اخيراً  7 تغییر در زبان فارسی طی 100 سال اخیر رخ داده  كه بعضی از این تغییرات آگاهانه و بعضی غیرآگاهانه بوده است. 
ما می‌دانیم که زبان فارسی دائماً در حال تغییر و تحول است. این زبان در قرن‌های مختلف تغییراتی کرده است؛ از جمله در قرن سوم و چهارم و به‌ خصوص بعد از حمله مغول.

 اولین دسته تغییراتی است که بر اثر ترجمه از زبان‌های فرنگی صورت می‌گیرد؛ بعضی از این تغییرات آگاهانه است و بعضی غیرآگاهانه.

 از جمله تغییرات آگاهانه جمله‌ای است که فاعل آن بعداً معلوم می‌شود و این ساخت یکی از شیوه‌های نگارش در زبان انگلیسی است و مترجم عیناً همان ساختار زبان انگلیسی را می‌آورد در زبان فارسی. مثلاً می‌گویند: "درحالی‌که می‌لنگید، بهرام از در وارد شد" به‌ جای "بهرام در حالی‌ که می‌لنگید از در وارد شد" یا "بهرام لنگ ‌لنگان از در وارد شد". مثال دیگر به کار بردن اما در وسط جمله است. مثلاً این جمله: "کارمندان همه ساعت هشت سر کار می‌روند، من اما ساعت 9 می‌روم"، در حالی ‌که در زبان فارسی سابقه نداشته ‌است "اما" را در وسط جمله به کار ببریم و گمان می‌کنم اولین بار شاملو بود که در شعری اما را به این سبک به کار برد. گاهی هم این کار توسط مترجمان ناآگاهانه صورت می‌گیرد.

 یکی دیگر از بارزترین مثال‌هایی که می‌شود ذکر کرد ترجمهٔ a یا an از انگلیسی به یک در زبان فارسی است و شاید این جزو اولین اشتباهات دانش‌آموزان در کلاس انگلیسی باشد. مثلاً می‌گویند "This is a pencil" و چنین یاد می‌گیرند که بگویند "این یک مداد است". آن‌ها a را به یک ترجمه می‌کنند، در ‌صورتی ‌که یک ترجمه a نیست و "این مداد است" کافی است.

 یکی دیگر از مسائلی که ناآگاهانه صورت می‌گیرد این است که الان همه فکر می‌کنند که ما فعل جمع را برای فاعل غیر ذی‌روح باید به کار ببریم. چون این مسئله در زبان انگلیسی قاعده است و فکر می‌کنند در فارسی هم بایستی همین طور باشد و اصرار دارند که آن را به ‌صورت یک قاعده دربیاورند.

 نکته دیگر به کار بردن یک کلمه است به ‌جای کلمه‌ای دیگر با یک معنای دیگر یا به ‌صورت دیگر. مثال آن به کار بردن "نظر" است به ‌جای توجه. این کلمه یکی از کلمات پربار فارسی است و بعضی فکر می‌کنند نظر با کلمه توجه مترادف است؛ مثلاً من گهگاه شنیده‌ام و گویا این روزها خیلی هم متداول شده ‌است که می‌گویند "نظر زدن" در حالی‌ که ما در گذشته این لفظ را نداشتیم (چشم زدن را داشتیم). نظر یک مفهوم مثبت است و در تصوف و عرفان هم آن چیزی که باعث رشد می‌شود نظر است: "یا رب نظر تو برنگردد" درحالی‌که چشم ‌زخم و چشم زدن منفی است یا به‌جای اینکه بگویند "من توجه شما را به این موضوع جلب می‌کنم" می‌گویند "نظر شما را به این موضوع جلب می‌کنم".

 نمونه دیگر تعبیرات کلیشه‌ای هستند که ما عیناً آنها را ترجمه می‌کنیم؛ مثلاً می‌گویند "این یک چیز است و آن یک چیز دیگر" که امروز هم خیلی متداول شده ‌است در حالی ‌که اگر شما در متون فارسی دوره قدیم نگاه کنید همیشه می‌گفته‌اند "این یک چیز دیگری است و آن چیز دیگر" یا "این دیگر است و آن دیگر". تفاوت در به کار بردن دیگر است که آن را در هر دو لنگه به کار می‌بردند.

یکی از نکاتی که شاید مترجمان به آن توجه نمی‌کنند این است که فکر می‌کنند که لفظ one در زبان انگلیسی همیشه معادل یک است در حالی ‌که one در زبان انگلیسی نقش‌های مختلف دارد که بعضی از آنها را نمی‌توانیم در زبان فارسی به یک ترجمه کنیم اما مترجم به ‌صورت مکانیکی هر جا که one می‌بیند آن را به یک ترجمه می‌کند و ما به ‌تدریج نقش‌هایی را که one در زبان انگلیسی دارد، در قالب لفظ یک به فارسی منتقل می‌کنیم و انتظار داریم که دیگران هم آن را به این صورت به کار ببرند.

 در تجربه‌ای که در مرکز نشر دانشگاهی داشتم دو نکته را ذکر کردم: یکی نحوه جمله‌بندی کتاب‌های علمی و یکی هم کاربرد علائم اختصاری. نوع به کار بردن علائم اختصاری در زبان فارسی یک مقدار مشوش است و تا حدودی دارد تحت تأثیر زبان‌های بیگانه قرار می‌گیرد و همه این مسائل فقط به دلیل ترجمه نیست و گاهی اوقات به دلیل تنوع‌طلبی و حس نوآوری است.

بعضی‌ها فکر می‌کنند در جمله‌های خود دائماً باید یک چیز جدید بگویند و یک مطلب را مدام تکرار نکنند. یک مثال بارز این است که می‌گویند به بیان دیگر یا به سخن دیگر به‌ جای اینکه بگویند "به‌ عبارت ‌دیگر".

 شاید مترجمان فکر می‌کنند تنوع و نوآوری خوب است یا فکر می‌کنند واژه‌ای یا اصطلاح و عبارتی عربی است و باید فارسی به جایش بگذارند و در اغلب اوقات توجه نمی‌کنند که لفظی را که دارند به کار می‌برند دقیقاً مترادف نیست. مثلاً مُد شده ‌است که به ‌جای به هر صورت یا به هر وجه می‌گویند به هر شکل. شاید به دلیل اینکه فکر می‌کنند صورت یعنی رو و بنابراین شکل دقیق‌تر است.

توانا از قدیم در زبان فارسی بوده: "توانا بود هر که دانا بود" ولی الآن کمتر کسی آن را به کار می‌برد به ‌خصوص در مواقعی که می‌خواهند یک مقداری شیک باشند لفظ توانا را به کار نمی‌برند و به‌ جایش توانمند را به کار می‌برند. اشکال این کار در این است که شما یک لفظ را که سابقاً در زبان فارسی جاافتاده و پدر و مادردار بوده ‌است کنار گذاشته‌اید و لفظی را که برای یک معنای خاص‌ قرض شده بوده، به‌ جای آن گذاشته‌اید و به ‌کلی غرض اولیه را نقض کرده‌اید.

مثال دیگر چه هست و چه کسی هست است که به‌ جای چیست و کیست به کار می‌رود و خیلی هم مُد شده‌ است. من بعید نمی‌دانم که به دلیل رسم‌الخطی باشد که ما امروزه به کار می‌بریم و در آن است‌ها را جدا می‌کنیم و چون است به ‌صورت جدا گاهی اوقات خوشایند نیست، هست را به کار می‌بریم. این کاربرد اشکال دارد و اشکالش این است که بین هست و است تفاوت آشکار وجود دارد. "است" یک رابط است و "هست "یک فعل.

تغییر دیگر به علت تنبلی ذهنی است. کلماتی مانند مراد، مقصود و منظور جای خود را به هدف داده‌ است و کلماتی چون دلپذیر، دل‌انگیز، دیدنی، شنیدنی، خواندنی و جز این‌ها جای خود را به کلمه جالب داده ‌است و به‌جای به‌ منزله، به‌مثابه و به حیث، فقط از به ‌عنوان استفاده می‌کنند.

نکته دیگر تمایل به زیاده‌گویی است. مثلاً در جمله "این یک مسئلهٔ مهمی است" یک جمله زائد است. یا مثلاً مشکل را وقتی ‌که مفعول آن دور می‌شود و گاهی اوقات می‌بینم دو تا را در یک جمله به کار رفته ‌است؛ مثل اینکه اوّلی زیاد افاقه نمی‌کند و مجبور می‌شوند یکی دیگر بگذارند و این قبیح‌ترین نوع حشو است.

 نمونه دیگر فراموش شدن معنای اصلی یک لفظ است مانند دست زدن و کف زدن. کف زدن تعبیر درستی است در حالی ‌که دست زدن معادل touch انگلیسی است و معنای دیگری دارد. گمان می‌کنم این تغییر از آنجا شروع شده ‌است که خواننده‌ها با عبارت "دست، دست" از شنونده‌های خود می‌خواستند که کف بزنند.

تقوای زبانی نیز از جمله عوامل ایجاد تغییر در زبان است. مثلاً به کار بردن افعال داشتن و نمودن به‌جای کردن که استاد نجفی درباره آن توضیح دادند، یا به کار بردن سینه به‌ جای پستان که بسیار غیرعلمی است و یا پوست کردن به‌جای پوست کندن.

 تمام این مثال‌ها ایجاب می‌کند که تمام تغییراتی را که دارد در زبان فارسی صورت می‌گیرد، اصلاح کنیم. ما باید این تحولات را تقسیم‌بندی و شناسایی کنیم. این تحولات در هر زبانی در دنیای امروز صورت می‌گیرد و بسیاری از آنها باعث ابهام می‌شود. به ‌هر حال زبان هرچه صحیح‌تر باشد و به اصل خودش نزدیک‌تر باشد، سالم‌تر است.

منبع: سایت شورای گسترش زبان فارسی