کرونانگاری در پاریس(۵) سایت انسان شناسی و فرهنگ
امروز تلفنی با ژاکلین صحبت کردم. ژاکلین به قول خودش یک فرانسوی صد در صد است. هم از طرف پدری و هم از طرف مادری. هشتاد و خوردهای سال سن دارد، جغرافیا خوانده و خیلی خوش مشرب، شوخ و فوقالعاده مهربان است. از آن آدمهایی است که سریع عاشقشان میشوی. موبایل ندارد. اینترنت هم ندارد. آنقدر باید تلفن خانهاش را بگیری تا بالاخره جواب بدهد. شانس بیاوری که گوشی را بردارد چون به قول خودش هر روز از شرکت گاز زنگ میزنند و میخواهند سیستم او را به روز کنند، اما ژاکلین علاقهای ندارد و مقاومت میکند. یعنی همچین آدمی است. خلاصه اینکه شانس آوردم و پیدایش کردم. تعریف میکرد که برای خرید ماسک و ژل ضدعفونی کننده به هر داروخانهای رفته، چیزی پیدا نکرده. پس الکل نود درصد گرفته بود و البته وقتی در داروخانه نوع الکلی که میخواسته را گفته، با تعجب به او گفته بودند که “مادام بیست ساله که دیگه از اینا تولید نمیشه”. و این را تعریف میکرد و قاه قاه میخندیدیم. میگفت “من به دورهی دایناسورها تعلق دارم”. خلاصه اینکه ژاکلین بعد از اینکه دستکش یکبار مصرف پیدا نکرده، دستکش ظرفشویی میخرد. به من میگفت “آدم با این دستکشها خیلی قیافهی عجیب و مسخرهای پیدا میکند… اما چاره چیست؟ من سنم بالاست و چارهای ندارم. من نگران تو هستم. تو هم دستکش ظرفشویی برای خودت بخر…”. و البته یک چیز دیگر هم میگفت، میگفت که “من به خارج از شهر میروم. پاریسیها توقف ندارند. فقط میدوند و میدوند و میدوند. و این من را نگران میکند چون کسی رعایت این وضعیت را نمیکند. حتی انتخابات هفتهی دیگر هم لغو نشده. من که از پاریس میروم. خیلی مواظب خودت باش”.
با ژاکلین خداحافظی میکنم. قرار میشود وقتی این ویروس از سرمان گذشت و به تلفن دسترسی داشت با من تماس بگیرد.
خودم را با روسری و دستکش ظرفشویی تصور میکنم که در حال عبور از راهروهای غولآسای کتابخانهی فرانسوا میتراند هستم. با خودم بلند میخندم. کمکم جنون این ویروس دارد خودش را نشان میدهد.
مشاهدات ادامه دارد…
بیشتر صابونها خریداری شده
مردی در حال کمک کردن به یک خیابانخواب