاه عباس اول، ج1، ص 161.

29.                                       همان منبع، ص 180.

30.                                       پيرزاده زاهدي، شيخ ابدال، سلسله النسب صفويه، ص67.

31.                                       خنجي، روزبهان، تاريخ عالم آراي اميني، مينوريكي، ص 81، 71.

32.                                       خواند مير، حبيب السير، جلد4، ص441.

33.                                       قزويني، يحيي، لب التواريخ، تهران، 1935، ص24.

34.    حسن روملو، احسن التواريخ، به اهتمام دكتر عبدالحسين نوايي، جلد1، تهران، 1970م، ص35.

35.          خواند مير، حبيب السير، جلد4، ص 457. زبان دربار و دوره ی حکومت صفویان براساس سفرنامه های جهانگردان اروپایی

منبع:www.bistoon89.blogfa.com