قوجق : تحقيق در احوال و افكار عامه مردم از نظر جامعه شناسي كاري بسيار سودمند است. فرهنگ و ادب هر ملت ده ها برابر بيش از آنچه در كتب و رسالات نقل و ضبط شده است در سينه مردم عامي وجود دارد.

موضوع مورد بحث ما در بارة فرهنگ عامه است و يكي از انواع اين فرهنگ ، ضرب المثل هاست. طبق بررسي هايي كه به عمل آورده ايم، آخرين كتابي كه در اين زمينه به زبان تركمني در تركمنستان به چاپ رسيده ، كتابي است كه شما تهيه كرده ايد.

گلديف : ‌ در سال 2002 ميلادي كتابي از من با عنوان «تركمن ناقيل لاري و آتالار سؤزي» در آنكارا از سوي انتشارات «آتاتورك كولتور مركزي» به چاپ رسيد كه به دليل تيراژ پائيني كه داشت ، به دست عموم مردم نرسيد. آن كتاب حاوي 4 هزار ضرب المثل بود. من همواره به ادبيات عامه علاقمند بودم اما تخصص من در بارة اين موضوع نبود.

 

قوجق : چگونه شد كه به اين كار پرداختيد؟

گلديف : من زماني كه به مدت 5/3 سال در دانشگاه 18 مارس واقع در شهر چاناك قالا (تركيه) تدريس مي كردم ، اين فكر به ذهنم خطور كرد كه تركمنها با داشتن پيشينة بسيار قديمي ، نبايد ضرب المثل هايشان تنها به اين 4 هزار ضرب المثل محدود باشد. اين ممكن نيست. مطمئناً هر كدام از طوايف تركمن داراي حداقل 4 هزار ضرب المثل غيرتكراري دارند. بر اين عقيده ام كه تنها در بين تركمنهاي ايران مي توان 4 هزار ضرب المثل غير تكراري پيدا نمود. خلاصه اينكه من به فكر جمع آوري اين ضرب المثل ها افتادم و پس از تهية اين مجموعه ، آنرا به جواني به نام آنامراد آلتي‌اوف دادم تا با رايانه تايپ و آماده نمايد و به اين ترتيب اين كتاب به نام ما دو نفر چاپ و منتشر شد. با اين وجود ، من به اين قناعت نكردم و پس از بازگشت از چاناك قالا به تركمنستان ، دوباره به آرشيو مطبوعات مراجعه نمودم و آنچه را كه در مدت 5/3 سالي كه اينجا نبودم ، از نظر گذراندم. به اين ترتيب ، ضرب المثل هاي جديدي به اين مجموعه اضافه شد.

من دفتر يادداشت قديمي داشتم. به آن مراجعه كردم و از آنجا نيز چيزهايي پيدا كردم. بسياري از ضرب المثل ها را نيز از دوستان و آشنايان شنيدم و به اين ترتيب ، سه هزار ضرب المثل ديگر به اين مجموعه اضافه شد. اگر هر دو سال بشود سه هزار ضرب المثل به اين مجموعه اضافه كرد ، به نظر من كار بسيار بزرگي است.

موضوع ديگري كه لازم مي دانم بيان كنم اين است كه همچانكه شما مي دانيد اثر ارزشمند و گرانماية رئيس جمهور كشورمان صفرمراد تركمنباشي ، روحنامه نام دارد. در اين كتاب عباراتي جالب ذكر شده كه رفته رفته هم اكنون دارد به صورت ضرب‌المثل بين مردم رواج پيدا مي كند. ما هم وقتي مقاله مي نويسيم ، در جاي خود از اين عبارات پر معني استفاده مي كنيم. اين سؤال براي من پيش آمد كه چرا ما نبايد از اين عبارات در اين مجموعه بهره نگيريم؟ چون اين عبارات همچنانكه گفتم رفته رفته دارد در بين مردم به ضرب المثل تبديل مي شود و شكل ضرب المثل پيدا مي كند. تعداد كل اين عبارات 523 عبارت است. آن عبارات را نيز به اين مجموعه اضافه نمودم. به اين ترتيب كل ضرب المثل هايي كه تدوين كردم 11 هزار و 523 ضرب المثل شد و اين تعداد را به شكل كتاب در قطع بزرگ به چاپ رساندم. . اين كتاب در 500 نسخه چاپ و توزيع گرديد. نيت من آغاز نمودن اين كار بزرگ بود و با اين اميد كه در آينده افراد ديگري بيايند و آنرا تكميل تر نمايند ، آنرا تدوين نموده ام و البته اين غايت كار نيست.

برخي از عبارات است كه هم مي توان آنرا آفاريزم (تقريباً معادل «كلمات قصار») ناميد و هم ضرب المثل. من همة اينها را نيز در اين مجموعه منظور نموده ام. چون آن آفاريزم ها به مرور كه از سوي مردم در محاورات به كار مي روند ، رفته رفته شكل ضرب المثل پيدا مي كنند. چگونگي آفرينش ضرب المثل نيز بسيار ساده است. به طور مثال در موقعيتي خاص ، كسي به ياد حرف فردي مي افتد و مي گويد : «به قول فلاني : «ايشله مه‌سنگ ديشله‌مرسينگ» (يعني اگر كار نكني ، دندان نخواهي زد.) اين نقل قول به خاطر برخي از ويژگي هاي لفظي و معنايي كه دارد ، رفته رفته توسط ديگران نيز استعمال مي‌شود. بعدها مرجع و منبع اين نقل قول از يادها مي‌رود و خود قول مي‌ماند. به عبارتي ، رفته رفته اين جمله تبديل به «ايشله‌مه‌سنگ ديشله‌مرسينگ» مي شود و در نهايت به شكل ضرب المثل در مي‌آيد و گفته مي شود : «ايشله‌مه‌ديك ، ديشله‌مز»

قوجق : در جمع آوري اين ضرب المثل ها ، فقط به كتب و مطبوعات مراجعه كرديد يا اينكه تحقيقات ميداني هم انجام داده ايد؟

گلديف: از هر دو روش استفاده نموده ام. هر كدام از اين روشها ويژگي خاص خود را دارد و لازم است. تحقيقات ميدانيِ من به صورت سيستماتيك و سازماندهي شده نبود. بين مردم كه بودم ، تا ضرب المثلي مي شنيدم ، همان را يادداشت مي كردم. عمر كار ميداني كه شما از آن صحبت كرديد ، در سالهاي 50 و يا 60 در تركمنستان بسر آمد. ما به آن «اكسپديسيا» مي گوئيم و منظور از آن ، حضور فيزيكي ئر بين مردم و جمع آوري ادبيات شفاهي از بين مردم است. پس از اين سالها ، كار ميداني بندرت صورت گرفت. تمايم ادبيات شفاهي كه در آن سالها گردآوري شد ، هم اكنون در انستيتوي نسخ خطي «صفرمراد تركمنباشي» نگهداري مي شود. برخي از آن مطالب خام گاهي در برخي از مطبوعات داخلي همچون تركمن ديلي ، نسل ، ادبيات و صونغات (ادبيات و هنر) بصورت موضوعي به چاپ مي رسد.

 من 63 سال دارم و تا به امروز هر وقت ضرب المثل جالبي مي شنيدم ، آنرا يادداشت مي كردم. اين را مي توان يك نوع كار ميداني دانست. رفتن در بين مردم با برنامه ريزي و به قصد جمع آوري ضرب المثل ها ، ايراداتي هم دارد. نمي توان با برنامة از پيش تعيين شده به در خانه ها رفت و هر آنچه ضرب المثل مي دانند ، يادداشت برداري كرد. كار ميداني زماني نتيجه بخش است كه به مرور و در طي حضور فيزيكي در بين مردم ، اين كار را انجام داد.

قوجق : از ضرب المثل هاي متشابه بين تمامي ايل ها و طوايف تركمنها كه بگذريم ،‌ برخي از ضرب المثل ها هستند كه يا پيش تر در بين همة تركمنها مصطلح بوده و كم كم با توجه به مقتضيات زمان و مكان تغييرات در واژگان صورت گرفته و يا كلاً تازه هستند. من فكر مي كنم يكي از ويژگي كتاب شما نيز درج همه نوع ضرب المثل ها باشد.

گلديف: بله ؛ ضرب المثل هاي اين كتاب تنها مختص تركمنهاي تركمنستان نيست. من ضرب المثل هاي تركمنهاي ايران را نيز در آن منظور نموده ام. من آنها را از كتابي كه در همين باره از سوي فردي كه اسمش يادم نيست و در ايران به چاپ رسيده ، در آوردم.

قوجق : كتاب آقاي مراددوردي قاضي است.

گلديف : بله. خودش است. از همان كتاب هم استفاده كردم. كتابي از آقاي قليجي به دست من رسيد. من ضرب المثل هاي مشابه را كنار گذاشتم و تنها آندسته از ضرب المثل هاي غير مشابه با ضرب المثل هاي تركمنستان را اخذ نمودم. همچنانكه گفتيد يكي ديگر از ويژگي هاي اين اثر ، ذكر نمونه هاي مختلف در بيان ضرب‌المثل‌هاست. من به هنگام تدوين ، آندسته از ضرب المثل ها را كه در بين تركمنهاي ديگر نقاط واژگان ديگري به آن افزوده شده بود ، در داخل پرانتز ذكر كردم. اگر آنها را نيز به عنوان ضرب المثل هاي مستقل در نظر مي گرفتم ، تعداد آنها به 15 و يا شايد 16 هزار مي رسيد. غير از ضرب المثل هاي تركمنهاي عراق ، ضرب المثل ديگر تركمنها همچون تركمنهاي استاوروپل ، عراق و افغانستان نيز استخراج و به اين مجموعه اضافه نموده ام. من اگر مي خواستم دنياي ترك را در جمع آوري اين ضرب المثل ها مدنظر قرار مي دادم ، آنوقت بايد ضرب المثل هاي تركيه را نيز به عنوان ضرب المثل هاي تركمن در اين مجموعه مي آوردم كه البته من اين كار را نكردم. هر چند كه اگر يك قرن به عقب برگرديم ، مشخص خواهد شد كه تمامي آنها نيز تركمن بوده اند.

                شما بهتر مي دانيد كه هر ملتي افتخارات خودش را دارد. خود شما تركمنهاي ايران در طول ساليان متمادي توانسته ايد ارزشهاي فرهنگي و افتخارات ملي خود را حفظ كنيد. بسيار جالب است كه بدانيم تركمنها به هر جايي كه مي روند ، عليرغم دوري از موطن ، ادبيات و فرهنگ خود را فراموش نكرده اند. به طور مثال من با انجمن تركمنهاي عراق در تماس هستم. از طريق ارسال نامه از آنها خواستم كتابهايي را براي من ارسال نمايند كه در پي آن ، كتابي به دستم رسيد كه عنوانش «ضرب المثل تركمنهاي عراق» بود. جالب اينجاست كه تركمنها هر جا كه باشند ، عنوان «تركمن» را با خود به همراه مي برند. مثلاً گفته مي شود «تركمنهاي ايران» ، «تركمنهاي عراق» ، «تركمنهاي استاوروپل» ، «تركمنهاي افغانستان» و «تركمنهاي تاجيكستان». اين موضوع به نظر من شاخص و ويژة تركمنهاست و در ديگر ملل مشاهده نمي شود. مثلاً گفته نمي شود «ضرب‌المثل روسهاي تركمنستان» و يا «ضرب المثل انگليس‌هاي تركمنستان» و روسها و انگليس ها هر جا كه باشند ، گفته مي شود «ضرب المثل روسها» و يا «ضرب المثل انگليس‌ها» . اين نشان مي دهد كه تركمنها از قديم‌الايام هر جا كه باشند ، ويژگي ملي خود را حفظ كرده اند كه البته يكي از اين ويژگي هاي ملي ، همين ضرب المثل‌هاست.

                قوجق : برخي از آثار قدما همچون كليله و دمنه يا پنجاتنتره كه اصلاٌ مربوط به هنديان است و بعدها به فارسي برگردانده شده ، حاوي افسانه هايي نمادين است كه در قالب شخصيت هاي حيوان بيان شده اند. گذشته از اينكه اراية اين افسانه ها در اين قالب به خاطر ارايه غير مستقيم پيام هاي سياسي و اخلاقي و اجتماعي است ، همة آنها بخشي از ادبيات شفاهي را تشكيل مي دهند. اكنون سالهاست در ادبيات كودك و نوجوان ايران ، بازنويسي اين گونه حكايات از آثار گذشتگان براي كودكان و نوجوانان آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد. اين كار علاوه بر هدف آشنايي نسل كنوني با آثار قدما ، غالباٌ براي اين منظور نيز صورت مي گيرد كه نكات اخلاقي نهفته در آن حكايات به نسل كنوني كه قادر به فهم كلمات مشكل نيست ، منتقل گردد.

گلديف : ادبيات شفاهي و عاميانه نسبت به ادبيات مكتوب ، هم قدمت بيشتري دارد و هم بيشتر و سريعتر از ادبيات مكتوب به چشم مي آيد. مظاهر بيشتري دارد و زودتر از ادبيات مكتوب در نظرها جلوه نمايي مي كند. ادبيات عاميانه بسيار ظريف و حساس است. كوچكترين تغيير در جامعه ، بر روي ادبيات عاميانه تأثير مي گذارد و به همين دليل ، بررسي ادبيات عاميانه يكي از راه هاي مؤثر و مهم در تحليل جامعه شناسي يك ملت است. در بارة بازنويسي حكايات و افسانه ها بر اين عقيده ام كه اگر چه منبع اين حكايات و افسانه ها ادبيات شفاهي است ، اما با بازنويسي و يا ترجمة آن ، آن حكايت و افسانه به ادبيات مكتوب تبديل مي شود. خصيصة ادبيات مكتوب هم در اين است كه به همان صورتي كه كتابت مي شود ، باقي مي ماند. در بارة زبان نيز بايد بگويم كه همواره پوياست. بسياري از عبارات رفته رفته منسوخ مي شوند و يا ساده مي شوند. زبان يك قرن پيش يك ملت با زبان كنوني همان ملت قطعاٌ تفاوت دارد. به طور مثال وقتي نسخه نوشته شدة گؤراوغلي از پهلوان آقا را مطالعه مي كني ، مي بيني كه واژگان بكار رفته در آن نسخه كاملاٌ متفاوت است. البته نمي توان گفت كه زبان رشد مي يابد. چون با معيارهاي مختلفي مي شود به اين امر نگريست. شايد همان زبان قبل تر از ما بهتر بوده باشد. مثلاٌ در اين شعر كه مي گويد : «… چونكي بيزني اول باشدان ، يوقدان بار اتگن جليل». اين شعر را وقتي بخشي تركمن مي خواند اگر به جاي عبارت قديم الاستعمال «اتگن» ، عبارت جديد الاستعمال «ادن» بكار ببرد ، به دل نمي چسبد و يه گوش غريب است و دوست داري بلند شوي و بگويي كه «ادن» نه و «اتگن» بگو!

                قوجق : استاد! همچنانكه مي دانيد توجه به ادبيات عامه مختص عصر كنوني نيست و بسياري از محققان و انديشمندان در طول تاريخ ، دست به جمع آوري و تدوين فرهنگ عامه زده اند. براي نمونه مي توان به ديوان لغات الترك كاشغري اشاره كرد كه حاوي ضرب المثل هاي زيادي است.

گلديف : در بارة محمود كاشغري و اثرش بايد گفت كه ضرب المثل هاي اين اثر تا به امروز بصورت پراكنده در مطبوعات به چاپ رسيده است كه البته من هم از آنها استفاده كرده‌ام. برخي از فولكلورشناسان تركمن مانند «تجن نفس‌اويچ» و «آمان مراد باي‌مرادوف» برخي از ضرب المثل هايي را كه گردآورده اند ، منتشر مي كنند كه البته من با ذكر مأخذ از آنها نيز بهره برده ام.

قوجق : هدف شما از نشر اين كتاب چه بود؟

گلديف : همچنانكه در ابتداي صحبتهايم گفتم ، رشتة اصلي من فرهنگ و ادبيات عامه نيست. تخصص من ادبيات مكتوب تركمن در قرن 19 ميلادي است و شاعراني همچون سيدي ، ذليلي و امثالهم را شامل مي شود. عليرغم اين امر ، وقتي مي ديدم كه ادبيات عاميانة‌مردم دارد رفته رفته فراموش مي شود ، دلم مي سوخت. به طور مثال افسانه هايي كه ما از زمان كودكي به ياد داريم ، اكنون در هيچ جايي نمي توان يافت. در آن سالها پيرزني به ما افسانه مي گفت. آن سالها سالهاي جنگ دوم جهاني بود و ما به آن پيرزن كمك مي كرديم ؛ مي رفتيم برايش آب مي آورديم ؛ هيزم مي شكستيم و او شب ها براي ما افسانه تعريف مي كرد. در حال حاضر هيچ اثري از آن افسانه ها نيست و اي كاش بود و من همچون زماني كه رماني دلچسب را مطالعه مي كنم ، با علاقه‌اي مفرط آنرا مي خواندم. اينها در حال فراموش شدن است.

من يكي از شاگردان «مأتي كوسايف» هستم. من هم شاگرد او بودم و هم زير دستش كار مي كردم. ايشان مطالب زيادي به من مي گفت و من بسياري از دانش را از او ياد گرفتم. اكنون كه نگاه مي كنم ، مي بينم حرفهاي او تنها در خيال من مانده و در آن زمان ، من هيچ به صرافت اين نيفتاده بودم كه آنها را يادداشت برداري نمايم و به اين ترتيب ، بسياري از اطلاعات ارزشمندي كه او داشت ، فراموش شد و از دست رفت. همين موضوع در بارة من هم كه 65 سال دارم ، صادق است. شايد دانشجويان امروزي از لحاظ رايانه و اينترنت اطلاعات بيشتري نسبت به من داشته باشند ، اما قطعاً من نيز همچون استادم «مأتي كوسايف» حامل اطلاعات 50 ساله در بارة ميراث فرهنگي و ادبيات عاميانة مردم هستم. مطمئن هستم كه دانشجويان امروزي با سن و سالي كه دارند ، در بارة ميراث گذشتگان و فرهنگ عامه ، كمتر از من مي دانند. پس ما بايد آنچه را كه در طول عمرمان از گذشته به همراه داريم به آيندگان برسانيم. در اين بين ، ضرب المثل نصيب من شد. چون در جايي ديگر زندگي مي كردم ، كار بر روي مسايل و موضوعات ديگر فرهنگ و ادبيات شفاهي ميسر نگرديد.

 

قوجق : بسياري از ادبيات مختومقلي و مصراع‌هاي اشعار وي نيز با گذشت زمان و به دليل كثرت استفاده در موقعيت هاي مختلف تبديل به ضرب المثل شده است.

گلديف : بله ؛ بسياري از ابيات مختومقلي نيز به خاطر زيبايي واژگان ، حكم كلمات قصار پيدا كرده است. به طور مثال :« غريب سن آغلاما شير دك بولارسن!» البته اين امكان هم وجود دارد كه مختومقلي اينها را از بين مردم اخذ كرده باشد و شايد قبل از وي اين عبارات از سوي ديگر سخنوران بكار رفته باشد.

قوجق : حق با شماست. اين نياز به مطالعه و بررسي دارد.

گلديف: افراد فراستمند در بين مردم زيادند و شايد قبل از ايشان افرادي خردمند در جامعه ، اين عبارات را بكار برده‌اند و بعدها نام آن افراد فراموش شده و فقط جملات قصار آنها بين مردم رواج پيدا كرده باشد.

قوجق : خود عبارت «نقل» كه در زبان تركمني به ضرب المثل اطلاق مي شود ، همان نقل قول نمودن يك جمله است و در زبان فارسي نيز واژة «نقل» به معناي بيان يك موضوع از زبان ديگري و «انتقال» مطلب است.

گلديف: ضرب المثل را در زبان تركمني «نقل‌لار و آتالار سؤزي» مي گويند. هنوز دانشمندان وجوه تشابه و يا تفارق اين دو عبارت را در نيافته‌اند اما من نظر خاصي دارم كه البته بسياري از محققين با اين نظرم موافق هستند. «نقل» و «آتالار سؤزي» چيست؟ تركمنها اين دو عبارت را همواره با هم ذكر مي‌كنند. اگر فقط يكي از اين عبارات را بيان كنيم ، به مانند آنست كه چيزي را كم و ناقص گفته باشيم. اين دو عبارت با هم تفاوت دارند. اما همه بدون اينكه معناي هر كدام و وجوه تشابه و تفاوت آنها را بدانند ، اين دو را با هم ذكر مي‌كنند. «آتالار» سخنان افراد است. برخي از عبارات در معناي واقعي خود بيان شده‌اند و هيچ پيچيدگي ندارند. مثل « ايشله‌مه‌ديك ديشله‌مز» يعني اين كه اگر كسي كار و تلاش نكند ، نمي تواند غذايي تهيه نمايد و بخورد و خواهد مرد. اما وقتي گفته مي شود «ياتان اؤكوزه ايم يوق» (براي گاوميشي كه خوابيده ، خوراك دام وجود ندارد.») اين عبارت در معنايي واقعي بيان نشده و معناي دوم را مدنظر دارد و به عبارتي معنايي مجازي دارد. اين عبارت مستقيماً براي افراد بكار نرفته است. «اؤكوز» (گاوميش) معنايي مجازي دارد و «انسان» را مدنظر دارد.

برخي عبارات هستند كه هم معناي مستقيم و هم معناي غيرمستقيم مي دهند. به اين چه مي گويند؟ آنها آتالار سؤزي هايي هستند كه به «نقل‌لار» تبديل شده‌اند. خود ضرب‌المثل‌ها عباراتي كوتاه هستند كه معاني دقيق و ژرفي را بيان مي‌كنند. همچنانكه تمامي معاني زندگي ، شريعت و انسانيت در قرآن كريم خلاصه شده ، به همان صورت نيز فراست بشر در ضرب‌المثل ها متجلي شده است. تمامي خصوصيات مردم يك جامعه در ضرب‌المثلها ظهور مي يابد و براي شاخت جامعه كافيست تأملي در ضرب‌المثل آنها صورت گيرد.

 

قوجق : دليل تشابه بين داستانهاي منثور و منظوم همچون زهره _ طاهير ، شاه صنم _ غريب و امثالهم در ادبيات دنياي ترك چيست؟ آيا دليل آنرا مي توان نظيره سرايي دانست؟

گلديف : نظيره سرايي هست اما اين موضوع را با مهاجرت تركمنها به ساير نقاط نيز مي توان ربط داد. تركمنها ضمن كوچ به ديگر نقاط جهان ، اين داستانها را نيز با خود به همراه برده اند و در آن نقاط به مرور زمان چون به صورت شفاهي نقل شده ، واريانت هاي مختلفي به عمل آمده است.

قوجق : دلايل تشابهات موجود در مضامين ضرب المثل مليت هاي مختلف در چه مي تواند باشد؟

گلديف : ضرب المثل ها مرز نمي شناسند. گذشته از اقوام ترك زبان همانند ترك ، تركمن ، ازبك ، قزاق و قره قالپاق كه اصالتاً از يك ريشه هستند ، در اقدام غير ترك همچون گرجي‌ها ، ارمني‌ها ، روسها و فارسها نيز ضرب المثل هايي وجود دارد كه شباهت زيادي به ضرب المثل هاي تركمن دارند. اين شايد ربطي به اين نداشته باشد كه فكر كنيم زماني درجة فراست و خرد اين ملل در دوره اي از زمانها يكي بوده است. اين امر به سياحان و تاجران برمي‌گردد. سياح و تاجر با زبان و فرهنگ خود وارد كشورها مي شوند و در همان كشور نيز ضرب‌المثل كشور خود را در موقعيت هايي كه پيش مي آيد ، بيان مي كند و به اين ترتيب ، آن ضرب‌المثل بدون ذكر منبع ، به همان صورت در همان زبان كشور مقصد زبانزد مي شود و به جزئي از ضرب المثل آنها تبديل شده و با فرهنگ آن كشور همخواني پيدا مي كنند. اين يكي ديگر از ضرب المثل هاست. نمي‌توان توقع داشت كه ضرب‌المثل تركمنها منحصراً متعلق به خود تركمنهاست و در جايي ديگر نمي توان مشابه آنرا يافت. جا افتادن و زبانزد شدن ضرب المثل هاي وارده ، بستگي به همخوانيِ با فرهنگ آن كشورها نيز دارد.

قوجق : بگذاريد بنده نيز نظر خود را بيان نمايم. قسمت عمده زندگی روزانه ما مردم از عاداتی که به ارث برده ايم تشکيل شده اند. با توجه به تشابهات اين باورها در بين مليت ها ، به نظر مي رسد كه سرچشمه آن ها ملی نيست بلکه بشری است. به نظر من اشكال گوناگون زندگی ، حاکی از عموميت و قدمت است . اين عادات هر جا که بشر است ، خودنمايی مي کند و مي توان اين گونه برداشت كرد که تمام آنها از ابتدای بشريت آغاز مي شود و يا لااقل مربوط به دوره های بسيار باستانی است. وسايل و آثار يکساني که در مناطق گوناگون پيدا مي شود دليل ارتباط اقوام با همديگر است. به نظر مي رسد تشابهات در ضرب المثل ها و حتي آداب و رسوم در بين ملت ها نيز به همين صورت باشد. به عنوان مثال ، گفتن عباراتي در زماني كه کسی عطسه مي کند ، در همه جا و در بين همة اقوام و مليت ها مرسوم است. روس و تركمن و فارس ندارد. تركمنها آنرا به معناي صبر مي دانند و ايراني ها و حتي روس ها وقتي با عطسه كسي مواجه مي شوند ، عافيت و بهروزي براي آن فرد مي خواهند. باورهايی همچون شوم بودن عبور گربه سياه به هنگام عبور از جايی , در بسياری از ملل وجود دارد. فرهنگ و ادبيات عاميانه چه از نظر موضوع و چه از جنبه های ديگر محصول زندگی اجتماعي است. به همين خاطر عادات و آداب و اعتقادات ما اين گونه نيست كه مختص تركمنها باشد ، بلكه حاصل زندگي جمعي و ارتباط با ساير مليت ها و اقوام است. همين جشن نوروز را در نظر  بگيريم. همه ملل شرق نوروز را جشن مي گيرند. بر همين اساس است كه به نظر من تكيه بر فولكلور دشمنی بين مليت ها و اقوام را از بين برده و همبستگی نژاد بشر را در پي دارد.  

گلديف : بله. نوروز جشني همگاني دربين ملل است. من در مجموعه «تورك دنياسي ؛ نوروز انسكلوپدياسي» (دنياي ترك ؛ دايره المعارف نوروز) كه در قطع بزرگ و كيفيت عالي در تركيه به چاپ رسيد ، مقاله اي در بارة جشن نوروز نوشته ام. نوروز جشني است كه مرزها را در نورديده است. مي گويند نوروز يعني روزنو اما اين امكان هم وجود دارد كه آن از «اوغوز گون» گرفته شده باشد. نوروز آغاز فصل بهار و در حقيقت زنده شدن طبيعت است. من نمي دانم چرا نخستين روز ژانويه را به عنوان سال نو جشن مي گيرند در صورتي كه نوروز آغاز سال نو است. روز آفرينش و زنده شدن خاك است.    

قوجق : بسياري از انديشمندان معتقد هستند  به اينكه اگر يك مقوله هنري قرار است خصيصه ملي و سنتي داشته باشد لازم است كه از بطن محيط زيست پيرامون آن جامعه برآيد يعني برآمده از قلب مردم باشد. مانند موسيقي، سرودها و ترانه هاي سنتي، صنايع دستي لباسهاي سنتي و بالاخره زيورآلات و ظروف قديمي و اين موارد هر كدام با توجه به شرايط آب و هوائي منطقه ويژگيهاي منحصر به فرد دارند. به نظر شما چه اموري از فرهنگ عامة يك بخش خاص از جامعه را مي توان نشانة ملي و قومي دانست.

گلديف : روايت يكي از انواع فرهنگ عامه است. الكساندر ماكادونسكي (اسكند مقدوني و يا اسكندر ذوالقرنين) هيچ ربطي به تاريخ و يا ريشة تاريخي ما ندارد و يوناني است. بگذاريد روايتي در بارة وي را كه در بين مردم تركمن جا افتاده است ، بيان نمايم : مي‌گويند كه اسكندر شاخي در سر داشته است و به همين خاطر ، هر پيرايشگر و دلاكي كه موهاي او را كوتاه مي‌كرده ، براي اينكه به ديگران نگويد كه چه ديده است ، به فرمان اسكندر سر به نيست مي شده است. روايت مي كنند كه نوبت دلاكي و پيرايشگري به پسري مي افتد كه تنها فرزند خانواده بوده است. مادر به تنها فرزندش مي گويد كه «تقدير چنين رقم زده و تو بايستي بروي ؛ اما ناني به تو مي دهم و به هنگام تراشيدن سر اسكندر ، كاري بكن كه از آن نان شيريني بخورد.» پسر نان را در آستين مي گذارد و به قصر مي رود . وقتي مشغول به تراشيدن سر اسكندر است ، آن نان از آستين او به زمين مي افتد. اسكندر با كنجكاوي آنرا برمي‌دارد و گوشه اي از آنرا به دندان مي‌گيرد ؛ مي‌بيند كه بسيار شيرين و خوشمزه است. با پايان يافتن كار ، اسكندر قصد جان او را مي كند. پسر از او مي خواهد كه او را نكشد. اسكندر مي گويد همة آنها را كه تاكنون موي او را اصلاح كرده اند و شاخ او را ديده اند ، كشته است و او نيز بايد كشته شود. آن پسر پرسيده است : «حتماً بايد بكشي؟ حتي اگر برادرت باشد؟» و توضيح مي دهد كه مادرش آن نان شيريني كه اسكندر خورده ، با شير خودش درست نموده و به همين خاطر اسكندر با خوردن آن نان ، برادر شيري او شده است. به اين ترتيب اسكندر او را نمي‌كشد و پسر زنده مي ماند. مدتي بعد ، پسر كه از واقعه مطلع شده ، نمي تواند آنرا مخفي نگه بدارد و به همين خاطر چون نمي تواند آنرا با كسي در ميان بگذارد ، مجبور مي شود بر روي چاهي رفته و داد بزند : «اسكندر شاخ دارد!»

مدتها بعد ، يك چوپان از ني هايي كه از داخل همان چاه بيرون آمده ، مي برد و براي خودش يك ني مي سازد. وقتي در آن مي دمد ، به جاي صداي ني ، صدايي ديگر بيرون مي آيد كه مي گويد : «اسكندر شاخ دارد!»

تنها چيزي كه در اين افسانه باقي مانده ، نام اسكندر ذوالقرنين است و مابقي در طول ساليان ، ملي شده است (خوردن كلوچه ، برادر شيري ، چاه ، ني ، چوپان و غيره).

در ادبيات خلقي ، وقتي اين تغيير و تحول صورت مي گيرد ، همه چيز آن اثر ملي مي‌شود و آن متعلق به بخشي از آن قوم يا ملت مي شود.

   

قوجق : وضعيت تدريس فرهنگ عامه در دانشگاه ها چگونه است ؟

گلديف : كتابي ديگر دارم با عنوان «تركمن شاهيرانه خلق دؤرديجي ليگي» (آفرينش هاي شاعرانة عاميانة تركمن) كه از «آيديم لار» (ترانه ها) آغاز و با «ايريم‌ لار» (باورها) پايان مي يابد. اين كتاب تنها كتاب درسي است كه در مدارس متوسطه و نيز دانشگاه هاي تركمنستان تدريس مي شود. در اين كتاب انواع ادبيات شفاهي توضيح داده مي شود. اصولاً ادبيات عاميانه دو بخش دارد: يكي قصه است و ديگري ابيات شاعرانه. دستان ها كه قصه و ابيات شاعرانه است ، مربوط به بخش دوم مي شود. اين كتاب درسي مربوط به بخش شاعرانة ادبيات عاميانه است و در آن ، من اين گونه ژانرهاي فولكلور را توضيح داده ام.

قوجق : برخي از محققين بر اين عقيده اند همچنانكه هر فرد روزي متولد مي شود ، سالياني زندگي مي كند و روزي نيز مي ميرد ، انواع فولكلورها نيز چنين وضعي دارند. نظر شما چيست ؟

گلديف :‌ادبيات عاميانه (خلق ادبياتي) اين گونه نيست و من با اين نظر مخالفم. البته در برخي از شاخه هاي ادبيات مردمي ، اين نظر صادق است. مثالي مي زنم. «لاله ها» را در نظر مي گيريم. نمي دانم اين ترانه ها چه زماني ايجاد شده اند. در بارة تاريخ آفرينش لاله ها بحثي ندارم اما همين ترانه ها در سالهاي 50 به پايان عمر خود رسيد. در حال حاضر در هيچ كجاي تركمنستان خواندن اين گونه ترانه ها از سوي دختران مرسوم نيست. به اين امر ، دورة ايستايي (دورغونليق) مي گويند. ترانه‌اي به نام «كوشت دپدي» جايگزين اين نوع ترانه شده است. ما وقتي در سالهاي 60 وارد دانشگاه شديم ، كسي نمي‌دانست «كوشت‌دپدي» چيست. اما در حال حاضر اين نوع ادبيات شفاهي در جشن ها و مراسم هايي كه به مناسبت هاي مختلف در استانهاي لباب ، داش اوغوز و ديگر نقاط كشور برگزار مي شود ، از سوي دختران اجرا مي شود.

در ادبيات عاميانه ، ژانري مي ميرد و ژانري ديگر متولد مي شود. وقتي به اصل «كوشت دپدي» نگاه كنيم ، مي بينيم كه شبيه به «ذكر» است. ريتم و آهنگي شبيه به آن دارد. «ذكر» منسوخ شد اما همين ژانر به شكل «كوشت‌دپدي» در جامه‌اي ديگر به زندگي خود ادامه داد. پس نمي توان گفت كه فلان ژانر ادبي دقيقاً در فلان تاريخ متولد شده است.

 

در خصوص «روايت» نيز مي توان گفت كه روايات در اعصار گذشته به وفور وجود داشته است اما امروزه روايت آفريده نمي شود. اگر هم آفريده شود ، مؤلف دارد و نمي‌توان آنرا جزو ادبيات شفاهي دانست و در رديف ادبيات مكتوب قرار مي گيرد.

در مورد افسانه نيز همين امر صادق است. ديگر افسانه اي آفريده نمي شود ولي اين ژانر جاي خود را به داستانهاي كوتاه ، داستانهاي بلند و رمان و فيلم داده است. در آينده ممكن است انواع مختلف ادبيات شفاهي به لحاظ تنوع كاهش يابد اما كلاً از بين نمي‌روند. ادبيات عاميانه دوشادوش ادبيات مكتوب وجود خواهد داشت اما اشكال آن عوض خواهد شد. اكنون بيشترين كاربرد اين ادبيات شفاهي در مهدكودك‌هاست. به طور مثال يانگيلتماچ‌لار براي مهارت زباني كودكان مورد استفاده قرار مي‌گيرد. مثلاً لطيفه ها ممكن است شكل‌شان عوض شود اما هميشه در بين مردم هستند. شايد روزگاري افندي و يا كمينه شخصيت هايي بوده اند كه در يك منطقه خاص و كوچك جغرافيايي اكنون از بوش كه در آمريكاست ، لطيفه مي سازند و در كشورهاي آسياي مركزي بيان مي كنند. مثلاً وقتي نام «پيخي دده» (1) را به زبان مي آورند ، خنده بر لب ها مي آيد.

قوجق : ترانه های عاميانه، آوازها و افسانه ها نماينده روح هنری ملت است . اينها صدای درونی هر ملتی است و در حقيقت سرچشمه الهامات بشر و به تعبيري ديگر مادر ادبيات محسوب می شود . با نگاهي به ابيات همين لاله كه يكي از ژانرهاي ادبيات عاميانه است ، به زيباترين تشبيهات و بديع ترين استعارات برمي خوريم. وقتي دختر تركمن بدون هيچ گونه بهره گيري از سواد ادبي ، در غربت خود را به مانند قالي اي مي داند كه زير پا مي اندازند ، ناخودآگاه با ظرافتي كه تنها در دختران مي توان آن را ديد ، اثري ادبي را آفريده است. به طور مثال در اين تشبيه به نفيس بودن قالي و اينكه چقدر براي بافت آن زحمت كشيده شده و لگدمال شدن و زير پا افتادن آن قالي اشارة هنري شده است.

 

                گلديف: در بارة لاله ها و هودي ها (لالايي ها) و انواع ديگر ادبيات شفاهي اين عناصر و بدايع ادبي زيبا را مي توان ديد. در بارة فلسفة پيدايش لاله نيز بحث وجود دارد.

                قوجق : بيش از 12 يا 13 سال پيش من در بارة هودي و ترانه هاي لاله دو مقاله در فصلنامه خاوران كه در مشهد چاپ مي شد و مجلة تخصصي خوبي هم بود ، چاپ كردم. در مقاله اي كه بارة هودي ها (لالايي ها) نوشتم ، ضمن استناد به تكرار واژگان «هو» ، «آللاي» و «الله» در برخي مصراع هاي آن ابيات كه معمولاٌ نيز از چهار مصراع تشكيل شده اند ، نتيجه گيري كردم كه مادران تركمن در طول تاريخ به تأثير معنوي و روحي تكرار نام خدا در گوش كودكان پي برده و ضمن زمزمه كردن اين عبارات ، كودكان خود را به خوابي شيرين دعوت نموده اند. ضمن اينكه در قرآن نيز كه كلام خداست ، تأكيد شده كه «دلها به ياد خدا آرام مي گيرد» . اگر اشتباه نكرده باشم اين امر به جايگاه عرفان و تصوف در بين تركمنها نيز اشاره دارد. مضافاٌ اينكه نشان مي دهد لالايي هايي كه در اين قالب سروده شده اند ، مربوط به دوران پس از گسترش اسلام در نقاط تركمن نشين است. نمي دانم قبل از آئين اسلام ، لالايي هاي تركمن غير از آهنگنين و موزون بودن (كه ويژگي لالايي است) چه شكلي داشته است. ناگفته نماند كه به عقيده من اين ويژگي لالايي هاي تركمن در اقوام غير ترك هم ديده مي شود. به نظر من تكرار عبارت «لالالالا» در لالايي هاي اقوام  مختلف ايران ، نبايد با موضوع تكرار نام خدا بي ارتباط باشد. حتم دارم كه مرتبط است. البته اين نيز ناگفته نماند كه در قديم به لالايي لغت «بنگره» اطلاق مي كرده اند. اين يكي از كهن ترين لغات فارسي است. اگر اشتباه نكنم ناصر خسرو در يكي از شعرهايش چنين سروده است :

تو خفته اي خوش اي پسر و چرخ روز و شب

همواره مي كنند به بالينت بنگره

معني «بنگره» در فرهنگ هاي فارسي به معناي ناله بند آمده است . به اين معنا كه اين را مي خواندند تا «ناله» كودك بند بيايد. اما با اين وجود ، واژة لالايي كه مدتهاست به اين امر اطلاق مي شود و تكرار عبارت «لا» در ابيات آن نمي تواند با موضوعي كه من در بارة هودي هاي تركمني (لالايي هاي تركمني) مطرح كردم بي ارتباط باشد.

                گلديف : با نظر شما موافقم. من هم در همين باره ، مقاله اي نوشته ام كه در يكي از همين كتابها درج شده است.

                قوجق : در بارة فلسفة آفرينش ترانه هاي عاميانه دختران تركمن كه با نام «لاله» شناخته مي شود ، در مقاله اي ديگر كه در همان فصلنامة خاوران چاپ شد ، اين نظر را داشتم: همچنانكه مي دانيم «لاله» نام يك گل است و به همان نسبت مي تواند نام يك دختر هم باشد. با توجه به مضامين ترانه ها كه بيشتر درد دل دردمند دختري است كه از خانواده و دوستان خود جدا شده و به عبارتي ديگر شرح ناله هاي اوست كه در غربت سروده شده ، مي توان اين گونه برداشت كرد كه بعيد نيست حافظة تاريخ نام نخستين سرايندة اين گونه ترانه ها را بر روي همين قالب گذاشته باشد.

گلديف : بعيد نيست. اين نظر جالبي است و مي تواند به همان اندازه قابل تأمل باشد.

قوجق : استاد! ضمن تشكر از شما ، از طرف خودم و تمامي هيأت تحريريه براي جنابعالي آرزوي سلامتي و موفقيت مي كنم.

        گلديف : من هم براي شما تركمنهاي ايران و دست اندركاران فصلنامه ياپراق آرزوي توفيق مي نمايم.