نقش شاعران و شاهان تورک تباردر تکامل زبان و شعر فارسی ( قسمت سوم)
نزیهی جلوه
شاعر ودانشمند عالیمقام محمد کریم نزیهی«جلوه» که بسال 1285 در محیط فضل ودانش پدرش قاضی بابه مرادخان پرورش یافته بود، از علوم معقول و منقول بهره کافی داشت وبه زبان وادبیات کلاسیک عرب آشنا بود و زبان انگلیسی را خوب میدانست.
نزیهی مردی آزادیخواه، مبارزودموکرات بود و وباگروه تحول طلبان، مشروطه خواهان وعناصرضداستبداد پیوندعمیق واستوارداشت واین تمایلات ازجهانبینی مترقی وانساندوستانۀ او سرچشمه میگرفت.
استاد نزیهی به تاریخ افغانستان وتاریخ ادبیات دری درافغانستان احاطۀ وسیع داشت و اولین دانشمندی بود که بخش مهمی از تاریخ ادبیات فارسی درافغانستان رانوشت ومقالات علمی متعددی پیرامون احوال وآثارفقهای افغانستان در مجلۀ ادبی کابل نشرکرد. اومدافع جدی رشد وانکشاف زبان ترکی اوزبیکی بودودرین زمینه با ایجاد شاعرانۀ خودبرای دیگران سرمشق میشد. اودرسال1978دریک مجلس مشورتی علمی که به ریاست شادروان محمد طاهربدخشی، رئیس تالیف و ترجمه، ازطرف دپارتمنت زبان اوزبیکی وترکمنی در وزارت تعلیم وتربیه دایرشده بود، اشتراک فعال داشت. او انسانی دموکرات، تحول طلب بود و روحیۀ انقلابی داشت.
نزیهی به تاریخ ادبیات زبانهای ترکی وارد بود، اشعار ترکی او متاًثرازاسلوب شعری مولانا فضولی شاعرکلاسیک آذربایجان است.
من بااستاد روابط ومناسبات دوستانه داشتم وهمیشه جویای احوالش میشدم. اوبرخی کتابهای نادرواسناد تاریخی خودرا دراختیارمن میگذاشت ودرموارد مختلف نظرمراجویامی شد. کمینه طی مقاله ای نسبتا مفصل درمجلۀ "ملاقات" تاشکند، مختصراحوال وآثارواشعار ترکی اورامعرفی کرده ام.
برخی از اشعار ترکی وفارسی نزیهی درمطبوعات کشورونیز منتخبات اشعار فارسی اونشرشده. مرحوم میرغلام محمدغبار یک شعر سیاسی 18بیتی اورادرآخر کتاب «افغانستان درمسیرتاریخ» آورده وما بیتی چند ازآن انتخاب وتقدیم میکنیم:
تاکی از جورو ستم شکوه و فریاد کنید
سعی برهم زدن منشا بیداد کنید
فتنه انگیخته تبعیض نژادی درخلق
فکر آیندۀ ملک خودو اولاد کنید
ننگ دارد بشریت زچنین کهنه رژیم
طرح ویرانی این بنگه زبنیاد کنید
آشیان همه مرغان زستم زد آتش
قصد آتش زدن خانه صیاد کنید
غازه سازید زخون شاهد آزادی را
تازخود روح شهیدان وطن شاد کنید
شعرمن لالۀ باغ دل خونین من است
مهوشان زیب لب وحسن خداداد کنید
هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید
یک نفس یاد ازین «جلوۀ» ناشاد کنید
مولانا قربت
مولانا محمد امین قربت به سال 1288ش درخانواده صدرالعلما مولانا غیاث الدین اعلم بخاری متخلص به ثاقب یکی از علمای والامقام درشهر بخارا زاده شد. مادر قربت سلسلۀ نسب به دانشمند معروف میر سید شریف جرجانی میرساند. او پس از اخذ مبادی علوم در مدرسۀ میرعرب درسن بیست و دو سالگی به افغانستان آمده درشهر اندخوی متوطن شد وسالیان زیادی از دانشمندان وقت علوم عقلی و نقلی را فراگرفت.
اوطبعی رساداشت وپیوسته به انشاد شعر میپرداخت، نخست ازشیوۀ صائب تبریزی و سپس از بیدل پیروی کرد. قربت غیراز دیوان شعر برخی آثارپژوهشی دیگرچون«فضیلت محمدبرسایرانبیا»، «ظهیرفاریابی»،کتابی راجع به مقایسه شرح مولانا جامی و شرح شیخ رضی بر «کافیۀ» ابن حاجب نگاشته و مقاله ای در رابطه به اثبات واجب الوجود به رشته تحریر کشیده است.
مولانا قربت درسال 1369 در کابل چشم از جهان پوشید. دیوان اوکه حاوی اشعار فارسی و ترکی او میباشد، بسال 1931 با مقدمۀ فاضلانۀ متین اندخویی و سرمایۀ حاجی عبدالجلیل رشیدزاده سمرقندی در ایالات متحده امریکا با قطع و صحافت زیبا به طبع رسیده است.نمونه هایی ازاشعار او:
- گوش غربت را صدای آشنایی برنخاست
زین بیابان بهر قد خم عصایی برنخاست
- صبح دارد آرزو چاک گریبان ترا
شام دارد حسرت زلف پریشان ترا
درخیال قامتت چون آه هرسو میرویم
رشتۀ جان ریشه شد سرو خرامان ترا
مطلع قصیدۀ ترکی او به مناسبت سالگرد تولد ابوعلی بن سینا:
- ساقیا دفع غم ایتغیل جام و مینادین گپور
قیشده هم سن نوبهار عالم آرادین گپور
ترجمه: ای ساقی با صحبت از جام و مینا غم و اندوه ازدلم بزدای،هرچند سرما ی دی بیداد میکند،تواز نوبهار عالم آرا سخن بگو.
عظیمی جوزجانی
الحاج استاد قاری محمد عظیم عظیمی سرپلی فرزند قاضی میرزا محمد اسمعیل بن میرزا قاضی شمس الدین از احفاد شخصیت مشهور حضرت میر روزه دار میباشد که مقبره شان دربلخ زیارتگاه خاص وعام است. استاد عظیمی به سال 1317 قمری درگذر تکانه خانۀ شهر سرپل متولد شده و پس از اخذ مبادی علوم درسایۀ تربیت پدر خویش که فقیه، ادیب، شاعرو خطا ط توانابود، دروس صرف ونحوزبان عربی، فقه، تفسیر، کلام و تجوید،همچنان حسن خط را فراگرفت و در 12سالگی قرآن کریم را حفظ کرد و به انشاد شعر پرداخت.
پدرومربی او قاضی محمد اسمعیل قریحۀ شاعرانه داشت وتاریخ تولدپسران خودرابا قطعات شعری مرغوبی ثبت کرده است. از آثار خطاطی او میتوان از «دلائل الخیرات»، «مولودالنبی» و چهار نسخۀ قرآن کریم نام برد که برای چهار پسرخود کتابت کرده است. چند بیت ازاشعاراو:
- من همانم که بودم دی و پری، اما حال
زانچه ازپیش بودم کاستنم افزوده است
- برآورده آن گلبدن خط سبز چه زیباست برنسترن خط سبز
نروییده از لعل فیروزه ای مگر از لب یار من خط سبز
سالهااست که استاد سخن عظیمی سرپلی به دیار خاموشان پیوسته، اما گذشت زمان نتوانسته یاد اورا ازخاطرها بزداید و برآثارماندگارش گرد و غبار فراموشی بپاشد.
هرچند تاًثیر سبکهای خراسان وعراق درآثار او مشهوداست، ولی با قاطعیت میتوان گفت که او بیش ازهمه پیرو سبک هندی و دانش آموز دبستان بیدل است. درمیان شاعران معاصر که به تتبع واقتفا از بیدل شعر سروده اند، غزلهای عظیمی بانکات ظریف و مضمون آفرینی های بکر وناب خود جایگاه خاصی را حائزاست.
دیوان شعر او آیینه تمام نمای جهان بینی انساندوستانه، وسعت مشرب و افق وسیع تفکر او میباشد. تصوف وعرفان آیینۀ روح اورا صیقل میدهد و ملکات عالیه را در وجود او تقویه میکند. او باتمام مکتبهای عرفانی دقیقا آشنابود، از«وحدةالوجود» گرفته تا «وحدةالشهود» وتمام مقولات عرفانی و اصطلات تصوفی در محور توجهش قرار داشت و دراشعارش انعکاس می- یافت. عظیمی به پیشوایان صوفیه واساسگذاران طریقتها بخصوص خواجه احمد یسوی، بهاوًالدین نقشبند، امام ربانی ودیگران عشق میورزید و آنهارا مطابق معیارهای قبولشده در تصوف درزمرۀ انسانهای کامل به حساب می- آورد. دردیوانش قصائد وقطعات متعددی، افاده کنندۀ اندیشه های او درین زمینه میباشد. او غواص قلزم معانی بیدل است، گاهی از اقتفای غزل او خودرا سربلند ومغرور احساس میکند وبا اقتباس ازمقطع آن چنین زمزمه سرمیدهد:
ای عظیمی چون بیدل قلزم معانی ام
«مصرعی اکرخواهم سرکنم غزل دارم»
عظیمی استاد چیره دست صنائع بدیعی است. صور خیال در اشعار او باکاربرد نهایت دقیق و طبیعی این صنائع و استفاده از اصطلاحات ادبی دلکش و شیرین تمثیل میشود. کمینه دررسالۀ خود به نام«مشاهیروسخنوران سرپل» که بسال 1331 درروزنامه «بیدار» مزارشریف طور مسلسل نشرشده بود، پیرامون احوال وآثار استاد فقید معلومات داده ودرین زمینه ارزیابی های لازم به عمل آورده ام.
اوخطا ط خوبی بود، ویژه گیهای خطوط هفتگانه ورموزخط کوفی را باتمام ظرافتهای آن میدانست، چنانچه توانست پس ازمساعی فراوان زحمت افزا، کتیبه های مرقد امام یحیی بن زید بن زین العابدین راکه بانقوش برجسته به خط کوفی مرکب روی دیوارهای گنبذ تاریخی نوشته شده بود، به دقت بخواند و با مراجعه به منابع معتبر تاریخی، تاریخ شهادت ومدفن واقعی امامزاده را درجوزجان قدیم (سرپل کنونی) به همگان اعلام نماید و منابع معتبر صحت این کشف اورا تصدیق کردند، طوریکه بعدازین کشف، مزار امام به زیارتگاه عمومی به مقیاس مملکت و خارج ازآن مبدل شد.
استاد عظیمی در فن موسیقی وارد بود ودر نواختن طنبور و رباب مهارت داشت، چنانچه پسرش شاعر خوش کلام محمد کریم ذره عظیمی ونواسۀ او نقاش محمد شفیع عظیمی این استعداد هنری اورا به ارث بردند وزمینه تشکیل گروه هنری «ظفر» را درموسیقی اوزبیکی فراهم ساختند.
عظیمی استاد چیره دست صنعت تعمیه است.«التحفة العظیمیه فی قواعد التعمیه» که قسمتی ازآن بنام «کلیدحل معمای منظوم» بسال 1331 در روزنامه بیدار مزارشریف نشرشده، نمودار استعدادعالی استاد در شناخت قواعد تعمیه وکاربرد این قواعد درساختن معماست. دردیوانش تعداد زیادی معما به نامهای گوناگون و قطعات تاریخ باتعمیه وجود دارد. طور مثال از معمای ذیل میتوان صدها اسم چهار حرفی را ستخراج کرد:
هرچند فصول چهار اندر شمراست عالم زبهار خرم وبهره وراست هرفصل که سوی مهر رویت جانا افتد نظرم مرا بهار دگراست
دوست فاضل و دانشمند من استاد واصف باختری که یکی از طلایه -داران شعرفارسی معاصرکشوراست، طی صحبت تیلفونی که با ایشان داشتم، ضمن اظهار نظر پیرامون آثار استاد عظیمی دربارۀ رسالۀ «التحفة العظیمیه فی قواعد التعمیه» گفت: «استاد غزلسرایی توانا در اسلوب بیدل وبیدل شناسی بسیار چیره دست بود. رسالۀ او درفن معما، تقریبا دریک صدوپنجاه سال اخیرتاریخ ادبیات افغانستان یک اثر بی نظیراست. هرچند در آغاز شگوفایی شعر فارسی به این صنعت کمتر توجه میشد، اما فن معما و تاریخ پردازی باتعمیه دردورۀ تیموریان و صفویان بسیار رشد کرد. محمد ابراهیم خلیل رسالۀ مختصری درزمینه دارد، اما نه به عمق و طول اثر قاری صاحب. استاد حبیبی هم درزمینه تحقیقاتی کرده است.» او افزود: استاد، باتفکری اندک، مشکلترین معماهارا حل میکرد. اودرین زمینه حکایت جالب ذیل را اززبان عصمت الله شرقی شاعرسمنگانی ووکیل پارلمان به من نقل کرد وچون خیلی دلچسب است، درینجا ذکر میکنم:
روزی ازقاری صاحب طریق حل معمای ذیل راکه منسوب به یک شاعر سبزواری است، پرسیدم:
به تصحیف و به تردیف وبه تقلیب زروی یار خواهم ضد شرقی
قاری صاحب بعداز اندکی مکث گفتند، مراد ازآن بوسه است وطریق حل آن چنین است:
ضدشرقی، غربی است. غربی به تصحیف، عربی می شود.عربی به تقلیب ، ربیع میشود. ربیع به تردیف بهار می شود. بهار به تصحیف نهار و نهار به تردیف، یَوم و یَوم به تقلیب موی و موی به تردیف شَعر و شَعر به تصحیف شِعر، شِعر به تردیف، بَیت و بَیت به تردیف، دارمیشود. به همین ترتیب دار به تقلیب راد و راد به تصحیف زاد، زاد به تصحیف، توشه و توشه به تصحیف بوسه می شود.
رسام ومحقق دانشمند پروفیسوردوکتورعنایة الله شهرانی که شیفتۀ نخبگان شعروادب دری وترکی میباشد، ضمن صحبت درباره این شاعر به من گفت: یکی ازخاطرات فراموش نشدنی زندگی من اینست که شبی تاسپیده دم،افتخار صحبت بااستاد سخن عظیمی جوزجانی راداشتم. اودارای شخصیتی چند بعدی بود واندیشه هایی خلاق در زمینۀ ادبیات، جامعه شناسی وتحلیل اشعار بیدل ومولوی داشت. من درحیات خود شاعری بااین استعداد عالی و دانشمندی ژرف نگرمثل اوندیده بودم.
دیوان شعراستاد که مرکب از غزلیات، رباعیات، قصائد، مخمس، مسدس، ترکیب بند، ترجیع بند، قطعات، معماها وماده های تاریخ باتعمیه میباشد، درسال 1373 خورشیدی به اهتمام یحیی حفیظی در مطبعه شبرغان به طبع رسید و چون این کار درشرائط خاص باعجله و شتاب صورت گرفته بود، به نسبت داشتن یک سلسله اغلاط طباعتی نمیتوانست ذوق استتیک علاقمندان را اشباع کند، بنابرآن چاپ دوباره آن باتصحیح اغلاط مطابق اصل نسخه خطی به همت کاندید اکادمیسین دوکتورمحمد یعقوب واحدی تهیه شده و آماده نشراست.
اثر دیگر استاد عظیمی کتاب «نصاب الصبیان» اوست. عنعنۀ نصاب نویسی بعداز ابونصر فراهی دراینجا وآنجا علاقمندان و متشبثینی داشته، اما توسط استاد عظیمی جلوه دیگری یافت. او قریحه خودرا باتوضیح لغات پشتو به زبان دری بشکل منظوم به آزمایش گرفت. مؤلف درین منظومه، لغات پشتورابه بابهای مختلف چون البسه، ظروف، اقارب، اعضای بدن وغیره تقسیم کرده و معانی آنهارا به زبان دری بیان میکند وموفقا نه از عهده برمیآید. دوبیت سر آغاز هر بند به بیان وزن عروضی باب اختصاص دارد وخیلی جالب است. مثلا درباب صفتهای نسبی:
ای در نگاه تو اثر صد پیاله می باشیم درخمار وصال تو تابکی مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات بحرمضارع است بخوان خوش به با نگ نی هرچیز اولینه بود، هست لمرِنی شد منحًنی میانه ،اخیرین وروستنی
پروفیسورعبدالشکوررشاد درمقدمۀ این اثر که از طرف اکادمی علوم افغانستان درسال 1362 به نشر رسیده، مینویسد: «استاد قاری محمد عظیم عظیمی با این ابتکار دررشته لغت شناسی پشتو اثر سودمندی بیفزود ند که درنوع خود درزبان ملیت پشتون سابقه ندارد. من از ته دل جدت عمل وجودت طبع اورا می ستایم.» این اثر استادعظیمی نمونه سعهً صدر ووسعت مشرب ترکی تباران افغا نستان است.
اثر دیگر استاد درزبان فارسی منظومه«قواعدالقرآن» میباشد که دارای 94 بیت بوده، به بیان قواعد تجوید اختصاص دارد و بیانگر تسلط اوبرعلم قرائت وتجوید میباشد.
«باکاروان بیدل»، مجموعه ای است ازاشعاردری او که بسال 1365 در کابل به طبع رسیده. مجموعه اشعار اوزبیکی استاد به شکل یک اثر مستقل هنوز اقبال نشر نیافته، فقط برخی غزلهای او در دیوان اشعارش جاداده شده است. استاد عظیمی چون مشعلی فروزان محیط ماحول خودرا روشن میکرد. او چندین سال نخستین آموزگارو سرمعلم مکتب ابتدائی«لطافت» سرپل بود و قشر وسیعی از روشنفکران شهرشاگردان دست پروردۀ او بودند. اوچند دوره بحیث رئیس بلدیه و نمایندۀ مردم سرپل درمجلس شورای ملی و ولسوال یکی ازحکومت های محلی وظیفه اجراکرد. درسال 1369 عنوان «کارمند شایستۀ فرهنگ» به وی داده شد. استار عظیمی به تاریخ 12 عقرب 1369 در94 سالگی در شهر کابل زندگی را پدرود گفت وجنازه اش به دستور دولت وقت توسط هواپیما به زادگاهش سرپل انتقال داده شده، درمقبره آبائی شان در«امام کلان» بااعزاز واحترام به خاک سپرده شد.
به مناسبت وفات او عده ای ا زشعرا و فضلای معا صرچون استاد غلام محمد خدیم، محمد امین متین اند خویی،عبدالحی عبهر، حفیظی جوزجانی، قانع، انتظارو سرور اندخویی، سوگنامه هایی به زبانهای دری وترکی سروده اند که در مقدمه دیوانش به نشررسیده. استاد متین اند خویی در دو رباعی دری واوزبیکی خود، ماده تاریخ وفات اورامسجل کرده است. نمونه هایی ازاشعاراستاد عظیمی:
• چه پرسی لطف شعرم راکه از نازک خیالی ها
رگ گل رشتۀ شیرازۀ دیوان من باشد
---
• ازاشک خویش هستیم یکسر فرو به دریا
باشد چوشاخ مرجان مارا نمو به دریا
گاهی زپوچ مغزان هم نفع میتوا ن برد
بهر شنا بکارت آید کدو به دریا
---
ای پا یبند کثرت ازقید غم برون آ زین دامگاه وحشت پروازرم برون آ
ای فطرت تواضع بگذرزسربلندی پست است وضع این طاق با قد خم برون آ
درتنگنای هستی ذوق فسردگی چند همچون شرر سوار دوش عدم برون آ
ازراستی عظیمی یابی ظفر چو بیدل هرجابه جلوه آیی بااین علم برون آ
---
• عرقجوش است آب زندگی از لطف اندامش
به طفلی داده اند ازشیرۀ جانها مگر شیرش
• عظیمی شاعر شیرین سخن بوعصره سیندورسن
اوقوب کورگان کیشی دیر یازگن اشعارینگ گه سلمنا
ترجمه: ای عظیمی، توشاعر شیرین کلام عصرخودی. هرآنکه اشعار رنگینت را بخواند، البته تحسین و آفرین نثارآن میکند.
خیری میمنگی
ابوالخیر خیری بسال 1907درخانوادۀ احمد قلیخان زاده شد. او تعلیمات ابتدایی را درمکتب رشدیۀ کابل فراگرفته، دورۀ متوسطه را درمکاتب سراجیه وحبیبیه دوام داد. او صرف ونحو وعلوم دینی، همچنان زبانهای پشتو وعربی را ازفضلای وقت آموخت وحیات ادبی خودرا با نوشتن کقالات وانشاد شعر با تخلص"خیری" آغازکرد. خیری مدتی درمیمنه مرکزولایت فاریاب به صفت معلم و سرمعلم کارکرد و بسال 1311به حیث علاقدارالمارتعیین گردید و بعدا درسال 1309 به صفت نمایندۀ مردم درلویه جرگه انتخاب شد. او دراثر فعالیت های سیاسی خود مبنی برحمایت ازحقوق فرهنگی مردمان ترکتباروافشای مظالم آل نادر، بسال 1952 به کابل فراخوانده شده توقیف میشود ویک سال بعد در اثر شکایت وعرایض اهالی میمنه ازحبس رها میگردد. اوبعدا به صفت عضو سنای افغانستان ضمن دفاع اززبان مادری خویش، هرچند کسی نداند هم، به ترکی صحبت میکند و به جواب معترضان میگوید: شما دوصد سال است که مارا به شنیدن وآموختن زبان خود مجبور ساخته اید. خوبست که این حقیقت تلخ را احساس کنید. او بسال 1978 زندگی را پدرود گفت. ازاو5 پسرو 5 دختر باقی مانده است. خیری به زبانهای ترکی وفارسی شعرمیسرود. آثارش درمطبوعات نشر شده، مجموعۀ اشعارش نزد خانواده موجود است. چون اشعار فارسی او دردسترس نبود، به نقل چند بیت ازاشعار ترکی او اکتفاشد:
بیز نیچون یارب بوتورلوک اوزگه بیداد ایلریز نی سببدن اوز بیراونی بویله برباد ایلریز اوزیمیز، بیریاندن اوز بنیادیمیزغه سو قویوب، بیر طرفدین سو اوزه، عشرتنی بنیاد ایلریز
خدیم سرپلی
عالم معقول و منقول استاد غلام محمد خدیم فرزند ملا رحمان بسال 1296 درشهر سرپل دریک خانوادۀ فضل و کمال چشم به دنیا گشود. پس از ختم مکتب ابتدائیه، در مدارس گذر شاهان سرپل، درزاب، خاسارو میمنه علوم عقلی ونقلی رافراگرفت، آنگاه به صفت مدرس مدرسۀ ظاهرشاهی میمنه، سپس به حیث منشی اطاق تجارت این ولایت وبعدازآن به وظیفۀ نمایندۀ انطباعات مدت سه سال کار کرد.
خدیم بعداز بازگشت به زادگاه خود برای یک دوره به ریاست بلدیۀ شهر سرپل انتخاب گردید وپس ازآن بالترتیب تا سال 1353 به وظائف ذیل اشتغال داشت: آمرذاتیۀ تفحصات پطرول در مزار شریف، معاون جریدۀ «دیوه» شبرغان، آموزگار درلیسه های ابن یمین، خدیجه جوزجانی و لیسه سرپل. سرانجام این شاعر حساس و عارف مشرب درسال 1379 به عمر هشتاد و سه سالگی چشم ازجهان بست
او از جوانی به شعروادب دلبستگی داشت وپیوسته با روشنفکران ولایت فاریاب و سرپل درتماس بود و درمحافل ادبی اشتراک می ورزید. بدون مبا -لغه میتوان گفت که قشر معینی از روشنفکران همان وقت فاریاب دست پرورده و ملهم از محضر علمی وی بودند. خدیم نه تنها درزبانهای دری وترکی شعر میسرود، بلکه درزبان عربی نیز استعداد سرایش شعرداشت. چنانچه او به پیروی از ابوعبدالله بوصیری « قصیدۀ برده» عربی اورا باانشاد قصیده ای در بیش ازصد بیت استقبال کرده است. متن این قصیده عربی به کوشش محترم محمد امین اوچقون درمطبوعات عربی نشر شده. آثار شعری دیگراو عبارت از غزلها، رباعیات، قطعات ومخمس ها بوده، جز در صحایف جرائد و مجلات تا کنون به شکل مستقل اقبال نشر نیافته است. مثنوی او به نام «گلبانگ قلندری» مشهوراست. یک رسالۀ او بنام «فیض دل ازمشرب بیدل» (شرح نخستین غزل دیوان ابوالمعانی میرزا عبدالقادربیدل) به سال 1387 از طرف کتابخانه امیرعلیشیر نوایی– بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی درسرپل، به کوشش کاندید اکادمیسین دوکتور محمد یعقوب واحدی در مطبعۀ فرهاد نشرشده است. درین رسالۀ مختصر او توانسته غزل مشهور بیدل را بادرنظرداشت ویژگیهای کلام شاعر به خوبی شرح و تفسیرنماید. او بیدلشناسی توانا بود. درذیل نمونه هایی از آثار او تقدیم می شود. چند بیت ازیک غزل او به تتبع ازبیدل:
• به قرب لا مکانی هرکسی رانیست راه آنجا
مگر در هست مطلق نیست گردد راه خواه آنجا
سراغم را چه داری، درتجلیگاه او هیچم
نشانم را چه پرسی ، شد عدم هستی و جاه آنجا
به یاد جلوۀ بیرنگ او محوم که در گلشن
گدازد شبنمش را آفتاب صبحگاه آنجا
کرم می جوشد از دریای رحمت موج او فیض است
جز از عجز و امید ما چه یاسی از گناه آنجا
به سوی جلوه گاه انس جز یک راه دیگر نیست
برو ازراه عشق و بیخودی بشکن کلاه آنجا
یک رباعی:
یاران به جهان معنوی رو آرید همت به تنزه روان بگمارید
کو پرتوی از نور جمال علوی است لاهوتی و آزاد و منور دارید
• اول سیوکلی مینگه ایل ایردی، یاو ایتتی بیر یامان
انگا یخشی مین بولالمسمن یامانیم باریچه
ترجمه: آن یار دوست داشتنی بامن الفت ویاری داشت، اما رقیب بد طینت اورا از من دورساخت. تازمانی که وجود دارد، طرح الفت باوی دشوار خواهد بود.
برق
میرزا محمد قاسم قاضی زاده متخلص به برق بسال 1287 شمسی در محله قاضیخانه شهر سرپل در یک خانواده بادانش و فرهنگ زاده شد. پدرش قاضی میرزا محمد اسماعیل دانشمندی فقیه، خوشنویسی پرکار، ادیب، شاعر و آراسته با فضائل ستوده اخلاقی بود. برق درتحت نظراو با روحیه انساندوستی و گرایش به فضل و کما ل پرورش یافت وحسن خط را به وجه نیکو فراگرف وبعدازوفات پدر در سایۀ تربیت استاد خود برادرش قاری محمد عظیم عظیمی قرارداشت. او پس از ختم مکتب ابتدائی لطافت سرپل شامل مکتب رشدیه مزارشریف گردید و درسال 1307 با موفقیت از آن فراغت یافت.
قاضی زاده برق بعدازختم تحصیل در ادارات وموسسات دولتی وتجارتی سرپل واندخوی به کار پرداخت. چندین سال درما لیۀ سرپل، شرکت اخلاص اندخوی، شرکت «اتحادیۀ اندخوی و میمنه» ودر اطا قهای تجارت اندخوی و میمنه بصفت منشی اشتغال ورزید . درسال 1325 به حیث رئیس بلدیۀ (شهردار ) سرپل انتخا ب گردید. او روشنفکری متجد د و تحول طلب بود. بادوستان روشنگر خود که اکثرشان فارغ التحصیل مکتب رشدیه وقت بودند ا زنخستین کسانی بودند که درآن وقت گرامافون و بعدا رادیو را به شهر آوردند. او دردورۀ هفتم وکیل سرپل در شورای ملی افغانستان بود وباگروه اپوزیسیون دوره هفتم شورا به پیش آهنگی داکتر محمودی و اشتراک محمد کریم نزیهی، عبد رئوف بینوا، خال محمد خسته، نظرمحمد نوا، غلام محمد غبار، عبدالکریم فروتن، عبدالحی حبیبی، عبدالاول قریشی، سید محمد دهقان، سخی امین وعده ای دیگر درجهت دفاع از حقوق مردم و تامین عدالت مبارزه میکرد. قاضی زاده برق از 1334 به بعد درریاست تفحصات پطرول بحیث مدیر عمومی محاسبه واداری و در ا واخربه صفت مدیرعمومی تصفیۀ پروژۀ بند برق نغلو کارکرد و سرانجام در سال 1377 در شهر شبرغان زندگی را پدرود گفت.
برق ازاستعداد ادبی و قریحه شعری برخوردار بود و اشعار آبداری که غالبا روحیه طنز و انتقادراداشت ، درقالب های قصیده، غزل، مثنوی، قطعه و رباعی می سرود . غزل ها- یش دلکش و موزون است. درزیر نمونه هایی ازکلامش :
موج خار در خار است گلشنی که من دارم
بی خزان سبکباراست، گلبنی که من دارم
مزرع خیالاتم، سنگلاخ نا فهمی است
آب دیده می خواهد، کشتنی که من دارم
راز صدق بنهفتم، حق شنیدم آشفتم
یک جهان نیرنگ است، گفتنی که من دارم
ازچه گر مسلمانم، وهم این وآن دارم
تیغ تیز میخواهد، گردنی که من دارم
آبشار حیرانی، داینموی نادانی
برق کی دهد این سد بستنی که من دارم
سوختم، سوختنم مایه فخراست ازآنک
برق آسا ثمر نور درخشان دارم
عالم لبیب
عالم لبیب درسال 1336 در شهر اندخوی متولد شد. بعد فراغت از لیسۀ
ابومسلم خراسانی ، فاکولته ادبیات وعلوم بشری کابل را به پایان رسانید وبرای تحصیلات عالی به مسکو اعزام شد وبااخذ دپلوم ماستری در رشتۀ ادبیات به وطن برگشت.
او سالهاست که به سرودن شعر به زبانهای ترکی ودری، نوشتن مقالات تحقیقی ونشر آنها در مطبوعات کشور اشتغال دارد. او مدتی محرر مسئول
«توغری یول» نشریه انجمن فرهنگی امیرعلیشیرنوایی بودوبعدا به صفت سکرتر«یاغدو»(نور) نشریۀ دیگر این انجمن کارکرد. لبیب مدتی درفاکولتۀ زبان وادبیات به تدریس پرداخت و سراز سال 1371 دراونیورستی بلخ به صفت استاد ادبیات مشغول تدریس میباشد.
استاد لبیب یک سلسله مقالات ارزنده پیرامون احوال و آثار علیشیر نوایی نوشته و پژوهشهایی در اطراف حیات ومیراث ادبی ملک الکلام مولانا لطفی هروی شاعر کلاسیک اوزبیک به عمل آورده است. «مؤسس طریقت نقشبندیه و آموزشهای او» وترجمۀ یک سلسله مقالات علمی اززبان روسی درساحه ادبیاتشناسی و نیز نشر متن انتقادی «میزان الاوزان» نوایی از کارهای ارزندۀ او به شمار میرود. اشعار منتخب او درسال 1368 از طرف انجمن نویسندگان افغانستان به نشر رسیده.
اشعار لبیب درهردوزبان سلیس، روان، پرمحتواوبرخورداراز پختگی ومتانت ترکیب میباشد. لبیب انسانی پاک طینت، عالی همت، قناعت پیشه، متواضع ودرعین زمان برخوردار ازغرور انسانی مشروع است وبدان افتخارمیکند. درذیل نمونه هایی ازاشعار او تقدیم میشود:
• شب که مهتاب بهار اشعۀ فانوسی ریخت
یکسر از روی جهان ظلمت کابوسی ریخت
گوهراشک که چشمم به نثارت پرورد
درتماشای خرامت به قدمبوسی ریخت
پیش دونان گهر خویش نریزیم لبیب فقر گرچند به دل دانۀ ماً یوسی ریخت
کوزومگه سین سیزین اوشبو آچون بوزوغ کورونور نیتای آچوننی که اوچماغ داغی تموغ کورونور
ترجمه: دور ازتو این جهان در نظرم ویرانه ای بیش نیست. جهان را یکسوبگذار، حتی بهشت برین هم چون جهنم جلوه میکند.
شفیقه یارقین
شفیقه یارقین بسال 1955 در گذر تکانه خانۀ سرپل دریک خانوادۀ فضل وکمال زاده شد. پدرش میرزا محمد قاسم قاضی زاده برق از تحول طلبان دور خودوعضوفعال اپوزیسیون دورۀ هفتم شورای ملی بود وباتخلص «برق» اشعارآبداری میسرود. اخیرا مجموعۀ اشعارش بزبان دری اقبال نشریافته است.
شفیقه بعد فراغت از لیسۀ رابعه بلخی و فاکولته ژورنالیزم یونیورستی کابل مدتی در رادیو تلویزیون وسپس در اکادمی علوم افغانستان مصروف کارشد. درسال 1999 از تز داکتری خود به عنوان«زندگی و آثارکامران میرزا» درانستیتوت زبان وادبیات اوزبیکی اکادمی علوم اوزبیکستان دفاع کرد. درسال 2001 به صفت معین مسلکی وزارت امورزنان تعیین و درسال 2002 به عضویت لویه جرگه اضطراری انتخاب گردید.
اوازخوردسالی به زبانهای دری و ترکی شعر مینوشت و با پشتکار به مطالعه و بررسی اشعار کلاسیک دری و ترکی اشتغال داشت. استعدادی سرشار، طبعی روان وروحی حساس دارد. درزبان دری به شیوۀ کلاسیک وشیوۀ نیمایی باتخلص«دیباج» شعرمیگوید ودراوزبیکی باتخلص «یارقین». دراشعارش مضامین بدیع با افاده های نو بسیار به چشم میخورد. اوهمچنان مترجمی تواناست که اشعار فروغ فرخزاد و قسمتی از رباعیات مولوی رومی- بلخی را بزبان اوزبیکی، بابرنامه وقسمتی از اشعار بابر میرزارا از اوزبیکی به فارسی ترجمه ونشر کرده است. یکی از کارهای مهم او تالیف «فرهنگ اوزبیکی به فارسی» به اشترا ک محمد حلیم یارقین میباشد که در 1432 صفحه توسط انتشارات سخن در تهران بسا ل 1386 به طبع رسیده است. برخی از آثار نشرشدۀ او:
• «زندگی و آثار کامران میرزا»، تاشکند ،1999.
• «دیوان شاه غریب میرزا غریبی»، بامقدمه و اهتمام . تاشکند 1999.
• «سیمای میر علیشیر نوایی» با حلیم یارقین ، کابل 1991.
• «نادره و شعرهای او» بامقدمه وتحلیل وتعلیق. کابل 1989.
• «بابرگه ارمغان» کابل
• «بابر منگولیگی» جوزجان 1993.
• «دیوان ظهیرالدین بابر» بامقدمه وتوضیح مقام ادبی وشاعری بابر.کابل
«بابرنامه» برگردان متن اوزبیکی با مقدمه و فهارس. انتشارات اکادمی علوم افغانستان کابل.1386.
«...تیلماجی» (ترجمه منثوروملخص قصه های مثنوی).نشر انجمن قلم، کابل 1386.
برخی از آثار نشر ناشده او:
دفترهای اشعار دری بنام «حجله باران»، «با کاروان نور» و مجموعه رباعیات بنام «سوگنامه گلسرخ» ودیگران. درزیر نمونه هایی ااز اشعار اوتقدیم می شود:
بگذار بنام تو غزل سرکنم ایدوست بیت الغزل نام تو ازبر کنم ایدوست
بگذار که من بی من ازین شهر مسافر آیم به درت سرزده و سرکنم ایدوست
بگذار که عشق تو برم خانه به خانه هرخانه به این نور منور کنم ایدوست
درسینه هرگل سحری پرورم وباز دررهگذر یاد تو پرپرکنم ایدوست
درنورسحر، برق گهر، گرمی اخگر صد جلوه زتو بینم و باورکنم ایدوست
• اول قراکوزدن مینگه ییتکی اگرچه دردو داغ
بولمسون بیردم خیالیمدن قرا کوزی ییراغ
کوپ قرا کوزلرنی کوردیم باشقه دورکوزینگ سینینگ
تینگ ایمسدور قاره تونلرگه بو ایککی شبچراغ
ترجمه: هرچند ازآن سیه چشم جز دردو داغ حاصلی ندارم، یک لحظه هم نمیتوانم دوری چشمان سیاهش را از نظرخود تحمل کنم. من سیه چشمان زیادی را دیده ام، اما چشمان تو چیز دیگریست، این دوتا شبچراغ را نمی شود با شبهای سیاه مقایسه کرد.
متین اندخویی
محمدامین متین فرزند مرحوم عبدالحی بسال 11941در دهکدۀ چک محلۀ اندخوی متولدشده، پس از ختم دوره ابتدائی، علوم متداوله را طور خصوصی از محضر فضلای وقت فراگرفته است. اوکه درعلوم ادبی وارد ودر فنون شعری ماهر میباشد، به زبان های دری و ترکی شعر میگوید، مقاله وکتاب مینویسد. تحقیقات جالبی درموضوعات مختلف ادبی و تاریخی انجام داده است.
دراستخراج مادۀ تاریخ مهارت دارد وضمن قطعات موزونی سال وقوع حوادث و وفات بزرگان علم وفن را با افاده های لطیف و دلنشین مسجل نموده است.
استاد متین، انسانی متواضع، صمیمی ومهربان و برخوردار ازعواطف عالی انساندوستانه ووطنپرستانه میباشد. علاوه بر ژنرهای مختلف شعردرسرودن قصیده وغزل ید طولایی دارد. او با نوشتن چند قصیدۀ حماسی، هرکدام بیش از صد بیت به زبان مادری، درین عرصه پیشگام میباشد. اسلوب شعری او متاثر از سبک هندی است. تاکنون بیش از 35 اثرش بزبان های دری وترکی نشرشده و ما برخی از آن هارا نام میبریم .
• « مرز خورشید»، مجموعۀ اشعار دری. کابل1367.
• «کونگول سوزی»، مجموعه اشعار اوزبیکی. کابل 1365.
• «باغ لاله پوش».دیوان اشعار دری و اوزبیکی.
• «اندخوی و جایگاه آن در تاریخ».پشاور 1376.
• «ازمسند تدریس تامنبر ارشاد». جوزجان 1372.
• «کاسۀ چوبین» جوزجان 1372.
او منتخباتی از اشعار استاد خلیلی، عبدالهادی داوی، نزیهی جلوه، غلام احمد نوید، محمد ابراهیم صفا، محمد انور بسمل وعبدالرحمان پژواک تهیه وبه شکل مجموعه های جداگانه به نشر رسانده است و یک عدۀ دیگر آثارش آمادۀ نشر میباشد. نمونۀ کلامش:
زبس که ریختند ازمعرفت می درایاغ من
زند فیض معانی موج هرسو از دماغ من
زکلکم عنبرافشان می چکد بس نکتۀ رنگین
دمیده ازرگ گل نافۀۀ مشکین به باغ من
چنان زینت فزودم زاب دیده مزرع دل را
بغل واکرده می آید صبا بر طرف باغ من
به رمز شعرپی بردن متین بوده است بس مشکل
اگرچه ازتفکر لحظه یی نبود فراغ من
از یک شعراو در بار میهن:
• نیتانگ خامم تیلی وصفینگده گویا بولسه بلبل دیک
که هرذرنگ ایچیده یوزتومن گلشن شگوفان دور
ترجمه: ازآن رو خامه ام درستایشت چون زبان بلبل گویاست که در هر قدم خاکت گلشنی شگوفان داری.
ذره عظیمی
محمد کریم ذره عظیمی بسال 1307 در گذر قاضی خانه سرپل در یک
خا نواده فضل ودانش زاده شد. پدرش استادعظیمی دانشمندی متبحر درعلوم اسلامی، فنون ادبی و شاعری ورزیده و شیوابیان، صاحب دیوان شعر و آثار ادبی دیگر بود.
ذره به سبب چشم دردی شدید نتوانست بالاتر از دورۀ ابتدائیه در مکاتب رسمی تحصیل کند وپس از بهبودی نسبی مدتی به آموزش علوم متداول ومشق خوشنویسی در مدرسه پرداخت. اوازخوردسالی به پیروی ازپدرخود به سرودن شعرمی پرداخت وبا نوجوانان تجدد پسندی که دلبستۀ شعروادب بودند وبا مو -سیقی علاقمندی داشتند محشور بود. رفته رفته تعداد این جوانان روشنفکر
روشن نگر که این جا نب نیز در زمرۀ آنان بودم افزایش یافت و شکل« انجمن ادبی سرپل» را گرفت. اشتراک میرزای شاعر بخارایی متخلص به «اصلی» و بعضا نوازنده و خوانندۀ ورزیده حاجی عبد الرشید سمرقندی به رونق محافل می افزود. ذره درنواختن رباب و طنبورمهارت داشت، شاعرو خواننده خال محمد کوکب دنبوره و غچک، شاعر نواب نائب هارمونیه می نواختند ودیگران با دائره همراهی میکردند. ضمن اجرای آهنگ و سرود، شاعران نو پرداز اشعار خود را میخواندند و گاهی مشاعره صورت می گرفت. روزی ضمن صحبت در باره شاعران وسخن پردازان کابل ازمن دربارۀ استاد هاشم شایق افندی وشایق جمال پرسیدند. من آنچه میدانستم درباره آنها گفتم. ذره که از ارادتمندان افندی بود بداهة این بیت را نوشت:
افندی را بود کرسی دانش برتراز شایق که دارند امتیاز ابرو و چشم این دوشایق ها
من نوشتم:
بلی هرمدعی کی میرسد بر رتبه مجنون به صبرو عشق ورزی فرقها دارند عاشق ها
چون ما همه نومشق ونوپردازبودیم، وجود نواقص در اشعارما طبیعی بود. بعدا هنگامی که این ابیات را به حضورمرحوم شایق افندی خواندم، تبسمی کرد وگفت که یک نقل آن را برای من بدهید. بنده ضمن رساله ای که به نام«مشاهیروسخنوران سرپل» درسال 1331 درروزنامه «بیدار»مزار شریف نشرشد، عده ای ازین شاعران جوان را معرفی کرده ام. ذره مدتی در ریاست بلدیه سرپل، چندسال درلیسه های منهاج سراج ونسوان سرپل به صفت آموزگار کارکرد. در اثرشرایط دشوارچندین سال او با فامیل خود در کابل و بعدا در مزارشریف حیات بسربرد درسال 1371 در همانجا زندگی را پدرودگفت ودرجوار پدرش استاد عظیمی در زادگاهش بخاک سپرده شد.
اخیرامجموعه اشعار دری وترکی ذره عظیمی به اهتمام دوکتور شفیقه یارقین و مساعی رحیم ابراهیم ومقدمه محمد حلیم یارقین بنام «آب وآتش» در 146 صحیفه ازچاپ برآمده که حاوی 2000 بیت درژانرهای مختلف شعرمیباشد. شاعر علاوه برین اثرهای دیگری به نام های «چلچراغ» و«نصاب الصبیان» نیز دارد که نشرنشده.
درین جا یک نکته قابل یادآوری است که نسل بعدی، تجارب وسنت های «انجمن ادبی سرپل»را ادامه دادند و درسال 1357 به رهبری نوازنده، کمپوزیتور ونقاش محمد شفیع عظیمی واشتراک ملا تاج محمد، صدرالدین انتظار، داکتر درمان ویکعده دیگر ازخوانندگان و نوازندگان، «گروه هنری اوزبیکی ظفر» راتشکیل دادند که با اجرای سرودهای دلنشین جالب به زبان های اوزبیکی ودری دررادیو- تلویزیون افغانستان و کنسرت های خود شهرت یافتند وبه مرور زمان زمینه تبارز استعدادهای درخشانی را مساعدساختند که هم اکنون به فعالیت های هنری مصروفند.
نمونه هایی از اشعار ذره:
• سبورا محتسب بشکست، من چون توبه بشکستم
تودست محتسب بشکن که بشکن بشکن است امشب
• جهان به کشتی طوفان رسیده میماند زمان به خانه سیلاب دیده میماند
• ندامت شاهد بزمم امیرکشورعشقم فرح آمادۀ رزمم وزیر لشکرعشقم
• ازبسکه خورده ایم به دل نیش زندگی
بیزار گشته ایم ازین کیش زندگی
عیش است این که رفته سکندر به خواب ناز
خضراست این که مانده به تشویش زندگی
• زبس گرم کرده است بازار خودرا نداند حساب خریدار خود را
به آتش تو انگشت خود میگذاری اگر میکنی غازه رخسارخودرا
عمل، ذره گرنیست سهواست گفتار چوگفتارخود کن توکردارخودرا
• آپاق قینه قوش، طلاقفسده سیریدی تینمی اوچماق هوسده
تا بو جهانده یازسه قناتین آزادلیکده تاپسه حیاتین
آزادلیک گه هیچ نرسه ییتمس آزادلیک سیز دنیاگه بیتمس
ترجمه: مرغک سپید درقفس طلایی به آرزوی پریدن می سراید تادرجهان پهناور بال و پر بگشاید و آزاد زندگی کند. آری، هیچ چیز به پای آزادی نمی رسد وهیچ کاری بدون آزادی فرجام ندارد.
بورگوت:
فضل احمد بورگوت(بورگیت) در سال 1353درولسوالی ینگی قلعه ولایت تخار زاده شد. پس ازختم تعلیمات ابتدایی و ثانوی درسال 1994 برای تحصیلات عالی به ترکیه اعزام شد. دانش آموز جوان که تشنه معرفت واز استعداد عالی برخوردار بود، پس ازچهارسال تحصیل دررشتۀ زبان وتاریخ ترکها، دورۀ دانشجویی را به پایان رسانید و دررشته تاریخ معاصر آسیای میانه به تحقیقات پرداخت ودپلوم ماستری به دست اورد. بورگوت طی اقامت خود درترکیه مدتی درمطبوعات ترک های افغانستان مصروف کارشد واز سال 1998 تا سال 2000درمرکز پژوهش های استراتیژیک اورو- آسیا (آسام – ASAM) به بررسی های علمی پرداخته وبه گرفتن تقدیرنامه ها موفق شده است.
فضل احمد بورگوت ازقریحه شعری سرشاری برخوردار بوده به زبان های ترکی و فارسی شعر می سراید و می نویسد. بیشتر به شعر نو تمایل دارد. او مولف یک سلسله مقالات تحقیقی میباشد که برخی از آنها در مطبوعات و سایت ها به نشر رسیده و برخی به زبان های انگلیسی وروسی برگردان شده است. فعلا او در اونیویرستی کابل مصروف تدریس زبان ترکی میباشد.
نمونه هایی ازاشعار او:
• خیال های زرینم را درسینه زمان نهاده ام
تاروزی به نهال آرزوهایم
پیوند حقیقت زنم.
اما افسوس !
زمان نیز قطره قطره آب شد
واز پله های مژگانم
برریگستان ناامیدی فروریخت.
من نیک میدانم،
این همه دردو اندوه وغم
که چون دود یک سیگار
در رگ رگماحساس میکنم،
ذره ذره مرا خاکستر میکند.
اینک می بینی ؟
دستانم با خون خورشید آلوده است
ودارد خاموش میشود
همه ستاره ها درچشمانم،
ومن
دارم می لرزم
گمراه چون ابرها
وچون یک طفل تنها
می ترسم
می ترسم ازآن لحظه ای که
درگورستان آرزوهایم
آهنگ نا امیدی سرایم.
• مین من اول حسرت چیکیب فریاد و افغان ایلگن
کوز یاشیمنی ییرگه توکیب سیل و طوفان ایلگن
ترجمه:
• من آن حسرت کش ستمدیده ام که فریاد وفغانم به آسمانها میرود وازسیل اشک طوفان برپاکرده ام.
درین جا مقالۀ «نقش شاعران وشاهان ترکتباردرتکامل زبان وشعرفارسی »به پایان میرسد. خلاصۀ این مقاله تحت عنوان «نقش شاعران ذواللسانین در تکامل زبان و شعر فارسی» در همایش بین المللی ایرانشناسی منعقدۀ تهران درسال 2004 توسط نویسنده خوانده شده است.
باید خاطر نشان ساخت که مقاله گنجایش بحث کافی پیرامون خدماتی که شاعران وشاهان ترکتبار درراه رشد و انکشاف زبان فارسی، باکمال صمیمیت و محبت نسبت به این زبان و گویندگان آن انجام داده اند رانداشت، بنابرآن مؤلف جز درموارد معدود ناگزیر بود پیرامون احوال و آثاراکثریت سخنوران به ایجاز و اختصار سخن براند. البته بااین روش نمی شد حق مطلب رادرمورد عدۀ زیادی از شاعران ذواللسانین اداکرد. بنابرآن مؤلف تصمیم دارد، اگرزمان یاری دهد، موضوع را به شکلی فراگیرترکه تعداد قابل ملاحظۀ به قول حافظ شیرازی«ترکان فارسی گو» را بابررسی آثار شان دربربگیرد، با ذکردقیق تمام منابع مورد استفاده تکمیل وآماده نشر بسازد. این هم قابل یادآوری است که در متن حاضر ارائۀ دقیق صفحات، محل و سال نشریک تعداد منابع به نسبت شرایط مهاجرت برای نویسنده میسرنشد، لذا به ذکر آنها طوری که دریادداشت های مختصر بنده وجودداشت اکتفاشد.
برخی از شاعران هموطن که در هردو زبان آثاری درنظم و نثردارند، به سبب نبودن زند گینامه وآثارشان در دسترس مؤلف، درمقاله جاداده نشد. ازآن جمله اند: شرف الدین شرف، نظرمحمد نوا، اشرف عظیمی، محمد اسحاق ثنا، فرشته ضیایی، آصفه شاداب،حامد فاریابی، محمد انور مهجور، یحیا حفیظی، سیف الدین نوری، غلام سخی وکیل زاده، سید عزیزالله الفتی، ذکرالله ایشانچ، محمد عالم کوهکن، صدرالدین انتظار، تاشقین بهایی، فیض الله قرداش، عبدالله کارگر، کاظم امینی، هوشنگ پیگیر، همایون خیری ودیگران.
باید گفت که هم اکنون در افغانستان تعداد شاعرانی که دردو زبان ترکی وفارسی می نویسند و شعر می سرایند خیلی زیاداست. بویژه پس ازحوادث سال 1357 وتاسیس هفته نامه های «یولدوز» و «کورش» بزبانهای اوزبیکی و ترکمنی، تاسیس دپارتمنت های اوزبیکی وترکمنی درفاکولتۀ ادبیات، اکادمی علوم ووزارت تعلیم وتربیه، مسجل شدن زبان ترکی به صفت زبان رسمی درقانون اساسی و نیز تشدید مبارزه برضد اشغال خارجی به تعداد آنان افزوده شده است. آثار این نسل نو سخن پردازان که جهانبینی واسلوب نسبتا خاص خودرا دارد، موضوع بحث و بررسی جالب جداگانه را تشکیل میدهد. یقینا دانش پژوهان به این امر توجه مبذول خواهند داشت.
برخی ازمنابعی که درنوشتن این مقاله مورداستفاده قرارداشته است :
- علیشیرنوایی، خمسه، نشر تاشکند، 1893. - علیشیر نوایی، مجالس النفائس، نشر تاشکند. مناع:،..
- علیشیر نوایی خزائن المعانی، نشر تاشکند. -علیشیر نوایی، دیوان فانی ، محمد قهرمان نشر تهران. - دوکتور محمد ناظم حیات و اوقات سلطان محمود.
- دوکتور محمد اکبر مددی، اوضاع اجتماعی دورغزنویان، کابل، بیهقی 1977 .
- میر غلام حمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مطبعه دولتی، کابل، 1967.
- خلیل الله خلیلی، غزنویان، جلد 3 ، انجمن تاریخ، کابل، مطبعۀ دولتی، کابل، 1957.
- احسان طبری، برخی بررسی هادربارۀ جهان بینی ها و جنبش های - اجتماعی در ایران، نشردوم، مطبعۀ دولتی، کابل، 1983.
- فضلی نمنگانی، مجموعة الشعرا، نشر تاشکند، مطبعۀ سنگی.
- عبدالحی حبیبی، افغانستان بعداز اسلام، جلد1 ، انجمن تاریخ، مطبعۀ دولتی،کابل، 1950.
- دوکتور ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوسی، 1944.
- عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ حقی لطفی و محمد جعفر
یا حقی، تهران،1367.
- صائب تبریزی، کلیات، با مقدمۀ امیری فیروزکوهی، تهران، 1333.
- صائب تبریزی، کلیات، چاپ لاهور، 1971 م.
- محمد علی تربیت، دانشمندان آذربایجان، 1314، تهران.
- آزاده رستموا، سیر غزل در ادبیات آذربایجان، ترجمۀ نادعلی پیام، انتشارات شیخ صفی الدین، تبریز. – محمد دیهیم، تذکرۀ شعرای آذربایجان، جلددوم، سال 1367تبریز. –یادنامۀ استاد سید محمد حسین شهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، تهران، 1374. – گفتگوباشهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، نشرنگاه، تهران، 1379. – داکتر شهریار، سلام به حیدر بابا، برگردان بهمن فرسی به فارسی بامتن ترکی، ناشر دفتر خاک، لندن، 1993. - صمد سرداری نیا، مشاهیر آذربایجان، نشر دانیال، تبریز، 1377. – جعفرکوهی، ناشناخته های حیدر بابا، چاپ اندیشه،تبریز،1379. – و. بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمۀ غفار حسینی، تهران،1373. – نصرالله فتحی (آتشباک) ، یادی ازحیدر بابا...، نشر فخرآذر، 1343. – دیوان شهریاردر پنج جلد، تهران. - برگزیدۀ دیوان استاد شهریار، بکوشش: یحیی شیدا، تبریز- تلاش،1361. – "سلام بر حیدر بابا" استاد محمد حسین شهریار، ترجمۀ منظوم کریم مشروطه چی (سونمز)، چاپ سوم ، چاپخانۀنیل،تهران،1377. - "به همین سادگی و زیبایی"( یادنامۀ استاد سید حسین شهریار) به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، 1374. - رحمانی فر ، محمد، نگاهی نوین به تاریخ تورکهای ایران، نشر اختر، تبریز. 1379. - هیئت، دکتور جواد، سیری درتاریخ زبان و لهجه های تورکی، چاپ سوم، نشر پیکان، تهران،1380. - ابن عربشاه، عجائب المقدور فی اخبار تیمور، ترجمۀ ام، ای ، نجاتی، شرکت نشریات علمی و فرهنگی، تهران، 1994. - حبیبی، عبدالحی، ظهیرالدین محمد بابرشاه، کابل، 1351. – براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، جلد سوم (ازسعدی تا جامی)، ترجمه وتعلیق علی اصغرحکمت، تهران. – دوکتورعبدالغنی، احوال وآثارمیرزاعبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمد آصف انصاری، کابل، 1351. – حبیبی، عبدالحی، هنرعهد تیموریان، نشر ایران. – دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، شرکت انتشارات علمی، تهران. – دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، CD – وریانت الکترونیک.
درزبان اوزبیکی:
- مومنوف، ابراهیم«امیر تیمورنینگ اورته آسیاتاریخیده توتگن اورنی»
(جایگاه امیرتیموردرتاریخ آسیای میانه)، تاشکند، «فن»، 1993.
- نسیمخان رحمان، «تورک خاقانلیگی»(امپراتوری تورک)، تاشکند، میراث، 1993.
- احمیدوف، بوری بای، «تاریخدن سباقلر»(درسهایی از تاریخ)، تاشکند، اوقیتوچی، 1994.
- جوزجانی،شرعی، تصوف و انسان، تاشکند،عدالت 2001 .
- تیمور توزوکلری (توزوکهای امیر تیمور) ترجمه علیخان صاغونی و حبیب الله کرامتوف، تاشکند، نشرات غفورغلام ....
- «اوزبیکستان خلقلری تاریخی» (تاریخ خلقهای اوزبیکستان)، مجموعۀ مقالات، جلد اول، به اهتمام ا.اسقروف، تاشکند، فن، 1992
- «امیرتیموراوگیتلری»(اندرزهای امیر تیمور)، مجموعۀ مقالات، تاشکند نوروز، 1992. - ملله یف، نتن، اوزبیک ادبیاتی تاریخی، تاشکند، 1976. - بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، تاشکند، بدیعی ادبیات نشریاتی، 1965. - روی فیش، جلال الدین رومی، ترجمۀ جمال کمال، تاشکند، 1986.
درزبان ترکی:
- شمس الدین سامی، قاموس الاعلام، استنبول، مطبعه مهران، 1898. - اسلام انسیکلوپیدیه سی (دائرة المعارف اسلام)، دانشگاه استنبول، فاکولته ادبیات، جلد1، 1950. - برخی ویب سایتها و ویبلاکها.
نویسنده: پروفیسور شرعی جوزجانی.
شاعر ودانشمند عالیمقام محمد کریم نزیهی«جلوه» که بسال 1285 در محیط فضل ودانش پدرش قاضی بابه مرادخان پرورش یافته بود، از علوم معقول و منقول بهره کافی داشت وبه زبان وادبیات کلاسیک عرب آشنا بود و زبان انگلیسی را خوب میدانست.
نزیهی مردی آزادیخواه، مبارزودموکرات بود و وباگروه تحول طلبان، مشروطه خواهان وعناصرضداستبداد پیوندعمیق واستوارداشت واین تمایلات ازجهانبینی مترقی وانساندوستانۀ او سرچشمه میگرفت.
استاد نزیهی به تاریخ افغانستان وتاریخ ادبیات دری درافغانستان احاطۀ وسیع داشت و اولین دانشمندی بود که بخش مهمی از تاریخ ادبیات فارسی درافغانستان رانوشت ومقالات علمی متعددی پیرامون احوال وآثارفقهای افغانستان در مجلۀ ادبی کابل نشرکرد. اومدافع جدی رشد وانکشاف زبان ترکی اوزبیکی بودودرین زمینه با ایجاد شاعرانۀ خودبرای دیگران سرمشق میشد. اودرسال1978دریک مجلس مشورتی علمی که به ریاست شادروان محمد طاهربدخشی، رئیس تالیف و ترجمه، ازطرف دپارتمنت زبان اوزبیکی وترکمنی در وزارت تعلیم وتربیه دایرشده بود، اشتراک فعال داشت. او انسانی دموکرات، تحول طلب بود و روحیۀ انقلابی داشت.
نزیهی به تاریخ ادبیات زبانهای ترکی وارد بود، اشعار ترکی او متاًثرازاسلوب شعری مولانا فضولی شاعرکلاسیک آذربایجان است.
من بااستاد روابط ومناسبات دوستانه داشتم وهمیشه جویای احوالش میشدم. اوبرخی کتابهای نادرواسناد تاریخی خودرا دراختیارمن میگذاشت ودرموارد مختلف نظرمراجویامی شد. کمینه طی مقاله ای نسبتا مفصل درمجلۀ "ملاقات" تاشکند، مختصراحوال وآثارواشعار ترکی اورامعرفی کرده ام.
برخی از اشعار ترکی وفارسی نزیهی درمطبوعات کشورونیز منتخبات اشعار فارسی اونشرشده. مرحوم میرغلام محمدغبار یک شعر سیاسی 18بیتی اورادرآخر کتاب «افغانستان درمسیرتاریخ» آورده وما بیتی چند ازآن انتخاب وتقدیم میکنیم:
تاکی از جورو ستم شکوه و فریاد کنید
سعی برهم زدن منشا بیداد کنید
فتنه انگیخته تبعیض نژادی درخلق
فکر آیندۀ ملک خودو اولاد کنید
ننگ دارد بشریت زچنین کهنه رژیم
طرح ویرانی این بنگه زبنیاد کنید
آشیان همه مرغان زستم زد آتش
قصد آتش زدن خانه صیاد کنید
غازه سازید زخون شاهد آزادی را
تازخود روح شهیدان وطن شاد کنید
شعرمن لالۀ باغ دل خونین من است
مهوشان زیب لب وحسن خداداد کنید
هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید
یک نفس یاد ازین «جلوۀ» ناشاد کنید
مولانا قربت
مولانا محمد امین قربت به سال 1288ش درخانواده صدرالعلما مولانا غیاث الدین اعلم بخاری متخلص به ثاقب یکی از علمای والامقام درشهر بخارا زاده شد. مادر قربت سلسلۀ نسب به دانشمند معروف میر سید شریف جرجانی میرساند. او پس از اخذ مبادی علوم در مدرسۀ میرعرب درسن بیست و دو سالگی به افغانستان آمده درشهر اندخوی متوطن شد وسالیان زیادی از دانشمندان وقت علوم عقلی و نقلی را فراگرفت.
اوطبعی رساداشت وپیوسته به انشاد شعر میپرداخت، نخست ازشیوۀ صائب تبریزی و سپس از بیدل پیروی کرد. قربت غیراز دیوان شعر برخی آثارپژوهشی دیگرچون«فضیلت محمدبرسایرانبیا»، «ظهیرفاریابی»،کتابی راجع به مقایسه شرح مولانا جامی و شرح شیخ رضی بر «کافیۀ» ابن حاجب نگاشته و مقاله ای در رابطه به اثبات واجب الوجود به رشته تحریر کشیده است.
مولانا قربت درسال 1369 در کابل چشم از جهان پوشید. دیوان اوکه حاوی اشعار فارسی و ترکی او میباشد، بسال 1931 با مقدمۀ فاضلانۀ متین اندخویی و سرمایۀ حاجی عبدالجلیل رشیدزاده سمرقندی در ایالات متحده امریکا با قطع و صحافت زیبا به طبع رسیده است.نمونه هایی ازاشعار او:
- گوش غربت را صدای آشنایی برنخاست
زین بیابان بهر قد خم عصایی برنخاست
- صبح دارد آرزو چاک گریبان ترا
شام دارد حسرت زلف پریشان ترا
درخیال قامتت چون آه هرسو میرویم
رشتۀ جان ریشه شد سرو خرامان ترا
مطلع قصیدۀ ترکی او به مناسبت سالگرد تولد ابوعلی بن سینا:
- ساقیا دفع غم ایتغیل جام و مینادین گپور
قیشده هم سن نوبهار عالم آرادین گپور
ترجمه: ای ساقی با صحبت از جام و مینا غم و اندوه ازدلم بزدای،هرچند سرما ی دی بیداد میکند،تواز نوبهار عالم آرا سخن بگو.
عظیمی جوزجانی
الحاج استاد قاری محمد عظیم عظیمی سرپلی فرزند قاضی میرزا محمد اسمعیل بن میرزا قاضی شمس الدین از احفاد شخصیت مشهور حضرت میر روزه دار میباشد که مقبره شان دربلخ زیارتگاه خاص وعام است. استاد عظیمی به سال 1317 قمری درگذر تکانه خانۀ شهر سرپل متولد شده و پس از اخذ مبادی علوم درسایۀ تربیت پدر خویش که فقیه، ادیب، شاعرو خطا ط توانابود، دروس صرف ونحوزبان عربی، فقه، تفسیر، کلام و تجوید،همچنان حسن خط را فراگرفت و در 12سالگی قرآن کریم را حفظ کرد و به انشاد شعر پرداخت.
پدرومربی او قاضی محمد اسمعیل قریحۀ شاعرانه داشت وتاریخ تولدپسران خودرابا قطعات شعری مرغوبی ثبت کرده است. از آثار خطاطی او میتوان از «دلائل الخیرات»، «مولودالنبی» و چهار نسخۀ قرآن کریم نام برد که برای چهار پسرخود کتابت کرده است. چند بیت ازاشعاراو:
- من همانم که بودم دی و پری، اما حال
زانچه ازپیش بودم کاستنم افزوده است
- برآورده آن گلبدن خط سبز چه زیباست برنسترن خط سبز
نروییده از لعل فیروزه ای مگر از لب یار من خط سبز
سالهااست که استاد سخن عظیمی سرپلی به دیار خاموشان پیوسته، اما گذشت زمان نتوانسته یاد اورا ازخاطرها بزداید و برآثارماندگارش گرد و غبار فراموشی بپاشد.
هرچند تاًثیر سبکهای خراسان وعراق درآثار او مشهوداست، ولی با قاطعیت میتوان گفت که او بیش ازهمه پیرو سبک هندی و دانش آموز دبستان بیدل است. درمیان شاعران معاصر که به تتبع واقتفا از بیدل شعر سروده اند، غزلهای عظیمی بانکات ظریف و مضمون آفرینی های بکر وناب خود جایگاه خاصی را حائزاست.
دیوان شعر او آیینه تمام نمای جهان بینی انساندوستانه، وسعت مشرب و افق وسیع تفکر او میباشد. تصوف وعرفان آیینۀ روح اورا صیقل میدهد و ملکات عالیه را در وجود او تقویه میکند. او باتمام مکتبهای عرفانی دقیقا آشنابود، از«وحدةالوجود» گرفته تا «وحدةالشهود» وتمام مقولات عرفانی و اصطلات تصوفی در محور توجهش قرار داشت و دراشعارش انعکاس می- یافت. عظیمی به پیشوایان صوفیه واساسگذاران طریقتها بخصوص خواجه احمد یسوی، بهاوًالدین نقشبند، امام ربانی ودیگران عشق میورزید و آنهارا مطابق معیارهای قبولشده در تصوف درزمرۀ انسانهای کامل به حساب می- آورد. دردیوانش قصائد وقطعات متعددی، افاده کنندۀ اندیشه های او درین زمینه میباشد. او غواص قلزم معانی بیدل است، گاهی از اقتفای غزل او خودرا سربلند ومغرور احساس میکند وبا اقتباس ازمقطع آن چنین زمزمه سرمیدهد:
ای عظیمی چون بیدل قلزم معانی ام
«مصرعی اکرخواهم سرکنم غزل دارم»
عظیمی استاد چیره دست صنائع بدیعی است. صور خیال در اشعار او باکاربرد نهایت دقیق و طبیعی این صنائع و استفاده از اصطلاحات ادبی دلکش و شیرین تمثیل میشود. کمینه دررسالۀ خود به نام«مشاهیروسخنوران سرپل» که بسال 1331 درروزنامه «بیدار» مزارشریف طور مسلسل نشرشده بود، پیرامون احوال وآثار استاد فقید معلومات داده ودرین زمینه ارزیابی های لازم به عمل آورده ام.
اوخطا ط خوبی بود، ویژه گیهای خطوط هفتگانه ورموزخط کوفی را باتمام ظرافتهای آن میدانست، چنانچه توانست پس ازمساعی فراوان زحمت افزا، کتیبه های مرقد امام یحیی بن زید بن زین العابدین راکه بانقوش برجسته به خط کوفی مرکب روی دیوارهای گنبذ تاریخی نوشته شده بود، به دقت بخواند و با مراجعه به منابع معتبر تاریخی، تاریخ شهادت ومدفن واقعی امامزاده را درجوزجان قدیم (سرپل کنونی) به همگان اعلام نماید و منابع معتبر صحت این کشف اورا تصدیق کردند، طوریکه بعدازین کشف، مزار امام به زیارتگاه عمومی به مقیاس مملکت و خارج ازآن مبدل شد.
استاد عظیمی در فن موسیقی وارد بود ودر نواختن طنبور و رباب مهارت داشت، چنانچه پسرش شاعر خوش کلام محمد کریم ذره عظیمی ونواسۀ او نقاش محمد شفیع عظیمی این استعداد هنری اورا به ارث بردند وزمینه تشکیل گروه هنری «ظفر» را درموسیقی اوزبیکی فراهم ساختند.
عظیمی استاد چیره دست صنعت تعمیه است.«التحفة العظیمیه فی قواعد التعمیه» که قسمتی ازآن بنام «کلیدحل معمای منظوم» بسال 1331 در روزنامه بیدار مزارشریف نشرشده، نمودار استعدادعالی استاد در شناخت قواعد تعمیه وکاربرد این قواعد درساختن معماست. دردیوانش تعداد زیادی معما به نامهای گوناگون و قطعات تاریخ باتعمیه وجود دارد. طور مثال از معمای ذیل میتوان صدها اسم چهار حرفی را ستخراج کرد:
هرچند فصول چهار اندر شمراست عالم زبهار خرم وبهره وراست هرفصل که سوی مهر رویت جانا افتد نظرم مرا بهار دگراست
دوست فاضل و دانشمند من استاد واصف باختری که یکی از طلایه -داران شعرفارسی معاصرکشوراست، طی صحبت تیلفونی که با ایشان داشتم، ضمن اظهار نظر پیرامون آثار استاد عظیمی دربارۀ رسالۀ «التحفة العظیمیه فی قواعد التعمیه» گفت: «استاد غزلسرایی توانا در اسلوب بیدل وبیدل شناسی بسیار چیره دست بود. رسالۀ او درفن معما، تقریبا دریک صدوپنجاه سال اخیرتاریخ ادبیات افغانستان یک اثر بی نظیراست. هرچند در آغاز شگوفایی شعر فارسی به این صنعت کمتر توجه میشد، اما فن معما و تاریخ پردازی باتعمیه دردورۀ تیموریان و صفویان بسیار رشد کرد. محمد ابراهیم خلیل رسالۀ مختصری درزمینه دارد، اما نه به عمق و طول اثر قاری صاحب. استاد حبیبی هم درزمینه تحقیقاتی کرده است.» او افزود: استاد، باتفکری اندک، مشکلترین معماهارا حل میکرد. اودرین زمینه حکایت جالب ذیل را اززبان عصمت الله شرقی شاعرسمنگانی ووکیل پارلمان به من نقل کرد وچون خیلی دلچسب است، درینجا ذکر میکنم:
روزی ازقاری صاحب طریق حل معمای ذیل راکه منسوب به یک شاعر سبزواری است، پرسیدم:
به تصحیف و به تردیف وبه تقلیب زروی یار خواهم ضد شرقی
قاری صاحب بعداز اندکی مکث گفتند، مراد ازآن بوسه است وطریق حل آن چنین است:
ضدشرقی، غربی است. غربی به تصحیف، عربی می شود.عربی به تقلیب ، ربیع میشود. ربیع به تردیف بهار می شود. بهار به تصحیف نهار و نهار به تردیف، یَوم و یَوم به تقلیب موی و موی به تردیف شَعر و شَعر به تصحیف شِعر، شِعر به تردیف، بَیت و بَیت به تردیف، دارمیشود. به همین ترتیب دار به تقلیب راد و راد به تصحیف زاد، زاد به تصحیف، توشه و توشه به تصحیف بوسه می شود.
رسام ومحقق دانشمند پروفیسوردوکتورعنایة الله شهرانی که شیفتۀ نخبگان شعروادب دری وترکی میباشد، ضمن صحبت درباره این شاعر به من گفت: یکی ازخاطرات فراموش نشدنی زندگی من اینست که شبی تاسپیده دم،افتخار صحبت بااستاد سخن عظیمی جوزجانی راداشتم. اودارای شخصیتی چند بعدی بود واندیشه هایی خلاق در زمینۀ ادبیات، جامعه شناسی وتحلیل اشعار بیدل ومولوی داشت. من درحیات خود شاعری بااین استعداد عالی و دانشمندی ژرف نگرمثل اوندیده بودم.
دیوان شعراستاد که مرکب از غزلیات، رباعیات، قصائد، مخمس، مسدس، ترکیب بند، ترجیع بند، قطعات، معماها وماده های تاریخ باتعمیه میباشد، درسال 1373 خورشیدی به اهتمام یحیی حفیظی در مطبعه شبرغان به طبع رسید و چون این کار درشرائط خاص باعجله و شتاب صورت گرفته بود، به نسبت داشتن یک سلسله اغلاط طباعتی نمیتوانست ذوق استتیک علاقمندان را اشباع کند، بنابرآن چاپ دوباره آن باتصحیح اغلاط مطابق اصل نسخه خطی به همت کاندید اکادمیسین دوکتورمحمد یعقوب واحدی تهیه شده و آماده نشراست.
اثر دیگر استاد عظیمی کتاب «نصاب الصبیان» اوست. عنعنۀ نصاب نویسی بعداز ابونصر فراهی دراینجا وآنجا علاقمندان و متشبثینی داشته، اما توسط استاد عظیمی جلوه دیگری یافت. او قریحه خودرا باتوضیح لغات پشتو به زبان دری بشکل منظوم به آزمایش گرفت. مؤلف درین منظومه، لغات پشتورابه بابهای مختلف چون البسه، ظروف، اقارب، اعضای بدن وغیره تقسیم کرده و معانی آنهارا به زبان دری بیان میکند وموفقا نه از عهده برمیآید. دوبیت سر آغاز هر بند به بیان وزن عروضی باب اختصاص دارد وخیلی جالب است. مثلا درباب صفتهای نسبی:
ای در نگاه تو اثر صد پیاله می باشیم درخمار وصال تو تابکی مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات بحرمضارع است بخوان خوش به با نگ نی هرچیز اولینه بود، هست لمرِنی شد منحًنی میانه ،اخیرین وروستنی
پروفیسورعبدالشکوررشاد درمقدمۀ این اثر که از طرف اکادمی علوم افغانستان درسال 1362 به نشر رسیده، مینویسد: «استاد قاری محمد عظیم عظیمی با این ابتکار دررشته لغت شناسی پشتو اثر سودمندی بیفزود ند که درنوع خود درزبان ملیت پشتون سابقه ندارد. من از ته دل جدت عمل وجودت طبع اورا می ستایم.» این اثر استادعظیمی نمونه سعهً صدر ووسعت مشرب ترکی تباران افغا نستان است.
اثر دیگر استاد درزبان فارسی منظومه«قواعدالقرآن» میباشد که دارای 94 بیت بوده، به بیان قواعد تجوید اختصاص دارد و بیانگر تسلط اوبرعلم قرائت وتجوید میباشد.
«باکاروان بیدل»، مجموعه ای است ازاشعاردری او که بسال 1365 در کابل به طبع رسیده. مجموعه اشعار اوزبیکی استاد به شکل یک اثر مستقل هنوز اقبال نشر نیافته، فقط برخی غزلهای او در دیوان اشعارش جاداده شده است. استاد عظیمی چون مشعلی فروزان محیط ماحول خودرا روشن میکرد. او چندین سال نخستین آموزگارو سرمعلم مکتب ابتدائی«لطافت» سرپل بود و قشر وسیعی از روشنفکران شهرشاگردان دست پروردۀ او بودند. اوچند دوره بحیث رئیس بلدیه و نمایندۀ مردم سرپل درمجلس شورای ملی و ولسوال یکی ازحکومت های محلی وظیفه اجراکرد. درسال 1369 عنوان «کارمند شایستۀ فرهنگ» به وی داده شد. استار عظیمی به تاریخ 12 عقرب 1369 در94 سالگی در شهر کابل زندگی را پدرود گفت وجنازه اش به دستور دولت وقت توسط هواپیما به زادگاهش سرپل انتقال داده شده، درمقبره آبائی شان در«امام کلان» بااعزاز واحترام به خاک سپرده شد.
به مناسبت وفات او عده ای ا زشعرا و فضلای معا صرچون استاد غلام محمد خدیم، محمد امین متین اند خویی،عبدالحی عبهر، حفیظی جوزجانی، قانع، انتظارو سرور اندخویی، سوگنامه هایی به زبانهای دری وترکی سروده اند که در مقدمه دیوانش به نشررسیده. استاد متین اند خویی در دو رباعی دری واوزبیکی خود، ماده تاریخ وفات اورامسجل کرده است. نمونه هایی ازاشعاراستاد عظیمی:
• چه پرسی لطف شعرم راکه از نازک خیالی ها
رگ گل رشتۀ شیرازۀ دیوان من باشد
---
• ازاشک خویش هستیم یکسر فرو به دریا
باشد چوشاخ مرجان مارا نمو به دریا
گاهی زپوچ مغزان هم نفع میتوا ن برد
بهر شنا بکارت آید کدو به دریا
---
ای پا یبند کثرت ازقید غم برون آ زین دامگاه وحشت پروازرم برون آ
ای فطرت تواضع بگذرزسربلندی پست است وضع این طاق با قد خم برون آ
درتنگنای هستی ذوق فسردگی چند همچون شرر سوار دوش عدم برون آ
ازراستی عظیمی یابی ظفر چو بیدل هرجابه جلوه آیی بااین علم برون آ
---
• عرقجوش است آب زندگی از لطف اندامش
به طفلی داده اند ازشیرۀ جانها مگر شیرش
• عظیمی شاعر شیرین سخن بوعصره سیندورسن
اوقوب کورگان کیشی دیر یازگن اشعارینگ گه سلمنا
ترجمه: ای عظیمی، توشاعر شیرین کلام عصرخودی. هرآنکه اشعار رنگینت را بخواند، البته تحسین و آفرین نثارآن میکند.
خیری میمنگی
ابوالخیر خیری بسال 1907درخانوادۀ احمد قلیخان زاده شد. او تعلیمات ابتدایی را درمکتب رشدیۀ کابل فراگرفته، دورۀ متوسطه را درمکاتب سراجیه وحبیبیه دوام داد. او صرف ونحو وعلوم دینی، همچنان زبانهای پشتو وعربی را ازفضلای وقت آموخت وحیات ادبی خودرا با نوشتن کقالات وانشاد شعر با تخلص"خیری" آغازکرد. خیری مدتی درمیمنه مرکزولایت فاریاب به صفت معلم و سرمعلم کارکرد و بسال 1311به حیث علاقدارالمارتعیین گردید و بعدا درسال 1309 به صفت نمایندۀ مردم درلویه جرگه انتخاب شد. او دراثر فعالیت های سیاسی خود مبنی برحمایت ازحقوق فرهنگی مردمان ترکتباروافشای مظالم آل نادر، بسال 1952 به کابل فراخوانده شده توقیف میشود ویک سال بعد در اثر شکایت وعرایض اهالی میمنه ازحبس رها میگردد. اوبعدا به صفت عضو سنای افغانستان ضمن دفاع اززبان مادری خویش، هرچند کسی نداند هم، به ترکی صحبت میکند و به جواب معترضان میگوید: شما دوصد سال است که مارا به شنیدن وآموختن زبان خود مجبور ساخته اید. خوبست که این حقیقت تلخ را احساس کنید. او بسال 1978 زندگی را پدرود گفت. ازاو5 پسرو 5 دختر باقی مانده است. خیری به زبانهای ترکی وفارسی شعرمیسرود. آثارش درمطبوعات نشر شده، مجموعۀ اشعارش نزد خانواده موجود است. چون اشعار فارسی او دردسترس نبود، به نقل چند بیت ازاشعار ترکی او اکتفاشد:
بیز نیچون یارب بوتورلوک اوزگه بیداد ایلریز نی سببدن اوز بیراونی بویله برباد ایلریز اوزیمیز، بیریاندن اوز بنیادیمیزغه سو قویوب، بیر طرفدین سو اوزه، عشرتنی بنیاد ایلریز
خدیم سرپلی
عالم معقول و منقول استاد غلام محمد خدیم فرزند ملا رحمان بسال 1296 درشهر سرپل دریک خانوادۀ فضل و کمال چشم به دنیا گشود. پس از ختم مکتب ابتدائیه، در مدارس گذر شاهان سرپل، درزاب، خاسارو میمنه علوم عقلی ونقلی رافراگرفت، آنگاه به صفت مدرس مدرسۀ ظاهرشاهی میمنه، سپس به حیث منشی اطاق تجارت این ولایت وبعدازآن به وظیفۀ نمایندۀ انطباعات مدت سه سال کار کرد.
خدیم بعداز بازگشت به زادگاه خود برای یک دوره به ریاست بلدیۀ شهر سرپل انتخاب گردید وپس ازآن بالترتیب تا سال 1353 به وظائف ذیل اشتغال داشت: آمرذاتیۀ تفحصات پطرول در مزار شریف، معاون جریدۀ «دیوه» شبرغان، آموزگار درلیسه های ابن یمین، خدیجه جوزجانی و لیسه سرپل. سرانجام این شاعر حساس و عارف مشرب درسال 1379 به عمر هشتاد و سه سالگی چشم ازجهان بست
او از جوانی به شعروادب دلبستگی داشت وپیوسته با روشنفکران ولایت فاریاب و سرپل درتماس بود و درمحافل ادبی اشتراک می ورزید. بدون مبا -لغه میتوان گفت که قشر معینی از روشنفکران همان وقت فاریاب دست پرورده و ملهم از محضر علمی وی بودند. خدیم نه تنها درزبانهای دری وترکی شعر میسرود، بلکه درزبان عربی نیز استعداد سرایش شعرداشت. چنانچه او به پیروی از ابوعبدالله بوصیری « قصیدۀ برده» عربی اورا باانشاد قصیده ای در بیش ازصد بیت استقبال کرده است. متن این قصیده عربی به کوشش محترم محمد امین اوچقون درمطبوعات عربی نشر شده. آثار شعری دیگراو عبارت از غزلها، رباعیات، قطعات ومخمس ها بوده، جز در صحایف جرائد و مجلات تا کنون به شکل مستقل اقبال نشر نیافته است. مثنوی او به نام «گلبانگ قلندری» مشهوراست. یک رسالۀ او بنام «فیض دل ازمشرب بیدل» (شرح نخستین غزل دیوان ابوالمعانی میرزا عبدالقادربیدل) به سال 1387 از طرف کتابخانه امیرعلیشیر نوایی– بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی درسرپل، به کوشش کاندید اکادمیسین دوکتور محمد یعقوب واحدی در مطبعۀ فرهاد نشرشده است. درین رسالۀ مختصر او توانسته غزل مشهور بیدل را بادرنظرداشت ویژگیهای کلام شاعر به خوبی شرح و تفسیرنماید. او بیدلشناسی توانا بود. درذیل نمونه هایی از آثار او تقدیم می شود. چند بیت ازیک غزل او به تتبع ازبیدل:
• به قرب لا مکانی هرکسی رانیست راه آنجا
مگر در هست مطلق نیست گردد راه خواه آنجا
سراغم را چه داری، درتجلیگاه او هیچم
نشانم را چه پرسی ، شد عدم هستی و جاه آنجا
به یاد جلوۀ بیرنگ او محوم که در گلشن
گدازد شبنمش را آفتاب صبحگاه آنجا
کرم می جوشد از دریای رحمت موج او فیض است
جز از عجز و امید ما چه یاسی از گناه آنجا
به سوی جلوه گاه انس جز یک راه دیگر نیست
برو ازراه عشق و بیخودی بشکن کلاه آنجا
یک رباعی:
یاران به جهان معنوی رو آرید همت به تنزه روان بگمارید
کو پرتوی از نور جمال علوی است لاهوتی و آزاد و منور دارید
• اول سیوکلی مینگه ایل ایردی، یاو ایتتی بیر یامان
انگا یخشی مین بولالمسمن یامانیم باریچه
ترجمه: آن یار دوست داشتنی بامن الفت ویاری داشت، اما رقیب بد طینت اورا از من دورساخت. تازمانی که وجود دارد، طرح الفت باوی دشوار خواهد بود.
برق
میرزا محمد قاسم قاضی زاده متخلص به برق بسال 1287 شمسی در محله قاضیخانه شهر سرپل در یک خانواده بادانش و فرهنگ زاده شد. پدرش قاضی میرزا محمد اسماعیل دانشمندی فقیه، خوشنویسی پرکار، ادیب، شاعر و آراسته با فضائل ستوده اخلاقی بود. برق درتحت نظراو با روحیه انساندوستی و گرایش به فضل و کما ل پرورش یافت وحسن خط را به وجه نیکو فراگرف وبعدازوفات پدر در سایۀ تربیت استاد خود برادرش قاری محمد عظیم عظیمی قرارداشت. او پس از ختم مکتب ابتدائی لطافت سرپل شامل مکتب رشدیه مزارشریف گردید و درسال 1307 با موفقیت از آن فراغت یافت.
قاضی زاده برق بعدازختم تحصیل در ادارات وموسسات دولتی وتجارتی سرپل واندخوی به کار پرداخت. چندین سال درما لیۀ سرپل، شرکت اخلاص اندخوی، شرکت «اتحادیۀ اندخوی و میمنه» ودر اطا قهای تجارت اندخوی و میمنه بصفت منشی اشتغال ورزید . درسال 1325 به حیث رئیس بلدیۀ (شهردار ) سرپل انتخا ب گردید. او روشنفکری متجد د و تحول طلب بود. بادوستان روشنگر خود که اکثرشان فارغ التحصیل مکتب رشدیه وقت بودند ا زنخستین کسانی بودند که درآن وقت گرامافون و بعدا رادیو را به شهر آوردند. او دردورۀ هفتم وکیل سرپل در شورای ملی افغانستان بود وباگروه اپوزیسیون دوره هفتم شورا به پیش آهنگی داکتر محمودی و اشتراک محمد کریم نزیهی، عبد رئوف بینوا، خال محمد خسته، نظرمحمد نوا، غلام محمد غبار، عبدالکریم فروتن، عبدالحی حبیبی، عبدالاول قریشی، سید محمد دهقان، سخی امین وعده ای دیگر درجهت دفاع از حقوق مردم و تامین عدالت مبارزه میکرد. قاضی زاده برق از 1334 به بعد درریاست تفحصات پطرول بحیث مدیر عمومی محاسبه واداری و در ا واخربه صفت مدیرعمومی تصفیۀ پروژۀ بند برق نغلو کارکرد و سرانجام در سال 1377 در شهر شبرغان زندگی را پدرود گفت.
برق ازاستعداد ادبی و قریحه شعری برخوردار بود و اشعار آبداری که غالبا روحیه طنز و انتقادراداشت ، درقالب های قصیده، غزل، مثنوی، قطعه و رباعی می سرود . غزل ها- یش دلکش و موزون است. درزیر نمونه هایی ازکلامش :
موج خار در خار است گلشنی که من دارم
بی خزان سبکباراست، گلبنی که من دارم
مزرع خیالاتم، سنگلاخ نا فهمی است
آب دیده می خواهد، کشتنی که من دارم
راز صدق بنهفتم، حق شنیدم آشفتم
یک جهان نیرنگ است، گفتنی که من دارم
ازچه گر مسلمانم، وهم این وآن دارم
تیغ تیز میخواهد، گردنی که من دارم
آبشار حیرانی، داینموی نادانی
برق کی دهد این سد بستنی که من دارم
سوختم، سوختنم مایه فخراست ازآنک
برق آسا ثمر نور درخشان دارم
عالم لبیب
عالم لبیب درسال 1336 در شهر اندخوی متولد شد. بعد فراغت از لیسۀ
ابومسلم خراسانی ، فاکولته ادبیات وعلوم بشری کابل را به پایان رسانید وبرای تحصیلات عالی به مسکو اعزام شد وبااخذ دپلوم ماستری در رشتۀ ادبیات به وطن برگشت.
او سالهاست که به سرودن شعر به زبانهای ترکی ودری، نوشتن مقالات تحقیقی ونشر آنها در مطبوعات کشور اشتغال دارد. او مدتی محرر مسئول
«توغری یول» نشریه انجمن فرهنگی امیرعلیشیرنوایی بودوبعدا به صفت سکرتر«یاغدو»(نور) نشریۀ دیگر این انجمن کارکرد. لبیب مدتی درفاکولتۀ زبان وادبیات به تدریس پرداخت و سراز سال 1371 دراونیورستی بلخ به صفت استاد ادبیات مشغول تدریس میباشد.
استاد لبیب یک سلسله مقالات ارزنده پیرامون احوال و آثار علیشیر نوایی نوشته و پژوهشهایی در اطراف حیات ومیراث ادبی ملک الکلام مولانا لطفی هروی شاعر کلاسیک اوزبیک به عمل آورده است. «مؤسس طریقت نقشبندیه و آموزشهای او» وترجمۀ یک سلسله مقالات علمی اززبان روسی درساحه ادبیاتشناسی و نیز نشر متن انتقادی «میزان الاوزان» نوایی از کارهای ارزندۀ او به شمار میرود. اشعار منتخب او درسال 1368 از طرف انجمن نویسندگان افغانستان به نشر رسیده.
اشعار لبیب درهردوزبان سلیس، روان، پرمحتواوبرخورداراز پختگی ومتانت ترکیب میباشد. لبیب انسانی پاک طینت، عالی همت، قناعت پیشه، متواضع ودرعین زمان برخوردار ازغرور انسانی مشروع است وبدان افتخارمیکند. درذیل نمونه هایی ازاشعار او تقدیم میشود:
• شب که مهتاب بهار اشعۀ فانوسی ریخت
یکسر از روی جهان ظلمت کابوسی ریخت
گوهراشک که چشمم به نثارت پرورد
درتماشای خرامت به قدمبوسی ریخت
پیش دونان گهر خویش نریزیم لبیب فقر گرچند به دل دانۀ ماً یوسی ریخت
کوزومگه سین سیزین اوشبو آچون بوزوغ کورونور نیتای آچوننی که اوچماغ داغی تموغ کورونور
ترجمه: دور ازتو این جهان در نظرم ویرانه ای بیش نیست. جهان را یکسوبگذار، حتی بهشت برین هم چون جهنم جلوه میکند.
شفیقه یارقین
شفیقه یارقین بسال 1955 در گذر تکانه خانۀ سرپل دریک خانوادۀ فضل وکمال زاده شد. پدرش میرزا محمد قاسم قاضی زاده برق از تحول طلبان دور خودوعضوفعال اپوزیسیون دورۀ هفتم شورای ملی بود وباتخلص «برق» اشعارآبداری میسرود. اخیرا مجموعۀ اشعارش بزبان دری اقبال نشریافته است.
شفیقه بعد فراغت از لیسۀ رابعه بلخی و فاکولته ژورنالیزم یونیورستی کابل مدتی در رادیو تلویزیون وسپس در اکادمی علوم افغانستان مصروف کارشد. درسال 1999 از تز داکتری خود به عنوان«زندگی و آثارکامران میرزا» درانستیتوت زبان وادبیات اوزبیکی اکادمی علوم اوزبیکستان دفاع کرد. درسال 2001 به صفت معین مسلکی وزارت امورزنان تعیین و درسال 2002 به عضویت لویه جرگه اضطراری انتخاب گردید.
اوازخوردسالی به زبانهای دری و ترکی شعر مینوشت و با پشتکار به مطالعه و بررسی اشعار کلاسیک دری و ترکی اشتغال داشت. استعدادی سرشار، طبعی روان وروحی حساس دارد. درزبان دری به شیوۀ کلاسیک وشیوۀ نیمایی باتخلص«دیباج» شعرمیگوید ودراوزبیکی باتخلص «یارقین». دراشعارش مضامین بدیع با افاده های نو بسیار به چشم میخورد. اوهمچنان مترجمی تواناست که اشعار فروغ فرخزاد و قسمتی از رباعیات مولوی رومی- بلخی را بزبان اوزبیکی، بابرنامه وقسمتی از اشعار بابر میرزارا از اوزبیکی به فارسی ترجمه ونشر کرده است. یکی از کارهای مهم او تالیف «فرهنگ اوزبیکی به فارسی» به اشترا ک محمد حلیم یارقین میباشد که در 1432 صفحه توسط انتشارات سخن در تهران بسا ل 1386 به طبع رسیده است. برخی از آثار نشرشدۀ او:
• «زندگی و آثار کامران میرزا»، تاشکند ،1999.
• «دیوان شاه غریب میرزا غریبی»، بامقدمه و اهتمام . تاشکند 1999.
• «سیمای میر علیشیر نوایی» با حلیم یارقین ، کابل 1991.
• «نادره و شعرهای او» بامقدمه وتحلیل وتعلیق. کابل 1989.
• «بابرگه ارمغان» کابل
• «بابر منگولیگی» جوزجان 1993.
• «دیوان ظهیرالدین بابر» بامقدمه وتوضیح مقام ادبی وشاعری بابر.کابل
«بابرنامه» برگردان متن اوزبیکی با مقدمه و فهارس. انتشارات اکادمی علوم افغانستان کابل.1386.
«...تیلماجی» (ترجمه منثوروملخص قصه های مثنوی).نشر انجمن قلم، کابل 1386.
برخی از آثار نشر ناشده او:
دفترهای اشعار دری بنام «حجله باران»، «با کاروان نور» و مجموعه رباعیات بنام «سوگنامه گلسرخ» ودیگران. درزیر نمونه هایی ااز اشعار اوتقدیم می شود:
بگذار بنام تو غزل سرکنم ایدوست بیت الغزل نام تو ازبر کنم ایدوست
بگذار که من بی من ازین شهر مسافر آیم به درت سرزده و سرکنم ایدوست
بگذار که عشق تو برم خانه به خانه هرخانه به این نور منور کنم ایدوست
درسینه هرگل سحری پرورم وباز دررهگذر یاد تو پرپرکنم ایدوست
درنورسحر، برق گهر، گرمی اخگر صد جلوه زتو بینم و باورکنم ایدوست
• اول قراکوزدن مینگه ییتکی اگرچه دردو داغ
بولمسون بیردم خیالیمدن قرا کوزی ییراغ
کوپ قرا کوزلرنی کوردیم باشقه دورکوزینگ سینینگ
تینگ ایمسدور قاره تونلرگه بو ایککی شبچراغ
ترجمه: هرچند ازآن سیه چشم جز دردو داغ حاصلی ندارم، یک لحظه هم نمیتوانم دوری چشمان سیاهش را از نظرخود تحمل کنم. من سیه چشمان زیادی را دیده ام، اما چشمان تو چیز دیگریست، این دوتا شبچراغ را نمی شود با شبهای سیاه مقایسه کرد.
متین اندخویی
محمدامین متین فرزند مرحوم عبدالحی بسال 11941در دهکدۀ چک محلۀ اندخوی متولدشده، پس از ختم دوره ابتدائی، علوم متداوله را طور خصوصی از محضر فضلای وقت فراگرفته است. اوکه درعلوم ادبی وارد ودر فنون شعری ماهر میباشد، به زبان های دری و ترکی شعر میگوید، مقاله وکتاب مینویسد. تحقیقات جالبی درموضوعات مختلف ادبی و تاریخی انجام داده است.
دراستخراج مادۀ تاریخ مهارت دارد وضمن قطعات موزونی سال وقوع حوادث و وفات بزرگان علم وفن را با افاده های لطیف و دلنشین مسجل نموده است.
استاد متین، انسانی متواضع، صمیمی ومهربان و برخوردار ازعواطف عالی انساندوستانه ووطنپرستانه میباشد. علاوه بر ژنرهای مختلف شعردرسرودن قصیده وغزل ید طولایی دارد. او با نوشتن چند قصیدۀ حماسی، هرکدام بیش از صد بیت به زبان مادری، درین عرصه پیشگام میباشد. اسلوب شعری او متاثر از سبک هندی است. تاکنون بیش از 35 اثرش بزبان های دری وترکی نشرشده و ما برخی از آن هارا نام میبریم .
• « مرز خورشید»، مجموعۀ اشعار دری. کابل1367.
• «کونگول سوزی»، مجموعه اشعار اوزبیکی. کابل 1365.
• «باغ لاله پوش».دیوان اشعار دری و اوزبیکی.
• «اندخوی و جایگاه آن در تاریخ».پشاور 1376.
• «ازمسند تدریس تامنبر ارشاد». جوزجان 1372.
• «کاسۀ چوبین» جوزجان 1372.
او منتخباتی از اشعار استاد خلیلی، عبدالهادی داوی، نزیهی جلوه، غلام احمد نوید، محمد ابراهیم صفا، محمد انور بسمل وعبدالرحمان پژواک تهیه وبه شکل مجموعه های جداگانه به نشر رسانده است و یک عدۀ دیگر آثارش آمادۀ نشر میباشد. نمونۀ کلامش:
زبس که ریختند ازمعرفت می درایاغ من
زند فیض معانی موج هرسو از دماغ من
زکلکم عنبرافشان می چکد بس نکتۀ رنگین
دمیده ازرگ گل نافۀۀ مشکین به باغ من
چنان زینت فزودم زاب دیده مزرع دل را
بغل واکرده می آید صبا بر طرف باغ من
به رمز شعرپی بردن متین بوده است بس مشکل
اگرچه ازتفکر لحظه یی نبود فراغ من
از یک شعراو در بار میهن:
• نیتانگ خامم تیلی وصفینگده گویا بولسه بلبل دیک
که هرذرنگ ایچیده یوزتومن گلشن شگوفان دور
ترجمه: ازآن رو خامه ام درستایشت چون زبان بلبل گویاست که در هر قدم خاکت گلشنی شگوفان داری.
ذره عظیمی
محمد کریم ذره عظیمی بسال 1307 در گذر قاضی خانه سرپل در یک
خا نواده فضل ودانش زاده شد. پدرش استادعظیمی دانشمندی متبحر درعلوم اسلامی، فنون ادبی و شاعری ورزیده و شیوابیان، صاحب دیوان شعر و آثار ادبی دیگر بود.
ذره به سبب چشم دردی شدید نتوانست بالاتر از دورۀ ابتدائیه در مکاتب رسمی تحصیل کند وپس از بهبودی نسبی مدتی به آموزش علوم متداول ومشق خوشنویسی در مدرسه پرداخت. اوازخوردسالی به پیروی ازپدرخود به سرودن شعرمی پرداخت وبا نوجوانان تجدد پسندی که دلبستۀ شعروادب بودند وبا مو -سیقی علاقمندی داشتند محشور بود. رفته رفته تعداد این جوانان روشنفکر
روشن نگر که این جا نب نیز در زمرۀ آنان بودم افزایش یافت و شکل« انجمن ادبی سرپل» را گرفت. اشتراک میرزای شاعر بخارایی متخلص به «اصلی» و بعضا نوازنده و خوانندۀ ورزیده حاجی عبد الرشید سمرقندی به رونق محافل می افزود. ذره درنواختن رباب و طنبورمهارت داشت، شاعرو خواننده خال محمد کوکب دنبوره و غچک، شاعر نواب نائب هارمونیه می نواختند ودیگران با دائره همراهی میکردند. ضمن اجرای آهنگ و سرود، شاعران نو پرداز اشعار خود را میخواندند و گاهی مشاعره صورت می گرفت. روزی ضمن صحبت در باره شاعران وسخن پردازان کابل ازمن دربارۀ استاد هاشم شایق افندی وشایق جمال پرسیدند. من آنچه میدانستم درباره آنها گفتم. ذره که از ارادتمندان افندی بود بداهة این بیت را نوشت:
افندی را بود کرسی دانش برتراز شایق که دارند امتیاز ابرو و چشم این دوشایق ها
من نوشتم:
بلی هرمدعی کی میرسد بر رتبه مجنون به صبرو عشق ورزی فرقها دارند عاشق ها
چون ما همه نومشق ونوپردازبودیم، وجود نواقص در اشعارما طبیعی بود. بعدا هنگامی که این ابیات را به حضورمرحوم شایق افندی خواندم، تبسمی کرد وگفت که یک نقل آن را برای من بدهید. بنده ضمن رساله ای که به نام«مشاهیروسخنوران سرپل» درسال 1331 درروزنامه «بیدار»مزار شریف نشرشد، عده ای ازین شاعران جوان را معرفی کرده ام. ذره مدتی در ریاست بلدیه سرپل، چندسال درلیسه های منهاج سراج ونسوان سرپل به صفت آموزگار کارکرد. در اثرشرایط دشوارچندین سال او با فامیل خود در کابل و بعدا در مزارشریف حیات بسربرد درسال 1371 در همانجا زندگی را پدرودگفت ودرجوار پدرش استاد عظیمی در زادگاهش بخاک سپرده شد.
اخیرامجموعه اشعار دری وترکی ذره عظیمی به اهتمام دوکتور شفیقه یارقین و مساعی رحیم ابراهیم ومقدمه محمد حلیم یارقین بنام «آب وآتش» در 146 صحیفه ازچاپ برآمده که حاوی 2000 بیت درژانرهای مختلف شعرمیباشد. شاعر علاوه برین اثرهای دیگری به نام های «چلچراغ» و«نصاب الصبیان» نیز دارد که نشرنشده.
درین جا یک نکته قابل یادآوری است که نسل بعدی، تجارب وسنت های «انجمن ادبی سرپل»را ادامه دادند و درسال 1357 به رهبری نوازنده، کمپوزیتور ونقاش محمد شفیع عظیمی واشتراک ملا تاج محمد، صدرالدین انتظار، داکتر درمان ویکعده دیگر ازخوانندگان و نوازندگان، «گروه هنری اوزبیکی ظفر» راتشکیل دادند که با اجرای سرودهای دلنشین جالب به زبان های اوزبیکی ودری دررادیو- تلویزیون افغانستان و کنسرت های خود شهرت یافتند وبه مرور زمان زمینه تبارز استعدادهای درخشانی را مساعدساختند که هم اکنون به فعالیت های هنری مصروفند.
نمونه هایی از اشعار ذره:
• سبورا محتسب بشکست، من چون توبه بشکستم
تودست محتسب بشکن که بشکن بشکن است امشب
• جهان به کشتی طوفان رسیده میماند زمان به خانه سیلاب دیده میماند
• ندامت شاهد بزمم امیرکشورعشقم فرح آمادۀ رزمم وزیر لشکرعشقم
• ازبسکه خورده ایم به دل نیش زندگی
بیزار گشته ایم ازین کیش زندگی
عیش است این که رفته سکندر به خواب ناز
خضراست این که مانده به تشویش زندگی
• زبس گرم کرده است بازار خودرا نداند حساب خریدار خود را
به آتش تو انگشت خود میگذاری اگر میکنی غازه رخسارخودرا
عمل، ذره گرنیست سهواست گفتار چوگفتارخود کن توکردارخودرا
• آپاق قینه قوش، طلاقفسده سیریدی تینمی اوچماق هوسده
تا بو جهانده یازسه قناتین آزادلیکده تاپسه حیاتین
آزادلیک گه هیچ نرسه ییتمس آزادلیک سیز دنیاگه بیتمس
ترجمه: مرغک سپید درقفس طلایی به آرزوی پریدن می سراید تادرجهان پهناور بال و پر بگشاید و آزاد زندگی کند. آری، هیچ چیز به پای آزادی نمی رسد وهیچ کاری بدون آزادی فرجام ندارد.
بورگوت:
فضل احمد بورگوت(بورگیت) در سال 1353درولسوالی ینگی قلعه ولایت تخار زاده شد. پس ازختم تعلیمات ابتدایی و ثانوی درسال 1994 برای تحصیلات عالی به ترکیه اعزام شد. دانش آموز جوان که تشنه معرفت واز استعداد عالی برخوردار بود، پس ازچهارسال تحصیل دررشتۀ زبان وتاریخ ترکها، دورۀ دانشجویی را به پایان رسانید و دررشته تاریخ معاصر آسیای میانه به تحقیقات پرداخت ودپلوم ماستری به دست اورد. بورگوت طی اقامت خود درترکیه مدتی درمطبوعات ترک های افغانستان مصروف کارشد واز سال 1998 تا سال 2000درمرکز پژوهش های استراتیژیک اورو- آسیا (آسام – ASAM) به بررسی های علمی پرداخته وبه گرفتن تقدیرنامه ها موفق شده است.
فضل احمد بورگوت ازقریحه شعری سرشاری برخوردار بوده به زبان های ترکی و فارسی شعر می سراید و می نویسد. بیشتر به شعر نو تمایل دارد. او مولف یک سلسله مقالات تحقیقی میباشد که برخی از آنها در مطبوعات و سایت ها به نشر رسیده و برخی به زبان های انگلیسی وروسی برگردان شده است. فعلا او در اونیویرستی کابل مصروف تدریس زبان ترکی میباشد.
نمونه هایی ازاشعار او:
• خیال های زرینم را درسینه زمان نهاده ام
تاروزی به نهال آرزوهایم
پیوند حقیقت زنم.
اما افسوس !
زمان نیز قطره قطره آب شد
واز پله های مژگانم
برریگستان ناامیدی فروریخت.
من نیک میدانم،
این همه دردو اندوه وغم
که چون دود یک سیگار
در رگ رگماحساس میکنم،
ذره ذره مرا خاکستر میکند.
اینک می بینی ؟
دستانم با خون خورشید آلوده است
ودارد خاموش میشود
همه ستاره ها درچشمانم،
ومن
دارم می لرزم
گمراه چون ابرها
وچون یک طفل تنها
می ترسم
می ترسم ازآن لحظه ای که
درگورستان آرزوهایم
آهنگ نا امیدی سرایم.
• مین من اول حسرت چیکیب فریاد و افغان ایلگن
کوز یاشیمنی ییرگه توکیب سیل و طوفان ایلگن
ترجمه:
• من آن حسرت کش ستمدیده ام که فریاد وفغانم به آسمانها میرود وازسیل اشک طوفان برپاکرده ام.
درین جا مقالۀ «نقش شاعران وشاهان ترکتباردرتکامل زبان وشعرفارسی »به پایان میرسد. خلاصۀ این مقاله تحت عنوان «نقش شاعران ذواللسانین در تکامل زبان و شعر فارسی» در همایش بین المللی ایرانشناسی منعقدۀ تهران درسال 2004 توسط نویسنده خوانده شده است.
باید خاطر نشان ساخت که مقاله گنجایش بحث کافی پیرامون خدماتی که شاعران وشاهان ترکتبار درراه رشد و انکشاف زبان فارسی، باکمال صمیمیت و محبت نسبت به این زبان و گویندگان آن انجام داده اند رانداشت، بنابرآن مؤلف جز درموارد معدود ناگزیر بود پیرامون احوال و آثاراکثریت سخنوران به ایجاز و اختصار سخن براند. البته بااین روش نمی شد حق مطلب رادرمورد عدۀ زیادی از شاعران ذواللسانین اداکرد. بنابرآن مؤلف تصمیم دارد، اگرزمان یاری دهد، موضوع را به شکلی فراگیرترکه تعداد قابل ملاحظۀ به قول حافظ شیرازی«ترکان فارسی گو» را بابررسی آثار شان دربربگیرد، با ذکردقیق تمام منابع مورد استفاده تکمیل وآماده نشر بسازد. این هم قابل یادآوری است که در متن حاضر ارائۀ دقیق صفحات، محل و سال نشریک تعداد منابع به نسبت شرایط مهاجرت برای نویسنده میسرنشد، لذا به ذکر آنها طوری که دریادداشت های مختصر بنده وجودداشت اکتفاشد.
برخی از شاعران هموطن که در هردو زبان آثاری درنظم و نثردارند، به سبب نبودن زند گینامه وآثارشان در دسترس مؤلف، درمقاله جاداده نشد. ازآن جمله اند: شرف الدین شرف، نظرمحمد نوا، اشرف عظیمی، محمد اسحاق ثنا، فرشته ضیایی، آصفه شاداب،حامد فاریابی، محمد انور مهجور، یحیا حفیظی، سیف الدین نوری، غلام سخی وکیل زاده، سید عزیزالله الفتی، ذکرالله ایشانچ، محمد عالم کوهکن، صدرالدین انتظار، تاشقین بهایی، فیض الله قرداش، عبدالله کارگر، کاظم امینی، هوشنگ پیگیر، همایون خیری ودیگران.
باید گفت که هم اکنون در افغانستان تعداد شاعرانی که دردو زبان ترکی وفارسی می نویسند و شعر می سرایند خیلی زیاداست. بویژه پس ازحوادث سال 1357 وتاسیس هفته نامه های «یولدوز» و «کورش» بزبانهای اوزبیکی و ترکمنی، تاسیس دپارتمنت های اوزبیکی وترکمنی درفاکولتۀ ادبیات، اکادمی علوم ووزارت تعلیم وتربیه، مسجل شدن زبان ترکی به صفت زبان رسمی درقانون اساسی و نیز تشدید مبارزه برضد اشغال خارجی به تعداد آنان افزوده شده است. آثار این نسل نو سخن پردازان که جهانبینی واسلوب نسبتا خاص خودرا دارد، موضوع بحث و بررسی جالب جداگانه را تشکیل میدهد. یقینا دانش پژوهان به این امر توجه مبذول خواهند داشت.
برخی ازمنابعی که درنوشتن این مقاله مورداستفاده قرارداشته است :
- علیشیرنوایی، خمسه، نشر تاشکند، 1893. - علیشیر نوایی، مجالس النفائس، نشر تاشکند. مناع:،..
- علیشیر نوایی خزائن المعانی، نشر تاشکند. -علیشیر نوایی، دیوان فانی ، محمد قهرمان نشر تهران. - دوکتور محمد ناظم حیات و اوقات سلطان محمود.
- دوکتور محمد اکبر مددی، اوضاع اجتماعی دورغزنویان، کابل، بیهقی 1977 .
- میر غلام حمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مطبعه دولتی، کابل، 1967.
- خلیل الله خلیلی، غزنویان، جلد 3 ، انجمن تاریخ، کابل، مطبعۀ دولتی، کابل، 1957.
- احسان طبری، برخی بررسی هادربارۀ جهان بینی ها و جنبش های - اجتماعی در ایران، نشردوم، مطبعۀ دولتی، کابل، 1983.
- فضلی نمنگانی، مجموعة الشعرا، نشر تاشکند، مطبعۀ سنگی.
- عبدالحی حبیبی، افغانستان بعداز اسلام، جلد1 ، انجمن تاریخ، مطبعۀ دولتی،کابل، 1950.
- دوکتور ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوسی، 1944.
- عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ حقی لطفی و محمد جعفر
یا حقی، تهران،1367.
- صائب تبریزی، کلیات، با مقدمۀ امیری فیروزکوهی، تهران، 1333.
- صائب تبریزی، کلیات، چاپ لاهور، 1971 م.
- محمد علی تربیت، دانشمندان آذربایجان، 1314، تهران.
- آزاده رستموا، سیر غزل در ادبیات آذربایجان، ترجمۀ نادعلی پیام، انتشارات شیخ صفی الدین، تبریز. – محمد دیهیم، تذکرۀ شعرای آذربایجان، جلددوم، سال 1367تبریز. –یادنامۀ استاد سید محمد حسین شهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، تهران، 1374. – گفتگوباشهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، نشرنگاه، تهران، 1379. – داکتر شهریار، سلام به حیدر بابا، برگردان بهمن فرسی به فارسی بامتن ترکی، ناشر دفتر خاک، لندن، 1993. - صمد سرداری نیا، مشاهیر آذربایجان، نشر دانیال، تبریز، 1377. – جعفرکوهی، ناشناخته های حیدر بابا، چاپ اندیشه،تبریز،1379. – و. بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمۀ غفار حسینی، تهران،1373. – نصرالله فتحی (آتشباک) ، یادی ازحیدر بابا...، نشر فخرآذر، 1343. – دیوان شهریاردر پنج جلد، تهران. - برگزیدۀ دیوان استاد شهریار، بکوشش: یحیی شیدا، تبریز- تلاش،1361. – "سلام بر حیدر بابا" استاد محمد حسین شهریار، ترجمۀ منظوم کریم مشروطه چی (سونمز)، چاپ سوم ، چاپخانۀنیل،تهران،1377. - "به همین سادگی و زیبایی"( یادنامۀ استاد سید حسین شهریار) به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، 1374. - رحمانی فر ، محمد، نگاهی نوین به تاریخ تورکهای ایران، نشر اختر، تبریز. 1379. - هیئت، دکتور جواد، سیری درتاریخ زبان و لهجه های تورکی، چاپ سوم، نشر پیکان، تهران،1380. - ابن عربشاه، عجائب المقدور فی اخبار تیمور، ترجمۀ ام، ای ، نجاتی، شرکت نشریات علمی و فرهنگی، تهران، 1994. - حبیبی، عبدالحی، ظهیرالدین محمد بابرشاه، کابل، 1351. – براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، جلد سوم (ازسعدی تا جامی)، ترجمه وتعلیق علی اصغرحکمت، تهران. – دوکتورعبدالغنی، احوال وآثارمیرزاعبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمد آصف انصاری، کابل، 1351. – حبیبی، عبدالحی، هنرعهد تیموریان، نشر ایران. – دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، شرکت انتشارات علمی، تهران. – دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، CD – وریانت الکترونیک.
درزبان اوزبیکی:
- مومنوف، ابراهیم«امیر تیمورنینگ اورته آسیاتاریخیده توتگن اورنی»
(جایگاه امیرتیموردرتاریخ آسیای میانه)، تاشکند، «فن»، 1993.
- نسیمخان رحمان، «تورک خاقانلیگی»(امپراتوری تورک)، تاشکند، میراث، 1993.
- احمیدوف، بوری بای، «تاریخدن سباقلر»(درسهایی از تاریخ)، تاشکند، اوقیتوچی، 1994.
- جوزجانی،شرعی، تصوف و انسان، تاشکند،عدالت 2001 .
- تیمور توزوکلری (توزوکهای امیر تیمور) ترجمه علیخان صاغونی و حبیب الله کرامتوف، تاشکند، نشرات غفورغلام ....
- «اوزبیکستان خلقلری تاریخی» (تاریخ خلقهای اوزبیکستان)، مجموعۀ مقالات، جلد اول، به اهتمام ا.اسقروف، تاشکند، فن، 1992
- «امیرتیموراوگیتلری»(اندرزهای امیر تیمور)، مجموعۀ مقالات، تاشکند نوروز، 1992. - ملله یف، نتن، اوزبیک ادبیاتی تاریخی، تاشکند، 1976. - بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، تاشکند، بدیعی ادبیات نشریاتی، 1965. - روی فیش، جلال الدین رومی، ترجمۀ جمال کمال، تاشکند، 1986.
درزبان ترکی:
- شمس الدین سامی، قاموس الاعلام، استنبول، مطبعه مهران، 1898. - اسلام انسیکلوپیدیه سی (دائرة المعارف اسلام)، دانشگاه استنبول، فاکولته ادبیات، جلد1، 1950. - برخی ویب سایتها و ویبلاکها.
نویسنده: پروفیسور شرعی جوزجانی.
منبع:www.babur.org
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۰۱ ساعت 11:0 توسط محمد قجقی
|