تاریخْ نِگاری، به عنوان اصطلاحی خاص، به معنی وصف و ثبت وجوه گوناگون حیات و احوال انسان در عرصۀ سیاست و اجتماع.
.I تاریخ‌نگاری در قلمرو اسلام
مراد از تاریخ‌نگاری در اینجا بررسی انگیزه‌ها، اهداف و فواید، روشها، مکاتب، انواع تاریخ‌نگاری، دیدگاههای مورخان قلمرو اسلام در وصف احوال ساکنان این قلمرو، و شیوه‌های تدوین و تنظیم تاریخی در همین پهنه است. بحث در تاریخ‌نگاری اسلامی، مستلزم بررسی واژۀ تاریخ، مبدأ تاریخ اسلام، موضوع و مفهوم تاریخ است.
دربارۀ ریشه و اشتقاق واژۀ تاریخ اتفاق نظر وجود ندارد. در حالی که برخی گزارشهای کهن، واژۀ تاریخ را مصدرِ برساخته از کلمۀ «مُوَرَّخ» دانسته و آورده‌اند که این کلمه خود معرب ترکیب فارسی «ماه روز» است (حمزه، 8؛ بیرونی، 29-30؛ حافظ ابرو، 1/74)، و برخی از لغت‌شناسان هم آن‌را غیر‌عربی خوانده‌اند (جوالیقی، 220؛ نک‍‍ : تاج‌العروس، نیز ابن منظور، ذیل ارخ)، ولی بعضی دیگر آن‌را از مادۀ عربی «الأرخ» یا از «اَرَخَ» و «وَرَخَ» دانسته‌اند (جوهری، 1/200؛ ابن منظور، همانجا).
به عقیدۀ اصمعی، برخی از تیره‌های بزرگ عرب، شکلهایی از این واژه را برای بیان زمان به کار می‌بردند(صولی، 180؛ نیز نک‍‍ : سخاوی، 14-15؛ قس: تهانوی، 1/56)؛ اما باید گفت که تداول شکلهایی از این واژه در عربی، دلیل بر عربیت آن نیست؛ چنان‌که برخی محققان احتمال داده‌اند که واژۀ تاریخ وام‌واژه‌ای مأخوذ از «أرخو»‌ی اکدی و یا «یرخ» عبری به معنای ماه (قمر) یا ماه (شهر: مجموعۀ 30 روزه یا اندکی بیشتر و کمتر) به واسطۀ زبان حبشی یا گویش عربی جنوبی باشد. گفته‌اند که در کتیبه‌های باقی‌مانده از این گویش دو شکل «ارخ» یا «ورخ» به‌کار رفته است و عرب از بسیاری از حوادث و مراسم خود با قید تاریخ یاد می‌کرد (سالم، 23؛ علی، 8/511-520؛ روزنتال،12-13 ). به هرحال اگر هم واژۀ «تاریخ‌» و مشتقات آن در میان عرب پیش از اسلام وجود داشته، دست‌کم می‌توان گفت
که در عربستان مرکزی رواجی نداشته است. در روایت بخاری دربارۀ تقویم اسلامی‌هم به‌جای «ارخ»، از «عد» استفاده شده است ( الصحیح، 4/267).
مبدأ تاریخ: تاریخ به معنای لغوی و اصطلاحی آن در اینجا، به‌طور مستقیم با وضع مبدأ تاریخ در اسلام مرتبط است. در این باره روایات مختلف است. غالب گزارشها بر‌آن‌اند که تا روزگار عمر بن خطاب، مبدأی ثابت برای محاسبۀ تاریخ وجود نداشت و عمر در 17ق/ 638م، بنا بر ضرورتهایی، به دنبال مشورت با اصحاب بلند‌پایه، سال هجرت پیامبر(ص) به مدینه را ــ از محرم سال اول هجری، نه ربیع‌الاول که هجرت در آن ماه اتفاق افتاده بـود ــ مبدأ محاسبۀ تاریخ قرار داد (حمزه، بیرونی، همانجاها؛ ابن اثیر، 1/10-11؛ ابن جوزی، 4/226-227). از مجموع روایتها بر‌می‌آید که تا آن زمان نامه‌ها نیز تاریخ نداشت و نخستیـن بار یعلـی‌ بن امیـه ــ امیر‌یمن (13-35ق/634-655م) ــ نامۀ تاریخ‌دار به مدینه فرستاد، ولی از مبدأ این تاریخ یاد نشده است (طبری، تاریخ، 2/390؛ سخاوی، 141؛ قس: ابن جوزی، همانجا؛ عاملی،3/35-40).
«تاریخ» در لغت عرب به معنای صریحِ «تعریف وقت» (تعیین زمان)، اثبات چیزی، و به طورکنایی غایت و نهایت چیزی، و در اصطلاح یعنی بازشناساندن حوادث و زمان وقوع آنها نسبت به مبدأی زمانی است (کافیجی، 327،326؛ سخاوی، 14، 17؛ حافظ ابرو، 1/73؛ ابن جوزی، 4/226-227؛ صولی، 178؛ قس: تهانوی، 1/56، که از آن معنای تأخیر نیز بر می‌آید). برحسب همین معنای اصطلاحی، از اوایل سدۀ 2ق، کتابهایی که مشتمل بر حوادث و احوال، با تعیین زمان آنها تدوین می‌شد، «تاریخ» نام می‌گرفت؛ در حالی که پیش از آن واژۀ «خبر» (اخبار) بر همان مفهوم و اندیشه‌ای اطلاق می‌شد که بعداً به‌ «تاریخ» تعبیر شد (روزنتال،10-11).
کتاب التاریخ از عوانة بن حکم در نیمۀ اول سدۀ 2ق، ممکن است نخستین اثر با این عنوان باشد (ابن ندیم، 103-104). با آنکه از شیوۀ تنظیمِ کتاب عوانه اطلاعی در دست نیست، ولی گفته‌اند: کتابهایی که از زمان حدوث وقایع سخن نمی‌گفت، «تاریخ» نام نمی‌گرفت (روزنتال، 13-14). نخستین اثری که ذکر زمان در آن اهمیت داشت و ظاهراً سال‌شمارانه و برحسب توالی زمانی تدوین شده بود، کتاب التاریخ علی السنین از هیثم بن عدی است (ابن ندیم، 112؛ یاقوت، 19/310). از آن پس عنوان «تاریخ» به تدریج بر همین‌گونه آثار اطلاق‌گردید و البته گاه آنها را ــ‌ مانند‌دورۀ پیشین ــ «اخبار» نیز می‌نامیدند؛ اما بايد گفت«اخبار» بيشتر بر آثاری اطلاق می‌شد که امروزه با تک‌‌نگاری قابل مقایسه است، مانند اخبار زیاد بن ابیه از هیثم ابن عدی، یا اخبار العباس از هشام کلبی، و اخبار ابی طالب و ولده از مدائنی (ابن ندیم، 113- 117)؛ در حالی که «تاریخ» بیشتر بر حوادث عام‌تر و مشتمل بر ذکر زمان وقوع آنها اطلاق می‌گردید، مانند کتاب التاریخ و المبعث و المغازی از واقدی که کتاب المغازی او که اینک در دست است، جزئی از آن به‌شمار می‌رود (جونز، 13).
موضوع و مفهوم تاريخ، معنای تاريخ‌نگاری: موضوع تاریخ یعنی آنچه از عوارض ذاتی آن بحث می‌کند، بررسی حوادث و تحولاتی است که در اندیشه و حیات آدمی ‌رخ می‌دهد؛ و مفهوم تاريخ، یعنی مجموع صفاتی که تصور «تاریخ» حاوی آن است، دربردارندۀ مجموع خصایص و صفات همان حوادث و تحولاتی است که موضوع «تاریخ» به‌شمار می‌آید. از این‌رو، محور اصلی تاریخ، انسان است و شناخت قوا، حواس و ادراکات انسانی و جلوه‌های بیرونی آن قوا مانند رشد، زندگی، سیاست، علم و ادب و بسیاری دیگر (‌سخاوی، 17؛ کافیجی، 327؛ طاش کوپری‌زاده،231؛ کائن، «مقدمه بر...1» 18-19؛ نیز نک‍ ‍: ابن خلدون، 37).
پس وصف مکتوب احوال و اعمال انسان و آنچه بر او گذشته است، به هر روش و مبتنی بر هر مکتب و رعایت هر شیوۀ تنظیم و تدوین تاریخی را تاریخ‌نگاری می‌توان خواند. پيداست كه هر قومی ‌احوالی داشته، و حوادثی از سر گذرانده که «تاریخ» اوست ( عمادالدین، 43-44)، اما بسیاری از اقوام، به سبب فقدان انگیزه و هدف و اعتقاد به فواید تاریخ، و سرانجام به سبب فقدان تاريخ‌نگری یا شعور تاریخی، لزوم حفظ و ثبت و نقل تاریخ خود را احساس نمی‌کردند؛ چنان‌که انگیزه‌ها و اهدافی که مسلمانان برای این کار داشتند و مهم‌ترین عامل ظهور و گسترش تاریخ‌نگاری در دورۀ اسلامی‌بود، میان عرب حجاز پیش از اسلام وجود نداشت یا فقط به آن اندازه بود که به نقل شفاهی افتخارات مبالغه‌‌آمیز و مشحون از افسانه‌های قومی‌ میدان دهد (نک‍‍ : ه‍ د، ایام العرب). در حقیقت بسیاری از اقوام مسلمان به‌ویژه عرب، در دورۀ اسلامی‌ شعور تاریخی یافتند و به ضبط و ثبت حوادث ایام و احوال خود پرداختند و در بیشتر سرزمینهای اسلامی، تاریخ‌نگاری با توسعۀ فرهنگی اسلام آغاز شد و پیش رفت (لویس، 3).
اجمالاً باید گفت که تکوین و تکامل مفاهیم و مصادیق حکومت، دولت و دیوان‌سالاری، حرکت امواج تمدنی و برخورد آراء، گرایشهای قومی، دینی و مذهبی، و بر‌آیند این همه، به عنوان عناصرِ اصلی درک تطورات تاریخ‌نگاری در دورۀ اسلامی‌ به‌شمار می‌آیند (دوری،13) . نگاهی به آثار مورخانی چون یعقوبی، ابن جوزی و مقریزی که هریک بر حسب عقاید قومی‌ و


مذهبی خود به نگارش دست زدند، و آثار دیگر مورخان که
هریک حاکی از محیط فکری و انعکاس‌دهندۀ آن فضای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی است که مورخ در آن می‌زیسته (روزنتال،57)، مؤید این دعوی است. البته همۀ آثار تاریخی اطلاعات مستقیم دربارۀ تکامل تاریخ‌نگاری به دست نمی‌دهند و میان این آثار به عنوان منبع تاریخی و اهمیت آنها در تاریخ‌نگاری، رابطه‌ای مستقیم وجود ندارد.
انگیزه‌ها و اهداف تاریخ‌نگاری: بنا‌بر آنچه دربارۀ انگیزه‌های تاریخ‌نگاری و اهداف مورخ در تصنیف یا تألیف اثر تاریخی گفته‌اند، یا خود از آراء مورخان پیداست، جدا انگاشتن این‌دو از یكدیگر دشوار است. نخستین انگیزه‌های تاریخ‌نگاری در عصر اسلامی ‌را باید در قرآن و حدیث جست‌و‌جو کرد که اشارات تاریخی آنها به اقوام و امم پیشین، شوقی نیرومند برای گردآوری اطلاعات بیشتر و د‌قیق‌تر دربارۀ آن اقوام ایجاد کرد (قرشی، 300). از آن سوی بسط اندیشۀ «امت اسلامی» و توصیه به پیروی از سیرۀ پیامبر(ص) در شئون زندگی فردی و اجتماعی، خود بزرگ‌ترین انگیزۀ ضبط و نقل سیره و مغازی پیامبر(ص)، و نخستین گامها درتكوین تاریخ‌نگری و پیدایی تاریخ‌نگاری شد. هم از این‌روست که تاریخ‌نگاریِ اوایل دورۀ اسلامی‌ با سیره و حدیث و تفسیر پیوندی عمیق داشت (ادهم، 11).
پس از عصر فتوحات بزرگ که نتایجی چون پیوستن اقوام دیگـر ــ با پیشینۀ تاریخـی و سنن فرهنگـی خـاص ــ به اسلام، رواج تعالیم دین نو، واختلاط فرهنگها را در پی داشت، شعور تاریخی یا تاریخ‌نگری مسلمانان تقویت شد، به اهمیت تاریخ در درک و تبیین نقاط ضعف و قوت اقوام، علل ظهور و سقوط دولتها و تمدنها پی بردند، و به تحقیق دربارۀ اقوام، حوادث و مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها پرداختند. از دیدگاه عملی، اطلاع از این مناسبات، نوعِ فتوح آن سرزمینها، سنن مالیاتی کهن، خالصه‌ها و اقطاعات، و همچنین اطلاع بر انساب و احوال خاندانها و نقش آنها در گسترش اسلام، برای تدوین دیوان عطایا، و نیز ادارۀ قلمرو اسلام، خاصه سرزمینهای اسلامی‌شده، اهمیت حیاتی داشت؛ آن‌گاه فزونی و توالی حوادث نظامی، بروز کشمکشهای سیاسی و نژادی، پیدایش فرقه‌ها و مکتبهای فکری و مذهبی، هر یک به انگیزه‌ای مهم برای ظهور دیدگاهها، روشهای تدوین تاریخی و آنچه امروز آن‌را مکاتب تاریخ‌نگاری اسلامی‌ می‌خوانیم، تبدیل شد (دوری، 18- 19، 131-135؛ ابراهیم، 1/21-22).
افزون بر انگیزه‌های عمومی، آن دیدگاهها خود مبین هدف خاص مورخ در عنایت به تاریخ و تاریخ‌نگاری، و گاه فلسفۀ تاریخ است. مثلاً طبری تاریخ را در خدمت تبیین ارادۀ خدا در ظهور و سقوط دولتها و امتها می‌دید (نک‍‍ : دوری،52)؛ مسعودی تاریخ را بستر ظهور و رشد همۀ دانشها می‌دانست و بر آن بود که اگر از تاریخ غفلت شود، دانشها ضایع می‌گردد (مروج...، 2/40)؛ ابن قتیبه تاریخ را مهم‌ترین تعلیم‌دهندۀ امور سیاسی و رموز دیوان‌سالاری و کشورداری می‌شمرد (نک‍‍ : دوری،52-53)؛ ابوعلی مسکویه می‌خواست با عرضۀ تجارب تاریخی امم، موجبات اصلاح سیاسی و اخلاقی جامعه را فراهم کند (نک‍‍ : چ امامی، 1/1-3)؛ و ابن اثیر تاریخ را آموزندۀ معرفت، ادب و تجربه می‌دانست (1/2).
این تجربه، یعنی پند و عبرت ازسرگذشت انسان خود از مهم‌ترین فواید تاریخ تلقی شده است و مورخ می‌کوشد ازخلال آن سرگذشت و احوال، معیارهایی برای رهنمایی انسان در احوال و اعمال امروز او بیابد. بنا به اشارات قرآن، مراد از بیان سرگذشت انبیا، آدمیان، اعمال امتها و علل سقوط آنها نیز تشویق به تحصیل تجربه و عبرت‌آموزی برای تهذیب اخلاق فردی و اجتماعی و جستن راه هدایت بوده است (مثلاً هود/11/100، 120؛ آل عمران/3/140). ابو‌علی مسکویه نظر به همین فواید، اثر خود را تجارب‌الامم نامید؛ و ابن اثیر بر آن بود که اطلاع از تاریخ بر خرد آدمی‌ می‌افزاید و عبرت تاریخی توانایی او را در مقابله با حوادث و دشواریها افزایش می‌دهد و فرمانروایان را در جهان ناپایدار به دادگری می‌کشاند و او را از مهالک دور می‌سازد (نک‍‍ : 1/6- 8). ابن خلدون اطلاع از خویها و سیاسات اقوام، انگیزه‌ها و مظاهر عمران، و علل ظهور و سقوط تمدنها را از فواید مهم تاریخ برای اصلاح جامعه می‌دانست (ص 6-12). علی بیهقی انسان را طبیعتاً دوستدار تاریخ خوانده است. به دیدۀ او اگر جز این می‌بود، آدمی در دفع دشواریها و زیانها و جلب منافع و تهذیب ‌اخلاق و تحصیل آسـایش ناتوان می‌ماند(ص7-13)؛ و اینهـا ــ کـه سخـاوی (ص 86) آن‌ را غایت تاریخ خوانده ــ همه باعث خشنودی خداوند است (برای برخی از دیدگاههای مورخان دیگر در این باره، مثلاً نک‍ ‍‍: عمادالدین، 43-44؛ فضل‌الله بن روزبهان، 79-83؛ مرعشی، 4-6؛ برای یک دیدگاه دربارۀ تاریخ محلی بغداد، نک‍‍ : خطیب،1/4، 44-50). بنا‌بر همین فواید و اهداف، برخی از نویسندگان حتى تدوین تاریخ را از مصادیق واجب کفایی دانسته‌اند ( کافیجی، 333-334؛ فضل‌الله بن روزبهان، 78).
اهمیت تاریخ و پیوند آن با سیاست، از انبوه آثار تاریخی که در سراسر تاریخ اسلام، به خواست مورخان و نویسندگان، یا به خواست و دستور فرمانروایان، و حتى به قلم خود آنان یا فرزندانشان نوشته شده، و خاصه از فزونی این‌گونه‌آثار در کتابخانه‌های ‌دولتی، مشهود است ‌(نک‍‍ : ابن‌کثیر، 6/286؛ روزنتال،55-56 ).
تاریخ در طبقه‌بندی علوم: با این همه، و به رغم آنکه تاریخ‌نگاری از آغاز پیدایش اسلام، بخش بزرگی از فرهنگ مکتوب این قلمرو را پدید آورد و همواره روی به گسترش داشت، اما حکمای قرون نخستین اسلامی‌همچون فارابی و ابو‌علی سینا در طبقه‌بندی دانشها از آن یاد نکرده، یا آن‌را دانشی مستقل ندانسته‌اند، اگرچه دربارۀ علم مدنی یا سیاست سخن گفته‌اند و از برخی از جنبه‌های تاریخ، مانند سیرۀ پیامبر(ص) یاد کرده‌اند (سجادی، طبقه‌بندی...، 84-90، 110-112). در حقیقت تاریخ جایگاه مدرسی خاص نداشت و در برنامه‌های مراحل عالی تحصیل ازآن یاد نمی‌شد ( روزنتال، 30-32؛ میثمی،5-9). شاید از همین رو، برخی آن‌را در زمرۀ افسانه‌های بی‌فایده به شمار می‌آوردند. گویا نخستین یا از نخستین کسانی که علم تواریخ را در طبقه‌‌بندی علوم وارد کرد، ابو‌عبدالله محمد بن احمد خوارزمی‌ است که «اخبار» را در 9 فصل بررسی کرد، و آن‌را در زمرۀ علوم عربی و شریعت ولغت قرار داد (ص 97-130).
اخوان الصفا «علم سیر و اخبار» را آخرین شاخه از علم الریاضه قرار دادند (نک‍‍ : رسائل...، 266- 267)، و ابن حزم نیز از «علم اخبار» به عنوان یکی از شاخه‌های مستقل علوم، در کنار علم شریعت و لغت، سخن گفته، و به شیوۀ تدوین سال‌شمارانۀ تاریخ و تدوین بر حسب طبقات اشاره کرده، و نسب‌شناسی را شاخه‌ای از علم اخبار دانسته، و به مقابله با کسانی برخاسته است که تاریخ را بی فایده می‌دانستند («مراتب...»، 78-80، جمهرة...، 3-6).
فخرالدین رازی علاوه بر آنکه «علم تواریخ» را خادم دین و دانش دانسته، از آن و از «علم مغازی» هریک به عنوان شاخه‌های مستقل علم نام برده است (ص 50-65). با این‌همه، ابن خلدون که در مقدمه تاریخ را سزاوار آن دانسته است که از اقسام حکمت و علوم عقلی شمرده شود (ص 6)، خود در طبقه‌بندی‌اش از آن یاد نکرده است (قس: نصار، 94 )؛ اما در شرق اسلامی، در این روزگار و پس از آن، دانشمندان در طبقه‌بندیهای خود «تاریخ» را وارد کرده، و دربارۀ آن سخن گفته‌اند (برای برخی از این نظریات، نک‍‍ : قطب‌الدین، 90 بب‍ ؛ فضل‌الله بن روزبهان، 78 ببـ ؛ آملی، 15).
عوامل ظهور و رشد تاریخ‌نگاری:
قرآن و سنت: ظهور و رشد تاریخ‌نگاری در عصر اسلامی، در درجۀ اول مبتنی بردین اسلام، یعنی تعالیم قرآن و سنت، آن‌گاه تاریخ‌نگاری ایرانی، پس از آن ادبیات یهودی و مسیحی، و در مرحلۀ آخر میراث عربی است.
در حقیقت منشأ اصلی تاریخ‌نگاری اسلامی، و مهم‌ترین عامل الهام‌بخش مورخان برای تحقیق و تدوین تاریخ، قرآن و سنت بود که شعور تاریخی قوم را بر‌می‌انگیخت و مورخ را وا‌مـی‌داشت تـا راههـای تعلیل تاریـخ را از آموزه‌های اسـلام ــ کـه میان عمل دینـی و دنیـوی تفاوتـی قائـل نیست ‌ــ‌ فراگیرد (لویس، 3؛ زکار، مقدمه بر المغازی، جم‍ ). اسلام به تاریخ چنان نگریسته است که گویی پدیده‌های تاریخی و اعمال و اندیشه‌های بشر در طول تاریخ بر یک بستر می‌لغزد. این اعمال و اندیشه‌ها همان‌طور که از گذشته برآمده، و با آن گره خورده، به آینده نیز پیوسته است و تاریخ گذشته، جهات حرکت تاریخ آینده را تعیین می‌کند (سجادی، تاریخ‌نگاری...، 32-33) و از این‌روست که موضع اسلام نسبت به تاریخ را تحسنی (بهبودگرایی1) دانسته اند؛ یعنی خواست و عمل فرد و امت هرچه به ارادۀ خدا نزدیک‌تر شود، خودرستگاری بیشتری خواهند یافت (ویدگری، 91-93).
1. meliorism
اشارات تاریخی قرآن به اقوام و انبیای گذشته، مبین همان پیوستگی گذشته و آینده، تبیین هدف تاریخ و تجربۀ تاریخی، یعنی عبرت‌آموزی از تاریخ است و این معنی را در آیاتی چند، همچون «لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِم عِبْرَةٌ لِاولِی الْاَلْباب» (یوسف/12/ 111)، و «کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ اٰتَیْناکَ مِنْ لَدُنّا ذِکْراً» (طه/20/ 99)به صراحت بیـان کرده است. دیدگاههای‌قرآنی دربارۀ‌امتهای گذشتـه ــ که مسلمانان را شعور تاریخی بخشید و آنان را آگاه کرد که از موقعیتی خاص در تاریخ برخوردارند (قرشی، 297؛ دوری، 18) ــ مهم‌ترین انگیزۀ مسلمانان در توجه به تاریخ اقوام و انبیا، خاصه تاریخ حیات و سیرت پیامبر اسلام(ص) بود که‌خود از نخستین پایه‌های تاریخ‌نگاری اسلامی‌ به‌شمار می‌رود. به دیدۀ بسیاری از نخستین مورخان مسلمان، همچون عروة بن زبیر، محمد بن شهاب‌زهری، و از متأخران، ابن کثیر،تاریخ‌نگاری بدون نظر به قرآن و معیارهای آن، کافی و کامل نیست؛ و روایات واقدی از زهری نشان می‌دهد که قرآن تا چه پایه می‌تواند در پژوهشهای تاریخی مؤثر یا سهیم باشد (واقدی، 2/441، 509، 621-622؛ ابن کثیر، 1/5؛ ویدگری،92؛ دوری، 74). به همین سبب، تفسیر قرآن در آغاز پیدایش تاریخ‌نگاری اسلامی، خاصه در مکتب مدینه، با تاریخ پیوندی عمیق داشت ( روزنتال، 27). حتى «اساطیر الاولین» نیز از نظر مفسران اولیۀ قرآن و نخستین سیره‌نویسان با تاریخ مرتبط بود (مثلاً ابن هشام، 1/300، دربارۀ تاریخ صدر اسلام، از نضر بن حارث که داستانهای ملی و اساطیری ایرانی را بر مکیان می‌خواند، یاد کرده است). فضل‌الله بن روزبهان اصفهانی با اشاره به همین معنی، فهم بسیاری از آیات قرآن را منوط به اطلاع از تاریخ ‌دانسته،و تاریخ را از علوم ‌ضروری

خوانده است‌ (ص‌78).
از سوی دیگر، شأن و مقام یگانۀ پیامبر اسلام(ص) و توصیۀ قرآن به پیروی از افعال و اقوال او، قوی‌ترین انگیزۀ مسلمانان درتدوین سیرۀ پیامبر(ص) شد (دوری، 18؛ قس: قرشی، همانجا). با این همه، باید تأکید کرد که هدف از تدوین حدیث پیامبر(ص) در آغاز، بهره‌های سیاسی و اجتماعی و اعتقادی بود؛ ولی آن‌گاه که این کار شکل گرفت، اهمیت آن درنقل و ضبط و تدوین تاریخ آشکار گردید و سیره‌نویسی که خود از انواع تاریخ‌نگاری اسلامی‌ و مهم‌ترین مدخل پژوهشهای تاریخ آغاز اسلام به‌شمار می‌رود، از همین‌جا وارد عرصۀ تاریخ‌نگاری شد (کائن، «مقدمه بر»، 69؛ زکار، همان، 19،10). افزون بر آنکه روایتی هم از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که مردم را به پرداختن به «تاریخ»توصیه کرده (نک‍‍ : روزنتال،30، به نقل از الرسالة العذراء)، اطلاع ایشان از تاریخ گذشتگان که آن‌را از جملۀ معجزاتش بر شمرده (باقلانی، 22-23)، و از آگاهی عمیق تاریخی او یاد کرده‌اند (روزنتال،26-27)، انگیزۀ دیگری در مسلمانان برای اقبال به تاریخ ایجاد کرد. اما فرایند ضبط و تدوین سیرۀ پیامبر(ص) را برخی از محققان متأثر از عواملی چون شیوۀ تاریخ‌نگاری ساسانی و روایات ایام العرب دانسته‌اند (گرونه‌باوم،276-277؛ نیز نک‍ ‍: روزنتال، 88).
آثار ایرانی: باید گفت که تاریخ‌نگاری در ایران پیش از اسلام، به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد و رشد تاریخ‌نگاری عصر اسلامی، بی‌گمان از رواج و اهمیتی برخوردار بود، چنان‌که مورخان و «کُتّاب سیر» را در طبقۀ دبیران جای می‌دادند (نامۀ تنسر، 12). دربارۀ آثار ایرانی پیش از اسلام، باید گفت که این آثار هم از جنبۀ روش و شیوۀ تدوین، و هم از لحاظ مواد و مضامین، در توجیه اندیشۀ تاریخی و روش تاریخ‌نگاری در قلمرو اسلام تأثیری بزرگ داشت (نولدکه، سراسر مقدمه، به ویژه 14-17؛ محمدی، فرهنگ...،194-195؛ کلیما، 62؛ گرونه‌باوم،261-262). انبوه روایات ایرانی و شیوۀ بیان و عرضۀ تاریخی آنها که در آثار مورخان برجستۀ قرون اولیۀ اسلام آمده، و حتى مورد استناد و اقبال مورخی مسیحی چون ابن بطریق بوده که خود به منابع سریانی دسترسی داشته (نولدکه، مقدمه، (20-21 ، مؤید این تأثیر است.
نخستین آثار ایرانی برای هشام بن عبدالملک به عربی ترجمه شد که خود بر تاریخ‌نگاری اسلامی ‌شام مؤثر افتاد (دهان، 109). مشهورترین منبع تاریخی ایرانی که به عربی ترجمه شد و تقریباً مورد استناد تمامی مورخانی واقع گردید که به تاریخ ایران توجه داشتند، کتاب خدای‌نامه ( یا خدای‌نامه‌ها، نک‍‍ : حمزه، 15؛ بیرونی، 99، 116؛ نولدکه، مقدمه، 20) است که با عنوان سیرالملوک چند بار به عربی ترجمه یا تهذیب شد (مثلاً نک‍‍ : ابن ندیم، 132، 305). نیکلسن اندیشه و روش تاریخ‌نگاری اسلامی‌را اساساً منبعث از این کتاب دانسته است (ص 348). کتاب سیرالعجم که ابن قتیبه از آن نقل کرده ( المعارف، 652)، احتمالاً همان خدای‌نامه‌ای است که ابن ندیم (همانجا) آن‌را خدای‌نامه فی السیر نامیده است. دو کتاب آیین نامه و گاهنامه یا طبقات الاشراف هم از دیگر کتابهای ایرانی است که به عربی ترجمه شد و مورد استناد مورخان قرار گرفت (ابن قتیبه، عیون...، 1/ 8، 62 بب‍ ؛ مسعودی، التنبیه...، 104، 106؛ کریستن‌سن، 81-82). به گفتۀ مسعودی (همانجا)، گاهنامه جزو آئین‌نامه به شمار می‌آمده، و حاوی اطلاعاتی دربارۀ سازمان و مناصب دولت ساسانی بوده است. تاج‌نامه اثر مشهور دیگری که مشتمل بر فنون کشورداری و اندرزهای سیاسی است، به عربی ترجمه شد و از منابع مورخان عصر اسلامی‌ به شمار آمد (مثلاً نک‍‍ : ابن قتیبه، همان، 1/5، 11، 59؛ محمدی، «کتاب التاج...»، 29 بب‍ ، «آیین‌نامه‌ها...»، 109 بب‍ ؛ قس: ابن ندیم، همانجا). نویسندگان عصر اسلامی‌ از ترجمه‌های عربی دیگرکتابهای فارسی، چون کارنامۀ انوشروان، بهرام و نرسی، سیرۀ اردشیر، و کتاب بزرگ و مصوری دربارۀ ساسانیان، مأخوذ از اسناد و آثار خزاین ساسانی، نیز یاد کرده‌اند (همو، 364؛ مسعودی، همان، 106).
آثارعربی: میراث عرب پیش از اسلام را در دو مقولۀ ایام و انساب باید مطالعه کرد (دوری، 15-16) که مضمون اصلی فرهنگ و ادب عرب پیش از اسلام بود و نوعی مواد تاریخی در دسترس مورخ قرار می‌داد، و ثبت و ضبط آن‌را می‌توان آغاز نوعی روش روایی در تاریخ‌نگاری اسلامی‌ به‌شمار آوردکه در جمع و تدوین روایات فتوح اسلامی‌تأثیر بسیار داشت. اگرچه «ایام العرب» بیشتر در مقولۀ «ادب» می‌گنجید تا «تاریخ» (مثلاً نک‍‍ : ابن عبدربه، 5/132 بب‍ ؛ ضیف، 62 بب‍ ؛ جاد المولى، مقدمه، نیز 6 بب‍ : یوم ذی‌قار)، ولی به‌کلی فاقد برخی عناصر تاریخی هم نبود (روزنتال، 20-21؛ دوری، 45؛ قرشی، 308- 309) و از این‌روی، توجه و استناد ادیبان و مورخان را به خود جلب کرد (ابن سلام، 1/3،108، 228؛ ابوالفرج، 5/34-64؛ ابن اثیر،‌1/502 بب‍ ؛ ابوعبیده،‌45 بب‍ ) و حتى بعدها برخی آن‌را شاخه‌ای از تاریخ دانستند (حاجی‌خلیفه، 1/204).
علم انساب از نظر شکل و محتوای تاریخی کم اهمیت‌تر از ایام‌العرب می‌نماید، ولی دارای خصایص تاریخ‌نگارانۀ بیشتری است. با این‌همه، بعید به نظر می‌رسد که نقل شفاهی ایام و انساب عرب پیش از اسلام در عربستان شمالی و مرکزی منبعث از احساس تاریخ‌نگاری بوده باشد و راویان آن ذهنی تاریخ‌نگر ‌داشته‌ باشند؛ در حالی‌که دست‌کم بخشی از روایات مربوط به اخبار و انساب دولتهای عربستان جنوبی و حیره که به منابع اسلامی ‌راه یافت، چون متکی بر اسناد دولتی و خانوادگی بوده است، حاکی از وجود نوعی تاریخ‌نگری میان راویان آن می‌تواند باشد (سجادی، تاریخ‌نگاری، 22، 24-26). در منابع اسلامی ‌از این‌گونه آثار بسیار استفاده شده است (GAS, I/244ff.؛ مسعودی، مروج، 2/160 بب‍ ، 179 بب‍ (. علم انساب از دیدگاه دیگری نمایندۀ نگرش عرب به آفرینش و حیات انسان است که برخی از محققان آن‌را در ایجاد و تکوین اندیشۀ مورخان و تذکره‌نویسانِ عصر اسلامی‌ سخت مؤثر دانسته‌اند (گرونه‌باوم، 262).
پیش از این به نقش مهم آثار و اخبار یهود در تفسیر آیات و روایات اسلامی‌دربارۀ اقوام و امتهای پیشین اشاره شد. این اخبار که انبوهی اطلاعات تاریخی یا افسانه‌آمیز در دسترس قرار می‌دادند (قرشی،300)، مهم‌ترین عامل اقناع کنجکاوی مسلمانان دربارۀ این‌گونه اشارات قرآنی به شمار می‌روند. قطع نظر از اینکه حجم قابل توجهی اخبار نادرست و واهی از این راه وارد منابع اسلامی‌شد، ولی مسلمانان را با شکل اخبار و صورتهای تعبیر تاریخی آشنا کرد (روزنتال، 24). با توجه به حدیثی که بخاری نقل کرده، به نظر می‌رسد که سابقۀ استفاده از روایات یهودی به روزگار پیامبر(ص) می‌رسد ( الصحیح، 4/143). راویان و نویسندگان و مورخان قرون اولیۀ اسلامی که دربارۀ اقوام و دولتهای سامی، منبع دیگری جز اسرائیلیات نمی‌شناختند، به‌طور وسیع به‌این اخبار استناد می‌جستند(‌مثلاً نک‍‍ : طبری، تفسیر، 1/ 79-100، 150- 158؛ ابراهیم، 1/23؛مسعودی، مروج، 1/23، 2/160- 167؛ ادهم، 11-12؛ قس: روزنتال،79 ). برخی از آثار تاریخی مانند کتاب ابوعیسى منجم هم صرفاً بر‌اساس روایات یهودی پدید آمد. با این‌همه، مورخان مسلمان به‌زودی به عیوب و خطاهای این‌گونه اخبار و روایات پی بردند و به انتقاد برخاستند و استفاده از آنها را محدود کردند (سجادی، همان، 30).
افزون بر اینها، تأثیر اخبار و آثار مسیحی(بیزانسی ـ سریانی) بر تاریخ‌نگاری اسلامی‌قابل بحث است. برخی از آثار مکتوب تاریخی سریانی و بیزانسی، مانند کتابهای اوسبیوس1 و آندرونیکوس2 از طریق مسیحیان وارد جهان اسلام شد (قرشی، 296-297؛ روزنتال، 77-80) و برخی مورخان، مانند طبری (مثلاً نک‍ ‍: تاریخ، 1/ 18)، و ابن بطریق مسیحی از این‌گونه روایات مسیحی استفاده کردند. ولی ظاهراً دربارۀ این تأثیر مبالغه شده است. حتى گفته‌اند که اخبار ملوک جنوب عربستان محتملاً از طریق منابع مسیحی به کتابهای عصر اسلامی‌ راه یافته است (روزنتال،23). شیوۀ تدوین سال‌شمارانۀ تاریخی در عصر اسلامی‌را هم متأثر از تاریخ‌نگاری بیزانسی و یا سریانی دانسته‌اند (قرشی، همانجا؛ روزنتال،74-78) و نیز گفته‌اند که تحول شکل «اخبار» به «تاریخ» در تاریخ‌نگاری عصر اسلامی، یعنی تحول از عرضۀ روایات متعدد دربارۀ یک حادثه، به تألیف میان روایات، متأثر از تاریخ‌نگاری سریانی بوده است (کائن، «مقدمه بر»،69-70 ).
شیوۀ تدوین تاریخی، انواع تاریخ‌نگاری و روش نگارش تاریخ: شیوۀ تدوین و تنظیم مواد تاریخی را درتحلیل نخستین می‌توان به دو دستۀ تنظیم سال‌شمارانه و تنظیم موضوعی ـ فرهنگ‌نامه‌ای تقسیم کرد که برخی از وجوه هریک، برخی از وجوه دیگری را هم در‌بر ‌می‌گیرد؛ زیرا تنظیم و تدوین موضوعی خود به گونه‌هایی چون تدوین بر حسب طبقات، تدوین تبارشناختی، تدوین بر حسب خاندان و جز آن تقسیم می‌شود. هریک از اینها ممکن است سال‌شمارانه تنظیم شود، و یا یک اثر تاریخی سال‌شمارانه می‌تواند دودمانی یا محلی و یا تبارشناختی باشد؛ اگرچه ترکیب این گونه‌ها، همیشه مصداق خارجی ندارد، ولی قابل تصور است که مثلاً اثری در تاریخ خاص یک سلسله به روش فرهنگ‌نامه‌ای نوشته شود.
انواع تاریخ‌نگاری، یعنی محورها و مضامین اصلی که یک اثر مکتوب تاریخی بر اساس آن، و هماهنگ با دایرۀ نگاه مورخ شکل می‌گیرد. انواع تاریخ‌نگاری را می‌توان به سیر و مغازی ؛ مقاتل و فتن و حروب یا تک‌نگاری دربارۀ حوادث؛ فتوح؛ تواریخ عمومی؛ تواریخ دودمانی وتک نگاری دربارۀ فرمانروایان؛ تواریخ محلی؛ انساب؛ طبقات؛ آثار مربوط به وزارت و دیوان‌سالاری؛ فرهنگ‌نامه‌های تاریخی؛ و تاریخ فرق و مذاهب تقسیم کرد (سجادی، همان، 75-81، 109- 149). از این جمله، شکل تبارشناختی یا انساب که در میان عرب پیش از اسلام هم وجود داشت، کهن‌ترین نوعِ تاریخ‌نگاری به شمار می‌رود و روایاتی هم از پیامبر(ص) حاکی از تشویق به نسب‌شناسی نقل کرده‌اند (سمعانی،1/ 18-22). اما مراد از روشهای نگارش تاریخ، صورت نقل و تألیف مواد تاریخی است، یعنی روش روایی، روش ترکیبی و روش تحلیلی. میان انواع و شیوه‌های تدوین تاریخی نسبت عام و خاص برقرار است و روشهای نگارش تاریخ با همۀ اینها سازگار می‌نماید، چنان‌که مثلاً کتاب التاریخ الباهر ابن‌اثیر، اثری دودمانی دربارۀ سلسلۀ اتابکان آل‌زنگی، و در عین حال سال‌شمارانه است که به روش ترکیبی نگاشته شده است؛ یا تجارب الامم ابوعلی مسکویه تاریخی عمومی، سال‌شمارانه ومبتنی بر روش ترکیبی ـ تحلیلی است. حتى ممکن است دو گونه تدوین و تنظیم تاریخی نیز با هم جمع شوند، چنان‌که کتاب تاریخ بیروت و اخبار الامراء البحتریین من بنی العرب از صالح بن یحیى، تاریخی دودمانی و در عین حال محلی است. روش کلی نگارش یک اثر

فرهنگ‌نامه‌ای اگرچه سال‌شمارانه نیست، ولی آنچه ذیل نام کسان، یا ذیل عنوان حوادث، یا ذیل نام مکان می‌آید، نیز می‌تواند بر حسب زمان تنظیم شود.
شیوۀ تنظیم سال‌شمارانه، رایج‌ترین شیوۀ تدوین تاریخی است. در این شیوه، تسلسل زمانی میان حوادث حفظ می‌شود، اگرچه یکپارچگی موضوعی ممکن است دچار اختلال شود، زیرا چنان‌که ابن اثیر هم متوجه بوده، اجزاء یک حادثۀ تاریخی و نتایج آن که فرایندی طولانی را طی کرده است، ذیل ماهها و سنوات مختلف و گاه دور از هم درج می‌شوند و پیوند موضوعی گسیخته می‌گردد. به همین سبب، ابن اثیر برای احتراز از این اختلال، وقایعی را که ذیل ماهها و سالهای پراکنده و طولانی یاد کرده، غالباً در یک‌جا هم به مناسبت مقام، تصویری کلی از آن ارائه داده است تا انسجام موضوع از بین نرود (1/4). به علاوه، وقتی اجزاء یک حادثه در مواضع مختلف ذکر گردد، به دشواری می‌توان آن‌را تحلیل کرد و تصویری دقیق از نتایج سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آن عرضه داشت. برخی از محققان این شیوه را از اختصاصات مورخان ادیب دانسته‌اند (گرونه‌باوم، .(281 افزون بر آن، تعیین جای حوادثی که تاریخ حدوث آنها به درستی معلوم نیست، در تواریخ سال‌شمارانه دشوار است. به همین دلیل، برخی از مورخان چنین حوادثی را ذیل «زمانی» که خود آن‌را درست‌تر می‌دانستند، به تفصیل یاد کرده، و در بقیۀ سنوات مورد اختلاف، به اشاره‌ای یا فقط ذکر نظر مخالف دربارۀ حدوث واقعه بسنده می‌کرده‌اند. مثلاً طبری واقعۀ فتح مداین را در حوادث سال 16ق/637م به تفصیل آورده، و در حوادث سال 19ق متذکر شده که واقدی فتح مداین و جلولا را در این سال دانسته است (تاریخ، 4/103، برای مورد دیگر، نک‍‍ : 4/83، 94). یا معمولاً احوال و صفات حکام و خلفا را در یک موضع، و بیشتر در ذیل سال‌مرگ آنها می‌آوردند (مثلاً نک‍‍ : همان، 8/62- 108، دربارۀ منصور عباسی، نیز نک‍‍ : 8/172-176، دربارۀ مهدی عباسی). دربارۀ منشأ این شیوه در تاریخ‌نگاری اسلامی‌نمی‌توان به ضرس قاطع اظهار‌نظر کرد؛ اگرچه برخی از محققان بر‌آن‌اند که این شیوه از راه آثار ایرانی یا سریانی،یا تماس مسلمانان با مسیحیان به تاریخ‌نگاری اسلامی‌وارد شده است (روزنتال،75-81).
این معنی هم که گفته‌اند ذکر واژۀ «تاریخ» در عنوان آثار مکتوب تاریخی، نشان‌دهندۀ شیوۀ سال‌شمارانه است (قرشی،312؛ قس: کائن، «مقدمه بر»، 69-70)، چندان وجهی ندارد؛ چه، واژۀ «تاریخ» ــ که در آغاز به عنوان زمان یا دورۀ زمانی معین به‌کار می‌رفته است ــ در عنوان آثار کهن تاریخ اسلام فقط می‌تواند نشان‌دهندۀ اهمیت زمان حدوث وقایع برای مورخ و ذکر زمان حادثه باشد و لزوماً به معنای تدوین سال‌شمارانۀ اثر نیست. در واقع دانسته نیست که نخستین آثار مورخان عصر اسلامی‌ مانند تاریخ اخبار الخلفاء هشام کلبی یا تاریخ الخلفاء مداینی، بر حسب تسلسل زمانی تنظیم شده بوده، یا فقط زمان حوادث در آنها یاد شده است؛ در حالی که از عنوان التاریخ علی السنین، نوشتۀ هیثم بن عدی، معلوم است که بر حسب تسلسل زمانی تدوین شده بوده است. از اینجا می‌توان حدس زد که واژۀ «تاریخ» به تنهایی تسلسل زمانی را القاء نمی‌کرده، و نویسنده برای افادۀ این معنی، عنوان را با «علی السنین» مقید کرده است. به هرحال، بنا بر قراینی، به نظر می‌رسد کسانی چون محمد بن مسلم زهری، موسی بن عقبه، و عبدالله بن ابی‌بکر بن حزم، نخستین کسانی باشند که این شیوه را به کار گرفتند (GAS, I/255-256). اگر نظر کلود کائن (همان،116) درست باشد که تاریخ خلیفة بن خیاط، از آنِ مداینی استاد اوست، این کتاب را باید یکی از کهن‌ترین آثار تاریخی موجود به شیوۀ سال‌شمارانه دانست. شیوۀ تنظیم سال‌شمارانه را در بیشتر انواع تاریخ‌نگاری، مانند تاریخهای عمومی، محلی، دودمانی، سیر و مغازی، مقاتل و فتن، می‌توان به‌کار گرفت.
از دیدگاه‌ روشهای ‌تاریخ‌نگاری، روش‌روایی‌ یا حدیثی‌ ـ ‌خبری، از کهن‌ترین و مهم‌ترین روشهای عرضۀ اخبار تاریخی در تاریخ‌نگاری اسلامی‌ به‌شمار می‌رود. تحقیق دربارۀ آغاز شکل‌گیری و رواج این روش، قطع نظر از تاریخ ظهور روایت و اسناد روایت، مستلزم بحث دربارۀ کتابت روایات و اخبار تاریخی است. نظر مشهور بر آن است که روایات مربوط به انساب و مغازی وسیره تا اوایل سدۀ 2ق/ 8م به صورت شفاهی نقل می‌شد. پس از آن، راویان به تدریج به کتابت گرایش یافتند و هم اینها نخستین مورخان عصر اسلامی‌ به‌شمار می‌روند. در واقع تاریخ‌نگاری اسلامی با آغاز کتابت حدیث و اخبار مقارن بود (دوری، 57، نیز 47-48؛ کائن، همان، 69, 114). از سوی دیگر به نظر می‌رسد که دست‌کم بخشی از گزارشهای مورخانی چون طبری از منابع مکتوب گرفته شده است (مثلاً نک‍‍ : تاریخ، 5/297) و گروهی از محققان، ضمن تحقیق دربارۀ نخستین راویـان مغازی و آثار آنهـا، معتقد شدند کـه روایات از آغازــ یعنـی از زمانی که مسلمـانـان بـه اهمیت روایـت پـی بـردند ــ نوشتـه می‌شد (هورُویتس، 2 بب‍ ).
دربارۀ اسناد روایت، اعم از شفاهی یا مکتوب، باید گفت کـه حـوادث و کشمکشهای سیـاسی و اعتقادی ــ که جعل حدیث و دخل‌وتصرف در آن‌را نیز در پی داشت ــ موجب توجه به‌سلسله سند روایت شد و هرکس که خبری اعم از دینی و غیر دینی روایت می‌کرد، آن‌را به کسی که شاهد صدور آن خبر از منبع اصلی بود، یا آن‌را بلاواسطه از شنونده و شاهد دیگر گرفته بود، مستند می‌کرد. پدیدۀ اِسناد و اصطلاحاتی چون «سماع» و «قرائت» و «کتابت» (نک‍‍ : صالح، 88 بب‍ ) و جز آنها را نشانه‌ای‌ بر وجود منابع مکتوبِ اخبار و روایات در دوران آغازین اسلام دانسته‌اند و شواهدی بر آن اقامه کرده‌اند (GAS, I/238-241).
به هر حال، از آنجا که اقوال و افعال پیامبر(ص) به دیدۀ مسلمانان، یگانه راهنمای ایشان پس از قرآن به شمار می‌رود، محدثان، یعنی نخستین کسانی را که به مغازی و سیرت پیامبر اسلام(ص) توجه، و آنها را حفظ کردند، باید اولین مورخان عصر اسلامی‌ به‌شمار آورد. به سبب همین اهمیت، اسناد روایت و نقد راویان سیره و مغازی نیز همچون احادیث دیگر در ارزیابی میزان صحت آنها اهمیت یافت و به عنصری اساسی در بررسی روایات تاریخی و تاریخ‌نگاری روایی تبدیل شد (دوری،20-21؛ قس: کائن، همان، 69-70).
از اولین محدثانی که به سیره و مغازی پرداختند، روایات آن‌را گرد آوردند و نوشتند و آثارشان طلیعۀ تاریخ‌نگاری روایی به شمار می‌رود، باید به ابان بن عثمان، عروة بن زبیر، شرحبیل ابن سعد، و محمد بن مسلم بن عبدالله زهری اشاره کرد که بنیان‌گذاران مکتب تاریخ‌نگاری مدینه نیز به شمار می‌روند. اولین نمایندگان مکتب عراق چون ابومخنف و عوانة بن حکم نیز از آغاز‌کنندگان تاریخ‌نگاری روایی به شمار می‌روند (نک‍‍ : ادامۀ مقاله).
برجسته‌ترین نمایندۀ روش تاریخ‌نگاری روایی، طبری است که اساساً بینش حدیثی داشت و ارزش روایات را به اسانید آن وابسته می‌دانست. بر این روش که فاقد ارزیابی و نقد متن روایات است و پیوندهای تاریخی میان اجزاء آن سست می‌نماید، خرده‌ها گرفته‌اند؛ با این همه، از فواید آن هم نباید غافل ماند (سجادی، تاریخ‌نگاری، 40-42) و البته طبری خود این خرده‌گیریها را پیش‌بینی می‌كرده، و به آنها پاسخ داده است (تاریخ، 1/7- 8). ابوریحان نیز در این باره که تاریخ مبتنی بر نقل و سماع است، با طبری هم‌داستانی کرده، اما در عین حال بر آن است که از راه مقایسۀ روایات و بهره گرفتن از عقل در این کار می‌توان مسموعات و منقولات‌ را ارزیابی نمود و تا حدی درست را از نادرست باز شناخت (نک‍‍ : زریاب،50-53). با این همه، روش مورخ متأخرتری چون رشیدالدین فضل‌الله که تصریح کرده وظیفۀ مورخ گردآوری همۀ روایات است، بدان‌گونه که معتبران و بزرگان هر قوم گفته، و در کتب خود آورده‌اند؛ و اگر بخواهد فقط اخبار مورد اتفاق و موثق را گرد آوَرَد، هرگز نمی‌تواند تاریخ بنویسد (1/ 8-12)، با طبری هماهنگ است.
روش روایی در تاریخ‌نگاری چند خصوصیت داشت: نخست آنکه هر دسته از اخبار دربارۀ واقعه‌ای، بدون توجه به پیوستگی آن با وقایع دیگر ذکر می‌شد و به تنهایی کامل می‌نمود؛ دوم آنکه اسناد روایت،کامل یا ناقص ذکر می‌گردید؛ و سه دیگر آنکه گزارشهای روایی، خاصه در آثار اخباریانی که متأثر از شکل روایات « ایام العرب» بودند، ویژگیهای ادبی نیز داشت، و به سبب همین خصوصیت است که برخی محققان، تاریخ‌نگاری خبر را برگرفته از شکل «خبر» قصص الایامِ پیش از اسلام دانسته‌اند (قرشی، 309؛ روزنتال، 66-68).
تاریخ‌نگاری روایی در آغاز تکوین چیزی جز مواد خام تاریخی ارائه نمی‌داد. ظاهراً عرضۀ هر دسته خبردربارۀ واقعه‌ای خاص و جدا از حوادث دیگر در این روش، موجب انگیزش توجه مورخ به ارائۀ تک‌نگاری دربارۀ حوادث مهم تاریخی شد. سرانجام باید گفت که بخش مهمی ‌از آثار مکتوب تاریخی دورۀ اسلامی‌منطبق‌با این روش‌است.‌به‌عنـوان اولین نمونه‌های‌ تاریخ‌نگاری‌‌‌ روایی‌‌ یا حدیثی ـ خبری‌‌ باید‌ از رساله‌های‌ مختصر و تک‌نگاریهای نخستین مورخان اهل حدیث و اخباریان، از عوانة بن حکم و عروة بن زبیر تا مداینی و ابن اسحاق یاد کرد. نمونه‌های برجسته‌تر این روش را در تاریخهای عمومی، دودمانی، طبقات و تبار‌شناختیهای عصر مورخان بزرگ چون بلاذری و طبری در قرن 3ق تا ابن عماد حنبلی در سدۀ 11ق می‌توان دید (سجادی، تاریخ‌نگاری، 72).
در روش دیگر که آن‌را ترکیبی می‌خوانیم، مورخ به جای آوردن روایات مختلف با اسانید متفاوت دربارۀ یک حادثه، از مجموع آن روایات، از راه مقایسه و ترکیب و استدلال ضمنی، گزارشی جامع از آن حادثه ارائه می‌دهد. نشانه‌هایی از این روش در برخی از روایات زهری دربارۀ مغازی و سیره دیده می‌شود (دوری، 94). بلاذری در فتوح البلدان این روش را به طور گسترده‌تر به‌کار گرفت و مواد تاریخ موجود را پس از نقادی و پالایش برگزید و شکل موزونی به گزارشها داد و از آوردن روایات متعدد دربارۀ یک حادثه خودداری کرد. وی در این کار از منابع هردو مکتب اخباریان و اهل حدیث استفاده کرده، ولی بیشتر بر روایات مدنی تکیه داشته است (1/ 48- 49). وی گاه سند روایت را یاد کرده، و گاه فقط آخرین راوی را آورده، و در مواضعی هم به «قالوا» یا «عن مشایخ من اهل الشام» بسنده کرده است (همان، 1/130-132، جم‍ ) و همین نکته حاکی از آن است که وی روایات را ترکیب می‌کرده است. این روش به تدریج رواج بیشتری یافت و کسانی چون دینوری در الاخبار الطوال (مثلاً واقعۀ جمل، ص 144-145؛ قس: همان واقعه، طبری، تاریخ، 4/ 458 بب‍ )، یعقوبی که خود به اتخاذ این روش تصریح کرده است (2/5-6)، ابن قلانسی در تاریخ دمشق (نک‍‍ : زکار، مقدمه بر تاریخ دمشق، «ع-ف»)، ابن جوزی در المنتظم (1/117- 118، و ذکر واقعۀ شهادت امام علی(ع)، نک‍‍ : 5/164 بب‍ ؛ قس: طبری، همان، 5/173-174، همان روایات)، و ابن اثیر که در الکامل، روش خود را توضیح داده (1/2-4)، به آن پای‌بندی نشان داده‌اند. این شیوه در بسیاری از تواریخ محلی هم به چشم می‌خورد؛ چنان‌که نرشخی در تاریخ بخارا (مثلاً ص 52-53؛ قس: همان وقایع در تاریخ طبری)، و ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان (مثلاً ص 161؛ قس: همان واقعه در تاریخ طبری)، از این روش پیروی کرده‌اند.
در روش تحلیلی، مـورخ افزون بر عرضۀ مواد تاریخی‌ ــ که بیشتر به روش ترکیبی شکل گرفته است ــ به تحلیل، تبیین و بررسی علل و نتایج حوادث می‌پردازد. البته در تاریخ‌نگاری عصر اسلامی‌ نمی‌توان اثری تحلیلی، آن‌گونه که امروز مورد نظر است، نشان داد؛ زیرا توجه مورخان بیشتر معطوف به نگارش احوال فرمانروایان و دیوان‌سالاران، شرح جنگها و کشمکشهای داخلی و خارجی و موضوعاتی از این دست بود و کمتر به درک مفاهیم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و تبیین کیفیت و ترکیب بافتهای آن می‌پرداختند (گرونه‌باوم، 282).
با این‌همه، مورخانی نیز بودند که با توجه به احوال فرهنگی و اجتماعی روزگار، دیدگاهی خاص نسبت به تاریخ و اهداف تاریخ‌نگاری داشتند و گاه به تعلیل برخی فرایندهای تاریخی می‌پرداختند. در واقع، مورخی که تنها به نقل روایات اعتماد نورزد، بلکه اخبار را با معیار حکمت و خرد بسنجد و احوال سیاسی و تمدنی را در معرض تفحص و ارزیابی قرار دهد (ابن خلدون، 13)، اثر او را به اعتباری باید تحلیلی خواند. این‌گونه تاریخ تحلیلی، از برخی جهات، مثلاً جمع و تألیف روایات و ارائۀ گزارشی پیوسته و منسجم از یک حادثه، دارای خصوصیاتی مشترک با تاریخ ترکیبی است. ازین رو، در تواریخ ترکیبی عمومی، نه فقط نشانه‌هایی از تحلیل و ارزیابی هم دیده می‌شود، بلکه اثری چون الکامل ابن اثیر را برخی از محققان اصلاً اثری تحلیلی و از مهم‌ترین نمونه‌های آن دانسته‌اند (نک‍‍ : EI2, III/724 )؛ اما اینکه گفته‌اند تاریخ ترکیبی را می‌توان بر اساس تاریخ تحلیلی نوشت (نک‍‍ : زرین‌کوب، تاریخ در ترازو، 118)، جای بحث و نقد است. به هرحال، از جمله تواریخ عمومی‌که می‌توان آن‌را در زمرۀ تاریخهای تحلیلی قرار داد، تجارب الامم ابوعلی مسکویه است. دیدگاه نویسنده نسبت به تاریخ که آن‌را از زاویۀ عمل و اخلاق نگریسته، اهداف تاریخ‌نگاری و روش استدلالی و نگرش فلسفی او به‌تاریخ (نک‍‍ : زریاب، 44- 49)، آن‌را از بیشتر آثار تاریخی عصر اسلامی‌ متمایز ساخته است. به نظر ابوعلی مسکویه ذکر حوادث یا وقایع‌نگاری صرف نمی‌تواند تاریخ را به بوتۀ آزمایش و عمل، برای تحصیل تجربه و استفاده از آن در سیاست و حتى تدبیر منزل تبدیل کند، مگر آنکه حوادث مشابه با یکدیگر مقایسه شود و علل و اسباب پیروزیها، شکستها، ظهور و سقوط دولتها شناخته و ذکر گردد (چ امامی، 1/1-2). این دیدگاه به اصول کار مورخان امروز بسیار نزدیک است (امامی، 1/31 بب‍ ، به نقل از کائتانی). از جملۀ تحلیلهای ابوعلی، باید از بررسی علل ویرانی شهرها و ظهور فساد و سوء سیاست، مصادرۀ اموال توسط فرمانروایان، استقلال‌طلبی حاکمان و علل محدود شدن قلمرو خلافت (نک‍ : چ آمدرز، 1/366-367، 2/ 96 بب‍ ، 184 بب‍‌) یاد كرد.
از تواریخ تحلیلی فارسی، می‌توان تاریخ بیهقی را نام برد. ابوالفضل بیهقی به برخی از جزئیات حوادث که به کار تحلیل تاریخ می‌آید، و در آن عصر یادآوری و تحلیل آنها را چیزی جز قصه‌گویی نمی‌دانستند، توجه داشته، و آگاهانه به آنها پرداخته است. بجز آن، وی از بعضی مواد و اطلاعات که مستقیماً به کار تاریخ نمی‌آید، در تبیین و تحلیل حوادث استفاده کرده است تا از آن «بیداری افزاید و تاریخ به راه راست رود» (ص 354، 454، نیز برای برخی ارزیابیها و تحلیلهای او، نک‍ : 179، 460-467، 540-541).
مکتبهای تاریخ‌نگاری: مقصود از مکتبهای تاریخ‌نگاری، نوعِ دیدگا‌هها، اندیشه‌ها، مقاصد، و نیز مواد، مضامین و موضوعات مورد توجه مورخ در عرضۀ تاریخ است. تحقیق در این مباحث نشان می‌دهد که تاریخ‌نگاری عصر اسلامی ‌به سرعت وجوه متفاوت یافت و هر وجهی با مشخصات و خصایص ویژه از دیگری متمایز شد و مهم‌ترین مکتبهای تاریخ‌نگاری، یعنی مکتبهای مدینه، عراق، ایران، شام، اندلس و شبه قاره را پدید آورد.
تاریخ‌نگری، هدف و شیوۀ محدثان مدینه در عرضۀ مواد تاریخی، نخستین مکتب تاریخ‌نگاری اسلامی‌را شکل دادکه آن‌را به اعتبار وجهۀ نظر اصلی پدیدآورندگانش، مکتب اهل حدیث؛ و به آن اعتبار که نخستین نشانه‌های اهتمام خاص به مغازی و سیرۀ نبوی در آنجا پیدا شد، مکتب مغازی نیز خوانده‌اند. این مکتب از اواخر قرن اول هجری، با گردآوری و نگارش سیره و مغازی، ظاهر شد و به تدریج تکوین یافت. هدف محدثان مدینه در آغاز، تدوین و عرضۀ رشته‌ای به‌هم پیوسته و فراگیر از حوادث تاریخ اسلام نبود؛ بلکه می‌خواستند راهنما و نمونه‌ای برای امت در کردار و گفتار فراهم آورند (دوری، 46؛ کائن، «مقدمه‌بر»،114-115)، ولی این کوششها به زودی خصایصی تاریخ‌نگارانه یافت و نخستین مکتب تاریخ‌نگاری را پدید آورد (سجادی، تاریخ‌نگاری، 47- 48).پیدایش این مکتب و دیدگاههای تاریخی آن مدیون چند تن از نخستین و برجسته‌ترین نمایندگان آن، مانند عروة بن زبیر(د94ق/713م)، مؤسس پژوهش در مغازی و اولین نویسندۀ کتابی در همین موضوع (صفدی، 1/7)؛ ابان بن عثمان بن عفان (د 105ق/723م) که کتابی در مغازی داشته، و شاگردش مغیرة بن عبدالرحمان از آن نقل کرده است (ابن سعد، 5/156)؛ شرحبیل بن سعد (د 123ق/741م)، از نخستین راویان مغازی و صاحب فهرستهایی از نام مهاجران به مدینه و جنگجویان بدر و احد (هورویتس،26؛ نیز نک‍ : ابن حجر، 4/320-322)؛ و محمد بن مسلم بن عبدالله زهری(د124ق/742م)،صاحب کتاب المغازی در احوال و غزوات پیامبر(ص)،کتابی در سیرۀ صحابه، و آثاری در انساب عرب(زکار، مقدمه بر المغازی، 31؛ ابن حجر، 9/445- 449؛ بخاری، التاریخ...، 1(1)/221؛ صفدی، همانجا؛ دوری، 78- 79؛ برای برخی روایات او دربارۀ حوادث صدر اسلام و آغاز حکومت امویان، مثلاً نک‍‍ : طبری، تاریخ، 5/496؛ بلاذری، انساب...، 5/21) است. در این دوره پایه‌های مکتب مدینه استوار شد، پژوهشهای تاریخی که از متن حدیث آغاز شده بود، به تحقیقات تاریخی بدل گردید و زمینۀ ظهور و فعالیت مورخان و راویان بزرگ سیر و مغازی، مانند ابن اسحاق، واقدی و ابن‌سعد شکل گرفت.
مکتب تاریخ‌نگاری عراق: این مکتب در بصره و کوفه ظاهر شد. این‌ دو شهر از آغاز بنیادگذاری ویژگیهایی یافت که خصایص تاریخ‌نگاری مورخان عراق را رقم زد. بصره و کوفه از آغاز فتوح اسلامی ‌به مهم‌ترین مرکز تجمع قبایل عرب برای جهاد، جلوه‌گاه فرهنگ و سنن و البته رقابتهای دیرپای قبیله‌ای، و سرانجام به محور فعالیتهای نظامی‌ و سیاسی در قلمرو شرقی خلافت تبدیل گردید (طبری، همان، 6/ 99 بب‍‌ ). چون لشکرکشیها و فتوحات بزرگ خاتمه یافت و جنگجویان آرام گرفتند، رقابتهای دیرینۀ قبایل باز از سر گرفته شد و آشوبها و نزاعهای قبیله‌ای، و البته به شکل گرایشهای سیاسی و فرقه‌ای و مذهبی، مجال بروز یافت (همان، 6/22- 39). ظاهراً تألیف و تدوین تک‌نگاریهایی دربارۀ قبایل که از اینجا آغاز شد، مانند اخبار تمیم، کتاب نسب‌ خندف،کتاب قریش،کتاب نوافل ربیعه، اخبار ثقیف‌(مثلاً ابن ندیم، 107-117) و بسیاری دیگر، نتیجۀ همین رقابتها و برای حفظ اخبار و انساب و مآثر‌قبیله‌ای بوده‌ است‌ (‌ابوالفرج، 4/237، 6/94؛ ابن‌ندیم، همانجا؛ دوری، 120). افزون بر این، عراق که اصلاً در قلمرو دولت ساسانی بود و ولایتی ایرانی به شمار می‌رفت، در عصر اسلامی ‌بسیاری از خصایص ایرانی خود را حفظ کرد. حضور موالی ایرانی در کنار مسلمانان عرب (مثلاً نک‍ : دینوری، 288، 293؛ طبری، همان، 6/97- 98) موجب بروز رقابت و تفاخر می‌شد. عرب، مآثر قومی‌ و قبیله‌ای خود را به گونه‌ای مبالغه‌آمیز نقل و ضبط می‌کرد، و ایرانیان می‌کوشیدند با تمسک به فرهنگ کهن خویش به تفاخر برخیزند و آثار مکتوب و نامکتوب این فرهنگ را به عربی نقل کنند. آنچه از این‌ راه پدید آمد، نه فقط نخستین مواد تاریخیِ حوادث فتوح سرزمینهای شرقی، بلکه شیوۀ تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری مکتب عراق را شکل داد. دیدگاه تاریخی و نوع روایات و مواد آثار نخستین نمایندگان این مکتب، یعنی اخباریان نخستین نمایانگر استمرار دیدگاه قبیله‌ای پیش از اسلام نسبت به حوادث، و یا ادامۀ روایات ایام و انساب عرب توسط راویان شعر و اخبار است که مستقیماً از «ایام» به جنگهای فتوح اسلامی، با حفظ خصایص قبیله‌ای، یعنی مبالغه و تفاخر، هدایت شد (سجادی، همان، 58-65، 72؛ دوری، 46-47).
دسته‌ای از برجسته‌ترین نمایندگان این مکتب اینان‌اند: ابوعمرو شعبی(د 103 یا 105ق/721 یا 723م)، از تابعین مشهور و صاحب آثار متعدد (برای قطعه‌ای از مغازی او، نک‍‍ : خطیب، 12/230؛ برای بخشهایی از کتاب الشورى و مقتل الحسین او، نک‍‍ : ابن‌ابی‌الحدید، 9/ 49- 58، و گویا بخشهایی از کتاب املا شدۀ او در فتوح هم در سده‌های بعد در دست بوده است، نک‍‍ : ذهبی، 1/86) ؛ عوانة‌بن‌حکم (د 147ق/764م)، راوی بسیاری از روایات فتوح وجنگهای داخلی صدر اسلام، و نویسندۀ آثاری متعدد در تاریخ امویان (بلاذری، انساب، 4(2)/1، 31؛ یاقوت، 6/93-95؛ ابن ندیم، 103-104؛ برای برخی از روایات او دربارۀ حوادث صدر اسلام، نک‍‍ : طبری، تاریخ، 3/ 209، 4/523 ،561، 5/465)؛ ابومخنف لوط بن یحیى (د 157ق/774م)، از مشهورترین اخباریان و نسب‌شناسان کوفه که روایات مورخان بزرگی چون طبری (همان، 3/344، 518، جم‍‌ ) و بلاذری (همان، 5/ 29، 36) دربارۀ حوادث صدر اسلام و فتوح از او نقل شده است؛ سیف بن عمر(د180ق/796م)، اخباری برجسته که آثار متعددی دربارۀ جنگهای رِدّه و فتوح را به او نسبت داده‌اند (ابن ندیم، 106) و با این‌ همه، او را جعال و ضعیف هم خوانده‌اند (ابن حجر، 4/295-296)، و از روایاتش پیداست که در تاریخ‌نگاری گرایشهای قوی قبیله‌ای داشته است(دوری، 49)؛ نصر بن مزاحم (د 212ق/827م)، اخباری مشهور شیعی که آثار بسیاری به او منسوب است و به‌ خصوص از کتاب وقعة صفین او گرایشهای اخباری و علوی و تأثرش از اسلوب ایام العرب پیداست (ص 3، 83، جم‍‌)؛ هیثم بن عدی(د 207 یا 209ق/822 یا 824م)، اخباری و نسب‌شناس ‌بزرگ و صاحب آثار متعدد ‌(ابن ندیم،112-113؛‌ یاقوت، 19/304) و ظاهراً نخستین کسی که اخبار را سال‌شمارانه تدوین کرد؛ و ابوالحسن علی مداینی(د 225ق/840م)، نامدارترین نمایندۀ اخباریان که در اخبار پیامبر(ص)، فتوح، تاریخ خلفا، اخبار قبایل عرب، طبقات، تاریخ شهرها، و برخی فرقه‌ها آثار بسیاری پدید آورد (ابن ندیم، 113- 117؛ GAS, I/314-315). باید یادآور شد که دربارۀ تعلق وهب بن منبه (د114ق/732م) به یکی از این دو مکتب، با توجه به آثار منسوب به او، اظهار نظری قاطع نمی‌توان کرد؛ ولی به احتمال بسیار او را باید از نمایندگان برجستۀ اخباریان دانست (نیز نک‍‍ : ابن‌خلکان،6/35-36؛ فیشر، 439؛ برای آثار او، نک‍ : GAS, I/305-307).
دربارۀ خصایص اصلی دو مکتب تاریخ‌نگاری عراق و مدینه به اجمال می‌توان گفت که مکتب مدینه در شهری ظهور کرد که مهم‌ترین پایگاه رشد و ترویج اسلام بود و حرکت دینی و بلکه سیاسی اسلام به سوی دنیای آن روز از آنجا هدایت می‌شد. نخستین نمایندگان این مکتب هم از فقها و محدثان بودند که وجهۀ نظر اسلامیشان بر انگیزه‌های دیگر غلبه داشت و از آغاز، مغازی و سیر پیامبر(ص) را وجهۀ همت خویش قرار دادند و سپس به پژوهشهای تاریخی دربارۀ حوادث اسلام در عصر پیامبر(ص) پرداختند؛ در حالی که مکتب عراق در بصره و کوفه ظهور کرد که از مراکز بزرگ قبیله‌ای پس از اسلام به شمار می‌رفت و وجهۀ نظر قبیله‌ای، یعنی گرایش به ذکر افتخارات قبیله از مهم‌ترین ویژگیهای آن بود. اخبار در آغاز توسط مشایخ قبایل و ناقلان شعر که راویان اصلی اخبار بودند، نقل می‌شد؛ و از این‌رو، روایات اخباریان نخستین را دنبالۀ روایات «ایام العرب» می‌توان دانست که برخی خصوصیات خود را حفظ کرده است. البته آشکار است که تحولات وسیع و سریع سیاسی و اجتماعی در قلمرو اسلام موجب تغییراتی دردیدگاهها، علایق و انگیزه‌های اخباریان شد و به پهنۀ گسترده‌تری که همۀ جهان اسلام را در‌بر می‌گرفت، نظر افکندند. این تحولات راه را برای تبدیل عصر راویان قبیله‌ای و مورخان حوادث محلی به دورۀ مورخان بزرگ و آثار تاریخی جامع هموار کرد. اخباریان، نسب‌شناسان وحتى راویان شعر و لغویان هم در تک‌نگاریهای خود، چارچوب تاریخ‌نگاری مکتب عراق را معین کردند و میدان بررسیهای تاریخی را گسترش دادند، تا آنجا که نسب‌شناسانی چون مصعب بن عبدالله زبیری، در چارچوب نسب‌شناسی، دیدگاههای تاریخی عرضه کردند (نک‍ : ص 47 ببـ).
افزون بر این، اهل حدیث برای «اِسناد» اهمیت خاص قائل بودند، در حالی که اخباریان در ذکر اسناد روایات تساهل می‌کردند و سلسله سند روایاتشان اغلب منقطع بود، یا فقط نام نخستین راوی را دربر داشت؛ گاه نام راوی را نیز نیاورده، تعبیراتی مبهم چون «قیل» و «عن رجل» را به کار می‌بردند (سجادی، تاریخ‌نگاری، 58، 65؛ دوری، 125). جالب توجه آنکه اختصاص مکتب مدینه به پژوهش درسیر و مغازی، و مکتب عراق به اخبار و ایام و انساب، از اوایل ظهور این مکاتب، بر راویان و نویسندگان معلوم بود؛ چنان‌که وقتی محمدبن‌حسن شیبانی عراقی کتابی در سیرۀ پیامبر(ص) نوشت، عبدالرحمان بن عمرو اوزاعی آن‌را نپسندید و عراقیان را ناآگاه از سیره خواند (نک‍ ‍: ابویوسف، 2-3). مورخان بزرگ سده‌های بعد هم میان دیدگاههای تاریخ‌نگارانۀ مکاتب مختلف فرق می‌نهادند. از جمله ابن‌اثیر از مورخان عراقی با همین عنوان یاد کرده، و تصریح کرده که برخی از شیوه‌های او در تدوین تاریخی مخالف روش اخباریان یا مکتب عراق است (8/463-464).
مکتب تاریخ‌نگاری ایرانی: مقصود از مکتب تاریخ‌نگاری ایرانی در اینجا، نقش و تأثیری است که آثار ایرانی، و هم تاریخ‌نگری ایرانی پیش از اسلام بر «انواع و مضامین» تاریخ‌نگاری اسلامی‌ در نخستین دوران آن نهاد. این‌گونه آثار ایرانی، همچون آثار مربوط به سیرت سیاسی فرمانروایان ساسانی، جز آنکه خود مورد استناد و اشارۀ مورخان عصر اسلامی، خاصه در سیاست و آداب ملک‌داری بود (مثلاً ابن‌قتیبه، عیون، 1/ 59، 96، جم‍ ؛ ابن خلدون، 9، 50-51، جم‍‌)، مورخان نخستین عهد اسلامی ‌را به تألیف آثاری در سیرت و احوال سیاسی و اجتماعی ایرانیان بر انگیخت. از آن میان، می‌توان به اخبار الفرس، و فضائل الفرس از ابوعبیده معمر بن مثنى؛ اخبار الفرس و تاریخ العجم از هیثم بن عدی؛ نهایة الارب فی اخبار الفرس و العرب از اصمعی ؛ غرر اخبار ملوک الفرس منسوب به ثعالبی مرغنی؛ و تاریخ سنی ملوک الارض از حمزۀ اصفهانی اشاره كرد. افزون بر این، بسیاری از آثاری که در این دوران دربارۀ علم سیاست، اخلاق و ادب سیاسی پدید آمد، بر پایۀ همان آثار ایرانی پیش از اسلام بنیاد نهاده شد و البته بسیاری از نویسندگان آن هم ایرانی‌نژاد بودند. از آن میان، می‌توان به کتاب السیاسة الصغیر، کتاب السیاسة الکبیر و آداب الملوک از احمد بن طیب سرخسی؛ السیاسة الکبیر و السیاسة الصغیر از ابوزید بلخی؛ سیاسة المملکة و سیرة الخلفاء از علی بن عیسى ابن جراح؛ تدبیر الملک و السیاسة از سهل بن هارون؛ و آداب السلطان از مداینی (ابن ندیم، 153،134،115، 321) اشاره کرد. این مداینی که به احتمال بسیار از موالی ایرانی بود، با انبوه آثاری که پدید آورد، و مهم‌ترین خصیصۀ آنها دقت در ثبت جزئیات حوادث است، باید تأثیری عمیق بر تاریخ‌نگاری عصر اسلامی‌ بر جای نهاده باشد. بررسی شیوۀ مداینی و نقش او در تاریخ‌نگاری محل تحقیق مستقل تواند بود.
به هر حال، پیش‌تر گفته شد که شیوۀ تدوین سال‌شمارانۀ تاریخی هم از ایرانیان اقتباس شده بود. از این‌رو، خصایص این‌گونه آثار، یعنی سبک و اندیشه و حتى مضامین آنها چنان است که می‌توان همه را مصادیق تاریخ‌نگاری ایرانی خواند؛ چه به دست ایرانیان پدید آمده باشد، یا توسط دانشمند و نویسنده‌ای عرب چون کندی صاحب الرسالة الکبرى فی السیاسة. از سوی دیگر دسته‌ای از مهم‌ترین مورخان عصر اسلامی، چون بلاذری ــ که انساب‌الاشراف او را زبان گویا و مدافع‌اشرافیت و سیادت عرب دانسته‌اند (‌دوری،52-53 ) ــ و ترجمۀ برخی‌از آثار ایرانی هم منسوب به اوست، در انتقال تاریخ‌نگاری ایرانی به عصر اسلامی ‌سهم داشته‌اند. آثار بلاذری خود ناقض این نظر است که توجه ایرانیان به ترجمۀ آثار ایرانی یا تألیف آثاری دربارۀ تاریخ عصر فرمانروایان ایران، و اخلاق و آداب سیاسی ایرانی، محصول دیدگاههای شعوبی بوده است (همو، 46-47). با این همه، باید گفت که انگیزۀ این مترجمان و نویسندگان هر چه بوده است، تأثیر آن‌را بر ظهور تاریخ‌نگاری عصر اسلامی ‌نمی‌توان انکار کرد. اجمالاً باید گفت که تاریخ‌نگاری ایرانی در دوره‌ای که تاریخ‌نگاری در عراق شکل می‌گرفت، با آن پیوند یافت و در رشد و تکامل آن سهیم گشت؛ ولی نه تنها خود از میان نرفت، بلکه در سده‌های بعد هم نمایندگان برجسته‌ای از مکتب تاریخ‌نگاری ایرانی برخاستند و عامل نهضت و ظهور مجدد ادبیات و تاریخ خود شدند (مصطفى، 1/ 148). نمایندگان این مکتب تا اوایل سدۀ 4ق به عربی می‌نوشتند و کسانی چون طبری، البته به تاریخ ایران به عنوان جزئی از تاریخ اسلام نگاه می‌کردند؛ اما از آن‌گاه که سلسله‌های ایرانی ظهور کردند، تاریخ‌نگاری‌ مورخان ایرانیِ عربی‌نویس، مانند ابوعلی‌ مسکویه بیش از پیش صبغۀ ایرانی به خود گرفت (زرین‌کوب، تاریخ ایران...، 29)؛ و در ایران شرقی نخستین تاریخ‌نامه‌های فارسی ظهور کرد.