نقش شاعران و شاهان تورک تباردر تکامل زبان و شعر فارسی ( قسمت اول)
نقش شاعران و شاهان تورک تبار
در تکامل زبان و شعر فارسی
بعد از آن که دين مقدس اسلام در آسيا و شمال افريقا انتشار يافت و با گذشت زمان به آيين عمومي اکثريت مردمان اين منا طق مبدل گرديد، فرهنگ و ثقافت ملل مختلف را به هم پيوند داد و زمينۀ پيدايش تمدن عظيمي را به وجود آورد که به نام تمدن اسلام وعرب و يا تمدن اسلام ياد مي شود. تمدن اسلام پديدۀ بزرگی است که مظاهر گونا گون آن را در حيات مادی ومعنوی تمام ملل منسوب به عالم اسلام به اشکال گوناگون ميتوان مشاهده کرد. ساحه ای از زندگي ملل مسلمان وجود ندارد که از منشوراين تمدن نگذشته باشد. باگذشت زمان، مسلمانان به موفقيت های چشمگيری در علوم و فنون نایل آمدند و به ايجاد آبده های مادی ومعنوی عظيمي دست يافتند که هم اکنون بخش جدايي ناپذير فرهنگ جهاني است. مسلمانان باترجمۀ دانش و فلسفۀ يونان قديم و انتقال آن يکجا بادانش و فرهنگ آفريدۀ خود به جهان غرب، دريچه- های حکمت، هنر و ادب را به روی آنان گشودند. درین دوره مناسبات دوستانه میان کشورهای مسلمان افزایش یافت. "یکی از پی آمدهای مهم این مناسبات وارتباطات، تاًثیر زبان های تورکی و فارسی بریکدیگروآمیزش واختلاط باهم است . بویژه پس از رویکار آمدن دولتهای تورکان در منطقه، که سالیان و سده های درازی (در ایران بیش از هزارسال بعدازاسلام) ادامه یافت، فرایند این آمیزش واختلاط وسعت و شدت فزاینده ای کسب کرد. درین جریان زبان تورکی، بیشتر به عنوان زبان لشکری وحاکمیت و زبان فارسی – دری زبان ادب وعرفان (وبعضا اداری) به کار میرفت." درنتيجۀ آميزش فرهنگ ها، به غنای زبان و ادبيات ملت های مختلف مسلمان افزوده شد و تاَثير متقابل آن علاوه بر تحکيم دوستي و اخوت ميان آنان، ثمرات نيکي به بار آورد که سنت شعر گويي دردو يا چند زبان را ميتوان یکی از نمودهای آن به شمار آورد. در قرن های هفتم و هشتم که شعر فارسي مدارج رشد و تکامل خودرا مي پيمود، برخي از شاعران معروف چون سعدی و حافظ و بعداٌ جامي و ديگران ابيات و مصاريعي به زبان تازی مي سرودند و جزًغزل های خود میساختند. طور مثال به ابيات ذيل حافظ و جامي توجه بفرماييد :
- شب وصل است و طي شد نامۀ هجر « سلام هي حتي مطلع الفجر»
- «ما لسلمي و من بذی سلمِ اَين جيراننا و کيف الحال»
- «الصبر مر والعمر فانٍ ياليت شَعری حتام القاه»
- ازخون دل نوشتم نزديک دوست نامه «اِني راَيت دهراٌمن هجرک القيامه»
هرچند کازمودم، از وی نبود سودم «من جرّب المجرَّب حلت به الندامه»
از جامی:
«اًحنّ شوقا الي ديارٍلقيت فيها جمال سلمی »( یاکه اًجن شوقاٌ)
که مي رساند از آن نواحي نويد لطفي به جانب ما
شيخ سعدی به مناسبت سقوط بغداد قصيدۀ غرایي به زبان عربي سروده که نمودار تسلط کامل او بر اين زبان و قدرت شعری اوست. برخي از شاعرانِ بنام تورک چون امير خسرو دهلوی، هلالي چغتايي، زيب النسا بيگم اساسا به زبان فارسي و عده ای هم مانند ميرزا غالب واحمدشاه ظفر به زبان های فارسي و اردو اشعارخودرا سروده اند. گروهي ديگر ازآنان چون مولوی رومي بلخي و ميرزا عبدالقادر بيدل بخش اساسي آثار خودرا به فارسي سروده، اما بعضا به زبان تورکي نيز شعرانشاد کرده اند. در مورد شاعر بزرگ نظامي گنجوی بايد گفت که او شاعر چيره دست تورکي زبان بوده، بر طبق معلومات علي افندي حلمي داغستاني مسؤل کتابخانۀ خديويۀ مصر در فهرست کتابهای نشر شدۀ سال 1306 قمری مطبعۀ عثمانيۀ موجود در کتابخانۀ مذ کور، ديوان تورکي نظامي گنجوی موجوداست [ محمد رحماني فر،نگاهي نوين به تاريخ ديرين تورکهای ايران، نشر اختر، ص 157]
همچنان شاعر بزرگ ايران دوکتور محمد حسين شهريار طي مصاحبه- ای که در شمارۀ هفتم مهر ماه سال 1367کيهان فرهنگي نشر شده گفته است:
« نظامي گنجوی هم مي خواست ليلي ومجنون را به تورکي بنويسد، ولي پيکي از شروانشاه رسيد که درآن دستور داده بود تا به زبان فارسي بسرايد و به اين موضوع خود نظامي گنجوی هم در مقدمۀ ليلي و مجنون اشاره نموده است». (گفتگو با شهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، ص 180 ، تهران، 1379). نویسندۀ معروف دوکتوررضا براهنی درمقالۀ تحقیقی عالمانه ای که در مورد زبان وایجاد صمد بهرنگی تحت عنوان «اسطورۀ صمد و موضوع زبان» در- نامۀ کانون نویسندگان ایران- نوشته وکتاب قبل الذکر، آنرا اقتباس کرده، شاعران ونویسندگان آذربایجان را به چهار گروه تقسیم نموده، درمورد گروه چهارم که ناگزیر بوده اند به زبان حاکم درسراسر ایران یعنی زبان فارسی بنویسند چنین می گوید: " تعداد این قبیل نویسندگان وشاعران به راستی بی شمار است وبرخی ازآنان در تحقیق، نقد ادبی، تاریخ نویسی، شعر وقصه، صاحب سبک وشیوه در زبان فارسی هستند. بیک معنی اینان همان کارراکرده اند که تعداد زیادی ازنویسندگان گذشتۀ آذربایجان، ترکان ایران ویا نیمه ترکان کرده اند: نظامی، شمس تبریزی، مولوی، قطران، خاقانی تا پروین اعتصامی و ایرج میرزاوتقی رفعت تاکسروی، صمد بهرنگی، غلام حسین ساعدی، بهروز دهقانی واشرف دهقانی." (ص، 477 کتاب مذکور)
شاعرعالي مقام وبزرگترين ممثل سبک ادبي هند ميرزا عبد القادر بيدل که شاهکارهای ماند گاری در زبان فارسي ازخود بجا گذاشته، با آنکه زبان وتبار تورکي داشت، بنابه خواست زمان اشعار خودرا جز در بعضي موارد به فارسي ميسرود. دوکتورعبد الغني دانشمند هندی مي نويسد که يک منظومۀ 65 بيتي تورکي بيدل را در نسخۀ خطي ديوان او موجود در کتابخانۀ معارف کابل ديده و يک بيت ازآن نقل کرده است. امیر خسرودهلوی – این تورک هندی لقب، آنچنان که نوایی درخاتمۀ دفتر پنجم خمسۀ خود "سد اسکندری" تصریح می کند، نسب تورکی داشته وبا نیروی سخن تمام سرزمین هارا ازعرب تاعجم زیر نفوذ خود قرار داده است: یانا خسرواول ترک هندی لقب که سوز بیرلا آلدی عجم تاعرب برطبق پژوهش های پروفیسور شهرانی امیرخسرو از قبیلۀ تورکان لاچین هزاره بوده است. او بیت زیررا از امیر خسرو نقل می کند: " ترک هندوستانی ام من، هندویی گویم جواب شکر مصری ندانم کزعرب گویم سخن " باوجود این، او تمام اشعار خودرا به زبان فارسی نوشته ودرقطار پیشاهنگان ادبیات کلاسیک این زبان قرار گرفته است. به نوشتۀ دوکتور صفا درصفحۀ 146 جلد 4 " تاریخ ادبیات در ایران" ، "شعرترکی گفتن امری تازه نیست، ودر حقیقت به وسیلۀ شاعران پارسی گویی مثل سلطان ولد پسر جلال الدین محمد بلخی وشاه قاسم انوار و قبولی و امثال آن آغاز شده، ولی نضج واقعی آن درعهد تیموریان حاصل گشت". درین مورد باید گفت که اولا- شعر تورکی اززمانه های خیلی باستان حتی قبل از اسلام وجود داشته و نمونه هایی که شیخ محمود کاشغری در اثر گرانبهای خود " دیوان لغات الترک" آورده دلیل انکارناپذیر آنست. ثانیا- شعرتورکی گفتن درآسیای صغیربه وسیلۀ خود مولانا جلال الدین رومی- بلخی آغازشده، نه پسرش سلطان ولد وما درین مقاله پیرامون این موضوع معلومات داده ایم. ثالثا – شعر تورکی درآسیای میانه و تورکستان شرقی توسط شاعر بزرگ یوسف خاص حاجب باسرودن " قوتادغوبیلیک "(دانش رسیدن به سعادت " وتوسط احمد یوگنکی باسرایش " عتبة الحقائق " و بعد ازآنان به وسیلۀ خوارزمی ودیگر شاعران راه رشد خودرا پیموده است. رابعا- مولانا و پسرش سلطان ولد و نیز شاه قاسم انوارو قبولی شاعران تورکتبار بوده اند.
طوري که گفتيم سنت سرا يش شعر به زبان های فارسي و تورکي توسط يک شاعر، محصول آميزش فرهنگ ملتهای ماست، بخصوص دردوران حکمروایي تيموريان و ادامه دهند گان آن ــ کورگانيان هند، اين عنعنۀ پسنديده در ايران، ترکستان، خراسان و هندوستان اقبا ل وسيع يافت و حتي مي توان گفت که تو سعۀ اين سنت شعری محصول دورۀ تيموريان و ناشي از سياست فرهنگي متکي بر وسعت نظر، سعۀ صدر و برخورد احترام آميز آنان به زبان و کلتور ملل ديگر بخصوص زبان فارسي بوده است.
این وسعت نظر وسعۀ صدر، درطول قرنها یکی از ویژگی های تاریخی اقوام تورک تبار بوده ودر مراحل مختلف تاریخ، خودرا نشان داده است. طورمثال دورۀ سلطنت غزنویان یکی از ادواردرخشان زبان وادب فارسی محسوب می شود. محمود غزنوی تورکی تبار حامی بی بدیل شعر وادب فارسی بوده که بقول مؤرخان در حدود چهارصد شاعرفارسی گوی ازتشویق وحمایۀ اوبرخورداربوده اند. آن چنان که استاد خلیل الله خلیلی درکتاب «سلطنت غزنویان» تاًکید میکند، برخلاف ادعای برخی از جعل کنندگان تاریخ، وی ازدانش و سطح عالی معلومات بهرۀ کافی داشته وفارسی را به اسلوبی زیبا می نوشته چنانچه استاد نمونۀ زیبایی از نوشتۀ فارسی او نقل میکند.
همچنان فیلا لوگ های مشهورتورکی تبار- اسماعیل بن حمادالفارابی باتاًلیف اولین فرهنگ عربی بزبان عربی بنام«صحاح اللغة» وجارالله الزمخشری خوارزمی مؤلف تفسیر معروف«الکشاف» باتالیف لغتنامۀ "مقدمة الادب" و جاحظ ادیب بزرگ عرب با تألیفات بی نظیر خود درراه رشد و تکامل زبان عربی، مورد تمجید و ستایش دانشمندان عرب وغیر عرب قرار گرفته اند. متن این اثر زمخشری به زبان عربی و ترجمۀ متن به سه زبان تورکی، فارسی و عربی است ومتضمن توضیح 6500 لغت میباشد .
محقق دانشمند ايراني دوکتور ذبيح الله صفا درصفحۀ450 جلد پنجم بخش يکم کتاب ارزشمند خود « تاريخ ادبيات درايران » پس از بررسي عصر مورد بحث خودبه نحو زيرين ارزيابي واقعبينانه ميکند: « عصر کورگاني در آن سرزمين(یعنی سرزمين هند ) که بي هيچ گونه ترديد یکي ازبهترين دوره های ترويج زبان وشعر فارسي در سرزمين هند وعهد تشويق و ترغيب مؤلفان و نويسند گان و شاعران پارسي گوی بحد اعلای امکان در سراسر دوران تاريخ ادب فارسيست وديگر هيچگاه نظيرِی نيافت و نخواهد يافت.»...« بحقيقت بايد گفت که نهضت دوران کورگانيان هند درادب فارسي نجاتبخش واقعي شعر وادب فارسي از زبوني و رهايي دهندۀ آن از تنهايي و انخذال بود ».
آقاِی صفا در جای ديگر مي افزايد: «شاهان و شاهزاد گان کورگاني هند، در حقيقت ظرافت طبع و گرایش به شعر و ادب فارسي وصنعت های ظريف ايراني را از نياکان با ذوق خود به ارث برده بودند »...« براستي اگر ايران آن زمان دو پناگاه بزرگ فرهنگي عثماني و کورگاني هند را نداشت، ادب فارسي به روزگار بدی دچار ميشد ».
استاد درجای ديگر ميگوید : « لشکرکش قهاری چون تيمور همچنان که قدرت سلالۀ تيموری را پيريزی کرد، توجه سلالۀ خودرا به هنر وادب نيز آغازنمود و باني چنين کاری در دولت بود. »
آنچه دوکتور صفا نوشته عين حقیقت است. زيرا شاهان و شهزادگان تيموری نه تنها حا ميان شعر وادب و مشوقان شاعران و هنرمندان بودند، بلکه غالبا خود آنان به زبان تورکي و فارسي ويا به يکي ازين دو زبان شعر مي سرودند و قريحه آزمايي ميکردند. ابيات و غزلهايي که از ميرزا اولوغ بيک و خليل سلطان نواده های تيمور گرفته تا آخرين شاهان سلالۀ بابری هند به يادگار مانده و دواوين اشعاری که برخي از ايشان تدوين کرده اند، از ادامۀ اين سنت ادبي حکايت مي کند. ما درین مقاله شاعران تورکی تباری راکه درسرزمین های مختلف، این سنت شعری را ادامه وانکشاف داده اند، با نمونه های کلام شان طور مختصر وبعضا مفصل معرفی می نماییم.
درخراسان
اميرعليشير نوایی چون سلطان حسین بایقرا براریکۀ قدرت تکیه زد، دوست دوران تحصیل خودعلیشیرنوایی را ازسمرقند فراخوند وبه عالیترین مقام دولتی آن وقت توظیف نمود. برطبق نوشتۀ مورخ مشهورخوندمیر، سلطان حسین بایقرا درسال 862 منصب "امارت دیوان اعلی" را به وی تفویض کردواو با دربرنمودن جبۀ طلادوزی شده و کلاه نوروزی مفتخر وسرافرازشد. مولانا برهان الدین عطاوالله رازی دربارۀ تاریخ تفویض این منصب به امیر علیشیر، این قطعه را سروده است: میرفلک جناب علیشیر کزشرف عاجزبود زدرک کمالات او خرد
دیوان نشست آخرشعبان به دادوعدل ازلطف شاه غازی و الحق چنین سزد
چون مهرزد به دولت سلطان روزگار تاریخ شد همین که "علیشیر مهرزد" این احترام وباورنسبت به نوایی، کاملا به جابود. زیرا درزمان سلطنت سلطان حسين و صدارت این شاعر بزرگ اوزبيک و تمام تورکان جهان، خراسان و ترکستان شاهد دگرکونی های شگفت انگیزی درساحۀ دانش و فرهنگ گردید. نوایی، اين شخصیت بزرگ انساندوست که ستارۀ فروزان اين دوربود، به صفت يک دانشمند پيشاهنگ و سياستمدار برجسته، در نيمۀ دوم قرن 15 رنسانس شرق را در خراسان و ترکستان رهبری کرد و درراه آباداني خراسان که آنرا « کشورعديم المثل» ميخواند وپایتخت زيبای آن شهرهری که زادگاهش بود وباغ هايش را رشک بهشت برين و« خيا بان » آن را راه فردوس برين ميدانست [ شهراه سوی جنت فردوس که جويند فاني به يقين دان که خيابان هرات است ] تمام امکانات مادی و صلاحيت دولتي خود را به کاربرد و با استفاده از دارايی شخصي خود بيش از370 بقعۀخير از قبيل مدرسه، خانقاه، مسجد، کتابخانه، جاده، کانال، کاريز،چشمه، پل، حوض و شفاخانه احداث کرد و ساختمان آبده های بزرگي چون آرامگاه علي ابن ابيطالب در شهر مزار شريف، مسجد جامع بزرگ مصلای هرات (که برطبق نوشتۀ مرحوم غبار، به دستوراميرعبد رحمان توسط جنراال ليمسدن انگليسي مين گذاری و انفجار داده شد و يکجا با آن بنای عظيم مدرسۀ گوهرشاد بيگم که به قول مرحوم فکری سلجوقي رواقها و گنبذهای آن با خطوط و نقوش نفيس و شگفت انگيز خود آيت زيبايي و شاهد زندۀ صنعت معماری قرن 15 کشور بود، منفجر گرديد) و بازسازی مسجد جامع هرات را نظارت و رهبری کرد. به قول داکتر صفا درصفحۀ 384 جلد چهارم" تاریخ ادبیات درایران": "نوایی عواید خودرا درراه خیرات ومبرات وتشویق وترغیب اهل ادب وهنروایجاد آثارعام المنفعه صرف میکرد وازان آثارخیرهنوز قسمتی باقیست مثل ایوان جنوبی صحن عتیق آستان رضوی، نهرآب بالا خیابان درمشهد، رباط سنگ بست، رباط دیزآباد، بند آجری قریۀ تروق در نزدیکی طوس، مقبرۀ قاسم الانواردرقریۀ لنگر نزدیک تربت جام و قسمتی ازمزارعطار نیشابوری یعنی سنگ مزارآن شاعرکه موجود است واین مایه بازماندۀ 370 بقعه ای است که ایجاد یا تعمیر کرده و 90 رباطی است که ساخته". ( البته آنچه داکتر صفایادآوری کرده، فقط بقایای ابنیه ای است که درحدود ایران اعمار شده - نویسنده ). ادوارد برون دانشمند انگلیس درجلدسوم " تاریخ ادبی ایران" که توسط علی اصغر حکمت به نام " ازسعدی تا جامی " ترجمه و تحشیه شده می- نویسد: "اهمیت وعظمت میرعلیشیرهم ازجهت نویسندگی وهم ازحیث پشتیبانی او از اهل علم وفضل بقدری ظاهرو نمایان است که میتوان اورا بی مبالغه ماسیناس زمان و کشور خود او خواند". به توضیح علی اصغرحکمت درحاشیه، ماسیناس نام یکی ازبزرگان روم قدیم است که حامی ادب بود و دوست هراس شاعربزرگ لاطین بوده است، متولد بسال 73 و متوفی بسال8 قبل از میلاد.
اين شاعرنام آور که در اشعار تورکي « نوايي » و در شعر فارسي « فاني » تخلص ميکرد، باسرايش اشعار به زبان مادری ونيز به زبان دری عنعنۀ سرایش شعر دردوزبان را ترویج کرد و سرمشق و نمونه برای ديگرن شد و بيش از 32 اثر ماند گار ازخود بجا گذاشت. او با ديوان فاني و يازده قصيدۀ خود درزبان فارسي، ديگران را به دنبال خود کشانيد.
بدون تردید، نوايي استاد مسلم شعر و ادب در هردو زبان بود. به قول دوکتور ذبیح الله صفا درصفحۀ 148 کتاب «تاریخ ادبیات درایران»، نوایی بزرگترین کسی است که شعر تورکی را به حد اعلای کمال رسانیده وتوانسته به همه انواع شعر فارسی از مثنوی و قصیده وغزل وغیره شعر ترکی بسراید. او خودش گفته است :
معني اشعار رنگينم به ترکي بيحد است فارسي هم همچو درهای ثمين گر بنگری
گو ًييا در راست بازار سخن بگشا ده ام يک طرف دکان قنّادی و يکسو زرگری همچنان به نوشتۀ شمس الدین سامی درکتاب ارزندۀ " قاموس الاعلام "، هیچ کس درجهان به مانند او شعر خوب وزیاد نه گفته است. عليشير نوايي و دوست و مرشد او مولانا عبدالرحمن جامي ممثل دوستي فارسي زبانان و تورکي زبانان خراسان و ترکستان بودند وعنعنۀ انشاد شعر در هردو زبان را تشویق و ترغيب ميکردند.
نوايي گرويدۀ شاعران بزرگي چون سعدی، حافظ، خسرو دهلوی و نظامي بود. به جا مي بالاتر از يک دوست، به مثابۀ يک مرشد مي- نگريست. جامي نيز برخي از اثار خودرا به تشويق او نوشته واورا اساسگذار خمسه سرايي در زبان تورکي ميدانست و خمسۀ تورکي اورا در اسکندرنامۀ خود چنين ارج مي نهاد :
زچرخ آفرين ها برآن کلک باد که اين نقش مطبوع ازآن کلک زاد
به ترکی زبان نقشي آمد عجب که جادو دمان را بود مهر لب
ببخشيد برپارسی گوهران به نظم دری درّ نظم آوران
که گر بودی آن هم به نظم دری نماندی مجا ل سخن گستری
به ميزان آن نظم معجزنظام نظامي که بودی و خسرو کدام
چواو برزبان دگرنکته راند خردرا به تمييزشان ره نماند
زهي طبع تو اوستاد سخن زمفتاح کلکت گشاد سخن
سخن را که از رونق افتاده بود به کنج هوان رخت بنهاده بود
تو دادی دگرباره اين آبروی کشيدی به جولانگۀ گفت و گوی
صفاياب از نور رای تو شد نوا يي زلطف نوای تو شد
جا مي بعضا ابياتي به تورکي نيز مي سرود. دو غزل ملمع ازاو بجا مانده و ما دو بيت از يک غزلش را درين جا ذکر ميکنيم :
ای لبت پر خنده و چشم سياهت مست خواب "ايککي زلفينگ آره سيده آی يوزينگ دور آفتاب"
مستي مي ميکند روی ترا غرق عرق "با ده ايچسنگ توکيلو ايککي قيزيل يوز دين گلاب"
نوايي تمام زند گي خودرا وقف شعروادب، انکشاف علوم و فنون، عمران و آباداني مملکت ساخت. به قول ادوار براون در کتاب قبل الذکر، نوایی خود موسیقیدان ماهر ونوازنده ای استاد و نقاشی چیره دست بوده است که به گفتۀ بابر موسیقی شناسانی بی نظیر مانند قول محمد و شیخ نائی و حسین عودی همه ترقی وپیشرفت خودرا مدیون وی هستند (ص742 ). عبدالحی حبیبی درکتاب " هنرعهد تیموریان" خود، اززبان خوند میرمی نویسد که وزیر مشهورهرات امیرعلیشیر نوایی خود نیز در تصویر ونوشتن کتاب شخصی بیمانند بود.
اوبعد از فيلالوگ بزرگ شيخ محمود کاشغری مؤلف« ديوان لغات الترک » به زبان عربي، بزرگترين حامي زبان تورکي است. او با وارد کردن موضوعات مهم حياتي درژانرغزل، تقويه و تو سعۀ شيوه های افاده، اسلوب بيانِ صورِخيال در شعر تورکي را انکشاف بخشيد و پروسۀ گذار از اوزان هجايي به اوزان عروضي رابه کمال رسانيد و بانوشتن رسا لۀ « محاکمة اللغتين » کساني را که مدعي بودند درزبان تورکي ايجاد آثار بزرگ امکان ندارد، با پاسخ های علمي خاموش ساخت. به گفتۀ ادوارد براون " آخرین مؤلفات وی کتابی است به نام محاکمة اللغتین که درآن سعی کرده برتری زبان ترکی را برفارسی به ثبوت برساند. این کتاب را یک سال قبل از وفات خویش تاً لیف کرده است (از سعدی تا جامی ص 744). دانشمند روسی و. بارتولد درکتاب ارزشمند خود به نام " تاریخ ترکهای آسیای میانه " که توسط دکتر غفار حسینی به فارسی ترجمه وبسال 1376 درتهران چاپ شده دررابطه به این موضوع می نویسد :" تاجایی که ما اطلاع داریم، هیچ شاعر ترکی پیش ازاو بخصوص درآسیای صغیرجراًت نکرده بود به چنین کاری دست بزند " اوتوصیه میکند هرگاه اطلاعات بیشتر و جامعتر اززندگی و تالیفات او بخواهند، باید به مقالۀ سودمندی که مسیو بلن M.Blin فرانسوی دربارۀ او نوشته ودر روزنامۀ آسیایی پاریس بسال 1861م طبع شده مراجعه فرمایند(ص 255). همچنان او، با سرايش چهارديوان «خزا ئن- المعاني» و شاه اثر خود «خمسه » درزبان تورکي آبده های ادبی عظيم به وجود آورد. اگر بخواهیم تمام شاعران، خوانندگان و نوازندگان، مذهبان وخطاطان، اطبا وریاضیدانان ونمایندگان سایر رشته های دانش و فرهنگ این دوررایکایک به حساب بگیریم، طوماری طویل ساخته خواهدشد. ازین رو به اختصار با استفاده ازمنابع مختلف برخی ازمشاهیرآنان را یادآورمیشویم: ازرسامان: شاه مظفر نقاش، نقاش ومذهب کمال الدین بهزاد، میرک نقاش. از موسیقیدانان: قل محمد، شیخ نائی و حسین عودی. از خطاطان: سلطان علی مشهدی، خواجه عبدالله مروارید که میرزا بیرم خان بارها دستانش را بوسیده است. ازشعرا، نویسندگان و دانشمندان: عبدالرزاق سمرقندی مؤلف کتاب "مطلع السعدین"، هلالی چغتایی، دولتشاه سمرقندی مؤلف " تذکرة الشعرا"، میر خواند مؤلف کتاب "روضة الصفا"، خوندمیرمؤلف کتابهای "حبیب السیر و خلاصة الاخبار"،زین الدین محمود واصفی مؤلف کتاب"بدائع الوقائع" ، بنائی، کمال الدین حسین واعظ کاشفی مؤلف کتاب"انوار سهیلی"، مولانا عبدالرحمان جامی مؤلف آثارمتعدد که برخی ازآنهارا بنام علیشیر نوایی تقدیم کرده است ودیگران. مؤرخان ومؤلفان دیگر علیشیر نواییرا چه درزمان حیات وچه بعداز وفات با القاب رکن السلطنة، اعتمادالملک والملة، مقرب حضرت خاقانی، نظام الملة والدین وغیره ذکرکرده اند. ازجمله دولتشاه سمرقندی در"تذکرة الشعرا"، سام میرزا در "تحفۀ سامی"، زین الدین واصفی در"بدائع الوقائع"، همچنان مؤلفان روضة الصفا، حبیب السیر، وخلاصة الاخباردراطراف ترجمۀ حال و آثاروی معلومات مفصل داده، احترام وارادت خودرا نسبت به وی ابراز داشته اند. به طورمثال دولتشاه سمرقندی معرفتپروری وانساندوستی نوایی را ستوده، خدمات بزرگ اوبخصوص پروژه ای راکه باکندن کانالی طولانی ازمیان کوهها آب چشمۀ بزرگ را به شهر مشهد آورده، باحیرت و شگفت یادآوری کرده، آن را به مثابۀ معجزۀ عصرارزیابی میکند. او درقصیدۀ ملمع 26 بیتی تورکی- فارسی خود، شخصیت نوایی ومقام علمی وادبی اورا بهایی بلند قایل می شود.چند بیت ازین قصیده:
صبحدم آچتی یوزینی پردۀ نیلوفری جلوه بیردی حسنینی زیبا عروس خاوری
ازافق تاشد ید بیضای موسی آشکار بوالعجبکاران شب را رفت سحرسامری
مظهر دولت علیشیراولکه شیرحق ایرور هرمعارکده انینگ فتح و سعادت رهبری
آنچنان کاز مقدم سید شده یثرب عزیز گشت دارالفضل عالم ازوجود او هری.
همچنان یکی ازصوفیان بنام هندوستان شاه جهانگیر هاشمی، 34 سال پس ازوفات علیشیر نوایی، در اثر "مظهرالاسرار" خود که به جواب "مخزن –الاسرار" نظامی گنجوی پرداخته، ازعلیشیرنوایی وسلطان حسین بایقرا به نیکی یادکرده ، راه وروش آنهارا درامور مملکتداری ارجی بلند می نهد و چنین اظهارفکرمیکند:
داشت امیری به هزاران کمال نادرو ممتاز وعدیم المثال شیردل وصاحب شمشیر بود نام خوشش میرعلیشیر بود کردیکی خمسۀ ترکی رقم داد صلا برعرب و برعجم
مادرذیل نمونه هایی ازکلام نوایی تقدیم میکنیم. از قصيدۀ « تحفة- الافکار»
- آتشين لعلي که تاج خسروان را زيوراست
اخگری بهر خيال خام پختن در سراست
شاه اگر عادل نباشد زوست ويراني ملک
خسرو بي عاقبت خُسر بلادو کشوراست
ظالم و عادل نه يکسانند در تعمير ملک
خوک ديگر در شيار ملک و دهقان ديگراست
- نگار ترک تاجیکم کند صدخانه ویرانه
بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه
- ازخيال آن ميان فکر محالی داشتم
بود اگرچه بس محال اما خيالی داشتم
- گر پرده اندازد مهم آن روی آتشناک را
سوزم به آه خويشتن نه پردۀ افلاک را
- فانی عجب مدان اگر آن گل شگفته است از اشک ابرسان تو بشگفت اگر شگفت
از اشعار تورکي او:
- ديدی هرني که قيلميش آدميزاد تفکر بيرله بيلميش آدميزاد
ترجمه:
گفت،هر آنچه را که آد مي درعمل پياده کرده، به نيروی تفکربدان پي- برده است.
• يوزجفا قيلسامنگا بيرقتله فريادايلامان ايلگا قيلسه بيرجفايوزقتله فرياد ايلارم
ترجمه:
اگر صد بار با من جفا کند، يک بارهم ناله سرنمي دهم، اما اگر يک بارهم به مردم ستم روادارد،صد بار فرياد مي کشم.
سلطان حسين بايقرا [ حسيني ]
شاعر نا م آور ديگر اين دور ابوالغازی سلطان حسين ميرزا بايقرا ست که بقول داکتر صفا از سلاطين مشهور دانش پرور وشعردوست تيموری است.او در اشعار ترکي و فارسي «حسيني» تخلص مي کرد و اشعار آبداری درهردوزبان سروده است. ديوان ترکي او که مشحون از غزليات رنگين و مضامين بديع و شيرين است، نمایانگر استعداد عالي وطبع لطيف و سرشار اومي باشد.عليشير نوايي مجلس هشتم ــ آخرين بخش کتاب «مجالس النفائس» خودرا به ارزيابي اشعار او تخصيص داده و بعداز ذکر تمام مطالع ديوان او از بديهه سرايي ونکته سنجي هایش مثال ها یي آورده است.
هرچند کتاب مشهوری به نام «مجالس العشاق» درزبان فارسي به وی منسوب است ويک نسخۀ نفيس خطي آن در فوند نسخ خطي کتابخانۀ انستيتوت شرقشناسي ابوريحا ن بيروني مربوط اکادمي علوم اوزبيکستان نگهدارِی ميشود، اما ظهيرالدين محمد بابر در بابرنامه اين کتاب را از آن کمال الدين حسين گازرگاهي دانسته که به نام سلطان حسين نوشته است. ديوان ترکي او به اهتمام کانديد اکادميسين دوکتو محمد يعقوب واحدی درسال1346از طرف انجمن تاريخ افغانستان اقبال نشر يافته است.
در زمان حکمروايي اين سلطان ادب دوست و هنرپرورووزيرروشن- ضميرش نوايي ، شهر هرات پايتخت خراسان به مرکز تجمع شاعران، دانشمندان، نقاشان وهنرمندان بزرگي چون عبد الرحمن جامي، کمال الدين بهزاد، حسين واعظ کاشفي و ديگراهل دانش و فرهنگ مبدل گرديده بود که همه درتحت حمايه ورعایت دولت بودند و پيوسته مورد تشويق و ترغيب قرارمي گرفتند.در ذيل دو بيت ازاشعارفارسی و ترکي حسيني تقديم مي شود:
عشقيم اوتيدن کيليب مجنون بيراوچقون ايسته دی آل ديديم سونغاچ ايليک باشد ين آياغي اورته دی
ترجمه: مجنون آمد وازآتش عشقم قبسی خواست. گفتم بگیر، اما همین که دست درازکرد، سرتا پایش سوخت.
درغم عشقت مرا ني تن نه جاني مانده است
اين خيالي گشته و از آن نشاني مانده است
ملک الکلام لطفي هروی
به قول نوايي در «مجالس النفايس» لطفي هروی ملک الکلام زمان خود بود ودر اشعار فارسي و تورکي نظيرنداشت، اماديوان تورکي او شهرت بيشتر یافته ودارای مطالع متعذر الجواب ميباشد، ازآن جمله مطلع ذيل را يادآورمي شود:
نازک لوک ايچره بيلي چه يوق تار گيسويي
اوز حديني بيليب بيليدين اولتورور قويي
ترجمه:
تار گيسو درنازکي نمي تواند با کمرش همسری کند. ازين رو، حد خودرا مي شناسد واز کمرش پايينتر مي نشيند. درين بيت شاعر در وصف نازکي کمر معشوق و درازی موی اومبا لغه مي کند.
لطفي درزبان فارسي به اشعار مشکل قصيده سرايان زيادی جواب گفته و خوب گفته است. او 99 سال زيست و در آخر عمر شعری به رديف آفتاب سرود که شعرای معاصرش ازآن استقبال کردند، اما هيچ کس نتوانست مطلعي همپايۀ او بسازد وآن چنين است:
ای ززلف شب مثالت سايه پرور آفتاب
شام زلفت را بجای ماه دربر آفتاب
لطفي در لحظات آخر حيات خود مطلع غزلي انشاد ميکند و چون نميتواند آن را تکميل نمايد، بگفتۀ نوايی وصيت ميکند تا حضرت مخدومي [نورا] یعني حضرت جامي آن را تکميل نماید ودرج ديوان خود بسازد. جامي اين خواهش اورا مي پذيردوآن مطلع را تکميل و ثبت ديوان خود ميسازد.مطلع مذکور اين است:
گر کار دل عاشق با کافرچين افتد به زانکه به بدخويي بی مهرچنين افتد
درين اواخرآرامگاه لطفی در نزديکي شهر هرات با کتيبۀ سنگي در یکي از قريه های نزديک شهر هرات کشف گردیده و از طرف فوند بين المللي ظهيرالدين محمد بابراوزبيکستان برآن مقبرۀ قشنگي ساخته شده است.
سهیلی
امير شيخيم سهيلي از رجال برجسته و معتمَد سلاطين دانش پرور تيموری چون سلطان ابوسعيد ميرزا و سلطان حسين ميرزا ودوست و مصاحب نزديک عليشير نوايي بود و در هردو زبان شعرمي سرود. به قول نوايي بعضا اشعار ترکي او درغايت لطافت می بود.ازآن جمله به مطلع ذيل توجه کنيد:
زهد ايلي تسبيح ديب حيران قالور اوباش ارا رشتۀ جسميم ني کورسه قطره قطره ياش ارا
ترجمه:اگر زاهد رشتۀ جسم مرادر بين قطره های اشک مشاهده کند، به حيرت ميرود و آنرا گمان تسبيح ميکند.
نوايي گفته که او يک مثنوي بنام «ليلي ومجنون» نيزدارد.اينک مطلع يک قصيدۀ عيديۀ او:
شکر ای دل که دگربار به صد زيب وجما ل گردن شاهد عيد است در آغوش هلال
و نيز از اوست:
دل چو شکسته ای مکش عاشق خسته حال را سنگ ستم چه ميزني مرغ شکسته بال را
خلیل سلطان خلیل سلطان پسر میرانشاه بن تیمورکه 807 تا 812 درسمرقند سلطنت داشت، گروهی از شاعران را در سرای خود تربیت میکرد و آنانرا به صلات می نواخت. او بغایت خوش طبع وظریف ونکته پردازبود وهمیشه در مجلس او خوش طبعان حاضر بودند و خود نیز شعررا پخته میگفت. به نوشتۀ داکترصفا خواجه عصمت درتعریف دیوان اشعار او گفته است: دل کبابیست کزوشور برانگیخته اند وزنمکدان خلیلش نمکی ریخته اند همچنان نوۀ دیگر تیموراسکندرمیرزا پسرعمرشیخ بن تیمورکه به سبب حکومتش تا سال 818 درشیراز به اسکندرشیرازی شهرت داشت و زین- الدین ابابکرمیرزا(818) پسر سلطان ابوسعید میرزا(873) پسر سلطان محمد میرزاپسر میرانشاه بن تیمورشعر فارسی و ترکی را خوب می سروده است. مسعود میرزا سلطان مسعود میرزا پسر سلطان محمود میرزا پسرسلطان ابوسعید میرزا (متوفی 913) که درفارسی "عارفی" ودر ترکی "شاهی" تخلص میکرد وبرادرش میرزا ثانی (بایسنقر ثانی) که "عادلی" تخلص میکرد. غزل زیر ازاوست:
دردل من بسکه مهر آتشین رخساره ای است داغ خونین بردلم نبودکه آتشپاره ای است آن که برد ازمن قرارو صبرو عقل ودین ودل آفت دینی، بلایی، کافری خونخواره ای ست گشته ام دیوانه وزمردم گریزان میشوم چون مرا درسینه سودای پری رخساره ای است "عادلی" را ای که می پرسی به کوی عشق کیست دردمندی، خاکساری، بی کسی، بیچاره ای است
نوايي ازشاعران ذواللسانين دورۀ تيموری بيست تن را با نمونه های اشعارشان معرفي ميکند که ما برخي از آنان را با اضافۀ معلومات خود به اختصار ذ کر مي کنيم :
مولانا آصف
شا عری خوش کلام بود، با تخيل نازک مضاميني بکرو بديع مي آفريد.مطلع زيبايي از یک غزل او:
نريخت درد مي و محتسب زدير گذشت رسيده بود بلايي ولي به خير گذشت
بايسنقر ميزا
میرزا غیاث الدین بایسنقر پسرشاهرخ میرزا، شاعر خوش قريحه و يکي از شاهان سخاوت پيشـۀ هنر پرور سلا لۀ تيموری و خطاط چيره دست هرات درسال 1444 میلادی (837 ق) ازجهان درگذشت وپس از انجام مراسم تکفین در«باغ سپید» در مقبره یی که مادرش ملکه گوهرشاد بیگم ساخته بود به خاک سپرده شد. او خطوط هفتگانه را به مهارت کامل می نوشت، اما درنوشتن خط ثلث مهارتی خاص داشت و استادی توانابود. به تصریح استاد پرویز بشرمل، هنرستان خطاطی و نقاشی هرات مرهون این شهزادۀ والا گهر میباشد. درین هنرکده 400 تن کاتب، مصور، مذهّب و مجلّد کارمیکردند. جعفر بایسنقری رئیس کتابخانۀ آن نگارستان بود. به همت این شهزادۀ والاتبار کاملترين و صحيحترين نسخۀ خطی شهنامۀ فردوسي تهيه وبه ما رسيده است. این نسخۀ بینظیربه خط بایسنقر میرزا درموزیم گلستان تهران موجود است که 22 تصویرازشاهکارهای نقاشی هرات را در خود دارد. پروفیسور د. برت رئیس موزیم بریتا نیا، این کتاب را درتاریخ زندگی بشر، عا لیترین وگرانبهاترین کتاب دانسته است. در مسجد گوهرشاد مشهد نیز کتیبه یی به خط ثلث جلی او موجوداست که برپیشانی ایوان مقصوره به حیث یکی از شاهکارهای هنر خطاطی جاداده شده. به قول نوايي خطاطان، نقاشان، نوازندگان وسرايندگاني که در تربيت او به کمال رسيده ، درعهد هيچ پادشاهي نرسيده اند. درزمان شاهرخ میرزا درنتیجۀ ایجاد روابط سیاسی باچین، مبادلۀ هیئت ها و نمایندگان بین هردو کشورآغازشد. هنگامی که او یک هیئت خودرا به ریاست "شادی خواجه" به کشور چین می فرستاد، بایسقرمیرزانیز یکی از هنر مندان بنام هرات " غیاث الدین نقاش" راضمیمۀ هیئت میسازد. به نوشتۀ کمال الدین عبدالرزاق در "مطلع السعدین" «وبه تاکید تمام خواجه غیاث -الدین را گفته بودکه ازآ نروزکه از دارالسلطنۀ هرات بیرون رود، تا به روزی که بازآید، درهرشهروولایت آنچه بیند ازچگونگی راه و صفت ولایت وعمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان وطریقۀ ضبط و سیاست ایشان و عجائب آن بلاد و دیارواطوارملوک نامدار، روزبروز بطریق روزنامه ثبت نماید" . این هیئت چون در رمضان سال 825 هق به هرات برگشت، خواجه غیاث الدین سفرنامه ای راکه باخود آورده بود، تقدیم بایسنقر میرزا نمود. بایسنقر میرزا از قریحۀ عالی شعری نیز برخورداربود. هنگامی که برادرش سلطان ابراهیم میرزا چند بارخواننده و سازنده خواجه یوسف را ازاوطلب کرد، بایسنقر قبول نکرد واین بیت را به برادرخود نوشت:
مایوسف خود نمی فروشیم توسیم سیاه خود نگهدار دو بیت ازاشعاراو تقدیم میشود:
ندیدم آن دورخ، اکنون دوماه است ولی مهرش بسی درجان ما هست
غلام روی او شد بايسنقر غلام خوبرويان پادشاهست
بایسنقرتلاش داشت تا مانند پدر ومادردرساحۀ انکشاف دانش وفرهنگ خدمات زیاد انجام دهد، اما مرگ نابهنگام مجالش نداد. تاریخ وفات اورا به اسلوبی بدیع چنین دریافته اند:
سلطانِ سعید، بایسنقر سحرم گفتاکه: بگو به اهل عالم خبرم من رفتم و تاریخ وفاتم اینست: « بادا به جهان عمردراز پدرم »
ابوالقاسم بابر
سلطان ابوالقاسم بابر میرزاکه ازسال 852 تا 861 حکومت میکرد، مردی شاعردوست و شاعر بود ودرشعر بابر تخلص میکرد. این غزل مشهور اورا برخی منابع ازجمله "تذکرۀ دولتتشاه" ذکر کرده است: در دورما زکهنه سواران یکی می است وان کو دم از قبول نفس میزند نی است این سلطنت که ما زگدائیش یافتیم دارا نداشت هرگزو کاووس را کی است می نوش و جرعه ای به من دردمند بخش رند شرابخواره به ازحاتم طی است دارد به زلف او دل زناربند ما، سودای کفرو کافری و هرچه دروی است "بابر" رسید نالۀ زارت به گوش یار لیلی وقوف یافت که مجنون درین حی است
اولوغ بيک ميرزا
میرزامحمد تره غی معروف به اولوغ بیک میرزا، چهارمین پسرشاهرخ میرزا درسال 1394م ازبطن ملکه گوهرشادبیگم به دنیا آمد. پس از فراگیری دانشهای معمول وقت ازطرف پدربه صفت والی ماوراؤالنهرتعیین گردید. به نوشتۀ دانشمند روسی و. بارتولد درکتاب "تاریخ ترکهای آسیای میانه": «اولوغ بیک مانند پدر بزرگش فقط به مصاحبت بافضلا و کسب دانش ازآنان قناعت نکرد، بلکه خود به فراگرفتن دانش وبخصوص دانش اخترشناسی مشغول شد و نمونه ای ارائه داد که در فرهنگ اسلامی نادراست، و آن مردی فاضل برتخت فرمانروایی بود (معاصران ما اورا با اسکندر شاگرد ارسطو مقایسه میکنند، چراکه فردی نظیر اولوغ بیک را نمیتوان در تاریخ فرهنگ اسلامی یافت). آثار علمی او و نزدیکترین پیروانش درمیان مسلمانان به عنوان دقیقترین تحقیقات در علم ستاره شناسی مشهوراست... اولوغ بیک نه تنها خود یک عالم ستاره شناس شد، بلکه توانست شاگرد وجانشینی از میان اطرافیان ترکش تربیت کند که علی قوشی(قوشچی- ش) نامیده میشد» (ص268 کتاب مذکور). او پادشاهي دانشمند، ستاره شناسي چيره دست، ریاضیدان وجامع کمالات عصرخود بود. به ابتکاراو رصدخانۀ اولغ بیک در سمرقند اعمار گردید. در پهلوی آن مرکزی برای علوم ریاضی تاسیس کرد که 60 تن دانشمندان این ساحه در آنجا مصروف پژوهشهای علمی بودند. همین گروه به رهبری اولوغ بیک به نوشتن فرمول های سینوس و تانجانت در ریاضی موفق شدند. میرزا اولوغ بیک درعلم تاريخ نیزاحاطۀ وسيع داشت و قرآن کریم را در ظرف شش ماه ازبرکرده بود. «زيج کورگاني» که اورا شهرت جهاني بخشيده، همچنان « تاريخ اولس اربعه » گواه زندۀ شخصيت پرنبوغ اوست. اولوغ بیک مردی آزاده و آزاد اندیش بود، به تصریح بارتولد درجشنهایی که برپا میشد، خوانندگان زن نیز ترانه میخواندند واین به مذاق متعصبان وتاریک اندیشان وقت سازگار نبود. اين پادشاه عدالت پرور به تحریک مشتی عناصرمتعصب ضد دانش و معرفت درسال 1450 به دستور پسر نیمه دیوانه اش عبد اللطیف حاکم بلخ به قتل رسید. اولوغ بیک اشعار لطيفي ميسرود وما بيتي ازاونقل مي کنيم:
هرچند ملک حسن به زيرنگين تواست
شوخي مکن که چشم بدان درکمين تواست
بديع الزمان ميرزا
سلطان بديع الزمان ميرزا پسر ارشد سلطان حسين بايقرا مرد شمشير وقلم بود، درزمان حکمروايي پدر ولايت مناطق مهم کشوررا به عهده داشت.محافل او بخصوص در بالا حصار کابل خالي از اهل شعروادب
نبود. نوايي ميگوید که او آراسته با جمال ظاهری و پيراسته با کمال باطني ودرعين حال مردی رزمجو و سخاوت پيشه بود. طبعي روان داشت ودر هردو زبان شعر ميسرود. نوايي اورا شايسته ترين جانشين سلطان ميدانست، به لياقت و عدالت پروری او باور کامل داشت. چنانچه مقالت بيستم «حيرة الابرار» خودرا به بيان خصايل ستودۀ او تخصيص داده، اورا فراميخواند تا ضمن کاربرد لطف و کرم وقانون وسياست، هميشه عدالت و انصا ف را شعارخود بسازد و يادآور ميشود که عدالت مايـۀ آباداني ملک ميگردد. شاه عادلِ کافر مملکت راآباد ميکند اما شاه ظالمِ مسلمان آنرا به باد فنا ميدهد. نمونۀ کلام او:
- مۀ من بي گل رويت دلم خون گشته چون لاله جگر هم از غم هجرت شده پرکاله پرکاله
- وزیدی ای صبا برهم زدی گلهای رعنارا شکستی زان میان نورسته شاخ گلبن مارا
- ای صبا گر سورسه حاليم شمه ای اول سروناز ایورولوب باشيغه مين سرگشته دين ييتکور نياز
ترجمه: ای باد صبا اگر آن سروناز جويای احوالم شود، بعد از طواف به دور سرش مراتب نياز من سرگشته رابه عرض وی برسان.
شاه غريب ميرزا
اين شهزاده، پراستعدادترين فرزند سلطان حسين بايقرا بود که «غريبي» تخلص ميکرد. به قول نوايي او باشوخي طبع، ذهن وقاد، تخيل نازک و تعقل دقيق در نظم و نثر بي رقيب و درقوۀ حافظه ومتخيله بي نظيربود. به ترکي وفارسي شعر مي سرود.
درين اواخر فوتو کاپي نسخۀ خطي ديوان اشعار ترکي و فارسي او که در کتابخانه علمي هامبورگ آلمان موجود بوده، توسط نما يند گان آن به فوند بين المللي ظهيرالدين محمد بابردرولايت اندجان اوزبيکستان اهدا شده و با مقدمه واهتمام دوکتور شفيقه یارقين بسال 2001 درتاشکند به طبع رسيده است. ازاوست :
• دوستان هرگه گذر سوی مزارمن کنيد
جای تکبيرم دعای یار جان من کنيد
• بازم بلای جان غم آن ماه پاره شد
ای وای آن مريض که دردش دوباره شد
• قيسي بير گلچهره اول گلبرگ خندانيم چه بار
قيسي بير شمشاد قد سرو خرامانيم چه بار
ترجمه:
کدام ماهروی گل رخسار، زيبايي آن گلبرگ خندان مرا دارد و کدام شمشاد قد مي تواند با سرو خرامان من لاف همسری بزند.
فریدون حسین میرزا
فریدون حسین میرزا متخلص به "فریدون" پسر دیگرسلطان حسین بایقرا نیز از استعداد بلند شاعری برخوردار بود وغزل را خوب می سرود. نمونۀ کلام او:
تراکه خال سیه درچۀ زنخدان است هزار یوسف گم گشته برتو حیران است براه عشق چوبنهاده ای قدم، زاهد مگو که قطع بیابانِ عشق آسان است زراه عشق سلامت نمی توان رفتن که کوه های بلا ریگ این بیابان است هرآنکه خاک سرکوی دوست منزل کرد به پیش دیدۀ او به زباغ رضوان است زتیغ یار"فریدون" مکش سر تسلیم چراکه بودن ونا بودن تو یکسان است
محمد علي
اين شخصيت برازنده، مامای عليشير نوايي و برخوردار از قريحه شعری درهردو زبا فارسي و ترکي و بهره مند از هنر خطاطي و استعدادخوانندگي ونوازندگي ومورد عنايت و توجه سلطان حسين بايقرا بوده است.يک بيت از اشعار فارسي او:
چشم بيمار تو هردم ناتوانم ميکند لعل جانبخش تو جانا قصد جانم ميکند
همچنان عليشير نوايي شعرای ذيل را طور موجز با نمونه های کلام شان معرفي ميکند:مولانا شوقي، مولانا ضيا، ساقي، مولانا اميری، مولانا حاجي ابوالحسن، مولانا ترخاني از اندخوی، درويش نازکي، مولانا يقيني، مولانا بلالي، سيد حسن اردشير واز شهزا دگان تيموری سيد احمد ميرزا و يکعدۀ ديگر همه از جملۀ شاعران ذواللسانين همان دور بوده اند.
یک سيمای تابناک ديگر دوران تيموری، امير دولتشاه سمرقندی مؤلف "تذکرة الشعرا" که به نام تذکرۀ دولتشاه شهرت يافته، از مؤلفان و نويسند- گان فارسي زبان معاصر عليشير نوايي است. او از حيات پرتجمل سلالۀ خود که دودماني بنام بوده اند چشم پوشيده، با اختيار فقر به کار دهقاني وکسب فضل و کمال اشتغال مي ورزيده است. نوايي کتاب اورا نمودار استعداد و کمال او تعريف کرده، به قريحۀ شعریش اشاره مي کند.
دولتشاه در تذکرة الشعرای خود قصيده ای ملمع در 26 بيت بزبان فارسي و ترکی دارد و ما ازآن بيتي چند مي آوريم:
صبحدم آچدی يوزيني پردۀ نيلوفری
جلوه بيردی حسنيني زِيبا عروس خاوری
ترجمه: صبحگاهان چون پرده نيلوفری به کنار رفت، عروس زيبای خاوری [ آفتاب ] با حسن خيره کنندۀ خود جلوه گر شد.
ازافق تا شد يد بيضای موسي آشکار
بوالعجبکاران شب را رفت سحر سامری
مظهر دولت عليشير اول که شير حق ايرور
هر معارک دا انينگ فتح و سعادت رهبری
ترجمه:
عليشير که شير حق و مظهر دولت است، در تمام معرکه ها پيروزی و سعادت اورا رهبری ميکند.
آنچنان کز مقدم سيد شده يثرب عزيز
گشت دارالفضل عالم از وجود او هری
درهندوستان
[ دوران کورگانيان هند ]
ظهيرالدين محمد بابر
وپسران او
در دوران کورگانيان هند که ادامه دهند گان سلطنت سلالۀ تيموری بودند، به تأسی از سياست تشويق و حما يۀ بنيانگذاراين دولت ظهيرالدين محمد بابر شاه و فرزندان او، عنعنۀ شعرسرايي به زبان های ترکی وفارسي ادامه يافت.
بابر که به تصديق محققان شرق وغرب با نوشتن « بابرنامه » مؤلف بهترين وارزشمند ترين اوتو- بيوگرافي در جهان شناخته شده که توسط یک پادشاه به رشته تحرير درآمده ، علاوه بر ديوان اشعار، آثاری در فقه، تصوف، عروض و موسيقي نيز دارد. او که غزلسرايي چيره دست و منقدی توانا است، به هردو زبان شعر مي سرود. شاهکار او «بابرنامه» که به زبان ترکي نوشته شده و تا کنون چند بار به زبان های مختلف چون فارسي،فرانسوی،انگليسي،جاپاني واخيرا عربي ترجمه شده، روزتاروزبه مثابۀ يک اثر ماندگاراهميت روزافزون پيدا ميکند.
متن انتقادی ديوان بابردر بيش از 500 صفحه شامل مقدمۀ مفصل توسط دوکتوشفيقه يارقين، شامل لغتنامه، فهارس وتعليقات درسال 1362 درکابل نشر شد. نمونه هايي از اشعار بابر:
• خراباتي و رندو مي پرستم
به عالم هرچه مي گويند هستم
• آمد بهارودلشده ای راکه یارنيست
پروای لاله زارو هوای بهار نيست
درروزگار فتنه بسي ديده ام ولي
چشم تو فتنه ای ست که در روزگار نيست
• کيم کوروبتورای کونگل اهل زماندين يخشيليغ
کيم که آندين يخشي يوق، کوز توتمه آندين يخشيليغ
ترجمه:
ای دل از مردم زمان که خوبي ديده است ؟ حتي از کسي هم که بهتر ازا و سراغ نداری، انتظار نيکي نداشته باش.
هرسه پسر بابر از قريحۀ شعری برخوردار بوده، دوتای آن ها – همايون ميرزا و کامران ميرزا صاحب ديوان بوده اند. تاريخ فرشته رباعي ذيل راکه همایون به سپهسالارخود محمدبیرام خان فرستاده، نقل کرده است:
ای آن که انيس خاطر محزوني
چون طبع لطيف خويشتن موزوني چون ميداني که بي توچون مي گذرد
چون ميپرسي که در فراقم چوني
ديوان کامران ميرزا حاوی اشعار لطيف ودلنشيني است که از جودت طبع و استعداد بلند او در مضمون آفريني گواهي ميدهد. دوکتور شفيقه یارقين تز داکتری خودرا در موضوع «زند گاني وآثار کامران ميرزا» نوشته ودر سال 1999 در تاشکند از آن حما يه کرده است. اينک مطلعي ازيک غزل او:
چشم بر راه تو داريم و شد ايامي چند
وقت آن شد که نهي جانب ما گامی چند
گلبدن بيگيم دختر بابر ميرزا زن فاضله ای بود که با بهره داشتن ازانوع فضايل ازاستعداد شعری نيز برخوردار بود. او مؤلف کتاب ارزنده « همايون نامه » است که برای بررسي يک بخش تاريخ کورگانيان هند، منبع موثق و نادر به حساب ميرود. يک بيت ازاو:
هر پري رويی که او با عاشق خود يار نيست
تو يقين ميدان که هيچ از عمر برخوردار نيست
سرای بابر و جانشينان او مانند ساير شاهان سلالۀ تيموری مرکز تجمع شعرا، ادبا، دانشمندان و هنرمندان بود وهرکدام آنان مورد تشويق و ترغيب قرارمي گرفتند. یکی ازعجايب روزگارکه درسلاله های شاهی ديگرجهان کمتر نظيرآن ديده شده، اشتغال شاهان و شهزادگان تیموری وسلالۀ بابری به شعروادب واشتراک زنان ودختران شان درکارپیشبرد و انکشا ف فرهنگ و دانش آن زمان است. دختران با بر، نواده ها وعروس های اونه تنها باايجاد خود بلکه با حمايه وترغيب خود محيط علم و هنررا توسعه ميدادند.
مثلا به محيط ادبي دربار جهانگير پسر اکبر توجه کنيد. نورجهان بيگم همسراو که درعين داشتن وجاهت وجمال از قريحۀ شعری و بديهه سرايي نيز برخوردار بود، گاهی با شوهر خود مشاعره مي نمود. روزی جهانگير با ديدن هلال ماه رمضان می گويد:
هلال عيد بر اوج فلک هویدا شد
نورجهان بيگم بداهة ميگويد:
کليد ميکده گم گشته بود پيدا شد
ونیزجهانگیر:
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است
نورجهان بیگم:
پای در زنجیرو کف برلب مگر دیوانه است
استاد حضرتقل دليل طی مقاله ای درشماره 34-5 مجله «چاووش» سال 1379 ص 80-81 حادثۀ جالب ذيل را ذکر می کند وما آن را به اختصار نقل می کنيم: روزی نورجهان پادشاه، با يک قلندر به اين شرط شطرنج بازی می کند که در صورت باخت، شاه يکی از باغهای چهارگانه خودرا که هر کدام بنام يکی از زنان چهارگانۀ او[ جهان آرا، حیات آرا، دل آرا و فنا آرا ] ناميده می شد به وی بدهد. بازی آغاز می شود و فرصت زياد نگذشته شاه در آستانۀ مات شدن قرار میگیرد. زنان که دربازی شطرنج مهارت داشتند وازعقب پرده ناظر حرکات بودند، با- لترتيب یکی بعد دیگر با ابیا ت ذیل شاه را مخاطب قرار میدهند:
نورجهان بيگم که باغ جهان آرا به وی متعلق بود می گوید:
تو پادشاه جهانی جهان زدست مده
که پادشاه جهان را جهان به کار آید
ملکه حيا ة النسا :
جهان خوش است ولیکن حیات می باید
اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
ملکه فناؤالنسا :
حیات و جهان چون همه بی وفاست
فنارا طلب کن که آخر فناست
ملکه دلارام با چال گفتن هم جهانگیر را از ما ت شدن نجات می دهد وهم باغهارا :
شاها دورخ بده و دلارام را مده
پیل و پیاده پیش کنی، کشت اسب ومات
فرزندان شاهجهان
شاهجهان که آبدۀ « تاج محل » نام او و همسرش ممتاز محل را جاودانی ساخته است، فرزندان زیادی داشت که از آن جمله اورنگ زیب عالمگیر، دارا شکوه قادری و دخترش جهان آرا بیگیم به انواع علوم وفنون زمان وارد وهر یک خصلت ویژه ای داشتند. مثلا اورنگ زیب سیاستمداری چیره دست، عالم فقه وفنون موسیقی وادبیات بود. دارا شکوه قادری عالم تصوف و پیرو طریقه قادریه بود و کتابی بنام «سفینة الفضلا» در بیان احوال مشاهیر صوفیه به زبان فارسی نوشته و نیز پنج کتاب مربوط به تصوف هند را از سانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. جهان آرا بیگیم مثل برادرخود سرسپردۀ تصوف و پیرو طریقه چشتتیه بوده، اما بعدا گرویدۀ طریقۀ قادریه شده است. او مراتب سیر سلوک خودرا در تصوف، طی رساله ای بنام «صاحبیه» بیان کرده و این شعر صوفیانه که نوعی از شطحیات است از وی نقل شده: گر میسر شود آن روی چو خورشید مرا پادشاهی چه که دعوای خدایی بکنم
دارا شکوه قادری
شهزاده محمد داراشکوه متخلص به" قادری" نوادۀ بافضل ودانش ظهیرالدین محمد بابر، پسر بزرگ شاهجهان پادشاه هندوستان است که یکی ازورزیده ترین نویسندگان ومؤلفان و مترجمان دوران سلطنت کورگانیان هند به شمار میرود. به نوشتۀ دکتر احمد تمیم داری مؤلف کتاب "عرفان وادب درعصرصفوی"، " دارا شکوه حضوراستادانی چون ملاعبداللطیف سلطانپوری عالم وحکیم حنفی مذهب هند، حضرت میرک شیخ، شیخ احمد دهلوی، سرمد کاشانی شاگرد ملا صدرا، میرزا ابوالقاسم میرفندرسکی وشیخ ناصر محمد را درک کردوبا معارف عرفانی ودینی اسلام و هندو آشناگشت ودر حیات خود ضمن انجام دادن کارهای درباری ودولتی خویش به تالیف و ترجمۀ کتابهایی پرداخت که هریک واجد اهمیت و قابل استفاده است". از آنجاکه دارا شکوه جویندۀ پروسواس حقیقت ومعرفت بود، به تصوف وعرفان گرائید و باتعلیمات پیش کسوتان مکاتب عرفانی وطریقت های تصوف عمیقا آشنایی حاصل کرد وچون سخت گرویدۀ صوفی معروف شیخ عبدالقادر گیلانی وسلوک اوبود، تخلص "قادری" را برای خود انتخاب نمود. او نه تنها بامتصوفان اسلام، بلکه بازاهدان وخبرگان هنود نیزدرتماس بود و با تعلیمات تصوفی آنان آشنائی پیدامیکرد. چنانچه دراوخر زنگی خود طی مدت ششماه کتاب سراکبر(سرالاسرار) را باکمک "پند تان"، "سنیاسیان بید" و "اوپانیشاددان" ازسانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب که ترجمۀ پنجاه اوپانیشاد میباشد وبه اصول آموزش علوم سری اختصاص دارد، درجملۀ آثاراو متعلق به فرهنگ هند و مهمترین اثر به حساب می آید.
ما آثار فارسی دارا شکوه راکه درزمینۀ فرهنگ اسلامی ونیز فرهنگ هندی تالیف کرده است، با استفاده ازکتاب داکتر احمد تمیم داری ومنابع دیگرهندی ذیلا معرفی میکنیم:
"سفینة الاولیا"، دربیان مهمترین طریقت های تصوف وترجمۀ احوال مشایخ آن. 2- "سکینة الاولیا"، که مشتمل بریک مقدمه وشرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی، مناقب وکرامات او می باشد، ترجمۀ آن بزبان اردو بسال 1920 درلاهور به طبع رسیده است. 3- "رسالۀ حق نما"، که دربیان وحدة الوجود وشرح مقوله های آن میباشد. متن فارسی وترجمۀ انگلیسی آن به نشر رسیده است. 4- "حسنات العارفین"، مجموعه ای ازشطحیات که معتقدین به وحدت وجود درحالت جذبه بزبان می آرند و ظاهرا خلاف شرع به نظر میرسد. 5- "مجمع البحرین"، که با این بیت آغاز میشود: - بنام آنکه او نامی ندارد به هرنامی که خوانی سربرارد
- کفرو اسلام دررهش پویان و حده لا شریک له گویان
مؤلف درین اثر خود 22 موضوع را مورد بحث قراداده وسعی نموده تا میان اسلام و دین هندو قدر مشترکی پیدا کند. این کتاب درسال 1185 هجری توسط شیخ احمد مصری به عربی ترجمه شده و مولوی محفوظ- الحق آنرا به اردو برگردان نموده وبا شرح حال مؤلف درسال 1929 درکلکته به طبع رسانده است. 6- "سراکبر" (سرالاسرار)، ترجمۀ پنجاه اوپانیشاد اززبان سانسکریت به زبان فارسی. 7- " دیوان اشعارداراشکوه "، که ازآن دو نسخۀ خطی موجود است. 8- نامه های عرفانی، که به مشایخ همزمان خود نوشته. 9- "طریقة الحقیقه" یارسالۀ معارف که بسال 1341 در لاهور چاپ شده. 10- "رسالۀ سوال و جواب"، مکالمۀ داراشکوه و بابا لال که درسال 1897 دردهلی چاپ شده. این شهزادۀ عارف و معرفت پرور که درمیان دانشمندان قرن یازدهم هجری ازلحاظ احاطه برموضوعات عرفانی ومتود کاوشهای علمی، آزاد اندیشی ووسعت مشرب خود بی رقیب بود، دراوج پختگی وباروری علمی، قربانی منازعات سیاسی گردید و در45 سالگی (بسال 1069) چشم اززندگی پوشید.
زیب النسا بیگیم
این دختر اورنگ زیب عالمگیر زیر تربیۀ خاص پدر و مادر خود به مدارج بلند دانش و ادب رسید وبه مثابۀ ورزیده ترین شاعرۀ زمان خود دیوان اشعاری نفیس و ماندگار در زبان فارسی از خود به یادگار گذاشت. او معاصر شاعربزرگ ابوالمعانی بیدل، ناصرعلی ویک عده شاعران دیگر بود و بعضا با برخی ازآنان مشاعره و یا مقابله داشت. طورمثال وقتی که این غزل را سرود:
گرچه من لیلی اساسم دل چو مجنون در هواست
سر به صحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست
میگویند میرزاعبدالقادر بیدل به جواب او این بیت را نوشته است:
عشق تاخام است باشد بستۀ ناموس و ننگ
پخته مغزان جنون را کی حیا زنجیر پاست
او شاعری بدیهه سرا بود. روزی هنگام تفرج در باغ این شعررا باخود زمزمه میکرد :
چهار چیز که دل می برد، کدام چهار
کباب و باده و گلگشت باغ و روی نگار
چون متوجه می شود که پدرش به او نزدیک آمده است، بلا درنگ موضوع شعررا چنین تغییر میدهد:
چهارچیز که دل میبرد، کدام چهار
نمازو روزه و ورد صباح(؟) واستغفار
درمنابع هندی آمده است، روزی شاعر معروف هند ناصرعلی غزلی بامطلع ذیل می سراید:
از هم نمی شود زحلاوت جدا لبم
گویی رسیده برلب زیب النسا لبم
بدون تردید گفتن شعری بدین صراحت در رابطه به دختر پادشاهی مانند اورنگ زیب، حد اعلای جسارت وگستاخی بود. ولی ازآن جاکه سلالۀ بابری سعۀ صدر، مسا محه و گذشت را ازنیاکان خود به ارث برده بودند، زیب النسا در جواب او فقط به گفتن این بیت اکتفا می کند:
ناصر علی به نام علی برده ای پناه
ورنه به ذوالفقار علی سر برید مت
برخی از منابع هندی عشق نافرجام افسانوی را به او نسبت می دهند. مطابق این روایت او با جوانی زیبا بنام عاقل خان که والی یکی از ایالات هند وبرخوردار از قریحه شعری بود عشق می ورزید. روزی عاقل خان اورا بربام قصر دیده می گوید :
سرخپوشی لب بامی به نظر می آید
زیب النسا بلا درنگ جواب میدهد:
نه به زاری نه به زورو نه به زر می آید
زیب النسا از وجاهت و زیبايی کم نظیری برخوردار بود. من یک تصویرخیلی قشنگ اورا در میان نسخ خطی متعلق به سید محی الدین گوهری دیده بودم که توسط یک نقا ش هندی همان عصر کشیده شده بود و از لحاظ هنری ارزش بلندی داشت. زیب النسا به این حسن وجما ل خداداد ملتفت بود و برآن می بالید وبعضا با ابراز احساسات زنانه آن را انعکاس می داد. اینک ابیاتی چند از دیوان او:
• دختر شاهم ولیکن روبه فقر آورده ام زیب و زینت بس همینم نام من زیب النساست
-
• بلبل از گل بگذرد گردر چمن بیند مرا بت پرستی کی کند چون برهمن بیند مرا
در سخن پنهان شدم چون بوی گل در برگ گل هرکه دیدن میل دارد در سخن بیند مرا
- بیا که زلف کج و چشم سرمه سا این جاست
نگاه گرم و اداهای دلربا این جاست
کتابخانۀ عالم ورق ورق جستم
خط تو دیدم و گفتم که مدعا این جاست
زفرق تابه قدم هرکجا که می نگرم
کرشمه دامن دل می کشد که جا این جاست
زکات حسن اگر میدهی برای خدا
بیا که« زیب نسا» همچو من گدا این جاست
این هم قطعه شعری لطیف اززیب النسا بیگم:
ای آبشار نوحه گر ازبهر چیستی چین برجبین فگنده زاندوه کیستی دردت چه درد بودکه چون من تمام شب سررا به سنگ میزدی و می گریستی
بهادر شاه ظفر
اکثریت نواده های بابراستعدادهای شعری خوبی داشته اند که نمونه- های اشعارشان درتذ کره ها ومنا بع مختلف ذکر شده است. آخرین پادشاه این سلاله بهادر شاه ثانی دردو زبان اردو و فارسی شاعری توانابوده ودر شعر «ظفر» تخلص می کرده. سرای او مجمع شاعران و دانشمندان بوده است. نمونه کلامش:
بتی سرکشی کافری کج کلاهی به رخ آفتابی، به رخسار ماهی
نه در خاکساری چو من بینوایی نه در ناز وتمکین چواوپادشاهی
عبدالرحيم خاخانان
یکي از چهره های درخشان دوران بابريان هند ميرزا عبدالرحيم ملقب به خان خانان وزير و مشاور جهانگير پادشاه بود که در ترکی و فارسی طبعي وقاد و رساداشت وی حامی اهل هنر وشعرو ادب بود. دیوان وی مشتملبر قصائد وغزلیات درزبانهای تورکی ودری است. ديوان اشعار او بار بار به طبع رسيده.
از يک غزل مشهوراودو بيت ذیل را طور نمونه کلام او تقديم مي کنيم:
شمار شوق ندانسته ام که تاچند است جزاين قدر که دلم سخت آرزومنداست
مرا فروخت محبت ولي ندانستم که مشتری چه کس است و بهای من چند است
منبع:www.babur.org
در تکامل زبان و شعر فارسی
بعد از آن که دين مقدس اسلام در آسيا و شمال افريقا انتشار يافت و با گذشت زمان به آيين عمومي اکثريت مردمان اين منا طق مبدل گرديد، فرهنگ و ثقافت ملل مختلف را به هم پيوند داد و زمينۀ پيدايش تمدن عظيمي را به وجود آورد که به نام تمدن اسلام وعرب و يا تمدن اسلام ياد مي شود. تمدن اسلام پديدۀ بزرگی است که مظاهر گونا گون آن را در حيات مادی ومعنوی تمام ملل منسوب به عالم اسلام به اشکال گوناگون ميتوان مشاهده کرد. ساحه ای از زندگي ملل مسلمان وجود ندارد که از منشوراين تمدن نگذشته باشد. باگذشت زمان، مسلمانان به موفقيت های چشمگيری در علوم و فنون نایل آمدند و به ايجاد آبده های مادی ومعنوی عظيمي دست يافتند که هم اکنون بخش جدايي ناپذير فرهنگ جهاني است. مسلمانان باترجمۀ دانش و فلسفۀ يونان قديم و انتقال آن يکجا بادانش و فرهنگ آفريدۀ خود به جهان غرب، دريچه- های حکمت، هنر و ادب را به روی آنان گشودند. درین دوره مناسبات دوستانه میان کشورهای مسلمان افزایش یافت. "یکی از پی آمدهای مهم این مناسبات وارتباطات، تاًثیر زبان های تورکی و فارسی بریکدیگروآمیزش واختلاط باهم است . بویژه پس از رویکار آمدن دولتهای تورکان در منطقه، که سالیان و سده های درازی (در ایران بیش از هزارسال بعدازاسلام) ادامه یافت، فرایند این آمیزش واختلاط وسعت و شدت فزاینده ای کسب کرد. درین جریان زبان تورکی، بیشتر به عنوان زبان لشکری وحاکمیت و زبان فارسی – دری زبان ادب وعرفان (وبعضا اداری) به کار میرفت." درنتيجۀ آميزش فرهنگ ها، به غنای زبان و ادبيات ملت های مختلف مسلمان افزوده شد و تاَثير متقابل آن علاوه بر تحکيم دوستي و اخوت ميان آنان، ثمرات نيکي به بار آورد که سنت شعر گويي دردو يا چند زبان را ميتوان یکی از نمودهای آن به شمار آورد. در قرن های هفتم و هشتم که شعر فارسي مدارج رشد و تکامل خودرا مي پيمود، برخي از شاعران معروف چون سعدی و حافظ و بعداٌ جامي و ديگران ابيات و مصاريعي به زبان تازی مي سرودند و جزًغزل های خود میساختند. طور مثال به ابيات ذيل حافظ و جامي توجه بفرماييد :
- شب وصل است و طي شد نامۀ هجر « سلام هي حتي مطلع الفجر»
- «ما لسلمي و من بذی سلمِ اَين جيراننا و کيف الحال»
- «الصبر مر والعمر فانٍ ياليت شَعری حتام القاه»
- ازخون دل نوشتم نزديک دوست نامه «اِني راَيت دهراٌمن هجرک القيامه»
هرچند کازمودم، از وی نبود سودم «من جرّب المجرَّب حلت به الندامه»
از جامی:
«اًحنّ شوقا الي ديارٍلقيت فيها جمال سلمی »( یاکه اًجن شوقاٌ)
که مي رساند از آن نواحي نويد لطفي به جانب ما
شيخ سعدی به مناسبت سقوط بغداد قصيدۀ غرایي به زبان عربي سروده که نمودار تسلط کامل او بر اين زبان و قدرت شعری اوست. برخي از شاعرانِ بنام تورک چون امير خسرو دهلوی، هلالي چغتايي، زيب النسا بيگم اساسا به زبان فارسي و عده ای هم مانند ميرزا غالب واحمدشاه ظفر به زبان های فارسي و اردو اشعارخودرا سروده اند. گروهي ديگر ازآنان چون مولوی رومي بلخي و ميرزا عبدالقادر بيدل بخش اساسي آثار خودرا به فارسي سروده، اما بعضا به زبان تورکي نيز شعرانشاد کرده اند. در مورد شاعر بزرگ نظامي گنجوی بايد گفت که او شاعر چيره دست تورکي زبان بوده، بر طبق معلومات علي افندي حلمي داغستاني مسؤل کتابخانۀ خديويۀ مصر در فهرست کتابهای نشر شدۀ سال 1306 قمری مطبعۀ عثمانيۀ موجود در کتابخانۀ مذ کور، ديوان تورکي نظامي گنجوی موجوداست [ محمد رحماني فر،نگاهي نوين به تاريخ ديرين تورکهای ايران، نشر اختر، ص 157]
همچنان شاعر بزرگ ايران دوکتور محمد حسين شهريار طي مصاحبه- ای که در شمارۀ هفتم مهر ماه سال 1367کيهان فرهنگي نشر شده گفته است:
« نظامي گنجوی هم مي خواست ليلي ومجنون را به تورکي بنويسد، ولي پيکي از شروانشاه رسيد که درآن دستور داده بود تا به زبان فارسي بسرايد و به اين موضوع خود نظامي گنجوی هم در مقدمۀ ليلي و مجنون اشاره نموده است». (گفتگو با شهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، ص 180 ، تهران، 1379). نویسندۀ معروف دوکتوررضا براهنی درمقالۀ تحقیقی عالمانه ای که در مورد زبان وایجاد صمد بهرنگی تحت عنوان «اسطورۀ صمد و موضوع زبان» در- نامۀ کانون نویسندگان ایران- نوشته وکتاب قبل الذکر، آنرا اقتباس کرده، شاعران ونویسندگان آذربایجان را به چهار گروه تقسیم نموده، درمورد گروه چهارم که ناگزیر بوده اند به زبان حاکم درسراسر ایران یعنی زبان فارسی بنویسند چنین می گوید: " تعداد این قبیل نویسندگان وشاعران به راستی بی شمار است وبرخی ازآنان در تحقیق، نقد ادبی، تاریخ نویسی، شعر وقصه، صاحب سبک وشیوه در زبان فارسی هستند. بیک معنی اینان همان کارراکرده اند که تعداد زیادی ازنویسندگان گذشتۀ آذربایجان، ترکان ایران ویا نیمه ترکان کرده اند: نظامی، شمس تبریزی، مولوی، قطران، خاقانی تا پروین اعتصامی و ایرج میرزاوتقی رفعت تاکسروی، صمد بهرنگی، غلام حسین ساعدی، بهروز دهقانی واشرف دهقانی." (ص، 477 کتاب مذکور)
شاعرعالي مقام وبزرگترين ممثل سبک ادبي هند ميرزا عبد القادر بيدل که شاهکارهای ماند گاری در زبان فارسي ازخود بجا گذاشته، با آنکه زبان وتبار تورکي داشت، بنابه خواست زمان اشعار خودرا جز در بعضي موارد به فارسي ميسرود. دوکتورعبد الغني دانشمند هندی مي نويسد که يک منظومۀ 65 بيتي تورکي بيدل را در نسخۀ خطي ديوان او موجود در کتابخانۀ معارف کابل ديده و يک بيت ازآن نقل کرده است. امیر خسرودهلوی – این تورک هندی لقب، آنچنان که نوایی درخاتمۀ دفتر پنجم خمسۀ خود "سد اسکندری" تصریح می کند، نسب تورکی داشته وبا نیروی سخن تمام سرزمین هارا ازعرب تاعجم زیر نفوذ خود قرار داده است: یانا خسرواول ترک هندی لقب که سوز بیرلا آلدی عجم تاعرب برطبق پژوهش های پروفیسور شهرانی امیرخسرو از قبیلۀ تورکان لاچین هزاره بوده است. او بیت زیررا از امیر خسرو نقل می کند: " ترک هندوستانی ام من، هندویی گویم جواب شکر مصری ندانم کزعرب گویم سخن " باوجود این، او تمام اشعار خودرا به زبان فارسی نوشته ودرقطار پیشاهنگان ادبیات کلاسیک این زبان قرار گرفته است. به نوشتۀ دوکتور صفا درصفحۀ 146 جلد 4 " تاریخ ادبیات در ایران" ، "شعرترکی گفتن امری تازه نیست، ودر حقیقت به وسیلۀ شاعران پارسی گویی مثل سلطان ولد پسر جلال الدین محمد بلخی وشاه قاسم انوار و قبولی و امثال آن آغاز شده، ولی نضج واقعی آن درعهد تیموریان حاصل گشت". درین مورد باید گفت که اولا- شعر تورکی اززمانه های خیلی باستان حتی قبل از اسلام وجود داشته و نمونه هایی که شیخ محمود کاشغری در اثر گرانبهای خود " دیوان لغات الترک" آورده دلیل انکارناپذیر آنست. ثانیا- شعرتورکی گفتن درآسیای صغیربه وسیلۀ خود مولانا جلال الدین رومی- بلخی آغازشده، نه پسرش سلطان ولد وما درین مقاله پیرامون این موضوع معلومات داده ایم. ثالثا – شعر تورکی درآسیای میانه و تورکستان شرقی توسط شاعر بزرگ یوسف خاص حاجب باسرودن " قوتادغوبیلیک "(دانش رسیدن به سعادت " وتوسط احمد یوگنکی باسرایش " عتبة الحقائق " و بعد ازآنان به وسیلۀ خوارزمی ودیگر شاعران راه رشد خودرا پیموده است. رابعا- مولانا و پسرش سلطان ولد و نیز شاه قاسم انوارو قبولی شاعران تورکتبار بوده اند.
طوري که گفتيم سنت سرا يش شعر به زبان های فارسي و تورکي توسط يک شاعر، محصول آميزش فرهنگ ملتهای ماست، بخصوص دردوران حکمروایي تيموريان و ادامه دهند گان آن ــ کورگانيان هند، اين عنعنۀ پسنديده در ايران، ترکستان، خراسان و هندوستان اقبا ل وسيع يافت و حتي مي توان گفت که تو سعۀ اين سنت شعری محصول دورۀ تيموريان و ناشي از سياست فرهنگي متکي بر وسعت نظر، سعۀ صدر و برخورد احترام آميز آنان به زبان و کلتور ملل ديگر بخصوص زبان فارسي بوده است.
این وسعت نظر وسعۀ صدر، درطول قرنها یکی از ویژگی های تاریخی اقوام تورک تبار بوده ودر مراحل مختلف تاریخ، خودرا نشان داده است. طورمثال دورۀ سلطنت غزنویان یکی از ادواردرخشان زبان وادب فارسی محسوب می شود. محمود غزنوی تورکی تبار حامی بی بدیل شعر وادب فارسی بوده که بقول مؤرخان در حدود چهارصد شاعرفارسی گوی ازتشویق وحمایۀ اوبرخورداربوده اند. آن چنان که استاد خلیل الله خلیلی درکتاب «سلطنت غزنویان» تاًکید میکند، برخلاف ادعای برخی از جعل کنندگان تاریخ، وی ازدانش و سطح عالی معلومات بهرۀ کافی داشته وفارسی را به اسلوبی زیبا می نوشته چنانچه استاد نمونۀ زیبایی از نوشتۀ فارسی او نقل میکند.
همچنان فیلا لوگ های مشهورتورکی تبار- اسماعیل بن حمادالفارابی باتاًلیف اولین فرهنگ عربی بزبان عربی بنام«صحاح اللغة» وجارالله الزمخشری خوارزمی مؤلف تفسیر معروف«الکشاف» باتالیف لغتنامۀ "مقدمة الادب" و جاحظ ادیب بزرگ عرب با تألیفات بی نظیر خود درراه رشد و تکامل زبان عربی، مورد تمجید و ستایش دانشمندان عرب وغیر عرب قرار گرفته اند. متن این اثر زمخشری به زبان عربی و ترجمۀ متن به سه زبان تورکی، فارسی و عربی است ومتضمن توضیح 6500 لغت میباشد .
محقق دانشمند ايراني دوکتور ذبيح الله صفا درصفحۀ450 جلد پنجم بخش يکم کتاب ارزشمند خود « تاريخ ادبيات درايران » پس از بررسي عصر مورد بحث خودبه نحو زيرين ارزيابي واقعبينانه ميکند: « عصر کورگاني در آن سرزمين(یعنی سرزمين هند ) که بي هيچ گونه ترديد یکي ازبهترين دوره های ترويج زبان وشعر فارسي در سرزمين هند وعهد تشويق و ترغيب مؤلفان و نويسند گان و شاعران پارسي گوی بحد اعلای امکان در سراسر دوران تاريخ ادب فارسيست وديگر هيچگاه نظيرِی نيافت و نخواهد يافت.»...« بحقيقت بايد گفت که نهضت دوران کورگانيان هند درادب فارسي نجاتبخش واقعي شعر وادب فارسي از زبوني و رهايي دهندۀ آن از تنهايي و انخذال بود ».
آقاِی صفا در جای ديگر مي افزايد: «شاهان و شاهزاد گان کورگاني هند، در حقيقت ظرافت طبع و گرایش به شعر و ادب فارسي وصنعت های ظريف ايراني را از نياکان با ذوق خود به ارث برده بودند »...« براستي اگر ايران آن زمان دو پناگاه بزرگ فرهنگي عثماني و کورگاني هند را نداشت، ادب فارسي به روزگار بدی دچار ميشد ».
استاد درجای ديگر ميگوید : « لشکرکش قهاری چون تيمور همچنان که قدرت سلالۀ تيموری را پيريزی کرد، توجه سلالۀ خودرا به هنر وادب نيز آغازنمود و باني چنين کاری در دولت بود. »
آنچه دوکتور صفا نوشته عين حقیقت است. زيرا شاهان و شهزادگان تيموری نه تنها حا ميان شعر وادب و مشوقان شاعران و هنرمندان بودند، بلکه غالبا خود آنان به زبان تورکي و فارسي ويا به يکي ازين دو زبان شعر مي سرودند و قريحه آزمايي ميکردند. ابيات و غزلهايي که از ميرزا اولوغ بيک و خليل سلطان نواده های تيمور گرفته تا آخرين شاهان سلالۀ بابری هند به يادگار مانده و دواوين اشعاری که برخي از ايشان تدوين کرده اند، از ادامۀ اين سنت ادبي حکايت مي کند. ما درین مقاله شاعران تورکی تباری راکه درسرزمین های مختلف، این سنت شعری را ادامه وانکشاف داده اند، با نمونه های کلام شان طور مختصر وبعضا مفصل معرفی می نماییم.
درخراسان
اميرعليشير نوایی چون سلطان حسین بایقرا براریکۀ قدرت تکیه زد، دوست دوران تحصیل خودعلیشیرنوایی را ازسمرقند فراخوند وبه عالیترین مقام دولتی آن وقت توظیف نمود. برطبق نوشتۀ مورخ مشهورخوندمیر، سلطان حسین بایقرا درسال 862 منصب "امارت دیوان اعلی" را به وی تفویض کردواو با دربرنمودن جبۀ طلادوزی شده و کلاه نوروزی مفتخر وسرافرازشد. مولانا برهان الدین عطاوالله رازی دربارۀ تاریخ تفویض این منصب به امیر علیشیر، این قطعه را سروده است: میرفلک جناب علیشیر کزشرف عاجزبود زدرک کمالات او خرد
دیوان نشست آخرشعبان به دادوعدل ازلطف شاه غازی و الحق چنین سزد
چون مهرزد به دولت سلطان روزگار تاریخ شد همین که "علیشیر مهرزد" این احترام وباورنسبت به نوایی، کاملا به جابود. زیرا درزمان سلطنت سلطان حسين و صدارت این شاعر بزرگ اوزبيک و تمام تورکان جهان، خراسان و ترکستان شاهد دگرکونی های شگفت انگیزی درساحۀ دانش و فرهنگ گردید. نوایی، اين شخصیت بزرگ انساندوست که ستارۀ فروزان اين دوربود، به صفت يک دانشمند پيشاهنگ و سياستمدار برجسته، در نيمۀ دوم قرن 15 رنسانس شرق را در خراسان و ترکستان رهبری کرد و درراه آباداني خراسان که آنرا « کشورعديم المثل» ميخواند وپایتخت زيبای آن شهرهری که زادگاهش بود وباغ هايش را رشک بهشت برين و« خيا بان » آن را راه فردوس برين ميدانست [ شهراه سوی جنت فردوس که جويند فاني به يقين دان که خيابان هرات است ] تمام امکانات مادی و صلاحيت دولتي خود را به کاربرد و با استفاده از دارايی شخصي خود بيش از370 بقعۀخير از قبيل مدرسه، خانقاه، مسجد، کتابخانه، جاده، کانال، کاريز،چشمه، پل، حوض و شفاخانه احداث کرد و ساختمان آبده های بزرگي چون آرامگاه علي ابن ابيطالب در شهر مزار شريف، مسجد جامع بزرگ مصلای هرات (که برطبق نوشتۀ مرحوم غبار، به دستوراميرعبد رحمان توسط جنراال ليمسدن انگليسي مين گذاری و انفجار داده شد و يکجا با آن بنای عظيم مدرسۀ گوهرشاد بيگم که به قول مرحوم فکری سلجوقي رواقها و گنبذهای آن با خطوط و نقوش نفيس و شگفت انگيز خود آيت زيبايي و شاهد زندۀ صنعت معماری قرن 15 کشور بود، منفجر گرديد) و بازسازی مسجد جامع هرات را نظارت و رهبری کرد. به قول داکتر صفا درصفحۀ 384 جلد چهارم" تاریخ ادبیات درایران": "نوایی عواید خودرا درراه خیرات ومبرات وتشویق وترغیب اهل ادب وهنروایجاد آثارعام المنفعه صرف میکرد وازان آثارخیرهنوز قسمتی باقیست مثل ایوان جنوبی صحن عتیق آستان رضوی، نهرآب بالا خیابان درمشهد، رباط سنگ بست، رباط دیزآباد، بند آجری قریۀ تروق در نزدیکی طوس، مقبرۀ قاسم الانواردرقریۀ لنگر نزدیک تربت جام و قسمتی ازمزارعطار نیشابوری یعنی سنگ مزارآن شاعرکه موجود است واین مایه بازماندۀ 370 بقعه ای است که ایجاد یا تعمیر کرده و 90 رباطی است که ساخته". ( البته آنچه داکتر صفایادآوری کرده، فقط بقایای ابنیه ای است که درحدود ایران اعمار شده - نویسنده ). ادوارد برون دانشمند انگلیس درجلدسوم " تاریخ ادبی ایران" که توسط علی اصغر حکمت به نام " ازسعدی تا جامی " ترجمه و تحشیه شده می- نویسد: "اهمیت وعظمت میرعلیشیرهم ازجهت نویسندگی وهم ازحیث پشتیبانی او از اهل علم وفضل بقدری ظاهرو نمایان است که میتوان اورا بی مبالغه ماسیناس زمان و کشور خود او خواند". به توضیح علی اصغرحکمت درحاشیه، ماسیناس نام یکی ازبزرگان روم قدیم است که حامی ادب بود و دوست هراس شاعربزرگ لاطین بوده است، متولد بسال 73 و متوفی بسال8 قبل از میلاد.
اين شاعرنام آور که در اشعار تورکي « نوايي » و در شعر فارسي « فاني » تخلص ميکرد، باسرايش اشعار به زبان مادری ونيز به زبان دری عنعنۀ سرایش شعر دردوزبان را ترویج کرد و سرمشق و نمونه برای ديگرن شد و بيش از 32 اثر ماند گار ازخود بجا گذاشت. او با ديوان فاني و يازده قصيدۀ خود درزبان فارسي، ديگران را به دنبال خود کشانيد.
بدون تردید، نوايي استاد مسلم شعر و ادب در هردو زبان بود. به قول دوکتور ذبیح الله صفا درصفحۀ 148 کتاب «تاریخ ادبیات درایران»، نوایی بزرگترین کسی است که شعر تورکی را به حد اعلای کمال رسانیده وتوانسته به همه انواع شعر فارسی از مثنوی و قصیده وغزل وغیره شعر ترکی بسراید. او خودش گفته است :
معني اشعار رنگينم به ترکي بيحد است فارسي هم همچو درهای ثمين گر بنگری
گو ًييا در راست بازار سخن بگشا ده ام يک طرف دکان قنّادی و يکسو زرگری همچنان به نوشتۀ شمس الدین سامی درکتاب ارزندۀ " قاموس الاعلام "، هیچ کس درجهان به مانند او شعر خوب وزیاد نه گفته است. عليشير نوايي و دوست و مرشد او مولانا عبدالرحمن جامي ممثل دوستي فارسي زبانان و تورکي زبانان خراسان و ترکستان بودند وعنعنۀ انشاد شعر در هردو زبان را تشویق و ترغيب ميکردند.
نوايي گرويدۀ شاعران بزرگي چون سعدی، حافظ، خسرو دهلوی و نظامي بود. به جا مي بالاتر از يک دوست، به مثابۀ يک مرشد مي- نگريست. جامي نيز برخي از اثار خودرا به تشويق او نوشته واورا اساسگذار خمسه سرايي در زبان تورکي ميدانست و خمسۀ تورکي اورا در اسکندرنامۀ خود چنين ارج مي نهاد :
زچرخ آفرين ها برآن کلک باد که اين نقش مطبوع ازآن کلک زاد
به ترکی زبان نقشي آمد عجب که جادو دمان را بود مهر لب
ببخشيد برپارسی گوهران به نظم دری درّ نظم آوران
که گر بودی آن هم به نظم دری نماندی مجا ل سخن گستری
به ميزان آن نظم معجزنظام نظامي که بودی و خسرو کدام
چواو برزبان دگرنکته راند خردرا به تمييزشان ره نماند
زهي طبع تو اوستاد سخن زمفتاح کلکت گشاد سخن
سخن را که از رونق افتاده بود به کنج هوان رخت بنهاده بود
تو دادی دگرباره اين آبروی کشيدی به جولانگۀ گفت و گوی
صفاياب از نور رای تو شد نوا يي زلطف نوای تو شد
جا مي بعضا ابياتي به تورکي نيز مي سرود. دو غزل ملمع ازاو بجا مانده و ما دو بيت از يک غزلش را درين جا ذکر ميکنيم :
ای لبت پر خنده و چشم سياهت مست خواب "ايککي زلفينگ آره سيده آی يوزينگ دور آفتاب"
مستي مي ميکند روی ترا غرق عرق "با ده ايچسنگ توکيلو ايککي قيزيل يوز دين گلاب"
نوايي تمام زند گي خودرا وقف شعروادب، انکشاف علوم و فنون، عمران و آباداني مملکت ساخت. به قول ادوار براون در کتاب قبل الذکر، نوایی خود موسیقیدان ماهر ونوازنده ای استاد و نقاشی چیره دست بوده است که به گفتۀ بابر موسیقی شناسانی بی نظیر مانند قول محمد و شیخ نائی و حسین عودی همه ترقی وپیشرفت خودرا مدیون وی هستند (ص742 ). عبدالحی حبیبی درکتاب " هنرعهد تیموریان" خود، اززبان خوند میرمی نویسد که وزیر مشهورهرات امیرعلیشیر نوایی خود نیز در تصویر ونوشتن کتاب شخصی بیمانند بود.
اوبعد از فيلالوگ بزرگ شيخ محمود کاشغری مؤلف« ديوان لغات الترک » به زبان عربي، بزرگترين حامي زبان تورکي است. او با وارد کردن موضوعات مهم حياتي درژانرغزل، تقويه و تو سعۀ شيوه های افاده، اسلوب بيانِ صورِخيال در شعر تورکي را انکشاف بخشيد و پروسۀ گذار از اوزان هجايي به اوزان عروضي رابه کمال رسانيد و بانوشتن رسا لۀ « محاکمة اللغتين » کساني را که مدعي بودند درزبان تورکي ايجاد آثار بزرگ امکان ندارد، با پاسخ های علمي خاموش ساخت. به گفتۀ ادوارد براون " آخرین مؤلفات وی کتابی است به نام محاکمة اللغتین که درآن سعی کرده برتری زبان ترکی را برفارسی به ثبوت برساند. این کتاب را یک سال قبل از وفات خویش تاً لیف کرده است (از سعدی تا جامی ص 744). دانشمند روسی و. بارتولد درکتاب ارزشمند خود به نام " تاریخ ترکهای آسیای میانه " که توسط دکتر غفار حسینی به فارسی ترجمه وبسال 1376 درتهران چاپ شده دررابطه به این موضوع می نویسد :" تاجایی که ما اطلاع داریم، هیچ شاعر ترکی پیش ازاو بخصوص درآسیای صغیرجراًت نکرده بود به چنین کاری دست بزند " اوتوصیه میکند هرگاه اطلاعات بیشتر و جامعتر اززندگی و تالیفات او بخواهند، باید به مقالۀ سودمندی که مسیو بلن M.Blin فرانسوی دربارۀ او نوشته ودر روزنامۀ آسیایی پاریس بسال 1861م طبع شده مراجعه فرمایند(ص 255). همچنان او، با سرايش چهارديوان «خزا ئن- المعاني» و شاه اثر خود «خمسه » درزبان تورکي آبده های ادبی عظيم به وجود آورد. اگر بخواهیم تمام شاعران، خوانندگان و نوازندگان، مذهبان وخطاطان، اطبا وریاضیدانان ونمایندگان سایر رشته های دانش و فرهنگ این دوررایکایک به حساب بگیریم، طوماری طویل ساخته خواهدشد. ازین رو به اختصار با استفاده ازمنابع مختلف برخی ازمشاهیرآنان را یادآورمیشویم: ازرسامان: شاه مظفر نقاش، نقاش ومذهب کمال الدین بهزاد، میرک نقاش. از موسیقیدانان: قل محمد، شیخ نائی و حسین عودی. از خطاطان: سلطان علی مشهدی، خواجه عبدالله مروارید که میرزا بیرم خان بارها دستانش را بوسیده است. ازشعرا، نویسندگان و دانشمندان: عبدالرزاق سمرقندی مؤلف کتاب "مطلع السعدین"، هلالی چغتایی، دولتشاه سمرقندی مؤلف " تذکرة الشعرا"، میر خواند مؤلف کتاب "روضة الصفا"، خوندمیرمؤلف کتابهای "حبیب السیر و خلاصة الاخبار"،زین الدین محمود واصفی مؤلف کتاب"بدائع الوقائع" ، بنائی، کمال الدین حسین واعظ کاشفی مؤلف کتاب"انوار سهیلی"، مولانا عبدالرحمان جامی مؤلف آثارمتعدد که برخی ازآنهارا بنام علیشیر نوایی تقدیم کرده است ودیگران. مؤرخان ومؤلفان دیگر علیشیر نواییرا چه درزمان حیات وچه بعداز وفات با القاب رکن السلطنة، اعتمادالملک والملة، مقرب حضرت خاقانی، نظام الملة والدین وغیره ذکرکرده اند. ازجمله دولتشاه سمرقندی در"تذکرة الشعرا"، سام میرزا در "تحفۀ سامی"، زین الدین واصفی در"بدائع الوقائع"، همچنان مؤلفان روضة الصفا، حبیب السیر، وخلاصة الاخباردراطراف ترجمۀ حال و آثاروی معلومات مفصل داده، احترام وارادت خودرا نسبت به وی ابراز داشته اند. به طورمثال دولتشاه سمرقندی معرفتپروری وانساندوستی نوایی را ستوده، خدمات بزرگ اوبخصوص پروژه ای راکه باکندن کانالی طولانی ازمیان کوهها آب چشمۀ بزرگ را به شهر مشهد آورده، باحیرت و شگفت یادآوری کرده، آن را به مثابۀ معجزۀ عصرارزیابی میکند. او درقصیدۀ ملمع 26 بیتی تورکی- فارسی خود، شخصیت نوایی ومقام علمی وادبی اورا بهایی بلند قایل می شود.چند بیت ازین قصیده:
صبحدم آچتی یوزینی پردۀ نیلوفری جلوه بیردی حسنینی زیبا عروس خاوری
ازافق تاشد ید بیضای موسی آشکار بوالعجبکاران شب را رفت سحرسامری
مظهر دولت علیشیراولکه شیرحق ایرور هرمعارکده انینگ فتح و سعادت رهبری
آنچنان کاز مقدم سید شده یثرب عزیز گشت دارالفضل عالم ازوجود او هری.
همچنان یکی ازصوفیان بنام هندوستان شاه جهانگیر هاشمی، 34 سال پس ازوفات علیشیر نوایی، در اثر "مظهرالاسرار" خود که به جواب "مخزن –الاسرار" نظامی گنجوی پرداخته، ازعلیشیرنوایی وسلطان حسین بایقرا به نیکی یادکرده ، راه وروش آنهارا درامور مملکتداری ارجی بلند می نهد و چنین اظهارفکرمیکند:
داشت امیری به هزاران کمال نادرو ممتاز وعدیم المثال شیردل وصاحب شمشیر بود نام خوشش میرعلیشیر بود کردیکی خمسۀ ترکی رقم داد صلا برعرب و برعجم
مادرذیل نمونه هایی ازکلام نوایی تقدیم میکنیم. از قصيدۀ « تحفة- الافکار»
- آتشين لعلي که تاج خسروان را زيوراست
اخگری بهر خيال خام پختن در سراست
شاه اگر عادل نباشد زوست ويراني ملک
خسرو بي عاقبت خُسر بلادو کشوراست
ظالم و عادل نه يکسانند در تعمير ملک
خوک ديگر در شيار ملک و دهقان ديگراست
- نگار ترک تاجیکم کند صدخانه ویرانه
بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه
- ازخيال آن ميان فکر محالی داشتم
بود اگرچه بس محال اما خيالی داشتم
- گر پرده اندازد مهم آن روی آتشناک را
سوزم به آه خويشتن نه پردۀ افلاک را
- فانی عجب مدان اگر آن گل شگفته است از اشک ابرسان تو بشگفت اگر شگفت
از اشعار تورکي او:
- ديدی هرني که قيلميش آدميزاد تفکر بيرله بيلميش آدميزاد
ترجمه:
گفت،هر آنچه را که آد مي درعمل پياده کرده، به نيروی تفکربدان پي- برده است.
• يوزجفا قيلسامنگا بيرقتله فريادايلامان ايلگا قيلسه بيرجفايوزقتله فرياد ايلارم
ترجمه:
اگر صد بار با من جفا کند، يک بارهم ناله سرنمي دهم، اما اگر يک بارهم به مردم ستم روادارد،صد بار فرياد مي کشم.
سلطان حسين بايقرا [ حسيني ]
شاعر نا م آور ديگر اين دور ابوالغازی سلطان حسين ميرزا بايقرا ست که بقول داکتر صفا از سلاطين مشهور دانش پرور وشعردوست تيموری است.او در اشعار ترکي و فارسي «حسيني» تخلص مي کرد و اشعار آبداری درهردوزبان سروده است. ديوان ترکي او که مشحون از غزليات رنگين و مضامين بديع و شيرين است، نمایانگر استعداد عالي وطبع لطيف و سرشار اومي باشد.عليشير نوايي مجلس هشتم ــ آخرين بخش کتاب «مجالس النفائس» خودرا به ارزيابي اشعار او تخصيص داده و بعداز ذکر تمام مطالع ديوان او از بديهه سرايي ونکته سنجي هایش مثال ها یي آورده است.
هرچند کتاب مشهوری به نام «مجالس العشاق» درزبان فارسي به وی منسوب است ويک نسخۀ نفيس خطي آن در فوند نسخ خطي کتابخانۀ انستيتوت شرقشناسي ابوريحا ن بيروني مربوط اکادمي علوم اوزبيکستان نگهدارِی ميشود، اما ظهيرالدين محمد بابر در بابرنامه اين کتاب را از آن کمال الدين حسين گازرگاهي دانسته که به نام سلطان حسين نوشته است. ديوان ترکي او به اهتمام کانديد اکادميسين دوکتو محمد يعقوب واحدی درسال1346از طرف انجمن تاريخ افغانستان اقبال نشر يافته است.
در زمان حکمروايي اين سلطان ادب دوست و هنرپرورووزيرروشن- ضميرش نوايي ، شهر هرات پايتخت خراسان به مرکز تجمع شاعران، دانشمندان، نقاشان وهنرمندان بزرگي چون عبد الرحمن جامي، کمال الدين بهزاد، حسين واعظ کاشفي و ديگراهل دانش و فرهنگ مبدل گرديده بود که همه درتحت حمايه ورعایت دولت بودند و پيوسته مورد تشويق و ترغيب قرارمي گرفتند.در ذيل دو بيت ازاشعارفارسی و ترکي حسيني تقديم مي شود:
عشقيم اوتيدن کيليب مجنون بيراوچقون ايسته دی آل ديديم سونغاچ ايليک باشد ين آياغي اورته دی
ترجمه: مجنون آمد وازآتش عشقم قبسی خواست. گفتم بگیر، اما همین که دست درازکرد، سرتا پایش سوخت.
درغم عشقت مرا ني تن نه جاني مانده است
اين خيالي گشته و از آن نشاني مانده است
ملک الکلام لطفي هروی
به قول نوايي در «مجالس النفايس» لطفي هروی ملک الکلام زمان خود بود ودر اشعار فارسي و تورکي نظيرنداشت، اماديوان تورکي او شهرت بيشتر یافته ودارای مطالع متعذر الجواب ميباشد، ازآن جمله مطلع ذيل را يادآورمي شود:
نازک لوک ايچره بيلي چه يوق تار گيسويي
اوز حديني بيليب بيليدين اولتورور قويي
ترجمه:
تار گيسو درنازکي نمي تواند با کمرش همسری کند. ازين رو، حد خودرا مي شناسد واز کمرش پايينتر مي نشيند. درين بيت شاعر در وصف نازکي کمر معشوق و درازی موی اومبا لغه مي کند.
لطفي درزبان فارسي به اشعار مشکل قصيده سرايان زيادی جواب گفته و خوب گفته است. او 99 سال زيست و در آخر عمر شعری به رديف آفتاب سرود که شعرای معاصرش ازآن استقبال کردند، اما هيچ کس نتوانست مطلعي همپايۀ او بسازد وآن چنين است:
ای ززلف شب مثالت سايه پرور آفتاب
شام زلفت را بجای ماه دربر آفتاب
لطفي در لحظات آخر حيات خود مطلع غزلي انشاد ميکند و چون نميتواند آن را تکميل نمايد، بگفتۀ نوايی وصيت ميکند تا حضرت مخدومي [نورا] یعني حضرت جامي آن را تکميل نماید ودرج ديوان خود بسازد. جامي اين خواهش اورا مي پذيردوآن مطلع را تکميل و ثبت ديوان خود ميسازد.مطلع مذکور اين است:
گر کار دل عاشق با کافرچين افتد به زانکه به بدخويي بی مهرچنين افتد
درين اواخرآرامگاه لطفی در نزديکي شهر هرات با کتيبۀ سنگي در یکي از قريه های نزديک شهر هرات کشف گردیده و از طرف فوند بين المللي ظهيرالدين محمد بابراوزبيکستان برآن مقبرۀ قشنگي ساخته شده است.
سهیلی
امير شيخيم سهيلي از رجال برجسته و معتمَد سلاطين دانش پرور تيموری چون سلطان ابوسعيد ميرزا و سلطان حسين ميرزا ودوست و مصاحب نزديک عليشير نوايي بود و در هردو زبان شعرمي سرود. به قول نوايي بعضا اشعار ترکي او درغايت لطافت می بود.ازآن جمله به مطلع ذيل توجه کنيد:
زهد ايلي تسبيح ديب حيران قالور اوباش ارا رشتۀ جسميم ني کورسه قطره قطره ياش ارا
ترجمه:اگر زاهد رشتۀ جسم مرادر بين قطره های اشک مشاهده کند، به حيرت ميرود و آنرا گمان تسبيح ميکند.
نوايي گفته که او يک مثنوي بنام «ليلي ومجنون» نيزدارد.اينک مطلع يک قصيدۀ عيديۀ او:
شکر ای دل که دگربار به صد زيب وجما ل گردن شاهد عيد است در آغوش هلال
و نيز از اوست:
دل چو شکسته ای مکش عاشق خسته حال را سنگ ستم چه ميزني مرغ شکسته بال را
خلیل سلطان خلیل سلطان پسر میرانشاه بن تیمورکه 807 تا 812 درسمرقند سلطنت داشت، گروهی از شاعران را در سرای خود تربیت میکرد و آنانرا به صلات می نواخت. او بغایت خوش طبع وظریف ونکته پردازبود وهمیشه در مجلس او خوش طبعان حاضر بودند و خود نیز شعررا پخته میگفت. به نوشتۀ داکترصفا خواجه عصمت درتعریف دیوان اشعار او گفته است: دل کبابیست کزوشور برانگیخته اند وزنمکدان خلیلش نمکی ریخته اند همچنان نوۀ دیگر تیموراسکندرمیرزا پسرعمرشیخ بن تیمورکه به سبب حکومتش تا سال 818 درشیراز به اسکندرشیرازی شهرت داشت و زین- الدین ابابکرمیرزا(818) پسر سلطان ابوسعید میرزا(873) پسر سلطان محمد میرزاپسر میرانشاه بن تیمورشعر فارسی و ترکی را خوب می سروده است. مسعود میرزا سلطان مسعود میرزا پسر سلطان محمود میرزا پسرسلطان ابوسعید میرزا (متوفی 913) که درفارسی "عارفی" ودر ترکی "شاهی" تخلص میکرد وبرادرش میرزا ثانی (بایسنقر ثانی) که "عادلی" تخلص میکرد. غزل زیر ازاوست:
دردل من بسکه مهر آتشین رخساره ای است داغ خونین بردلم نبودکه آتشپاره ای است آن که برد ازمن قرارو صبرو عقل ودین ودل آفت دینی، بلایی، کافری خونخواره ای ست گشته ام دیوانه وزمردم گریزان میشوم چون مرا درسینه سودای پری رخساره ای است "عادلی" را ای که می پرسی به کوی عشق کیست دردمندی، خاکساری، بی کسی، بیچاره ای است
نوايي ازشاعران ذواللسانين دورۀ تيموری بيست تن را با نمونه های اشعارشان معرفي ميکند که ما برخي از آنان را با اضافۀ معلومات خود به اختصار ذ کر مي کنيم :
مولانا آصف
شا عری خوش کلام بود، با تخيل نازک مضاميني بکرو بديع مي آفريد.مطلع زيبايي از یک غزل او:
نريخت درد مي و محتسب زدير گذشت رسيده بود بلايي ولي به خير گذشت
بايسنقر ميزا
میرزا غیاث الدین بایسنقر پسرشاهرخ میرزا، شاعر خوش قريحه و يکي از شاهان سخاوت پيشـۀ هنر پرور سلا لۀ تيموری و خطاط چيره دست هرات درسال 1444 میلادی (837 ق) ازجهان درگذشت وپس از انجام مراسم تکفین در«باغ سپید» در مقبره یی که مادرش ملکه گوهرشاد بیگم ساخته بود به خاک سپرده شد. او خطوط هفتگانه را به مهارت کامل می نوشت، اما درنوشتن خط ثلث مهارتی خاص داشت و استادی توانابود. به تصریح استاد پرویز بشرمل، هنرستان خطاطی و نقاشی هرات مرهون این شهزادۀ والا گهر میباشد. درین هنرکده 400 تن کاتب، مصور، مذهّب و مجلّد کارمیکردند. جعفر بایسنقری رئیس کتابخانۀ آن نگارستان بود. به همت این شهزادۀ والاتبار کاملترين و صحيحترين نسخۀ خطی شهنامۀ فردوسي تهيه وبه ما رسيده است. این نسخۀ بینظیربه خط بایسنقر میرزا درموزیم گلستان تهران موجود است که 22 تصویرازشاهکارهای نقاشی هرات را در خود دارد. پروفیسور د. برت رئیس موزیم بریتا نیا، این کتاب را درتاریخ زندگی بشر، عا لیترین وگرانبهاترین کتاب دانسته است. در مسجد گوهرشاد مشهد نیز کتیبه یی به خط ثلث جلی او موجوداست که برپیشانی ایوان مقصوره به حیث یکی از شاهکارهای هنر خطاطی جاداده شده. به قول نوايي خطاطان، نقاشان، نوازندگان وسرايندگاني که در تربيت او به کمال رسيده ، درعهد هيچ پادشاهي نرسيده اند. درزمان شاهرخ میرزا درنتیجۀ ایجاد روابط سیاسی باچین، مبادلۀ هیئت ها و نمایندگان بین هردو کشورآغازشد. هنگامی که او یک هیئت خودرا به ریاست "شادی خواجه" به کشور چین می فرستاد، بایسقرمیرزانیز یکی از هنر مندان بنام هرات " غیاث الدین نقاش" راضمیمۀ هیئت میسازد. به نوشتۀ کمال الدین عبدالرزاق در "مطلع السعدین" «وبه تاکید تمام خواجه غیاث -الدین را گفته بودکه ازآ نروزکه از دارالسلطنۀ هرات بیرون رود، تا به روزی که بازآید، درهرشهروولایت آنچه بیند ازچگونگی راه و صفت ولایت وعمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان وطریقۀ ضبط و سیاست ایشان و عجائب آن بلاد و دیارواطوارملوک نامدار، روزبروز بطریق روزنامه ثبت نماید" . این هیئت چون در رمضان سال 825 هق به هرات برگشت، خواجه غیاث الدین سفرنامه ای راکه باخود آورده بود، تقدیم بایسنقر میرزا نمود. بایسنقر میرزا از قریحۀ عالی شعری نیز برخورداربود. هنگامی که برادرش سلطان ابراهیم میرزا چند بارخواننده و سازنده خواجه یوسف را ازاوطلب کرد، بایسنقر قبول نکرد واین بیت را به برادرخود نوشت:
مایوسف خود نمی فروشیم توسیم سیاه خود نگهدار دو بیت ازاشعاراو تقدیم میشود:
ندیدم آن دورخ، اکنون دوماه است ولی مهرش بسی درجان ما هست
غلام روی او شد بايسنقر غلام خوبرويان پادشاهست
بایسنقرتلاش داشت تا مانند پدر ومادردرساحۀ انکشاف دانش وفرهنگ خدمات زیاد انجام دهد، اما مرگ نابهنگام مجالش نداد. تاریخ وفات اورا به اسلوبی بدیع چنین دریافته اند:
سلطانِ سعید، بایسنقر سحرم گفتاکه: بگو به اهل عالم خبرم من رفتم و تاریخ وفاتم اینست: « بادا به جهان عمردراز پدرم »
ابوالقاسم بابر
سلطان ابوالقاسم بابر میرزاکه ازسال 852 تا 861 حکومت میکرد، مردی شاعردوست و شاعر بود ودرشعر بابر تخلص میکرد. این غزل مشهور اورا برخی منابع ازجمله "تذکرۀ دولتتشاه" ذکر کرده است: در دورما زکهنه سواران یکی می است وان کو دم از قبول نفس میزند نی است این سلطنت که ما زگدائیش یافتیم دارا نداشت هرگزو کاووس را کی است می نوش و جرعه ای به من دردمند بخش رند شرابخواره به ازحاتم طی است دارد به زلف او دل زناربند ما، سودای کفرو کافری و هرچه دروی است "بابر" رسید نالۀ زارت به گوش یار لیلی وقوف یافت که مجنون درین حی است
اولوغ بيک ميرزا
میرزامحمد تره غی معروف به اولوغ بیک میرزا، چهارمین پسرشاهرخ میرزا درسال 1394م ازبطن ملکه گوهرشادبیگم به دنیا آمد. پس از فراگیری دانشهای معمول وقت ازطرف پدربه صفت والی ماوراؤالنهرتعیین گردید. به نوشتۀ دانشمند روسی و. بارتولد درکتاب "تاریخ ترکهای آسیای میانه": «اولوغ بیک مانند پدر بزرگش فقط به مصاحبت بافضلا و کسب دانش ازآنان قناعت نکرد، بلکه خود به فراگرفتن دانش وبخصوص دانش اخترشناسی مشغول شد و نمونه ای ارائه داد که در فرهنگ اسلامی نادراست، و آن مردی فاضل برتخت فرمانروایی بود (معاصران ما اورا با اسکندر شاگرد ارسطو مقایسه میکنند، چراکه فردی نظیر اولوغ بیک را نمیتوان در تاریخ فرهنگ اسلامی یافت). آثار علمی او و نزدیکترین پیروانش درمیان مسلمانان به عنوان دقیقترین تحقیقات در علم ستاره شناسی مشهوراست... اولوغ بیک نه تنها خود یک عالم ستاره شناس شد، بلکه توانست شاگرد وجانشینی از میان اطرافیان ترکش تربیت کند که علی قوشی(قوشچی- ش) نامیده میشد» (ص268 کتاب مذکور). او پادشاهي دانشمند، ستاره شناسي چيره دست، ریاضیدان وجامع کمالات عصرخود بود. به ابتکاراو رصدخانۀ اولغ بیک در سمرقند اعمار گردید. در پهلوی آن مرکزی برای علوم ریاضی تاسیس کرد که 60 تن دانشمندان این ساحه در آنجا مصروف پژوهشهای علمی بودند. همین گروه به رهبری اولوغ بیک به نوشتن فرمول های سینوس و تانجانت در ریاضی موفق شدند. میرزا اولوغ بیک درعلم تاريخ نیزاحاطۀ وسيع داشت و قرآن کریم را در ظرف شش ماه ازبرکرده بود. «زيج کورگاني» که اورا شهرت جهاني بخشيده، همچنان « تاريخ اولس اربعه » گواه زندۀ شخصيت پرنبوغ اوست. اولوغ بیک مردی آزاده و آزاد اندیش بود، به تصریح بارتولد درجشنهایی که برپا میشد، خوانندگان زن نیز ترانه میخواندند واین به مذاق متعصبان وتاریک اندیشان وقت سازگار نبود. اين پادشاه عدالت پرور به تحریک مشتی عناصرمتعصب ضد دانش و معرفت درسال 1450 به دستور پسر نیمه دیوانه اش عبد اللطیف حاکم بلخ به قتل رسید. اولوغ بیک اشعار لطيفي ميسرود وما بيتي ازاونقل مي کنيم:
هرچند ملک حسن به زيرنگين تواست
شوخي مکن که چشم بدان درکمين تواست
بديع الزمان ميرزا
سلطان بديع الزمان ميرزا پسر ارشد سلطان حسين بايقرا مرد شمشير وقلم بود، درزمان حکمروايي پدر ولايت مناطق مهم کشوررا به عهده داشت.محافل او بخصوص در بالا حصار کابل خالي از اهل شعروادب
نبود. نوايي ميگوید که او آراسته با جمال ظاهری و پيراسته با کمال باطني ودرعين حال مردی رزمجو و سخاوت پيشه بود. طبعي روان داشت ودر هردو زبان شعر ميسرود. نوايي اورا شايسته ترين جانشين سلطان ميدانست، به لياقت و عدالت پروری او باور کامل داشت. چنانچه مقالت بيستم «حيرة الابرار» خودرا به بيان خصايل ستودۀ او تخصيص داده، اورا فراميخواند تا ضمن کاربرد لطف و کرم وقانون وسياست، هميشه عدالت و انصا ف را شعارخود بسازد و يادآور ميشود که عدالت مايـۀ آباداني ملک ميگردد. شاه عادلِ کافر مملکت راآباد ميکند اما شاه ظالمِ مسلمان آنرا به باد فنا ميدهد. نمونۀ کلام او:
- مۀ من بي گل رويت دلم خون گشته چون لاله جگر هم از غم هجرت شده پرکاله پرکاله
- وزیدی ای صبا برهم زدی گلهای رعنارا شکستی زان میان نورسته شاخ گلبن مارا
- ای صبا گر سورسه حاليم شمه ای اول سروناز ایورولوب باشيغه مين سرگشته دين ييتکور نياز
ترجمه: ای باد صبا اگر آن سروناز جويای احوالم شود، بعد از طواف به دور سرش مراتب نياز من سرگشته رابه عرض وی برسان.
شاه غريب ميرزا
اين شهزاده، پراستعدادترين فرزند سلطان حسين بايقرا بود که «غريبي» تخلص ميکرد. به قول نوايي او باشوخي طبع، ذهن وقاد، تخيل نازک و تعقل دقيق در نظم و نثر بي رقيب و درقوۀ حافظه ومتخيله بي نظيربود. به ترکي وفارسي شعر مي سرود.
درين اواخر فوتو کاپي نسخۀ خطي ديوان اشعار ترکي و فارسي او که در کتابخانه علمي هامبورگ آلمان موجود بوده، توسط نما يند گان آن به فوند بين المللي ظهيرالدين محمد بابردرولايت اندجان اوزبيکستان اهدا شده و با مقدمه واهتمام دوکتور شفيقه یارقين بسال 2001 درتاشکند به طبع رسيده است. ازاوست :
• دوستان هرگه گذر سوی مزارمن کنيد
جای تکبيرم دعای یار جان من کنيد
• بازم بلای جان غم آن ماه پاره شد
ای وای آن مريض که دردش دوباره شد
• قيسي بير گلچهره اول گلبرگ خندانيم چه بار
قيسي بير شمشاد قد سرو خرامانيم چه بار
ترجمه:
کدام ماهروی گل رخسار، زيبايي آن گلبرگ خندان مرا دارد و کدام شمشاد قد مي تواند با سرو خرامان من لاف همسری بزند.
فریدون حسین میرزا
فریدون حسین میرزا متخلص به "فریدون" پسر دیگرسلطان حسین بایقرا نیز از استعداد بلند شاعری برخوردار بود وغزل را خوب می سرود. نمونۀ کلام او:
تراکه خال سیه درچۀ زنخدان است هزار یوسف گم گشته برتو حیران است براه عشق چوبنهاده ای قدم، زاهد مگو که قطع بیابانِ عشق آسان است زراه عشق سلامت نمی توان رفتن که کوه های بلا ریگ این بیابان است هرآنکه خاک سرکوی دوست منزل کرد به پیش دیدۀ او به زباغ رضوان است زتیغ یار"فریدون" مکش سر تسلیم چراکه بودن ونا بودن تو یکسان است
محمد علي
اين شخصيت برازنده، مامای عليشير نوايي و برخوردار از قريحه شعری درهردو زبا فارسي و ترکي و بهره مند از هنر خطاطي و استعدادخوانندگي ونوازندگي ومورد عنايت و توجه سلطان حسين بايقرا بوده است.يک بيت از اشعار فارسي او:
چشم بيمار تو هردم ناتوانم ميکند لعل جانبخش تو جانا قصد جانم ميکند
همچنان عليشير نوايي شعرای ذيل را طور موجز با نمونه های کلام شان معرفي ميکند:مولانا شوقي، مولانا ضيا، ساقي، مولانا اميری، مولانا حاجي ابوالحسن، مولانا ترخاني از اندخوی، درويش نازکي، مولانا يقيني، مولانا بلالي، سيد حسن اردشير واز شهزا دگان تيموری سيد احمد ميرزا و يکعدۀ ديگر همه از جملۀ شاعران ذواللسانين همان دور بوده اند.
یک سيمای تابناک ديگر دوران تيموری، امير دولتشاه سمرقندی مؤلف "تذکرة الشعرا" که به نام تذکرۀ دولتشاه شهرت يافته، از مؤلفان و نويسند- گان فارسي زبان معاصر عليشير نوايي است. او از حيات پرتجمل سلالۀ خود که دودماني بنام بوده اند چشم پوشيده، با اختيار فقر به کار دهقاني وکسب فضل و کمال اشتغال مي ورزيده است. نوايي کتاب اورا نمودار استعداد و کمال او تعريف کرده، به قريحۀ شعریش اشاره مي کند.
دولتشاه در تذکرة الشعرای خود قصيده ای ملمع در 26 بيت بزبان فارسي و ترکی دارد و ما ازآن بيتي چند مي آوريم:
صبحدم آچدی يوزيني پردۀ نيلوفری
جلوه بيردی حسنيني زِيبا عروس خاوری
ترجمه: صبحگاهان چون پرده نيلوفری به کنار رفت، عروس زيبای خاوری [ آفتاب ] با حسن خيره کنندۀ خود جلوه گر شد.
ازافق تا شد يد بيضای موسي آشکار
بوالعجبکاران شب را رفت سحر سامری
مظهر دولت عليشير اول که شير حق ايرور
هر معارک دا انينگ فتح و سعادت رهبری
ترجمه:
عليشير که شير حق و مظهر دولت است، در تمام معرکه ها پيروزی و سعادت اورا رهبری ميکند.
آنچنان کز مقدم سيد شده يثرب عزيز
گشت دارالفضل عالم از وجود او هری
درهندوستان
[ دوران کورگانيان هند ]
ظهيرالدين محمد بابر
وپسران او
در دوران کورگانيان هند که ادامه دهند گان سلطنت سلالۀ تيموری بودند، به تأسی از سياست تشويق و حما يۀ بنيانگذاراين دولت ظهيرالدين محمد بابر شاه و فرزندان او، عنعنۀ شعرسرايي به زبان های ترکی وفارسي ادامه يافت.
بابر که به تصديق محققان شرق وغرب با نوشتن « بابرنامه » مؤلف بهترين وارزشمند ترين اوتو- بيوگرافي در جهان شناخته شده که توسط یک پادشاه به رشته تحرير درآمده ، علاوه بر ديوان اشعار، آثاری در فقه، تصوف، عروض و موسيقي نيز دارد. او که غزلسرايي چيره دست و منقدی توانا است، به هردو زبان شعر مي سرود. شاهکار او «بابرنامه» که به زبان ترکي نوشته شده و تا کنون چند بار به زبان های مختلف چون فارسي،فرانسوی،انگليسي،جاپاني واخيرا عربي ترجمه شده، روزتاروزبه مثابۀ يک اثر ماندگاراهميت روزافزون پيدا ميکند.
متن انتقادی ديوان بابردر بيش از 500 صفحه شامل مقدمۀ مفصل توسط دوکتوشفيقه يارقين، شامل لغتنامه، فهارس وتعليقات درسال 1362 درکابل نشر شد. نمونه هايي از اشعار بابر:
• خراباتي و رندو مي پرستم
به عالم هرچه مي گويند هستم
• آمد بهارودلشده ای راکه یارنيست
پروای لاله زارو هوای بهار نيست
درروزگار فتنه بسي ديده ام ولي
چشم تو فتنه ای ست که در روزگار نيست
• کيم کوروبتورای کونگل اهل زماندين يخشيليغ
کيم که آندين يخشي يوق، کوز توتمه آندين يخشيليغ
ترجمه:
ای دل از مردم زمان که خوبي ديده است ؟ حتي از کسي هم که بهتر ازا و سراغ نداری، انتظار نيکي نداشته باش.
هرسه پسر بابر از قريحۀ شعری برخوردار بوده، دوتای آن ها – همايون ميرزا و کامران ميرزا صاحب ديوان بوده اند. تاريخ فرشته رباعي ذيل راکه همایون به سپهسالارخود محمدبیرام خان فرستاده، نقل کرده است:
ای آن که انيس خاطر محزوني
چون طبع لطيف خويشتن موزوني چون ميداني که بي توچون مي گذرد
چون ميپرسي که در فراقم چوني
ديوان کامران ميرزا حاوی اشعار لطيف ودلنشيني است که از جودت طبع و استعداد بلند او در مضمون آفريني گواهي ميدهد. دوکتور شفيقه یارقين تز داکتری خودرا در موضوع «زند گاني وآثار کامران ميرزا» نوشته ودر سال 1999 در تاشکند از آن حما يه کرده است. اينک مطلعي ازيک غزل او:
چشم بر راه تو داريم و شد ايامي چند
وقت آن شد که نهي جانب ما گامی چند
گلبدن بيگيم دختر بابر ميرزا زن فاضله ای بود که با بهره داشتن ازانوع فضايل ازاستعداد شعری نيز برخوردار بود. او مؤلف کتاب ارزنده « همايون نامه » است که برای بررسي يک بخش تاريخ کورگانيان هند، منبع موثق و نادر به حساب ميرود. يک بيت ازاو:
هر پري رويی که او با عاشق خود يار نيست
تو يقين ميدان که هيچ از عمر برخوردار نيست
سرای بابر و جانشينان او مانند ساير شاهان سلالۀ تيموری مرکز تجمع شعرا، ادبا، دانشمندان و هنرمندان بود وهرکدام آنان مورد تشويق و ترغيب قرارمي گرفتند. یکی ازعجايب روزگارکه درسلاله های شاهی ديگرجهان کمتر نظيرآن ديده شده، اشتغال شاهان و شهزادگان تیموری وسلالۀ بابری به شعروادب واشتراک زنان ودختران شان درکارپیشبرد و انکشا ف فرهنگ و دانش آن زمان است. دختران با بر، نواده ها وعروس های اونه تنها باايجاد خود بلکه با حمايه وترغيب خود محيط علم و هنررا توسعه ميدادند.
مثلا به محيط ادبي دربار جهانگير پسر اکبر توجه کنيد. نورجهان بيگم همسراو که درعين داشتن وجاهت وجمال از قريحۀ شعری و بديهه سرايي نيز برخوردار بود، گاهی با شوهر خود مشاعره مي نمود. روزی جهانگير با ديدن هلال ماه رمضان می گويد:
هلال عيد بر اوج فلک هویدا شد
نورجهان بيگم بداهة ميگويد:
کليد ميکده گم گشته بود پيدا شد
ونیزجهانگیر:
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است
نورجهان بیگم:
پای در زنجیرو کف برلب مگر دیوانه است
استاد حضرتقل دليل طی مقاله ای درشماره 34-5 مجله «چاووش» سال 1379 ص 80-81 حادثۀ جالب ذيل را ذکر می کند وما آن را به اختصار نقل می کنيم: روزی نورجهان پادشاه، با يک قلندر به اين شرط شطرنج بازی می کند که در صورت باخت، شاه يکی از باغهای چهارگانه خودرا که هر کدام بنام يکی از زنان چهارگانۀ او[ جهان آرا، حیات آرا، دل آرا و فنا آرا ] ناميده می شد به وی بدهد. بازی آغاز می شود و فرصت زياد نگذشته شاه در آستانۀ مات شدن قرار میگیرد. زنان که دربازی شطرنج مهارت داشتند وازعقب پرده ناظر حرکات بودند، با- لترتيب یکی بعد دیگر با ابیا ت ذیل شاه را مخاطب قرار میدهند:
نورجهان بيگم که باغ جهان آرا به وی متعلق بود می گوید:
تو پادشاه جهانی جهان زدست مده
که پادشاه جهان را جهان به کار آید
ملکه حيا ة النسا :
جهان خوش است ولیکن حیات می باید
اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
ملکه فناؤالنسا :
حیات و جهان چون همه بی وفاست
فنارا طلب کن که آخر فناست
ملکه دلارام با چال گفتن هم جهانگیر را از ما ت شدن نجات می دهد وهم باغهارا :
شاها دورخ بده و دلارام را مده
پیل و پیاده پیش کنی، کشت اسب ومات
فرزندان شاهجهان
شاهجهان که آبدۀ « تاج محل » نام او و همسرش ممتاز محل را جاودانی ساخته است، فرزندان زیادی داشت که از آن جمله اورنگ زیب عالمگیر، دارا شکوه قادری و دخترش جهان آرا بیگیم به انواع علوم وفنون زمان وارد وهر یک خصلت ویژه ای داشتند. مثلا اورنگ زیب سیاستمداری چیره دست، عالم فقه وفنون موسیقی وادبیات بود. دارا شکوه قادری عالم تصوف و پیرو طریقه قادریه بود و کتابی بنام «سفینة الفضلا» در بیان احوال مشاهیر صوفیه به زبان فارسی نوشته و نیز پنج کتاب مربوط به تصوف هند را از سانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. جهان آرا بیگیم مثل برادرخود سرسپردۀ تصوف و پیرو طریقه چشتتیه بوده، اما بعدا گرویدۀ طریقۀ قادریه شده است. او مراتب سیر سلوک خودرا در تصوف، طی رساله ای بنام «صاحبیه» بیان کرده و این شعر صوفیانه که نوعی از شطحیات است از وی نقل شده: گر میسر شود آن روی چو خورشید مرا پادشاهی چه که دعوای خدایی بکنم
دارا شکوه قادری
شهزاده محمد داراشکوه متخلص به" قادری" نوادۀ بافضل ودانش ظهیرالدین محمد بابر، پسر بزرگ شاهجهان پادشاه هندوستان است که یکی ازورزیده ترین نویسندگان ومؤلفان و مترجمان دوران سلطنت کورگانیان هند به شمار میرود. به نوشتۀ دکتر احمد تمیم داری مؤلف کتاب "عرفان وادب درعصرصفوی"، " دارا شکوه حضوراستادانی چون ملاعبداللطیف سلطانپوری عالم وحکیم حنفی مذهب هند، حضرت میرک شیخ، شیخ احمد دهلوی، سرمد کاشانی شاگرد ملا صدرا، میرزا ابوالقاسم میرفندرسکی وشیخ ناصر محمد را درک کردوبا معارف عرفانی ودینی اسلام و هندو آشناگشت ودر حیات خود ضمن انجام دادن کارهای درباری ودولتی خویش به تالیف و ترجمۀ کتابهایی پرداخت که هریک واجد اهمیت و قابل استفاده است". از آنجاکه دارا شکوه جویندۀ پروسواس حقیقت ومعرفت بود، به تصوف وعرفان گرائید و باتعلیمات پیش کسوتان مکاتب عرفانی وطریقت های تصوف عمیقا آشنایی حاصل کرد وچون سخت گرویدۀ صوفی معروف شیخ عبدالقادر گیلانی وسلوک اوبود، تخلص "قادری" را برای خود انتخاب نمود. او نه تنها بامتصوفان اسلام، بلکه بازاهدان وخبرگان هنود نیزدرتماس بود و با تعلیمات تصوفی آنان آشنائی پیدامیکرد. چنانچه دراوخر زنگی خود طی مدت ششماه کتاب سراکبر(سرالاسرار) را باکمک "پند تان"، "سنیاسیان بید" و "اوپانیشاددان" ازسانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب که ترجمۀ پنجاه اوپانیشاد میباشد وبه اصول آموزش علوم سری اختصاص دارد، درجملۀ آثاراو متعلق به فرهنگ هند و مهمترین اثر به حساب می آید.
ما آثار فارسی دارا شکوه راکه درزمینۀ فرهنگ اسلامی ونیز فرهنگ هندی تالیف کرده است، با استفاده ازکتاب داکتر احمد تمیم داری ومنابع دیگرهندی ذیلا معرفی میکنیم:
"سفینة الاولیا"، دربیان مهمترین طریقت های تصوف وترجمۀ احوال مشایخ آن. 2- "سکینة الاولیا"، که مشتمل بریک مقدمه وشرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی، مناقب وکرامات او می باشد، ترجمۀ آن بزبان اردو بسال 1920 درلاهور به طبع رسیده است. 3- "رسالۀ حق نما"، که دربیان وحدة الوجود وشرح مقوله های آن میباشد. متن فارسی وترجمۀ انگلیسی آن به نشر رسیده است. 4- "حسنات العارفین"، مجموعه ای ازشطحیات که معتقدین به وحدت وجود درحالت جذبه بزبان می آرند و ظاهرا خلاف شرع به نظر میرسد. 5- "مجمع البحرین"، که با این بیت آغاز میشود: - بنام آنکه او نامی ندارد به هرنامی که خوانی سربرارد
- کفرو اسلام دررهش پویان و حده لا شریک له گویان
مؤلف درین اثر خود 22 موضوع را مورد بحث قراداده وسعی نموده تا میان اسلام و دین هندو قدر مشترکی پیدا کند. این کتاب درسال 1185 هجری توسط شیخ احمد مصری به عربی ترجمه شده و مولوی محفوظ- الحق آنرا به اردو برگردان نموده وبا شرح حال مؤلف درسال 1929 درکلکته به طبع رسانده است. 6- "سراکبر" (سرالاسرار)، ترجمۀ پنجاه اوپانیشاد اززبان سانسکریت به زبان فارسی. 7- " دیوان اشعارداراشکوه "، که ازآن دو نسخۀ خطی موجود است. 8- نامه های عرفانی، که به مشایخ همزمان خود نوشته. 9- "طریقة الحقیقه" یارسالۀ معارف که بسال 1341 در لاهور چاپ شده. 10- "رسالۀ سوال و جواب"، مکالمۀ داراشکوه و بابا لال که درسال 1897 دردهلی چاپ شده. این شهزادۀ عارف و معرفت پرور که درمیان دانشمندان قرن یازدهم هجری ازلحاظ احاطه برموضوعات عرفانی ومتود کاوشهای علمی، آزاد اندیشی ووسعت مشرب خود بی رقیب بود، دراوج پختگی وباروری علمی، قربانی منازعات سیاسی گردید و در45 سالگی (بسال 1069) چشم اززندگی پوشید.
زیب النسا بیگیم
این دختر اورنگ زیب عالمگیر زیر تربیۀ خاص پدر و مادر خود به مدارج بلند دانش و ادب رسید وبه مثابۀ ورزیده ترین شاعرۀ زمان خود دیوان اشعاری نفیس و ماندگار در زبان فارسی از خود به یادگار گذاشت. او معاصر شاعربزرگ ابوالمعانی بیدل، ناصرعلی ویک عده شاعران دیگر بود و بعضا با برخی ازآنان مشاعره و یا مقابله داشت. طورمثال وقتی که این غزل را سرود:
گرچه من لیلی اساسم دل چو مجنون در هواست
سر به صحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست
میگویند میرزاعبدالقادر بیدل به جواب او این بیت را نوشته است:
عشق تاخام است باشد بستۀ ناموس و ننگ
پخته مغزان جنون را کی حیا زنجیر پاست
او شاعری بدیهه سرا بود. روزی هنگام تفرج در باغ این شعررا باخود زمزمه میکرد :
چهار چیز که دل می برد، کدام چهار
کباب و باده و گلگشت باغ و روی نگار
چون متوجه می شود که پدرش به او نزدیک آمده است، بلا درنگ موضوع شعررا چنین تغییر میدهد:
چهارچیز که دل میبرد، کدام چهار
نمازو روزه و ورد صباح(؟) واستغفار
درمنابع هندی آمده است، روزی شاعر معروف هند ناصرعلی غزلی بامطلع ذیل می سراید:
از هم نمی شود زحلاوت جدا لبم
گویی رسیده برلب زیب النسا لبم
بدون تردید گفتن شعری بدین صراحت در رابطه به دختر پادشاهی مانند اورنگ زیب، حد اعلای جسارت وگستاخی بود. ولی ازآن جاکه سلالۀ بابری سعۀ صدر، مسا محه و گذشت را ازنیاکان خود به ارث برده بودند، زیب النسا در جواب او فقط به گفتن این بیت اکتفا می کند:
ناصر علی به نام علی برده ای پناه
ورنه به ذوالفقار علی سر برید مت
برخی از منابع هندی عشق نافرجام افسانوی را به او نسبت می دهند. مطابق این روایت او با جوانی زیبا بنام عاقل خان که والی یکی از ایالات هند وبرخوردار از قریحه شعری بود عشق می ورزید. روزی عاقل خان اورا بربام قصر دیده می گوید :
سرخپوشی لب بامی به نظر می آید
زیب النسا بلا درنگ جواب میدهد:
نه به زاری نه به زورو نه به زر می آید
زیب النسا از وجاهت و زیبايی کم نظیری برخوردار بود. من یک تصویرخیلی قشنگ اورا در میان نسخ خطی متعلق به سید محی الدین گوهری دیده بودم که توسط یک نقا ش هندی همان عصر کشیده شده بود و از لحاظ هنری ارزش بلندی داشت. زیب النسا به این حسن وجما ل خداداد ملتفت بود و برآن می بالید وبعضا با ابراز احساسات زنانه آن را انعکاس می داد. اینک ابیاتی چند از دیوان او:
• دختر شاهم ولیکن روبه فقر آورده ام زیب و زینت بس همینم نام من زیب النساست
-
• بلبل از گل بگذرد گردر چمن بیند مرا بت پرستی کی کند چون برهمن بیند مرا
در سخن پنهان شدم چون بوی گل در برگ گل هرکه دیدن میل دارد در سخن بیند مرا
- بیا که زلف کج و چشم سرمه سا این جاست
نگاه گرم و اداهای دلربا این جاست
کتابخانۀ عالم ورق ورق جستم
خط تو دیدم و گفتم که مدعا این جاست
زفرق تابه قدم هرکجا که می نگرم
کرشمه دامن دل می کشد که جا این جاست
زکات حسن اگر میدهی برای خدا
بیا که« زیب نسا» همچو من گدا این جاست
این هم قطعه شعری لطیف اززیب النسا بیگم:
ای آبشار نوحه گر ازبهر چیستی چین برجبین فگنده زاندوه کیستی دردت چه درد بودکه چون من تمام شب سررا به سنگ میزدی و می گریستی
بهادر شاه ظفر
اکثریت نواده های بابراستعدادهای شعری خوبی داشته اند که نمونه- های اشعارشان درتذ کره ها ومنا بع مختلف ذکر شده است. آخرین پادشاه این سلاله بهادر شاه ثانی دردو زبان اردو و فارسی شاعری توانابوده ودر شعر «ظفر» تخلص می کرده. سرای او مجمع شاعران و دانشمندان بوده است. نمونه کلامش:
بتی سرکشی کافری کج کلاهی به رخ آفتابی، به رخسار ماهی
نه در خاکساری چو من بینوایی نه در ناز وتمکین چواوپادشاهی
عبدالرحيم خاخانان
یکي از چهره های درخشان دوران بابريان هند ميرزا عبدالرحيم ملقب به خان خانان وزير و مشاور جهانگير پادشاه بود که در ترکی و فارسی طبعي وقاد و رساداشت وی حامی اهل هنر وشعرو ادب بود. دیوان وی مشتملبر قصائد وغزلیات درزبانهای تورکی ودری است. ديوان اشعار او بار بار به طبع رسيده.
از يک غزل مشهوراودو بيت ذیل را طور نمونه کلام او تقديم مي کنيم:
شمار شوق ندانسته ام که تاچند است جزاين قدر که دلم سخت آرزومنداست
مرا فروخت محبت ولي ندانستم که مشتری چه کس است و بهای من چند است
منبع:www.babur.org
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۰۱ ساعت 10:50 توسط محمد قجقی
|