۱۳۰۹:  تولد در محله منيريه تهران
۱۳۲۴:  شروع بازيگرى تجربى همراه با مصطفى اسكويى و شاگردى زنده‌یاد«عبدالحسين نوشين» در تئاتر فرهنگ
۱۳۲۵:  بازيگرى در نمایش‌های «روسپى بزرگوار» اثر «ژان پل سارتر» و «سه دزد»
۱۳۲۶:  بازى در نمایش‌های «مستنطق»، «ولپن»، «سرگذشت» و «توپاز»
۱۳۲۷:  بازى در نمايش «پرنده آبى» و مهاجرت به فرانسه
۱۳۲۹:  مهاجرت به روسيه «مسكو» و ادامه تحصيل در رشته كارگردانى انستيتوى دولتى هنرهاى مسكو «گى تيس» لوناچارسكى 
۱۳۳۴:  مهاجرت به آلمان
۱۳۳۶:  بازگشت به وطن و تدريس بازيگرى در دارالفنون
۱۳۳۷:  تأسيس هنركده سينما ـ تئاتر «آناهيتا» به اتفاق «مصطفى اسكويى» و بازى در نمايش «اتللو» به كارگردانى «مصطفى اسكويى»
۱۳۴۴:  استخدام در اداره ذوب‌آهن
۱۳۴۸:  تشكيل گروه تئاتر زمان
۱۳۶۱:  بازنشسته اداره ذوب‌آهن
۱۳۶۸:  ترجمه و انتشار مجموعه آثار علمى «استانيسلاوسكى» در سه جلد با عنوان: كارهنرپيشه روى خود در جريان تئاتر، كار هنرپيشه روى خود در جريان تئاتر، كار هنرپيشه روى خود در جريان تجسم و كار هنرپيشه روى نقش

- خاله او روح‌بخش و خواهرش پوران (شاپوری) از خوانندگان قدیم زن ایران بودند. انوشیروان روحانی، آهنگساز ایرانی نیز همسر یکی دیگر از خواهران او بود.
- او پس از ماه‌ها بیماری صبح روز دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۴ حدود دو ماه پس از گذشت از فوت مصطفی اسکویی، همسر سابقش و دیگر بنیان‌گذار تئاتر آناهیتا در بیمارستان پاستور تهران درگذشت.


علاوه بر اين بازى و كارگردانى نمایش‌های صاعقه، خرس، خواستگارى، سه خواهر، در اعماق و… 
ترجمه نمایش‌های «روباه‌ها» اثر ليليان هلمن با همراهى محمودعاصمى، تانيا و داستايفسكى، شب‌های سفيد «آستروفسكى»، گرگ‌ها و بره ها، صاعقه «آستروفسكى»، كالسكه زرين «پرو سپرمريمه»، انيس مندو، غارسالامانگ «سروانتس»، صاحبه مهمانخانه «گلدونى»، سه خواهر، خرس و خواستگارى «چخوف» و ترجمه مقالات علمى تئاتر.



دختر پانزده‌ساله‌ای كه در دبيرستان نوباوگان تهران آن زمان درس می‌خواند و مسؤولين مدرسه، به خاطر زیبایی‌اش يا شايد به دليل داشتن خانواده‌ای هنرمند، هميشه نقشى در نمايش جشن پايان سال، براى او در نظر می‌گرفتند، وقتى روى يكى از صندلی‌های رديف جلوى تالار فرهنگ نشسته و محو تماشاى خاله‌اش «بانو روح‌بخش» بود كه روى سن، كنسرت می‌داد، اصلاً فكرش را هم نمی‌کرد كه زمانى در راه هنر، بايد با يك هواپيماى جنگى از «نى ژنينوگوردو»، شهر ماكسيم كورگى، خودش را به مسكو برساند. در زمينى گل‌آلود و چکمه‌هایی كه مدام در چسبناكى گل‌ها مى ماند.
آن روزها «مهين طاقانى»، فقط محو تماشاى صحنه بود و عظمتى كه هنوز دور از دسترس می‌رسید. هرچند كه در محيط زندگى اش، هميشه از همان ابتدا، حرف و سخن از هنر و هنرمند وجود داشته است. اكثر اوقات «مهين طاقانى»، همراه خاله‌اش، «بانو روح‌بخش» به محافل و پاتوق‌های هنرمندان می‌رفتند و در کنسرت‌های گوناگون وى حضور داشته است.
می‌گوید: «روح‌بخش» با اركستر صبا به‌عنوان خواننده گروه كر همكارى داشت و به‌طور مرتب به‌اتفاق ابوالحسن صبا و اركسترش «صبا (نوازنده ويلن)، مجيد وفادار (نوازنده سنتور)، حسينى (نوازنده تنبك) و بانو روح‌بخش (خواننده)» در تالارهاى مختلف ازجمله فرهنگ برنامه اجرا می‌کردند و البته در همين تالار فرهنگ است كه مصطفى اسكويى محو تماشاى دخترى می‌شود كه او هم محو تماشاى صحنه شده بود. پس مصطفى اسكويى بیست‌ودو ساله، بازيگر تئاتر، به وسيله مرحوم پرويز خطيبى و مرحوم مشكين، مهين را به‌طور غيررسمى از پدرش خواستگارى كرد و پدر كه شايد به خاطر اختلافات فكرى و فرهنگى، سال‌ها پيش از مادر مهين جدا شده بود، با ازدواج دخترش، با يك بازيگر تئاتر مخالف بود. «شايد به همين خاطر بود كه در مراسم خواستگارى رسمى، مادر و عمه «مصطفى اسكويى» اصلاً از هنر پسرشان حرف نزدند و او را كارمند «شركت لوان تور» كه برادرش صاحب آن بود، معرفى كردند و به اين ترتيب در سال ،۱۳۲۴ در مراسمى كه در منزل مادرى «مهين طاقانى» برگزار شد، با حضور عده‌ای از دوستان هنرمند، به ازدواج با «مصطفى اسكويى» تن داد و پس از آن نام خانوادگى همسرش را برگزيد و به «مهين اسكويى» مشهور شد.
اولين حضور او به عنوان بازيگر، مربوط به زمانى است كه مصطفى اسكويى گروه «تئاتر سيار هنرپيشگان ايران» را رهبرى می‌کرد. از جمله نمایش‌هایی كه «مهين اسكويى» نيز در آن به ايفاى نقش پرداخت می‌توان به «علی‌بابا و چهل دزد بغداد» نوشته «پرويز خطيبى» و «براى شرف» اثر الكساندر شيروان زاده اشاره كرد كه توسط «مصطفى اسكويى» كارگردانى شد و در شهرهايى مثل همدان، كرمانشاه و شهرهاى جنوبى مثل آبادان و اهواز اجرا شد. پس از آن همكارى مهين طاقانى و اسكويى با زنده ياد استاد عبدالحسين نوشين آغاز شد و وى نام «سهيلا» را براى «مهين» برمی‌گزیند و «مهين اسكويى» از آن پس تا زمانى كه با گروه نوشين، همكارى می‌کرد به اين نام شهرت پيدا مى كند.
اين بانوى بازيگر، با بازى درخشان و به‌یادماندنی كه از خود در نمايش «روسپى بزرگوار» اثر «ژان پل سارتر»، به كارگردانى «نوشين»، نشان داد، موفق شد، چهره متفاوتى از زن بازيگر را در صحنه‌های نمايش آن معرفى كند. نوشين نقش اول اين نمايش را به مهين اسكويى سپرد و توفيق اين اجرا و استقبال قابل توجه تماشاگران، سبب شد تا آقايان «عمويى» و «وثيقى» كه از سرمایه‌داران و طرفداران حزب توده در دوره خود بودند، به توصيه مرحوم «نوشين»، در صدد احداث تئاتر فردوسى برآيند. به اين ترتيب در سال ،۱۳۲۶ «نوشين» به كمك اين دو نفر تئاتر فردوسى را بنيان نهاد.
«مهين اسكويى» خاطرات آن زمان را اينطور شرح می‌دهد: «با اينكه هنوز ساختمان تئاتر آماده بهره‌برداری نبود، اما استاد نوشين، تمرین‌ها را آغاز كرده بود. به خاطر دارم كه ما در طرفى از سالن مشغول تمرين پيس «مستنطق» اثر «پريستلى» با ترجمه بزرگ علوى بوديم و آن طرف، كارگردان، مشغول بنايى بودند. همه جا پر از خاک‌وخل و سروصدا بود. در چنين شرايط دشوارى، تمرین‌ها را شروع كرديم.
و پس از آن نمايش «ولپن» اثر «بن جانسون» بود و سپس «رزمارى» و «توپاز» و «پرنده آبى» كه مهين اسكويى در آن نقش يك گربه بسيار پرانرژى و شيطان را بازى مى كرد و ...
با پيش آمدن حادثه ۱۵ بهمن‌ماه ۱۳۲۷ و تيراندازى به شاه در دانشگاه تهران، تمام رؤياهاى گروه، به‌نوعی برباد رفت. زنده‌یاد «نوشين» كه خود يكى از سران حزب توده بوده، دستگير و به دنبال آن تئاتر فردوسى تعطيل شد. در اين زمان، از سوى برخى از تماشاگران، پيشنهاداتى براى فرستادن اسکویی‌ها به خارج از كشور و ادامه تحصيل در رشته تئاتر مطرح شد.
پس «اسكويى»ها با هدف ادامه تحصيل در سال ۱۳۲۷ (۱۹۴۸) به فرانسه مهاجرت كردند و پس از دو سال زندگى در پاريس و ژنو، با دوندگی‌های بسيار توانستند از مزاياى بورسيه دولتى مسكو استفاده كنند. در ژنو، اولين دخترش «كارمن»نيز به دنيا آمد.
آن‌ها پس از رسيدن به مسكو در استراخان شهر گيرف وارد شده و براى ثبت‌نام در انستيتوى دولتى هنرهاى مسكو «گى تيس» لوناچارسكى، در رشته كارگردانى استاد «زاوادسكى» از آن‌ها امتحان عملى «بازيگرى» می‌گیرد.
«على رغم اينكه زبان روسى بلد نبوديم اما «زاوادسكى» از كار بازیگری‌مان، اظهار رضايت كرد. البته متذكر شد كه معمولاً خارجی‌ها، نمی‌توانند در گروه هاى بازيگرى بازى كنند، بنابراين بهتر است در اينجا به گذراندن دوره كارگردانى بپردازيد. وقتى در اينجا با سيستم «استانيسلاوسكى» آشنا شوى و آن را آموزش ببينى، می‌توانی پس از اتمام دوره و بازگشت به كشور، پیس‌های گوناگون را با اين شيوه به اجرا بگذارى و به عنوان كارگردان عده زيادى بازيگر تربيت كرده و رهبرى كنى. ضمن اينكه آن‌ها را با يك سيستم و متد جديد و مطرح در دنيا آشنا كرده اى.»
اما زندگى در مسكو بسيار سخت بود. به خصوص كه دومين فرزندش «سودابه» هم با اختلاف سنى يك سال از خواهرش به دنيا آمد و باوجود دو فرزند كوچك، درس خواندن در يك كشور خارجى، بدون آشنايى با زبان خارجى، مشكل بود. «در مسكو خانه‌ای در اختيارمان قرار داده بودند و براى اينكه بتوانيم، هر دو به راحتى، درس بخوانيم، براى بچه ها پرستارى معين كرده بودند و اين كمك بزرگى بود.اما باگذشت حدود شش ماه، زبان روسى را خيلى خوب می‌فهمیدم و بيشتر به اين فكر بودم كه تا جايى كه می‌توانم از موقعيت خود استفاده كنم و بيشتر بياموزم. دروسى كه در عرض پنج سال خوانديم شامل تاريخ تئاتر اروپا، يونان و روسيه، تاريخ تئاتر كشورهاى بلوك شرق، از جمله لهستان، آلمان شرقى و ... و ادبيات نمايشى جهان، ادبيات روسيه و ... بود و درس هاى عملى، شامل:نرمش هاى مختلف، رقص، شمشيربازى، پاتيناژ و البته بالا بردن توانایی‌های صدا».
پس از گذراندن سال آخر تحصيل، اعضاى خانواده بايد از هم جدا می‌شدند. چرا كه قرار بود، هر يك به صورت ميهمان در يك شهر، مراحل گذراندن «تز» را انجام دهند. در طول اين مدت، بچه ها «كارمن و سودابه» هم به ايوانوا «اقامتگاه بچه هاى مهاجران» برده شدند، تا آن‌ها طى يك سال بتوانند به راحتى روى تزشان كار كنند.
مهين اسكويى به شهر «نى ژنينو گورود» معروف به شهر «ماكسيم گوركى» منتقل شد و مصطفى اسكويى نيز به باكو رفت. اما يك روز هنگام تمرين «پرنس پابرهنه ها» اثر «مارك وى» بودند كه مهين را صدا زدند كه تلفن با شما كار دارد. آن سوى خط خواهر «بزرگ علوى» بود كه از خانه اسکویی‌ها در مسكو، تماس مى گرفت كه: «مهين اگر آب دستت است بگذار زمين وخودت را با عجله به مسكو برسان. گروهى از تئاترى ها، از جمله مهندس فروغى،مهين ديهيم، ژاله علو و آقاى محتشم، آمده اند اينجا و اگر تو نباشى، فكر می‌کنند تو را به سيبرى تبعيد كرده اند»
آن زمان همه چيز را به مسائل سياسى وصل می‌کردند.كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاده بود و اكثر توده‌ای‌ها، توانسته بودند از ايران فرار كنند و به شوروى بروند.
پس مهين اسكويى با وجود همه شرايط سخت و سرماى شديد، مجبور شد با هواپيماى جنگى، حامل يك افسر بيمار و خلبان به مسكو برود. هوا تاريك بود كه هواپيما فرود آمد و خلبان گفت رسيديم. اما «مهين اسكويى» پياده كه شد، اطرافش هيچ اثرى از فرودگاه نبود. آن‌ها در يك بيابان فرود آمده بودند و با خاموش شدن چراغ‌های هواپيما، تنهايى هم بر تاريكى اضافه شد. تنها از دور، نورى كورسو می‌زد و «مهين اسكويى» فكر می‌کرد، اين نور بايد متعلق به خط راه‌آهن باشد. به‌طرف نور به راه افتاد.اما سطح زمين، چنان به گل آلوده بود كه مدام چكمه هايش در گل می‌ماند. تا اينكه به خط آهن می‌رسد، به كمك يك لوكوموتيوران پير، خودش را به مسكو می‌رساند و خانه، كه مرحوم «لرتا» ـ همسر نوشين ـ در را به رويش باز مى كند.فرداى آن روز «مصطفى اسكويى» به ادعاى اينكه ما شرقى هستيم و بايد زن و شوهر در يكجا تحصيل كنيم، خانم اسكويى را به وزارت فرهنگ و هنر شوروى می‌فرستد و به‌این‌ترتیب موفق می‌شوند در ادامه راه با هم در كلاس هاى مشترك و در شهر خاركوف بمانند و «مهين اسكويى» با درجه ممتاز، موفق به گذراندن دوره كامل كارگردانى می‌شود.
«اسکویی‌ها» با كسب اجازه از مقامات ايرانى در اواخر سال ،۱۳۳۶ به وطن خود بازگشتند.
«وقتى به ايران آمديم، احساس می‌کردم طى اين سالها از پختگى بسيارى برخوردار شدم و واقعاً تجارب زيادى كسب كرده بودم. سرشار از انرژى بودم و توانايى و منتظر ايجاد فرصت براى بهره ورى از همه آموخته‌هایم بودم تا بتوانم در اختيار ديگران قرار دهم. با اينكه اختلاف سلیقه‌های من و مصطفى کم‌کم رنگ و نشان جدى به خود می‌گرفت، اما به هر ترتيب ادامه داديم.»
اولين قدمى كه بعد از حدود ۵ سال دورى از وطن برداشتند، تدريس در مدرسه دارالفنون بود و بعد از مدت كوتاهى در تابستان،۱۳۳۷ با پيشنهاد «مصطفى اسكويى» مبنى بر ایجاد يك آموزشگاه بازيگرى موافقت شد و به اتفاق نام اين هنركده را آناهيتا گذاشتند.
پس از «اتللو» دومين نمايشى كه در هنركده آناهيتا به روى صحنه آمد، نمايش «خانه عروسك» اثر ايبسن با كارگردانى «مهين اسكويى» بود که خودش هم در آن نقش «نورا» را بازى مى كرد. پس از آن ، در نمایش‌هایی از قبيل «طبقه ششم» اثر آلفرد زاری، «روبهك» اثر ليليان هلمن آمريكايى، «تراموايى به نام هوس»، «خرس»، «جشن پانزده‌سالگی» چخوف و… بازى كرد. اين كارها متعلق به سالهاى ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۴ است و برخى از آن‌ها از تلويزيون ملى ايران هم به طور زنده پخش می‌شد. اما در كنار اين فعالیت‌ها، اختلاف سلیقه‌های مهين و مصطفى اسكويى هم رشد مى كرد و روز به روز اين فاصله‌ها بيشتر می‌شد. به طورى كه «مهين اسكويى» ترجيح می‌داد زمان‌هایی كه او در هنركده است، كمتر به آنجا برود و بيشتر در خانه با بچه  ها سرگرم شود و بالاخره پس از ۱۹سال زندگى مشترك در سال ۱۳۳۴ از هم جدا شدند. مهين اسكويى پس از جدايى از همسرش از تئاتر آناهيتا نيز کناره‌گیری می‌کند. در همان سال در نمايش «نگاهى از پل» اثر «آرتور ميلر» به كارگردانى پرويز بهرام در تئاتر كسرى بازى مى كند. در همين دوره است كه نمايشنامه «سه خواهر» چخوف را هم ترجمه می‌کند. پس از اتمام كار ترجمه، حاصل كار را در اختيار مرحوم آذرخشى ـ مترجم ـ قرارمى دهد تا نگاهى به متن فارسى آن بپردازد. آذرخشى پس از ستايش و تأييد اين ترجمه به «مهين اسكويى» پيشنهاد می‌دهد تا به عنوان مترجم زبان روسى در اداره ذوب‌آهن استخدام شود. به‌این‌ترتیب وى از سال ۱۳۴۴به عنوان مترجم زبان روسى، در آن اداره مشغول به كار شد و پس از آن قطعه زمينى در قيطريه ـ مكانى كه در حال حاضر در آن زندگى مى كند ـ خريد و سال ۱۳۴۶شروع به ساختن آن كرد. در همين دوران بود كه آثار استانيمسلاوسكى را هم ترجمه كرد.در سال ،۱۳۴۸ «مهين اسكويى» دوباره ازدواج می‌کند كه حاصل آن دخترى به نام آذين است. در پاييز همان سال به دعوت «عباس جوانمرد»، «مهين اسكويى» براى افتتاحيه تالار نمايش موزه ايران باستان، نمايش «صاعقه» اثر آستروفسكى را به روى صحنه می‌برد. در اين نمايش مهدى فتحى، ولى الله شيراندامى، افروز شيراندامى، آذرعايلى، عصمت صفوى و … مهين اسكويى بودند.
نمایشنامه‌های «در اعماق» اثر گوركى و «سه خواهر» چخوف نيز از جمله نمایشنامه‌هایی بودند كه اين گروه به صحنه برد.
در سال ۱۳۵۷ با كمرنگ شدن حضور زنان در عرصه تئاتر، مهين اسكويى بيشتر روى ترجمه آثار استانيسلاوسكى متمركز شد و از سال ۱۳۵۸ تصميم گرفت بخشى از منزل مسكونى خودش را به آموزش بازيگرى اختصاص دهد كه تا اين سالها هم ادامه پيداكرده است.
***
در آغاز تأسیس تلویزیون ثابت پاسال (شبکه ۲ سراسری فعلی) در سال ۱۳۳۷ نمایش‌های زنده تلویزیونی توسط اسکویی‌ها در آن اجرا شد. مهین اسکویی در این نمایش‌ها نیز به عنوان کارگردان و بازیگر حضور داشت.



- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.

- ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
- آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.co