در این رمان می‌خوانیم: «هیچ‌کدام حال خوشی نداشتند و حاجی مراد بدتر از همه، از همان لحظه‌ای که فهمید اِسن به جای خود کس دیگری را به خیوه فرستاده، حالش گرفته‌تر شد. از بابت جِرن اما نمی‌دانست خوشحال باشد یا ناراحت، با اینکه نگرانش بود، اما تا می‌دیدش خوشی غریبانه‌ای که بعد از آشنایی با او پدید آمده بود، درونش را به آشوب می‌کشید. با تمام این احوال، ظاهرش را حفظ می‌کرد تا کسی متوجه آنچه که در دلش می‌گذرد، نشود. اما تا تنها می‌شد، فقط جِرن بود که جلو چشمش می‌آمد. با بهانه یا بی‌بهانه خودش را از دیگران جدا می‌کرد تا به او فکر کند.»

عبدالرحمان اونق، متولد 1339 از نویسندگان نام‌آشنا استان گلستان است که ازجمله نوشته‌های وی می‌توان به دو مجموعه داستان «قصه‌های ترکمن» و «سورتیک»، دو رمان نوجوان با عنوان‌های «در عمق شبهای تار» و «چوپان کوچک»، رمان‌های بزرگسال «رازخایر خوجه» و «آوای صحرا»، رمان «حماسه گوراوغلی» و مجموعه داستان ترجمه شده از ترکمنستان با عنوان «سماجت» اشاره کرد.

رمان‌های «رازخایر خوجه» و «آوای صحرا» جایزه‌ جشنواره معلم کشور را در سال‌های ٨١ و ٨٣ دریافت کرده‌اند و به سفارش شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز از روی کتاب «سورتیک» فیلم تلویزیونی ساخته شده است.