ما جامعهای اسیر تاریخ هستیم. ایسنا
متأسفانه نگاه غالب در جامعه ما معطوف به گذشته است و درباره حال و بویژه آینده بسیار کمتر بحث و گفتوگو صورت میگیرد. از آنجا که گذشته را منصفانه تحلیل نمیکنیم و بازخوانی گذشته را در خدمت سیاستهای جاری درمیآوریم، به ناچار مواجه با نتایج معکوس آن نیز میشویم. نمونهاش دوران بیست ساله رضا شاه است. کسی که منشأ تحولات مهمی در ایران بود و به یک تعبیر ایران نوین را پایهگذاری کرد ولی هنگامی که بیگانگان او را به آن وضع خفتبار از کشور اخراج کردند، کمتر کسی از این پیشامد ناراحت شد، سهل است که مردم مسرور نیز شدند و با بدنامی از کشور رفت ولی اکنون چرا باید یکی از شعارهای معترضان (هر چند محدود) شادباش به روح او باشد؟
به نظر بنده یک علت مهم دارد. بازخوانی سیاسی و غیر واقعی از دوره او به وسیله رسانههای رسمی و رادیو و تلویزیون در ۴۰ سال گذشته است که برای اثبات وضع موجود و به جای آن که بر دستاوردهای خود تکیه کنند، بازخوانی سوگیرانه و غیر واقعی و غیر منصفانه تاریخ را در دستور کار قرار دادند و نه تنها کاملاً یکسویه، بلکه تا حدی هم با جعلیات سعی کردند که تصویر سیاهی از گذشته ارائه کنند و چنین رفتاری موجب میشود که تاریخ همچنان سیاسی و زنده بماند و افراد و گروههای فعال سیاسی از منابع تاریخی برای توجیه وضع و اعتبارافزایی خود استفاده یا طرف مقابل را تخریب کنند. هر کس میکوشد که به جای بیان داشتههایش، برای خود میراث یا شجرهنامهای را در تاریخ دست و پا کند.
پناه بردن به تاریخ برای فرار از پاسخگویی درباره امروز و آینده است. ما جامعهای مانده در تاریخ هستیم. ۲۸ مرداد که سهل است، از صدر اسلام و دوران هخامنشیان نیز هر کس برای خودش کلاهی میدوزد. حتی در مقابل جوامع دیگر نیز فقط به تاریخ خود میبالیم. ایرادی به این بالیدن نیست، اگر فقط یک بخش کوچک ماجرا باشد ولی هنگامی که کل اعتبارمان را به تاریخ حواله میدهیم به معنای آن است که امروز دستمان خالی است. این سنگرگیری در تاریخ به نوعی سازوکار دفاعی است که درباره امروزمان پاسخی داده نشود. تاریخ و گذشته برای ما بیش از آن که آموزنده باشد، مخدر و توهمزا شده است. در جوامع پیشرفته کمتر دیده میشود که تا این حد پروندههای تاریخی افراد و ایل و تبار آنها را پشت اندر پشت روی میز بگذارند.
ما فرق سیاست با دادگاه را کمتر مورد توجه قرار میدهیم. حتی دادگاه هم باید در مدت زمان معینی حکم قطعی و نهایی صادر کند، ولی سیاست نیاز به صدور احکام قطعی و حتی ظنی نیز ندارد. سیاست میدان حقیقت و حتی منحصر در تحقق عدالت نیست. سیاست عرصه کاهش آلام در حال و آینده است. سوء تعبیر نشود، منظور این نیست که سیاست کاری به عدالت ندارد. اتفاقاً بدون سیاست به عدالت نمیرسیم ولی فراموش نکنیم که اگر بشر در صدد اجرای تاریخی عدالت باشد، هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید. زیرا هیچ موضوعی نیست که تاریخ به صورت منصفانه و بیطرفانه در آن مورد قضاوت قطعی کرده باشد. به همین دلیل است که همیشه امکان خوانشهای جدید از تاریخ و گذشته پیش روی ماست. حتی مدارک جدید نیز از تاریخ کشف و عیان میشود. بنابراین پرونده موضوعات تاریخی همیشه باز است و هیچگاه به نتایج قطعی نخواهد رسید و ما نمیتوانیم زندگی امروز و فردای خود را بر این احکام غیرقطعی و سوگیرانه بنا کنیم.
شاید بپرسیم که یک پدیده و اتفاق سیاسی کی به تاریخ میپیوندد و باید از عرصه سیاست روز دور شود و به تاریخ بپیوندد؟ پاسخ ساده نیست. بنده هم برای آن جواب قطعی ندارم ولی به گمانم اگر نگاهمان را معطوف به آینده کنیم و کمتر نوستالژی گذشته را داشته باشیم و به تناسب به پشت سر نگاه کنیم، مسأله حل میشود. ما آن قدر در تار و پود درسآموزی از گذشته هستیم و در امواج آن غرق میشویم که توجه نداریم این درسآموزی را برای امروز و آیندهمان میخواهیم و اگر قرار باشد امروز و آینده بیایند و بروند و ما همچنان در پیچ و خم دادگاه تاریخ باشیم، از هدف اصلی بازماندهایم.»
انتهای پیام