اولین رابطه ی ترکان بااعراب:صدای اذان در بُخارا نوشته ی:دکترارکان گؤک سو – ترجمه ی: محّمد قُجُقی
لشکریان عربی- اسلامی اولین بار با فرماندهی «عبیدالله بن زیاد» والی امویان در خراسان، در برابر بخارا قرار گرفتند.
منابع مینویسند: اولین والی خراسان و یا فرماندهی عرب که با سپاهیانش از رود جیحون گذشت. عبیدالله بن زیاد بود که
بلافاصله پس از عبور از رود جیحون، به سمت بُخارا روی آورد. این اوّلین باری بود که لشگریان عربی- اسلامی در مقابل
بخارا قرار می گرفتند. در آن زمان ملکه ی ترک «کاباجی خاتون» بر تخت نشسته بود.او برای دفاع از شهر اقدام کرد. ولی
موفقیّتی بدست نیاورد و پذیرفت در ازای رسیدن به صلح ،یک میلیون درهم بپردازد. عُبیدالله مبلغ مذکور را گرفت. او علاوه
بر مال و پول و غنایم بدست آمده با تعداد فراوانی اسیر و غلام به بصره- که به عنوان والی آنجا منصوب شده بود- برگشت
(سال 55 هـ - 675 / م) تعداد اسرایی که عُبیدالله از بخارا با خود آورد (برده ی بخارایی) به نوشته ی نَرشَخی، چهار هزار
و به گفته ی طبری دو هزار تن بوده اند. همگی این اسراء در تیراندازی مهارت داشته اند.
چندسال بعد از لشگرکشی عُبیدالله، در سال 56 هـ / 676- 675 / م شاهد حضور سعیدبن عثمان بن عَفّان- که به عنوان
والی خراسان تعیین شده بود- در مقابل شهر بخارا هستیم. شخصیت های برگزیده ای چون قُثم بن عباس بن عبدالمطلب،
عبدالملک بن عُمیر، مالک بن الرّبیب، رُفی ابوالعالیه الریّاحی، در سپاه سعید، حضور داشتند. امّا بخش عمده ی قشون را
افرادی تشکیل می دادند که در بصره، به علت ارتکاب کارهای خلاف در زندان بوده اند. علاوه بر این داوطلبان را نیز به
جمع لشگر ملحق نمودند. در آن میان راهزنانی که در ایالت فارس راه حجّاج و حج را بسته بودند، نیز مشارکت داشتند،
صرفاً برای اینکه به تعداد قشوق سعید بن عثمان بیفزایند. برای آنها دستمزد و حقوق در نظر گرفته شده بود: «کاباج خاتون»
ابتداء قصد جنگ با ایشان را نداشت، لذا پیشنهاد صلح داد. ولی با جمع آمدن مردم سُغد،کش و نخشب (نسف) در بخارا برای
کمک، تغییر عقیده داد. امّا در مقابل قشون اموی، توفیقی بدست نیاورد، بدین صورت یکبار دیگر حاکمیت امویان را پذیرفت.
باری سعید قصد نداشت همچون «عُبیدالله»، که بلافاصله برگشته بود، بازگردد.او در این اندیشه بود که بعد از بخارا،
سمرقند، دیگر شهر مهم ماوراءالنهر را نیز به تصرّف درآورد. «خاتون» پس از اینکه سعیدبن عثمان، شهر بخارا را ترک
نمود، توانست اقداماتی انجام دهد، و هنگامی که سمرقند مورد حمله امویان قرار گرفت، توانست تعرّض را آغاز نماید. لذا
سعید پیکی، به نزد خاتون اعزام نمود و گفت: من اکنون عازم سُغد و سمرقند هستم. شهرِ تو (بخارا) در مسیر راه من است.
برای اینکه راه عبور من را قطع نکنی و برایم مشکل ایجاد ننمایی، لازم است گروگان هایی به نزد من بفرستی. خاتون قبول
کرد که تعداد 80 نفر از بزرگ زادگان و دهقانان را به عنوان گروگان تسلیم نماید. علاوه بر آن، تعدادی از بخارائیان را به
عنوان سپاهی و راهنما، به کمک سعید فرستاد. سعید به مقابل شهر سمرقند آمد و شهر را به محاصره درآورد. شهر پس از
سه روز محاصره سقوط نمود. به نوشتهی نرشخی، در آن زمان سمرقند پادشاهی نداشت. سعید سی هزار نفر از اهالی
سمرقند را به بردگی کشید. مقادیر زیادی مال و ثروت بدست آورد. سعید که پس از بخارا، سمرقند را نیز تصرّف نموده بود،
مقادیری غنیمت، ثروت و برده بدست آورده، تصمیم به بازگشت گرفت. پس از سمرقند به ترمذ و از آن جا به بخارا آمد.
خاتون پس از لشگرکشی و برگشت موفقیّت آمیز سعید، اعلام کرد چون دیگر به گروگان ها نیازی نیست،لذا خواستار
بازگردانیدن آنها شد. سعید گفت: هنوز به تو اعتماد ندارم. گروگان ها را تا عبور از رود جیحون نگاه خواهم داشت. منتها به
قول عمل نکرد. علیرغم اینکه وعده داد پس از جیحون، در مرو و پس از آمدن به مرو، در نیشابور و پس از رسیدن به
نیشابور، در کوفه آزادشان خواهد نمود، گروگانها را تا مدینه در اختیار داشت. به این امر نیز قناعت نکرد. وقتی به مدینه
رسید، به غلامانش دستور داد، شمشیرها و کمربندهای ایشان را بگیرند. بعداً لباس های ابریشمین و آنچه از طلا و نقره در
نزد ایشان بود، گرفتند. بجای آن لباس هایی از گلیم- لباسهای زمخت و ضخیم- به ایشان پوشاندند و آنها را به کارگری در
مزارع گماشتند. گروگان ها از این وضع بسیار ناراحت شدند و گفتند این آدم هرکاری از تحقیر و زلّت راکه می توانست، در
حقّ ما روا داشت. ما را به بردگی کشید و دستور داد کارهای مشقّت بار انجام دهیم. بجای مُردن با زلّت بهتر است به شیوه
ی مفیدی بمیریم. مردن ما به کاری بیاید. بعداً به سرای سعید رفتند، درها را بستند و سعید را به قتل آوردند. خودشان را نیز
کشتند.
لشکریان اموی در سال 61 هـ (681- 680 میلادی) هنگامی که «کاباج خاتون» بر تخت سلطنت بخارا، جلوس کرده بود، در
مقابل بخارا حاضر شدند. در آن تاریخ «سَلم بن زیاد» والی خراسان، فقط 24 سال داشت. در حالی که همسرش در کنار او
بود، از رودخانه ی جیحون عبور کرد. او اولیّن عربی بود که بهمراه همسرش از رود گذشت. حتی هنگامی که در منطقه بود،
صاحب فرزندی شد و نامش را «السّغد» گذاشت.
والی های خراسان قبل از تعیین «سَلم بن زیاد» به آن مقام، برای لشکرکشی به بخارا و اطرافش در تابستان قشون تشکیل می
دادندو با فرا رسیدن زمستان به پایگاه نظامی خود- که در مروشاهجان بود- برمی گشتند. بیگ های منطقه متوجّه این امر شده
بودند، در سال 61 هـ (680 / م) به اختلافات داخلی خود پایان دادند و تصمیم گرفتند همگی باهم به مقابله با اعراب بپردازند.
در این اتحاد «کاباج خاتون» هم حضور داشت. سلم که بدین خاطر به حرکت درآمده بود، پس از عبور از نیشابور و
خوارزم، متوجّه بخارا گشت.
سلم بن زیاد با لشکریانی که در خراسان گردآورد، تعداد نفرات قشونش را افزایش داد و با لشکری بزرگ و در مقابل بخارا
قرار گرفت. خاتون می دانست که نمی تواند با او مقابله نماید. بنابراین سفیری به «طرخون» شاه سُغد اعزام نمود و اعلام
کرد که می تواند با او ازدواج نموده، همه ی حق و حقوقش را در بُخارا به وی واگذار نماید.طرخون پیشنهاد خاتون را
پذیرفت و با قشونی 120 هزار نفره، به سمت بخارا بحرکت درآمد. علاوه بر این از ترکستان نیز قشون بزرگی فراهم نموده،
به سمت بخارا روانه شد. وقتی قوای امدادی به بخارا نزدیک شد، با وضع غیرمنتظرهای روبرو شد. زیرا خاتون منتظر
رسیدن قوای کمک نشده بود و یا از رسیدن آنها قطع امید کرده و با این امید که بتواند وقت بخرد، با سلم صلح نموده، دروازه
های شهر را بر روی قشون اموی گشوده بود. اما وقتی شنید که قشون در کانال خرقان- در کناره ی آرقی مستقر شده است-
بلافاصله برای مقابله با اعراب به حرکت درآمد و دروازه های شهر را مسدود کرده، وضعیّت جنگی بخود گرفت. امّا در آخر
جنگ، قشون بخارا یکبار دیگر مغلوب شد. مسلمانان مقادیر فراوانی غنیمت بدست آوردند. آنچنان که به هریک از سوارگان
«دو هزار» و برای هریک از پیادگان «هزار و دویست درهم» رسید. خاتون یکبار دیگر گرفتار شکست شد. هیچ چارهای غیر
از درخواست امان کردن، از سلم برایش باقی نمانده بود. فردی را گسیل داشت و درخواست صلح نمود. سلم دعوت و
خواسته ی خاتون را پذیرفت. پس از دریافت مقادیر زیادی از مال و پول، پیروزمندانه عازم خراسان گردید.
نظمی که سلم بن زیاد، در خراسان و ماوراالنهر ایجاد و مستقر کرده بود، در سال 64 هـ / 684 میلادی برهم خورد، زیرا
در آن تاریخ و پس از درگذشت یزیدبن معاویه، در پایتخت اموی، آشفنگی آغاز شد. تأثیرات آن، همه ی ایالات و از جمله
خراسان و ماوراءالنهر را فرا گرفت. چراکه یزید بن معاویه، تنها نمایندهی شاخه ی سفیانی بنی امیّه بود و پسری نداشت. با
مرگ او شاخه ی سفیانی، که از زمان معاویه به خلافت پرداخته بودند، به پایان راه خود رسید و پس از آن در این خصوص
که چه کسی باید به خلافت برسد، اختلاف آغاز شد. در این زمان، عبدالله بن زبیر، در مکّه، خلافت خود را اعلام کرد. از
طرف دیگر مروان بن حکم نیز به شام آمد و بجای معاویه دوّم بر تخت خلافت جلوس نمود و مبارزه با عبدالله بن زبیر را
آغاز کرد. امّا خلافت مروان نیز چندان طول نکشید. او در سال 65 هـ / 685 میلادی درگذشت و ولیعهدش عبدالملک جانشین
پدر شد. بهنگامی که این حوادث روی میداد، در خراسان نیز بسان دیگر مناطق، آشفتگی روی میداد. فضایی پر از ابهام و
آشوب حاکم بود. اقتدار سلم بن زیاد، والی خراسان دیگر متزلزل شده بود و هر قبیله ای برای خود حُکم میراند. بنابراین سلم
از خراسان خارج شد. او ابتدا یزیدبن مُهَلّب و پس از او عبدالله بن خازم را به عنوان وکیل خود برگزید. عبدالله بن خازم- یا
عبدالله بن زبیر- به عنوان خلیفه بیعت نمود و به عنوان والی او در خراسان، به انجام وظیفه پرداخت. امّا در سال 72 هـ /
692- 691 میلادی- عبدالملک بن مروان- مکّه را متصرّف شد و عبدالله بن زبیر را بقتل آورد. عبدالله بن خازم که پس از
او،از عبدالملک بن مروان متابعت ننمود نیز به قتل رسید و بجای او ابوبکربن وشاح، به عنوان والی برگزیده شد. بعداً اگرچه
والیان دیگری برای خراسان انتخاب شد، امّا، سیاست کشورگشایی، به نوعی اجراء نگشت.این وضع تا سال 85 هـ / 704
میلادی دوام داشت. وقتی که حَجّاج، والی عراق، مفضل بن مهلّب، والی و حاکم خراسان و ماوراءالنهر را خلع و بجایش
قتیبه بن مسلمبن باهلی، را منصوب نمود، دوره ی جدیدی آغاز شد.
قتیبه پس از آنکه امور خراسان را به نظم آورد و اختلافاتی را که برای مدّتی ادامه داشت ،حلّ و فصل نمود، به اقدامات و
حرکات کشورگشایانه پرداخت. بعضی مناطق را فتح نمود، برخی از مناطق را با امضای قرارداد تفاهم در اختیار بزرگان
محلّی قرارداد و بخود وابسته نمود. بدین صورت توانست بر مروالرّود، طالقان، بلخ، چغانیان و طُخارستان دست یابد. در
سال 87 هـ / 706 – 705 میلادی- با فرمانروان طخارستان، تودون (لقبی است) بادغیس، نیزک ترخان،از بزرگان هون های
سفید، قراردادی به امضاء رساند و در همان سال هم از رود جیحون گذشت و به سمت شهرهای ماوراءالنهر عزیمت نمود.
اولین هدف قتیبه، شهر «بیکند» بود که بین جیحون و بخارا واقع شده بود. قتیبه به همراه «نیزک» که پس از تشرّف به دین
اسلام، عبدالله نامیده شد- عازم «بیکند» شد و آن شهر را به محاصره درآورد. شهر دارای بارویی بسیار مستحکم و استوار
بود، بدان خاطر به آن، شهرستان روئین گفته میشد. از طرف دیگر اهالی شهر وقتی مطلع شدند که قتیبه از «رود» گذشته
است، بی کار ننشستند. از طرفی برج و باروی شهر را مستحکم ساختند، از طرف دیگر با اطلاع به اهالی شهر بخارا و
اطراف آن، تقاضای کمک نمودند. قتیبه شهر را به محاصره گرفته بود. در همان زمان قوای کمکی به منطقه رسیدند و با
مسدود کردن راه ها و معبرهای قشون قتیبه، ارتباط ایشان را با اطراف قطع نمودند. چنانکه این وضع دو ماه طول کشید.
بطوری که والی کل خراسان، نسبت به سرنوشت اردوی قتبیه گرفتار نگرانی و ناراحتی شدید شد و شروع به دعا برای
قشون قتببه در مساجد نمود. قتیبه که در طّی این مدّت در مضیقه ی فراوانی بود، نهایتاً بر سر غیرت آمده، دستور حمله به
«بیکند» را صادر نمود. قشون امویان به فرماندهی وکیع بن ابی سود التمیمی، لشکریان «بیکند» را مغلوب ساخت. فراریان
به باروی شهر بیکند پناه آوردند و به دفاع ادامه دادند. قتیبه دستور داد تا با کندن نقبی از زیربرج و سوراخ کردن دیوار،
شکافی در آن پدید آورند. قتبیه اعلام کرد هر فردی که از شکاف ایجاد شده، عبور کند، دیه ی او را شخصاً پرداخت خواهد
نمود. اگر آن شخص کشته شود، دیه ی او را به فرزندانش خواهد داد. بدین سبب همه میخواستند وارد قلعه شوند. بدین گونه
حصار فتح شد. اهالی بیکند، که بیچاره شده بودند، امان خواستند. قتبیه درخواست آنها را پذیرفت و اداره ی امور شهر را به
«ورقة بن نصر الباهلی» واگذار نمود و از شهر خارج شد. امّا به «هون بون» در پنج فرسخی بیکند نرسیده بود که خبر
شورش بیکندیان و مجروح شدن ورقة حاکم شهر را شنید. قتیبه بهمان دلیل برگشت و هر اهل بیکندی را که مسلّح بود، به قتل
آورد. بقیه را به بردگی برد. بنحوی که شهر به صورت خرابه ای درآمد. به نوشته ی طبری، آنچه از طلا، پول، مال و
غنتیمت به دست قشون عرب رسید،چندان بود که در سرتاسر خراسان چنان چیزی دیده نشده بود.
قتیبه که خبر فتح بیکند را به حجاح اطّلاع داده بود، در سال 88 هـ/ 707 میلادی، بار دیگر از «رود» گذشت و به سمت
بخارا پیشروی نمود. در طول همین سال جاهایی چون :هون بون، تاراب، نومیجکت، نوموشکس، رامیتین/ رامیسین» و
وردانه را فتح نمود.امّا در همان حین تعدادزیادی از لشگریانی که از تاراب،هون بون/خان بون و رامیتین جمع آمده بودند،
قتیبه را به محاصره در آورند. در این قشون افرادی چون، ترخان، خانک خداة، وردان خداة، و ملک کور ماگنون خواهرزادهی
فغفور چین نیز حضور داشتند. برخی منابع تعداد نفرات این قشون را دویست هزار نفر دانسته اند. در جنگی که قتیبه با این
قشون صورت داد، به پیروزی رسید. علیرغم پیروزی چندان پیشروی انجام نداد و به مرو بازگشت و وضع را به حجّاج
اطّلاع داد. حجّاج که میخواست هرچه زودتر بخارا به تصرف درآید، نه از فتح حوالی شهر و نه از پیروزی در رویارویی
با لشگریان پرتعداد، راضی نشد و به قتیبه دستور داد، به سمت وردان خداة، که بر بخارا سلطه یافته بود، عزیمت نماید.
بهمین علّت قتبیه در سال 89 هـ / 708 میلادی، برای سومین بار بصوب بخارا حرکت نمود. از طرق «زم» از «رود» عبور
کرد و در محلّ تلاقی راههای کش و نخشب، با سُغدیان و نسفیان مواجه شد و آنها را مورد حمله قرار داده، شکستشان داد و
به سمت بخارا پیشروی نمود. از سمت راست وردان عبور کرد و در خرقان سُفلی اتراق نمود. اهالی منطقه با انبوهی قشون
با او مقابله نمودند. قتیبه دو شبانهروز با آنها جنگید و در نهایت پیروز گشت. هرچند بعداً علیه وردان خداة و فرمانروایان
لشگر کشید، توفیقی بدست نیاورد. به مرو بازگشت و اوضاع را باارسال نامهای به حجّاج گزارش داد. حجّاج در جواب نامه
اش، از او خواست نقشه ی بخارا را بکشد. قتیبه هم نقشه ی آن شهر را تهیه نموده به حجاج فرستاد. حجاج بدین سبب جواب
داد: بخاطر کارهایی که انجام داده ای، به درگاه خداوند متعال توبه کن و به آنجا، از همین نقطه هجوم بیاور. ضمناً اضافه
نمود که برای « کش » بهتر عمل کن و نخشب/ نسف را به هوا بفرست. وردان را پس بگیر، زنهار فرصت نده دشمن ترا به
محاصره درآورد. مرا هم در راه هایی کج و معوج بدنبال خودت نکش.
قتیبه مطابق دستور حجّاج، در سال 90 هـ / 709 میلادی، برای چهارمین بار، به بخارا عزیمت نمود. در این زمان، وردان
خداة، فرمانروای بخارا، از سُغدیان، ترکان و جماعات دیگری که در اطراف شهر بودند، تقاضای امداد نمود. امَا قتیبه زودتر
از ایشان، بدانجا رسید و شهر را به محاصره گرفت. نیروهای امدادی به مقابل بخارا آمده، جنگ را آغاز نمودند. اگرچه
قراینی از عقب نشینی و هزیمت در قشون قتیبه مشاهده نشد، این امر چندان طول نکشید. قشون گردآمده، دست به تعرّض زد
و پس از یک جنگ بسیار شدید، مسلمانان غلبه یافتند. بدین طریق نهایتاً شهر بخارا به تصرّف درآمد.
قتیبه بن مسلم- با والیان پیشین خراسان تفاوت میکرد. او می خواست حاکمیت امویان بر بخارا پایدار باشد . هدفش گسترش
و ترویج اسلام در منطقه بود. لذا پس از گشودن بخارا، از منطقه خارج نشد. از یک طرف با انجام دادن اصلاحاتی سعی در
تحکیم حاکمیت دولت اموی داشت و از طرف دیگر، برای گسترش اسلام در بین اهالی بخارا، تلاش مینمود. زیرا مردم آن
منطقه، تا بدان دور، هم از لحاظ منطق و هم از لحاظ شیوهی حرکت و اقدام، با شیوه ای که دور از سیاست فتوحات اسلامی
بود و به قصد تأمین غنیمت و استیلای عرب، وبا شدت اعمال می شد، برخورد نموده بودند و در این چارچوب چهره ی
واقعی اسلام را ندیده بودند. بدین جهت، همانگونه که قبلاً هم شاهد بودیم- بنظر می رسید که اسلام را (ظاهراً) پذیرفته اند و
در واقع به باور به اعتقادات پیشین خود ادامه می دادند و دنبال فرصت می گشتند تا بتوانند سرزمین خود را از اشغال
اعراب بیرون آورند.
قتیبه در ابتدای امر، آثار کفر و آداب و رسوم مجوسی را ممنوع ساخت. هرکسی را که در انجام احکام شریعت کوتاهی می
کرد، یا خطایی مرتکب میشد، جریمه مینمود. امّا به این امر اکتفا نمی کرد. شناخت مردم منطقه از اسلام، نه از طریق
فشار و زور، بلکه با پذیرش مشتاقانهی اسلام توسط ایشان ممکن میگشت. بدین سبب قتیبه با مدیران مردم محلّی که از جهت
سیاسی و تجاری نفوذ داشتند، رابطه ی نزدیک برقرار نمود. پس از مرگ کاباخ خاتون، توغشاده/ توغشاد که به جای او به
قدرت رسیده بود، نتوانست در مقابل وردان خداة، عرض اندام کند، لذا از تخت دور مانده با حمایت قتیبه، توغشاد دوباره بر
تخت سلطنت بخارا جلوس نمود. توغشاد مدّتی بعد، به اسلام گروید. مسلمان شدن او هم باعث تسهیل فعالیت های قتیبه در
منطقه شد و هم از جهت شکل گرفتن نوع نگرش مردم منطقه به اسلامیت، حادثه ای مهمّ تلقّی میشود.
یکی از روش هایی که قتیبه برای تأمین گسترش اسلام در منطقه در پیش گرفت، آن بود که در نیمی از خانه ها، باغات و
باغچه های اهالی بخارا، اعراب مسلمان را جای داد. بدین صورت هم از اوضاع مردم منطقه خبردار میشد و هم از اجرای
مخفیانه ی آئین های قدیمشان جلوگیری مینمود. ضمناً اعراب مسلمان زمینه ی شناخت بهتر ایشان از اسلام را فراهم می
کردند. امّا این اقدامات نتایج غیرمنتظره ای ببار آورد. آشکار شد که خانه، مال، ملک و نیز زبان، فرهنگ، آداب و رسوم مردم
منطقه، از هر زاویه ای، باید با افراد بیگانه مشترک باشد که مُتحقّق شدن آن کار سهلی نبود. بنابراین، این اقدام، جریان اُنس
گرفتن مردم با اسلام و طرز نگرش آنها به اعراب و اسلام را به شکلی منفی تحت تأثیر قرار داد.
یکی دیگر از کارهایی که قتیبه، برای گسترش اسلام در منطقه صورت داد، ساختن مسجد جمعه (مسجد جامع) بود. در بارو و
قلعه ی داخلی، جایی که پرستشگاه بت پرستان در آن بود، و در شلوغترین جای شهر و در بازار «ماه روز» اولین مسجد
شناخته شده «بخارا» که مسجد جمعه (جامع) بود، ساخته شد. (94 هـ / 713- 712 میلادی).
پس از بنای مسجد، قتیبه مردم را به مسجد دعوت کرد و اعلام نمود به هر فردی که برای ادای نماز جمعه بیاید، دو درهم
خواهد داد. هدف او از این کار، آمدن آنها به نماز جمعه و اُنس گرفتن قلبی ایشان با اسلام بود. بعدها، در کنار مسجد جمعه
(مصلّی) و در میدانی که ریگستان نام داشت، یک عیدگاه (برای ادای نمازهای عیدین: عید قربان و عید فطر) بنا گردید. با
احداث مسجد در بخارا در سال 94 هـ 713- 712 میلادی برای اولین بار صدای اذان در بخارا شنیده شد. امّا شیوه ای که
قتیبه برا آوردن وجذب مردم به مسجد در پیش گرفته بود، تا حدودی موفق بود. امّا روشن بود که هرچند افراد بی بضاعت
شهر، برای گرفتن دو درهم به مسجد میروند، بخشی از آنها براساس ضرورت و بخش عمده ای از آنها صرفاً برای دریافت
پول به مسجد روانه می شوند. بنابراین اغنیای منطقه، بویژه آنهایی که در خارج از شهر، کوشک هایی ساخته بودند و صنف
تجّاری که به آل-کوسکوسا/ کِسْکِسه، معروف بودند، دعوت به مسجد را نپذیرفتند. ضمناً با ساخت مسجد مورد بحث، امکان
کسب اطلاعات و دانش مردم در آن و زمینه ی آموزش دیدن افرادی که به علم آموزی علاقه مند بودند، فراهم آمد. این امر
نیز تحوّل و پیشرفتی مهم تلقی میشد. از طرف دیگر ساخت این مسجد و نمازگاه عید، نمادهای حاکمیت اسلام بر بخارا
شدند. اعتماد و جسارت لازم به افرادی که به دین اسلام مشرّف شده بودند- در مقابل هم کیشان سابق و فشارهای ایشان-
میدادند.
با افزایش گرایش به اسلام، تعداد مساجد نیز افزایش پیدا نمود. در محلات مختلف و در روستاها ،مساجد بنا گردیدند. هرچند
تعداد بخارائیانی که در این دوره اسلام را پذیرفتند روز به روز افزایش می یافت، امَا این بدان معنا نبود که ایشان از
اعتقادات قدیمی و آداب و رسوم سابق خود دست شسته باشند. در این خصوص «نرشخی» اینگونه می نویسد: مردم بخارا
در مراحل اولیّه مسلمان شدن، در نماز قرآن را به فارسی میخواندند. زیرا عربی نمی دانستند. در وقت رکوع، کسی از
پشت سر ایشان فریاد میزد «بَکُنیتان کُنیت » و بهنگام رفتن به سجده میگفت: «نگون بان کُنیت ». محمد بن جعفر در کتابش
می نویسد: بر روی درهای مسجد جامع بخارا تصویر صورت کسی را دیده است. آن تصاویر تراشیده و خراشیده شده
بودند، امّا بقایای آن رها شده اند. گفت: پرسیدم از استاد خویش که آن درها به اوّل که نهاده بود. مردی که عُمر یافته بود.
گفت: سبب آن چنان بود که به آن زمان در بیرون شهر، هفت صد کُوشک بود، که توانگران آنجا باشیدندی و ایشان گردنکش
تر بودند و به مسجد جامع بیشتر کس حاضر نشدند. ولی درویشان رغبت نمودندی به آن دو درم تا بگیرند، امّا توانگران
نکردندی. یک روز آدینه، مسلمانان به در کوشکها رفتند و ایشان را به نماز آدینه خواندند و الحاح کردند. ایشان را از بام
کوشک سنگ زدند، و جنگ شد. و دست مسلمانان قوی آمد. و درهای کوشک های ایشان برکندند و بیاوردند. به آن درها هرکسی
صورت بت خویش کرده بودند. چون مسجد جامع زیادت شد, آن درها را به مسجد جامع خرج کردند و روی صورت
بتراشیده و باقی بگذاشته، راست کردند ». (این بند عیناً از تاریخ بخارا، تألیف ابوبکر نرشخی، ص 62 نسخهی اینترنتی به
نشانی www.parsBook.org اخذ و مورد استفاده قرار گرفت، محمد قجقی)
مسئله ی شتاب گرفتن جریان اسلامی شدن بخارا و اطراف آن در سال 99 هـ / 717 میلادی و در زمان عُمربن العزیز،
خلیفه ی اموی پیش آمد. او به مسئله ی تبعیض بین مسلمان، عرب و موالی- که قبلاً اجرا می شد، پایان بخشید و به گرفتن
خَراج و جزیه که همچنان از موالی گرفته میشد، خاتمه داد.
علماء و فقها را برای تبلیغ اسلام دعوت کرد. او این امکان را فراهم آورد که از یک طرف مسلمانان خودآگاهی و درک خود
را افزایش دهند و از طرف دیگر هم، افرادی که مسلمان نبودند، بتوانند اسلام را بیاموزند. هرچند سیاست هایی از این دست،
پس از مرگ او، هر از چندگاهی، دچار وقفه شد، امّا بخارا از اواسط قرن هشتم میلادی، در مقیاسی وسیع، به صورت
شهری اسلامی در آمده بود.
نتیجه:
اولین حملات قوای نظامی اموی به بخارا، چه از نظر علّت و چه از جهت طرز عملیات، از سیاست فتوحات اسلامی، بسیار
دور بود. بنابراین بیشتر به شکل استیلاگرانه ی اعراب شبیه گردید. حقیقتاً در آن دوره بخارائیان با خود اسلام مخالفت
نداشتند، بلکه در مقابل قوای اموی عرب، که هدفش اشغال منطقه و کسب مال و غنیمت بود، مبارزه مینمودند. چرا که در آن
دوره، امویان در فکر تبلیغ اسلام در بین اهالی بخارا و دیگر مردمانی که در ماوراءالنهر میزیستند و مسلمان نمودن منطقه
نبودند. از آغاز دورهی گسترش اسلام در منطقه، گرفتن خراج را از آن عده که مسلمان شدند، متوقف نمودند، در صورتی که
به گرفتن خراج از غیرمسلمانان ادامه دادند. این امر یکی از کارهایی است که اساس شیوه ی امویان را در قبال مسلمانان
نشان میداد. این سیاست آنها، اگرچه مثل دورهی عُمربن عبدالعزیز، هر از چندگاهی دچار تغییر و تحول شد، اساساً جنبه ی
منفی اش را حفظ نمود. این برهه در سال 53 هـ / 673 میلادی، شروع شد و تا سال 86 هـ / 705 میلادی- که قتیبه بن مُسلم
به عنوان والی خراسان منصوب شد، ادامه پیدا نمود. اگرچه قتیبه برخی اقداماتی را که می توان مورد انتقاد قرار داد، در
منطقه اجراء نمود، با این وصف اشتباهات و خطاهایی را که والیان قبلی خراسان انجام داده بودند، مرتکب نشد. قوای اموی
در سال 89 هـ / 708 میلادی، با فرماندهی قتیبه برای چهارمین بار، بخارا را مورد حمله قرارداد و گشود. بخارائیان اولین
نوای اذان را از مسجدی که قتیبه بنا کرده بود، شنیدند. بدین طریق با توجه به نتایجی که حاصل شد، رویدادی نه فقط برای
تاریخ ترک و تاریخ اسلام، که به عنوان رویدادی موثر بر تاریخ جهان- با آغاز گسترش اسلام بین ترکان- تحقق یافت.
روابط اولیه ی ترکان و اعراب مسلمان، اگرچه در بادی امر به شکل بسیار منفی جریان یافته بود، در دوره های بعدی،
فرهنگ ترک- اسلام و مدنیّت آن، شگفت انگیزترین نمونه ها را در بخارا و اطراف آن پرورد.
به نوشته ی جوینی، شهر وحومه اش با نور علماء و فقیهانی که در آن نشو و نما یافته بودند، منوّر گشته است، و با کمیاب
ترین شخصیت های متعالی- مزیّن شده است. بخارا که شهرتی بسان مدینه و بغداد کسب کرده بود، حالا دیگر «قبة الاسلام
شرق » شده بود.