چرا سه کتاب «تاریخ طبری»، «شاهنامه فردوسی» و «مقدمه ابن خلدون» را در این کتاب به عنوان موارد مطالعاتی انتخاب کرده‌اید؟
با توجه به این که تاریخ طبری، یکی از قدیمی‌ترین و موثق‌ترین کتاب‌ها است، آن‌ را مورد مطالعه قرار دادم. مقدمه ابن خلدون هم از معتبرترین‌کتاب‌ها به‌شمار می‌آید. در کنار این‌ها به شاهنامه فردوسی هم توجه داشتم. علاوه بر این سه کتاب، کتاب‌های معتبر از نویسندگان دیگر را هم مورد بررسی قرار دادم. کتاب‌هایی که بعد از تاریخ طبری نوشته شدند، بیشتر به آن استناد کرده‌اند. «مقدمه ابن خلدون» هم به لحاظ موقعیت تاریخی و نگاه تحلیلی، برتر از کتاب‌های دیگری است که بعد از آن نوشته شده است. از این دو کتاب، زرین‌کوب هم در کتاب «دو قرن سکوت» بسیار استفاده کرده است. استخوان‌بندی و چهارچوب اصلی این اثر، بر سه فصل مترتب است. چون هدف نهایی و غایت مقصود، بیان انگیزه حمله اعراب بر اساس سه منبع مذکور بود.
 
در هر سه کتاب، این دوره تاریخی به صورت یکسان بررسی می‌شود؟
برای ارائه مطالب خود به مخاطب، از مطالب موجود در این کتاب‌ها تا مرگ یزد‌گرد سوم استفاده کردم. گاهی ایراد می‌گیرند که چرا به مراحل بعدی نپرداخته‌ام. در تاریخ طبری، بعد از مرگ یزد‌گرد سوم، به ادوار بعدی هم پرداخته شده است. به هر حال بعد از مرگ یزدگرد سوم است که پرونده حکومت ساسانیان بسته می‌شود. وقتی ایران به تسخیر و تصرف اعراب درمی‌آید، یزدگرد در موقعیت خاصی قرار می‌گیرد و این کتاب هم در راستای تحلیل همین موقعیت تالیف شده است.

 

آیا در هر سه کتاب، روایت یکسانی از مرگ یزد‌گرد ارائه شده است؟
در میان این سه کتاب، آن چه در راستای مرگ یزد‌گرد سوم در تاریخ طبری و شاهنامه فردوسی آمده به هم نزدیک هستند. فردوسی دانش تاریخی خود را با طبع شاعرانه گره زده و حماسه آفریده است. در هر دو این کتاب‌ها آمده که وقتی یزدگرد سوم، فرار می‌کند به آسیابی می‌رود و در آنجا از سوی شخص آسیابان کشته می‌شود. اما در «مقدمه ابن خلدون» به شکل تحلیلی به ماجرا پرداخته شده است و در واقع فرق اساسی تاریخ طبری با مقدمه ابن خلدون هم در همین است که تاریخ طبری، وقایع را گزارش داده است. اما در مقدمه ابن خلدون، اتفاقات تاریخی تحلیل شده است. تاریخ طبری یا «تاریخ الرسل و الملوک»، یک کتاب تاریخی بر بنیاد نقل و گزارش است که وقایع تاریخی را بدون نقد و تحلیل از دیگران بیان می‌کند.

مولف تاریخ طبری، می‎‌نویسد: «بیننده کتاب ما بداند که بنای من بر آنچه آورده‌ام و گفته‌ام بر راویان بوده است. نه حجیت عقول و استنباط نفوس.»

ابوالقاسم پاینده از تاریخ طبری با عنوان «اثر بزرگ و مفصل و کهن» نام می‌برد و مسعودی در مقدمه «مروج الذهب و معادن الجوهر» از تاریخ طبری با این عبارت یاد می‌کند؛ «برتری بر کتب دیگر دارد و افزون‌تر از آن‌ها است. جامع انواع خبرها و آثار و حاوی اقسام فنون و علوم می‌باشد. دارای محسنات و فواید زیاد است و نفعش به تمام طالبان و پژوهندگان تاریخ و آثار گذشتگان می‌رسد.»

شاهنامه فردوسی، سندیت تاریخی دارد؟
حملات اعراب و تازیان به ایران هم در تاریخ طبری روایت شده و هم در شاهنامه فردوسی. در آخر شاهنامه به این حملات اشاره شده و دکتر زرین‌کوب هم به این نکته تاکید کرده‌اند که شاهنامه، تاریخ منظوم ایران است و برای بررسی این دوره، شاهنامه یک منبع تاریخی به شمار می‌رود. با خواندن قصه یزدگرد در شاهنامه، گاهی انسان به خود می‌بالد و گاهی به خود می‌پیچد و می‌نالد. سیادت در گستره جهان و فرمانروایی در قلمرو وسیع ایران، موجب افتخار و غرور می‌شود و شکست آنان به دست تازیان و سارت و تحقیر مردان و زنان و به تاراج رفتن سرمایه‌های مادی و معنوی ایشان، روح انسان را می‌خراشد.

با دقت در متن تاریخ طبری و شاهنامه فردوسی درمی‌یابیم که شاهنامه فردوسی، همان تاریخ طبری به زبان نظم است و تاریخ طبری، همان شاهنامه فردوسی است که در قالب نثر، خودش را نشان می‌دهد. تنها در یک نکته، فرق عمیقی بین این دو اثر ماندگار دیده می‌شود و آن تقابل جهان‌بینی فردوسی و طبری است. طبری از ایرانیان با عناوین«گبران» و «مشرکان» نام می‌برد و تا جایی که می‌تواند، حتی به اغراق تازیان را می‌ستاید. ولی فردوسی، تازیان مهاجم را بی‌فرهنگ و بی‌نشان می‌داند و با شدت و حدت بر آنان می‌تازد. البته در بطن این تقابل، یک وجه مشترک نیز دیده می‌شود و آن تعصب قلمی و زبانی با حفظ اصل قصه است که طبری به دیانت و اسلامیت و فردوسی به قومیت و ملیت، حساسیت و دل‌بستگی خاصی دارند.

کمی درباره «مقدمه ابن خلدون» توضیح دهید. ویژگی‌هایی که دارد و شرایط خاصی که نوشته شد؟
«مقدمه ابن خلدون» در بیان تاریخی، مبتنی بر تحلیل و اصول علمی است. هامر، ابن خلدون را «منتسکیوی عرب» می‌نامد و داوری درست و انتقاد صحیح را در خصوصت بارز او می‌داند. از نظر محققان سرشناس غرب، ابن خلدون، «متفکری امروزی به تمام معنی کلمه» شناخته می‌شود که مناطق مجهولی را در عالم اجتماع کشف کرده و بر کسانی همچون ماکیاولی و مونتسکیو در ایجاد دانش نوینی که عبارت از نقد تاریخی است، پیشی جسته است. امتیاز بزرگ «مقدمه ابن خلدون»، قدرت بالای تحلیل و تبیین اصول علمی و سنت‌های لایتغیر تاریخی به قلم توانای این خلدون است. مثلا ابن خلدون، غارت را از خصوصیات طبیعی و ذاتی اعراب می‌داند؛ ولی «تاریخ طبری» که به «التاریخ الکبیر» نیز شهرت یافته است، صرفا به نقل و گزارش آن بسنده می‌کند.

ابن خلدون در بخشی از حیات خود، به دلیل داشتن اندیشه‌ی آشوب انگیز و شعورآفرین، با محدودیت‌های خاصی از طرف امرای وقت مواجه می‌شود و با تبعید به قلعه ابن سلامه، پایان زندگی سیاسی‌اش رقم می‌خورد. او در آن قلعه، در تنهایی تمام، در عرصه تحقیق، گام‌های بلندی برمی‌دارد که نگارش «مقدمه ابن خلدون» حاصل حضور او در آن قلعه به شمار می‌رود. ابن خلدون، پس از چهار سال، قلعه ابن سلامه را به سوی تونس ترک می‌گوید و برای تدریس و تکمیل تاریخ خود تلاش می‌کند. او سپس در طریق حج، به مصر می‌رسد. در مصر مورد انتقاد قرار می‌گیرد. خانواده او هنگام عزیمت از تونس به مصر، برای پیوستن به ابن خلدون، در دریا غرق می‌شوند. چراغ عمر ابن خلدون در سال 808 هجری قمری خاموش می‌شود. ابن خلدون به روش تاریخی، تاراج را در حمله تازیان بررسی می‌کند و همین‌طور ریشه به آتش کشیدن کتابخانه‌های ایران را در سرشت اخلاقی اعراب جست و جو می‌کند. و اینکه چرا و چه انگیزه‌ای باعث شد که عمر، طوایف عرب را به حمله به حدود ایران و یونان تحریک کند. و علت غایی حمله اعراب را به ایران، غارت می‌داند و خصوصیات ذاتی اعراب در منازعات را تفسیر می‌کند.
 
دلیل نهایی تدوین این کتاب چه بود؟
پرسش بنیادین این کتاب، این بود که؛ چرا اعراب به ایران حمله کردند؟ برای پاسخ به این سوال، کوشیدم تا به منابع دست اول رجوع کنم. و در کنار آنها، آراء نویسندگان دیگر را هم مد نظر قرار دادم. هر چند که اعراب و تازیان اعلام کرده‌اند که به نیت ترویج دین خودشان، به ایران و یونان یورش بردند، اما از قتل، غارت و غنیمت بری نبودند. این داوری و شهادت تاریخ است که قصد نهایی آنها را غارت ایران معرفی می‌کند. حتی عمر در یکی از خطبه‌های خود گفت: ای مردم عرب! من جان و مال مردم ایران را بر شما مباح اعلام می‌کنم. اگر می‌خواهید به نعمات الهی دست یابید، به ایران سرازیر شوید.