زنان فرمانروا در دولت‌هاي اسلامي (2)
نويسنده:فائزه توكلي
منبع:فصلنامه كتاب زنان، شماره 33



در سال 690 ق با مرگ ارغون، گيخاتو، همسر پادشاه خاتون جانشين وي شد و اولين كار او عزل جلال‌الدين سيورغاتميش از سلطنت كرمان و واگذار كردن حاكميت آنجا به همسرش پادشاه خاتون بود. پادشاه خاتون به موجب فرماني از طرف شوهرش در رأس نيرويي از سربازان و فرماندهان و با رسم خاصي وارد كرمان گرديد (همان: ص 69) و با لقب صفوه‌الدنيا و الدين بر تخت سلطنت جلوس نمود و برادرش را نيز به جانشيني انتخاب كرد؛ اما با مشاهده سوداي سلطنت‌خواهي برادر مجبور به حبس وي گرديد و با فرار او از قلعه با نوشتن نامه‌اي به گيخاتو از نافرماني‌هاي او شكايت كرد (همان: ص 72). گيخاتو نيز به حمايت پادشاه خاتون، همسرش جلال‌الدين را به طور حقارت آميزي در خانه برادر زاده‌اش، «يولغ‌شاه» در كرمان زنداني نمود.
پس از مدتي پادشاه خاتون از خطاي برادرش گذشت و برادر ضيافتي به افتخار خواهر تاجدار خود برگزار كرد؛ اما رقبا و فتنه گران كه برخورد صميمي خواهر و برادر را ديدند، نقشه قتل سيورغاتميش را از طريق پادشاه خاتون طرح‌ريزي كردند. پادشاه خاتون با دقت و باريك بيني تمام براي نجات زندگيش از اضطراب و نگراني دستور قتل برادر ناتني خود را صادر كرد (همان: ص 72) و بدين ترتيب حكم نفرت مردم را عليه خود امضاء نمود. پادشاه خاتون براي رفع نفرت مردم، هداياي زيادي بين مردم پخش كرد وپس از آن به رتق و فتق امور و جابجايي مناصب ديواني پرداخت.
در همين دوران حكومت گيخاتو به دليل بي‌كفايتي او دستخوش ناملايمات سياسي و اقتصادي گرديد و رقباي سلطنت از جمله «بايدو» از امراي ايلخانان عليه وي به مقابله برخاستند. در اين ميان گيخاتو مغلوب و در سال 694 ق توسط «بايدو» اعدام شد. پادشاه خاتون به محض شنيدن خبر عصيان بايدو بسيار مضطرب گرديد و از آنجا كه شاه عالم زن بايدو دختر سيورغاتميش و «كردوچين» مادرشاه عالم نيز در پي فرصتي براي انتقام از پادشاه خاتون بودند، با همكاري امراي خائن به سوي پادشاه خاتون به حركت درآمدند و پس از وارد شدن به شهر كرمان وزراء و امراي پادشاه خاتون را دستگير و زنداني كردند. شاهزاده خانم كردوچين با عظمت و شكوه بر تخت نشست. پادشاه خاتون با متهم شدن به خيانت در خانه جلالي زنداني گرديد و پس از مدتي به خواست شاه عالم چند مرد وارد چادر پادشاه خاتون شدند و او را به قتل رساندند. مقبرة پادشاه خاتون در كنار مادرش تركان خاتـون در شهـر كرمـان است (همان: ص 72).
پادشاه خاتون در عرصه سياسي پادشاه شايسته‌اي بود و در انجام امور عدالت را رعايت مي‌كرد. او خطاطي ماهر و نويسنده‌اي صاحب سبك بود (ميرخواند، 1339: ج 3، صص 271 ـ 270). در زمينه تذهيب و تزيين نيز مهارت داشت و بسياري از نسخه‌هاي قرآن كريم را تذهيب نمود. شاعر بسيار توانايي نيز بود؛ گفته شده است كه «لاله خاتون» تخلص او بوده است. در موزه برلين يك سكه طلا و يك نقره كمياب با عنوان گيخاتو پادشاه جهان خداوند عالم پادشاه خاتون وجود دارد (مشير سليمي، 1335: ج1، ص 59 ـ 58).
5) آبش‌خاتون
«آبش» يا «اِبش خاتون» يك زن ترك بود كه در فاصلة سالهاي 685- 622 ق در منطقه فارس به پادشاهي دولت سلغريان رسيد. اِبش خاتون دختر «سعد دوم» از طرف مادر از نسل حكام قتلق كرمان بود. مادر آبش خاتون بي‌بي‌تركان بود، مادربزرگش ياقوت تركان يكي از چهار دختر براق حاجب بود، كردوچين دختر آبش خاتون با سلطان جلال‌الدين سيورغاتميش فرزند قطب‌الدين محـمد ازدواج نمود (منشي كرماني، 1328: ص 56).
سلغريان فارس به واسطه اين ازدواج با دولت قتلق كرمان رابطه خويشاوندي برقرار نمودند. همزمان با حاكميت قتلق تركان در كرمان تركان خاتون ديگري از اتابكان سلغري به نام آبش خاتون كه در همسايگي و خويشاوندي آنها نيز بودند پس از غلبه بر مشكلات داخلي به اداره ايالت فارس منصوب گرديد. بدين ترتيب آبش خاتون در سال 662 ق با حكم هلاكو همانند وليعهدهاي ذكور بدون كوچكترين مشكلي به سلطنت رسيد و روزهاي جمعه به نامش خطبه خوانده شد و سكه ضرب گرديد (زركوب شيرازي، 1350: ص 89).
آبش خاتون به هنگام رسيدن به مقام اتابكي بسيار جوان بود. او پس از يك سال حكومت در فارس به اتفاق خواهرش «سلغم» و مادرش تركان خاتون به خدمت ايلخانان رسيد. در آن زمان آبش خاتون نامزد منگو تيمور پسر هلاكو بود و با او ازدواج نمود. خاتون دومين زن او بود. جهيزيه او به موجب فرمان ايلخان غير از يك ششم ايالت فارس سالانه هفتاد هزار دينار تعيين گرديد (يادداشتهاي قزويني، به نقل از اوچوك، 1374: ص220)[18]. در واقع، وصلتي كه بين مغولان و دختران حكام تابع صورت مي‌گرفت، راهي براي خويشاوندي و تصاحب ايالت‌هاي با ارزش دنياي اسلام بود.
آبش خاتون جهت تاييد حكومتش از فارس به اتفاق مادرش تركان خاتون پيش ايلخانان وقت يعني احمد تكودار رفت و با سفارش و حمايت «طاش منگو» با خزاين فراوان جلب مساعدت تكودار را فراهم كرده و با درخواست وي جهت اتابكي موافقت شد.
بدين ترتيب آبش خاتون با دبدبه و كبكبه تمام وارد شيراز شد و تخت پادشاهي پدر و پدربزرگ را تصاحب نمود. اهالي شيراز و از جمله قضات و صاحبان املاك از وي استقبال گرمي كردند.
آبش خاتون به محض استقرار در شيراز خواجه نظام‌الدين را به وزارت برگزيد. او كه يك فرد محلي بود با رضايت مردم براي اداره امور فارس انتخاب شد و زمينة آرامش و رفاه مردم را فراهم آورد. با روي كار آمدن ارغون در سال 683 ق اداره فارس به «سيد عماد‌الدين ابويعلي» واگذار گرديد و طرفداران آبش خاتون به مقابله با وي پرداختند، او را كشته و در گودالي انداختند. خبر اين اتفاقات به ارغون رسيد و او بدون قبول هيچ عذري آبش خاتون و اطرافيانش را به تبريز فرستاد. آبش خاتون چون عروس هلاكو بود، از محاكمه و مجازات نجات يافت؛ ولي اطرافيانش به انواع مختلف مجازات‌ها محكوم شدند. در نهايت آبش خاتون در اثر ناراحتي‌هاي زياد در تبريز بيمار شد و پس از 22 ـ 23 سال حكومت در سال 685 ق در محله چرنداب تبريز كه ييلاق اردوي مغولان بود، چشم از جهان فرو بست (زركوب شيرازي، 1350: ص 96).
آبش خاتون در محله چرنداب براساس رسم مغولان با شراب و زيورآلات طلا و نقره‌اش به خاك سپرده شد؛ ولي مدت زيادي در اين محل باقي نماند و به سرزمين خودش شيراز برده شد و در مدرسه عضديه كه به وسيله مادرش تركان خاتون به نام «عضد‌الدين محمد» احداث نموده بود، دفن گرديد (خوافي، 1341: ج 2، ص 357). پس از آبش خاتون حاكميت سلغريان در فارس برچيده شد.
6) دولت خاتون
در حدود سالهاي970 - 574 ق در خان عشاير جنوب غربي ايران دولتي به نام «اتابكان لركوچك» شكل گرفت كه سلسله آل خورشيد در آن به حكومت رسيد. مركز لركوچك شهر خرم آباد بود. حكمرانان اين سلسله با تأييد و حمايت خلفاي بغداد سلطنت مي‌كردند.
«عزالدين محمد» فرزند «عز‌الدين حسين» سيزدهمين حكمران منطقه بود كه در سايه اطاعت از مغولان تا سال مرگش (717 ق) با حفظ استقلال ظاهري در لركوچك حكومت كرد؛ اما بعد از مرگ خود نه فرزند و نه برادري براي جانشيني خود نداشت و از آن‌جا كه در ميان مغولان، تركان و مليت‌هاي خويشاوند آن‌ها در مورد انتقال حكومت از خانداني به خاندان ديگر راه و رسم مشخصي وجود نداشت، لذا بعد از مرگ عز‌الدين محمد، همسرش «دولت خاتون» دختر «شمس‌الدين» براي حكومت مناسب تشخيص داده شد.
«دولت خاتون» به عنوان چهاردهمين پادشاه آل خورشيد به حكومت رسيد. او به عنوان يك اتابك از يك دولت نيمه مستقل از امپراطوري قدرتمند مغول بود و استقلال تام نداشت؛ بدين سبب نتوانست از مداخله عمال مغول در قلمرو حاكميتش جلوگيري كند.
دولت خاتون اقتدار ديگر پادشاهان زن، چون تركان خاتون حاكم كرمان و يا ديگران را نداشت و از طرفي به علت مستور كردن بيش از حد خود نتوانست مشكلات حكومت را حل كند (معيني، به نقل از اوچوك، 1374: ص233)[19].
دولت خاتون به سبب فشار مغولان و ترس از دست دادن استقلال لركوچك كه به علت داشتن معادن گرانبها مورد توجه آنان بود، با تصويب ديوان مغول سلطنت را به برادرش عز‌الدين حسين واگذار كرد (مستوفي، 1339: ج 1، ص 557ـ 556).
دولت خاتون پس از انصراف از سلطنت با «يوسف‌شاه» از لربزرگ ازدواج كرد. دربارة وضعيت داخلي و خارجي حكومت دولت خاتون اطلاعاتي در دست نيست. در مجموع حكومتي را كه از طرف شوهرش به او رسيده بود، بعد از مدت كوتاهي به برادرش واگذار كرد و اين چنين ادامه اين دولت كوچك را ممكن ساخت و از افتادن تمام اين مناطق به دست خارجيان جلوگيري نمود. دولت خاتون نمونه‌اي از پادشاهان عشاير بود كه با قابليتهاي خود خاطرة برجسته‌‌اي برجا گذاشت.
7) سلطان ساتي بيگ
در قرن شانزدهم زني به نام «ساتي بيگ» از تبار ايلخانان كه از شاخه مسلمان امپراتوري مغول بودند، به حكومت رسيد (739 ق). پس از تغيير مذهب مغولان و گرايش آنان به اسلام، در امپراتوري ايلخاني دگرگوني وسيعي به وجود آمد؛ از جمله دسته‌اي از حقوق سياسي برتر زنان تثبيت گرديد و از طرفي تركان نيز براي زنان حقوق سياسي نظير مردان قائل بودند، لذا شرايط مناسبي جهت روي كار آمدن زنان فراهم گرديد.[20]
ساتي بيگ دختر «الجايتو» خواهر «ابوسعيد» و جانشين «غازان» در سال 739 ق به سلطنت رسيد. حمايت «حسن كوچك» رئيس «اويراتها» در به حكومت رسيدن او مؤثر بود. سابق بر آن «امير چوپان» جد شيخ حسن كوچك پس از مرگ «دولاندي خاتون» دختر اولجايتو از ساتي‌بيگ خواهر زن خود خواستگاري نمود و او نيز به اين كار رضايت داد. ساتي بيگ در سال 721 ق از امير چوپان فرزندي به نام «سيورخان» به دنيا آورد (خواندمير، 1353: ج 3، ص 228).
پس از قتل اميرچوپان بيوه او ساتي بيگ در سال 736 ق با «آرياخان» ازدواج نمـود. آريـاخـان بـا اين ازدواج حاكميت خود را تحكيم بخشيد (همان: ص 223)؛ ولي اين ازدواج دو سال بيشتر دوام نداشت. با مرگ آريا خان در ميدان نبرد، موسي و محمد به جايش نشستند. «طغاتيمور» در اين زمان پا به ميدان نهاد و شيخ حسن بزرگ جلايري با او همدست گشته به سوي شيخ حسن كوچك فرزند تيمورتاش حركت كردند. شيخ حسن كوچك براي مقابله با دشمن بزرگ خود در سال 739 ق ساتي بيگ را تشويق به سلطنت نمود. شاهزاده ساتي بيگ نيز خود را در تبريز پادشاه اعلام نمود و پس از آنكه خود فرماندهي لشكر را به دست گرفت به جانب شيخ حسن بزرگ حركت نمود. شيخ حسن بزرگ نيز براي جلوگيري از حمله دشمن خطوط دفاعي خود را در قزوين آماده نمود. حسن كوچك و طرفدارانش پس از فتح آذربايجان به سوي قزوين روي‌گرداندند؛ اما به علت شدت سرماي زمستان آن دو به انعقاد صلح موقت تن دادند. ساتي بيگ به اتفاق اطرافيانش به طرف آذربايجان بازگشت. قلمرو ايلخانان در اين سال به صورت سرزميني آشفته در آتش جنگ و نفاق مي‌سوخت. شيخ حسن بزرگ با عدم اتكا به صلح ناپايداري كه با ساتي‌بيگ امضاء كرده بود، در پيش شناساندن حكومت طغاتيمور برآمد و به طغاتيمور پيشنهاد كرد تا به سوي عراق حركت كند. از طرف ديگر شيخ حسن كوچك از خطري كه سازش شيخ حسن بزرگ و طغاتيمور او را تهديد مي‌كرد، غافل نماند و به فكر نيرنگ سياسي افتاد. لذا با ارسال نامه‌اي به طغاتيمور از او خواست كه با ساتي‌بيگ ازدواج نمايد و فرماندهي آل چوپان را قبول كند و در مقابل براي نابودي شيخ حسن بزرگ او را ياري دهد. ساتي‌بيگ با دستخط خود به طغاتيمور نوشت كه اگر با آل چوپان دوستي و با جلايريان دشمني كند، با او ازدواج خواهد نمود. طغاتيمور شرايط ساتي بيگ را پذيرفت (حافظ ابرو، 1317: ص 160). حسن بزرگ نيز از خيانت هم پيمان خود طغاتيمور خشمگين گشت و طغاتيمور از ترس به خراسان فرار كرد. حسن كوچك براي جلب يك حامي پرقدرت در نظر داشت فردي لايق را به جاي ساتي بيگ تعيين كند. در همين وضعيت خبر توطئه‌اي را از طرف ساتي بيگ عليه خود دريافت كرد و براي از بين بردن ريشه اين توطئه تصميم گرفت مقتدرترين طرفداران ساتي بيگ و حتي پسرش (سيورغان) را نيز اعدام نمايد. ساتي بيگ را به زور به ازدواج سليمانشاه پسر يوسف شاه از خاندان هلاكو درآورد و او را وادار كرد به نفع سليمان شاه از سلطنت كناره‌گيري كند (شرفنامه، به نقل از اوچوك، 1374: ص244)[21]. ساتي‌بيگ تخت پادشاهي خود را در ميان صدها توطئه ترك كرد. منابع تاريخي مدت حكمراني ساتي‌بيگ را حدود يك‌سال ذكر مي‌كنند. در سكه‌هايي كه به عنوان پادشاهي او ضرب شده اين عبارت نوشته شده است: «السلطانه العادله ساتي بك خان خلدالله ملكها».
8) دوندو خاتون
«دوندوخاتون» (اميره تندو)، دختر «حسين بن اويس» سومين پادشاه جلايري، از خاندان بزرگ مغول است. دوندوخاتون بسيار زيبا بود؛ چنان‌كه مدح زيبايي او به گوش «ملك ظاهر برقوق» سلطان مصر رسيد و هنگامي كه به همراه عمويش به مصر آمد، ملك ظاهر از او خواستگاري نمود. آنان ازدواج كردند و مدتي بعد از هم جدا شدنـد؛ علت جدايي دوندوخاتون از برقوق معلوم نيست (خوافي، 1341: ج 3، ص 220). دوندوخاتون پس از بازگشت به بغداد به وساطت عمويش سلطان احمد با پسر عمويش شاه ولد ازدواج نمود. شاه ولد پس از سلطان احمد به جانشيني او انتخاب گرديد (كلمان هوار، به نقل از اوچوك، 1374: ص252)[22]؛ ولي ششماه پس از جلوس بر تخت، با دسيسه زنش دوندو خاتون به قتل رسيد (خوافي، 1341: ج 3، ص 220). پس از قتل او دوندو خاتون اداره امور شهر بغداد را به دست گرفت.
پس از محاصره بغداد توسط قراقويونلوها ناپسري دوندوخاتون «محمدبن شاه ولد» توانست يكسال در مقابل سپاهيان آنها مقاومت كند؛ اما پس از آن دوندوخاتون مقاومت را بي‌ثمر ديد. از طرف ديگر شايعه‌اي مبني بر زنده بودن سلطان احمد مردم را غافلگير كرد؛ لذا دوندوخاتون دست به حيله‌اي زده، دستور داد شهر چراغاني شود و در همين زمان در نيمة يكي از شبها به اتفاق شش فرزندش به شهر واسط فرار كرد و از آنجا عازم شوشتر گرديد.
دوندوخاتون بـراي تحكيم قـدرت خانـدان جلاير تلاش‌هاي زيادي كرد و از جمله مدت‌ها به جنگ «مآني»، امير عرب پرداخت و موفق شد مناطقي چون شهرهاي واسط، بصره و شوشتر را تصرف كرده و شوشتر را مركز حكومت جلايريان كند و با ضرب سكه و خواندن خطبه در اين مناطق به حكومت خود جنبه قانوني بخشد (محمد ذهني، به نقل از اوچوك، 1374: ص257)[23].
از ديگر اقدامات دوندوخاتون فرمانبرداري از شاهرخ تيموري و در دست گرفتن خوزستان بود. دوندوخاتون با ارسال هداياي گرانبها به شاهرخ پسر تيمور و استقبال گرم از تيموريان با آنها ارتباط خوبي برقرار كرد. او پنج سال نيابت سلطنت ناپسريش محمود را داشت و پس از آنكه سوء قصدي به جان وي ترتيب داد، توانست سه سال به تنهايي حكومت نمايد.
دوندو خاتون در سال 822 ق وفات كرد. وي در انسجام و وحدت دولت جلايريان و تثبيث آنان نقش بسيار مهمي ايفا كرد؛ اگر چه در اين راه مرتكب خطاهايي نيز شد؛ اما با جانشيني فرزندش اويس و فتح بغداد توسط او موجوديت دولت جلايري سيزده سال ديگر نيز ادامه يافت.
9) سلطان خديجه، سلطان مريم، سلطان فاطمه دايين
از ميان نوزده پادشاه مسلمان جزاير مالديو كه در جنوب غربي هندوستان قرار دارد، زني به نام «خديجه بنت جلال‌الدين عمر» كه نام محلي او «رهندي كاباديكيلاجه»[24] بود، بعد از پدر بلافاصله بر تخت نشست.
اولين پادشاهي كه در اين جزيره اسلام آورد، «محمدالعادل» بود (548 ق). در ابتدا برادر خديجه به نام «شهاب‌الدين» با وجود صغر سن قبل از خواهر به سلطنت رسيد و «عبدالله بن خادرامي» به وزارت او انتخاب گرديد؛ اما قبل از اينكه به سن رشد برسد، غلامش را به نام «علي كلكي» به وزارت او برگزيد. وي به محض مشاهده اخلاق نادرست پادشاه او را از تخت به زير كشيد و اعدام كرد. در اين موقع هر سه وارث تاج و تخت زن بودند؛ اما ابتدا خديجه خواهر شهاب‌الدين در سال 748 ق براساس درخواست مردم بر تخت نشست. همسرش جمال‌الدين خطيب، شغل خطيبي داشت و شغل وزارت را در سايه اقتدار زنش بدست گرفت. تمام اوامر به دستور زنش صادر مي‌شد. خطيب نام ملكه را در خطبه‌هاي نماز جمعه چنين ذكر مي‌كرد: «خداوندا پيروزمند گردان كنيز خود سلطان خديجه دختر سلطان جلال‌الدين بن سلطان صلاح‌الدين را كه وجودش را براي مسلمانان مايه رحمت قراردادي».
ملكه آداب خاصي براي اداره امور داشت، نيروهاي نظامي ملكه از اهالي محلي و غير محلي تشكيل مي‌شدند كه حدود يك هزار تن بودند و هر روز براي اجراي مراسم اسلام رسمي به دربار مي‌آمدند. حقوق سپاه با برنج پرداخت مي‌شد؛ زيرا در اين جزاير به جاي پول از صدف دريايي و منجوق‌هاي ريز استفاده مي‌شد. ملكه و شوهرش مهمانان خارجي را در محلي كه «دار» گفته مي‌شد، مي‌پذيرفتند. مهمان خارجي حداقل با دو دست جامة پيشكشي خود وارد مي‌شد و بعد از سلام كردن هديه او را نيز همانند ملكه به حضورش تقديم مي‌كردند. سلطان خديجه از مهمانان خود اعم از مرد و زن بدون حجاب پذيرايي مي‌كرد. در اواسط قرن چهاردهم زنان مالديو تنها از كمر به پايين خود را مي‌پوشانند و قسمت بالاتنه آنها همانند ساير ساكنان مناطق استوايي برهنه بود. ابن بطوطه در مدت يك سال و نيم قضاوت خود، كوششهاي زيادي براي پوشاندن زنان كرد، اما موفق نگرديد (ابن بطوطه، 1348: ج 2، ص 674 ـ 673).
سلطان خديجه تا سال781 ق، (سي و سه سال) سلطنت كرد و پس از او خواهرش به نام «مريم بنت جلال‌الدين عمر»، با نام محلي «ملكه رادافاتي كامباديكيلاجه» به سلطنت رسيد و همسرش «محمدبن محمد جمال‌الدين»، وزير او گرديد و تا سال 785 ق سلطنت نمود. پس از او دخترش «ملكه فاطمه دايين كامباديكيلاجه» به سلطنت رسيد. فاطمه دايين سه الي چهار سال پس از جلوس به سلطنت ازدواج نمود. همسرش عبدالله در سال 789 ق توانست وزير او گردد. سلطنت ملكه فاطمه در سال 790 ق به پايان رسيد. بدين ترتيب در تخت سلطنت مالديو زنان چهل و دو سال بدون وقفه حكومت را در دست گرفتند.
10)برخي ديگر از زنان مسلمان حكمران
دولت «آچه» از اوايل قرن شانزدهم ميلادي در شمال جزيره «سوماترا» كه از بزرگترين جزاير اندونزي است، شكل گرفت. اين دولت از نيمه‌هاي دوم قرن شانزدهم و نيمه اول قرن هفدهم ميلادي از دولت‌هاي شناخته شده و پر قدرت مسلمان خاور دور بود. دولت آچه در سالهاي 1050 ـ 1046م به اوج قدرت خود رسيد و توانست قدرت‌هاي استعمارگري چون پرتغال را كه قصد دست اندازي به «تنگه مالاكا» داشتند، كنار زده و تحت كنترل درآورد. اسكندر دوم از پادشاهان آچه در همين سالها حاكميت داشت و نقش مهمي در تثبيت و گسترش دولت آچه ايفا كرد. پس از فوت اسكندر در سال 1046 ق، به علت نداشتن فرزند پسر، همسرش به نام «صفيه‌الدين تاج عالم» به سلطنت رسيد (1086 ـ 1051 ق).
در تاريخ دولت آچه تا سال 1111 ق چهار زن پشت سر هم به مدت پنجاه و هشت سال به پادشاهي رسيدند. در زمان فرمانروايي زنان در آچه، امرايي كه «اوله بالانگ»[25] ناميده مي‌شدند، بر اقتدار خود افزودند و اركان مهم دولت را به دست گرفتند. تعداد اين امرا دوازده نفر بود كه به رئيس آنان عنوان «مهاراجه» داده بودند. ملكه‌ها حق عزل و نصب هيچ يك از امرا را نداشتند و در عين حال مورد عــزت و احتــرام زيــادي بودنــد (دمبــيـر، بــه نقــل از اوچـوك، 1374: ص287)[26]. صفيه‌الدين تاج عالم تا سال 1086 ق، (34 سال) حكومت كرد و پس از مرگش امرا «ملكه نقيه‌الدين نور عالم» را به جايش انتخاب نمودند. نقش مؤثر امرا در اين انتخاب‌ها ذي نفوذ بودن آنان را مي‌رساند.
ملكه‌ها پس از انتخاب همانند زنداني در دربار زندگي مي‌كردند. از طبقات پايين جامعه كسي آن‌ها را نمي‌ديد. تنها سالي يك‌بار با پوشيدن لباس سفيد سوار بر فيل براي شستشو به رودخانه آچه مي‌رفتند.
ملكه نقيه‌الدين نور عالم در سال 1089 ق فوت كرد و امرا، «ملكه زكيه‌الدين عنايت شاه» را جانشين وي كردند. ملكه زكيه‌الدين هنگام به سلطنت رسيدن 35 سال داشت. وي سياست‌هاي ضد استعماري عليه دولت‌هايي چون انگليس داشت. به عنوان مثال هيأت انگليسي كه به آچه سفر كرده بود، اجازه ساخت بنايي براي استحكامات نظامي را درخواست كرد. ملكه پس از استقبال گرم از هيأت درخواست آنان را مخالف قوانين پادشاهي آچه دانست، از قبول آن عذر خواست و افزود: «اگر والي مدرس در بام را با طلا انباشته كند، اجازه ساختن يك قلعه و يا خانه آجري به او نمي‌دهم» (مارسدن، به نقل از اوچوك، 1374: ص 288)[27]. وي تنها اجازه بناي يك تجارتخانه چوبي را به انگليسها داد.
پس از مرگ زكيه‌الدين عنايت شاه، «زينت الدين كمالات شاه» به جانشيني وي انتخاب شد(1111 ـ 1100 ق)؛ اما چهار نفر از امرا كه دور از دربار بودند، اين انتخاب را نپذيرفتند و خواستار حكومت مردان بودند. لذا به اتفاق 6 ـ 5 هزار نفر از سپاهيان به سوي ملكه و امراي طرفدار او در شهر حمله آوردند و در ساحل شرقي رود آچه موضع گرفتند. تمام اراضي شرقي رودخانه تحت حاكميت اين امرا بود. نيروهاي وفادار به ملكة جديد نيز در غرب رودخانه قرار داشتند. نبرد اكثراً در شب صورت مي‌گرفت. روزها مبارزين هر دو طرفدار در شهر به سر كار خود مي‌رفتند، ولي رفته رفته هر دو طرف به بي‌هدفي جنگ پي بردند و ملكه در تخت خود باقي ماند و در مورد حدود اختيارات وي نيز به توافق رسيدند (مارسدن، به نقل از اوچوك، 1374: ص 289)[28].
در دوره حكومت زينت‌الدين كمالات شاه، كمپانيهاي انگليسي اجازه داير نمودن تجارتخانه‌اي را از ملكه دريافت نمودند و سرانجام كساني كه موافق انتخاب يك فرمانرواي زن پس از مرگ ملكه نبودند، فتوايي مبني بر اينكه ديگر زني فرمانروا نشود از او گرفتند و لذا توانستند پس از مرگ ملكه در سال1111ق از انتخاب ملكه جديد جلوگيري نمايند. دولت آچه در سال 1209ق توسط هلنديها بركنار شد.
جمع‌بندي
حاكميت زنان در تاريخ ايران پيش از اسلام سابقه داشته است؛ اما حاكميت خاتونهاي مسلمان در ايران بعد از اسلام نمونة بارزي از حاكميت قدرت و مديريت زنان مي‌باشد. پس از اسلام با روي كار آمدن سلسله‌هاي ترك و مغول، به واسطه قوانين قابل تسامحي كه در زمينه حقوق زنان وجود داشته، زنان موقعيت حكمراني يافتند. حاكميت زنان در دولت‌هاي اسلامي تنها از راه قهر و غلبه نبوده است، بلكه از راه انتخاب و شور سران نيز صورت مي‌گرفته است. شجر‌الدر دومين پادشاه زن مسلمان در حقيقت از راه انتخاب به حكومت رسيد، ولي به علت عدم تأييد خلافت بعد از مدتي مجبور گرديد سلطنت را رها كند. تركان خاتون نيز از طرف امراي صاحب نفوذ دولت قتلق به سلطنت انتخاب گرديد. امپراتوران ايلخاني ابتدا حكومت او را به عنوان نايب و بعد به عنوان پادشاه تأييد نمودند. پادشاه خاتون- دختر تركان خاتون- نيز از راه انتخاب به تنهايي اداره امور را به دست گرفت. ابش خاتون نيز ابتدا از طرف هلاكو به سلطنت منصوب شده و سپس توسط ارغون كنار گذاشته شد؛ ولي توانست دوباره حاكميت خود را به دست آورد و مدت 22 يا 23 سال حكومت كند. دولت خاتون از خاندان بني خورشيد كه زني ديندار بود، هرگز نتوانست بر مشكلات سياسي مملكتش فايق آيد. وي به علت نبودن وارث از راه انتخاب به سلطنت رسيد و در اثر تهديداتي سلطنت را به برادرش واگذار نمود. ساتي بيگ، دختر اولجايتو، هنگام اضمحلال امپراتوري ايلخانان از طرف حسن كوچك كه يكي از صاحب نفوذان دوران بود به سلطنت رسيد.
دوندوخاتون پس از اينكه عملاً بر بغداد مسلط شد، در شهر واسط از راه غلبه اداره حكومت را به دست گرفت. در جزاير مالديو و آچه زنان به علت نداشتن وارث تاج و تخت از راه انتخاب به حكومت رسيدند كه بعدها حكومت زنان در آچه به صورت عرف و عادت درآمد.
حاكميت پانزده نفر از زنان كه در دولت‌هاي اسلامي به حكومت رسيدند، نشان‌دهنده حضور قدرتمندانة زنان مسلمان در دوره‌هايي از تاريخ كشورهاي ايران، مصر، هندوستان و عراق مي‌باشد.
فهرست منابع
×نآآابن بطوطه، محمدبن عبدالله: «سفرنامه ابن بطوطه»، ترجمه محمدعلي موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348.
×اشپولر، برتولد: «تاريخ مغول در ايران»، ترجمه محمود ميرآفتاب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1351.
×اوچوك، بحريه: «زنان فرمانروا»، ترجمه محمدتقي امامي، تهران، انتشارات كوروش،1374.
×خواجه رشيدالدين فضل‌الله: «جامع‌التواريخ»، به كوشش دكتر بهمن كريمي، تهران، چاپ تابش، 1338.
×خوافي، احمدبن محمد: «مجمل فصيحي»، تهران، انتشارات باستان مشهد، 1341.
×خواندمير، غياث‌الدين بن همام‌الدين الحسيني: «تاريخ حبيب السير»، دكتر محمود دبيرسياقي، تهران، كتابفروشي خيام، 1353.
×زركوب شيرازي، ابوالعباس احمد بن ابي‌الخير: «شيراز نامه»، به كوشش واعظ جوادي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1350.
×مستوفي قزويني، حمدالله: «تاريخ گزيده»، به اهتمام عبدالحسين نوائي، تهران، چاپخانه فردوسي، 1339.
×مشير سليمي، علي‌اكبر: «زنان سخنور»، تهران، علي‌اكبر علمي، 1335.
× منشي كرماني، ناصرالدين: «سمط‌العلي للحضره‌العليا»، تصحيح عباس اقبال آشتياني، تهران، بي‌نا، 1328.
×ميرخواند، محمدبن خاوندشاه: «روضة الصفا في سيرة الانبياء و الملوك و الخلفا»، تهران، انتشارات پيروز، 1339.
ـــــــــ :«تاريخ شاهي قراختائيان»، به كوشش م.ا. باستاني پاريزي، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1355.
ـــــــــ :«حافظ ابرو»، ذيل جامع التواريخ رشيدي، با مقدمه خانبابا بياني، تهران، چاپخانة علمي، 1317.
--------------------------------------------------------------------------------
* - كارشناس ارشد تحقيقات پژوهشكدة تاريخ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
[1] - طبقات ناصري، ج1، ص 457.
[2] - به سلالة ايلتمش «شمسيه» مي‌گفتند.
[3] - طبقات ناصري، ج2، ص639.
[4] - طبقات ناصري، ج1، ص461.
[5] - همان: ص460.
[6] - عيني، عقد الجمان، ج4، ص307.
[7] - مقريزي، سلوك، ج1، ص307.
[8] - همان، ص361.
[9] - عيني، عقد الجمان، ج4، ص305.
[10] - ابوالفرج، ص 453.
[11] - عيني، عقدالجمان، ج4، ص307.
[12] - مقريزي، سلوك، ج1، ص362.
[13] - نويري، نهايه الأرب، ص252.
[14] - مقريزي، سلوك، ج1، ص368- 367.
[15] - ابوالفرج، ص454.
[16] - ابوالفرج، ج2، ص552.
[17] - معين الدين، تاريخ شبانكاره، ص25.
[18] - يادداشت‌هاي قزويني، ج1، صص10-9.
[19] - معيني، تاريخ شبانكاره، ص63.
[20] - در زمينة مسائل حقوقي زنان مغول رجوع شود به كتاب «نظام اجتماعي مغول»، بلاديمر تسف (بخش ساختار عشيره‌اي)
[21] - شرفنامه، ج2، ص42.
[22] - كلمان هوار، ژورنال آسياتيك، شماره8 ، ص261.
[23] - محمد ذهني، مشاهير النساء، ج2، ص401.
[24]- Rehendi kaba dikilace
[25]? Vleebalang
[26] - دمبير، ص151.
[27] - مارسدن، ص 318.
[28] - همان، ص325.